مترجم: رویا مرسلی
هنر تاثیر گذاری، هر روز از اهمیت بیشتری در سطح مشاغل برخوردار میشود و این هنر، همان مهارتی است که مدیران به دنبال کسب آن هستند و البته یادگیری آن آسان است.
از آنجا که کار تیمیهر روز اهمیت بیشتری مییابد، پیشگامان مدیریت معتقدند که مهارتهای تاثیر گذاری نقش بسزایی در موفقیتشان داشته است. ریتانکار موکرجی در این باره با متخصصان سخن میگوید و روشهایی را به شرح زیر برای افزایش مهارت تاثیرگذاری ارائه میدهد:
پشتيباني ايدهها و نظرات به كمك مستندات
برای اثرگذاری روی یک تیم یا در یک جلسه، لازم است که مدیران به طور کاملا شفاف نظرات و اندیشههای خود را با اطلاعات و دلایل و استدلال مربوط به آن ارائه دهند تا مشخص شود که واقعا به آن مساله اشراف دارند. بیشتر افراد، وقتی میبینند درباره یک نظر، اطلاعات کافی و دلایل متقن ارائه میشود به آن ایده با نظر مثبت مینگرند. کریشنا چودهری که یک متخصص رهبری است، میگوید «تحقیق و داشتن مستندات در باب یک موضوع، به آن اعتبار میدهد. اگر اطلاعاتی در دست داشته باشید که به استدلالهای شما اعتبار بدهد، شانس شما برای اثرگذاری آن موضوع بسیار بالا میرود.»
صریح و بیپرده سخن گفتن
مهارت اثرگذاری، تا حد بسیار زیادی به نحوه ارائه نظرات شما بستگی دارد. متخصصین منابع انسانی معتقدند مدیران باید طوری نظراتشان را مطرح کنند که تاثیر مستقیم بگذارد. آتیج ایزاک، مدیرعامل سرمایههای انسانی ایکیا میگوید: «هم خود موضوع و هم شیوهای که آن را مطرح میکنید، هر دو در اثرگذاری موضوع موثرند. کلمات، باید درست انتخاب شوند، زمان بندی، جو جلسه و نحوه ارائه نظرات همه باید مد نظر قرار گیرد. حرفتان را با ایمان و اعتقاد کامل مطرح کنید. در این صورت، تاثیر آن بیشتر خواهد بود.»
ایجاد یک کانال غیررسمی
متخصصان معتقدند به کارگیری چند کانال، جهت تاثیرگذاری حائز اهمیت زیادی است. جدای از اثر مستقیم آن که در جلسات مشهود است، اثرات غیرمستقیم آن روی افراد ذی نفوذ نیز بسیار مهم است. ویوک تریپاتی، ريیس منابع انسانی شرکت لاواموبایل میگوید «اين اثرگذاری غیررسمی، میتواند در راهروهای شرکت شکل گیرد یا هنگام صحبت معمولی با افراد یا حتی در سالن غذاخوری. با همکارانتان یک شبکه ایجاد کنید و طی همین رویاروییهای غیررسمی روابط خوبی با افراد مهم سازمان به وجود آورید و نظرات خود را همان گونه که مد نظرتان است به آنها انتقال دهید.»
رسیدن به اجماع
گفته میشود یک مدير خوب، کسی است که بیشتر گوش میدهد و کمتر حرف میزند؛ چرا که در این صورت، اثرگذاری فوقالعادهای خواهد داشت. این کار همچنین باعث میشود اعضای تیم بیشتر اعتماد کنند.
آمیت باتیا، مدیر عامل سازمان مدیریت سرمایه انسانی میگوید: «به صحبتهای دیگران گوش دهید و آن را درک کنید. در سطح عالی سازمان، کارهای آمرانه و دستوری چندان اثرگذار نیست. روشی که تاثیرگذار است، عبارت است از کاوش، مشورت و پرسش و پاسخ؛ چراکه باعث به وجود آمدن اجماع میشود.»
داشتن تعهد
بالاترین حد اثرگذاری، منوط به میزان تعهد یک فرد حرفهای است و اینکه آیا این شخص به وعدههای خود عمل میکند یا خیر. لذا هرگز برای آنچه نمیتوانید انجام دهید، وعده ندهید. تریپاتی میگوید: «اگر به وعدههایتان عمل نکنید، دفعات بعد، همکاران و زیردستان شما به شما توجه نخواهند کرد و اعتبارتان کاهش خواهد یافت.»منبع: The Economic Times Mumbai /ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه نهم مهر ۱۳۹۰
|

مترجم: پريسا حبيبي
بحرانهای اخیر باعث شدند تا کانون توجه به سمت رشتههای مدیریت و فارغالتحصیلان این رشته برود. تلفیق دانش مدیریت نیازمند نسل جدیدی از صنایع بود و این به آن معنا است که امروزه مدارس کسبوکار در تلاش هستند تا دانشجویان متفاوتی را در رشتههای ام بی ای خود جذب کنند.
این رویکرد به طور ویژه در مدارس رده بالای آمریکا چونهاروارد، وارتون و استنفورد دنبال میشود و میتوان گفت این مدارس پایهگذار روشهای نوین هستند.
«تنوع» شعار این مدارس است. به طوری که در سال 2011 افرادی چون کارآفرینان، افراد نظامی، مدافعان محیط زیست و مدیران مراکز غیرانتفاعی، ازاین مدارس پذیرش گرفتهاند. خانم «دی لوپولد» مدیر عامل بخش پذیرش دانشجویی و مدیر مالی دانشگاه هاروارد میگوید: «پیشرفتهای امروز ما نتایج استراتژیهای بلند مدت هستند. چرا که ما در این راستا برای ایجاد سبکهای مدیریتی متفاوت تلاشهای بسیاری کردهایم.»
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه نهم مهر ۱۳۹۰
|

زنان انگلیسی بعد از شکست عشقی سعی در بازبینی چهره ظاهری خود کرده و به طور متوسط 800 دلار برای این کار هزینه می کنند.یونایتد پرس گزارش داد: شرکت سوپردراگ که در کار زیبایی است 2 هزار زنی که اخیرا دل شکسته شده و مجرد شده اند را مورد مطالعه قرار داده و متوجه شدند زنان مذکور به طور متوسط هر نفر 776 دلار هزینه کرده تا به وضع ظاهری خود برسند. عوض کردن مدل مو، رنگ کردن مو، برنزه کردن صورت، کاشتن ناخن و عضویت در باشگاه ورزشی و تعویض لباس و کفش از جمله کارهایی است که این زنان شکست خورده در عشق انجام داده تا خود را تسکین روحیه کنند.
سیمون کومینز مسوول ارشد در شرکت سوپردراگ می گوید احساس پوچی و اینکه دلیل قطع رابطه مشکلی در خود زن بوده باعث می شود تا زنان به بازنگری مجدد در وضع ظاهری خود بپردازند. به گفته وی زنان دچار نوعی خود آگاهی درباره چهره خود می شوند و به همین دلیل حاضر به پرداخت هزینه های مرتبط با وضع ظاهری خود می کنند. زنان بعد از قطع رابطه اولین سوالی که می کنند اینکه چه مشکلی داشته اند که چنین اتفاقی رخ داده است.
بر اساس این تحقیق بیشترین هزینه صرف لباس های جدید می شود که زنان مذکور به طور متوسط 191 دلار براب آن هزینه می کنند.ماخذ:یونایتد پرس/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه هشتم مهر ۱۳۹۰
|
خودروها در مورد شما چه ميگویند؟
دنياي خودرو - سياوش عدالت: حتماً پیش آمده که به هنگام رانندگی و یا
سوار تاکسی بودن رانندگان خودروهای دیگر را براساس نوع خودرویی که سوار
شدهاند قضاوت کنید. اگر راننده سوار خودرو گرانقیمتی باشد فکر ميکنید
که آدم با فرهنگی است و به همین رو برخورد شما هم با او مناسب خواهد بود،
اما اگر برحسب اتفاق برخورد با راننده یک خودرو مدل پایین داشته باشید با
خود فکر خواهید کرد که «حتماً خودش هم مثل ماشینشه.» و یا اگر خودرو کثیفی
را ببینید راننده آن را یک شخص شلخته و نامرتب در ذهن تصور خواهید کرد.
البته چنین امری تنها در مورد خودرو صدق نميکند و آدمي در تمام بخشهای
مختلف زندگی افراد دیگر را براساس ظاهر مورد ارزیابی و شناخت قرار
ميدهد. ما در این مطلب قصد نداریم به بررسی این پدیده بپردازیم. هدف بیان
این موضوع است که وضعيت خودروها تا حدودی نشانگر برخی از خصوصیات صاحبان
آنهاست. براساس بررسیهای به عمل آمده نتیجهگیری شده است که افراد براساس
سلیقه خود دست به انتخاب خودرو ميزنند و خودرو انتخابی بیانگر خصوصیات
درونی آنهاست. برای تهیه این گزارش متخصصان و روانشناسان با بسیاری از
خودروسازان و خریداران گفت وگوهایی انجام داده و به تناسب خودرو، سلایق و
علایق آنها را نیز مورد بررسی قرار دادهاند که نتایج جالب توجهی داشته که
توجه شما را به این نتایج جلب ميکنیم.
آستون مارتین DB9 دودر

قیمت پایه: 165 هزار و 400 دلار
شما
یک آدم خودساخته هستید و اگرچه چنین پول زیادی برای خرید آستونمارتین
هزینه کردهاید اما اهل زرق و برق نیستید. متیو کلارک، سخنگوی آستون مارتین
در خصوص خصوصیات خریدارن محصولات این شرکت میگوید: مالکان آستون مارتین
عموماً در خصوص ثروت خود آدمهای برونگرایی نیستند. آنها از جمله کسانی
هستند که ترجیح میدهند مارک لباسهایشان به جای بیرون در داخل لباسشان
باشد و کسی آن را نبیند.
بنتلی آرناژ

قیمت پایه: 212 هزار و 990 دلار
این
خودرو میگوید که صاحبش ثروتی معادل 30 میلیون دلار دارد و به احتمال زیاد
این ثروت را از ثروت کمتری به دست آورده است. صاحبان بنتلی آرناژ از میان
خودروهای لوکسی همچون رولزرویس این مدل لوکس انگلیسی را انتخاب کردهاند،
زیرا آنها خودرو خود را با احتیاط و بصیرت انتخاب میکنند. آنها علاقمند
هستند تا به جای نشان دادن خود به دیگران، با خرید این خودرو خود را ارضا
کنند.
SUV کادیلاک اسکالاد

قیمت پایه: 55 هزار و 400 دلار
شما
سالانه درآمدی معادل 175 هزار دلار دارید. شما آدم رک و راستی هستید، از
زندگی خود لذت میبرید و سرگرمیهای زیادی برای انجام دادن دارید. شما با
خود فکر میکنید که باید به بیرون بروید و کاری انجام دهید و چیزی را تمام
کنید. شما اهل ریسک هستید و ترجیح میدهید تا شکست بخورید تا اینکه کاری
انجام ندهید.
شورولت کوروت دودر

قیمت پایه: 44 هزار و 995 دلار
شما
آدمي بیپروا و قابل کنترل هستید. شما به سبک و زیباییهای بصری در
منزل، خودرو و معماری احترام میگذارید. آدم موفق و ماجراجو و احتمالاً
اندکی هم متعصب هستید.
شورولت کوپه مونتهکارلو

قیمت پایه: 21 هزار و 700 دلار
شما 45
تا 55 ساله و درآمدی در حدود 65 تا 75 هزار دلار دارید. به احتمال 40
درصد فارغالتحصیل کالج بوده و به تماشای مسابقات اتومبیلرانی علاقه
دارید. اهل خودنمایی بوده و تلاش میکنید تا از دیگران متمایز باشید. در
همین حال فردی آگاه هستید و به دنبال راهی برای طغیان میگردید.
کرایسلر تاون اندکانتری

قیمت: 22 هزار و 440 دلار
کرایسلر
این خودرو را برای زوجهای 35 تا 45 ساله طراحی کرده است. این قبیل زوجها
معمولاً دو یا سه بچه شش ساله دارند و درآمد پدر خانواده در حدود 80 هزار
دلار است. کرایسلر این زوجها را مشتریان اصلی خود میداند و در مرحله دوم
توجه این شرکت معطوف به افراد 55 تا 65 ساله است.
دوج وایپر دودر

قیمت پایه: 81 هزار و 895 دلار
شما
مردی هستید که همیشه با مردها میگردید. 96 درصد از مالکان دوج وایپر را
مردان تشکیل میدهند. شما یک مدیرعامل و یا تاجر بوده و رانندگی یکي از
سرگرمیهای اصلی شماست. علاوه بر این میخواهید نسبت به دیگران متمایز
باشید و خودروتان در جاده نسبت به دیگر خودروها عملکرد بهتری داشته باشد.
فراری F430 دودر

قیمت پایه: 168 هزار دلار
شما ثروتمند، پرشور و تحصیل کرده هستید و سوار شدن بر یک خودرو ایتالیایی همچون فراری به شما وجهه خاصی میدهد.
هوندا سیویک کوپه و سدان

قیمت: 14 هزار و 810 دلار
بزرگترین
تفریح شما تماشای تلویزیون، رفتن به سینما، مطالعه، سفرهای داخلی و گفت
وگو با دوستانتان است. بزرگترین آرزوی حسی شما احساس امنیت، تحت کنترل
داشتن زندگی، تفریح، برآورده کردن نیازهایتان و حس آزادی است.
مینی ون هوندا اودیسی

قیمت پایه: 25 هزار و 645 دلار
این
خودرو میگوید که بهترین تفریح شما سفرهای داخلی، جمعهای فامیلی، رفتن به
کلیسا، گفتوگو با دوستان و مطالعه و بزرگترین آرزوی حسی شما احساس
امنیت، انتخابهای هوشمندانه، تحت کنترل داشتن زندگی و افتخار کردن به
پیشرفتهای خودتان است.
SUV جيپ رانگلر

قيمت پايه: 19 هزار و 145 دلار
احتمال
اينكه شما خودروتان را به جاده ببريد بالاي 60درصد است. شما ترجيح ميدهيد
به جاي روياي ماجراجويي، اين رويا را با دوچرخه سواري در كوهستان و
كاياكسواري تحقق ببخشيد. شما هميشه يك رانگلر ميخواستيد. به هواي آزاد
علاقه زيادي داريد و به دنبال هيجان، تحرك فيزيكي و آزادي هستيد.
لكسوس LS

قيمت پايه: 61 هزار دلار
شما سفر
به مكانهاي شگفتانگيز را دوست داريد و از ورزش كردن، مطالعه كتاب و رفتن
به كلاسهاي آموزشي لذت ميبريد. شما آدم متاهل و خانواده دوستي هستيد و
سالانه 175 هزار دلار درآمد كسب ميكنيد. در ضمن فردي 65 ساله هستيد و
معتقديد كه ذكاوت و مودب بودن اصول اصلي زندگي است.
مرسدس بنز كلاس S

قيمت پايه: 86 هزار و 525 دلار
شما
اهل رفتن به كلوب هستيد، اما نه لزوماً با شخص ديگري. 76 درصد از خريداران
كلاس S معتقد هستند كه محبوبترين فعاليت تفريحيشان خوردن غذاهاي لذيذ
است. از ميان شركتكنندگان در بررسي مرسدس بنز درحدود 45 درصد به مكالمه با
ديگران ابراز تمايل نشان دادهاند. در همين حال 57 درصد سفرهاي داخلي، 54
درصد سفرهاي خارجي و 44 درصد تماشاي برنامههاي ورزشي از تلويزيون را از
تفريحات مورد علاقه خود عنوان كردهاند.
نيسان 350Z دودر

قيمت پايه: 27 هزار و 900 دلار
در
مقايسه با خريداران خودروهاي اسپرت مشابه، شما جوانتر بوده و شانس كمتري
براي ازدواج كردن داريد. در عوض احتمال اينكه شما سياهپوست و يا اسپانيايي
باشيد زياد است. به حيوانات خانگي علاقه داريد و احساس امنيت اهميت زيادي
براي شما دارد. داشتن خودرو امني كه بتوانيد به آن اطمينان كنيد از داشتن
خودرو لوكس زيبا براي شما بسيار بيشتر اهميت دارد.
پورشه 911 دودر

قيمت پايه: 72 هزار و 400 دلار
88
درصد از مالكان پورشه 911 را مردان تشكيل ميدهند. درآمد سالانه شما در
حدود 390 هزار دلار در سال است و احتمالاً پزشك و يا وكيل هستيد. در ضمن
احتمالاً در سن 51 سالگي به سر ميبريد.
رولزرويس فانتوم

قيمت پايه: 328 هزار و 750 دلار
دارايي
نقدي شما بيش از 25 ميليون دلار است، سه تا پنج خانه، شش دستگاه يا بيشتر
هم خودرو داريد. براي خريد فانتوم خود از چك استفاده كردهايد و احتمالا
مثل ديگر مالكان فانتوم هيچگاه درخصوص هزينه ماهانه اين خودرو بررسي
نكردهايد.
فولكس واگن جتا

قيمت پايه: 16 هزار و 490 دلار
در
مقايسه با افراد عادي 98 درصد بيشتر احتمال دارد كه يك شغل فني داشته
باشيد،70 درصد بيشتر از ديگران احتمال دارد كه در اوقات فراغت به موسيقي
گوش كنيد. احتمال طلاق گرفتن شما در مقايسه با افراد عادي 40 درصد كمتر است
اما احتمال استفاده از كرمهاي ضد آفتاب 37 درصد بيشتر از ديگران است. 51
درصد بيشتر از ديگران فكر ميكنيد كه خودروتان بايد توجه ديگران را به خود
جلب كند. 154 درصد بيشتر از ديگران احتمال دارد كه به اسنوبرد برويد و 65
درصد بيشتر از ديگران احتمال دارد كه سريعتر از حد معمول رانندگي كنيد.
ماخذ:هفته نامه دنياي خودرو
برچسبها:
خودرو

