مهران دبیرسپهری
در خبرها داشتیم که قرار است در قالب یک پروژه، آب
دریای خزر پس از نمک زدایی، به فلات مرکزی ایران منتقل شود. به دلیل اهمیت
موضوع، این سرمقاله را به مساله آب و نیاز کشور به آن اختصاص میدهیم.
اولین سوالی که به ذهن خطور میکند این است که آیا شدت نیاز به نتایج این
پروژه در حدی هست که هزینههای نجومی آن را توجیه کند.

بخش نخست
در اواسط دهه 1960، تعداد كمي از آمريكاييها از دگرگونيهاي
همهجانبهاي كه در شيوههاي مديريت شركتهاي ژاپني رخ داده بود، اطلاع
داشتند.
اين دگرگونيها در مدتي كمتر از عمر يك نسل، ايالاتمتحده و جهان را مجبور به بازنگري در شيوههاي بازرگاني خود كرد. در سال 1965، ايالاتمتحده قدرتمندترين كشور در سياره زمين بود. قدرت نظامي آن هر چند با پيشرفتهاي روسيه در سلاحهاي اتمي و سفر به فضا به لرزه درآمده بود، اما هنوز بيرقيب بود. دنيا

به بیان دیگر، شرکتها ممکن است نتوانند طرحهای استخدامی خود را پیش ببرند، مگر اینکه جریان پولی خود را تحت کنترل بگیرند و از آن اطمینان حاصل کنند. آنچه نظرسنجی بیزنس مانیتور هفته پیش منتشر کرد، نشان میدهد این اظهارنظرها افراد در جستوجوی استخدام را دچار نگرانی کرده است.
مایک لوبانسکی، تحلیلگر ارشد سیجورکز که برای شرکتهای خصوصی تحلیلهای مالی ارائه میدهد،

جلسات مشتریان، ارائه محصول، جلسات رو در رو، مذاکره و غیره. اما حتی اگر بینش شما نسبت به ريیستان مفید باشد، آیا شما در جایگاهی هستید که آن را با او در میان بگذارید؟ آیا میتوانید شغل و رابطه خود را در رابطه با او با گفتن آنچه میبینید یا با دادن فیدبک دوستانه به خطر بیاندازید؟ به دادن فیدبک به ريیس، در اصطلاح معمول، فیدبک رو به بالا گفته میشود که در اجراي آن به مهارت نیاز است. با این وجود، اگر نظرات شما درست و هوشمندانه ارائه شود، نه تنها میتواند به ريیستان کمک کند، بلکه رابطه کاری تان را نیز ارتقا خواهد داد.
افراد خبره چه میگویند
بانکپاسارگاد، «بانک سبز» شد
در هفدهمین همایش ملی – منطقهای انجمن متخصصان محیط زیست ایران، بانکپاسارگاد بهعنوان «بانک سبز» برگزیده شد.