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه هشتم مهر ۱۳۹۰
|
دنياي خودرو - تهمينه اشرفي: آيا تا به حال به اين موضوع فكر كردهايد
كه انتخاب رنگي خاص ممكن است نشانگر شخصيت شما باشد؟ اين امر در مورد
انتخاب رنگ خودرو شما نيز صدق ميكند.البته اين موضوع ممكن است كه در
ايران صدق نكند زيرا در كشور ما اوضاع فرهنگي و اجتماعي متفاوت است و شايد
شما در موقع خريد خودرو اين آزادي را نداشته باشيد كه بدون توجه به سن و
جنسيت خود رنگ خودروتان را انتخاب كنيد. البته اين امر بستگي به طرز تفكر
شما نيز دارد.
حالا شما فكر ميكنيد صاحب خودرو قرمز رنگ بيشتر به دليل سرعت زياد جريمه ميشود يا دارنده خودرو آبي؟
شايد
جالب باشد كه بدانيد بعضي از كمپانيهاي بيمه خارج از كشور، خودرو شما را
براساس رنگ آن خودرو بيمه ميكند.براي مثال اگر شما داراي خودرو مشكيرنگ
باشيد، احتمالاً آدم پرخاشگري هستيد و بايد به گردش در بيرون از خانه علاقه
داشته باشيد، شما انسان جاهطلبي هستيد و حاضر به انجام هر كاري براي
رسيدن به موفقيت هستيد.
اگر شما رنگ سفيد را براي خودروتان انتخاب كنيد،
انساني برونگرا هستيد و به ظاهر خود خيلي اهميت ميدهيد. شما از اصول و
روش خاصي در زندگي پيروي ميكنيد.
كساني كه رنگ نقرهاي را براي
خودروشان انتخاب ميكنند، انسانهاي خونسرد و آرامي هستند. البته ممكن است
در بعضي از موارد به خاطر داشتن عقايد خاص در جمع دوستان از بقيه
كنارهگيري كنند.
شما كه داراي تمايلات عصبي هستيد احتمالاً رنگ سبز را براي خودروتان انتخاب ميكنيد.
رنگ
زرد؛ به نظر شما چرا در ايران طرفدار زيادي ندارد؟ اول اينكه تاكسيهاي
ايران زردرنگ هستند، دوم اينكه اين رنگ بيشتر براي خودروهاي اسپرت استفاده
ميشود كه بيشتر داراي سقف كانورتيبل ميباشند، ولي اگر احياناً به اين رنگ
علاقه زيادي داريد و تصميم داريد كه حتماً اين رنگ را انتخاب كنيد،
خواستار تازگي، طراوت و زيبايي هستيد. شما در اجتماع به عنوان فردي تجددگرا
و آرمانگرا ظاهر ميشويد.
ميخواهيم به سراغ رنگ خاكستري و نوكمدادي
برويم كه علاقمندان زيادي دارد. بيشتر انسانهاي هوشياري كه به اطراف خود
توجه زيادي ميكنند از اين رنگ استقبال ميكنند. اگر كه شما كارمند هستيد
در برابر كارتان بسيار جدي و بامسووليت ظاهر ميشويد و تعهدكاري بر همه
امور ديگرتان اولويت دارد.شما انضباط خود را در محل كار خود به رخ
همكارانتان ميكشيد و به خود افتخار ميكنيد.
اما رنگ قرمز كه افراد
زيادي به آن علاقمندند! اين افراد سريع راه ميروند، سريع حرف ميزنند،
سريع ميرانند و هر كار پرهيجاني را كه فكرش را كنيد انجام خواهند داد.
البته بسيار مهربان و دوستداشتني هستند. علاقمندان به رنگ قرمز هميشه
آغازگر كارهاي هيجانانگيز هستند.
اشخاصي كه رنگ كرم را انتخاب ميكنند، اعتماد به نفس بسيار بالايي دارند. بسيار خودمحور و شايد كمي خودخواه باشند.
آبي رنگ آرامش است. انسانهاي بسيار دانا، هوشيار و محتاط به اين رنگ علاقمندند.
رنگ
صورتي، رنگ خودرو افراد بسيار دلنازك، عاشق پيشه و مهربان است. شما
ميتوانيد در اكثر مواقع آنها را در گوشهاي خلوت در حالي كه به چيز
موردعلاقهشان فكر ميكنند پيدا كنيد.پنگان تهیه شده
در: وب سایت
پنگان
برچسبها:
خودرو

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه هشتم مهر ۱۳۹۰
|

مترجم: پریسا حبیبی
لیزا سیمرز فارغالتحصیل رشته مدیریت با گرایش کالاهای لوکس و بازاریابی از مدرسه کسب کار EMLyon از فرانسه است. این رشته در سه پردیس دانشگاهی شهرهای لیون، ژنو و شانگهای ارائه میشود. پس از آن لیزا سیمرز دوران کارآموزی خود را در بخش خدمات مشتری شرکت شنل در نیویورک به اتمام رساند.
لیزا سیمرز در آلمان بزرگ شد و مدرک مدیریت عمومی خود را از مدرسه کسبوکار بین المللی «Schloss Richartshausen» گرفت. او هم اکنون در شرکت کارتیه در پاریس در بخش برنامه ریزی و مديريت عملکرد خرده فروشی مشغول به کار است.
1) چرا شما تصمیم گرفتید مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته مدیریت با گرایش اجناس لوکس و بازاریابی بگیرید؟
در طول دوره مطالعات کارشناسی ام مقالهای در زمینه اهمیت محیطهای خرده فروشی در صنایع لوکس نوشتم و همین مطلب باعث اشتیاق من نسبت به این موضوع شد. بعد از آن تصمیم گرفتم تجربه آکادمیک بیشتری در این زمینه به دست آورم.
2) به کدامیک از مدارک آکادمیکی که اخذ کردهای بیشتر افتخار میکنید؟
هرچند این موضوع فی نفسه یک دستاورد علمی نیست، ولی من افتخار میکنم که توانستم دوره کارشناسی ارشد خود را در 22 سالگی به پایان برسانم.
3) اگر دوباره به عقب بازمیگشتید، چه کاری را متفاوت با حال انجام میدادید؟
گاهی اوقات آرزو میکنم کاش زودتر از اهمیت شبکههای اجتماعی آگاه میشدم. با نگاهی به گذشته میبینیم تنها امکانات ما جلسات گروهی و سمینارها بود. برای مثال اگر یکی از آنها را از دست میدادیم، ممکن نبود به سرعت بتوانیم از مطالب آن جلسه اطلاع پیدا کنیم و با آنها ارتباط برقرار کنیم.
4) استاد ایدهآل شما چه کسی است؟
من خیلی دوست دارم که در یکی از برنامههای لریکینگ شرکت کنم. واقعیت این است که او 25 سال است که دربرنامههای شبانه سی ان ان با افراد متخصص در زمینههای مختلف مصاحبه میکند که نشان میدهد او از چه تجربه و دانش وسیعی برخوردار است.
5) برخورد شما با محیطهای مرد سالار چگونه است؟
من به دلیل رشته تحصیلی و شغلم، تجربه و اطلاعات بیشتری از محیطهای زنانه دارم، البته باید گفت این محیطها نیز به نوبه خود چالش برانگیز هستند. با این وجود به اعتقاد من توانایی افراد ربطی به جنسیت آنها ندارد. سعی کنید در همه جا حرف خود را بزنید ومطمئن باشید، جدی گرفته میشوید. هیچ گاه اجازه ندهید در زندگی چیزی شما را به عقب بازگرداند.
6) آخرین کتابی که خواندهاید چه بوده است؟
کتاب دلوکس که نویسنده آن دانا توماس است. این کتاب بسیار جالب و سرگرمکننده است و به ما شهودی نسبت به جهان واقعیای میدهد که پشت صنایع فریبنده و خیرهکننده نهفته است.
7) چه کشوری را برای تحصیل انتخاب میکنید؟
من کشورهای آسیایی چون شانگهای، هنگ کنگ وسنگاپور را ترجیح میدهم. من در سال 2010 یک نیم سال تحصیلی را در شانگهای گذراندم که تجربه بسیار فوق العادهای بود. علاوه بر مناطر زیبای آنجا، تنوع فرهنگی و زندگی پویای افراد آنجا بسیار من را تحت تاثیر قرار داد. این یک فرصت بسیار منحصربه فرد برای یادگیری در مورد مختصات کسب وکار و نگرش مصرفکنندگان در بازارهای نوظهور بود.
8) بهترین توصیه استادان به شما چه بوده است؟
اگرچه او معلم من نبود ولی بهترین و تاثیرگذارترین سخنرانی که من شنیدهام، آخرین سخنرانی «رندی پوش» (او استادی برجسته در رشته كامپیوتر بود که درسال 1998 به علت بیماری سرطان در گذشت) بود. او با وجود داشتن بیماری سرطان بسیار با انگیزه و با استقامت بود و در آخرین سخنرانی خود (که در کتابی با نام آخرین سخنرانی به چاپ رسید) تاکید داشت که در مسیر رویاهایتان حرکت کنید.
9) چه توصیهای به زنان در عرصه کسب وکار دارید؟
اگر شما اعتماد به نفس داشته باشید و نسبت به تواناییهای خود مطمئن باشید، هیچ چیز نمیتواند شما را به عقب بازگرداند. تعصبات شما را به جایی نمیرسانند.
10) برای آینده چه برنامهای دارید؟
در آینده نزدیک کار من با کارتیه به اتمام میرسد و در حال حاضر به دنبال یک جایگاه دائمیدر یک صنعت کالاهای لوکس هستم. ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه هشتم مهر ۱۳۹۰
|
گروه بازار پول- بسته پولي سال جاري در حالي بر تثبيت نرخهاي سود سپردههاي مدتدار اصرار دارد كه برخي پژوهشها نشان ميدهد سپردهگذاران بانكي در بسياري از سالها به واسطه سود پايينتر از نرخ تورم دچار زيان شدهاند. براساس گزارشي كه از سوي دكتر اكبر كميجاني معاون پيشين اقتصادي بانك مركزي تحت عنوان عملكرد سياستهاي پولي در ايران طي سالهاي 1358 تا 1388 تهيه شده در اين دوره 31 ساله نرخ حقيقي سود سپردهها منفي بوده است.
مقايسه نرخ سود سپردهها و تسهيلات
گزارش تهيه شده با بررسي تاريخي نرخ سود تعيين شده براي سپردهها و تسهيلات و مقايسه آنها با نرخ تورم سالانه طي سالهاي 58 تا 88 نرخ حقيقي اين دو متغير پولي را استخراج كرده است. دادههاي به دست آمده از اين گزارش نشان ميدهد كه در 31 سال گذشته سپردهگذاران تنها در پنج سال توانستهاند به لحاظ نرخ حقيقي سود بالاتر از تورم دريافت كنند. اگر اين 5 سال كنار گذاشته شود در سالهاي ديگر نرخ سود پرداخت شده به سپردهگذاران همواره كمتر از تورم سالانه بوده است. نكته جالب گزارش اين است كه سه سال از پنج سال مورد نظر در دوره اجراي برنامه سوم بوده است. به اعتقاد تهيهكننده گزارش، برنامه سوم اقدامات گشايش دهندهاي در خصوص سياستهاي پولي انجام داده است. تاسيس حساب ذخيره ارزي با هدف مصون نگاه داشتن اقتصاد از تكانههاي احتمالي و انتشار اوراق مشاركت از جمله اين اقدامات است.طراحي و انتشار اوراق مشاركت از آن جهت اهميت دارد كه دولت به جاي استقراض از نظام بانكي ميتوانست از طريق اين اوراق اقدام به تامين مالي پروژهها كند. آزادسازي پولي و بانكي، امكان ورود موسسات اعتباري غيردولتي، قانون ورود دائمي بانكهاي خصوصي، اصلاح نرخ ارز، گسترش بانكداري الكترونيك و...از ديگر دستاوردهاي برنامه سوم در بخش پولي بود. در كنار اين دستاوردها حذف نرخهاي تسهيلاتدهي مختلف را نيز بايد يادآوري كرد. در مجموع با توجه به آنكه بحث سياست هدفگذاري تورم در طول اين برنامه مورد توجه قرار گرفت نرخ تورم در سالهاي ابتدايي برنامه به دليل انضباط مالي دولت رو به كاهش رفت و در اثر همين اتفاق نرخ حقيقي سود سپردهها براي سالهاي 79 و 80 مثبت شد. در ادامه در سال 84 نيز اين نرخ بار ديگر مثبت شد تا آثار سياست آزادسازي بخش پولي همزمان با كاهش تورم بر اثر انضباط پولي خود را در يكي از كليديترين متغيرهاي پولي نشان دهد. در مقابل سود حقيقي سپردهها نرخ حقيقي سود تسهيلات قرار دارد، اگر در فرآيند بررسي اين نرخ نيز دوره زماني اجراي برنامه سوم استثنا شود تنها در شش نرخ سود تسهيلات پرداختي به بانكها از سوي سرمايهگذاران به صورت حقيقي مثبت بوده است. در واقع در اكثر سالها به دليل آنكه نرخ سود تسهيلات كمتر از تورم بوده نرخ سود پرداختي به بانكها منفي بوده است. تهيهكننده گزارش تاكيد دارد در طول سالهاي مختلف به دليل اعمال سياستهاي تكليفي و سلطه مالي با افزايش نرخ تورم، نرخهاي حقيقي دائما منفي بودهاند. بنابراين به دليل منفي بودن نرخ سود تسهيلات، از سپردهگذاران ماليات گرفته شده است و با نرخهاي پايين در اختيار سرمايهگذاران قرار گرفته است.
نرخهاي حقيقي چه سالهايي مثبت بوده است
بررسيهاي آماري گزارش تهيه شده از سوي معاون پيشين بانك مركزي نشان از آن دارد كه از سال 1358 تا1378تنها يك بار نرخ حقيقي سپردهها مثبت بوده است. بر اساس اين گزارش در سال 1364 به واسطه كاهش نرخ تورم به هفت درصد و سود 6/7 درصد به سپردهها نرخ حقيقي سود سپردهها 6 دهم درصد بوده است. جز سال 64 در ديگر سالها همواره نرخ حقيقي سود سپردهها منفي بوده است. اما از سال 78 به بعد و به دليل جهتگيريهاي برنامه سوم و تلاش براي اجرايي كردن اين جهتگيريها نرخ حقيقي سود در سالهاي ابتدايي مثبت شد. اما در سالهاي بعد اجراي سياست يكسان سازي نرخ ارز و برخي رويههاي انبساطي، نرخ تورم را كه تا سطح 4/11 درصد كاهش يافته بود به 8/15 درصد افزايش داد تا نرخ حقيقي سود سپردهها بار ديگر منفي شود.نكته جالب در مقابل اين اتفاق مثبت بودن نرخ حقيقي سود تسهيلات در مقابل سود سپردهها بود. در طول برنامه سوم نرخ سود تسهيلات در سطح 17 درصد حفظ شد و به دليل آنكه تورم كمتر از اين سطح بود نرخ حقيقي سود وامها خلاف سنوات قبل منفي نشد. البته در ادامه و با تغيير دولت به دليل افزايش تورم و اصرار بر كاهش نرخ سود تسهيلات اين روند بار ديگر به حالت قبل بازگشت و نرخ حقيقي سود سپردهها و تسهيلات توامان منفي شد تا زيان سياستهايي كه با هدف حمايت از سرمايهگذاري دنبال ميشد بر عهده سپردهگذاران باشد. در طول سالهاي اخير در سال 1388 نرخ حقيقي سود سپردهها مثبت بوده است. البته اين بررسي تا سال 1388 را در بر ميگيرد اما به نظر ميرسد در سال 89 نيز روند مثبت بودن نرخ حقيقي سپردهها با توجه به آنكه نرخ سود سپرده مدت دار 14 درصد بوده، نرخ ميانگين تورم 4/12 درصد، حفظ شده باشد.در سال جاري البته اگر تورم شش ماه نخست كه 3/18 درصد بوده مبنا قرار گيرد با توجه به نرخ 5/12 درصدي سپردههاي يك ساله نرخ حقيقي سود سپردهها به رقم منفي8/5 ميرسد. اين رقم بالاترين رقم منفي براي نرخ حقيقي سود سپرده در 10 سال گذشته است.
سالهاي ركورددار
در 31 سال گذشته سالهاي 74،73،67 و 66 ركورددار پرداخت نرخ سود حقيقي منفي به سپردهگذاران بودهاند. به استناد گزارش تهيه شده در اين سالها نرخ منفي سود حقيقي سپردهها بالاي 20 درصد بوده است و البته در سال 74 به دليل افزايش نرخ تورم به 4/49 درصد اين روند به 9/36 درصد رسيده است. جالب آنكه بالاترين نرخ منفي سود تسهيلات نيز مربوط به همين سالها است و نرخ سود پرداختي براي تسهيلات با توجه به تورم آن سالها به ارقامي مانند منفي 32 درصد رسيده است.
ماليات بندي غير اقتصادي
روند31 ساله تعيين نرخ سود سپردهها و تسهيلات حاكي از آن است كه در طول اين سالها به دليل وجود تورم و نرخهاي تعيين شده پايينتر از تورم يك نوع مالياتبندي غيراقتصادي براي سپردههاي بانكي برقرار بوده است. يعني در عمل به جاي آنكه سود به سپردهگذاران پرداخت شود به دليل تعيين نرخهايي كه كمترين ارتباط را با نرخ تورم داشتهاند از آنها ماليات اخذ شده است و از اين ماليات بخشهاي مختلف اقتصادي اعم از دولتي و غيردولتي در قالب اخذ تسهيلات بهره برده است. به دليل اتخاذ چنين سياستهايي بوده است كه روند تجهيز منابع در بانكها سختتر شده است و سپردهگذاران رغبت كمتري به سپردهگذاري در شبكه بانكي دارند.اين چالش در سال جاري به دليل افزايش تورم و كاهش نرخ سود به صورت جديتر خود را نشان داده است. بر اساس گزارش بانك مركزي روند جذب سپردهها در شش ماه اول سال جاري نسبت به دوره مشابه سال قبل رشد منفي داشته است. كاهش ماندگاري سپردهها و تغيير تركيب آن از مدت دار به جاري از ديگر چالشهاي جدي پيشروي نظام بانكي است. تمام اين چالشها ريشه در يك مشكل دارد تعيين غير واقعي نرخ سود بدون در نظر گرفتن تورم. ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه هشتم مهر ۱۳۹۰
|

مترجم: رویا مرسلی
شرکتها نمیتوانند آینده را پیشبینی کنند، اما میتوانند سازمانی ایجاد کنند که آینده هرچه باشد آنها بتوانند به حیات خود ادامه دهند و رشد کنند.
شوک اقتصادی سال 2008 و رکودی که به دنبال آن شاهد بودیم، فقط در مسیر اقتصاد جهانی بی ثباتی ایجاد نکرد، بلکه اعتماد بسیاری از رهبران کسبوکارها را نیز درباره توانایی شان نسبت به پیشبینی آینده جهت انجام اقدامات جسورانه متزلزل كرد.
طی سال گذشته و قبل از آن، استراتژیهای پیشرو، دستاوردهای با ارزشی را به همراه داشتهاند (مانند کوتاه کردن چرخه برنامه ریزی مالی) و در عین حال وانمود کردن وجود یک تصویر روشن و منطقی از آینده نیز به شدت کاهش یافت. البته احساس من این است که بسیاری از سازمانها از رسیدن به مدیریت واقعا پویا گریزان هستند تا زمانی که بتوانند این مساله را برای خود حل کنند که چگونه میتوانند مدیریت سطوح بالا را به شکل کاملا متفاوتی با تشریک مساعی و اتحاد پیش ببرند(طبق اظهار 150 مدیر ارشد). دانش، مهارت و تجربه این رهبران، بیش از هر چیز باعث میشود که آنها بتوانند در زمان مناسب به طور قاطع عمل کنند. همچنین، چنين مديراني، برای ایجاد قابلیتهای سازمانی جهت حل زودهنگام مسائل مهم و سپس استفاده از زمان اضافی برای جمع آوری اطلاعات، انجام تحلیلهای لازم و بحث درباره نحوه اجرای آنها بسیار مناسب هستند.
البته، هر شرکت روشهای منحصر به فرد خودش را جهت ساختن ویژگیهای خاص خود دارد. سازمانهایی که خوب اداره میشوند- به خصوص آنهایی که در زمینه سرمایهگذاری مثل استخراج نفت، سرمایهگذاریهای کلان و توسعه محصولات جدید فعالیت دارند- ممکن است دریابند که حرکت به سوی مدیریت پویاتر نیاز به حرکت نسبتا کوچک، اما مهم و عمیق دارد. شرکتهای دیگر ممکن است ایجاد تغییر در سیاستهای بودجهبندی از پیش تعیین شده را به صلاح سازمان ببینند. در این متن سعی شده است تا اصول اساسی براي تصميمگيري در شرايط بيثباتي برای هر نوع شرکتی ارائه شود.
تمرکز بر نقشهای محوری
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه هفتم مهر ۱۳۹۰
|