آنچه کمتر میدانیم این است که کامیابیهای آنان تا چه اندازه وابسته به کار جماعت نخبهای بود که از خارج به ایران آمده بودند. این جماعت همانا غلامان قفقازی و بازرگانان ارمنی بودند. این عده با پشتیبانی شاهعباس و جانشینانش پایههای حیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی صفویه را ساختند. در گزیدهای از کتاب «غلامان خاصه» با عنوان فرعی نخبگان نوخاسته دوران صفوی، نوشته سوسن بابایی، کاترین بابائیان، اینا باغدیانتس، مک کیب و معصومه فرهاد با نقش این غلامان در سهیم شدن در حکومت صفوی آشنا میشویم. آنچه می خوانید بخش اول مقالهاي از این کتاب است.
اقدام
شاه عباس به انتقال محور قدرت صفويه به اصفهان، علاوه بر ملاحظات سياسي،
انگيزه اقتصادي هم داشت. ابتكارهاي تجاري او هم به تامين مالي اصلاحات
سياسي او در داخل و هم به تداركات جنگي او عليه عثمانيان كمك ميكرد.
انتقال پايتخت اقدام سنجيدهاي بود كه او براي تثبيت حاكميت سياسي و ديني
صفويه و ايجاد سرمايهداري دولتي و تبديل ايران به قدرتي جهاني صورت داد.
دهها سال بعد در 1673 [دوره شاه سليمان صفوي] ژان شاردن سياح فرانسوي در
توصيف اصفهان نوشت كه 1802 كاروانسرا دارد. همين رقم به تنهايي، با اينكه
احتمالا در آن غلو شده است، نشان ميدهد كه اصفهان مركز اقتصادي پررونقي
شده بود. اما هيچ فصلي از تاريخ دراز صفويه از نظر شكوفايي اقتصادي به پاي
دوره شاه عباس اول نميرسد. سياستهاي اقتصادي او در ايجاد زيرساخت گسترده
براي تسهيل تجارت در ايران نمايان بود.
يكي از برجستهترين اقدامات شاه
براي توسعه بازرگاني، ساخت كاروانسرا و راه و برگماري راهداران- نگهبانان
دولتي، كه بازرگانان اروپايي به خوبي آنها را ميشناختند- بود. اين اقدامات
براي نظارت و مراقبت بازرگانان و كالاها در خاك ايران انجام ميگرفت. او
همچنين اقداماتي براي اسكان چند جماعت تاجر در اصفهان انجام داد.
بازرگاناني كه از تبريز آورده بودند و تاجران هندي، سهم بزرگي در اقتصاد
اصفهان داشتند. ارامنه جلفا كه شاه عباس در 1604/1013 به اصفهان آورده بود
چشمگيرترين گروه از تجار جديد پايتخت را تشكيل ميدادند.
اسكان
جلفاييها در اصفهان اهميتي محوري براي اصلاحات سياسي شاه داشت. پژوهشگران
در اين مورد اتفاقنظر دارند كه بيشترين سهم از تجارت خارجي ابريشم ايران
در اين دوره را ارامنه جلفا داشتند. آنچه كمتر ميدانند اين حقيقت است كه
همين بازرگانان مسيحي يك گروه آورده شده ديگر از قفقاز را هم تامين هزينه
ميكردند: غلامان خاصه. تامين مخارج تشكيلات جديد غلامان شاه با واردات
نقره ارامنه جلفا به اينان نقشي محوري در اقتصاد سياسي ايران ميداد.
بازرگانان ارمني جلفا پس از اسكان در ايران توليد ابريشم را نظم و نسقي
دادند و صدور ابريشم خام را به اروپا شتاب بخشيدند، نه فقط به نفع خود،
بلكه همچنين به سود دربار شاه، خاصه، كه كلانتر ارامنه نقره و طلا را به
خزانهاش ميسپرد.
اروپاييان كمابيش 200-250 هزار كيلو ابريشم، بيشتر
ابريشم خام، مصرف سالانه داشتند كه 86 درصد آن را ايران تامين ميكرد. پس
ابريشم كالايي بود كه شركتهاي بازرگاني اروپايي به آن علاقهمند بودند
آنچه تاريخنگاران نامش را «خيزش غرب» نهادهاند مقارن رشد بورژوازي و
افزايش تقاضاي ابريشم در اروپا نيز بود. خليل اينالجيك مينويسد كه سود
ناشي از تقاضاي اروپايي ابريشم ايران شالوده توسعه اقتصادي دولتهاي صفوي و
عثماني را فراهم آورد. حتي در دورههاي تحريم و جنگهاي ايران و عثماني،
ابريشم ايران همچنان در امپراتوري عثماني دادوستد ميشد و از راه بازارهاي
حلب و بورسه و ازمير به اروپا ميرسيد. ارامنه جلفا در اين بازارها فعال
بودند و ابريشم ايران را با نقره و پارچه معامله ميكردند.
نقش
جلفاييها در صدور ابريشم ايران به بازارهاي جهاني بر كسي پوشيده نبود؛
آنچه كمتر جلب توجه ميكرد نقش مهم غلامان بود. ارامنه و گرجيها – غلامان
نومسلمان- جذب ارتش و دولت شده و بسياري ازآنها به بالاترين مقامهاي اداري
و نظامي صفويه رسيده بودند. همان غلامان سرشناسي كه مناصب ديواني را
داشتند نقش عمدهاي هم در تجارت ابريشم در داخل مرزهاي ايران ايفا
ميكردند. براي مثال غلامان، محبعلي بيگ، دلال ابريشم شاه عباس در اصفهان
بود. كمپاني هند شرقي انگليس و كمپاني هند شرقي هلند با للهبيگ- نامي كه
در اسناد آنها به محبعلي بيگ داده ميشود- كار ميكردند. او رييس تجار
اصفهان بود و بالاترين مقام ضرابخانه را هم داشت. از اين رو بر جريان
ابريشم و نقره در قلمرو صفوي مشرف بود. ديوانيان در تجارت دست داشتند و
تاجران جلفا در سياست، به عنوان اعضاي خاصه و نيز سفيران دولت صفوي در
اروپا.
نظام اجتماعي ايران در دوره صفوي را ايلياتي و نظامي توصيف
ميكنند. گفته ميشود كه در ايران برخلاف اروپا تمايز روشني بين طبقه
ايلياتي و نظامي و طبقه تاجر وجود نداشت. غلامان جنگي و ديواني، همانند
تاجران ارمني صادركننده ابريشم، هم در سياست و هم در تجارت دخيل بودند. اين
نكته را تجارت ابريشم، كه هر دو گروه در آن چند نقش داشتند، به خوبي نشان
ميدهد. سازوكار تجارت ابريشم، از وابستگي متقابل تجار ثروتمند جلفا و
غلامان جنگي يا ديواني به يكديگر حكايت دارد. پس تجارت ابريشم ايران را
بايد نه فقط با نظر به صادركنندگان معروف ابريشم، يعني ارامنه جلفاي نو،
بلكه همچنين با توجه به غلامان نومسلماني كه نقش مهمي در تجارت ايران
داشتند مطالعه كرد.
ارامنه و غلامان، همكاري خاصگيان
حكومت شاه عباس
اول شاهد استحاله خاصه، خاندان سلطنت، بود و پس از آنكه اين شاه و
جانشينانش اراضي دولتي (ممالك) را املاك شخصي خود خواندند قدرت اقتصادي
بيسابقهاي به دست آوردند. غلامان كارگزار و ارامنه بازرگان از اعضاي اين
خانوار نوتركيب بودند و هر دو از عوامل اصلاحات سياسي و اقتصادي. عدهاي
غلام سرشناس كه فقط شهرت سياسي داشتند همين نقش مهم را در اقتصاد نيز ايفا
كردند. ابريشم را كه گرانبهاترين كالاي صفوي بود اين دو گروه عضو خانواده
اداره و معامله ميكردند.
جلفاييها بعد از اينكه در 1604/1013 به ايران
آورده شدند در بازارهاي ابريشم عثماني جاي پايي پيدا كردند. تجارتشان از
موقعيت سياسي آنها در ايران و عضويت آنها در خاصه، خاندان سلطنت، سود برد.
شاه عباس اول با فرماني بدان رسميت بخشيد و شاه صفي (1629-1642/1038-1052)
بر آن تاكيد مجدد كرد. دومين فرمان همايوني به تاريخ 1631-1632 ارامنه را
«متعلق» و «منسوب» به خاندان سلطنت (سركار خاصه شريفه) خواند و از شفقت و
محبت شاه به اهالي جلفاي نو سخن گفت. فرمان خطاب به كلانتر آنها بود و با
منع هرگونه تعرض به اجناس و اموال آنها در سراسر ايران مصونيت جامعه ارامنه
را تضمين ميكرد. اين فرمانها اجازه ميدهند كه خوانش كاملا متفاوتي از
نقش ارامنه صورت گيرد كه پيشتر بورژوازي شناخته شدهاند و جامعه اقتصادي
خارجي فعالي بدون هيچ نقش سياسي.جلفاييها يكي از زيرمجموعههاي دربار و
شريك در جايگاه غلامان قفقازي نومسلمان بودند و منطقه جلفاي نو هم ارتباط
نهاديني با دربار داشت. چنانكه پيش از اين گفتيم، محله ارامنه مستقيم به
مادر شاه وابسته بود كه مهمترين عضو خاندان سلطنت به شمار ميرفت و ماليات
سالانه اهالي جلفاي نو را او وصول ميكرد. بازرگانان ارمني، حاميشان ملكه
مادر و غلامان خاصه همگي از تجارت ابريشم سود ميبردند.
اين نخبگان
جديد بودند كه اقتدار صفويه را در اصفهان حفظ ميكردند. ابريشم، با
غنيسازي مالي وابستگان سياسي دربار و تقويت حاكميت صفويه، اهرم اقتصادي
اعمال قدرت سياسي در خارج- عليه عثمانيان- و داخل شد.
تجارت ابريشم
ارامنه تامينكننده نقرهاي بود كه تبديل به سكه براي پرداخت به ارتش
غلامان شاه عباس ميشد و وابستگي او را به ملوك طوايف، كه در آغاز سلطنتاش
چوب لاي چرخ او گذاشته بودند، از بين ميبرد. پس نقره را فقط براي تامين
هزينه ارتش قابل اتكايي براي جنگ با عثمانيان وارد نميكردند. مطالعهاي
درباره ضرب سكه در دوره شاه عباس نشان ميدهد كه با نقره وارداتي مواجب
ديوانيان نيز پرداخت ميشد و با تامين مواجب غلامان دولت او راه اصلاحات
داخلي را هموار ميكرد. عيارگيرها، سكهزنها، متوليان ابنيه و وزيران اعظم
از محل تجارت ابريشم يا مواجبشان پرداخت ميشد، يا سودي به جيب ميزدند
يا هر دو.
تاريخ ايران-
صفويه كدام گروهها را بالا كشيد؟
ارمنيها و غلامان، پايههاي اقتصاد سياسي
ارامنه جلفا پيش از آنکه به ايران کوچانده شوند تجارت ابريشم ميکردند. در
دوران شاه عباس اول اين تاجران ارمني جانشين تاجران مسلمان شدند. در بخش
دوم از مقاله تجارت ارامنه و غلامان کتاب « غلامان خاصه، نخبگان نوخاسته
دوران صفوي» تجارت ارامنه را مرور ميکنيم.
![]() |
ولي از ابتداي اقامت ارامنه در جلفاي نو آنها آزادانه به همه جاي دنيا سفر ميكردند و جز چند صباحي در 1652 كه شاه عباس دوم دوباره جلفاي كهنه را به آتش كشيد و سفر را قدغن كرد، كاري براي واداشتن آنها به ماندن انجام نگرفت. ايجاد نخستين سفارت- ونيز- در 1607 نمونهاي استثنايي از نمايندگي سياسي نبود. حتي بعد از 1661، در دوره تنزل نسبي، ارامنه سفيران ايراني شاهان صفوي در اروپا بودند.
صفويه كدام گروهها را بالا كشيد؟
رونق دادوستد نقره و ابريشم
نمايي از كليساي وانگ ساخته شده در دوره صفوي
در قرن هفدهم تنها
دربارهای اروپایی نبودند که عقاید مرکانتلیستی داشتند، شاه عباس صفوی نیز
در همان عصر صدور طلا و نقره را ممنوع کرده و با این رویه هم داستان شاهان
اروپایی این قرن شده بود که در صدد نگهداری طلا و نقره در داخل مرزهایشان
برآمده بودند.
![]() |
در بخش دوم از گزیده کتاب غلامان خاصه رویه اقتصادی دربار صفوی و نقش ارمنیها در آن شرح داده میشود.
شاه
عباس اول ميخواست كه مركز ديني ارامنه در ايران و جلفاي نو باشد. از اين
رو درصدد بود كه كليساي جامع آنها را آجر آجر برچيند و به اصفهان منتقل
كند. جلفاييها اجازه ندادند كه شاه كليساي جامع آنها اجميازين را كه در
ارمنستان تاريخي واقع بود، برچيند. فقط چند تكه سنگ از آن آوردند. كليساي
جامعي كه شاه عباس در 1615 براي ارامنه ساخت يك نقطه عطف مذهبي به شمار
ميرفت. تقويم جديدي آغاز شد و سال 1615 ميلادي در اسناد تجاري جلفاييها
در سراسر جهان سال يك آنها شد. تيول خاصهاي كه شاه در 1619 به آنها داد
مظهر مادي مركز معنوي تازه در تصور شاه بود. سال جلفاي نو مطابق سال هجري
شمسي سپري ميشد. گنجاندن نوروز به جاي عيد خود ارامنه در تقويم حسابهاي
بازرگاني آنها خرسنديشان از آميزش در شاهنشاهي صفوي را نشان ميداد.
راهبان
كرملي مقيم ايران در 1608 نوشتهاند كه «ارامنه جلفاي نو هميشه ميگفتند
400 هزار نفر از آنها را شاه عباس اول در زمان جنگ كوچ داده است.» برآوردها
از جمعيت جلفاي نو در آن زمان مختلف است؛ اما اگر بپذيريم كه جمعيت اصفهان
حدودا 500 هزار نفر بوده و كل ايران در عهد شاه عباس اول 8-6 ميليون نفر
جمعيت داشته است، رقم 400 هزار نفر ارمني كه كرمليان ذكر ميكنند يك غلو
تمام عيار است.
البته امكان دارد اين رقم شامل ارامنه انتقال يافته به
نواحي توليدكننده ابريشم و بچههاي ارمني اسير شده باشد. باز به نوشته
كرمليان، جلفاييهاي توانگري كه امكان نجات دادن بعضي اسيران ارمني از
تغيير اجباري دين خود را داشتند شكايت ميكردند كه «اولين هجوم... ده هزار
بچه و دختر به قبول خانوادههاي مسلمان و رسوم اسلامي وادار شده بودند. با
اينكه شاه دستور داده بود كه به بطرك و اسقفهاي ارامنه و همچنين والدين
اجازه داده شود اين بردگان ارمني را بخرند و آزاد كنند، قدمي براي تسهيل
اين كار برنداشت.»
همه برآوردهاي جمعيت ايران در آن روزگار از سفرنامههاي ناظران خارجي مانند شاردن و كرمليان است و بايد با احتياط آنها را پذيرفت.
كلانتر
جلفاي نو متصدي شهرداري خودمختار آنجا بود؛ ضمن اينكه از دربار صفوي فرمان
ميبرد. جلفاييها 22 سركرده در زير دست كلانتر داشتند كه هر كدام رييس
محلهاي بودند. سروكار تاجرها با اين رييسان بود. تاجرها چند رتبه داشتند.
برجستهترين آنها خوجهها بودند، گروه ساكني از سرمايهداران و
سرمايهگذاران تجارت ابريشم. چهار خانواده حكم اشراف تجار را داشتند كه
كلانتر جلفاي نو تا سال 1656 از يكي از آنها به نام خاندان شافراز بود.
تعدادي از فرمانهاي شاه خطاب به كلانتر خوجه نظر (حك 1618-1636) صادر شده
است. اينكه خوجه نظر شافراز دومين كسي بود كه در 1629/1038 به شاه صفي
جلوسش را تبريك گفت (و 150 تومان پول به پايش ريخت) مقام ارجمند كلانتر
جلفا را حتي در ميان سران كشور نشان ميدهد. در دوره صفوي فقط رجال سياسي
اندكي به شاه دسترسي داشتند. نزديكي به شاه از نفوذ سياسي حكايت ميكرد و
ترتيب تقدم از نهايت اهميت برخوردار بود.
تا 1647 فقط بازرگانان ثروتمند
در جلفاي نو سكونت داشتند. پيش از قتل ساروتقي خان و مرگ ملكه مادر كه
حامي جلفاي نو بود و پيش از اينكه جناح سياسي ديگري جاي آنها را بگيرد، هيچ
پيشهور يا كارگر ارمني حق نداشت آنجا زندگي كند. ساخت منطقه روندي تدريجي
بود و چنانكه در فصل بعد خواهيم ديد- غلامان و معماران شاه كليساي جامعش
را با هم ساختند. پل بين جلفاي نو و محلات جديد اصفهان نامش را از
اللهوردي خان گرفت، غلامي كه سپهسالار ارتش صفوي شد و در تصرف قفقاز موثر
بود. مجللترين منازل ارامنه ساكن كناره زاينده از طريق اين پل به محله
مسكوني جديد درباريان وصل ميشد. جلفاي نو با محلهها و خانههاي باشكوهش
كرسي خودمختار شبكهاي جهاني از بازرگانان ثروتمند شد.
بنگاههاي تجاري و
نهادهاي شهري جلفاي نو با هم ارتباط داشتند. مركزيت جلفاي نو در شبكه
جهاني ارامنه بازرگان، شبكهاي كه يك سرش در تبت و سر ديگرش در آمستردام
بود، از اختيارات قضايي كه كلانتر جلفا در مورد همه دعواهاي حقوقي
بينالمللي داشت، پيدا بود.
ولي مديريت اقتصادي جلفاي نو با همه
استقلالش تا حدود زيادي توفيقش را از لطف شاه داشت. فرمان ديگري از شاه صفي
در 1634/1044 درباره مصونيت آن در مقابل اولياي شهر اصفهان، معافيتش از
هزينههاي آن و استقلال جلفاي نو در زمينه مخارج اداره پايتخت است.
واردات نقره ارامنه به ايران
ژان باتيست تاورنيه، سياح مشهور فرانسوي كه از 1638 به بعد بارها به اصفهان سفر كرده بود، مينويسد:
به
اين ترتيب همه طلا و نقره ايران از خارج ميآيد، به خصوص از اروپا. از
دوره شاه عباس اول تا دوره شاه عباس دوم بيشتر از الان نقره در ايران به
چشم ميخورد. آن را بازرگانان ارمني از اروپا به ايران ميآوردند و تبديل
به پول محلي ميشد.
پس ارامنه بازيگران اصلي بودند، هم در واردات نقره
به ايران و هم در صدور ابريشم به خارج. اينكه سود صادرات ابريشم به ايران
برميگشت انگيزه اصلي شاهان صفوي براي تبعيض قائل شدن در مورد جلفاييها و
كوتاه كردن دست كمپانيهاي اروپايي بود.
به رغم دامنه وسيع تجارت جلفا
در آسيا و اروپا، ايران تا نيمههاي قرن هفدهم مستقيمترين سود را از آن
ميبرد و گواهش مصرف نقره در اين دوره از حكومت صفويه است. گردآوري شمش
نقره و جلوگيري از فرار آن، توام با انحصاري كردن توليد و فروش محصول كليدي
كشور كه در ايران ابريشم بود، به گمان بسياري از دولتهاي آغاز دوران جديد
مطمئنترين راه تحكيم اقتدار حكومت و وسيلهاي براي اعمال قدرت سياسي بود.
شاه عباس اول هر دو كار را كرد؛ فقط دربارهاي اروپايي نبودند كه عقايد
مركانتيليستي داشتند. سال 1618 شاه عباس صدور طلا و نقره را ممنوع كرد و با
برخي شاهان اروپايي قرن هفدهم همداستان شد كه در صدد نگهداري طلا و نقره
در داخل مرزهايشان برآمده بودند.
در ايران جز در خريد و فروش اجناسي كه از خارج وارد ميشد، پول چندان گردشي نداشت.
همچون
كشورهاي ديگر در ايران نيز ممنوعيت كارساز نبودند و خيلي از نقره حاصل از
صدور ابريشم از هندوستان سردرآورد و سهم بزرگي در موازنه بازرگاني ايران
با بزرگترين شريك تجارياش داشت. عباسي، سكه نقرهاي كه معروفترين پول
ايران در دوره صفوي بود، خواهان بسياري در بازار هند داشت.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان
صفويه كدام گروهها را بالا كشيد؟
انحصار ابريشم در دست ارمنيها
قاليچه ابريشمي متعلق به دوران صفوي
ابریشم در روزگار صفوی یکی از
کالاهای عمده در تجارت ایران بود که در آن ارمنیها و غلامان نیز سهم
بسزایی داشتند. در بخش چهارم از گزیده کتاب «غلامان خاصه، نخبگان نوخاسته
دوران صفوی» تجارت ابریشم در این دوران با تاکید بر این دو گروه مورد بررسی
قرار میگیرد.
![]() |
جلفاييها در عوض ابريشمي كه به اروپا ميفروختند نقره برميگرداندند و به
علاوه پوشاك و شيشه و آينه و تلسكوپ و نقاشي و كتاب و ساعتهاي اروپايي،
اما اين اقلام اخير هيچ يك به اندازه نقره در بازار ايران و هند خريدار
نداشت. همه طلا و نقرهاي را كه وارد قلمرو صفوي ميشد، ارامنه از راه
بازارهاي روس و عثماني ميآوردند. منابع صفوي و اروپايي نشان ميدهند كه
بهرغم دخالت كمپانيهاي اروپايي هند شرقي در تجارت ابريشم، اين گردش پول
نقره تا حدود زيادي از طريق ارامنه صورت ميگرفت. عوامل انگليسي در ايران و
هندوستان هميشه نقدينه كم داشتند و اغلب بينتيجه از روساي خود خواستار
ارسال پول ميشدند. هلنديها نيز با اينكه توفيق بيشتري داشتند با
ممنوعيتهايي روبهرو بودند و اجبارا در مقابل اجناسشان ابريشم ايراني
ميبردند. با اين همه، صدور نقره از ايران به هند را هم حتيالمقدور ادامه
ميدادند.
در اين دوره هندوستان بزرگترين شريك تجاري ايران در آسيا و
اروپا بود. نقره حاصل از صدور ابريشم ارامنه به هندوستان ميرفت. هند در
عوض به ايران پنبه و سنگهاي قيمتي و بسياري كالاهاي ديگر صادر ميكرد.
سانجاي سوبرهمن يام ادعا ميكند كه وقتي ارامنه ميداندار شدند، گروهي از
بازرگانان سرشناس ايراني از فعاليت در هند، سرزمين فرصتهاي تجاري، دست
كشيدند. جامعه بزرگ تجار ايراني در سورات و گولكوندا روابط تجاري مهمي با
ايران برقرار كرده بود. ولي الطاف شاهانه به جلفاييها امتيازاتي ميداد كه
ديگر بازرگانان ايران نداشتند. اما خود شاه هم از اين امتيازها سود
ميبرد؛ زيرا غلامان و ارامنه تنها كارگزاران شاه بودند كه هيچ پيوند
اجتماعي جز با دربار او نداشتند از اين رو تابع منويات شاه بودند.
از
سوي ديگرارامنه روابط تجاري فراواني نه فقط با اروپا كه با تجار هندي و حتي
ايرانيهاي دور از وطن داشتند. روابط جلفا با هند بسيار محكم بود؛ زيرا
خانوادههاي بسياري، چون نتوانستند به عاليترين رتبهها در سلسله مراتب
تجار حاكم بر محله ارامنه برسند، از جلفاي نو به هند رفتند. كليساي اسقفي
جلفاي نو بر همه كليساهاي ارامنه هند سيطره داشت و ارامنه هند با جلفاي نو
در يك واحد اداري كليسا بودند روابطي كه جلفاييها در هند داشتند ضامن
موفقيت شبكه تجاري آنها در آسيا و اروپا بود. در اين تجارت آسيايي و
اروپايي، نقرهاي كه جلفاييها راه اروپا از قاره آمريكا وارد ميكردند،
با كمك به شاه عباس در تامين هزينههاي دولت و ارتش جديدش، نقش سياسي مهمي
در ايران پيدا ميكرد. كار ايجاد شاهنشاهي صفوي از طريق جنگ در گرو پولي
بود كه از تجارت ابريشم به دست ميآمد. در گام نخست، شاه بايد نواحي
ابريشمخيز كنار درياي خزر را در دست ميگرفت و توليد ابريشم را افزايش
ميداد.
ناحيه خزر و توليد ابريشم
شاه عباس ديري پيش از آنكه
جلفاييها را جابهجا كند حاكميتش را در منطقه درياي خزر تثبيت كرده بود و
گيلان و مازندران دو ناحيه ابريشمخيز مهمتر در اين منطقه بودند. او پس
از آنكه جنگ داخلي دوم را در 1590/998 پايان بخشيد گيلان و مازندران را
اراضي خاصه اعلام كرد و غلاماني را به واليگري و وزارت آنها گمارد. وزيران
يك سوم عوايد اين ولايات را به خزانه شاه ميفرستادند. اين تبديل اراضي
به اراضي خاصه در 1598 و 1599 و ارتقاي غلامان به واليگري از اختيارات
سركردگان محلي كاست. شيروان در 1607 تصرف شد ولي هرگز در زمره اراضي خاصه
قرار نگرفت، گر چه بعد از اين تاريخ واليهاي آن نيز همچون ديگر ولايات
ابريشمخيز از غلامان بودند. اين اصلاحات مقدمه ايفاي نقش مهم غلامان در
تجارت ابريشم بود.
تجارت ابريشم همچنين سبب نقل مكان ارامنه و گرجيها از قفقاز به كناره درياي خزر براي توليد ابريشم و پرورش درختان توت شد.
سياحان
اروپايي از جمله ژان شاردن و پييتر و دلا واله نوشتهاند كه ناحيه خزر از
اهالي شهرهاي مختلف قفقاز پر شد؛ ولي نوشتههاي دو سياح در مواردي با هم
اختلاف دارند. دلا واله مينويسد كه ارامنه با كرم ابريشم و درخت توت كاري
نداشته و فقط از آنها خواسته شد كه رز براي شرابگيري پرورش دهند. پرورش
كرم ابريشم را به گرجيها سپردند، اما شاردن هر دو گروه را دخالت ميدهد:
«امير
نامبرده، فاتح قوي پنجه، عده كثيري را از ارمنستان و گرجستان به آنجا
برد... تا از جمله كرمهاي ابريشم با ملاطفت پرورش يابند و در آن نواحي به
درجه كمال نائل شوند. والدهاش كه مازندراني بود و در نتيجه خود او را هم
ميتوان اهل آن ديار دانست... از طرف ديگر از او خواست كه سرزمين را باز
مسكون كند. عباس فرمود آنجا شهرها ساختند و قصرهاي مجلل افراشتند تا كوچ
نشين آبادان شود؛ معذلك هواي نابكار چنان بناي ناسازگاري با طرحها و
نقشههاي او كه با نهايت دقت و مراقبت نطفه بسته بودند گذاشت كه قريب چهل
سال پيش كه من در مازندران بودم عده مسيحيان از سي هزار خانواري كه ابتدا
در منطقه سكونت داشتند به حدود چهارصد خانوار تقليل يافته بود.»
پل ريكو
نيز از اشتغال ارامنه به پرورش كرم ابريشم در ارمنستان نوشته است. ارامنه
جلفا هر ساله به سواحل خزر ميآمدند تا سهم ابريشم خود را براي فروش به
بازارهاي عثماني ببرند. اوايل عصر جديد، بيشتر ابريشمي كه در اروپا بافته
ميشد در سواحل خزر و نقاطي كه امروزه در شمال غرب ايران واقعاند به عمل
ميآمد. سال 1612 شاه عباس شهر فرحآباد را ساخت، شهري ييلاقي كه وصفش در
نامهاي از پييتر و دلا واله آمده است. او ژانويه 1617 در اين شهر شاه
عباس را ديد و نامه را از آنجا فرستاد. منطقه از داخل كاخ پيدا بود.
جادههاي خوبي براي تسهيل حملونقل ابريشم ساخته بودند. يك جاده سرتاسر طول
ساحل را طي ميكرد و جاده ديگري از فرحآباد به جنوب تهران امروز ميرسيد.
شاه براي مراقبت از حملونقل ابريشم عدهاي راهدار گماشته بود. راهداري
علاوه بر اينكه امنيت راهها را تضمين ميكرد وسيله موثري هم براي مراقبت
سياسي بود.
اهالي جلفاي نو هر ساله به سواحل خزر و بازارهاي عثماني سفر
ميكردند. شاه عباس اول در برههاي از قرن هفدهم كه تقاضاي ابريشم خام در
اروپا افزايش يافته بود از اين بازرگانان دنياديده ارمني براي تحقق بخشيدن
به روياي شاهنشاهي نوتركيباش بهرهبرداري كرد. شبكههاي جلفاييها در
بازارهاي عثماني و اروپايي در تحصيل طلا و نقره به آنها كمك ميكرد.
سرشناسي و ورزيدگي آنها در صدور ابريشم توليد ايران براي شاه عباس غنيمت
بود.
مزايده فروش ابريشم
مزايده فروش ابريشم كه دربار صفوي در 17
سپتامبر 1619/8 شوال 1028 به مديريت محب علي بيگ غلام برگزار كرد آيينه
تمام نماي پيوندهاي اقتصادي صفويه با ارامنه تاجر ابريشم بود. اين واقعه را
پييترودلاواله و چهاركارگزار انگليسي در ايران نقل كردهاند. كمپاني هند
شرقي به تازگي مشتري ابريشم خام ايران شده بود، اما اين مزايده را به
ارامنه باخت.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان
ابريشم در دست امامقليخان
ماكتي از امامقليخان
پيروزي ايرانيان بر پرتغاليها، حكومت هرمز و
فارس را بهخاندان اللهوردي رساند. جزيره هرمز كه از جمله بنادر مهم آن
زمان بود به امامقليخان رسيد. در بخش چهارم از گزيده كتاب «غلامان خاصه،
نخبگان نوخاسته دوران صفوي» جايگاه و نقش امامقليخان در تجارت، بهويژه
تجارت ابريشم بررسي ميشود.
![]() |
امامقليخان در مقام اميرالامراي فارس به انگليسيها كمك ميكرد تا ابريشمي را كه در اصفهان ميخريدند زودتر به بندرعباس برسانند و از پرداخت ماليات راهداري هم معافشان كرده بود. همچنين او نقش واسطه را در گفتوگوهاي بين شاه، انگليسيها و ملايم بيگ ملكالتجار اصفهان داشت. بلافاصله بعد از سقوط هرمز، نخستين امتيازات تجاري كه امامقليخان به كمپاني هند شرقي هلند داد مورد تاييد شاه قرار گرفت. پس اين غلامزاده حاكم فارس با رضايت شاه ماليات ميبست. بندرعباس اهميت خود را حفظ كرد تا اينكه در عهد شاه عباس دوم به سبب اهميتي كه بصره در صدور نقره به هند پيدا كرد در سايه آن قرار گرفت. پس از 1640 انگليسيها صدور ابريشم را متوقف كردند و با اينكه هلنديها تازه از 1623 صدور ابريشم را آغاز كرده بودند تجارت آنها اهميت بيشتري پيدا كرد. ماخذ:دنیایاقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان
صفويه كدام گروهها را بالا كشيد؟
ايتالياييهاي پنهان دربار ايران
نسبت شاه صفوی و ارامنه از نگاه پی یتر دلاواله مشابه نسبت جنوواییها با
شاه اسپانیا است. اینکه جنوواییها بانکداران شاه اسپانیا بودند بر کسی
پوشیده نبود، اما اینکه جلفاییها سرمایهگذاران شاه ایران بودند، دیری
پنهان مانده بود. در بخش ششم از گزیده کتاب غلامان خاصه، نخبگان نوخاسته
دوران صفوی، وضع تجارت ابریشم پس از شاه عباس و رابطه شاه و ارامنه مورد
توجه قرار میگیرد.
![]() |
انحصار تجارت ابريشم يك دهه بعد كه شاه عباس از دنيا رفت خاتمه يافت.
ارامنه با تقديم مبلغ كلاني طلا به شاه جديد در مراسم تاجگذاريش از رفع
محدوديتهاي تجاري حمايت كردند. اينكه خوجه نظر، كلانتر جلفاي نو، دومين
شخصي بود كه به شاه جديد شادباش گفت و سكه به پايش ريخت نقش محوري ارامنه
در الغاي انحصار ابريشم شاه بهرغم ميل صفي را نفي نميكند. انحصار ابريشم
با تلاشهاي چند غلامي كه از جانشيني صفي حمايت كرده بودند لغو شد. اين
جناح غلامان با نيروهاي شورشي گيلان همدست بودند. خوجه نظر و ارامنه تحت
رياست او نيز با گيلانيهايي كه به مخالفت با انحصار برخاستند همراه
شدند.در 1629/1038 كه صفي بر تخت سلطنت نشست ساروتقيخان، خواجه نامدار،
والي دو ولايت ابريشم خيز گيلان و مازندران بود. محبعلي بيگ، كارگزار
ابريشم شاه و دريافتكننده پول جلفاييها، بيآبرو شد. ساروتقيخان به
محبعليبيگ و ملايمبيگ، به ترتيب ملكالتجار اصفهان و ضرابيباشي دولت،
اتهام حسابسازي و اختلاس نيم ميليون تومان پول زد. دومي را تامس هربرت كه
در 1628 به كاخ او رفته بود «خزانه شاه» مينامد. در دوره شاه عباس، تجارت
ابريشم در دستان اين دو غلام و خوجه نظر متمركز بود و اينان با هم اركان
مالي آن را تشكيل ميدادند.رسوايي محبعليبيگ و ملايمبيگ نخستين فصل مهم
از زنجيره وقايعي بود كه جناح ديگري از غلامان را بر سر كار آورد، جناحي كه
ساروتقيخاناش وزير اعظم شد. يك جابهجايي سياسي كه قدرت بيشتري به اين
غلامان و ارامنه بخشيد محدوديتهاي تحميلي شاه عباس اول بر فروش ابريشم را
برچيد. در واقعه مرتبط ديگري، انبارهاي ابريشم گيلان طي عصياني در 1629 به
يغما رفت. به نوشته انگليسيها ارامنه با اكثريت اعيان گيلاني همدل بودند.
كتاب تاريخ گيلان كه حدود سال 1630 از قلم عبدالفتاح فومني تراويده است خبر
از مقاومت محلي در برابر انحصار ابريشم حتي در زمان شاه عباس اول ميدهد.
چرخش وقايع به سود ساروتقي جاهطلب تمام شد و اندكي بعد او به مقام وزير
اعظمي رسيد. گزارشي از كمپاني هند شرقي هلند در 1632 ميگويد كه عمده تجارت
ابريشم ايران در دست ساروتقيخان و تاجري يهودي به نام خواجه داود است.پس
از آنكه انحصار برافتاد، خوجه نظر باز به گرفتن پول از تجارت ابريشم ارامنه
و سپردن آن به خزانه خاصه ادامه داد. طلا و نقره وارداتي را ديگر نه به
دست محبعليبيگ بلكه به دولت جديد غلامان ميدادند. فرماني در 1629 نشان
ميدهد كه درآمدهاي خاصه را خواجه صندل نامي وصول ميكند. بعد از اينكه
كارگزار ابريشم شاه حذف شد، ارامنه به واسطهگري در فروشهاي خارجي
پرداختند. نامههايي از كارگزاران هلندي و انگليسي حاكي است كه اينان اكنون
اميد به خريد از ارامنه در سواحل درياي خزر داشتند. رابطه ميان ارامنه و
انگليسيها نوسان فراواني از بياعتمادي تا هم پيماني داشت. اين نامهها
همچنين جاي ترديد باقي نميگذارند كه انگليسيها منبع اطلاعاتي به جز خوجه
نظر و پيكهايش نداشتند و ناچار بودند كه به آنها اعتماد كنند.
واردات نقره و مواجب غلامان
بازارهاي
عثماني در پايان قرن شانزدهم يك دوره كاهش ارزش نقره را از سر گذراندند و
ايران به علت وابستگي شديدش به دريافت شمش نقره از طريق خاك عثماني از اين
تحول زيان ديد. واردات شمش نقره براي توسعه اقتصادي ايران در آغاز قرن
هفدهم اهميت حياتي داشت. افزايش جريان شمش از قاره آمريكا در قرن هفدهم نيز
مشكل كمبود مزمن نقره در آسيا را حل نكرد. بازارهاي عثماني عرضهكنندگان
عمده نقره و ارامنه واردكنندگان اصلي آن به ايران باقي ماندند. به نوشته
ژان باتيست تاورنيه، ارامنه كه واردكنندگان عمده نقره اروپا از بازارهاي
عثماني به ايران بودند هر چه نقره ميخريدند به ضرابخانههاي ايروان و
تبريز ميسپردند، اما تاجرها اين امكان را هم داشتند كه نقره خود را با
دريافت هزينه حمل به ضرابخانه اصفهان ببرند. ضرابخانهها نقره و طلا را
تبديل به نخ و سكه ميكردند. در قرن شانزدهم ايران حدود هفتاد ضرابخانه
داشت. سود آنها به جيب مقامات محلي ميرفت. در دوره شاه عباس تعداد آنها به
چهل كاهش يافت. تجمع شديد ضرابخانهها در مازندران و گيلان، دو ناحيه
ابريشمخيز اصلي كشور، در عهد شاه عباس، حاكي از رونق اقتصادي اين منطقه
بر پايه تجارت كاملا پولي شده ابريشم بود.
هدف از اعمال نظرات دربار بر
ضرابخانهها از طريق غلامان هرگز مورد توجه واقع نشده است. تلاش براي اعمال
نظارت بر تجارت ابريشم نيز به موازات آن انجام گرفته است. اينكه منطقه خزر
به تازگي به زير نظارت و حاكميت غلامان رفته بود امكان داشت يكي از عوامل
اصلي تجمع ضرابخانهها در اين منطقه در دوره شاه عباس باشد. اكنون كساني كه
سود ضرابخانههاي منطقه به جيب آنها ميرفت غلامان وزير شده در منطقه
بودند. رييس مستقيم آنها خزانهدار درآمدهاي شاه بود كه به «مستوفي خاصه»
شهرت داشت. همبستگي تجارت ابريشم و كار ضرابخانهها در روزگار شاه عباس
شايد بهتر از هر جاي ديگري در نقشهاي چندگانه دو غلام بلندپايه حاكم بر
تجارت ابريشم نمايان باشد. محبعلي بيگ، دایه غلامان، چند مقام ديگر هم
داشت:
ملكالتجار، معيرالممالك (ناظر عيار سكهها) و همچنين ضرابيباشي
(رييس ضرابخانه). غلام ديگر ملايم بيگ، نيز هر سه مقام را با هم داشت.
نحوه
گردش عوايد نقره در ضرابخانهها روابط مالي تجاري ارمني را با غلامان خاصه
نشان ميدهد. دستمزد غلامان را مستقيم از ضرابخانه ميپرداختند و بخشي از
نقرهاي كه وارد ضرابخانهها ميشد براي تامين مخارج خاندان سلطنت از خزانه
شاه سر درميآورد. غلاماني كه جاي قزلباشان را ميگرفتند و زمينداران
فارسيزباني كه در ولايتها كلانتر ميشدند براي ايجاد افواجي از غلامان
وفادار به صفويه در ولايات به پول نقد نيازمند بودند. دستمزدهاي غلامان در
ارتش از خزانه همايوني پرداخت ميشد. نقره و طلايي كه بازرگانان ارمني براي
ضرابخانهها ميآوردند مواجب و عوايد غلامان را تامين ميكرد، چنانكه قطعه
زير گواهي ميدهد.
در سال اعلي [=در بهترين سالها] كه تجار قروش بسيار
از اطراف ميآوردند و نقدهسازي و فلوسكاري [=نخريسي و سكهزني] در عين
معموري شهر [=رونق اصفهان] كه چهارصد عمله موجودي در نه دستگاه ضرابخانه هر
روزه كار ميكردهاند، پانصد تومان الي ششصد هفتصد تومان به اجاره
ميدادهاند كه مستاجر از كل اجاره ديواني موازي يك هزار عدد اشرفي [= سكه
نقره] و يكصد دستجه كله [=اشرفي بزرگ] كه قيمت آن تخمينا دويست و پنجاه
تومان به اين موجب ميشود، انفاد [=ميفرستاده به] خزانه عمره و سيصد و
پنجاه تومان ديگر را به مواجب معير و ضرابيباشي و ساير ارباب حوالات سركار
خاصه شريفه ميدادهاند؛ و به غير از همان مبلغ فوق، چيزي انفاد خزانه
عامره نميشده و شانزده يك از وجه واصلي سركار خاصه شريفه در وجه
معيرالممالك از قديمالايام الي الان مقرر و مستمر است.» اين قطعه از
تذكرهالملوك كه از دستورنامههاي ديواني صفويه است به صراحت ميگويد كه چه
مبلغي به خزانه شاه فرستاده ميشد و اينكه بعضي مقامات حقوقشان را مستقيم
از ضرابخانه ميگرفتند. مطالب ديگري از همين دستورنامه نشان ميدهد كه سودي
هم مستقيم به جيب شاه ميرفت، زيرا از هر سكهاي كه ضرب ميشد ماليات
ميگرفت. حقوق معير يك شانزدهم از كل نقره و طلايي بود كه به شاه ميرسيد.
او وظايف متعددي داشت كه مراقبت از اصالت، وزن و عيار مسكوكات از جمله آنها
بود.ضرابخانههاي واقع در مناطق مرزي، مثل ضرابخانههاي پراهميت ارمنستان و
گرجستان، در عهد شاه عباس نيز اهميت خود را حفظ كردند. به علت اينكه آنها
در نزديكي مرز عثماني بودند و شمشها از طريق خاك روس و عثماني به ايران
ميرسيد، تاجراني كه برميگشتند نقره وارداتي را به اين دو ضرابخانه و
ضرابخانه تبريز ميدادند.
ضرابخانههاي تفليس و ايروان براي تجار ابريشم
موقعيت راهبردي داشتند و تاورنيه در ادامه مينويسد تاجراني كه براي خريد
ابريشم به گيلان ميرفتند نقرهشان را به ضرابخانه تفليس ميفروختند؛ زيرا
ضرابيباشي تفليس دو درصد سود به آنها ميداد. از عهدهاش برميآمد؛ زيرا
سكهاي كه به آنها ميداد كمي ناخالصي داشت، ولي آن را ميگرفتند چون در
گيلان قبولش ميكردند. تاجرها چشم بر تقلب ميبستند؛ زيرا براي آنها سود
داشت؛ با همان سكه تقلبي كه در گيلان در گردش بود، ابريشم ميخريدند.زكرياي
اقلسي، تاجري كه خاطراتش را در نيمههاي قرن هفدهم به روي كاغذ آورده است،
مينويسد كه چند ضرابيباشي ارمني در ضرابخانههاي مرزي مهم تفليس و
ايروان پياپي جانشين يكديگر شدند. برادر خود او شمعون كارگزار خان ايروان
از مراكز مهم اخذ ماليات و رييس ضرابخانه ايروان از مراكز اصلي تجديد ضرب
الزامي مسكوكات نقره بود. چنانكه از توضيحات زكريا برميآيد، شغل برادرش
نان و آبدار بود و آن را خريد و فروش ميكردند. شمعون در شغلش بيشتر از
خان ايروان دوام آورد و تحت امر سه خان ديگر – نجفقلي خان، عباسقلي خان، و
صفيقلي خان – در ضرابخانه كار كرد. زكريا ميگويد كه برادرش در ضرابخانه
به اسلام گرويده بود، ولي خود او مسيحي ماند.
پييترو دلا واله در
نامههايش نقش ارامنه جلفاي نو را به اينسان توصيف ميكند: «نسبت آنها به
شاه ايران مثل نسبت جنوواييها است به شاه اسپانيا. نه آنها ميتوانند بدون
او زندگي كنند، نه او ميتواند بدون آنها سر كند.» اينكه جنوواييها
بانكداران شاه اسپانيا بودند بر كسي پوشيده نيست، اما اينكه جلفاييها
سرمايهگذاران شاه ايران بودند ديري پنهان مانده بود.
كريسمس با شاه
نقره
و طلا را ارامنه به مناسبت كريسمس نيز به شاه و اعضاي خانوادهاش
ميدادند. سفر شاه به جلفاي نو در روز كريسمس نشانه حمايت او از ارامنه و
روز قدرداني او از آنها بود. با اينكه مسيحيان را نجس ميدانستند، منابعي
مانند وقايعنامه كرمليها مينويسند كه شاه عباس در مورد ارامنه جلفاي نو
اين سنت را زير پا ميگذاشت. براي تاكيد بر اهميت همپيماني سال 1619، دو
سه ماه بعد از برگزاري مزايده، شاه تيول زمينهايي را كه جلفاييها در آنها
زندگي ميكردند به خودشان داد و در جشن كريسمسشان شركت جست.
6 ژانويه 1619/20 محرم 1028 كودكاني به كمسنوسالي دو ماه را در حضور شاه در زايندهرود غسل تعميد دادند. تاورنيه مينويسد:
«عجيب
است كه به رغم سردي هوا اين نوزادان سرما نميخورند. شاه ايران معمولا اگر
در اصفهان باشد در اين مراسم شركت ميكند. با اسب به همراه صاحب منصبانش
به كنار رودخانه ميرود. بعد از مراسم راهي جلفا ميشود و به خانه كلانتر
ميرود كه حاكم يا داروغه ارامنه است و غذايش را آنجا صرف ميكند.» تاورنيه
خود دو بار در خانه كلانتر جلفاي نو در عهد شاه صفي و شاه عباس دوم شاهد
بوده است. هر دو بار، جشن را – چنان كه از دوره شاه عباس اول رسم شده بود –
آشپزخانه شاه برگزار كرده است. ظروف طلاي شاه را براي ضيافت به خانه
ميزبان ميبردند. صاحبمنصبي كه مايل بود شاه را دعوت كند بيست تومان به
مسوول آشپزخانه ميپرداخت.پييترو دلا واله در روزگار شاه عباس اول در چنين
جشني شركت كرده بود. پس از جشن كريسمس در خانه كلانتر كه پوشيده از قالي و
پرده توصيف ميشود، شاه هداياي نفيسي گرفته است. به نوشته تاورنيه بيشتر
هدايا از اروپا خريداري شده بودند و قريب 360 تومان ميارزيدند. بزرگان
دربار از جمله خواجه سرايان نيز هدايايي ميگرفتند، ولي تاورنيه ميگويد
اينها كجا و هديه اصلي كه روز كريسمس به مادر شاه ميدادند كجا. ارزش اين
هدايا كمابيش برابر مواجب رييس حرمسرا بود كه 300 تومان در سال ميگرفت.
تازه اين مبالغ كلان پول نقره و طلا را هم در لگنهاي طلا به شاه ميدادند.
حساب اين هدايا هم البته از مالياتهاي جلفاي نو جدا بود. در جامعهاي كه
هديه دادن و گرفتن يك اهرم اقتصادي مهم به شمار ميرفت، طلا و نقرهاي كه
در كريسمس رد و بدل ميشد بخشي از مراسم مبادله حمايت بين ارامنه و شاه و
درباريان بود.
ماخذ:دنیایاقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان
صفويه كدام گروهها را بالا كشيد؟
انتقال نقره ارمنیها به بصره
مجلسی با حضور شاه عباس دوم
با مرگ شاه عباس، آرام آرام نقش ارمنیهای
جلفای نو در تجارت ایران رو به افول نهاد، این در حالی است که قدرت
ارمنیهای مسلمان شده به اوج خود رسید. به این ترتیب بازرگانان جلفای نو
بیشترین تجارت نقره را به بصره منتقل کردند؛ اقدامی که به بحران اقتصادی
عمومی منجر شد. در بخش هفتم از کتاب « غلامان خاصه، نخبگان نوخاسته دولت
صفوی» تجارت ارمنیها پس از مرگ شاه عباس شرح داده می شود.
![]() |
افول جلفا و كمبود نقره در ايران
در دوره شاه عباس دوم نقشه جلفاي نو در
تامين مالي «خاصه» كمرنگ شد. واقعه محوري قتل ساروتقيخان و مرگ ملكه
مادر، حامي جلفاي نو، بود. در حكومت شاهعباس دوم قدرت ارامنه مسلمان شده
در دربار به اوج رسيد و با اين حال موقعيت اهالي جلفاي نو تنزل يافت.
غلام
ارمني تباري به نام اللهوردي خان، پسر خسرو خان، از 1644/1054 كه شاه
عباس دوم يازده ساله بود مقام «اميرشكارباشي» او را داشت. شكارها را به
خوبي برگزار ميكرد و خود را در دل شاه جاي ميداد. سپس اين مهارتهاي
راهبردي را به مسند فرمانده غلامان، قوللر آقاسي، منتقل كرد و تا 1663 كه
از دنيا رفت اين منصب را نگه داشت.
مقام رفيع فرماندهي ارتش اين امكان را براي او فراهم آورد كه يك دستپرورده ارمنيتبار نومسلمانش محمد بيگ را به دربار بفرستد.
انتخاب
محمدبيگ به سبب تجربه اقتصادي طولانياش در مسند داروغه جلفاي نو بود كه
مهمترين منصب بعد از كلانتر محسوب ميشد. ارتباط او با اللهوردي خان بود؛
زيرا امير شكارباشي رابط رسمي بين جلفا و دربار به شمار ميرفت. امير
شكارباشي شكايتهاي اهالي جلفا را به نزد شاه ميبرد. اين دو تصديگري پرتو
تازهاي بر مناسبات سياسي غلامان ارمنيتبار نو مسلمان با ارامنه جلفاي نو
ميافكند. در حكومت جلفاي نو، غلامان به كلانتر ياري ميدادند. جلفاي نو
كه بعد از قتل ساروتقيخان در نشيب افتاده بود در دوره اين دو غلام نيز
روزگار بهتري پيدا نكرد و از آنجا كه ايران به طور كلي دچار بحران اقتصادي
بود فشارهاي مالي و سياسي بر جلفا دوچندان شد. زورگيريهاي ساروتقي، سنتي
پديد آورده بود.
محمدبيگ در 1653/1063 وزير اعظم شد. پيش از آن «ناظر»
بود، عاليترين مقام خاصه و پيش از آن «معيرالممالك»، عيارگير ضرابخانه، در
مسند وزير اعظم اقداماتي انجام داد براي افزايش جريان عوايد نقره به خزانه
شاه؛ از مخارج دربار و ارتش نتوانست بزند. بنابراین روند تمركزگرايي را با
انضمام سرزمينهاي بيشتري (همدان در 1654، اردبيل در 1656-1657، كرمان در
1658) به اراضي خاصه تقويت كرد، ولي گفته ميشود كه نتوانست ضرابخانهها را
وادار به تطبيق مسكوكات با اوضاع اقتصادي كشور كند و اين به حساب
سوءمديريت او گذاشته ميشود.
اما كوتاهيهاي او به كنار، در دوره كار
او اعضاي خانوادهاش به مشاغل مالي مهمي در ضرابخانه و در صدور ابريشم و
نقره دست پيدا كردند. دو تن از برادرانش اوشان بيگ و حسين بيگ «شاه بندر»
شدند، مقامي كه ناظر بر عوايد مهم بندر عباس بود. همچنين برادرانش در ادوار
مختلف، مانند خود او پيشتر، منصب «معيرالممالك» را داشتند. بعدها پسر
محمدبيگ، امينبيگ، نيز معير ضرابخانه اصفهان شد. يكي از برادرزادههاي او
تا وقتي كه عمويش صاحب عاليترين منصب كشور بود در ناحيه ابريشم خيز گيلان و
لاهيجان مقام وزارت داشت. در اكثر ايام حكومت شاه عباس دوم، تجارت ابريشم و
نقره زير نظر محمدبيگ و خانوادهاش بود. از دوره اين شاه هيچ فرماني خطاب
به اهالي جلفاي نو در مورد پرداخت نقره و طلا به خزانه خاصه در دست نيست.
حاكميت ارامنه مسلمان شده بر دربار و شركت آنها در مديريت مالي كشور از نقش
مالي اين گروه از غلامان در دربار حكايت داشت، حال آنكه نقش جلفاي نو
ظاهرا كم شده بود.
محمدبيگ در 1661 ناچار به كنارهگيري از وزارت شد؛ در
آن دوره فقهاي سنتگراي شريعتمدار از سلطه ارامنه نومسلمان بر دربار
بسيار ناخرسند بودند. از 1645 و بيشتر پس از 1661، قفقازيهاي قدرتمند
دربار و جلفاييهاي ارمني كه از اين حكومت غلامان حمايت مالي ميكردند با
افزايش نفوذ علما در دربار رفتهرفته از چشم افتادند. نشانههاي روشن ديگري
هم از تنزل موقعيت جلفاي نو از 1661 به بعد وجود دارد.اگرچه تقصير بحران
اقتصادي ناشي از كمبود نقره را به گردن وزير اعظم انداختند، عوامل جهاني تا
حد زيادي در آن دخيل بودند و تجار جلفاي نو هم با تحريم ضرابخانههاي شمال
ايران و توقف در بصره به آن دامن زدند. در اين سالها كمبود نقره در همه
بازارهاي جهان محسوس بود.
ولي حتي هنگامي كه عثمانيها صدور آن را به
ايران قدغن كردند، جريان نقره به ايران هرگز كاملا متوقف نشد. حدود سال
1640 فرانسويها كه واردكنندگان عمده نقره به بازارهاي عثماني بودند دستشان
از نقره اسپانيا كوتاه شد و شروع به ضرب مسكوكات نقرهاي كردند كه چندان
نقرهاي در آن نبود. آنگاه بازارهاي عثماني را از اين سكههاي كمارزش
انباشتند. سياحان يكصدا خوشباوري عثمانيها را به تمسخر گرفتهاند كه اين
سكهها را ميپذيرفتند، ولي شوكت پاموك نگاه موشكافانهتري به اين كمبود
نقره ميافكند. افت چشمگيري در استخراج نقره از معادن عثماني به ويژه در
بالكان رخ داده بود و اين سكهها جاي خالي مسكوكات مكملي را پر ميكردند كه
براي مبادلات روزمره در بازار ضرب ميشد. در عهد شاه عباس دوم سكههاي
كمارزش از بازارهاي عثماني به اقتصاد ايران سرريز كردند كه سخت وابسته به
بازارهاي عثماني بود. وانگهي از نيمههاي قرن هفدهم گويا بازرگانان جلفاي
نو ديگر بيشتر تجارت نقره خود را به بصره منتقل كرده بودند تا از آنجا نقره
را به هندوستان صادر كنند كه بهاي بيشتري براي آن ميپرداخت بهاين ترتيب
آنها از قلمرو صفويه دوري ميكردند و اين پرهيز آنها بيشك به بحران
اقتصادي عمومي كه وزير اعظم نتوانست فكري براي آن بكند، دامن ميزد.
كاهش
واردات نقره و طلاي ارامنه به ايران عللي داشت كه هم اقتصادي (حاشيه سود) و
هم سياسي بودند. ولي گرچه ايران به بحران اقتصادي دچار شد، شبكه ارامنه
همچنان تجارت پرسودش را داشت فقط جاي ديگر. شايد حمايت مالي ارامنه از
«خاصه» پيشاپيش در دهه 1650 كه آخرين كلانتر خاندان شافراز حكومت جلفاي نو
را رها كرد و به روسيه رفت، متوقف شده بود. شبكه آنها خانوادگي بود و با
كوچ وارث خوجهنظر از ايران، روسيه منبع جديد نقره براي ايران شد.
مديريت اقتصادي خاندان سلطنت
تشكيلات
اداري «خاصه» را ديگران توضيح دادهاند و ديگر نيازي به تكرار آن نيست.
مديريت خاندان سلطنت از مديريت اراضي دولتي (ممالك) جدا بود. محققان بر اين
باورند كه تفكيك صوري اين دو شاخه اقتصادي، خاصه و ممالك، در دستگاه دولت
به عهد شاه عباس اول برميگردد. اما بسياري از ادارات آنها پيش از او نيز
وجود داشتهاند.
دستگاه وزارتي و دستگاه مالي در هر دو شاخه خاصه و
ممالك زير نظر وزير اعظم بود. هر يك از دو شاخه حسابداري داشت كه با او
مشورت ميكردند، ولي مهر را بايد وزير اعظم ميزد و هر اقدامي را بايد او
تاييد ميكرد. اين شايد نشانه اقتدار وزير اعظم تلقي شود، اما چنان كه
خواهيم ديد وزير اعظم خود وابسته به خواجگان حرمسرا بود كه مهرها را نگه
ميداشتند.
حسابداري خاصه به رياست مستوفي خاصه كار ميكرد كه بر جريان
مالياتها و درآمدها از اصفهان و ولايات همايوني مانند گيلان و مازندران و
بندرعباس و جزيره جارون نظارت داشت. از آنجا كه جلفاي نو هم از اراضي خاصه
بود، همين مستوفي ماليات سرانه ارامنه را هم وصول ميكرد. دفتر خاصه
صورتحساب عوايد و مخارج خاندان سلطنت را ميگرفت، ثبت ميكرد و نگه
ميداشت.
ماخذ:دنیایاقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

بازی معمای زندگی یکی از مثالهای مهم در نظریه بازیها است. داستان از این قرار است که اگر دو زندانی که با هم جرمی مرتکب شدهاند همزمان بازداشت شوند، هر کدام میتواند در مقابل بازجو اعتراف یا انکار کند. بازجو به متهم این امکان را میدهد که اگر شریکش اعتراف نکرد و تو اعتراف کردی، به دلیل همکاری یکجانبهات در دادگاه من تو را آزاد میکنم در مقابل شریکت 5 سال زندان میرود. در عین حال اگر هر دو اعتراف نکنید، هر کدام یک سال به زندان میروید. در نهایت اگر هر دو اعتراف کنید، هر کدام دو سال زندان میروید. به نظر شما بهترین حرکت هر زندانی چیست؟ بدیهی است که هر دو زندانی اعتراف میکنند، چون در این بازی، مستقل از تصمیم شریکش اعتراف کردن برای وی بهترین حرکت است. لذا در نتیجه بازی هر زندانی به دو سال حبس تن میدهد. توجه دارید که اگر راهی وجود داشت که هر دو زندانی تبانی میکردند، با اعتراف نکردن میتوانستند زندانشان را به یک سال تقلیل دهند.
حال با توجه به این بازی، به نظر شما چرا ایرانیها
همواره دیر به قرار خود میرسند؟ چرا جلسات به دلیل عدم حضور مدعوین با
تاخیر برگزار میشود؟ قرارگذاشتن مانند بازی معمای زندانی است. فرض کنید
شما با دوستتان سر ساعت 8 برای کوهنوردی قرار گذاشتهاید. اگر شما سر ساعت
8 برسید ولی رفیقتان دیر کند، عملا شما معطل شدهاید و از مطلوبیتان کم
میشود. اگر داستان برعکس باشد، شما ضرر چندانی نکردهاید و دوستتان متضرر
شده است. اگر هر دو سر ساعت بیایید یا هر دو 10 دقیقه دیرتر برسید
هیچکدام ضرر نکردهاید. لذا اگر یک نفر به تنهایی منحرف شود سود کرده است و
دیگران متضرر میشوند. لذا مانند بازی معمای زندانی که همه اعتراف
میکنند، اینجا هم همه دیر میکنند.
سوال: اگر بازی معمای زندانی به
تعداد زیادی تکرار شود یا زندانیان سابقه همکاری داشته باشند، آنوقت
میتوان تعادلی را ترسیم کرد که هر دو زندانی اعتراف نکنند. به نظر شما در
چه شرایطی میتوان در بازی قرارگذاشتن همه سر موقع حاضر شوند؟
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان
*دانشجوی دکترای اقتصاد دانشگاه آستین
Mh.rahmati@gmail.com
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

بهبود سازمان: ارتباط مبتنی بر همکاری
محیط کار یک محیط پیچیده است. شبکهای از افراد، مدیران، سرپرستان و کارکنان را در نظر بگیرید که میبایست با یکدیگر کار کنند و به روشهای مختلفی با هم تعامل داشته باشند تا انتظارات سازمان را برآورده سازند. در این بین ممکن است بین کارکنان، مدیران و زیردستان و کارمندان و مشتریان سازمان ناسازگاریها
مترجم: سیمین راد
چهار الگوی فرهنگی
امروزه جامعهشناسها به عادتها، رسوم و ارزشهای اخلاقی یک شرکت، فرهنگ صنفی، سازمانی یا شرکتی میگویند.