گفتوگو-
گفتوگو با پيتر فيسك، نويسنده كتاب پر فروش نبوغ بازاريابي
چگونه ميتوان يك نابغه بازاريابي شد؟
* ويژگي سازمانهاي موفق در بازاريابي چيست؟
سازمانهاي پيشرو در بازاريابي، تمامي فعاليتهايشان را از بيرون شروع ميكنند:
الف) آنها هدفهايشان را با توجه به كارشان مشخص ميكنند و در جستوجوي مشتري هستند؛ به جاي آنكه تنها كارشان را انجام بدهند و در انتظار كاميابي بنشينند.
ب) آنها استراتژيهايشان را با توجه به بهترين فرصتهاي خارج از سازمان و در درون بازار توسعه ميدهند، به جاي آنكه تنها بر بيشتر فروختن تمركز كنند.
پ) تصميمات آنها بر پايه فهم عميقشان از مشتري قرار دارد. آنها پس از توجه به مشتري است كه چگونگي كسب درآمد را هم مدنظر قرار ميدهند.
ت) آنها با مشتريانشان گفتوگو ميكنند. البته اين امر ممكن است از طريق تبليغات صورت بگيرد؛ اما سازمانهاي پيشرو در بازاريابي از رسانههاي ديگري نيز استفاده ميكنند و بالاتر از همه اينها، از تبليغات دهان به دهان سود ميبرند.
ث) سازمان موفق با انتخاب صحيح مشتريان و بازارها، به سود و ارزش بازار خويش ميافزايند و اين سود و منافع را حفظ كرده و با ايجاد برندهاي قدرتمند، ريسك را به ويژه در ايام ركود كاهش ميدهند.
ج) بازاريابي بسيار بيشتر از تبليغات است. بازاريابي بسيار بيشتر است از آميخته بازاريابي (محصول، قيمت، توزيع و ترويج). بازاريابي يك نيروي پيشران كسبوكار است.
* چه چيزي مديران بازاريابي را موفق ميسازد؟ چه شركتهايي موفقتر بودهاند؟
امروزه موفقترين رهبران بازاريابي در موارد زير داراي استعدادهاي چشمگيري هستند:
جلب مشتريان: آنها تمامي افراد سازمان را تشويق ميكنند تا به مشتري فكر كنند و خدمترساني بهتري را براي آنها انجام دهند.
نوآوريهاي كسبوكار: آنها داراي نيروي خلاقي براي تغيير و ايدههاي جديد هستند كه نوآوريها را به سود تبديل ميكند.
معيارهاي رشد: آنها داراي تفكر راهبردي هستند كه به تلاش، چگونگي تمايز و درك مهمترينها تمركز ميكنند. آنها نيازمند همكاري قوي، تفكر راهبردي و عملياتي با ساير همكارانشان در كسبوكار و نه فقط در واحد سازماني خود هستند. مثالهايي از سازمانهاي داراي بازاريابي عالي عبارتند از: ديسني، پروكتراندگمبل، جنرال الكتريك، ويزا و گوگل. در هيچكدام از اين سازمانها هيچ رهبر منحصر به فردي وجود ندارد. موفقيتشان حاصل تلاش تيمي و گاه توسط چندين مدير بازاريابي براي هر بخش از بازار است. در چنين سازمانهايي است كه مديرعامل اغلب يك متفكر بازاريابي است كه افرادي از قبيل ايجي لافلي و استيو جابز از اين
دست هستند.
* در بحران اقتصادي، بسياري از سازمانها در تلاش هستند تا سرمايهشان را پسانداز كنند. عواقب اين كار چيست و چه جايگزينهايي براي آن وجود دارد؟
فرض كنيم كه يك كمبود مواد غذايي در سرتاسر جهان وجود داشته باشد. شما ميتوانيد درهاي منزلتان را قفل كنيد و از خانه خارج نشويد و آذوقه خود را ذخيره كنيد. كمتر بخوريد و اميدوار باشيد كه بيشتر زنده بمانيد؛ اما اين اندوخته سرانجام تمام خواهد شد. راه ديگر اين است كه شما مسيري را كه همه روزه به سر كارتان ميرويد تغيير دهيد و به دنبال يافتن منابع و غذاي جديد باشيد. شما ميتوانيد شروع به ماهيگيري كنيد يا سبزيجات را در منزلتان پرورش بدهيد. شركتها نيز بهطور مشابه گاه شروع به ذخيره نقدينگي ميكنند كه با گذشت زمان اندوختههايشان كاهش يافته و سرانجام نابود خواهند شد.
آن هم در اين ركود طولاني. كسبوكارها نيازمند آن هستند تا بيش از هر زمان ديگري روي حفظ و ايجاد درآمد تمركز كنند كه اين كار به صورت ايدهآل ميتواند با تعريف منابع و درآمدهاي جديد صورت بگيرد. البته آنها بايد درباره هزينههايشان هم محتاط باشند؛ اما نكته در اين است كه آن هزينه بايد صورت گيرد؛ البته به شيوهاي هوشمندانه. حفظ درآمدها به معناي تمركز بر بهترين مشتريان و انجام كارهاي بيشتر براي آنها است تا به خريدشان ادامه دهند يا حتي از شما بيشتر از رقبايتان خريد كنند. يافتن منابع جديد درآمدي نيز به معناي جستوجوي سهم بيشتر بازار است كه اين اقدام ميتواند از طريق تمركز بر بخشهاي خاصي از بازار يا بازاريابي در بخشي كوچك يا دنج از بازار صورت پذيرد.
* اتفاق بعدي در اقتصاد جهان چيست؟
هيچكس نميداند. اما احتمالا بهبود شرايط به سرعت حاصل نشود. بسياري از كسبوكارها نيازمند آن هستند كه خود را با تغييرات جهان سازگار كنند البته اگر بخواهند باقي بمانند.
* يك نابغه بازاريابي از هر دو قسمت راست و چپ مغز بهره ميگيرد و در اين مسير جهت رويارويي با چالشهاي بازاريابي برندها و نوآوري، انيشتين و پيكاسو را الگوي خود قرار ميدهد. اين رويكرد شما از كجا ميآيد؟
از چشمانداز اپل گرفته تا بينش زارا، از شورمندي نايك گرفته تا كارآفريني جتبلو، تمامي رهبران نامهاي تجاري بزرگ هم متفاوت ميانديشند و هم متفاوت عمل ميكنند. بينش و خلاقيت مهم است، اما بايد با تحليل، سختگيريهاي تجاري، حركت در مسير استراتژي، نوآوري و رشد سود همراه شود.
يك نابغه بازاريابي امروزي با تضادهاي متعددي روبهرو است كه بايد ميان آنها ارتباط ايجاد كند: بيرون و درون سازمان، بازار و كسبوكار، مشتريان و سهامداران، تحليل و خلاقيت، وعدهها و عملها، امروز و فرداها.
كسبوكارهاي پيشتاز امروزي و رهبران امروزي بايد چيزهاي بيشتري را هم از انيشتين و هم از پيكاسو ياد بگيرند: يكي از آنها فردي است كه با رياضيات و مشقتهاي آن دمخور بوده است و سپس خلاقانه ميانديشيده و ديگري شوريده حال هيجانزدهاي بوده است كه به نظرياتش جامه عمل ميپوشانده است.
ايجاد ارزشهاي استثنايي براي مشتريان تنها راه تداوم رونق كسبوكار پيشين است. اين همان فعاليتي است كه كتاب پرورش نبوغ بازاريابي درباره آن حرف ميزند.
منبع: دو ماهنامه توسعه مهندسي بازار /ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه هفتم مهر ۱۳۹۰
|

مترجم: هوتسا عسکری نسب
آیا تا به حال به عنوان یک کارمند احساس کردهاید که مدیر شما هرگز به حرفتان گوش نمیدهد؟
حتی زمانی که برای انجام تحقیق در مورد موضوعی انتخاب شده باشید، با بیاهمیت جلوه دادن نظرات شما یا با سرگرم شدن به کاری دیگر، به گفتوگو با شما پایان میدهد یا اینکه به دلیل صرف بودجه شرکت جهت پیگیری نوآوریها، شما را مورد بازخواست قرار میدهد و در حالی که از شکست حتمی پروژهای اطمینان دارید، نه تنها نظرات و اطلاعات شما را نادیده میگیرد، بلکه مبلغ هنگفتی از بودجه شرکت را صرف آن پروژه میکند.
«کلی سی»، استادیار رشته مدیریت و سازمان در دانشکده کسب و کار دانشگاه نیویورک درباره بروز چنین رفتارهایی از سوی مدیران بسیار کنجکاو بود و مطالعات فراوانی در این زمینه انجام داد تا متوجه شود تا چه میزانی مدیران و افرادی که در مسند قدرت قرار دارند از مشاوره و اطلاعات همکاران خود استفاده میکنند.
او با کمک گروهی از همکارانش در پروژهای که دو سالونیم به طول انجامید، تاثیر مشورت را روی 1500 شرکتکننده، مورد بررسی قرار دادند و اما نتیجه این بررسی: هر اندازه مدیران دارای قدرت بیشتری باشند احتمالا کمتر از کمک دیگران استفاده میکنند و به طور کلی صاحبان قدرت در زمینه تصمیمگیری از جسارت بیشتری برخوردار هستند و خودسرانهتر عمل میکنند.
تمایل افراد صاحب قدرت به اعتنا نکردن به توصیههای زیر دستان خود، گاهی عواقب و نتایج غیرقابل جبرانی را بر جای میگذارد. برای مثال: فاجعهای که پس از تصمیمگیریهای فراوان و پیچیده برای سفینه فضایی در سال 1986 رخ داد و 73 ثانیه مانده به پرواز دچار انفجار شد و هر هفت سرنشین آن کشته شدند. به عقیده «سی» از تصمیمگیرندگان باید سوال شود چرا به نظر اطرافیان مبنی بر ایمن نبودن پرواز توجهی نکردند که در نهایت با چنین فاجعهای روبهرو شدند.
یکی از دلایل وقوع چنین حادثهای، حركت و جابهجایی قدرت از صاحبان اطلاعات به سوي افرادی است که در مسند مدیریت هستند، ولی اطلاعات کافی در مورد مسائل پیرامون خود ندارند.
«سی» و همکارانش به منظور اثبات فرضیه اثرات منفی قدرت در پذیرش مشاوره از سوی دیگران، چهار پژوهش مختلف انجام دادند. طی مطالعهای، نظر سنجی آنلاینی از 208 دانشجو فارغالتحصیل رشته کسبوکار انجام دادند که از سال سوم تحصیل به عنوان مدیر در بخش مراقبتهای بهداشتی، امور مالی و دارویی فعالیت داشتند. این مدیران به سوالات متعددی راجع به میزان مسوولیت نسبت به منابع و کارمندان پاسخ دادند و سپس به نام 2 تا 5 نفر از همکارانی که میتوانستند رفتار آنها را ارزیابی کنند، اشاره کردند.
سپس همكاران آنها فرم نظرسنجی آنلاینی را درباره میزان توصیهپذیری مدیران خود تکمیل کردند. نتایج به دست آمده از این نظر سنجی فرضیه «سی» را در مورد ارتباط قدرت و توصیهپذیری تائید کرد. با افزایش قدرت و اقتدار، مدیران دچار غرور کاذب شده و دیگر کمتر به نصایح و نظرات همکاران خود اهمیت میدهند.
آنها همچنین سه مطالعه آزمایشگاهی مختلف نیز انجام دادند. ابتدا میزان احساس قدرت طلبی شرکتکنندگان را مورد بررسی قرار دادند.
بدین منظور از آنان خواستند تا به دو موقعیتی که صاحب قدرت و عاري قدرت بودند، اشاره کنند. حالت اول شرایطی است که روی منابع با ارزش کنترل داشته یا اینکه مدیریت و ارزیابی دیگر افراد را بر عهده داشتند. «سی» معتقد است که این یک شیوه استاندارد در زمینه مطالعات پیرامون تصمیمگیری است. شرکتکنندگان در شرایطی که در آن احساس قدرت میکردند، در گروه افرادی قرار میگیرند که دارای اعتماد به نفس هستند.
افرادی که حتی از یاد آوری زمانی که صاحب قدرت بودند احساس غرور میکردند، اعتماد به نفس و دقت بیشتری در پاسخهای اولیه داشتند و پاسخ به سوالات را در جهت نصایحی که میشنیدند تنظیم نمیکردند.
«سی» و تیمش همچنین طرح دیگری را مورد آزمایش و بررسی قرار دادند. موقعیتی که در آن شرکتکنندگان احساس عدم توانایی و قدرت خود را به یاد میآوردند.
چنین افرادی به احتمال زیاد پاسخهای خود را بر اساس مشاوره با دیگران تغییر میدهند.
اما نتیجه تحقیق «سی»: لازم است با مدیران مخالفت شود تا همواره به یاد داشته باشند که همیشه حق با آنها نیست. همچنین مدیران باید به نظر دیگران احترام گذاشته، در جستوجوي عقاید متفاوت باشند و سعی کنند در تصمیمگیریها از کمک و مشورت با دیگران استفاده کنند.
منبع : Forbes/ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه هفتم مهر ۱۳۹۰
|