از آنجایی که کیت در حدود 180 میلیون دلار از مخارج مشترک فناوری اطلاعات یا به عبارت دیگر حدود 20 درصد از کل بودجه فناوری اطلاعات شرکت را تحت کنترل داشت، از وی خواسته شد که به شورایی بپیوندد که از مدیران اجرایی ارشد و 12 مدیر ارشد بخشهای اقتصادی تشکیل شده بود. این مدیران مسوولیت80 درصد دیگر بودجه شرکت در بخش فناوری اطلاعات را بر عهده داشتند. وظیفه آنها این بود که برنامهای به کار گیرند که بودجه تکنولوژی شرکت به بهترین نحو خرج شود.
کیت میدانست که تنها روش برای کاهش هزینههای کلی شرکت حذف کردن سیستمهای فناوری

تحليل انقلاب سفيد محمدرضا پهلوي
كشاورزان آذربايجاني در حال گرفتن سند زمين
نخستوزیری علی امینی در سال
1339 آغازگر دور جدیدی از اصلاحات در ایران از بالا بود که هدف از آن –
به ویژه اصلاحات ارضی- جلوگیری از وقوع انقلاب کمونیستی در ایران به شمار
میرفت.
امینی وزارت کشاورزی را به حسن ارسنجانی واگذار کرد و او نخستین گام جدی به منظور تقسیم اراضی در سرتاسر ایران را با قانون اصلاحات ارضی سال 1341 و با هدف ایجاد طبقهای از کشاورزان مستقل برداشت. در بخش دوم از گزیده کتاب «سیاست در ایران» نگاشته جیمز آلن بیل که با ترجمه علی مرشدیزاد توسط نشر اختران چاپ شده است، برنامه اصلاحی سال 1341 كه بخشي از آن مربوط به اصلاحات ارضي است؛ شرح داده میشود.
***
بزرگترين
تهديد سازمانيافته عليه نخبگان سياسي از سوي حزب توده بود كه از ميان
ناراضيان موجود در تمامي طبقات عضوگيري ميكرد. اما رهبري اين حزب در دست
اعضاي طبقه متوسط در حال شكلگيري و رشد بود. با وجود اين، حتي حزب توده
نيز در سازمان خود به ميزان زيادي براساس شخصگرايي، پارتي و رقابت دائمي
بنيان يافته بود. نه تنها رهبران اين حزب دچار انشقاق بودند، بلكه شكافي
نيز بين رهبري و تودههاي عادي اين حزب وجود داشت. رهبراني از حزب توده
مانند [نادر] شرميني، [احمد] قاسمي و [نورالدين] كيانوري كوشيدند حلقههايي
از چاپلوسان گرد خود به وجود آورند، حال آنكه روابط بيشتر به صورت رقابت
درونحزبي بود. حزب دو جناح به وجود آورد كه يكي متشكل از دانشجويان و
جوانان بود كه در چپ و ديگري رهبري و تودهها بودند كه در راست قرار
داشتند. اين تقسيمبندي دروني باعث بيتصميمي در مقاطع حساس از حيات حزب
توده شد و در پايان به شكست آن انجاميد.
هنگامي كه حزب توده را در قالب
روابط قدرت مورد تحليل قرار ميدهيم، آسانتر ميتوان دريافت كه چگونه
افرادي كه در دهه 1320 اعضاي مشتاق حزب توده بودند، در دهههاي 1330 و 1340
به كسوت نخبگان سياسي و پليس مخفي شاه درآمدند. با اين همه، آنها پيوسته
درون همين نظام شبكهاي عمل كردهاند.
از آنجا كه مخالفاني كه در دهه
1320 برآمدند با الگوهاي سنتي در ارتباط بودند، تهديدي را متوجه ساختار
طبقاتي يا روابط جاري نميكردند. بنابراين واكنش شاه به سمت تقويت موقعيت
شخصي با اعلام برنامهاي شخصي متمايل بود. وي در آن زمان نتوانست با بنيان
نهادن اصلاحاتي وسيعتر طبقه بالا را بيگانه سازد. طبقه بالا همواره از
نظام سنتي حمايت ميكردند، هرچند اعضاي خاصي از اين طبقه در آن زمان از
ارتباط با شاه در قالب اطاعتي زيردستانه امتناع ورزيدند.
چنانكه نقل قول
ارائه شده از روزنامه داريا نشان ميدهد، اعلام اين اصلاحات به دنبال فشار
زيادي براي انجام همين اصلاحات پديد آمد. طي دورهاي پرتلاطم از
اغتشاشهاي سياسي، به دنبال ترور رزمآرا نخستوزير و ظهور مصدق، اصلاحات
اعلام شد. اين اعلام طليعه دورهاي جديد و چالشي نو براي نظام شبكهاي بود.
طي
دوره نخستوزيري دكتر مصدق، نظام سنتي با چالشي بسيار جديتر از آنچه در
دهه 1320 اتفاق افتاده بود روبهرو شد. طبقه متوسط ايران كه با موج
مليگرايي و ملي كردن نفت به حركت درآمده بود، گرد بيرق مصدق صفآرايي كرد.
در همان حال، مصدق وعده اصلاحات اجتماعي اساسي را داد و متعهد شد كه
انقلابي در نظام سياسي ايران پديد آورد. جنبش وي را نميتوان تنها در قالب
شخصيتها به خوبي تبيين كرد زيرا اين جنبش مبتني بر حمايت تمامي طبقات
اجتماعي بود. روشنفكران حرفهاي- ديوانسالار به سرعت در حال تبلور در مركز
اين نيروي حمايتگر قرار داشتند. اين روشنفكران بخشي از يك ائتلاف طبقاتي
بودند كه بورژوازي نيز در آن نيرويي مهم محسوب ميشد. هنگامي كه اين طبقه
متوسط بورژوا به خاطر فشارهاي مربوط به رفاه اقتصادي و تهديد نفوذ روزافزون
حزب توده صحنه را ترك كرد، نظام سنتي توانست از بحران مصدق جان سالم به در
برد. هنگامي كه كسبوكار بازاريان دچار مشكل شد و عقايد مذهبي مورد تهديد
قرار گرفت، بازاريان حمايت خود را از مصدق برگرفتند.
دوره مصدق نقطه
عطف مهمي در مبارزه شاه براي حفظ موقعيت خود درون نظام شبكهاي سنتي است.
طي اين دوره بود كه شاه نهتنها به بيرون از شبكه سياسي ملي بلكه تقريبا به
خارج از كشور رانده شد. بيشتر اين امر به خاطر اين واقعيت بود كه كل نظام
شبكهاي به شدت به لرزش درآمد و اين صرفا به دليل چالشهاي شخصي نبود. اين
تجربه روشن ساخت كه براي حفظ موقعيت شخصي و روابط قدرت سنتي لازم است كاري
بيش از سبقت جستن بر شخصيتهايي خاص انجام داد. بايد سياست مناسبي انديشيده
ميشد تا بتوان به وسيله آن بر گروههاي اجتماعي چالشگر فائق آمد.
برنامه اصلاحي سال 1341 و شكلگيري تدريجي انقلاب
با
سقوط مصدق در ماه مرداد سال 1332، شاه به گروهبندي مجدد نيروهاي خود دست
زد و بلافاصله به بازسازي كادر سياسي بدون ترديد و مورد اعتمادي اقدام كرد.
شبكه پليس مخفي دقيقي به وجود آمد و نيروهاي نظامي نيز گسترش يافتند. اين
نيروها به اقدام بر ضد تمامي كساني مبادرت كردند كه نظام شبكهاي را مورد
چالش قرار ميدادند و هر نوع مخالفتي را سست و ضعيف كردند. اما طبقه متوسط
جديدي كه ابتدا در دهه 1320 ظهور يافته و طرح اعتراضهاي پراكندهاي را
عليه نظام شبكهاي آغاز كرده و در اوايل دهه 1330 براي حمايت از مصدق تبلور
يافته بود، در سال 1338 سكوت دوره سركوب را شكست و بار ديگر نظام سنتي را
مورد چالش قرار داد. بين دي 1338 و دي 1341، چند حادثه عمده به صورت
برگزاري راهپيماييها، شورشها و تظاهرات در خيابانهاي تهران با هدايت
طبقه متوسط حرفهاي اتفاق افتاد. دانشجويان و معلمان از شركتكنندگان عمده
در اين حوادث بودند. در ديماه 1338 در شورشهايي در اعتراض به سختگيري در
مقررات امتحاني، سه دانشجو كشته و پنجاه تن ديگر زخمي شدند. در ارديبهشت
1340، در تظاهراتي براي افزايش حقوق، يك معلم كشته و دو تن زخمي شدند. در
ديماه دانشجويان اعتصابي خواستار انتخابات آزاد و استعفاي اميني نخستوزير
شدند. به دنبال ورود كماندوها به دانشگاه تهران يك دانشجو كشته، دويست
دانشجو زخمي و سيصد نفر ديگر دستگير شدند.با آغاز دهه 1340 دامنه و تعداد
تقاضاهاي روشنفكران حرفهاي ديوانسالار چنان افزايش يافت كه الگوهاي قدرت
سنتي را با تهديدي جدي مواجه كرد. اعضاي اين طبقه نه تنها الگوي حكومت شاه
را مورد تهديد قرار دادند، بلكه به رويارويي با ساختار طبقاتي نيز
پرداختند. برخلاف دهه 1320 اكنون چالشي جدي در سطح طبقاتي وجود داشت. شاه و
نخبگان سياسي در اين فضا مجبور شدند سياستي را ارائه دهند كه در بنيان خود
با ژستي كه شاه در سال 1330 گرفته بود تفاوت داشت. برنامه دو قسمتي زير
اتخاذ شد: (1) اعضاي اصلي طبقه جديد بايد به درون نظام شبكهاي سنتي كشيده
شوند و (2) طبقاتي كه الگوهاي سنتي را ميپذيرند و از آنها حمايت ميكنند
بايد تقويت شوند. اگرچه دولت پهلوي در برنامههاي پيشين خود همواره سياست
نخست را در پيش گرفته بود، آنها هيچ گاه به سياست دوم نپرداخته بودند.
نخبگان
سياسي در تلاش براي متقاعد ساختن روشنفكران حرفهاي- ديوانسالار به پذيرش
روابط سنتي، انگيزشهاي مختلفي به ويژه داراي ماهيت اقتصادي ارائه كردند.
پيشنهادهاي سياسي نيز گهگاه به صورت مكمل، حول محور حزب ايران نوين و
سازمانهاي مختلف امنيتي مطرح ميشدند. اين سياست باعث متلاشي شدن اين طبقه
جديد شد؛ زيرا بسياري از بندوبستچيان براي بهرهمندي از اين امتيازات
هجوم آوردند. البته آنها در انجام اين كار با بهرهگيري و تقويت فرآيندهاي
قديمي، آشكارا يا پنهاني به آن نظام شبكهاي پيوستند.
با وجود اين، با
اغتشاشهاي اوايل دهه 1340 آشكار شد كه بخشهاي رو به رشد طبقه متوسط
حرفهاي از پيوستن امتناع كردهاند. در چنين وضعيتي تصميم بر اين شد كه
طبقاتي كه اعضايشان از الگوهاي سنتي حمايت ميكنند، تقويت شوند و ارتباط
نزديكتري با نخبگان سياسي پيدا كنند. اعتقاد بر اين بود كه طبقه كشاورز
چنين نيرويي است، بنابراين در بهمن سال 1341 شاه ايران «انقلاب سفيد» يا
«انقلاب شاه و مردم» را ارائه كرد. از اين حيث شاه مينويسد:
«تشخيص
دادم كه ايران نيازمند انقلابي عميق و بنيادي است و در عين حال لازم است
تمامي نابرابريهاي اجتماعي و تمامي عوامل بيعدالتي، ستم و بهرهكشي و
تمامي جنبههاي ارتجاع كه مانع پيشرفت ميشوند و جامعه را عقب نگه ميدارند
از ميان برداشته شوند.»اين انقلاب نه تنها باعث حمايت تودههاي كشاورز از
شاه و نخبگان سياسي ميشد، بلكه به روشنفكران كه سالهاي زيادي براي منافع
طبقات پايين فعاليت ميكردند امتيازاتي ايدئولوژيك ميداد. شاه در 20
ديماه سال 1341 اصول برنامه شش مادهاي اصلاحات را برشمرد. اين برنامه در 6
بهمن 1341 به رفراندوم گذاشته شد و انقلاب سفيد به وجود آمد. شش ماده
اوليه به اضافه شش برنامه ديگر اساس اين انقلاب را تشكيل ميدادند. اين
دوازده ماده عبارت بودند از:
1- اصلاحات ارضي
2- ملي كردن جنگلها و مراتع
3- فروش كارخانههاي تحت مالكيت دولت به مردم براي تامين هزينه اصلاحات ارضي
4- واگذاي [بخشي از] سهام كارخانهها به كارگران
5- اصلاح قانون انتخابات و دادن حق راي به زنان
6- ايجاد سپاه دانش
7- ايجاد سپاه بهداشت
8- ايجاد سپاه ترويج و آباداني
9- ايجاد خانه انصاف در روستاها
10- ملي كردن آبراهها
11- نوسازي ملي
12- انقلاب آموزشي و اداري
اگرچه
تبليغات زيادي روي اين برنامهها صورت گرفت و به جهان معرفي شد، كمتر
تحليلي جدي درباره اجرا و تاثير آن به عمل آمد. به عنوان مثال يكي از
واقعيتهاي بسيار مهم اين است كه نخبگان سياسي تاكيد زيادي بر اصلاحات ارضي
و سپاه دانش كردند، حال آنكه ديگر برنامهها تنها به وجود آمدند و اقدام
چنداني براي اجراي آنها به عمل نيامد.
نخبگان سياسي ايران با به وجود
آمدن اين برنامه اصلاح، صحبت كردن به زباني انقلابي را آغاز كردند و بر
ضرورت تغيير پاي فشردند. شاه نوشت كه عصر ايدئولوژيهاي خشك و متصلب به
پايان رسيده است، زيرا «آنها نميتوانند به نيازهاي جامعهاي پاسخ گويند كه
در وضعيت انقلاب دائمي است». هويدا نخستوزير ابراز كرد كه «ساختار قديمي
بايد كاملا ويران شود. تنها در اين صورت ميتوان نظامي جديد به وجود آورد.
نميتوانيد با فرمول قديم، چيز جديدي به وجود آوريد.»
طبقه بالا و اعضاي
سازمانهاي سياسي مختلف اين زبان را برگزيدند. در سال 1344اين زبان در
مطبوعات، راديو و سخنراني عمومي به صورت زبان مسلط درآمد و در ميان تمام
كساني كه از نظام شبكهاي حمايت ميكردند رواج يافت. در واقع هدف از انقلاب
سفيد اين بود كه به جاي تغيير روابط بين شخصي، بين گروهي و بين طبقاتي،
آنها را حفظ كند. شواهد بسياري در اين خصوص وجود دارد.ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

تحليل انقلاب سفيد محمدرضا پهلوي - 2
اتحاد شاه با روستاييها عليه طبقه متوسط
هدف از انقلاب سفید در دهه چهل در ایران چه بود و محمدرضا شاه چه هدفی را
در اجرای آن دنبال میکرد. با نقل بخش دیگری از گزیده کتاب سیاست در ایران،
نوشته جیمز آلن بیل که با ترجمه علی مرشدیزاده توسط نشر اختران به چاپ
رسیده است، هدف شاه از این رفرم و دستاوردهای آن را مرور میکنیم.
تمامي ايدههاي مربوط به «انقلاب» از جمله شروع و
اجراي آن در تمامي سطوح به شاه نسبت داده شد. داستانهايي درباره نحوه
شكلگيري آن در ذهن شخصيتي كه در مركز نظام سياسي ايران قرار گرفته بود خلق
و منتشر شد. بسياري از افراد جاهطلب و خلاق، نكات جديدي را براي اصلاح
ابداع كردند و كوشيدند آن را به اطلاع شاه برسانند تا شايد بتوانند آن را
بخشي از انقلاب سفيد وي سازند. به افرادي كه نقشي حياتي در اجراي اصلاحاتي
خاص داشتند اجازه داده نشد كه به موفقيتي زياد دست يابند و معروف شوند؛
زيرا اين امر باعث از همگسيختن شبكه سياسي مركزي ميشد. حسن ارسنجاني،
معمار واقعي كل برنامه اصلاحات ارضي، به دليل مسافرتهاي زيادي كه به مناطق
روستايي ايران داشت و فعاليتهايي كه براي روستاييان انجام ميداد از
محبوبيت زيادي در ميان آنها برخوردار شد. هنگامي كه در سال 1342 ارسنجاني
مجبور به استعفا شد با انتصاب به سفارت ايران در رم بلافاصله از صحنه حذف
شد. از آن زمان، در تمامي مطالب انتشار يافته رسمي مربوط به اصلاحات ارضي
نام و تصوير ارسنجاني پاكسازي و حذف شد. نقش مهم ارسنجاني در برنامه
اصلاحات ارضي از تاريخ رسمي ايران محو شد و به اين ترتيب شاه توانست بر اين
چالش فائق آيد.
دستگاه اداري انقلاب سفيد طبق روابط سنتي قدرت شكل
گرفته است. به عنوان مثال، كل برنامه سوادآموزي تحت هدايت مستقيم
قدرتمندترين نخبگان سياسي از جمله خواهر شاه و وزير دربار قرار دارد. وزير
آموزش و پرورش نيز به همراه معاونان مختلف خود مسووليت برنامههاي رقيبي را
عهدهدار بودند. وزارتخانههاي كشاورزي، كشور و دارايي براي كسب كنترل بر
يكي از سطوح برنامه اصلاحات ارضي تا حدود زيادي هماهنگي داشتند، حال آنكه
شاه بخش اصلاحات ارضي جداگانهاي در سطحي ديگر به وجود آورد. با حضور نقاط
قدرت متعدد ديگري از جمله بانكهاي كشاورزي و اعتباري، شركتهاي تعاوني،
ديوانسالاري استاني و ژاندارمري اين تصوير، پيچيدگي بيشتري يافت. تمامي
آنها در رقابتي درهم تنيده با یكديگر تعامل داشتند. حادثه عمدهاي كه
برنامه اصلاحات ارضي را در دستگاه اداري نظام شبكهاي عمق بخشيد استعفاي
حسن ارسنجاني بود كه در سال 1342 روي داد. ارسنجاني فردي بود كه با لحني
انقلابي سخن ميگفت و برنامههايي انقلابي را دنبال ميكرد. وي از موقعيت
خود به عنوان تابع و تملقگوي شاه ناراضي بود و بنابراين تهديدي خطرناك
عليه نظام شبكهاي پهلوي، محسوب ميشد. شاه به جاي وي تيمساري نظامي را
منصوب كرد كه هدايتگر آرماني برنامهاي بود كه قرار بود به حفظ روابط سنتي
بپردازد.
پيشنهادهاي اصلاحي سال 1341 نيز همانند حوادث سالهاي 1330 تا
1332 به دنبال خود دورهاي از فعاليتهاي خشونتبار را پديد آورد. از جمله
اين فعاليتها شورشهاي مردمي در خيابانهاي تهران در خرداد سال 1342، ترور
حسنعلي منصور، نخستوزير، در بهمن 1343 و سوءقصد به جان شاه در فروردين
سال 1344 بود. مخالفتي كه در آستانه اعلان اين برنامه اصلاحي چشمگير اتفاق
افتاد از چند منبع نشات ميگرفت. كساني احساس ميكردند كه اين تغييرات نظام
سنتي را واقعا برخواهد انداخت و به اين دليل مخالف آن بودند. از سوي ديگر،
برخي اين تغييرات را تلاشي براي حفظ روابطي ميدانستند كه ميبايست
برانداخته ميشد. به عنوان مثال، تودههايي كه در خرداد سال 1342 دست به
شورش زدند نماينده نيروهايي مانند روحانيت، به همراه عناصر تندرو مانند
دانشجويان و معلمان بودند. اين واكنشهاي پس از اصلاح نشاندهنده عمق
ارتباط موضوع تغيير در اين روابط بنيادين با زندگي اين افراد است. ماهيت
تشكيل و مديريت برنامه اصلاح سال 1341 به روشني نشان دهنده هدف آن مبني بر
حفظ اين روابط بنيادي است. اما شواهد ديگري را نيز ميتوان از تحليل
جهتگيري اين برنامه استخراج كرد. اين برنامه به ويژه براي ايجاد و تقويت
طبقاتي طراحي شده بود كه از نظام شبكهاي سنتي حمايت ميكردند.
سياست اصلاحات ارضي و كشاورزي
محمدرضا
شاه بارها بر اعتقاد خود به طبقه كشاورزان ايران تاكيد كرده است. وي
مينويسد: «ميليونها نفر از مردمان روستايي ما از ويژگيهاي برجستهاي
برخوردارند كه از جمله آنها وطنپرستي است.» با وجود اين باور، تلاشي جدي
براي انجام اصلاحاتي كه به نفع طبقه پايين باشد صورت نگرفت. رضاشاه برنامه
توسعه اقتصادي خود را بر دوش كشاورزان بنيان نهاد و چنانكه امين بناني
اشاره دارد، وي «مقدار نامتوازني از امتيازات را به سمت زمينداران سرازير
كرد و به اين ترتيب بر تنشهاي اجتماعي در مناطق روستايي افزود». پسر
رضاشاه تا اوايل دهه 1340 تلاشي جدي براي بهبود شرايط زندگي كشاورزان ايران
به عمل نياورد. بيش از نيمي از مواد به وجود آورنده برنامه انقلاب سفيد
مستقيما به كشاورزان مربوط ميشد و جوهر اين برنامه، اصلاحات ارضي بود.
تهديد اوليه طبقه متوسط جديد و تحصيلكرده در دهه 1330 باعث به وجود آمدن
تلاشي مشخص براي توزيع اراضي سلطنتي شده بود. اما در سال 1342، اين تهديد
تا بهآنجا شدت يافته بود كه شاه و نخبگان سياسي به اتحاد طبقاتي برخاستند.
تاريخ
اروپا انباشته از نمونههايي است كه پادشاهان در مقابل اشراف كوشيدند
اتحادهايي به وجود آورند. در عين حال ظهور طبقه متوسط بورژوا نيز تهديدي
عليه آنها بود. به عنوان مثال در آلمان قرن نوزدهم بورژواها بودند كه
شكوفايي يافتند و قدرت اقتصادي عظيمي به دست آوردند. اين طبقه نه تنها
تهديد سياسي رو به رشدي بود، بلكه نماينده نيرويي محسوب ميشد كه در رشد
صنعتي و امنيت ملت نقشي حياتي داشت. پادشاهان در اروپا اغلب در مقابل
اشرافيت و نيز براي جلوگيري از تهديدات آني طبقه متوسط با يكديگر متحد
ميشدند. چند نمونه موفق «انقلاب از بالا» هنگامي اتفاق افتاد كه پادشاه،
حاكم يا نخبگان سياسي با ارائه امتيازاتي اساسي به طبقه متوسط، ائتلافي را
با اين طبقه در حال گسترش به وجود آوردند.
انقلاب سفيد در ايران نماينده
تلاشي جديد و محاسبه شده براي اصلاح از بالا با هدف حفظ الگوهاي قدرت سنتي
است. شاه از طريق اصلاحات ارضي، با قطع پيوند زمينداران با مناطق روستايي
آنها را در شهرها متمركز كرده است. وي سپس به اتحاد با كشاورزان عليه طبقه
متوسط حرفهاي مبادرت ورزيده است. اقدام نخست با هدف تقويت موقعيت شاه در
اين نظام به بهاي تضعيف فرصت چالشگران طبقه بالا طراحي شده است. ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان
تحليل انقلاب سفيد محمدرضا پهلوي
مشكلات شاه براي تامين منابع مالي اصلاحات ارضي
اصلاحات ارضی در ایران به گفته جیمز آلن بیل در کتاب « سیاست در ایران»، مشابه اصلاحات انجام شده در روسیه بود که در نهایت به انقلاب 1917 در این کشور منجر شد. نگارنده در این کتاب یکی از مشکلات این اصلاحات را تنشهای بین طبقاتی ناشی شده از آن نام میبرد. اينجا، در نقل سومین بخش از گزیده کتاب «سیاست در ایران» نتایج اصلاحات ارضی در ایران بررسی میشود.
بيشتر وقت و توان شاه صرف دفع چالشهايي شده است كه
از سوي افرادي با نامهاي قوام، قشقايي، بختيار و اميني وارد شده است.
بزرگترين تهديد رو به رشد و از جمله تهديدات نظاممند، اما نه صرفا شخصي،
از سوي روشنفكران حرفهاي- ديوانسالار وارد آمده است. شاه اميدوار بوده است
كه حمايت كشاورزان را در مقابل اين طبقه به دست آورد و در اين حال و هوا
است كه برنامه اصلاحات ارضي و كل برنامه انقلاب سفيد ارائه شده است. مثال
هدايتگر ما در خصوص اين سياست در 4 بهمن 1341 هنگامي اتفاق افتاد كه دولت
ايران اين داستان را مطرح كرد كه 15000 نفر از كشاورزان در حمايت از برنامه
اصلاحات شاه دست به راهپيمايي زدهاند.
قانون اصلي اصلاحات ارضي در 3
بهمن 1340 به امضا رسيد. طبق اين قانون، هر زميندار تنها مجاز به داشتن يك
روستا بود. دولت باقي مانده روستاهاي وي را در ده قسط مساوي سالانه
خريداري ميكرد. ارزش گذاري زمينهاي خريداري شده بر اساس مالياتهاي آن
اراضي بود كه زمينداران در دورههاي گذشته پرداخت كرده بودند. دولت اين
زمينها را در ميان كشاورزان توزيع ميكند و آنها ميبايست مبلغ آن را طي
پانزده قسط سالانه پرداخت كنند. وزارت كشاورزي تعاونيهايي به وجود ميآورد
كه اين مالكان جديد بايد به آنها تعلق و در آنها عضويت داشته باشند. توزيع
بذر، كود و آلات و ابزار كشاورزي از طريق اين تعاونيها صورت ميگيرد. اين
قانون از زمان ظهور مورد بازنگريهاي چندي قرار گرفته است. يكي از تغييرات
عمده محدودسازي حق مالكيت اراضي زمينداران بين 30 تا 150 هكتار، بسته به
ميزان حاصلخيزي منطقه بوده است. اين امر تاثير اصلاحات ارزي را بسيار زياد
كرد و بسياري از زمينداران متوسط را مجبور كرد زمينهاي باقي مانده خود را
بر اساس معيار قديمي تقسيم كنند، آنها را يك جا به كشاورزان بفروشند يا به
آنها اجاره دهند.
دولت ايران بين سالهاي 1341 تا 1348 به صورت پيوسته
حساب تعداد روستاهايي را كه تحت تاثير برنامه اصلاحات ارضي قرار گرفته
بودند، نگه ميداشت. در سال 1346 اعلام شد كه دو مرحله نخست برنامه تكميل
شده و 52818 روستا تحت تاثير قرار گرفته و تغيير يافتهاند. اگر چه اين
آمار ارائه شده از سوي دولت به لحاظ صحت سوالبرانگيز بود، اشاره آنها به
اينكه گامهايي واقعي در جهت توزيع اراضي در سراسر روستاهاي ايران صورت
گرفته است، درست بود. اما مشكلاتي جدي در كل برنامه وجود داشت و چند مورد
از اين مشكلات مستقيما با مطالعه طبقه و تغيير در ارتباط بود.
يكي از
نخستين موانع موفقيت اصلاحات ارضي كمبود سرمايه مورد نياز براي تامين مالي
اين برنامه بود. تامين هزينه چنين اقدامي نيازمند مبالغي نجومي از پول بود.
بايد غرامت زيانهاي زمينداران پرداخت ميشد؛ شركتهاي تعاوني بايد به
وجود ميآمدند و كارمنداني را به استخدام درميآوردند؛ بانكهاي خاصي بايد
بنيان نهاده ميشدند؛ پرسنلي سازماني و مديريتي بايد استخدام ميشدند،
آموزش ميديدند و مورد حمايت قرار ميگرفتند. به عنوان مثال در نوامبر سال
1963 دولت 8052 روستا را به مبلغ 4.715.000.000 ريال (62.866.667دلار)
خريد. 496.000.000 ريال (6.613.333 دلار) از اين مبلغ بايد به عنوان قسط
اول به زمينداران پرداخت ميشد. در همان حال، بيش از 2000 شركت تعاوني با
سرمايه 251.000.000 ريال (3.346.677 دلار) و اعتبارهاي كشاورزي و بانك
توسعه روستايي با سرمايه 251.000.000 ريال (3.346.677 دلار) ديگر به وجود
آمدند. از آن زمان با گسترش مستمر اصلاحات و با سر رسيد موعد پرداخت به
زمينداران سابق، هزينهها پيوسته افزايش يافت. روستاييان قدرت پرداخت
قسطهاي خود را نداشتند و اين امر وضعيت را پيچيدهتر كرد. بسياري از آنها
اعتبارات داده شده را صرف خريد لباس نو، راديو ترانزيستور و ابزار
كردهاند. در بهار سال 1967، حدود 240 روستايي در منطقه قزوين به دليل
امتناع از پرداخت قسط سالانه دستگير و زنداني شدند. دولت به رغم داشتن
درآمدهاي نفتي هنگفت مشكلاتي جدي در تامين مالي اصلاحات ارضي داشت. ديگر
برنامههاي حفظ نظام نيز نيازمند مبالغ كلاني از پول بودند و از جمله آنها
سازمانهاي نظامي امنيتي و پرداختهايي بود كه به شخصيتهاي وفادار به نظام
شبكهاي صورت ميگرفت. يكي از پيامدهاي ناخواسته و جدي برنامه اصلاحات
ارضي ايران شكاف رشديابنده بين طبقاتي است كه در فصل نخست به آن اشاره شد.
اين تقسيم بندي بين نسقداران كه حق (نسق) كار كردن بر روي قطعه زمين خاصي
را داشتند و خوشنشينان كه از چنين حقي بيبهره بودند، وجود داشت.
خوشنشينان نيروهاي كار كشاورزي و پرولتارياي روستايي هستند كه در واقع
اكثريت جمعيت روستا را تشكيل ميدهند. آنان هميشه فقيرترين، فاقد
امنيتترين و محرومترين گروه در طبقه كشاورز بوده و از نداشتن شغلي ثابت
رنج ميبردهاند.
قانون اصلاحات ارضي به گونهاي فرمولبندي شده بود كه
به نسقداران كه تنها كشاورزاني بودند كه زمين دريافت ميكردند، مدد رساند.
خوشنشينان به طور كلي خارج از اين برنامه قرار ميگرفتند و در نتيجه
وضعيت آنها پيوسته رو به وخامت ميگذاشت و اين در حالي بود كه وضعيت
كشاورزان نو مالك تا حدودي بهبود يافته است. نتيجه امر افزايش تنش بين اين
دو گروه كشاورز روستايي بوده است. اين امر در ذات خود دربردارنده دلالتهاي
مهمي براي شاه و نخبگان سياسياي بود كه خواستار حفظ الگوهاي سنتي از طريق
ائتلاف با كشاورزان بودند. الگوي مشابهي نيز در روسيه تزاري در آغاز قرن
[بيستم] شكل گرفت و نتيجه آموزندهاي به بار آورد.
پيتر استوليپين
(peter stolypin)، وزير كشور روسيه، بين سالهاي 1906 و 1911 برنامه
اصلاحات ارضي گستردهاي را در اين كشور مهندسي كرد. اما وي با اين كار
طبقهاي از كشاورزان ثروتمند (كولاكها) را به وجود آورد، حال آنكه وضعيت
توده كشاورز همچنان دست نخورده باقي ماند. بنابراين در شورشهاي دهقاني سال
1917 تودههاي عظيم كشاورز نه تنها عليه زمينداران، بلكه ضدكشاورزان
زميندار و ثروتمند طغيان كردند. در برنامه اصلاحات ارضي روسيه كه به عنوان
تلاشي براي انقلاب از بالا ناكام ماند، حتي عناصري كه از اين اصلاح منتفع
شده بودند نيز تمايلي به حمايت فعالانه از نظام قديمي و نخبگان سياسي از
خود نشان ندادند. بنابراين اصلاحات كشاورزي استوليپين براي تقويت يك نظام
متزلزل در نهايت با شكست روبهرو شد و يكي از دلايل عمده اين امر آن بود كه
تنها اقليتي از كشاورزان روسيه – كساني كه استوليپين آنها را نيرومند و
هوشيار ميناميد- از اين اصلاح بهرهمند شدند. تنشهاي بين طبقاتي به وجود
آمده در اثر اصلاحات ارضي در ايران بسيار شبيه تنشهايي است كه در روسيه
اتفاق افتاد و اگر چارهاي براي اين وضعيت انديشيده نشود همواره اين احتمال
وجود دارد كه نتيجهاي مشابه روسيه به بار آيد. تقسيمبندي ناخواسته در
نيرويي كه شخص تصميم به اتحاد با آن ميگيرد ممكن است به جاي آنكه باعث حفظ
شود به ويراني بينجامد.
تحول مهم ديگر در اجراي برنامه اصلاحات ارضي به
ترديدي مربوط ميشود كه كشاورز در روي آوردن به مقامات دولتي در مقابل
زميندار از خود نشان ميدهد. پس از قرنها در امان بودن زمينداران در
مقابل كارگزاران دولتي، اكنون كشاورزان نميتوانند به كساني كه ميگويند
براي كمك به آنها آمدهاند، اعتماد كنند. كشاورز در الگوي سنتي ميدانست كه
ميتواند در قالب رابطهاي مبتني بر چانهزني شخصي با زميندار ارتباط
برقرار كند. كارگزاران كشوري و لشكري دولت همواره براي به اطاعت واداشتن
روستاييان به آنجا ميرفتند. اصلاحات ارضي كه مامور دولت را جايگزين
زميندار كرده است، روستايي را در وضعيتي ناخوشايند قرار داده است كه
نميداند چگونه با اين گروه جديد ارتباط برقرار كند. كشاورز در برخورد با
زميندار هميشه ميدانست چه زماني ميتواند فشار وارد كند و چگونه ميتواند
آنچه را نياز دارد بگيرد. او در برخورد با زميندار و زندگي طبق الگوي
سنتي كاركشته شده بود.
شايد بزرگترين مشكلي كه در برنامه اصلاحات ارضي
(و نيز كل انقلاب سفيد) با آن مواجه بوده است، كمبود جدي نيروي انساني فني
مديريتي و سازماني است. گروههاي بزرگ موجود درون طبقه متوسط حرفهاي از
اينكه خود را در اختيار برنامهاي قرار دهند كه نخبگان سياسي طراحي كرده
بودند و از آن حمايت ميكردند، سرباز زدند. در بسياري از موارد عدم همكاري
اين گروهها به اندازه عدم تعهد آنها در قبال اين برنامه براي دولت گران
تمام نميشد. 7600 شركت تعاوني روستايي در اواسط سال 1346 تاسيس يافته بود و
با وجود اين تنها 1200 مدير و دستيار مدير براي اداره اين شركتها وجود
داشتند. اين افراد به صورتي شتابان طي دورهاي سه ماهه و شش ماهه آموزش
ديدند. كمبود نيروي انساني آموزش ديده براي هدايت اصلاحات ارضي چندان شديد
شد كه نيروهاي سپاه ترويج و آباداني به مقامات اصلاحات ارضي تبديل شدند.
نخبگان
سياسي به تلاشي ابتدايي و آشكار براي به دست آوردن وفاداري و تعهد مقامات
اصلاحات ارضي دست زدند. اين امر با تشكيل مجلس بيست و يكم در سال 1342
اتفاق افتاد. بلوكي متشكل از حدود پنجاه نماينده از مقامات دولتي درگير
برنامه اصلاحات ارضي بودند. بسياري از آنها فارغالتحصيل دانشكده كشاورزي
كرج بودند و جملگي به رغم اين واقعيت كه به لحاظ سياسي ناشناخته بودند به
نمايندگي مجلس انتخاب شده بودند اگرچه اين سياست تعدادي از افراد را براي
فعاليت در امر اصلاحات ارضي متقاعد كرده بود، نتوانست در بسياري از كساني
كه در سطح استانها مسووليتي در خصوص اصلاحات ارضي داشتند حس فداكاري و
تعهد پديد آورد. كانالهاي خبري ايران بين سالهاي 1343 و 1349 گزارشهاي
متعددي در خصوص شكست مقامات اصلاحات ارضي در حين كار ارائه دادند. چند ده
نفر از اين مقامات در نواحي خمين، سنندج، كرمان، گيلان، كردستان، طوالش،
داراب، اليگودرز، آباده، ميانه، قم و كرمانشاه از سمتهاي خود بركنار و به
بدرفتاري، فساد و بيلياقتي متهم شدند. در وضعيت كمبود بسيار زياد نيروي
انساني، بيعلاقگي و نبود تعهد در ميان پرسنل موجود ضعف مضاعفي به وجود
ميآورد اما اين بيعلاقگي و عدم تعهد بيشتر هنگامي به وجود آمد كه برنامه
بر اساس الگوهاي قديمي قدرت سازمان يافت. روشن است كه يكي از مشكلات
بنيادين بر سر راه اجراي برنامه اصلاحات ارضي نبود حمايت و تعهد فني و
مديريتي بوده است. اين امر تنها ميتوانست از سوي نيروهايي كه بيشترين
تهديد را متوجه نظام شبكهاي سنتي ميساختند- يعني روشنفكران حرفهاي-
ديوانسالار- ارائه شود.
مشاركت بدون نمايندگي
ماده چهاردهم از قانون
انتخابات مجلس مصوب سال 1907 بيان ميدارد كه شش طبقه در نظارت بر
رويههاي انتخاباتي ملي نظارت دارند. اين طبقات عبارتند از: روحانيون،
اشراف، زمينداران، كسبه، تجار و كشاورزان. نبود طبقهاي حرفهاي در بين
آنها چندان تعجببرانگيز نيست، زيرا در آن زمان چنين طبقهاي وجود نداشت.
اما با افتتاح اين برنامه شش مادهاي در سال 1341 اشراف و زمينداران از
اين فهرست حذف شدند و جاي خود را به كارگران و كشاورزان دادند. هيچ گونه
اشارهاي صورت نگرفت كه طبقه متوسط حرفهاي را نيز وارد سازند. اين حذف
نشاندهنده موضع نخبگان سياسي در خصوص روشنفكران بود و جهتگيري انقلاب
سفيد را نشان ميداد.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان
تحليل انقلاب سفيد محمدرضا پهلوي
رشوه به روشنفكران
انقلاب سفید محمدرضا شاه در سالهای ابتدایی دهه چهل از سوی بسیاری از اندیشمندان و روشنفکران به عنوان رشوهای به این طبقه قلمداد میشد.
آنها این رفرم را تلاشی آشکار برای قرار دادن
کشاورزان در مقابل طبقه متوسط حرفهای و تحکیم نظام شبکهای سنتی قلمداد
میکردند. در بخش چهارم از گزیده کتاب سیاست در ایران نوشته جیمز آلن بیل،
درباره اهداف نخبگان سیاسی ایران از این رفرم و نتایج آن سخن گفته میشود.
به
طور كلي اعضاي طبقه متوسط حرفهاي ايران احساس ميكنند كه تعمدا از اين
برنامه اصلاحي كنار گذاشته شدهاند. آنها به فهرست اصلاحات اشاره ميكنند و
مدعي هستند كه هيچ كدام از اين اصلاحات به سمت آنها جهتگيري نشده و
خواستههاي آنها در خصوص ايجاد تغييرات بنيادين در نظام سياسي و نيز در
حوزههاي بهداشت، آموزش و عدالت ناديده گرفته شده است. ماحصل اين وضعيت در
آذر سال 1345 در مطبوعات ايران ظهور يافت. برگزيده مهمترين آنها در مجله
نگين منتشر شد و در مجله خواندنيها به چاپ مجدد رسيد. اين مطالب
نشاندهنده نگرش اعضاي اين طبقه جديد در خصوص جايگاهشان در ايران معاصر به
طور كلي و در انقلاب سفيد به طور خاص است.
«با وجود اين، خلايي باقي ميماند- خلايي كه براي مغزهاي پرورش يافته وجود دارد. خب، شما براي اين مغزها چه كردهايد؟
بله،
مغزها نيز داراي حقوقي هستند و شايد ضرورت زمانه اين باشد كه حقوق اين
افكار و ايدهها داده شود. در غير اين صورت، بار ديگر طعم تلخ واقعيت را در
آينده خواهيم چشيد.
اگر شما به مغزها فرصت دهيد، اگر به آنها حق ابراز
وجود دهيد، اگر آنها را تشويق كنيد كه آزادانه بينديشند، فردايي روشن و
درخشان براي كشور و نسل آگاهي را پديد آوردهايد كه حقشناسانه به شما خدمت
خواهند كرد.
در نظامهاي دموكراتيك، افراد متفكر با استقلال، قدرت
اراده و اعتماد به نفس رشد مييابند و كشورهايشان هيچ گاه كمبود فكر و
شخصيت پيدا نميكنند. اما در ديگر نظامها، وضعيت كاملا برعكس است. تمامي
متفكران از ميان ميروند و كشورشان از انسان واقعي بيبهره ميماند و در
اينجاست كه هر كس خود را گوسفندي آرام و مطيع مييابد و به دنبال چوپاني
ميگردد كه به او تكيه كند به اميد آنكه آن چوپان وي را از گرگان آدمخوار
نجات دهد. به اين دليل است كه ميپرسيم: براي مغزها چه كردهايد؟ مطمئنا
اساسيترين مساله ملي در اين واقعيت نهفته است كه موفقيت تمامي اصلاحات در
صنعت، كشاورزي، اقتصاد و ماليه بستگي به بنيان مستحكمي از مغزهاي
تربيتيافته دارد ولاغير. آيا به اندازه كافي اين بنيانها را در كشورمان
مستحكم كردهايد؟»
اين مقاله، كه نوشته يكي از اعضاي طبقه متوسط حرفهاي
است، با اين گفته به پايان ميرسد: «هنگامي كه هوا در اطراف چراغ كم شود،
چراغ شروع به دود كردن ميكند و سپس شعله آن ميميرد.» يك هفته پس از
انتشار اين مقاله در مجله خواندنيها، نخبگان سياسي در همان مجله در
نامهاي به سردبير با امضاي يكي از نمايندگان مجلس پاسخ گفتند. پاسخ آنها
همراه با ارعاب بود و نشان ميداد كه پس از اين، چنين بحث خيانتآميزي در
مطبوعات ايران صورت نخواهد گرفت. آنچه در زير ميآيد بخشي از آن پاسخ است:
«واقعا
خطاب شما متوجه كيست؟ آيا اين نخبگان حاكمي كه از آنها ميخواهيد به مردم
حق آزادي بيان بدهند... خود از مغزهاي متفكر نيستند؟ پس حضرتعالي كي هستيد؟
من كي هستم؟ همكاران شما چه كساني هستند؟
اگر شما محروم سازي فئودالها
و مرتجعان را از آزادي و ساكت كردن قلمها و دهانهايي را كه بلندگوي
ارتجاع هستند... نوعي محدوديت آزادي اجتماعي ميدانيد، همان بهتر كه به
جامعه جوانمان اجازه دهيد مسير خود را در اين آزادي محدود بپيمايد. اجازه
دهيد آن قلمهاي اقناعكننده، بيانهاي دلپذير و مغزهاي مشعشع كه عليه
محروميت تودههاي محروم مورد استفاده قرار ميگيرند لحظهاي بياسايند...
آقاي
سردبير! به نظر شما كدام خائن به ميهن و چه بيگانهپرست و مخالف انقلاب
آزاديبخشي بيش از اين مقاله ميتواند حملهاي جدي و بزدلانه به پيروزيها و
اهداف انقلاب ايران وارد كند!»
در سال 1349 با انتشار سرمقالهاي در
شماره 25 آبان روزنامه آيندگان كه بر ناتواني روشنفكران از مشاركت در اين
انقلاب تاسف خورده بود، بار ديگر اين موضوع انفجاري مطرح شد. نخبگان اين
امر را به حماقت، غرور، منفيبافي و فردگرايي روشنفكران نسبت دادند. اين
نمونهها تبيينكننده ماهيت شكافي است كه طبقه متوسط حرفهاي را از نخبگان
سياسي جدا ميكرد. نخبگان سياسي روشنفكراني را كه صراحتا دست به انتقاد
ميزدند «خائن به وطن» ناميدند. با وجود اين، همين نخبگان سياسي ميپذيرند
كه مشاركت اين طبقه جديد امري ضروري در موفقيت اين برنامه اصلاحي است. به
دشواري ميتوان بدون برخورداري از استعدادهاي مديريتي – فني ماهر به اصلاح
اجتماعي دست زد. بنابراين سياست نخبگان سياسي اين بوده است كه بكوشند
مشاركت روشنفكران را جلب كنند و امتيازات داده شده عمدتا داراي ماهيت
اقتصادي بودهاند.
هيجان انگيزترين موفقيت نخبگان معاصر ايران در حوزه
اقتصادي اتفاق افتاده است. ايران در سال 1349 صحنه نرخ رشد اقتصادي
سالانهاي بوده است كه تنها بعد از ژاپن قرار دارد. صنعت نفت سالانه يك
ميليارد دلار براي ايران درآمد به بار آورده و اين رقم پيوسته به سرعت رو
به افزايش است. ايران اكنون سومين توليدكننده نفت جهان است. توسعه صنعتي در
حوزههاي كشاورزي- تجاري، مس، گاز طبيعي و پتروشيمي نشاندهنده آن است كه
پويايي اقتصادي دهه 1340 به دهه 1350 نيز انتقال يافته است. اين نوع ثروت
نخبگان ايراني را با منبع عظيمي مواجه كرده است كه ميتوانند با آن به جلب
روشنفكران از خود بيگانه بپردازند.
پيشنهادها معمولا در قالب طرحهاي
كلان، شغل و سمتهاي مشورتي است. نه تنها پرداخت خوبي در اين موارد صورت
ميگيرد، بلكه باعث ميشود كه روشنفكران به كاري مشغول باشند. اين تشويقها
به هر عضوي از طبقه متوسط جديد، صرف نظر از اينكه برانداز، فن سالار، يا
بند و بستچي باشد، داده ميشود. به اين ترتيب، شايعترين و كليترين سياست
براي كسب مشاركت روشنفكران
حرفهاي – ديوانسالار است. اين امر كمترين
تهديد را متوجه نظام موجود ميسازد؛ زيرا به آساني ميتوان مشاغل و ثروت
را درون شبكه قديمي تخصيص داد. نيازي نيست كه افراد قبل از دريافت
اولويتهاي مالي – شغلي، نظام شبكهاي را بپذيرند. نتيجه موردنظر و رايج
اين است كه فرد چالشگر با پذيرش اين مشوقها، از تهديد روابط سنتي دست
برميدارد.
پيشنهادهاي سياسي نيز وجود دارد، اما مهمترين پاداشهاي
سياسي به بند و بستچيان داده ميشود. نخبگان سياسي بهويژه مواظب هستند كه
تنها اعضايي را از طبقه متوسط حرفهاي به سمتهاي مهم بگمارند كه روش مسلط
قدرت را پذيرفته باشند. به اين ترتيب در اينجا فرآيند تصفيه ماهرانهاي
وجود دارد. طي اين فرآيند است كه فرد بايد پيوسته سلسلهمراتب قدرتي را كه
حاميان نظام هستند مجاب سازد. تعداد زيادي از روشنفكران برنامه اصلاح را
برنامهاي بر ضد خود ميدانند. آنها هيچ كدام از اين برنامهها را در جهت
منافع خود قلمداد نميكنند و مدعي هستند كه سياستمداران با وجود اين از
طبقه متوسط تحصيلكرده خواستار مشاركت و از خودگذشتگي هستند. آنها اين
امتيازات پراكنده و تبعيضآميز اقتصادي و سياسي را رشوههايي موقت در جهت
كسب حمايت براي برنامهاي ميدانند كه از سوي مخالفي ستيزهجو ارائه شده
است. محافل معيني از انديشمندان كل اين برنامه را «رشوه دادن به روشنفكران»
و انقلاب سفيد را تلاشي آشكار براي قرار دادن كشاورزان در مقابل طبقه
متوسط حرفهاي و تفوق بخشيدن به نظام شبكهاي سنتي در بلندمدت ميدانند.
نخبگان
سياسي در تلاش براي جلب تعهد تعداد زيادي از روشنفكران حرفهاي –
ديوانسالار براي اجراي انقلاب سفيد، در واقع منازعه درون طبقهاي را كه
مشخصه اين طبقه است تشديد كردند. درست همان گونه كه روشنفكران وضعيتي از
روابط از هم گسيخته را در سطح طبقاتي ارائه دادند، خودشان نيز از درون دچار
شكاف و انشقاق شدند.
درعين حال يكهبراندازان و فنسالاران همواره
بزرگتر و پرتعدادتر ظاهر ميشوند، بند و بستچيان نيز از منابع زيادي
برخوردارند. اين مبارزه درون طبقاتي حول محور كساني در جريان است كه مايل
هستند الگوهاي سنتي را براندازند و كساني كه سعي در حفظ آنها دارند. نخبگان
سياسي با آغاز انقلاب سفيد مقاومت كساني را تشديد كردهاند كه به حفظ نظام
تمايل دارند: در درجه نخست، لحن انقلابي و نياز اجتماعي به اصلاحات ارضي
باعث شده است كه افراد معيني از طبقه متوسط به اين نتيجه برسند كه بايد از
نظام موجود حمايت كرد. دوم اينكه، نياز نخبگان سياسي به مشاركت حرفهاي به
نوبه خود باعث شده است كه آنها تلاش خود را براي متقاعد ساختن روشنفكران به
همكاري مضاعف سازند. به اين ترتيب جاذبههاي اقتصادي بيشتر و جذابتري
ارائه شده است.
نخبگان سياسي ايران دريافتهاند كه چالشي شديد عليه نظام
سنتي هم در سطح بينطبقاتي و هم در سطح درونطبقه در جريان است. آنها
كوشيدهاند با ارائه راهحلهايي در هر دو سطح به اين چالش توجه كنند كه
خود را در قالب تقسيمبندي شديد در هر دو سطح درونطبقهاي و بين طبقاتي
ظاهر ميسازد. آنها با ارائه پاداش و با تشويق بند و بستچيان به ترويج و
تقويت روابط قديمي درونطبقه جديد پرداختهاند. در سطح بينطبقاتي، تلاش
هماهنگي صورت گرفته است براي ايجاد اتحاد با طبقهاي كه به طور كلي حامي
نظام شبكهاي سنتي است. تمامي اين گونه تلاشها محدود به برنامه انقلاب
سفيد است.
پيامدهاي ناخواسته سياست حفظ نظام
آغاز انقلاب سفيد در
ايران نماينده تلاشي دراماتيك براي حفظ روابط سنتي قدرتي بود كه نظام
شبكهاي را انباشته ساخته بود. اين مطلب به اين دليل درست است كه اين
انقلاب راهحلي طبقاتي را در وضعيتي ارائه ميكند كه در آن روابط طبقاتي
قرنها است در ميان چالشهاي خشونتبار دوام آورده است. با وجود ظهور و
سقوط شاهان، قبيلهها و سلسلهها روابط طبقاتي در ايران در مقابل تغيير
مقاومت كرده است. با ظهور روشنفكران حرفهاي – ديوانسالار كه مشخصه آن
تعداد زياد افرادي است كه مخالف الگوهاي موجود بودند، محافظان اين الگوها
مجبور شدند تاكتيكهاي اساسا متفاوتي اتخاذ كنند. با به وجود آمدن برنامه
اصلاحات ارضي و نيز با فرستادن سپاهيان رفاه به روستاها، اميد آن ميرفت كه
نخبگان سياسي كه در مركز نظام سياسي قديمي عمل ميكردند بتوانند اتحادي با
تودههاي روستايي برقرار سازند. تودههاي روستايي قرنها طبق نظام شبكهاي
قديمي زندگي كرده بودند و به نظر ميرسيد كه حمايتي اساسي از اين نظام به
عمل آورند. مقصود از اين سياست تضعيف اشرافيت زميندار بود كه تهديدي مستمر
عليه هر پادشاهي محسوب ميشود. مهمتر اينكه تمايل بر اين بود كه كشاورزان
را در مقابل طبقه متوسط حرفهاي كه نماينده تهديدي بنيادين عليه الگوهاي
سنتي بودند، تقويت كنند و نخبگان سياسي از اين رهگذر به خواسته خود دست
يافته و موجوديت خود را حفظ كنند. اما برنامه انقلاب سفيد نيز در بردارنده
پيامدهاي ناخواسته گستردهاي است. بسياري از اين پيامدها شروع به ظاهر شدن
كردهاند حال آنكه پيامدهاي ديگر احتمالات مهمي هستند كه نيازمند تحليل
انتقادي هستند. با آغاز واقعي بسياري از اين برنامههاي اصلاحي، نخبگان
سياسي ايران قدم در راهي بدون بازگشت گذاشتند.
تبليغات روزمره اين
اصلاحات را پذيرفته و راديوي ايران بيوقفه به بيان منافعي پرداخته است كه
اين برنامه براي كشاورزان دارد. زمينداران به شكلي خشن مورد انتقاد و
تنبيه قرار گرفتند و تمام بدهيها و رنجهاي گذشته به آن نسبت داده شد.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان
تحليل انقلاب سفيد محمدرضا پهلوي
چالشگران حفظ الگوي سنتي
اصلاحات ارضی در ایران گرچه اصلاحاتی به ضرر طبقه متوسط بود، اما در نهایت
موجب رشد این طبقه در کشور شد به این ترتیب طبقهای که الگوهای سنتی را
تهدید میکرد دقیقا همان طبقهای است که باید برنامه اصلاحات را کنترل و
هدایت کند. در بخش پایانی از گزیده کتاب سیاست در ایران، نتایج اصلاحات
ارضی شرح داده میشود.
![]() |
دولت مقالات و گزارشهايي را منتشر كرد كه بر بيرحمي زمينداران تاكيد
داشتند و تصاويري را به نمايش گذاشت كه نشاندهنده شلاق زدن و شكنجه
كشاورزان از سوي زمينداران هستند. اين مبارزه كه با آغاز اين برنامه اصلاح
با آن همراه شده است به تدريج كشاورز را درخصوص احتمالاتي كه براي وي وجود
دارد هوشيار ساخته و انتظار دارد كه با اصلاحات ارضي و با سواد شدن، زندگي
جديدي را آغاز كند. يكي از آخرين كارهاي ارسنجاني وزير كشاورزي قبل از ترك
سمت خود دعوت براي برگزاري ميتينگ كنگره ملي كشاورزان در ديماه سال 1341
در تهران بود. اين ميتينگ حقوق و موقعيت جديد كشاورزان را به آنها گوشزد
كرد و به آنها راه سازماندهي را نشان داد. برنامه اصلاحات روستايي از زمان
آغاز پيوسته نيرويي را در خود انباشته ساخته و كنترل و هدايت آن بسيار
دشوار شده است.
به عنوان مثال، تقسيمبنديهاي پيشبينينشدهاي درون
طبقه كشاورز به وقوع پيوسته است، به اين صورت كه كشاورزان معيني از اين
برنامه منتفع و ديگراني از اين تغييرات دچار رنج و زحمت شدهاند. دستگاه
اداري اصلاحات ارضي ضعيف و ناكافي بوده است و كمبود مديران، متخصصان اقتصاد
كشاورزي، مهندسان كشاورزي و نيروهاي اداري باعث شده است كه برنامه به سمت
مسيري غيرقابلكنترل منحرف شود. شبكه مهم تعاونيها صرفا روي كاغذ آمده است
و ناظران و مديران تعاوني بسيار اندك و كمتجربه هستند. در سال 1349، نظام
بديل شركتهاي كشت و صنعت به صورت آزمايشي به اجرا گذاشته شد.
در همان
حال، روستاييان تقاضاهاي خود را افزايش داده و انتظارات جديدي را مطرح
كردهاند. برنامه سوادآموزي باعث شده است كه نوسوادان خواستار آموزش رسمي و
حق شركت در دبيرستان و هنرستان شوند. حضور پراكنده اما سراسري سپاه بهداشت
باعث شده است كه روستاييان تقاضاي پزشك، درمانگاه و بيمارستان كنند. به
اين ترتيب نه تنها بسياري از اين برنامهها داراي نتايجي ناخواسته
بودهاند، بلكه مردمي كه قرار بود از اين برنامهها منتفع شوند. خواسته
بيشتري را مطرح ميسازند. نخبگان سياسي ايران در چنين وضعيتي نيازمند نيروي
انساني ماهر براي هدايت و كنترل نيروهايي هستند كه به تازگي آزاد شدهاند.
تنها روشنفكران حرفهاي – ديوانسالار مايل به مشاركت و متعهد از عهده اين
كار برميآيند.
اما طبقه متوسط جديد تعهدي در قبال اين برنامه ندارد؛
زيرا بسياري از اعضاي آن از مشاركت در حفظ نظامي كه عليه آنها كار ميكند
سرباز زدهاند. انقلاب سفيد كه خود براساس الگوهاي سنتي به اجرا درآمده است
يادآور باقي ماندن گذشته در سراسر جامعه است. براندازان و فنسالاران
مطمئنا نسبت به پيوستن به چنين برنامهاي ترديد دارند. حتي بند و بستچياني
كه سمتهايي را در دستگاه اداري اصلاحات ارضي پذيرفتهاند، تعهدي در قبال
وظايف موجود ندارند، بلكه بيشتر سرگرم منازعه شخصي و خصوصي هستند كه مشخصه
نظام شبكهاي سنتي است. يكي از جديترين دلالتهاي انقلاب سفيد اين است كه
ميكوشد با الگوهاي سنتي شخصگرايي، پارتيبازي و تنش فراگير اصلاحات موفقي
به وجود آورد. نبود نهادها و عقلانيت باعث عدمامنيت و ناكارآمدي شده است
كه هماكنون در جايجاي روستاهاي ايران مشاهده شود. اين امر باعث از
خودبيگانگي بسياري از روستاييان شده است كه به آنها گفته شده بود قرار است
زندگي جديدي آغاز كنند، اما در واقع خود را قربانيان كارگزاران دولتي
ميبينند.
اما حتي در جاهايي كه برنامه اصلاحات قرين موفقيت بوده،
مشكلات جديدي به وجود آمده است. فرزندان روستاييان از طريق باسوادي و
اصلاحات ارضي به ابزاري دست يافتهاند كه به آنها امكان ميدهد بيشتر و به
تعداد بيشتري به درون طبقه متوسط راه يابند. يكي از عميقترين پيامدهاي
ناخواسته انقلاب سفيد رشد شتابان طبقه متوسط حرفهاي است. اين دقيقا همان
طبقهاي است كه الگوهاي سنتي را مورد تهديد قرار ميدهد و دقيقا همين طبقه
است كه بايد اين برنامه اصلاحات انفجاري را كنترل و هدايت كند. به اين
ترتيب معمايي كه نخبگان سياسي ايران با آن روبهرو هستند درست در ذات همان
برنامه اصلاحاتي قرار دارد كه آنها براي تقويت نظام سنتي به وجود آوردند.
نخست
اينكه نخبگان براي به اجرا درآوردن و كنترل اصلاحات، نيازمند مشاركت و
تعهد همان طبقهاي هستند كه آنها را تهديد ميكند، دوم آنكه بسياري از
كشاورزاني كه از اين اصلاحات منتفع ميشوند به سمت طبقه متوسط حرفهاي در
حال گسترش تحرك مييابند و در اينجا است كه سطح جديدي از انتقادات و
تقاضاها پيدا ميشود. جبر زمانه اجتنابناپذير بودن تفوق طبقه متوسط
حرفهاي را آشكار ميسازد.
آخرين پيامد ناخواسته سياست محمدرضاشاه و
نخبگان سياسي ايران به تلاش خاصي براي وارد كردن اين طبقه جديد به درون
شبكه قديمي الگوهاي قدرت مربوط ميشود. تاثير شكافهايي را كه درون طبقه
متوسط حرفهاي به وجود آمده و تشديد شده است ميتوان پس از گذشت مدت زماني
طولاني از دستيابي اين طبقه به قدرت سياسي احساس كرد اين امر مطمئنا باعث
پيچيدگي مبارزهاي ميشود كه اعضاي خاصي از طبقه جديد به منظور ساختن
الگوها و فرآيندهايي براي آماده ساختن جامعه ايران در برخورد با چالش
مستمر تغيير اجتماعي به آن وارد خواهند شد.
تجربه ايران نشان داده است
كه سطح طبقه، اهميت زيادي در سياست تغيير اجتماعي و سياست حفظ و تغيير نظام
دارد. همچنين اين واقعيت كه شخصيتها، نخبگان و گروهها از درون طبقات
اجتماعي سر بر ميآورند، داراي اهميت است و تبيينكننده بخشي از پيوندهايي
است كه بين فرد، گروه و روابط طبقاتي وجود دارد. طبقات نماينده تجربه جمعي
و رايج در روابط قدرت هستند و اعضاي هر طبقه به همين روشها از اين قدرت
براي درگير شدن با تغيير استفاده كردهاند.
طبقات به ويژه نماينده
نيروهايي قدرتمند هستند؛ زيرا جامعه نيازمند تعهد و مشاركت گسترده به منظور
برخورد با چالشهاي شديد تغيير است. تغيير روابط طبقاتي امري دشوارتر است و
بخشي از آن به اين دليل است كه طبقات از مجموعه بزرگي از افراد تشكيل
يافتهاند، اما در عين حال از نو بافتن و بازسازي اين روابط در زماني كه
دستخوش دگرگوني شده دشوارتر است.
چالش با نظامي سنتي كه داراي روابط
طبقاتي از هم گسيخته است نيازمند سياست اساسا متفاوتي از سوي كساني است كه
در صدد حفظ الگوهاي سنتي هستند. درست همان گونه كه ترفندها و
حيلتانديشيهاي شخصيتها به ندرت باعث تغييري بنيادين در الگوهاي طبقاتي
ميشود، اين امر نميتواند روابط طبقاتي را نيز حفظ كند. از هم گسيختن
پيوندها در سطح طبقاتي نماينده تهديدي است كه بايد در همان سطح به آن
پرداخت.
با وجود اين، ولو اينكه تلاشي در قالب طبقه صورت گيرد، احتمال
چنداني وجود ندارد كه بتوان گسستي را كه در روابط طبقاتي پيش آمده است به
گونهاي درمان كرد كه الگوهاي موجود حفظ شوند. بيشتر علت اين امر در اين
است كه يك سياست حفظ [نظام موجود] در مقابل تقاضا براي تغيير در بردارنده
پيامدهاي ناخواسته متعددي است. اين مطلب به ويژه در وضعيتهايي صدق ميكند
كه اين سياست حول محور و عليه طبقاتي باشد كه از ايجاد ارتباط براساس روابط
سنتي امتناع ميورزند. سياست حفظ نظام در جهاني به سرعت در حال تغيير امري
مخاطرهآميز و پرهزينه است. ارتجاعيترين و دوامآورترين الگوها به ناچار
تحتفشار نيروهاي اجتماعي جديد فرو ميريزند. در ايران، گروهها و طبقات
جديد در فرآيند به چالش كشيدن الگوهاي سنتي سياست قرار دارند.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان
تاریخ رشتهای از تغییرات سطحی نیست که با جریان یافتن بر سطح چیزی، جوهر درونی آن را بدون تغییر باقی گذارد: تغییراتی که روند تاریخی از آنها تشکیل شده است، تغییراتی اند که تا به درون قلب چیزها میرسند» این گفتار کالینگوود (1889-1943)
فیلسوف تاریخ و هنر انگلیسی
به روشنی دو نکته را بیان میکند، اولا که هر امر واقعی و زمانمندی تاریخ
دارد و اصولا زمانمندی تعبیر دیگر تاریخمندی است و ثانیا آنکه این
تغییرات گوهر و ذات امور را دگرسان میکنند و به این سان به سادگی نمیتوان
از کنار آنها گذشت و نادیدهشان گرفت. بر این اساس هر علم و دانشی در مقام
امری زمانمند در بستر واقعیت به مثابه تاریخ رخ میدهد و از تغییرات
جوهری آن بر کنار نیست و در نتیجه تاریخ هر علم سرگذشت پیوستار یا
رویدادهای از هم گسستهای است که برای آن علم رخ داده است. روایتی که فهم
آن اگر شناخت خود آن علم نباشد، دست کم برای درک اکنونیت آن علم ضروری است،
خواه آن دانش از مجموعه علوم انسانی باشد یا از علوم طبیعی و حتی محض. این
وامی است که ارباب علوم، به هر حال به واسطه آن به تاریخ به مثابه دانشی
فرتوت و کهنسال مدیون هستند، اما آیا تاریخ به مثابه علمی مرزبندی شده و
مستقل دینی به دیگر علوم دارد؟ به دیگر سخن اگر تاریخ پیشاپیش و به دلیل
حضور پیشینی خود تاثیر بنیادین در تحولات سایر علوم دارد، آیا علوم نیز در
روند تاریخ تاثیر گذاشتهاند؟ در این پرسش هم به تاریخ به مثابه واقعیت و
هم به عنوان دانشی از علوم انسانی نظر شده است؛ یعنی دانشهای دیگر به لحاظ
موضوع، روش و تغییرات خود چه تاثیری در بهبود دانش تاریخ دارند؟ وارسی
ابعاد همکاریهای میان رشتهای تاریخ و سایر علوم بحثی مفصل و ضروری است.
لازم است تا متخصصان علوم گرد هم آیند و پا را از مرزهای اعتباری
(و صد
البته معتبر) حوزهای که در آن تخصص دارند، فراتر گذارند، خطر کنند و در
بینامتن علوم، با یکدیگر به گفتوگو بنشینند. همایش دو روزه تاریخ و
همکاریهای میان رشتهای، روزهای شانزدهم و هفدهم اسفندماه جاری، به این
هدف توسط پژوهشکده تاریخ اسلام برگزار شده است. آنچه میخوانید گزارشی از
سخنرانی داریوش رحمانیان، استاد تاریخ دانشگاه تهران و دبیر علمی این همایش
است به همراه بخشهایی از گفتوگویی که در همین زمینه با او صورت گرفته
است:
***
دکتر رحمانیان در نشست مقدماتی «مطالعات میان رشتهای:
فرصت یا تهدید» که عصر یکشنبه 30بهمن برگزار شده بود، از مطالعات
میانرشتهای دفاع کرد و گفت: مطالعات میان رشتهای و تلاشی که یک گفتوگو
را سامان دهیم به عنوان یک رویکرد در علوم جاری مورد توجه قرار گرفته است.
این مسالهای فراتر از علوم انسانی است و گریبانگیر بشر است و به فلسفه علم
و جامعهشناسی علم و حتی فلسفه تعلیم و تربیت بازمی گردد.
رحمانیان در
آن نشست درباره تعریف مطالعات میان رشتهای گفت: درباره مطالعات میان
رشتهای و انواع آن که با الفاظ و اسامی گوناگونی یاد میشود مثل چند
رشتهای، فرارشتهای، بین رشتهای و ... سوءتفاهم و اختلاف نظر زیاد است و
بین اهل علم تا جایی که برحسب نیازهای پژوهشی مطالعه کردم اتفاق نظر برای
تعریف این پدیده وجود ندارد. در کنار آن بسیاری از آرا در فرهنگ ما جا
نیفتاده و از یک پارادایم فرهنگی به فرهنگ ما انتقال پیدا کرده و باعث
مشکلاتی شده است. این تعریفنشدگیها و جنگ لفظی نزد اهل علم ما بیشتر است،
اما به هر حال میان رشتهای هم میتواند فرصت باشد و هم تهدید. فرصت از
این لحاظ که میتواند موجب افزایش و پیشرفت تولیدات جدید و پیدایش
چشماندازهای نوین میشود و هم میتواند باعث تشتت و آسیب رساندن به
دیسیپلین موجود شود. در این امر گاهی بر سر اینکه اینها باید باشند و از
آنها استفاده کرده یا اینکه جلوی آنها را سد کنیم، اختلاف نظر شدید است.
وی
گفت: دانشگاه یک پدیده مدرن است و رشتهگرایی و تخصصگرایی با شرایطی
ملازمه دارند که شرایط مدرن هستند. در شرایط غیرمدرن اینها وجود نداشت. در
برخورد با دانش دو رویکرد وجود دارد. اول رویکردی که بر اساس تکامل و ترقی
دائمی است و تاریخ آن بر اساس پیوستگی و علوم در حال تکامل بشر در هر مرحله
نسبت به مرحله پیشین تکامل یافته تر است. دوم به شکل گفتمانی فوکو بر اساس
این مفهوم گسست در یک شرایط به وجود میآید. برخي اساتيد نظير خانم دکتر
شریعتی ميگويند که شرایط غرب برای کار میان رشتهای خوب است، اما برای ما
تهدیدکننده است، اما این شبیه بحثهای سنتی ما است مثل اینکه ناصرالملک
میگوید در زمان مشروطه که دموکراسی برای ما زود است یا محمود محمود که
مشروطه را آسیب میداند و آشی که سفارت انگلیس برای ما پخته است. نکته دیگر
اینکه ما عناوین گوناگون زیر عنوان میان رشتهای داریم. مساله اساسی این
است که آیا اینها فلسفه و هدف و آن نیازی که قرار است پاسخ دهند همان چیزی
است که ما نیاز داریم. یک جا ما میگوییم
میان رشتهای رویکرد انحلالی
داریم که دیوارها فرو بریزند. دریدا از فلسفه غرب و هستی شناسی دوگانه آن
انتقاد کرده و آن را تجزیه کنندگی ناروا میداند یا لیوتار علم را با نظام
فکری مدرنیته که کلان روایت را مدعی حقیقت میخواند یا فوکو که بحث دانش-
قدرت را مطرح میکند.
برخورد تک رشتهای من را یاد آموزه مهمی میآورد
که در هستی و زمانهای دگر است. او در آنجا و پارهای دیگر از آثار خود از
نور ظلمت سخن میگوید یعنی عینکی که تخصص به ما میدهد باعث میشود که ما
دچار حجاب شویم و بسیاری از چیزها را ندیده بگیریم. ما الان خواه ناخواه با
آن علومی که در غرب زاییده شده روبهرو شدیم و شما نظام فکری غرب را
بازتولید میکنید. وقتی پست مدرنها انتقاداتی نسبت به اندیشه مدرن دارند
ما چطور میتوانیم همان فرآیند خطی را طی کنیم؛ بنابراین به ناچار ما باید
سراغ رویکرد میان رشتهای برویم و من معتقد به انحلال نیستم.
این استاد تاریخ دانشگاه تهران در نخستین روز همایش در زمینه ضرورت همکاریهای
میان
رشتهای چنین میگوید: من از همان زمان نگارش کتاب «علت شناسی انحطاط ما
ایرانیان» به این نتیجه رسیدم که علوم انسانی و اجتماعی از همان آغاز
پیدایی خود با رویکردی تجویزی و اصلاحی و با ادعای مهندسی جامعه گام به
میدان نهادند و به دنبال درمان بیماریها و مشکلات جامعه بشری بودند. من در
این کتاب به دنبال این بودم که فهم و دریافت روشنفکران و اندیشمندان
ایرانی را از علل انحطاط و عقبماندگی ایران تشریح کنم و پی ببرم که آنان
چه راههایی را برای برون رفت از این وضعیت پیشنهاد میکردند. در ضمن این
مطالعات من به نتیجهای شگفت رسیدم و دریافتم که ما در زمینه علت شناسی
انحطاط سخت عقب ماندهایم و این عقبماندگی و ضعف را ناشی از عقبماندگی
مفرط علوم انسانی دانستم. در پی آن دریافتم که انحطاط و عقبماندگی
مسالهای نیست که یک رشته و علم بتواند آن را حل کند. بلکه مسالهای پیچیده
و چندلایه است که همکاری و همفکری متخصصان گوناگون و حتی میان رشتهایها
را میطلبد. به عبارت دیگر جوانبی از موضوع وجود دارد که حتی رشتههای
تخصصی هم اگر دست به دست هم دهند نمیتوانند جمیعا پی به آن ببرند و تنها
با نگاههای جدید میان رشتهای و فرارشتهای میشود آن جوانب را دید.این
استاد دانشگاه در گفتوگویی که در زمینه این همایش گفت: ما باید در نخستین
گام، واژه میان رشتهای را تعریف کنیم، یا به سخن بهتر یک بحث جدی در بین
اهل تاریخ و البته دیگر متخصصان رشتههای دیگر علوم انسانی ایجاد کنیم تا
توجهاتی به موضوع فعالیت گروه جلب شود و ما بتوانیم در فضای روشنتری گام
برداریم.
وی در زمینه انگیزه برگزاری همایش همکاری میان رشتهای میان
تاریخ و سایر علوم گفت: به نظر من امروزه شاید میانرشتهای شدن به نوعی
موتور محرک علوم است، حتی علوم طبیعی و علوم پایه و نه فقط علوم انسانی.
هدف از این همایش نیز بررسی آشفتگیها و ابهامات و تاریکیها و احتمالا
سوءتفاهمات پیرامون امر میانرشتهای باشد. سوءتفاهماتی که اغلب شاید ناشی
از عدم ورود جدی به این عرصه بوده است.
وی برای ایضاح سخن خود در ضرورت
بررسیهای میان رشتهای گفت: در تاریخ عکاسی وقتی دوربین عکاسی اختراع شد،
یکی از نقاشان معروف فرانسوی، پل دلارو، جملهای را گفت با این مضمون که؛
امروز نقاشی مرد؛ یعنی چون دوربین وارد عرصه هنر شد، نقاشی مرد. اما تاریخ
نشان داد که چنین نشد و اتفاقا دوربین عکاسی به کمک نقاشان آمد و شاید به
نحوی دقت و توانایی آنها را بالاتر برد و خودش تبدیل به یک هنر شد. البته
سالها جنگید تا توانست خودش را اثبات کند. ذهنیت هنری حاکم بر قرن نوزدهم،
میخواست بگوید که این پدیده جدید به نفی پدیده قدیمیتر میانجامد. تاریخ
این هر دو هنر نشان داد که این تلقی غلط بوده است و هر دو هنر عکاسی و
نقاشی راه خودشان را پیمودند. چه ضرورتی داشت یا دارد که ما بگویم عکاسی
آمده است تا نقاشی را نابود کند، یا مثلا در تاریخ اختراعات و اکتشافات
بارها پیش آمده است که به دنبال یک صنعت جدید یا نوآوری فنی عدهای آن را
نوعی تهدید برای وجود خودشان حس میکردهاند، اما تاریخ خلاف آن را اثبات
کرده است. مثلا هنگامی که قطار اختراع شد، باربران بندر لیورپول اعتراض
کردند که با آمدن قطار ما باید شغلمان را تعطیل کنیم و این را نوعی تهدید
برای شغلشان تلقی کردند. من خیلی به این نوع برخوردها با فعالیتهای میان
رشتهای موافق نیستم. اگر تلقی ما این باشد که میان رشتهایها تهدیدی برای
حرفه و رشته ما هستند و اجازه نمیدهند ما به حرفه خود ادامه دهیم، خب این
نوعی تلقی خودخواهانه است و اگر معتقد باشیم که نوعی تهدید علمی و فکری
هستند که هرج و مرج به بار میآورند، باز هم این یک نوع تلقی افراطی از
میان رشتهایها است. البته من میپذیرم که برخی تفسیرهای افراطی هم وجود
دارد، ولی آنهایی که میانهرو هستند، هیچ گاه در پی نفی دیسیپلینهای تخصصی
موجود نیستند و فقط میخواهند نوعی افق جدید در میان رشتهها گشوده شود؛
بنابراین تمایل و عقیده شخصی من، بیشتر دفاع از امر میانرشتهای شدن است،
هر چند که مخالفان آن نیز به اندازه موافقانش میتوانند به ابراز دلایل خود
بپردازند.