مترجم: زهره همتیان
کسبوکارهایی که دارای پیشینه خوبی در زمینه توسعه محصولات هستند در سه جنبه بسیار مهم از همردیفان خود متمایزند.
آیا فکر میکنید که توسعه محصولات جدید برای شرکت شما دشوار است؟ اگر اینطور است، میتوانید از تجربه متخصصان این امر بهره بگیرید.
بعد از بررسی بیش از 300 کارمند در 28 شرکت در آمریکای شمالی و اروپا، متوجه شدیم کسبوکارهایی که در توسعه محصولات بسیار موفق عمل میکنند سه کار مهم و اساسی را بهتر از دیگران اجرا میکنند: آنها در مراحل اولیه اهداف پروژه را کاملا مشخص میکنند، فرهنگ پروژه قدرتمندی را در محیط کار پرورش میدهند و در طی پروژه تماس نزدیکی با مشتریان خود دارند.
گروههایی که در مطالعه ما این تدابیر را به کار گرفتند 17 برابر بيشتر احتمال داشت كه پروژههایشان را به موقع به اتمام برسانند، احتمال اینکه بودجه را مدنظر قرار دهند 5 برابر شده بود و احتمال اینکه اهداف برگشت سرمایه را برآورده سازند دوبرابر شده بود.
درحالی که ما روی شرکتهایی در زمینه صنایع خودرو، تکنولوژی پیشرفته و پزشکی متمرکز شدیم، معتقدیم که تمام انواع سازندگان کالا میتوانند از پژوهش ما بهره ببرند.
حال نگاهی دقیقتر میاندازیم به یافتههای حاصل شده از این مطالعه:
روی اهداف پروژه متمرکز شوید
قبل از شروع پروژه اگر الزامات آن به طور مشخص تعیین شده باشد و کاملا به تیمها اطلاع داده شود، احتمال موفقیت پروژه بیشتر میشود.
در بررسی ما، 70 درصد افرادی که به لحاظ شاخص عملکردی در پروژهها جزء یک چهارم افراد برتر بودند، اظهار كردند که آنها از ابتدا دیدگاه روشنی از اهداف و محدوده پروژه داشتند. ما متوجه شدیم که عدم تفکر عمیق و موشکافانه در اهداف و محدوده پروژه در مراحل اولیه میتواند موجب تأخیر در کار شود. برای مثال، یک سازنده لوازم خانگی از یک طراح میخواهد که یک اجاق گاز چهار شعله جدید طراحی کند، اما پس از آن میخواهد که پروژه را گسترش دهد و یک اجاق گاز شش شعله را درخواست میکند.
گروههایی که درک روشنی از الزامات پروژه داشتند، بهتر قادر بودند بین عملکرد محصول و مواردی مانند هزینه، زمان عرضه به بازار و ریسکهای پروژه تعادل برقرار کنند. تنها 19 درصد از گروهها دارای عملکرد ضعیف گفتند که آنها اطلاعات لازم را برای انجام اینگونه تصمیمگیریها داشتند.
همچنین گروهها برتر از نظر عملکرد بسیار بیشتر از گروهها دارای عملکرد ضعیف روی به کارگیری کارمندان مناسب متمرکز شده بودند: 47 درصد از گروهها با عملکرد بالا، مهارتهای کارمندان را قبل از شروع پروژه مورد بررسی قرار دادند تا اطمینان یابند تیمی که روی پروژه کار میکند از مهارتهای لازم برخوردار است. در حالی كه هیچ کدام از گروهها دارای عملکرد ضعیف این کار را انجام ندادند.
فرهنگ پروژه را تقویت کنید
شرکتهایی که در بررسی ما دارای عملکرد بالایی بودند، با اولویت دادن به توسعه محصولات، فرهنگ پروژه قوی و پایداری را پرورش دادند. آنها نسبت به شرکتهایی با عملکرد ضعیف، تلاش بیشتری کردند تا اختلال و بینظمی در گزینش کارمندان را (که به دلیل تقاضاهای بیرونی است) به حداقل برسانند و در حد کفایت افرادی را برای پروژه انتخاب کنند. هنگامی که افراد با مهارتهای مهم و اساسی متحمل کار اضافی شوند، اغلب به تشخیص خود تصمیم میگیرند از میان پروژههای بسیاری که در دست دارند کدامیک مهمتر است، در حالی که انتخاب بهترینها باید در سطح مدیریت انجام شود.
دو سوم از گروهها با عملکرد بالا در مقایسه با 39 درصد از گروهها ضعیف اظهار كردند که اعضای گروه بیشتر از برآوردن نیازهای شغلیشان روی موفقیت پروژه متمرکز بودند. آنها همچنین بیش از گروههاي ضعیف تمایل داشتند که رهبران گروه، عملکرد شغلی اعضای گروه را بررسی کنند. سه سال پیش، یک سازنده وسایل پزشکی در آمریکای شمالی تلاش کرد تا از دست دادن سهم بازار را ریشهیابی کند.
این سازنده وسایل پزشکی در حالی که متوجه شد یکی از مشکلات اساسی شرکت فرهنگ ضعیف پروژه بود، مالکیت پروژه را از ابتدا تا انتها و نیز اختیار انتخاب افراد، نظارت بر پرسنل و در برخی موارد مسوولیت سود و زیان را به رهبران ارشد گروه واگذار کرد. ساختار جدید، رهبران گروه را تشویق کرد تا تصمیمات بهتری بگیرند، درگیریها را به سرعت حل و فصل کنند و تأخیرات پروژه را کاهش دهند.
با مشتریان صحبت کنید
در بررسیاي که ما انجام دادیم، نوآوران موفق در طول فرآیند توسعه ارتباط نزدیکی با مشتریان داشتند. بیش از 80 درصد از افراد با عملکرد بالا گفتند که آنها طی فرآیند توسعه به صورت دورهای، سلیقه و اولویتهای مشتریان را مورد بررسی و تایید قرار میدادند، در حالی که تنها 43 درصد از کارکنان ضعیف این عمل را انجام میدادند.
آنها همچنین دو برابر کارکنان ضعیف خواستههای دقیق مشتریان را مورد بررسی قرار میدادند. این کار باعث میشد بهتر قادر باشند مشکلات طراحی را در مراحل اولیه شناسایی و برطرف کنند و تاخیرات پروژه را به حداقل رسانند.
سازنده وسایل پزشکی که به آن اشاره شد، ماتریسی را به منظور شناسایی و سنجش اهمیت ویژگیهای گوناگون محصول در گروههای مختلف مشتريان طراحی کرد. سپس با درخواست از جراحان و سایر متخصصان برای تست محصول در شرایط کلینیکی شبیهسازی شده، تعادل میان عملکرد محصول و مسائلی مانند قیمت را آزمایش کرد. این فرآیند این امکان را به گروه میداد تا محصول را قبل از راهاندازی به خوبی آماده کنند.
نتیجه چه شد؟ بعد از سه سال تلاش برای تقویت سهم بازار، رضایت کارمندان با توسعه محصول افزایش یافت، زمان عرضه به بازار برای تمام پروژهها در برخی موارد تا 40 درصد ارتقا یافت و سود ناخالص کلی6 درصد افزایش یافت.
منبع: https://www.mckinseyquarterly.com /ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه ششم مهر ۱۳۹۰
|
مترجم: رویا مرسلی
اوایل این هفته، در یک جلسه بسیار پر بار شرکت کردم. هر چند جلسه طولانی بود ، اما همه آنچه را که شروع کرده بودیم، به پایان رساندیم.
تصمیمات زیادی گرفتیم، مسوولیتهاي زیادی تفویض كرديم و جلسه را در حالی تمام کردیم که همه ميدانستیم دقیقا چه انتظاراتی از ما وجود دارد. فکر ميکنم همه احساس کردند از زمان به صورت بهینه استفاده شده است.
متاسفانه، بسیاری از جلسات در شرکتها به همین خوبی پیش نمیرود. اغلب، تمام وقت جلسه هدر ميرود. اما خوشبختانه، ميتوان کیفیت جلسات را با دنبال کردن چند قانون ساده بهبود بخشید. در زیر، لیستی از چهار روش برای هدایت مؤثر جلسات ارائه ميشود.
1- زمان جلسه و مدت آن را مشخص کنید
جلسات خوب، به موقع شروع ميشوند و پایان ميیابند. وقتی دیر شروع ميکنید، هرچند نه از روی قصد، وقت شناسی را نادیده ميگیرید و سستی پیشه ميکنید. این کار، نه تنها وضعیت را بهبود نمیبخشد، بلکه آن را بدتر ميکند. بعضا به افراد «آموزش داده ميشود» که دیر حاضر شوند چون ميدانند که قبل از اعلام رسمی شروع جلسه، هیچ اتفاق خاصی نخواهد افتاد.
دیر تمام کردن جلسات نیز باعث ميشود شرکتکنندهها خنثی شوند. آنها کارهای زیادی برای انجام دارند. وقتی جلسهاي دیر تمام ميشود، جلسات بعد از آن هم دیر شروع خواهند شد. بنابراین، باید همان قدر که برای زمان پایان جلسات منظم هستیم، برای زمان شروع آن هم منضبط باشیم. اگر بدانید که حتما باید به موقع جلسه را تمام کنید، به موضوعات بیشتری خواهید پرداخت.
2- دستور جلسه تهیه کنید
به نظر من، هیچ جلسهاي نباید بدون دستور جلسه برگزار شود. اگر تهیه دستور جلسه به صورت کتبی اهمیت چندانی ندارد، پس شرکت در آن جلسه نیز چندان مهم نیست. در اینجا مدیران باید الگو باشند.
آنها باید درباره موضوعاتی که قرار است به آنها پرداخته شود و چگونگی برگزاری جلسه فکر کنند. من همیشه ترجیح ميدهم جلسه را با ذکر خلاصهاي از مذاکرات جلسه قبل و طی زمان حدود یک دقیقه شروع کنم. در ضمن، علاقهمندم که جلسات را با دو آیتم خاتمه بدهم: مرورکردن آیتمهایی که مورد توافق واقع شد و تاریخ جلسه بعد نیز تعیین یا تایید گردند. دستور جلسه باید از قبل بین شرکتکنندهها پخش شود تا آنها بدانند چه انتظاراتی ميتوانند داشته باشند و خود را آماده نمایند.
3- نتیجه مطلوب که باید به آن برسید را تشریح کنید
اگر شما گرداننده جلسه هستید، بسیار مهم است که بدانید دقیقا ميخواهید چه نتیجهاي از جلسه به دست آورید. اگر ندانید هدف چیست، از کجا خواهید دانست که چه زمان به آن دست ميیابید؟
پیشنهاد من این است که شما نتایج مطلوبی را که مدنظرتان است در دعوتنامه جلسه قید كرده و در آغاز جلسه آن را دوباره بازگو نمایید. به عنوان مثال، «هدف جلسه امروز ما ارائه گزارش درباره نتایج آخرین تحقیقات انجام شده در بازار است و ميتوانید در باب این موضوع سوالات خود را مطرح كنيد». یا «هدف جلسه ما ارزیابی عناوین پیشنهادی کتاب جدید دانمیلر است و عنوانی را که به نویسنده پیشنهاد خواهیم داد تعیین خواهیم كرد». یا «هدف جلسه مرور نتایج عملیات Q3 شرکت است و تهیه گزارش پیشرفت پنج فرآیند استراتژیک در دستور کار است».
با بیان نتایج، شرکتکنندهها ميتوانند برای رسیدن به آن با هم همکاری کنند و از بروز انحراف در دستیابی به نتایج جلوگیری خواهد شد.
4- مرور خلاصه مذاکرات و اقدامات لازم
اولین کاری که من در هر جلسهاي انجام ميدهم، مرور خلاصه مذاکرات و اقدامات پیشبینی شده از جلسه قبل است. این کار، در ذهن شرکتکنندگان زمینه ایجاد ميکند و در عین حال به آنها که غایب بودهاند فرصتی ميدهد تا بتوانند سریعا خود را تطبیق دهند. همچنین لازم است برای هر موردی که لازم است، يك اقدام صورت پذیرد. از شخص مسوول، گزارش پیشرفت کار دریافت کنید. اگر شما این کار را به یک عادت تبدیل کنید، افراد خیلی زود در ميیابند که شما از آنها انتظار دارید کاری را که به آنها محول شده، به انجام رسانند، پس اين كار را ميكنند تا در مقابل سایر همکاران شرمسار نگردند.
5- صورتجلسه کتبی تهیه کنید
یک نفر باید صورتجلسه تهیه کند حتی اگر تعداد شرکتکنندهها در جلسه دو نفر باشد. با این وجود، یادداشتهایی که در آن جزئیات زیادی شرح داده شده باشد اغلب (در واقع تقریبا همیشه) غیرضروری است.
در اکثر جلسات، ضبط تصمیمات مهم و اقداماتی که باید انجام شود کافی است. باید تصمیمات را مستندسازی كنيد تا بعدها در مورد آن سوءتفاهم صورت نپذیرد. لازم است اقدامات مقتضی نیز مستندسازی شود تا احساس مسوولیت در افراد ایجاد شده و نظارت بر پیشرفت کار امکانپذیر شود. علاوه بر آن، از آنجايیکه احتمالا به علت کار زیاد با کمبود وقت مواجه هستید، بهتر است صورتجلسه را حتیالمقدور بلافاصله بعد از جلسه تهیه نمایید تا شرکت کنندهها بتوانند موارد مهم را تا زمانی که هنوز در حافظه شان باقی مانده و همچنین مسوولیتهایی که به آنها واگذار شده است، مرور نمایند.
6- مواردی را که لازم است اقدام صورت پذیرد مشخص نمایید
در پایان جلسه، شخصی که صورتجلسه تهیه ميکند، باید مسوولیتهاي سپرده شده به هر شخص را قرائت كند. بهخصوص مهم است که این اقدامات با فرمت خاصی شرح داده شود.
• هر اقدام، با یک مصدر شروع شود . به عنوان مثال، «بازنگری قرارداد میلفورد» یا «برقرارکردن تماس با جیم و اخذ نمودارهای گردش مالی».
• مشخص كنيد انتظار شما از شخصی که قرار است اقدام محوله خود را تکمیل نماید دقیقا چیست. انتظارات شما باید اقدامات قابل مشاهدهاي باشد که به نتایج خاصی منجر شود. این اقدام، مثلا ميتواند یک تماس تلفنی، یک گزارش مکتوب یا معرفی باشد. نه یک فرآیند.
• هر مسوولیت را فقط به یک نفر بدهید. هیچ کاری نباید به بیش از یک نفر محول شود. باید یک نفر باشد که در صورت عدم تکمیل آن کار مورد سرزنش قرار گیرد.
• زمان پایان انجام کار را مشخص کنید. از شخص مسوول تعهد بگیرید. واقعبین باشید، اما همه چیز را مکتوب نمایید. این یک تعهد است و لازم است این گونه باشد.
7- تاریخ و زمان جلسه بعد را مشخص کنید
این کار وقتی همه حضور دارند آسان است. باید از همه بخواهید که تقویم خود را در جلسه با خود بیاورند. اگر جلسه بدون مشخص کردن تاریخ نشست بعدی به اتمام برسد، برنامهریزی جلسه آینده بسیار سختتر خواهد شد. از فرصت حضور همه افراد استفاده کنید.
لازم است برای بهبود کیفیت جلسات اقداماتی صورت پذیرد. هر بار که یک جلسه انجام ميشود باید از خود بپرسیم «چگونه ميتوانیم از زمانی که با هم هستیم، استفاده بهینهتری داشته باشیم». باید صادق باشیم. جلسات منابع زیادی مصرف ميکنند. هر چه کارآمدتر باشند، نتیجه سرمایهگذاری ما بهتر خواهد بود.منبع: HBR /ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه ششم مهر ۱۳۹۰
|
سعيد تاجيك
از اوايل دهه هفتاد كه رشد خودروسازي در ايران سرعت بيشتري گرفت و همزمان درهاي واردات خودرو نيز به کشور بسته شد فضاي انحصاري صنعت خودرو به گونهاي شكل گرفت كه كيفيت محصولات و خدمات پس از فروش به دغدغه اصلي متوليان صنعت تبديل شد.
همين دغدغه و نارضايتيهاي مشتريان از وضعيت كيفي خودروها كه بخشي از آن در خدمات پس از فروش نيز بروز ميكرد موجبات آن را فراهم آورد كه نهادهاي مسوول، الزامات، دستورالعملها و آئين نامههاي متعددي را براي ارتقاي كيفيت خودرو و فرايند خدمات پس از فروش در نظر بگيرند. اين الزامات خصوصا در حوزه خدمات پس از فروش به صورت منسجم و جدي مورد ارزيابي و پيگيري قرار گرفته است به گونهاي كه اين برداشت را به ذهن متبادر ميسازد که نهادهاي مسوول در تلاش بودهاند نارساييهاي كيفي را در حوزه خدمات پس از فروش جبران كرده و از مشتريان دلجويي کنند.
با هر هدفي كه اين اقدامات صورت گرفته دستاوردهايي نظير ايجاد شرايطي براي نظام مند كردن تعميرگاهها، ايجاد مقياسي جهت بررسي تغييرات سطح كمي و كيفي خدمات در شبكه تعميرگاهي، فراهم كردن امکانی براي نهادهاي مسوول به منظور تصميمگيري و سياستگذاري و ايجاد فضاي رقابتي بين شركتها در جهت ارتقاي خدمات به همراه داشته كه نميتوان به سادگي از كنار آنها گذشت. ليكن شايد مهمترين دستاورد اين الزامات و ارزيابيهاي مستمر آشنايي بيشتر مشتريان با حقوق خود در حوزه خدمات پس از فروش بوده كه براي اين منظور از سال 1385 به بعد نصب تابلو حقوق مشتريان در تعميرگاههاي مجاز و در محل رويت مشتريان جزو الزامات اساسي شده است.
آنچه در اين ميان مغفول مانده، به نظر ميرسد حوزه عمليات فروش خودرو است و در فضاي كسب و كار رقابتي، كيفيت محصول جزو الزامات اساسي است و خدمات پس از فروش هم كه وظيفه عرضهكننده در برابر مصرفكننده است لذا وقتي به استانداردهاي شركتهاي معتبر خودروسازي نگاه ميكنيم اين نکته قابل توجه است كه الزامات حوزه فروش بسيار بيشتر و سختگيرانهتر از خدمات پس از فروش است، چون حلقه اول اتصال مصرف كننده به توليد كننده است و در صورت جلب رضايت مشتري در اين مرحله ايجاد حس رضايت در وی در مراحل بعدي بسيار سادهتر خواهد بود.با نگاهي گذرا به استانداردهاي فروش خودرو در شركتهاي معتبر بینالمللی به پارامترهايي بر ميخوريم كه در آن شركتها در حال اجرا است، ولي شايد درصنعت خودرو ما به خواب و رويا شبيه باشد، به طور نمونه برخي از اين موارد عبارتند از:
1-استقبال گرم وسريع : در اكثر شركتهاي معتبر مفهومي تحت عنوان استقبال گرم وسريع از مشتري وجود دارد كه طي آن در لحظه مراجعه مشتري به نمايندگي مجاز فروش و در كمتر از 2 دقيقه يكي از پرسنل فروش ميبايست به استقبال مشتري رفته و خواسته وي را مورد بررسي قرار دهد.
2- آشنا کردن مشتری با امكانات و تجهيزات خودرو: به كليه مشتريان در لحظه مراجعه به نمایندگی فروش پيشنهاد میشود در خودرو نشسته و با امكانات و تجهيزات خودرو آشنا شوند. در این خصوص لازم است از كليه مدلهاي خودرو تحت پوشش نمايندگي حداقل يك دستگاه جهت مشاهده مشتري در محل نمايشگاه وجود داشته باشد.
3- تست خودرو (Test-drive): از ديگر مواردي است كه در شرايط استاندارد ميبايست به مشتريان پيشنهاد شود و در واقع اين حق مشتري است كه قبل از خريد خودرو حداقل يك بار رانندگي با خودرو مربوطه را تجربه كرده باشد. شايد جالب توجه باشد كه در نمايندگيهاي شركت بنز با تنوع زياد محصولات وجود هر مدل خودرویي كه حداقل 50 درصد حجم فروش اين شركت را در يك كشور شكل ميدهد الزامي است و به طور مثال در يك نمايندگي با حجم فروش سالانه 500 دستگاه خودرو ميبايست حدود 13 دستگاه خودرو جهت تست مشتريان وجود داشته باشد. در اين خصوص برخي از شركتها پا را از اين نيز فراتر نهاده و پيشنهاد ميكنند در صورت درخواست مشتري خودرو 48 ساعت جهت تست به همراه خانواده در اختيار وي قرار گيرد.
4-راه حلهاي جايگزين براي مواقع تاخیر در تحویل:
هرچند تحويل به موقع خودرو جزو شاخصهاي اساسي شركتها هنگام فروش خودرو است، اما اگر به هر دليلي خودرو مطابق زمان قرارداد تحويل نشود براي مشتري تسهيلاتي ویژه فراهم ميشود. به طور مثال شركت رنو پيشنهاد ارائه خودرو جايگزين به مشتريان را دارد.
5-اطلاعرسانی در خصوص خدمات پس از فروش: از مواردی که جزو استانداردهای شرکتهای معتبر خودروسازی در هنگام تحویل خودرو است، آشنا كردن مشتري با حوزه خدمات پس از فروش نمايندگي، مسوول پذيرش و فرآيند پذيرش خودرو جهت سرويسهاي دوره ای و تعمیرات است كه هدف از آن ارتباط راحت بين مشتري و خدمات پس از فروش در هنگام تحويل خودرو است.
6-جشن تحويل: جالب است بدانيد در برخي از شركتهاي خودروسازي هنگام تحويل خودرو اقداماتي صورت ميگيرد تا تجربه زيباي خرید يك خودرو در ذهن مشتريان شكل گيرد. به طور مثال ميتوان به مواردي نظير رونمايي از خودرو مشتري، تحويل دسته گل به وي و خانواده او ،گرفتن عكس يادگاري در زمان تحويل خودرو و نيز همراهي با مشتري به مدت 15 تا 45 دقيقه جهت آشنايي كامل وي با امكانات و تجهيزات و نحوه عملكرد خودرو، اشاره كرد.
7-پيگيري رضايت مشتري از فروش و تحويل: در اكثر شركتهاي معتبر خودروسازي پس از تحويل خودرو به مشتريان و ظرف 5 روز تا يك هفته با همه مشتريان تماس گرفته ميشود و بررسي ميشود آيا رضايت كامل مشتري از فرآيند تحويل حاصل شده است؟ كه در غير اين صورت مراحل دلجويي و رفع نارضايتي مشتريان و ريشه يابي علت اجرا خواهد شد.
همانطور كه ملاحظه ميشود بسياري از موارد 7 گانه فوق براي مشتريان صنعت خودرو در کشور ما ناآشنا و غريبه است. نتايج سنجش رضايت مشتريان از خدمات فروش و خدمات پس از فروش كه به صورت شش ماه يكبار توسط شركت بازرسي كيفيت و استاندارد ايران(ISQI) منتشر ميشود نشان ميدهد شاخص رضايت در اين دو حوزه نزديك به هم است. حال شايد اين سوال مطرح شود كه چطور با آن هم ضابطه و نظارت در حوزه خدمات پس از فروش باز هم تفاوت چنداني بين دو بخش فروش و پس از فروش از لحاظ رضايتمندي به چشم نمي آيد. جواب اين پرسش شايد در يك جمله خلاصه شود و آن نا آشنايي مشتريان با حقوق خود در حوزه فروش است، زيرا همانطور كه ميدانيم رضايتمندي مشتري از اختلاف بين انتظار مشتري و درك واقعي وي از خدمت حاصل ميشود وقتي مشتري به حقوق خود آشنا نباشد انتظاراتش پائين تر و جلب رضايت وي ساده تر خواهد بود، در حاليكه در حوزه خدمات پس از فروش لااقل حقوق مشتريان معين و اطلاع رسانی آن الزام است.
باید امیدوار بود با رقابتی شدن فضای صنعت خودرو کشور تلاش در ایجاد رضایت بیشتر در مشتریان سرلوحه کار عرضهکنندگان خودرو قرار گیرد و این جمله معروف که «ما خودرو نمی فروشیم، مشتریان از ما می خرند» که صرفا در یک فضای انحصاری میتواند شکل بگیرد، اصلاح شود.
رييس خدمات پساز فروش شركت بازرسي كيفيت
و استاندارد ايران
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه ششم مهر ۱۳۹۰
|

استراتژی ۲: از نیاز مخاطب به «تایید اجتماعی» بهره ببرید!
مهرداد فضیلت
در مورد تایید اجتماعی در مطلب قبلی کمی صحبت شد، ولی این استراتژی در کل بر پایه همین اصل (Social Proof) بنا شده است. در مجموع رفتار انسان تحت تاثیر اجتماع شکل میگیرد و ما نیازمند تایید اجتماعی هستیم.
هرچند تقریبا هیچکس این اصل را نمیپذیرد، ولی همه ما برای تایید شدن در اجتماع رفتاری در خور مناسبات آن اجتماع شکل میدهیم. به عنوان مثال، هنگام مراجعه به کتابخانه ساکت هستیم و رفتار ما با رفتاری که در مسابقات ورزشی داریم کاملا متفاوت است.
این تایید اجتماعی اصل مهمیدر شکل دادن به مناسبات اجتماعی و نفوذ در دیگران است. در آزمایشی که توسط گولدستاین و همکاران ترتیب داده شده بود، برای ترغیب مهمانان هتل به استفاده مجدد از حولههای هتل به جای یکبار استفاده، دو دسته کارت طراحی شد، در دسته اول تنها با بیان فواید استفاده مجدد از حولهها در حفظ منابع طبیعی و کاهش انتشار مواد شوینده در طبیعت، تلاش شد تا دستهای از مهمانان هتل را ترغیب به استفاده مجدد از این حولهها کنند.
در دسته دوم کارتها، علاوه بر ذکر این فواید، تنها با اشاره به اینکه تعداد زیادی از افراد امروزه برای حفظ طبیعت این کار را میکنند، به میهمانان یادآوری شد که عده زیادی در دسته استفاده کنندگان مجدد از حولهها قرار دارند. این کارتها به صورت تصادفی در اتاقهای مختلف یک هتل در محل حولهها قرار داده شد.
نتیجه جالب اینکه کسانی که در معرض کارتهای دسته دوم قرار گرفتند تا ۲۶ درصد بیشتر از افرادی که کارتهای دسته اول در اتاقشان قرار داده شده بود از حولهها مجدد استفاده کردند.
این تحقیق نشان داد که افراد هنگامی که متوجه محبوبیت یک روش، محصول، فرد، و... میشوند بسیار راحتتر اعتماد میکنند و برای اینکه در اجتماع مورد تایید قرار گیرند به طور ناخودآگاه تلاش ميكنند تا رفتارهای اجتماع پسند بروز دهند. شاید کسی به طور واقعی در اجتماع برای استفاده مجدد از حولهها مورد تایید قرار نگیرد ولی در ناخودآگاه خود همین که عضوی از یک اجتماع باشد بسیار اهمیت دارد.
برای افزایش تاثیرگذاری روش تایید اجتماعی هم راهکارهایی وجود دارد و آن استفاده از اصل گروههای ارجاع (Reference Groups) است. افراد تمایل زیادی دارند تا در گروههایی مورد تایید قرار گیرند که به آنها احساس تعلق بیشتری دارند. این گروهها گروههایی هستند که ما برای شکلدهی به رفتارهای اجتماعی بیشتر به آنها رجوع میکنیم.
در حقیقت تایید شدن توسط گروههایی که ما احساس نزدیکی بیشتری به آنها داریم مهمتر از سایر گروههای اجتماعی است. برای آزمودن این اصل آزمایش فوق به نحو دیگری مجددا تکرار شد؛ دسته سومیاز کارتهای هتل طراحی شد که در آن این پیام نوشته شده بود که افراد زیادی که قبلا در همین هتل اقامت داشتهاند، از حولهها به طور مجدد استفاده كردهاند.
نتایج جالب بود این بار میزان استفاده مجدد از حولهها تا ۳۳ درصد افزایش یافت. شاید هیچ توجیه منطقی برای این کار نباشد و نميتوان گفت كه چه تفاوتی بین افرادی که در همین هتل اقامت داشته اند و افرادی که در سایر هتلها اقامت داشتهاند وجود دارد؛ ولی در ناخودآگاه ما، کسانی که مانند ما در همین هتل اقامت داشته اند از نظر سلیقه به ما نزدیکتر هستند؛ لذا حس اعتماد بیشتری به آنها خواهیم داشت و تلاش میکنیم که رفتاری مشابه آنها ارائه نماییم.
برای استفاده از این اصل در فعالیتهای تبلیغاتی ابتدا باید گروه هدف مشتریان را مشخص نموده و در تمام تبلیغات از این افراد برای رساندن پیام تبلیغاتی خود استفاده کنید. به عنوان مثال اگر قصد دارید در بازار لباس جوانان فعالیت نمایید استفاده از تصاویر جوانان و مسائلی که برای آنها اهمیت دارد در تبلیغات بسیار موثر تر از استفاده از تصاویر افراد میانسال یا تصاویر در محیطهای کاری است، چرا که چیزهایی که برای جوانان در پوشش اهمیت دارد حس آزادی، راحتی و... است که تصاویر محیطهای کاری، افراد میانسال و... این پیام را منتقل نمیكند.
ارائه آمار از مشتریان راضی، رضایت نامهها و... بر اساس همین اصل است. برای افزایش تاثیر گذاری از این اصل باید رضایت نامهها از افرادی گرفته شود که به گروه مشتریان هدف ما نزدیکتر باشند.
به عنوان مثال برای نشان دادن عملکرد یک نرم افزار حسابداری برای مشاغل کوچک و متوسط ارائه رضایتنامه از مشاغل کوچک و متوسط بسیار تاثیرگذارتر از ارائه رضایت نامه از یک کارخانه تولیدی بزرگ است، چرا که مشتریان بیشتر تمایل دارند بداند که افراد مشابه آنها چه میکنند.
در استراتژی بعدی به توضیح نتایج تایید اجتماعی معکوس میپردازیم و نشان میدهیم که چرا در بسیاری از موارد تلاشها برای رساندن پیام و ترغیب به انجام کاری خاص نتیجهای معکوس دارد و اینکه چگونه با استفاده از اصل تایید اجتماعی منفی میتوان افراد را از ارتکاب به برخی کارها منع نمود.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در سه شنبه پنجم مهر ۱۳۹۰
|

مترجم: شاهین رسولیان
منبع: How an Economy Grows and Why it Crashes
قسمت شانزدهم
در قسمت قبل خواندیم که بهرغم تمام وعدهها بازار کلبه از رونق ایستاد. در واقع بازار کلبه اشباع شد و دیگر خریداری برای کلبههای جدید وجود نداشت.
همین امر باعث شد که مردم متوجه شوند که تمام سرمایههایشان در بازار کلبه در خطر است؛ بنابراين همه خواستار فروش کلبههای خود شدند، اما کمی دیر شده بود. چراکه خریداری برای کلبهها نبود. همین امر باعث شد تا قیمت کلبه به شدت سقوط کند تا جایی که ارزش کلبهها از بدهی بانکی آنها کمتر شد. مردم چیزی برای از دست دادن نداشتند. این رکود هم بر صنایع مرتبط با کلبهسازی و هم بر صنایع غیرمرتبط اثر گذاشت. علت آن بود که مردم دیگر به اندازه قبل ثروتمند نبودند تا بتوانند کالا بخرند.
جورج باس و مشاورانش برای حل این مشکل تصمیم گرفتند تا از جزیره سینوپیا ماهی قرض کنند و در مقابل برگههای ماهی بپردازند. برای جلب رضایت جزیره سینوپیا هم قرار شد جورج باس دائما با تکرار عبارت «برنامه جدید اقتصادی» آنها را دلخوش کند.
بهرغم تلاشها و تشویقهای باس و پلانکتون اقتصاد یوسونیا همچنان رو به افول بود. در واقع کسی اشتیاقی به خرید خانه یا حتی خرج کردن نشان نمیداد. برخی از ساکنین به جای خرج کردن ماهیهای تشویقی دولت ترجیح دادند تا آن را پسانداز کنند. کارخانه گاریسازی داشت ورشکست میشد. بازار کلبه کاملا راکد شده بود. نرخ بیکاری و نارضایتی عمومی بالا بود.
انتخابات بعدی خیلی مهم بود. بری اکودا نامزد نمایندگی ارشد، باس را به بیکفایتی و بازیچه گرفتن کشور در شرایط اضطراری متهم کرد. اکودا با شعار «تحول» به مردم قول داد تا چرخ اقتصادی را دوباره به گردش درآورد.
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در سه شنبه پنجم مهر ۱۳۹۰
|
خودروسازانی که از ایران رفتند
خودروسازی ایران در طول حدودا نیم قرن فعالیت خود، میزبان شرکتهای خودروساز معتبر و بزرگی بوده و این در حالی است که هم اکنون بیشتر آنها از کشور رفتهاند و تنها نامی از خود در تاریخچه این صنعت به یادگار گذاشتهاند.جنرال موتورز، لندروور، دوو، پروتون، فولکس واگن، بنز، فیات، سیتروئن و میتسوبیشی، 9 خودروساز بزرگی هستند که تحت تاثیر حواشی مسایل سیاسی، محدودیتهای بینالمللی، جذاب نبودن بازار و مسائلی از این قبیل، از ایران رفتهاند و در این بین، «جنرال موتورز» اولین است و «میتسوبیشی» آخرین بود.
چرا رفتند؟
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در سه شنبه پنجم مهر ۱۳۹۰
|

مترجم: محمود بيگلري
اجرت(fee) به عبارت ساده همان «هزینه ارائه سرویس» است. مترادف آن شامل اصطلاحات ابتدایی حسابداری همچون «هزینه» و «پرداخت» است. پس چگونه چنین کلمه سادهای باعثاین همه نارضایتی و عصبانیت در میان مشتریان، به ویژه در صنعت هواپیمایی و خدمات مالی، در سالهای اخیر شده است؟
شاید یکی از مصادیقاین نارضایتی، بنا بر نتایج مطالعات صورت گرفته توسط اتحادیه مسافران، مواجه شدن دو سوم از مسافران با پرداختهای غیرمترقبه در فرودگاههای مقصد است. همچنین با توجه به گزارش شرکت مطالعاتی موبز سرویسز، در سال 2009، سازمانهای مالی آمریکایی 37 میلیارد دلار درآمد از «کارمزد اضافهبرداشت (برداشت مشتريان از حساب خود بیش از موجودی آن تا
حدی مشخص)» (Overdraft fee) داشتهاند.
بهرغم چنین آمارهای تکان دهندهای، شرکتها عقیده دارند که تعداد رو به رشدپرداختهای فرعی جایگاه توجیهی و قانونی دارند. آنها میگویند اگر مشتریها با دقت بیشتری به این موضوع نگاه کنند، درمییابند که پرداخت این هزینهها به نفع شان است. پیتر فیدر، استاد بازاریابی دانشکده وارتون در این باره اظهار میدارد: «شرکتها باید تا حدی پرداختهای فرعی از مشتریان درخواست کنند که آنها با آگاهی از نوع هزینه همچنان راضی به پرداخت باشند. در غیراین صورت، شرکتها باید برای دریافت سودی ناچیز بهای زیادی بپردازند.»
روبرت داکترز، رییس شرکت مشاوره کسب و کارARA، بیان میدارد در مبحث پرداختهای فرعی،
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه چهارم مهر ۱۳۹۰
|

کوشان غلامي
قسمت اول
جمهوري يونان (Republic of Greece) واقع در جنوب شرق اروپا، غرب ترکيه، جنوب بلغارستان و مقدونيه و جنوب شرق آلباني است.
اين کشور در حاشيه درياهاي اژه،درياي ايونيا و درياي مديترانه قرار گرفته است.
يونان در محل اتصال سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا واقع شده است. پايتخت اين کشور شهر آتن (Athens) است که نزديک به 750 هزار نفر جمعيت دارد. از مهمترين شهرهاي ديگر يونان ميتوان به تسالونيکي با جمعيت 367 هزار نفر، پيرايوس 175 هزار نفر، پاتراي 163 هزار نفر، پريستريون 138 هزار نفر و ايراکليون 137 هزار نفر اشاره کرد.
آمارکلي کشور يونان
مساحت:131990 کيلومتر مربع (رتبه96 در ميان کشورهاي جهان)
جمعيت: 11 ميليون و 300 هزار نفر (رتبه74 در ميان کشورهاي جهان)
تراکم جمعيت: 86 نفر در کيلومترمربع (رتبه117 در ميان کشورهاي جهان)
اميد به زندگي: مردان 76سال و زنان 81 سال
درصد افراد باسواد: 99 درصد
آمار اقتصادي
واحدپول: يورو
توليد ناخالص ملي: 305 ميليارد دلارـ سرانه 27300 دلار
اشتغال: کشاورزي 14 درصد، صنعت 21 درصد، خدمات 56 درصد و بيکار 9 درصد.
صادرات عمده: ماشينآلات صنعتي، وسايل نقليه موتوري و تجهيزات حملونقل- مواد خوراکي و آشاميدني، محصولات پتروشيمي، مواد شيميايي و منسوجات.
مقاصد صادرات: آلمان13 درصد، ايتاليا 11 درصد، انگلستان 7 درصد، فرانسه4 درصد و ساير کشورهاي اتحاديه اروپا 55 درصد.
واردات عمده: محصولات و ماشينآلات مهندسي، مواد غذايي، تجهيزات حملونقل و محصولات شيميايي و معدني.
منابع واردات: ايتاليا 11 درصد، آلمان12 درصد، فرانسه 6 درصد، هلند 6 درصد و ساير کشورهاي اتحاديه اروپا 58 درصد.
يونان داراي تاريخ و فرهنگ کهني ميباشد و تاريخ آن به دو هزار سال پيش از ميلاد مسيح بر ميگردد که در هر منطقهاي از يونان باستان يک دولت شهر به طور مستقل حکومت ميکرد و سالها يونان توسط اين نوع حکومت اداره ميشد.
از صنايع مهم اين کشور ميتوان به غذاهاي فرآوري شده، کفش، منسوجات، فلزات، مواد شيميايي، تجهيزات الکترونيکي، سيمان، شيشه، تجهيزات حمل و نقل، پتروشيمي، مصالح ساختماني و نيروي برق اشاره کرد.
توليدات کشاورزي يونان شامل شکر، گندم، ذرت دامي، گوجه فرنگي، روغن زيتون، زيتون، انگور، کشمش، پرتقال، هلو، تنباکو، کتان، لبنيات و دام، فرصت مناسبي را براي تجارت محصولات کشاورزي در اين کشور فراهم ميکند.
اين کشور اقلام مختلفي از جمله لولههاي آهني يا فولادي، اجزا و قطعات ماشينآلات آزمايشگاهي، صفحات فلزي، تجهيزات نقشهبرداري، شيرآلات و زيتون را به ايران صادر کرده و روي غيرممزوج، پروفيل آهن يا فولاد L، پسته، فرش و کفپوش، انگور، پروفيل H، جوال و کيسههاي بستهبندي، ميوههاي تازه، پلياتيلن فتالات، سنگهاي مرمر و تراورتن را از کشورمان وارد ميکند.
کشور يونان به ۱۳ استان تقسيم شده است. اين استانها نيز به ۵۴ شهرستان تقسيم شدهاند. يونان همچنين حدود ۶۰۰۰ جزيره دارد که مالک بسياري از آنها، افراد ثروتمند جهان هستند. البته فقط ۲۲۷ جزيره آن مورد سکونت قرار گرفته است.
صنعت گردشگري يکي از منابع عمده درآمدزايي براي يونان است و ۱۵ درصد از سهم توليد ناخالص داخلي را شامل ميشود. 5/16 درصد از نيروي کار يونان، به طور مستقيم و غيرمستقيم در اين صنعت به کار گرفته شدهاند.
بيش از 93 درصد نژاد اين کشور را يونانيها تشکيل ميدهند. 98 درصد يونانيها مسيحي ارتدوکس هستند و 1 درصد نيز مسلمانند. زبان گريک (يوناني) نيز زبان رسمي کشور است، در عين حال زبانهاي انگليسي و فرانسوي نيز رايج است. واحد پول يونان يورو است، پيش از اين واحد پول يونان «دراخما» نام داشت.
فرهنگ کسبوکار در يونان
در اين هفته که به بررسي مجزاي کشور يونان اختصاص داده شده است، اطلاعات جامعي پيرامون فرهنگ تجاري و فضاي کسبوکار اين کشور ارائه ميشود که ميتواند ياريگر شما در تعامل مؤثرتر با مشتريان و شرکاي يوناني باشد. هرچند هر کدام از زير ردهها بر يک زمينه خاص در فرهنگ کسب و کار در يونان تمرکز دارد، پيشنهاد ميشود اين بخشها به ترتيب چاپ مورد بررسي قرار گيرند.
ممکن است پس از مطالعه اين بخش پيرامون فرهنگ کسبوکار يونان، به مطالعه فرهنگ تجاري ساير کشورهايي که با آنها سروکار داريد، احساس نياز کنيد. در آينده نزديک اين کشورها نيز مورد بررسي قرار خواهند گرفت. ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه چهارم مهر ۱۳۹۰
|

آشيانه پرنده
پنج استاديوم ورزشي در پنج كشور در دو قاره روزانه ميزبان هزاران گردشگر از سراسر جهان هستند.
در سالهاي اخير استاديومهاي ورزشي به واسطه برگزاري مسابقات معتبر ورزشي و پوشش تلويزيوني جهاني آنها، به شهرت رسيدهاند، پنج استاديوم ورزشي در كشورهاي «انگليس»، «چين»، «اسپانيا»، «كرهشمالي» و «ايتاليا» در دو قاره «اروپا» و «آسيا» كه در سالهاي اخير به مقاصد گردشگري جهاني تبديل شدهاند به شرح زير هستند:
1- استاديوم «اولدترافورد» در انگليس
استاديوم «اولدترافورد» در شهر «منچستر» كشور اروپايي انگليس كه از آن به عنوان «تئاتر روياها» نيز نامبرده ميشود، با نزديك به يك قرن قدمت و پشت سر گذاشتن چندين پروژه بازسازي، ورزشگاه خانگي تيم فوتبال باشگاهي پرطرفدار «منچستر يونايتد» بوده و سالانه ميزبان هزاران گردشگر هوادار اين تيم از سرتاسر جهان است.
2- استاديوم «آشيانه پرنده» در چين
استاديوم «آشيانه پرنده» در شهر «پكن»، پايتخت كشور آسيايي چين، ميزبان مراسم افتتاحيه و اختتاميه مسابقات المپيك 2008 پكن بود. استاديوم آشيانه پرنده با معماري زيبا و منحصر به فردش، توسط دو معمار سوئيسي و فرانسوي طراحي و ساخته شده و روزانه ميزبان هزاران گردشگر است كه محصور زيبايي و معماري عجيب آن ميشوند.
3- استاديوم «نيوكمپ» در اسپانيا
استاديوم زيباي «نيوكمپ» در شهر تاريخي و زيباي «بارسلون» كشور اروپايي اسپانيا، محل انجام بازيهاي تيم باشگاهي فوتبال «بارسلونا»، يكي از پرطرفدارترين تيمهاي فوتبال باشگاهي جهان است. در كنار استاديوم نيوكمپ، موزه باشگاه بارسلونا واقع شده كه يكي از پربازديدكنندهترين موزههاي اسپانيا بوده و به همراه استاديوم نيوكمپ، سالانه ميزبان هزاران گردشگر از سرتاسر جهان است.
4- استاديوم «روزي در مي» در كرهشمالي
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه چهارم مهر ۱۳۹۰
|

مترجم: م.زارع
مشاور کسبوکارهای کوچک، جین مارکز، از قیمتهای شركتهاي هواپيمايي به عنوان الگویی نام میبرد از آنچه که نباید هنگام تنظیم قیمتها برای خدمات و محصولات انجام داد.
صنعت هوایی متهم است که بیش از حد اطلاعات خود را لو میدهد. چندی پیش رسانهها پر شده بود از گزارشهایی درباره آمریکن ایرلاین که میخواست بابت یک پتو 8 دلار بگیرد. این فصل دیگری بود از تراژدی مالی این صنعت و نشان دهنده تقلایی بود که صورت میداد تا در این دوران سخت شناور باقی بماند.
برای مثال، در 5 سال گذشته، بسیاری از خطوط هوایی، یا دادن غذا در طول پرواز را متوقف کردند، یا شروع کردند به شارژ قیمت 5 تا 10 دلار برای هر وعده غذا. در سال 2008 شرکت ایروی 25 دلار بابت هر کیف مهر خورده شارژ کرد. یک خط هوایی دیگر صندلی ویژهای ارائه داد که هیچ مزیتی نداشت جز آن که چند ردیف جلوتر از صندلی معمولی بود، اما براي مشتري30 دلار هزینه در بر داشت. شرکت ساوت وست هزینه «اولویت سوار شدن» را اضافه کرد که به مسافران (صاحب این امتیاز) اجازه میداد حدودا 3 دقیقه و 12 ثانیه زودتر از سایر مسافران شانس سوار شدن داشته باشند.
صبر کنید! ما احتیاجی نداریم که دیگر درباره مشکلات درآمدی شما (شرکتهای هوایی) بدانیم. برای ما هیچ اهمیتی ندارد. برای اینکه بیشتر متوجه شوید چه ميگويم، شاید باید به تعدادی از مالکان باهوش کسب و کار گوش فرا دهید:
این افراد راههایي یافتهاند تا از مشتریانشان درآمد کسب کنند، بدون آنکه در رسانههای جمعی سر و صدا به پا کنند. آنها هیچگاه این اقدامات خود را اعلان عمومی نمیکنند یا در تبلیغات مطرح نمیسازند. این کار (فاشسازی اقدامات) موجب میشود اطلاعات زیادی پخش شود. به همین دلیل است که بسیاری از کمپانیهای کوچک بهتر از رقبای بزرگترشان اداره میشوند. بر این اساس، میتوان راهکارهایی برای قیمتگذاری ارائه داد.
یک عدد
تازه کارها بهتر است توجه عموم را به قیمت خود معطوف نکنند و فقط روی موارد اضافی مانور دهند. برای مثال ما عادت داریم که همه هزینههای محصولات نرمافزاری را ــ یعنی اعتبارنامهها، تعمیرات، پشتیبانی، حملونقل، مالیات و غیره راـ بشکنیم. تنها فایده آن این است که مشتری ترغیب شود تا در هر مورد خاص چانهزنی کند. این امر دردسر آفرین است. پس اکنون ما همه هزینهها را در یک رقم جمع میآوریم. بخشی از سربار در هزینه جابهجایی لحاظ میشود، بنابراین میتوانیم این هزینه را میان همه مشتریانمان سرشکن کنیم. شرکت ایروی کامپیوترهایی دارد، پس میتواند حساب کند که این کیفهای اضافه چقدر برایش هزینه دارد، یک حاشیه سود کوچک در نظر بگیرید و آن را در قیمتگذاریتان لحاظ کنید. ما احتیاجی نداریم که چیزی بیش از این در مورد کسبوکار شما بدانیم.
ایده مکملی نیز وجود دارد. کسبوکار کوچکی را در زمینه باغداری میشناسم که صاحب آن هر از چند گاهی برای خلاص شدن از شر کالاهای اضافه آن را به مشتریان خوب خود هدیه میدهد. گاهی کار کمهزینهای را برای آنها انجام میدهد که پولی بابت آن شارژ نمیکند. قطعا او به مشتریان خود میگوید که این کارها فقط برای آنها مجانی شده است، زیرا آنها مشتریان پروپاقرص او هستند. شاید شرکت بریتیش ایروی باید با صندلیهای ویژه خود اینگونه برخورد کند. این صندلی را به مشتریای ارائه دهد که حداقل 4 بار در سال دارد از این شرکت استفاده میکند. این راه بهتری برای کشیدن سود از مشتریان است. شاید بد نباشد که به دوست من زنگ بزند و نظر او را در این خصوص جویا شود.
کسبوکار کوچک دیگری، کاری کاملا متضاد انجام داده، اما به نتایج مشابهی رسیده است. یعنی مشتریانی را که کم مراجعه میکردند، اما در همان حضور کوتاه خود هزینه زیادی را پشت دست سازمان میگذاشتند (سفارشهای کم با توقعات بالا)، با قیمت بالاتری شارژ میکند. بنابراین ساوت وست هم به جای آنکه هزینهای با نام «اولویت سوار شدن» شارژ کند، بهتر بود از تکنولوژی خود بهره میجست و آن دسته از مشتریان پردردسر خود را با 10 یا 20 دلار افزایش قیمت جریمه میکرد.
حرف آخر
در نهایت به مشتریانی که ترجیحشان میدهید، تخفیف دهید. بگذارید مشتریان ناشناخته و کم رفت و آمد پول بیشتری بپردازند. یک لیست از قیمتهایتان تهیه کنید. کار سختی نیست. بگذارید همه چیز شفاف باشد. این لیست باید شامل همه آن هزینههای اضافی باشد که خدمات اضافی در بر دارند. هیچ کسبوکاری برای ارائه خدمت از یک مشتری 25 دلار و از مشتری دیگر 250 دلار نمیگیرد.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در یکشنبه سوم مهر ۱۳۹۰
|