اكونومي: عناصر نادر فلزات خاصي نظير نئوديميم و لانتانوماند كه در انواع متنوعي از كالاهاي مصرفي استفاده ميشوند. اين عناصر در سالهاي اخير به دليل كاربردشان در توليداتي كه ما به آنها «سبز» يا محصولات دوستدار طبيعت ميگوييم از اهميت فوقالعادهاي برخوردار شدهاند؛ نظير ماشينهاي دوگانهسوز، لامپهاي روشنايي كممصرف و توربينهاي بادي. آنها همچنين در محصولات پرطرفداري مثل آيفونها هم استفاده ميشوند. اهميت ويژه اين فلزات براي ايالات متحده كاربرد آنها در تجهيزات نظامي است: آنها اجزاي اصلي آهنرباهايي هستند كه در موشكها، بمبهاي هوشمند و سيستمهاي ماهوارهاي و نيز سيستم هدايت ليزري تانكها و موشكها به كار ميروند. چين بالغ بر ۹۰ درصد تقاضاي جهاني اين عناصر را تامين و ذخايرش بيشتر در مغولستان كه بزرگترين معادن در جهان و تقريبا سه برابر آمريكاست قرار دارد.
فارن افرز: چرا ايالات متحده، اتحاديه اروپا
و ژاپن در تلاشاند تا از طريق سازمان تجارت جهاني محدوديت صادرات مواد
معدني از جانب چين را به چالش بكشند؟
اكونومي: در چند سال گذشته
چينيها به تدريج صادرات اين گونه مواد را به دليل آنچه عواقب زيست محيطي
استخراج طولاني مدت مينامند كاهش دادهاند. با اين وجود بسياري بر اين
باورند كه چين با توجه به اينكه تنها تامينكننده اين عناصر است از تسلطش
براي وادار كردن شركتهايي كه نيازمند اين مواد هستند براي توليد محصولات
در داخل چين استفاده ميكند. دليل قابل قبول براي اين نظر شركتهاي تويوتا و
هيتاچي هستند كه در بين ديگر شركتها در سالهاي گذشته نشانههايي را براي
توسعه احتمالي ظرفيت توليد محصولاتي كه به اين عناصر كمياب نياز دارند
بروز دادهاند. علاوه بر اين طبق گزارشهاي موجود، معاون نخستوزير چين،
ژاپنيها را براي انتقال تكنولوژي كه كمك به توسعه اينگونه محصولات ميكند
به چين تحت فشار قرار داده است.
سازمان تجارت جهاني نقش مهمي در كمك به
تضمين اينكه همه بر طبق قوانين تجاري عمل كنند دارد. اين فقط مربوط به چين
نميشود. ايالات متحده و اتحاديه اروپا ادعا ميكنند كه كنترل صادرات اين
عناصر كمياب از جانب چين نقض قوانين سازمان تجارت جهاني و نيز نقض پروتكل
الحاق چين به سازمان تجارت جهاني است.
فارن افرز: آيا سوابق ديگري از
واكنش هماهنگ بينالمللي عليه چين در سازمان تجارت جهاني وجود دارد؟ نقش
سازمان تجارت جهاني در ميانجيگري مناقشات تجاري در جهان چيست؟
اكونومي:
سال گذشته آمريكا، مكزيك و اتحاديه اروپا در پرونده ديگري كه اعتراض به
سهم صادرات چين در ديگر مواد خام از جمله كك، روي و بوكسيت بود برنده شدند و
چينيها در فرجام خواهيشان شكست خوردند. همچنين ايالات متحده، كانادا و
اتحاديه اروپا در پرونده اعتراض به تعرفههاي واردات در بخش اتومبيل نيز
برنده شدند و مجموعهاي از كشورها هم از طريق سازمان تجارت بر سر قوانين
چينيها در مورد اطلاعات مالي خارجي با اين كشور به توافقاتي دست يافتند.
اخيرا نيز ايالات متحده و اتحاديه اروپا به همراه ژاپن فشار بر چين به
منظور عمل به تعهداتش در سازمان تجارت براي گشودن بازار خدمات مالياش را
افزايش دادهاند. سازمان تجارت نقشي اساسي در كمك به تضمين اين نكته كه همه
طرفها بر طبق قوانين تجاري مورد توافق عمل كنند، دارد. اين مشكل فقط در
مورد چين نيست. پروندههاي زيادي نيز عليه آمريكا به جريان افتاده است. مهم
اين است كه نظام داوري جهاني وجود داشته باشد كه سود همه طرفها را در نظر
بگيرد.
فارن افرز: اگر آمريكا و متحدانش در واداركردن چين به تقبل
سهماش در صادرات اينگونه مواد موفق شوند چه پيامدهاي سياسي بالقوه براي
اقتصاد اين كشور كه تحت فشار فزاينده و در حال كاهش كارآيي است دارد و چه
پيامدهايي براي ايالات متحده دارد؟
اكونومي: اين فقط قدم اول در روند
داوري سازمان تجارت است. پرونده قبلي دو سال طول كشيد تا به نتيجه رسيد.
يقينا اين اميد در ميان ايالات متحده، ژاپن و اتحاديه اروپا وجود دارد كه
آنها بتوانند با چين به توافقي برسند تا مانع ارجاع به هيات حل اختلاف
سازمان تجارت براي صدور حكم شود. اگر آمريكا و متحدانش موفق شوند، چين قادر
به اغوا يا وادار كردن شركتها به توليد محصولاتي كه نياز به اينگونه مواد
دارند در داخل چين نخواهد شد. همچنين اين عمل ميتواند اقدامات جديد چين
در حراست محيطي پيرامون استخراج اين مواد را دشوار كند و نيز تحرك بيشتري
به استخراج معادن كوچكتر كه چين درصدد تعطيل كردن آنها بوده است بدهد.
ويژگي روابط وسيع تجاري و اقتصادي چين و ايالات متحده همگرايي عميق و جنگ
دائمي است. اين به طيف وسيعي از شركتهاي آمريكايي و نيز دولت آمريكا فضاي
تنفس و امنيت تامين اين مواد را خواهد داد و بايد هشداري به اتكا بيش از حد
تامينكنندگان
انحصاري اينگونه عناصر مهم باشد. آمريكا بايد بر تلاشهايش در بازيافت و
اكتشاف هر چه بيشتر ذخاير خودش بيفزايد. به علاوه در حالي كه آمريكا سرگرم
بحث بر سر اين است كه آيا صادرات گاز طبيعي را محدود كند يا نه مساله عناصر
كمياب را بايد مد نظر داشته باشد.
فارن افرز: اين اقدام آمريكا چه تاثيري بر روابط تجاري نامتوازن چين و ايالات متحده خواهد گذاشت؟
اكونومي:
روابط اقتصادي و تجاري وسيع چين و آمريكا همگرايي عميق و كشمكش دائمي است.
اين نبرد تجاري يكي از چالشهاي بيشمار و دامنهداري است كه هر دو كشور
با آن مواجهند. چين احتمالا دست به اقدامات تلافيجويانه از طريق به جريان
انداختن پروندههايي عليه ايالات متحده، اتحاديه اروپا و ژاپن خواهد زد اما
همه اينها بخشي از شيوه عمل سيستم است. مهم اين است كه فراموش نكنيم اين
پرونده در واقع درباره آمريكا و چين نيست. پرونده فعلي درباره اين است كه
آيا چين در حال نقض قوانين سازمان تجارت است يا نه.
*مصاحبه اليزابت
اكونومي مدير بخش مطالعات آسياي شوراي روابط خارجي سناي آمريكا با مجله
فارين افرز درباره نقض قوانين سازمان تجارت جهاني توسط چين.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان
دلار، ريال، يك پيشنهاد!
سيدمحمدهادي موسوي *
1. دلار
در روزهاي پاياني جنگ جهاني دوم در
مانت هتل همشاير، همايش بِرتُن وودز (Bretton Woods Conference) با حضور
نمايندگان 44 كشور برگزار شد.
در
اهميت اين همايش همين بس كه «جان مينارد كينز» به عنوان نماينده انگلستان و
«هري دكستر باكس» به عنوان نماينده ايالات متحده در آن شركت داشتند. در
حقيقت اين همايش سنگ بناي اقتصاد آزاد در دهكده جديد جهاني بود كه بسياري
از زير ساختهاي اساسي اقتصاد نوين جهان مانند سازمان تجارت جهاني، اتحاديه
تهاتر بينالمللي (International Clearing Union)، بانك پرداختهاى
بينالمللي (The Bank for International Settlements controversy) و... در
اين همايش شكل گرفت و البته تعيين «دلار» به عنوان ارز مرجع بينالمللي كه
محور داد و ستد در دهكده جديد جهاني بود.
بعد از پايان اين همايش
«دلار» به عنوان ارز بينالمللي با ارزش ثابت 35 دلار معادل يك اونس طلا در
نظر گرفته شد. استفاده از ارز بينالمللي باعث تسهيل در داد و ستد جهاني
در سالهاي بعد از جنگ جهاني دوم شد.اين امر مزايا و معايب خود را داشت.
براي كشورهايي با ارزش واحد پولي كمتر از دلار، صادرات مواد به منزله يك
مزيت تلقي ميشد؛ گرچه همراه با افزايش نقدينگي و تورم بود. همچنين دلار
براي كشورهايي با ارزش پولي بيشتر از دلار، در عين جدي نبودن خطر تورم،
مشكلات صادراتي و اشتغال را به همراه داشت. از همان ابتدا نظريات و
ايدههاي زيادي در خصوص نرخ برابري دلار و تاثيرات آن بر اقتصاد مطرح شده
است. امروزه نيز اين نرخ يكي از معيارهاي مهم تاثيرگذار بر وضعيت عمومي
اقتصاد كشورها شناخته ميشود.
از همان ابتدا ايالات متحده آمريكا متعهد
شد نرخ برابري دلار نسبت به طلا را ثابت نگه دارد. لكن در سال 1971 «ريچارد
نيكسون» رييسجمهورايالاتمتحده قانون برابري ارزش دلار نسبت به طلا را يك
جانبه لغو نمود و مقرر شد بر اساس شرايط اقتصادي ارزش دلار نسبت به طلا
مشخص گردد. پس از آن دلار و طلا، همواره به صورت عكس يكديگر عمل نمودهاند.
با نمايان شدن مشكلات اقتصادي آمريكا و كاهش ارزش دلار، سرمايهگذاران به
سمت خريد طلا متمايل ميشوند و برعكس.
از
سال 1971 تاكنون بسياري از كشورهاي پيشرفته و داراي اقتصاد برتر نرخ
برابري پول واحد خود با دلار (طلا) را به صورت شناور(Floating Currency)
تعيين ميكنند. در حقيقت «عرضه و تقاضا» تعيين كننده ارزش واقعي پول واحد
كشورهاي مذكور شده است. اين نوع نرخگذاري باعث
شفافسازي اقتصادي و
تشويق بيشتر جهت سرمايهگذاري خواهد شد. سرمايهگذاران ميتوانند اثر
«تورم» بر اقتصاد و به تبع آن بر سرمايه خود را از طريق رصد نرخ برابري ارز
مشاهده نموده و فعاليتهاي پيشگيرانه لازم را مد نظر قرار دهند. گرچه نرخ
شناور ارز ميتواند در شرايط اقتصادي كه در حالت ناپايا و تورمي به سر
ميبرد، به ضرر سرمايهگذار باشد و باعث فرار سرمايه گردد.
از سوي ديگر
در بسياري از كشورهاي در حال توسعه، از جمله ايران، به دليل موقعيت غير
ايستاي اقتصاد، نرخ برابري پول واحد با دلار به صورت دستوري و ثابت (Pegged
Exchange Rate) تعيين ميشود. تعيين دستوري قيمت ارز در شرايط خاصي
ميتواند براي اقتصادهاي در حال توسعه مفيد باشد. از جمله مهمترين آن
شرايط توانايي كنترل قيمت ارز در محدودهاي كمتر از 5 درصد است كه صد البته
در كشورهاي در حال توسعه كار بسيار مشكلي است. اين نوع نرخ برابري در عين
غيرشفاف بودن مزايايي براي سرمايهگذاران دارد كه ميتوانند به اميد
تغييرات اندك در نرخ ارز سرمايهگذاري مناسب را بدون واهمه از ضرر و زيان
كلان انجام دهند. در حقيقت ضرر و زيان ناشي از تغييرات نرخ ارز
بر عهده
دولت گذاشته ميشود. بانك مركزي در اين شرايط نياز به ذخيره مقادير زيادي
ارز دارد تا در زمان لازم نياز بازار را تامين كند. همچنين بانك مركزي در
صورت نياز ميبايست توانايي خريد مقادير زيادي ارز خارجي از بازار، جهت
متعادل سازي قيمت را داشته باشد كه در هر دو شرايط با محدوديتهاي ارزي و
مالي زيادي مواجه خواهد بود.
2. ريال
قدمت «ريال» به عنوان واحد پول
ايران تنها 15 سال كمتر از قدمت كل تاريخ كشور ايالات متحده آمريكا است!
ريال از سال 1798 و از زمان فتحعلي شاه قاجار در ايران مورد استفاده قرار
گرفت؛ اما هيچگاه، حتي تا امروز، مقبوليت و محبوبيت چنداني در بين جامعه
نداشته است. ترجيح مردم اما بيشتر در استفاده از واحدهاي ديگري مانند
قران، تومان و... بوده است. ريال به دليل عدم پشتوانه تاريخي و وابستگي به
سيستم پادشاهي محبوبيت چنداني نيافت و هيچگاه به عنوان واحد پول عمومي
مورد استفاده قرار نگرفت. جدا از محبوبيت ريال ارزش آن نيز هيچگاه نتوانست
مقدار واقعي خود را پيدا نمايد از همان ابتدا تا به حال ارزش ريال نسبت به
طلا مقادير متفاوتي را تجربه نموده است؛ به عنوان مثال در حال حاضر طبق
قوانين يك ريال معادل يك صدم طلاي خالص در نظر گرفته ميشود.