مترجم: رویا مرسلی
آیا مطمئن نیستید که ایده جدید شما در کسبوکار موفقیتآمیز خواهد بود یا خیر؟ در اینجا شش روش برای آزمودن ایده مورد نظرتان ارائه ميشود:
واقعيت را بپذيريم
اغلب کسبوکارهای کوچک ظرف 5 سال از زمان شروع شکست ميخورند. کسبوکارها به دلایل زیادی با شکست مواجه ميشوند از جمله عدم مهارت و توانایی صاحب کسبوکار یا نداشتن مشتری کافی برای کالا یا خدمات ارائه شده. به عبارت دیگر، بعضا صاحبان کسب و کار استراتژی خود را بر این مبنا بنا مينهند که «وقتی کسبوکار ایجاد شود، مشتری خواهد آمد»؛ اما متاسفانه مشتری هرگز نميآید. اخیرا تحقیقی از طرف موسسه بلک باکس سید انجام شده است که نشان ميدهد بسیاری از کسبوکارهای نو به این خاطر شکست خورده اند که به جای تمرکز بر مشتریان بالقوه، بر محصول تاکید داشتهاند.
اما جای امیدواری هست که روشهایی برای کارآفرینان وجود دارد که از طریق آن ميتوان با انجام تحقیقات بازار، تقاضای بالقوه برای محصول یا خدماتتان را بدون صرف هزینه زیاد مورد ارزیابی قرار داد.
پرسش سوالات درست
ویکتور کوئگیر به عنوان مشاور بازرگانی، سخنران کسب و کار انگیزشی و نویسنده مجموعه «کسبوکاری که ميتوانید شروع کنید: تشخیص بهترین فرصتها در شرایط رکود اقتصادی» معتقد است، به عنوان اولین قدم برای اندازهگیری پتانسیل بازار برای محصول یا خدماتتان، در ابتدا باید از خودتان چند سوال بپرسید. طبق نظر کوئگیر، برخی از این سوالات به شرح زیر هستند:
• آیا محصول یا خدماتی که در ذهن من است نیاز بازار را مرتفع خواهد کرد؟
• مشتریان بالقوه من چه کسانی هستند و آنها را از کجا ميتوان یافت؟
• رقبای من چه کسانی هستند؟ آیا رقیب مستقیم هستند یا غیرمستقیم؟ محلی هستند یا ملی یا بینالمللی؟
• وجه تمایز محصول من نسبت به آنچه توسط رقبا عرضه ميشود چیست؟
• آیا این محصول در صورت تغییر سلیقه بازار دوام خواهد آورد و آیا قبل از آنکه چرخه عمر محصول تمام شود، دارای مزیت رقابتی هست؟
• آیا قوانین کشور اجازه انجام چنین فعالیتی را ميدهد؟
• مصرفکنندهها محصول مرا با چه قیمتی ميخرند و آیا اصلا امکان کسب سود برای من وجود دارد؟
تحقیق از طریق موتورهای جستوجو
هرچند ممکن است لازم به یادآوری نباشد، اما استفاده از گوگل و سایر موتورهای جستوجو یک روش مؤثر برای اندازهگیری ظرفیت بازار برای ایده شما و همچنین اطلاع از وضعیت رقبا به حساب ميآید. جسو واکر، به عنوان یک کارآفرین موفق و مدیرعامل شرکت آلتیمت، ایمرجنس ميگوید: «شاید باورش سخت باشد، اما شما به راحتی با جستوجوی یک کلمه کلیدی در گوگل یا هر نرمافزار بازاریابی مشهور دیگری مثل سامورايی یا مجیک بالت ميتوانید بفهمید که آیا برای ایده شما مشتری هست یا خیر». وقتی نتایج جستوجوی آن کلمه در مقابل شما قرار گرفت، روی آن کلیک کنید و به ستون سمت راست صفحه توجه نمایید که نشانگر تبلیغاتی در رابطه با آن موضوع است که برای آن هزینه پرداخت شده است.
و اگر اضافه ميکند «روی آنها کلیک کنید و ببینید چه چیزی ارائه ميدهند. اگر موردی یافتید، آن مورد همان رقیبی است که با آن روبهرو خواهید شد. اگر به صفحه جستوجو یا نتایج آن کلمه برگردید و ببینید تعداد مراجعه به این کلمه در روز و در هفته چقدر بوده است، در خواهید یافت که آیا ميتوانید حداقل یک یا دو درصد از سهم بازار را به دست آورید یا خیر؟»
فیدبک دریافت کنید
دریافت فیدبک مستقیم از طریق تحقیق یا مصاحبه برای جمع آوری اطلاعات، یکی دیگر از روشهاي موثر برای اندازه گیری تقاضا یا جذابیت محصول یا خدمات به حساب ميآید. طبق نظر ایان آنوویچ، به عنوان مدیرعامل و ريیس سایت
GovernmentAuctions.org (سایتی که درباره مزایده اموال دولتی در تمام کشور اطلاعات در اختیار متقاضیان قرار ميدهد)، «آسانترین راه برای آزمودن یک ایده جدید کسب و کار این است که ابتدا برای آن ایده، نظرسنجی جمعی صورت پذیرد. نظرات گروه بزرگی از افراد را که مطمئن هستید عقایدشان واقع بینانه و مفید است را جویا شوید. نظرسنجی جمعی، سریع و آسان است و ميتوانید به راحتی از آن نقدهای سازنده مثبت و منفی دریافت کنید». برای انجام این کار ميتوانید از تعداد زیادی از ابزارهای اینترنتی استفاده کنید که راه را برای شما باز ميکند تا از نظرات یک جمعیت مجازی با کمترین هزینه آگاه شوید.
نمونههاي آن عبارتند از: UserTesting UsabilityHub,CrazyEgg و Ask Your Target Market.
طبق نظر دیوید سیچارلی، مدیرعامل سایت Voices.com، ميتوانید یک ویدئو تهیه کنید و در آن از یک فرد حرفهای بخواهید ویژگیها و مزایای محصول یا خدمات شما را نقل کند. سپس آن را در YouTube بگذارید و پاسخها و کامنتهاي مربوط به آن را چک کنید.
اگر ایده شما، تولید یک محصول جدید است، باید آن را به یک کمپانی توسعه محصول مثل Edison Nation بسپارید که در آن، ایده شما را با کمترین هزینه بر مبنای پتانسیلی که در بازار برای آن وجود دارد مورد ارزیابی قرار ميدهند.
به عقیده لولو سیدرمن، موسس جیپسی وینگ مدیا که یک موسسه تبلیغات مجازی در لسآنجلس است، انجام تحقیق از کسانی که قبلا آنها را ميشناسید اشتباه است؛ چرا که آنها نميتوانند موضوع را هدفمند ببینند.
انجام فروش، هر چه که باشد
در حالی که صرف وقت در مقابل کامپیوتر برای جستوجو و جمعآوری اطلاعات ميتواند در مشخص كردن پتانسیل محصول یا خدمات شما مفید باشد، اما این واقعیت نیز وجود دارد که با ارزشترین فیدبکی که ميتوان دریافت کرد این است که آیا یک شخص، بدون در نظر گرفتن آنچه ميگوید، واقعا حاضر است برای آن محصول پول پرداخت کند؟ متفرگوسن، ريیس و مدیرعامل شرکت پروگریسو هلث اینوویشن، ميگوید: «جالب است که تعداد زیادی از افراد، سالها وقت و صدها هزار دلار را برای موضوعاتی صرف ميکنند که مردم «واقعا دوست دارند» بدون اینکه از آنها بپرسند «آیا حاضرند آن را بخرند؟»
پس بهترین راه برای دریافت چنین فیدبکی این است که ابتدا یک مدل اولیه از محصول یا خدمات خود ارائه دهید حتی اگر شده به سادهترین شکل ممکن که بتوانید آن را به خردهفروشان، توزیعکنندگان یا حتی بازدیدکنندههاي نمایشگاههاي صنعتی بفروشید. او ميگوید: «من فهمیدهام که هیچ روش قطعی برای اندازهگیری میزان موفقیت یک محصول وجود ندارد؛ مگر آنکه انسان از پیله خود خارج شود و شروع به انجام آن نماید».
به این منظور یک اصطلاح نامگذاری شده است که به آن محصول حداقلی یا MVP ميگویند که اولین بار توسط کارآفرین و وبلاگنویس مشهور اریک ریس مطرح شد. محصول حداقلی یعنی به عنوان مثال، مشتریان در یک وب سایت عملا بتوانند محصول شما را قبل از آنکه وجود خارجی داشته باشد خریداری نمایند. در این صورت، پتانسیل بازار مشخص خواهد بود. اسکات یاتز نیز به همین روش ایدهای را که برای شرکت جدیدش BlogMutt.com که سایتی است برای شرکتها وبلاگ تهیه ميکند، اجرا نمود. او ميگوید: «وقتی دیدیم شرکتهایی واقعا حاضرند حتی قبل از آنکه ما یک سایت واقعی داشته باشیم، 79 دلار نقدا برای این خدمات پرداخت کنند، آن زمان متوجه شدیم که کارمان به نتیجه ميرسد».
به طور مشابه، ميتوانید محصول یا خدمات خود را به سایتی مثل Kickstarter.com ارسال کنید و در آنجا از مردم بخواهید که وجهی را برای حمایت از شما به عنوان پیش پرداخت واریز نمایند. مثال بزرگی که در این رابطه وجود دارد، خالق بند ساعت تیک تاک برای سوار شدن روی آی پاد نانو بود. او 942,978 دلار از مشتریانی دریافت کرد که ایده محصول او را از قبل سفارش داده بودند.
انجام عملی کار
جان شولته، ريیس و مدیرعامل «نشنال میل اوردر آسوشیشن» معتقد است که این یک حقیقت است که سرانجام، جستوجو فقط ميتواند به شما دورنما ارائه دهد. او ميگوید: «شاید هیچکس با من موافق نباشد، ولی من دریافتهام که هیچ روش قطعی برای اندازهگیری موفقیت یک محصول وجود ندارد، مگر آنکه از پیله خود خارج شوید و شروع به انجام آن کار نمایید». او ميافزاید: «در بسیاری از مواقع، ممکن است زمان زیادی را برای جستوجوی یک موضوع اختصاص دهید.»
منبع: inc.com /ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در یکشنبه سوم مهر ۱۳۹۰
|
مهرداد فضیلت
مطلبي تحت عنوان «استراتژیهاي نفوذ» روزهاي يكشنبه و سهشنبه در اين ستون به چاپ خواهد رسيد.
نفوذ و ترغیب دیگران همواره هم هدف بوده و هم وسیلهای برای رسیدن به اهداف دیگر.
نفوذ و ترغیب هم هنر است و هم امروزه به علم مهمی تبدیل شده. بیش از نیم قرن است که بسیاری از دانشکدههاي مدیریت در قالب دروسی مانند بازاریابی، رفتار سازمانی، رهبری سازمانی، رفتار مصرفکننده و... تحقیقات زیادی را در این زمینه انجام دادهاند.
بنابر دلایلی، نتایج این تحقیقات تاکنون چندان از زبان آکادمیک به زبان عامیانه تبدیل نشده كه شاید یکی از مهمترین دلایل آن عدم اقبال مخاطبین عام به این مقوله باشد. بسیاری از مردم گمان میکنند که به علوم روانشناسی اشراف دارند و نیازی به فراگیری این علوم ندارند. بسیاری دیگر از افراد یا خود را در این رشته دارای استعداد ذاتی ميپندارند یا از ایجاد نتایج حاصل از فراگیری آن مایوس هستند. حال اینکه روانشناسی نیز مانند بسیاری از علوم دیگر قابل فراگیری است و علم موجود بسیار فراتر از تجربیات شخصی اندوخته شده در یک فرد است. بنابراين فراگیری این علم اهمیت بسیاری در زندگی افراد و نحوه تعامل آنها با دیگران ميتواند داشته باشد. به تبع آن، یادگیری استراتژیهاي نفوذ و ترغیب دیگران ميتواند شانس شما را برای این موفقیت افزایش دهد یا اصطکاک و هزینه این موفقیت را کاهش دهد.
در این مجموعه مقالات تحت عنوان استراتژیهاي نفوذ در تلاش هستیم تا با ارائه پیشنهادهايي بر پایه یافتههاي روانشناسی امکان ترغیب و نفوذ در دیگران را افزایش دهیم. این استراتژیها بر پایه اصول آکادمیک مانند عمل متقابل (Reciprocation)، پایداری تعهد (Commitment Consistency)، رقابت(Competition)، منابع محدود (Scarcity)، تایید اجتماعی (Social Proof) و... بنا شده است. این استراتژیها در ترغیب افراد به صورت مستقیم و غیرمستقیم، استفاده در ابزارهای بازاریابی و حتی تاثیر بر خود موثر هستند و بر اساس همین کاربردها به استراتژیهاي فردی، گروهی و شخصی تقسیم بندی ميشوند. اگرچه در بسیاری از موارد همپوشانی زیادی بین دامنه کاربرد این استراتژیها وجود دارد و نمی توان آنها را به صورت تجویزی استفاده نمود و در هر موقعیتی باید خود فرد بر اساس شرایط، مخاطب و... از آنها استفاده نماید؛ ولی در نهایت فراگیری آنها ميتواند شما را در موقعیتهاي گوناگون یاری کند.
استراتژی ۱: چگونه ناراحت کردن مخاطبان نفوذ شما را افزایش ميدهد. حاشیه امن حالتی است که افراد در آن احساس آرامش ميکنند؛ این احساس آرامش تمایل افراد به خروج از وضعیت موجود (Status Quo) را کاهش میدهد، بنابراين شانس تغییر بسیار کاهش ميیابد. در بسیاری از موارد هنگامی که افراد در حاشیه امن خود قرار دارند شانس ترغیب آنها به انجام کاری متفاوت بسیار کم است. بنابراين در بسیاری از موارد برهم زدن این حاشیه امن ميتواند آنها را به انجام کاری که شما ميخواهید ترغیب كند.
فروشندگان حرفهاي به صورت ذاتی یا تجربی این را دریافتهاند که ارائه یک پیشنهاد خوب به تنهایی برای ترغیب کافی نیست. تا زمانی که مشتری حس نکند که در صورت عدم توجه به این پیشنهاد چه فرصتی را از دست ميدهد، وی به این پیشنهاد هیچ عکسالعملی نشان نخواهد داد.
راههاي متعددی برای برهم زدن این حاشیه امن وجود دارد. یکی از آنها استفاده از اصل منابع محدود (Scarcity) است. همواره محدودیتها انسان را مجبور به عکسالعمل ميکند. در ارائه پیشنهادهايي مانند تخفیفات اگر مشتری بداند که تعداد یا زمان پیشنهاد محدود است، سریعتر تصمیم گیری ميکند. ایجاد حس رقابت (Competition) بین مشتریان نیز آنها را به اتخاذ تصمیم سریعتر تشویق مينماید. اگر مشتریان بدانند که افراد زیادی هستند که ميتوانند از این پیشنهاد بهرهمند شوند و منابع موجود پاسخگوی کل تقاضا نیست، نسبت به این تصمیم حساستر عمل ميکنند.
راهحل دیگر استفاده از اصل تایید اجتماعی
(Social Proof) است. اکثر افراد اگر چه ناخودآگاه، ولی همواره به تایید شدن توسط جمع نیاز دارند. گاهی این تایید با بروز رفتارهای مشابه جمع بروز ميكند. یک شرکت فروش، در آگاهیهاي تخفیفاتی خود بهجای جمله همیشگی «لطفا با ما تماس بگیرید؛ نمایندگان فروش ما منتظر تماس شما هستند» از جمله دیگری استفاده نمود: «اگر خطوط تلفن مشغول بودند، لطفا مجدد تماس بگیرید». این تغییر در جمله تغییرات زیادی را در ذهن مخاطب ایجاد ميکند. جمله اول این حس را در ذهن مخاطب ایجاد ميکند که تعدادی از فروشندگان این شرکت منتظر تماس مشتریان هستند، بنابراين فرصت برای تماس با آنها زیاد است. در حالی که در جمله دوم این حس به مشتری منتقل ميشود که استقبال از این محصول آنقدر زیاد است که تمام خطوط تلفن شرکت اشغال و تمام فروشندگان مشغول پاسخگویی به تلفنها هستند. بنابراين فرصت استفاده از این پیشنهاد کم است؛ چرا که طرفداران آن زیاد بوده و ممکن است به تعداد کافی منابع برای پاسخگویی به نیاز همه موجود نباشد، لذا بهتر است فورا برای تهیه آن اقدام كرد. از سوی دیگر این اقبال عمومی به محصول به نحوی تایید اجتماعی را به همراه دارد. هنگامی که مصرفکنندگان این حس را داشته باشند که تعداد زیادی از افراد طرفدار این محصول هستند با خیال راحتتری به آن اعتماد ميکنند.
در تحقیقاتی برای سنجش میزان تاثیر تایید اجتماعی در رفتار افراد دو آزمایش ترتیب داده شد، در آزمایش اول یک فرد در نقطه شلوغی از شهر به تماشای نقطه نامعلومی در آسمان پرداخت. افراد زیادی که از کنار وی عبور ميکردند بدون توجه به رفتار عجیب وی از کنارش ميگذشتند. در آزمایش دوم تعداد این افراد به ۵ نفر افزایش یافت. در این حالت تعداد افراد بسیار بیشتری (حدود ۴ برابر) در کنار این افراد ایستاده و به جستوجو در نقطه نامعلوم پرداختند. این آزمایش تایید كرد که مردم رفتاری که توسط عده بیشتری بروز نماید راحتتر پذیرفته و تکرار آن را عجیب نمیدانند. اگرچه در این آزمایش تقریبا هیچکس تایید نكرد که رفتارش تحت تاثیر رفتار دیگران بوده ولی خود این آزمایش گویای همه چیز بود. در مورد استفاده از اصل تایید اجتماعی در استراتژیهاي بعدی به تفصیل صحبت ميکنیم.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در یکشنبه سوم مهر ۱۳۹۰
|
مترجم: محسن رنجبر
منبع: راهنماي اقتصاد سياسي آكسفورد
قسمت دوم
آيا رايدهندگان ناآگاه به دموكراسي آسيب ميزنند؟
در نيمه نخست اين نوشته كه هفته پيش چاپ شد، به بررسي رفتار رايدهندگان «آگاه» و «ناآگاه» و تاثير حضور گروه فشار در روند انتخابات پرداختيم. اكنون ادامه اين نوشته از نظرتان ميگذرد.
حال تصور كنيد كه رايدهندگان نامطلع از برخي مسائل آگاهند. مثلا ممكن است بدانند كه انجمن ملي اسلحه آمريكا از يكي از نامزدها پشتيباني ميكند و از اين رو ميتوانند دريابند كه نامزد دريافتكننده وجوه بيش از رايدهنده آگاه مياني به موضع اين انجمن نزديك است. به طور كليتر، ممكن است رايدهنده نامطلع بداند كه گروه فشار در سمت راست توزيع سياسي قرار دارد. اگر او همچنين بداند كه نسبت به رايدهنده متوسط چه جايگاهي دارد و در سمت راست او باشد، ميتواند دريابد كه بايد به نامزدي كه وجوه را از گروه فشاردست راستي دريافت كرده، راي دهد، در حالي كه آن دسته از رايدهندگان ناآگاهي كه در سمت چپ رايدهنده مياني قرار دارند، گرايش مييابند كه به نامزد ديگر راي دهند.
دو حالت زير را در نظر بگيريد: اگر رايدهندگان ناآگاه بيشتر در سمت راست رايدهنده آگاه مياني قرار داشته باشند، نامزدي كه از او صحبت كرديم، وجوه گروه فشار دست راستي را ميپذيرد و حتي آن را تبليغ ميكند. اين حالت زماني رخ ميدهد كه تعداد آرايي كه اين نامزد از رايدهندگان ناآگاه سمت راست از آن خود ميكند، بيشتر از شمار آرايي باشد كه در ميان رايدهندگان نامطلع سمت چپ از دست ميدهد، به گونهاي كه اين تفاوت براي جبران كاهش سهم او از آراي رايدهندگان مطلع كافي باشد. در برابر، اگر رايدهندگان نامطلع بيشتري در سمت چپ رايدهنده آگاه مياني وجود داشته باشند، اين نامزد با پذيرش پيشنهاد گروه فشار ضرر ميكند و از اين رو از همان آغاز آن را نميپذيرد.
در اين گونه از مدل، پول پرداختي از سوي گروههاي فشار به رايدهندگان نامطلع كمك ميكند. اگر توده رايدهندگان ناآگاه در سمت راست ميانه رايدهندگان آگاه باشند (و بر اين پايه، ميانه كلي در سمت راست ميانه رايدهندگان مطلع قرار داشته باشد)، يك نامزد وجوه گروه فشار را قبول خواهد كرد و نتيجه اين كمكهاي انتخاباتي، حركت او به سمت راست ميانه رايدهندگان آگاه خواهد بود. از سوي ديگر، چنانچه رايدهندگان ناآگاه بيشتري در سمت چپ ميانه باشند، هيچ يك از نامزدها وجوه گروه فشار دستراستي را نخواهند پذيرفت. كوتاه سخن اينكه گروههاي فشار، فرآيند سياسي را تحليل نميبرند، بلكه به آن كمك ميكنند!
تاكنون حالتي را در قالب مدل درآوردهايم كه در آن برخي رايدهندهها از مواضع نامزدها آگاه نيستند. يك امكان ديگر اين است كه از مواضع نامزدها آگاه باشند، اما از كيفيت نسبي آنها، نه. در اينجا رايدهندهها عقلايي رفتار ميكنند و گروه فشار داراي اطلاعات خصوصي (در اين مورد، درباره كيفيت نسبي نامزدها) است. در چند مقاله تازه به اين حالت پرداخته شده، اما مفروضات جانبي متفاوتي در آنها به كار رفته است: تبليغات محتوا دارد؛ تبليغات محتوا ندارد، اما مخارج صورتگرفته روي تبليغات اطلاعاتي را مخابره ميكنند؛ گروههاي فشار پيشنهاد كمك ميدهند؛ نامزدها پيشنهاد دريافت پول ميدهند؛ يك گروه فشار وجود دارد؛ چندين گروه فشار وجود دارد؛ نامزدها تنها انديشه پيروزي را در سر دارند؛ نامزدها داراي اهداف سياسي هستند.
اين تلاشهاي گونهگون براي مدلسازي، همه به همان نتايج روشني كه در پاراگراف پيش آمد، نميرسند. به طور كلي نتايج اين مدلها به پاسخ اين پرسش بستگي دارد كه آيا ارزش اطلاعات آشكارشده از خسران ناشي از اتخاذ مواضع نامطلوبتر از سوي نامزدها در حين رقابت براي دستيابي به وجوه گروههاي فشار كمتر است يا خير.
اين توازن به نوبه خود تا اندازه زيادي به تعداد گروههاي فشار و نيز به اين نكته كه پيشنهاددهنده، نامزدها بودهاند يا گروههاي فشار، بستگي دارد. همه اين مدلسازيهاي مختلف اين نكته را مدنظر قرار ميدهند كه اطلاعات ارزشمند براي رايدهندگان ناآگاه به ميانجي كمك يا تاييد گروه فشار آشكار ميشود و همه آنها فرض را بر عقلايي بودن رايدهندهها ميگيرند. اين پيشرفت روششناسانه مهمي است، چگونه رايدهندگان ميتوانند اطلاعاتي را در نظر گيرند كه ممكن است ديگران بخواهند پنهانشان كنند يا آنها را به انحراف بكشانند.
نشان دادهايم كه رايدهندگان ناآگاه چگونه از رفتار استنتاج ميكنند و به اين شيوه آگاهتر ميشوند. از آنجا كه اين همه در يك بازي در نظر گرفته شدهاند، همه بازيكنان ديگر در هنگام تصميمگيري، اين رفتار و اطلاعات را در نظر ميگيرند و البته رايدهندگان نامطلع نيز در نتيجهگيريهاي خود، استراتژيهاي بازيكنان ديگر را مد نظر قرار ميدهند. (1)
در مثال پاياني اين نوشته، گردآوري اطلاعات در متن رايدهي را بررسي ميكنيم. فرض كنيد كه مجموعهاي از رايدهندگان بايد درباره مقدار پولي كه بايد خرج شود، تصميم بگيرند. براي آنكه دركي از اين حالت به دست آوريم، از مثالي بسيار ساده آغاز ميكنيم. تصور كنيد كه پنج رايدهنده با ترجيحاتي يكسان وجود دارند. سه تا از آنها برآوردهايي بدون تورش از اقدام صحيحي كه بايد انجام شود دارند و دو تاي ديگر كاملا آگاهند. رايدهندگان ميدانند كه مطلع هستند يا نه. نامطلعها ميدانند كه رايدهندگاني آگاه وجود دارند، اما تعدادشان را نميدانند. همچنين فرض كنيد كه اقدام درست، صرف 7 ميليون دلار پول است و بازيكنان نامطلع، با احتمال برابر، پيامي را مبني بر اينكه اين مبلغ بايد 5، 7 و 9 ميليون دلار باشد، دريافت ميكنند. اگر فرض كنيم كه رايدهندگان نميتوانند با يكديگر ارتباط برقرار كنند، احتمال اين كه تصميم اكثريت عدد 7 نباشد، چقدر است؟ اگر رايدهندگان عقلايي باشند، اين احتمال صفر است، چه اينكه همه رايدهندگان ناآگاه به شكلي عقلايي از شركت در انتخابات پرهيز ميكنند.
ميدانند كه به اين شيوه، تنها رايدهندگان مطلع در تصميمگيري شركت خواهند كرد و اينكه رايدهندگان تصميمي صحيح خواهند گرفت.
اين مثال دو موضوع مهم اما مرتبط را به تصوير ميكشد. نخست اينكه افراد آگاهتر تصميم ميگيرند كه راي دهند (در اينجا بحث ما دستكم بر خلاف برداشت رايج نيست). نكته دوم اين است كه رايدهنده بالقوه از خود ميپرسد كه با نظر به اينكه نقشي اساسي دارد، آيا بايد راي دهد يا خير، و اگر راي ميدهد، چگونه بايد اين كار را انجام دهد.
به بيان ديگر تصميم براي راي دادن يا ندادن و چگونگي راي دادن تنها به اين بستگي ندارد كه فرد جايگاهي محوري و اساسي خواهد داشت يا خير، بلكه به ترجيحات و ساختار اطلاعاتي همه رايدهندگان نيز وابسته است. درك ما از مساله، ديگر در قالب نظريه تصميمگيري نيست، بلكه در چارچوب نظريه بازيها قرار دارد.
براي آنكه اين ايده را در چارچوب مدلي پيچيدهتر، اما واقعگرايانهتر نشان دهيم، فرض كنيد كه سه رايدهنده(يا سه گروه رايدهنده) وجود دارند كه آنها را با نمادهاي V و Vi و Vu نشان ميدهيم، دو نامزد D و R در انتخابات شركت كردهاند، و نيز دو وضعيت 1و 2 ميتواند بر دنياي خارج حاكم باشد.
فرض كنيد كه رايدهنده V فارغ از وضعيت بيروني حاكم به نامزد D راي ميدهد. رايدهنده دوم، مستقل اما مطلع است و Vi نام ميگيرد. او شرايط بيروني حاكم را ميداند و در صورت حاكميت شرايط 1 به نامزد D و در صورت برقراري وضعيت 2 به نامزد R راي ميدهد. با نظر به ترجيحات Vi اگر وضعيت بيروني حاكم 1 باشد، D برگزيده بهتري خواهد بود، در حالي كه اگر وضعيت 2 برقرار باشد، بهتر است R انتخاب شود.
رايدهنده سوم، Vu نيز مستقل (با همان ساختار ترجيحاتVi ) اما ناآگاه است. با اين همه Vu ترجيحات و مجموعههاي اطلاعاتي دو رايدهنده ديگر را ميداند. اگر احتمال برپايي حالت 1 (كه در آن D نامزد ارجح از نگاه Vu است) از احتمال برپايي حالت 2 بيشتر باشد، Vu چگونه راي خواهد داد؟ مدل استوار بر نظريه تصميمگيري كه در آن راي Vu بر محتملترين وضعيت بيروني (حالت 1) متكي است، حكايت ميكند كه او به D راي ميدهد. اما بر اساس مدل محوري استوار بر نظريه بازيها به R راي خواهد داد.
استدلالي كه اين نتيجه را به دست ميدهد، از اين قرار است: اگر حالت 1 برقرار باشد، هم V و هم Vi به D راي ميدهند و فارغ از راي Vu، پ D پيروز انتخابات خواهد بود. اگر حالت 2 حاكم باشد، نظر V و Vi متفاوت خواهد بود و Vu جايگاهي محوري خواهد داشت. در چنين شرايطي Vu به R راي ميدهد، چون در حالت 2، R را به D ترجيح ميدهد. بنابراين Vu هميشه به R راي ميدهد.
چنين رفتاري اين امكان را به رايدهنده آگاه Vi كه سلايقش به Vu شبيه است ميدهد كه در همه شرايط محوري باشد. اين رفتار در قياس با آنچه در چشمانداز استوار بر نظريه تصميمگيري ترسيم ميشود، پيامد بهتري را براي Vu به بار ميآورد. از آنجا كه مدل نظريه تصميمگيري همواره راي به D را به Vu پيشنهاد ميكند، او حتي در حالت 2 نيز كه در آن R را ترجيح ميدهد، به D راي خواهد داد.
اين دو مثال نشان ميدهند كه رايدهندگان ناآگاه، حتي اگر از جنبههاي حياتي انتخابات بياطلاع بمانند، ميتوانند استنتاجهايي را درباره چگونگي رفتار انجام دهند كه وضعشان را بهبود بخشد. اين مثال خاص مستلزم آن است كه Vu نكات زيادي را درباره ديگر رايدهندهها بداند، اما اين ابزار مفهومي را ميتوان در مدلهاي ديگري كه الزامات اطلاعاتي آنها اين قدر زياد نيست، وارد كرد. بازگرديم به بحث آغازين خود درباره گروههاي فشار كه در آن برخي رايدهندهها از مواضع نامزدها بياطلاعاند.
ويتمن (2005) نشان ميدهد كه رايدهندگان ناآگاه سمت راست (چپ) رايدهنده مياني، همواره قاعده تجربي زير را به كار خواهند بست: به نفع (به ضرر) نامزدي راي بده كه گروه فشار جناح راستي تاييدش ميكند. (2) اين قانون ميتواند مايه آن شود كه گاهي اوقات، بعضي از رايدهندگان ناآگاه سمت راست و در مواقعي ديگر، برخي از رايدهندگان نامطلع سمت چپ به نامزدي اشتباه راي دهند. با اين همه، حتي اگر همه آراي اشتباهي به يك نامزد به رقيب او داده ميشد، باز هم تغييري در نتيجه پديد نميآمد. از اين رو رايدهندگان كاملا عقلايي اما ناآگاه، وقتي كه جايگاهي محوري دارند، تاثير رفتارشان را مدنظر قرار ميدهند، حتي اگر احتمال محوري بودنشان اندك باشد. به واقع در اين مثال، نامطلعها به ميانجي قاعده تجربي خود، جايگاهي اساسي را در قياس با همه رايدهندهها به رايدهنده آگاه مياني ميبخشند.
كوتاه سخن اينكه نظريه دموكراتيك از مدتها پيش بر اين باور بوده كه رايدهندگان ناآگاه به عملكرد دموكراسي آسيب ميزنند. تلاش اين نوشته آن است كه نشان دهد رايدهندگان ناآگاه و به طور كليتر، كنشگران ناآگاه ميتوانند بر پايه رفتار ديگران، ساختار موقعيت راهبردي آنها و پيامهايي كه از كنشگران ديگر ميگيرند، نتايجي را استنباط كنند. اين استنتاجها موقعيت رايدهندگان ناآگاه را از آنچه در مدلهاي متكي به نظريه تصميمگيري پيشبيني ميشود، بهتر ميكنند و كاركردهاي دموكراسي را بيش از آنچه نظريه دموكراتيك رايج پيشبيني ميكند، بهبود ميبخشند. ما اعتقاد داريم كه در دهه آينده، گردآوري و آشكارسازي اطلاعات همچنان حوزه تحقيقاتي مهمي خواهد بود و كماكان بينشهاي متداول را زير و رو خواهد كرد.
پاورقي
1- شيوههاي ديگري نيز وجود دارد كه رايدهندگان ميتوانند با وجود فقدان آشكار اطلاعات، از راه آنها كسب آگاهي كنند. احزاب نامهايي تجاري را پديد ميآورند و از اينرو برچسبهاي حزبي به واقع اطلاعاتي را درباره ديدگاه نامزدها در خود دارند. تكيه به اطلاعات تورشدار ميتواند براي رايدهندگاني كه سرسختانه از يكي از احزاب پشتيباني ميكنند، عقلايي باشد. همچنين رايدهندگان ناآگاه ميتوانند از نظرسنجيهاي صورت گرفته روي رايدهندگان مطلع نكاتي را ياد بگيرند.
2- اين مدل در حالت واقعي و نه سادهشده خود، مفروضات ديگري را نيز به كار ميگيرد كه باعث ميشوند آسيبهايي خاص پديد نيايد. ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه یکم مهر ۱۳۹۰
|