اگر شما جزو آن دسته از افرادی هستيد که به فکر درآمد و ارتقا بیشتر، شروع کسب و کار جدید، زندگی سالمتر هستید و یا بهبود روابط را در سر میپرورانید به دقت و حمایت بیشتری نیاز خواهید داشت. بنابراین، سعی کنید استفاده از چنین عباراتی را از واژگان روزمره زندگی خود کنار بگذارید.
1. استفاده از عبارت «زمانی که» براي پیشرفت در زندگی، مناسب نیست
برای
مثال میگویید «زمانی که 5 کیلو لاغر بشوم آن کار را انجام میدهم. زمانی
که سنم بالاتر برود
جف هادن
مترجم: فرهاد اميري
هر چه کسب و کار شما کوچکتر باشد،
کارکنان کمتری نیز خواهید داشت ... و مصاحبههای شغلی کمتری نیز باید انجام
دهید. اما حتی مصاحبهکنندههای باتجربه نیز اغلب اشتباه میکنند.
ما اکنون مشکلات بزرگتری داریم
مترجم: منیر غلامزاده
منبع: فارن پالیسی
نوریل روبینی و ایان برمر
به افشای حیرت آور برندگان و بازندگان سال پيشرو میپردازند و به گفتوگو
مینشینند که متفکران برجسته در داووس درباره بحران اقتصادی جهان چه
ميگويند؟
گردهمایی نخبگان جهانی مجمع جهانی اقتصاد در حالی برگزار شد که موضوع مذاکرات کمتر در مورد ایجاد ثروت برای افراد کم سعادت یا کمک به کشورهای در حال توسعه، بلکه در مورد نجات محور مرکزی است.
شاید
این خیلی هم تعجب برانگیز نیست که اقتصاددان نوریل روبینی میگوید:
«نفسها را در سینه حبس نکنید» و سال 2012 را سالی «بدون پیشرفت» مینامد.
البته ایان برمر از گروه اورآسیا نیز همچنین نگرانیهایش را در عقبنشینی
دموکراسی و بروز ناعدالتی به عنوان یک جنگ طبقاتی ابراز میدارد. این دو
کارشناس همچنین پیشگوییهای حیرت آورشان را در مورد فاتحان اقتصادی و
جغرافیای سیاسی بزرگ سال 2011 افشا میکنند همانند آن روزی که وزیر دارایی
سابق اروپا بر سر روبینی فریاد کشید:
«به آفریقا برگرد.»
***
مترجم: سیمین راد
منبع: سایت کارآفرینان
اینجا
میخواهم به شما 5 گامی را معرفی کنم تا در 5 دقیقه بتوانید از کسب و
کارتان محافظت کنید. یک نکته مهم را خوب به خاطر داشته باشید: بزرگترین
درس در این زمینه را خودتان به خودتان خواهید آموخت.

ندری: قدر مرا به حد کافی ندانسته اند. ما میتوانیم از این اتاق بر کل پارک نظارت داشته باشیم، آن هم با کمترین خدمه. فکر میکنی این شکل از خودکارکردن ساده است؟ یا ارزان است؟ کسی را میشناسی که بتواند ماشینهای اتصال هشتگانه را به هم شبکه کند و دو میلیون خط به زبان کد را کدگشایی کند؟ این کاری بود که من کردم. بله، اگر واقعا کسی را میشناسی، خیلی میخواهم ببینمش!
هاموند: به خاطر مشکلات مالیات واقعا متاسفم. واقعا! اما مشکل خودت هستند و به کس

قبل از آغاز فرآيند بخشبندي، مديران بايد بر روي چك ليست زير كار كنند:
1.
از اشتباهات پيشين سازمان بياموزيد. در بيشتر سازمانها برخي كمبودهاي
فرهنگي و عملياتي به عنوان علت توقف يا شكست ابتكارات جديد شناخته
ميشوند.
|
|

اما تا اواخر بازی چنین اتفاقی نیفتاده است. حالا گیم آخر است. هر دو تیم برابرند. موکی یک توپ کاملا عادی را برای بیل بروکنر میفرستد، اما در کمال شگفتی، توپ از لای پاهای بیل قل میخورد و همین باعث میشود تا متز بازی را ببرد و قهرمان شود. بیل بروکنر برای 22 سال در لیگ ماژور بیسبال آمریکا بازی کرد، 2715 ضربه زد و با چوب بیسبالش به یک سوم توپهای ارسالی ضربه زد و آمار بسیار قابل قبولی بهجا گذاشت، اما آقای بیل بروکنر به خاطر کدام بازی مشهور شده است؟ بله، دقیقا به خاطر همین بازی 1986 که اشتباهی فاحش در آن انجام داد!
یکی از اشتباههاي فاحش در پروژه را به سختی میتوان بخشید: اینکه تمام طول پروژه را به خوبی پیشرفتهای، به آخر رسیدهای و چون کمی زودتر پیروزی پروژه را اعلام کردهای، ناگهان چیزی آن اواخر همهچیز

مواجه شدن با یک ريیس نالایق میتواند بسیار عذابآور و خسته کننده باشد. اما با یک طرز فکر صحیح و چند راهکار عملی، نه تنها میتوانید نجات یابید بلکه پیشرفت هم خواهید کرد.

با پایان یافتن هر دوره تحصیلی سیل هجوم کارجویان بیشتر و بیشتر میشود. جویندگانی که به دلیل عدمارتباط صنعت و دانشگاه، ناکارآزموده، از دروازه بازار کار، وارد این عرصه میشوند. این دروازه بازار کار برای آنها چیزی نیست جز آگهیهای استخدام در روزنامههای کثیرالانتشار و سایتهایی که منتسب به مراکز کاریابی یا سازمانهای خصوصی و دولتی میباشند. فکر میکنم هر فردی به فراخور نیاز خویش ولو برای مدتی کوتاه، این برهه را در زندگی خویش تجربه کرده است، اما تجربه من نه فقط به عنوان یک جوینده کار، بلکه به لحاظ جذابیتهایي که درحوزه علم اقتصاد و اشتغال برایم داشت موجب شد بیش از صدها ضمیمه نیازمندیها و روزنامههای حوزه اشتغال و دهها سایت مرتبط با این موضوع را به صورت ریزبینانه و موشکافانه بررسی آماری کنم و به نتایج زير دست یابم.
در طول این ۲ سالی که از نزدیک به
بررسی هزاران آگهی استخدامی به صورت روزانه و پیگیر مشغول بودم
متوجه شدم که میشود این آگهیها را به ۴ دسته تقسیمبندی کرد:

همیشه احترام زیادی برای مدیر پروژهای قائل بودهام که میتواند با اعلام پایان یک پروژه، منافع مشتریان خود را بر منافع خویش ترجیح دهد. معمولا پایان پروژه در چنین حالتی به این دلیل اعلام میشود که پروژه شما نمیتواند از پس برآوردن نیازهای مشتری برآید.
چند دلیل کلیدی برای توقف یک پروژه وجود دارند و اینجا برخی از آنها را فهرست کردهام:
![]()
علی موقر
میراث فاتحان بزرگ اغلب با مرگ ایشان پایان مییابد. اسکندر،
چنگیز، تیمور، هانیبال،... بزرگانی بودند که سرزمینی به وسعت تقریبی جهان
را به شمشیر گشودند، اما فتوحاتشان به همان سرعت که گرد آمده بود، از هم
پاشید.
بخش سوم
افزودن شروط متعدد در امتیاز نفت سینکلر در اواخر دوره قاجار
نشان میدهد که مجلس، در کنار دولت در چارچوب ساختارهای حکومتی و در
پیشبینی فشارهایی که به منابعش وارد میشد، ورزیدگی پیدا کرده بود.
![]() |

مترجم: فرهاد امیری
منبع: اکونومیست، 14 ژانویه 2012
اشاره: این یادداشت مروری بر کتاب «همه کسب و کارها محلی است» اثر جان کلچ و کاترینا جاکز است.

دو مسير اقتصادي مختلف
بررسي تجربه اصلاحات در چين و روسيه
(قسمت اول – ادامه در خبر بعدي)
حسين صبوري
در يکي از شبهاي تاريک نوامبر 1978، هيجده دهقان چيني
روستاي ژيائوجانگ در استان آنهويي مخفيانه اقدام به تقسيم زمينهايي کردند
که ميبايست توسط هر يک از خانوادهها به صورت اشتراكي کشت ميشدند.
![]() |
قسمت اول – ادامه در خبر بعدي)
دو مسير اقتصادي مختلف
بررسي تجربه اصلاحات در چين و روسيه
(قسمت دوم – ادامه از خبر قبل)
جهاني شدن و سرمايهگذاري خارجي
اکنون جا دارد که به تجربه دو کشور در
زمينه تجارت خارجي و جهاني شدن بپردازيم. هر دو کشور چين و روسيه کارشان را
از يک نقطه مشابه آغاز کردند. هر دو اين کشورها داراي يک سيستم سختگيرانه و
داراي کنترلهاي متمرکز بودند که در عين حال از طريق انحصار در تجارت
خارجي اعمال ميشد.
|
|

با وجود هزاران در هزار سرمایهگذار که در جستوجوی دستیابی به بازدههای بالاتر هستند، ما مطمئن خواهیم شد که هیچ فرصتی برای سودهای دور از ذهن باقی نمانده است. یوجین فاما اقتصاددان دانشگاه شیکاگو با ارائه همین فرضیه، مشهور و چندين بار نامزد دریافت جایزه نوبل شده است. اگر به بازارهای مالی کارآ باور داشته باشیم هر کسی که به خود جرات و جسارت دهد و قیمت جاری سهام یک شرکت را کمتر یا بیشتر از قیمت واقعی آن تصور کند از نظر ما چیزی بیشتر از یک نادان دیده نخواهد شد.
در عین حال برخی اقتصاددانان متوجه شدهاند آنچه در بازارهای مالی اتفاق میافتد همیشه هم با فرضیه بازار کارآ همخوانی ندارد. واقعا این نکته نباید ما را شگفتزده کند: آن سرمایهگذار کاملا عقلایی که با خونسردی