جوزف سالرنو
مترجم: محسن رنجبر
بخش دوم
در
بخش نخست اين نوشته كه هفته پيش چاپ شد، نويسنده نگاهي به زندگي و آثار
منگر انداخت، اهميت او در مكتب اقتصاد اتريشي را بيان كرد، نمايي از وضعيت
مكتب اقتصادي كلاسيك به دست داد و نارساييهاي آن را واگفت و در آخر اشاره
كرد كه منگر چگونه اين نارساييها را از ميان برد و نظريه اقتصادي را
دوباره ساخت. در ادامه بخش دوم و پاياني نوشته سالرنو آمده است.
نظريه ارزش
اين موضوع ما را به سوي مساله ارزش كه
اقتصاددانان كلاسيك را اين چنين آزار ميداد و دست آخر از پاي درشان
آورد، ميكشاند. از آن جا كه آنها شوربختانه نميتوانستند درك كنند كه
مقاديري مشخص از كالاها و نه كل ردههاي آنها مفعول كنش انساني هستند،
ارزش كاربردي را از تحليل خود كنار گذاشتند، اما منگر با تمركز دقيق بر
كنش فردي، به راحتي اهميت فراوان مفهوم «واحد نهايي» - مقداري از يك كالا
كه تصميم به آن ارتباط دارد - را براي كل نظريه اقتصادي درك كرد.
منگر
در يادداشتهاي خود، «ارزش گونه» يا ارزش ردهاي مجرد از كالاها را با
«ارزش فردي» يا «ارزش متعين» پيوندخورده با واحدهايي خاص از يك كالا
مقايسه ميكرد. او با اين باور كه ارزش گونهها هيچ ربطي به كنش در دنياي
واقعي ندارد و از اين رو با بياهميت دانستن آن، اعتقاد داشت كه: «در
ارتباط با ارزش گونهها، ويژگيهاي يك كالا را بدون در نظر گرفتن مقدار آن،
از يك سو و خواستههاي انساني را بدون لحاظ فرديت، از سوي ديگر مقايسه
ميكنيم. ... در زندگي واقعي، تنها كالاهاي عيني و خواستههاي عيني وجود
دارند».
در حقيقت ردهبندي ذهني اين رضايتمنديهاي مختلف حاصل از مقدار
معيني از يك كالا را خود مفهوم كنش به شكلي ضمني بيان ميكند. چنان كه
منگر توضيح ميدهد:
«هر انساني كه رفتار اقتصادي دارد، در درون خود با
اهميت متفاوتي كه ارضاي نيازهاي گوناگون عيني برايش دارند، غريبه نيست.
... فارغ از اين كه انسانها كجا زندگي كنند و در چه سطحي از تمدن باشند،
ميتوان ديد كه افراد مقتصد، اهميت نسبي ارضاي نيازهاي گونهگونشان را
ميسنجند، به ويژه اهميت نسبي كنشهاي مختلفشان را كه به ارضاي كموبيش
كامل يكايك نيازهايشان ميانجامد، سبك و سنگين ميكنند و نتايج اين سنجش،
دست آخر آنها را به فعاليتهاي معطوف به كاملترين ارضاي ممكن نيازهايشان
(رفتار اقتصادي) سوق ميدهد».
به اين ترتيب منگر توانست با تامل درباره
جوهر كنش يا رفتار اقتصادي، با قاطعيت نشان دهد كه نياز به هر كالا عملا يك
رشته نياز به واحدي معين از آن كالا است كه فرد به خاطر كميابي مجبور است
كه درجات متفاوتي از اهميت را به برآوردهسازيشان نسبت دهد و به طور
تلويحي، انتخاب انسان تنها با واحدهاي واقعي كالا ارتباط دارد: «نه
گونهها به اين معنا، بلكه تنها اشياي عيني، در دسترس افراد مقتصد هستند.
از اين رو تنها اين اشيا، «كالا» هستند و تنها كالاها ابژه رفتار اقتصادي و
ارزشگذاري ما خواهند
بود».
منگر كه پيشتر نشان داده بود كه تنها
خواستههايي معين و واحدهايي مشخص از كالاها با فرآيند ارزشگذاري پيوند
دارند، ارزش را اينگونه تعريف كرد: «اهميتي كه كالاهاي خاص يا مقاديري از
كالاها براي ما پيدا ميكنند، چون ما از وابستگي خود به تسلط بر آنها
براي ارضاي نيازهايمان آگاهيم». به بيان ديگر «ارزش همه كالاها صرفا
انتساب اين اهميت [اهميت ارضاي نيازهاي ما] به كالاهاي اقتصادي است».
بر
اين پايه منگر نتيجه ميگيرد كه «ارزش در جايي بيرون آگاهي انسانها وجود
ندارد. ... ارزش كالاها ... سرشتي يكسره ذهني دارد». اشتباه است كه اين
گزاره آخر را نفي ذهنگرايانه ريشهاي ساحت واقعيت بيروني تفسير كنيم. چه
اين كه تمايز آشكاري كه منگر ميان ارزش شي و خود آن شي مينهد، عملا در
مقام ابزاري براي توضيح پيوند ناگسستني هستيشناختي ميان ساحت شناخت و
ساحت فرآيندهاي عيني علي كه به ميانجي ارزشگذاري و رفتار اقتصادي پديد
ميآيد، به كار ميرود.
از اين رو ارزش كالاها چيزي منعندي نيست،
بلكه همواره پيامد ضروري آگاهي انسان از اين نكته است كه حفظ زندگي يا رفاه
يا بخشي بسيار بياهميت از آنها به كنترل بر يك كالا يا مقداري از كالاها
بستگي دارد.
اگر ارزش بر قضاوتي درباره اهميت اشياي «عيني» در
برآوردهسازي خواستههاي «عيني» استوار است، اين پرسش پيش ميآيد كه اين
داوريها چگونه انجام ميگيرند؟ به بيان ديگر، يك شي خاص براي فردي كه به
دنبال استفاده از آن براي ارضاي خواستههايش است، چه ارزشي دارد؟ پاسخ منگر
به اين پرسش بود كه نه تنها گره از پارادوكس ارزش گشود كه بنيانهاي
بازسازي نظريه قيمت و از اين راه، همه علم اقتصاد را نيز پي ريخت.
منگر
استادانه اين پرسش را با بيان دوباره آن پاسخ داد: «اگر فردي كه رفتار
اقتصادي دارد، اين واحد معين را در اختيار نداشت - يعني اگر كل مقدار زير
سلطه او از اين كالا، كمتر از آن يك واحد بود - كدام خواستهاش برآورده
نميشد؟» در پرتوي بحث منگر پيرامون رفتار اقتصادي، پاسخ آشكارا درست به
اين سوال چنين است: «تنها كوچكترين خواستهها در ميان همه آنهايي كه به
ميانجي كل مقدار در دسترس برآورده ميشوند».
به زباني ديگر فارغ از
اينكه كدام واحد خاص فيزيكي از مقدار كالاي در اختيار كنشگر از كف او
ميرود، وي با تصميم به بازتخصيص واحدهاي باقيمانده براي ادامه ارضاي
مهمترين خواستههايش و تنها با چشمپوشي از ارضاي كماهميتترين خواسته در
ميان آنهايي كه قبلا با مقدار بيشتر موجود برآورده ميشدند، دست به رفتار
اقتصادي خواهد زد. از اين رو همواره اين كماهميتترين برآوردهسازي است
كه به يك واحد از مقدار كالاي در دسترس كنشگر وابسته است و بر اين پايه
ارزش يكايك واحدهاي مقدار موجود از آن را تعيين ميكند. اين برآوردهسازي
تعيينكننده ارزش، خيلي زود با عنوان «مطلوبيت نهايي»1 شناخته شد. آن گونه
كه منگر قانون مطلوبيت نهايي را تدوين كرده:
«بر اين پايه، در همه حالات
عيني، از ميان تمام برآوردهسازيهايي كه به ميانجي كل مقدار در دسترس يك
فرد مقتصد از يك كالا امكانپذير شدهاند، تنها آنهايي كه كمترين اهميت را
براي او دارند، به دسترسپذيري نسبتي مشخص از كل اين مقدار وابستهاند.
بنابراين ارزش هر بخش از كل مقدار موجود از اين كالا براي اين فرد برابر
است با اهميت ارضاي خواستهايي با كمترين اهميت براي او در ميان خواستهايي
كه برآوردهسازيشان به ميانجي كل اين مقدار امكانپذير شده و با استفاده
از بخشي معادل از كل مقدار موجود برآورده ميشوند».
به اين شيوه منگر
توانست با كاربست قانون مطلوبيت نهايي، راهحلي ساده و بيچونوچرا را
براي پارادوكس ارزش كه اقتصاد كلاسيك را چنين آشفته كرده بود و جلوي توسعه
آن به نظريهاي خوشبنيه درباره كنش انساني را گرفته بود، به دست دهد. به
باور منگر، به خاطر كميابي شديد الماس و طلا و در عين حال، وفور معمول آب
در دسترس است كه:
«به اين خاطر در شرايط عادي اگر انسانها نميتوانستند
بر مقدار خاصي از آب شرب كنترل پيدا كنند، لازم نبود كه هيچ نياز انساني
برآوردهنشده بماند. از سوي ديگر در ارتباط با طلا و الماس، حتي
كماهميتترين برآوردهسازيهاي ممكنشده به ميانجي كل مقدار موجود، باز
هم اهميت نسبتا زيادي براي افراد مقتصد دارند. از اين رو مقادير متعين آب
شرب معمولا «هيچ» ارزشي براي افرادي كه دست به رفتار اقتصادي ميزنند
ندارد، اما مقادير عيني طلا و الماس، از ارزش «بالايي» برخوردار است».
منگر
كه به اين ترتيب شكاف كلاسيك ميان ارزش كاربردي و ارزش مبادلهاي را پر
كرده بود و ريشههاي نظريه قيمت را استوارانه در خاك انتخابها و
ارزشيابيهاي مصرفكنندگان نهاده بود، به واكاوي در دودستگي ايجادشده از
سوي اقتصاددانان كلاسيك ميان نظريه قيمت و نظريه توزيع يا ميان تعيين
قيمت كالاهاي مصرفي و عوامل توليد روي آورد. بار ديگر منگر قانون مطلوبيت
نهايي را به كار گرفت تا راهحلي با اعتبار مطلق و جهانشمول را به دست
دهد. او همچنين يك بار براي هميشه اين ادعاي كلاسيكها را كه قيمت، دستكم
در بلندمدت به ميانجي هزينههاي توليد تعيين ميشود، رد كرد.
منگر كار
خود در اين ميدان را با اشاره به اين نكته آغاز كرد كه براي انسانها تنها
برآوردهسازي خواستهها اهميت مستقيم دارد. از اين رو كالاهاي مصرفي يا
كالاهاي مرتبه نخست تنها به اين خاطر ارزش مييابند كه افراد از وابستگي
خود به مقاديري خاص از آنها براي برآوردهسازي خواستههايي ويژه آگاه هستند
و به اين خاطر، اهميت ارضاي خواستههايي را كه تختبند اين كالاها هستند،
به آنها «نسبت
ميدهند».
كالاهاي داراي مرتبه بالاتر، يعني
عوامل توليدي كه در ساخت كالاهاي مصرفي به كار ميروند، هيچ پيوند
بلافصلي با برآوردهسازي خواستههاي انساني ندارند، اما به ميانجي فرآيند
علي توليد، به گونهاي غيرمستقيم بر فراگرد ارضاي خواستهها تاثير
ميگذارند. به اين ترتيب ارزش مقداري خاص از كالاهاي مصرفي به كالاهاي
مرتبه دوم بهكاررفته در توليد آنها نسبت داده ميشود، چون اين كالاهاي
مرتبه دوم، علت ضروري، هر چند غيرمستقيم رضايتمندياي هستند كه ميتوان
آن را مستقيما به مقدار موجود از كالاهاي مصرفي نسبت داد. همين تحليل
استوار بر نسبتدهي ارزش درباره ارزش كالاهاي مرتبه سوم، چهارم و بالاتر
نيز برقرار است. منگر نتيجه گرفت كه:
«به اين ترتيب، همانند آن چه
درباره كالاهاي مرتبه نخست ميبينيم، عاملي كه دست آخر ارزش كالاهاي
مرتبه بالاتر را پديد ميآورد، صرفا اهميتي است كه ما به
برآوردهسازيهايي نسبت ميدهيم كه در ارتباط با آنها از وابستگي خود به
دسترسپذيري اين كالاهايي كه ارزششان محل مداقه است، آگاهيم. اما به خاطر
پيوندهاي علي ميان كالاها، ارزش كالاهاي مرتبه بالاتر نه مستقيما و به
ميانجي اهميت انتظاري برآوردهسازي پاياني كه به ميانجي ارزش انتظاري
كالاهاي متناظر مرتبه پايينتر اندازهگيري ميشود».
اگر «ارزش
كالاهاي مرتبه بالاتر به ارزش انتظاري كالاهاي مرتبه پايينتري كه در
توليدشان سهيمند وابسته باشد»، آن گاه چنانكه منگر استدلال ميكند،
هزينههاي توليد كه چيزي نيستند مگر مجموع قيمتهاي پرداختشده براي انواع
گوناگون كالاهاي مرتبه بالاتر، به هيچ رو نميتوانند قيمت كالاهاي مصرفي
را مشخص كنند، چون خود هزينهها دست آخر به ميانجي اين قيمتها تعيين
ميشوند. افزون بر آن چنانكه منگر اشاره كرده، نظريه تعيين قيمت بر پايه
هزينههاي توليد نميتواند قيمت خدمات نيروي كار و زمين را كه طبيعت به ما
داده و بر اين پايه خودشان هزينه توليدي ندارند، توضيح دهد. در برابر،
نظريه منگري انتساب ارزش2 اين قيمتها را به سادگي و به همان روشي كه قيمت
هرگونه ديگري از كالاهاي متعين را شرح ميدهد، واگويي ميكند، به اين
صورت كه اين قيمتها از ارزش كالاهاي مرتبه پايينتر يا اگر خودشان
كالاهايي از مرتبه نخست هستند، از ارزش برآوردهسازيهايي كه مستقيما به
آنها وابستهاند، به دست ميآيند.
هر چند تحليل منگر تا اينجا در تعيين
ارزشگذاريهاي مصرفكنندگان به عنوان پديدآورنده عمومي ارزش و قيمت
كالاهاي مصرفي و عوامل توليد كامياب بوده، اما قيمت عوامل منفرد را
توضيحنداده رها ميكند. دليل اين مساله آن است كه كالاهاي مرتبه پايينتر
تنها ميتوانند با مقادير «مكمل» از كالاهاي مرتبه بالاتر توليد شوند.
چنانكه منگر دريافته بود، توليد به ميانجي سرشت خود بايد بيش از يك نوع
عامل توليد را در خود داشته باشد. از اين رو به نظر ميرسد كه نميتوان
بخشهايي محدود از ارزش كالاي مرتبه پايينتر را به هر يك از كالاهاي
گوناگون مرتبه بالاتري كه در توليد آن وارد ميشوند، نسبت داد. با اين
همه در اين جا نيز منگر با تيزفهمي تحليلي خيرهكنندهاي قانون مطلوبيت
نهايي را همچون چراغي در تاريكي به دست ميگيرد تا به راهحل مطلوب برسد.
منگر
ميگويد كه در بيشتر فرآيندهاي توليد، نيازي نيست كه كالاهاي مراتب
بالاتر در نسبتهايي كه همچون واكنشهاي شيميايي موشكافانه تعيين
شدهاند، با يكديگر تركيب شوند. به بيان ديگر در صورتي كه يكي از عوامل
مكملي مانند كود كه در توليد غلات سهيم است، تا اندازهاي يا يكسره كنار
رود، كاهش توليد غلات نتيجه خواهد شد، نه لغو كل فرآيند توليد. به باور
منگر اين نكته نشان ميدهد كه سهم ارزش مقداري خاص از يك كالاي مرتبه
بالاتر را ميتوان از كل ارزش كالاهاي مكمل تركيبشده در فرآيند مشخص
توليد جدا كرد. از اين رو اگر كاهش مشخصي در مقدار كود، با ثبات همه شرايط
ديگر به افت ده كيسهاي محصول غلات بينجامد، ارزش اين مقدار كود براي
كشاورز دقيقا برابر است با مطلوبيت نهايي ده كيسه غلات كه
برآوردهسازيهايي را كه در نتيجه كاهش اين ده كيسه محصول از آنها چشم
ميپوشد، در خود دارد.
منگر «قانون عمومي تعيين ارزش مقداري متعين از كالايي با مرتبه بالاتر» را اين گونه خلاصه ميكند:
«با
اين فرض كه ... همه كالاهاي در دسترس داراي مرتبه بالاتر به
اقتصاديترين شكل به كار ميروند، ارزش مقداري معين از يك كالاي داراي
مرتبه بالاتر برابر است با تفاوت ميان اهميت برآوردهسازيهايي كه زماني
ميتوانند انجام گيرند كه بر مقدار معين كالاي مرتبه بالاتري كه به دنبال
تعيين ارزشش هستيم كنترل داريم، با اهميت برآوردهسازيهايي كه در صورتي
انجام ميگرفتند كه اين مقدار را زير سلطه خود نداشتيم».
زمان، دارايي، كارآفريني
از
آن جا كه منگر فرآيندهاي تبديل كالاهاي مراتب بالاتر به مراتب پايينتر
(توليد) و انتساب ارزش از كالاهاي مراتب پايينتر به بالاتر را
فرآيندهاي علي يكپارچهاي در نظر ميآورد، نقشي اصلي را در هر دوي آنها به
زمان ميداد.
به گفته منگر، «انديشه عليت ... را نميتوان از انديشه
زمان جدا كرد». به واقع اگر «دوره زماني ميان كنترل بر كالاهايي از مرتبه
بالاتر و مالكيت بر كالاهاي متناظر آنها از مرتبه پايينتر را هيچ گاه
نتوان از ميان برد»، فرآيند توليد ذاتا غيرقطعي است، چون عواملي مانند
تغيير در ويژگيهاي خاك يا هوا كه از كنترل يا دانش فني كنشگر بيرون هستند،
ميتواند بر كيفيت يا كميت كالاهاي مرتبه اولي كه به ميانجي فرآيند توليد
پديد ميآيند، اثر بگذارد. اين عدم قطعيت فني كه با توليد گره خورده،
ميتواند به ميانجي بهبود دانش تكنولوژيكي كه در حقيقت آيندهبيني بهتري را
درباره پيامد يك فرآيند علي زمانبر به كنشگر ميدهد، بسيار كاهش يابد، اما
هيچ گاه نميتواند به طور كامل از ميان رود.
اما دانش تكنولوژيك
نميتواند ديگر گونههاي عدم قطعيت را كه پيوند جداييناپذيري با توليد
دارند، بهبود بخشد. از آن جا كه يكايك فرآيندهاي توليد براي ارضاي
خواستههاي آينده انجام ميگيرند، كنشگر بايد بتواند اين خواستهها را
پيشبيني كند. در حقيقت، به گفته منگر، «موفقيت اين فرآيند بيش از هر چيز
به پيشبيني درست مقادير كالاهايي بستگي دارد كه از نگاه آنها (كنشگران)
در دورههاي زماني آينده نياز خواهند بود»، در حالي كه «فقدان كامل
آيندهنگري، هرگونه برنامهريزي براي عملي را كه هدفش ارضاي نيازهاي
انساني است، يكسره غيرممكن خواهد كرد». با اين همه و با وجود آن كه افراد
نميتوانند شرايط آينده خود را با قطعيت كامل پيشبيني كنند، منگر باور
نداشت كه مطلقا از خواستههاي آينده خود ناآگاهند. كمكگيري از تجربههاي
پيشين مايه آن ميشود كه بتوانند بسياري از خواستههايي را كه در طول
برنامهريزي تجربه خواهند كرد، با اطميناني تقريبي پيشبيني كنند. درباره
خواستههاي ديگر مانند نياز به دارو و كپسول آتشنشاني «بيشوكم در ترديد
ميمانند». اما افراد با وجود «دورانديشي نارسا»ي خود، حتي براي ارضاي
اين خواستهها نيز با موفقيت عمل ميكنند. منگر نتيجه گرفت كه «از اين رو
اين شرايط كه در آن روشن نيست نياز به يك كالا در طول دوره برنامههاي ما
احساس خواهد شد يا خير، احتمال اين كه شرايط ارضاي احتمالي اين نياز را
فراهم كنيم از ميان نميبرد و به اين خاطر باعث نميشود كه واقعيت احتياج
ما به كالاها براي ارضاي اين دست نيازها زير سوال رود».
به اين خاطر عدم اطمينان از نگاه منگر، نه يك مانع در راه كنش، بلكه لازمه آن است.3
از
ديد منگر «دومين عاملي كه در كاميابي فعاليت انسان اثرگذار است، دانشي
است كه انسانها درباره ابزارهاي در دسترس خود براي دستيابي به اهداف
مطلوبشان دارند». به عنوان پيششرطي براي ارضاي خواستهها، كنشگران «به
اندازهگيري و سياههبرداري از كالاهايي كه در اختيارشان است»، اشتياق
دارند. هر چه دانشي كه به ميانجي اين فعاليتها پيرامون انواع و مقدار
موجود از كالاهاي مرتبه بالاتر پديد ميآيد دقيقتر باشد، پيشبيني
كالاهاي مصرفي در دسترس براي ارضاي خواستههاي آتي در طول دوره
برنامهريزي دقيقتر خواهد بود. در اقتصادهاي بازار توسعهيافتهاي كه
مالكيت بر مقدار موجود از كالاهاي گوناگون مرتبه بالاتر و مكان آنها
معمولا پراكنده است، دستيابي به دادههايي از اين دست اهميت فراواني در
برنامهريزي براي توليد دارد، اما حتي اگر «پايينترين سطوح تمدن را در نظر
آوريم، ... فقدان كامل اين دانش، هدايت هر گونه فعاليت آيندهنگرانه
انسانها به سوي ارضاي نيازهايشان را غيرممكن ميكند».
حال
فرآيندهاي علي توليد بايد «از سوي فردي كه رفتار اقتصادي دارد ...
برنامهريزي و پياده شوند». منگر مجموعه كاركردهاي ضروري براي راهاندازي
چنين فرآيندي را «فعاليت كارآفرينانه» ميخواند. چنان كه پيشتر
ديدهايم، مهمترين كاركرد كارآفرين از نگاه منگر، پيشبيني خواستههاي
آينده، برآورد اهميت نسبي آنها و كسب دانش تكنولوژيكي و شناخت از ابزارهاي
فعلا موجود است. در نبود دانش و دورنگري كارآفرينانهاي از اين دست،
نميتوان ارزش را از برآوردهسازيها به كالاهاي مرتبه بالاتر منتسب كرد
و تخصيص عقلايي منابع غيرممكن خواهد شد.
فعاليت كارآفرينانه چند
كاركرد ديگر نيز در خود دارد كه به مقوله پراكسيولوژيك دارايي پيوند
ميخورند. يكي از اين كاركردها «محاسبه اقتصادي» است كه با محاسبات مختلف
مورد نياز براي دستيابي به كارآيي فني فرآيندهاي توليد يا به بيان ديگر
براي دستيابي به پرارزشترين كاربرد دارايي رابطهاي نزديك دارد. كاركرد
كارآفرينانه سوم، «فعل اراده» است كه كالاهاي مرتبه بالاتر به ميانجي
آن به گونهاي هدفمند به فرآيندهاي توليد برگزيده تخصيص مييابند.
كاركرد آخر «نظارت بر پيادهسازي برنامه توليد است، به گونهاي كه بتواند
به اقتصاديترين شكل ممكن پياده شود». دو كاركرد آخر به روشني
مالكيت-دارايي را در پي ميآورند و از اين رو كارآفرين منگري را در مقام
يك سرمايهدار-كارآفرين مينشانند. منگر آشكارا بيان ميكند كه «كنترل
بر خدمات سرمايه»، «پيششرطي لازم» براي انجام فعاليت اقتصادي است. افزون
بر آن هر چند ممكن است اين كارآفرين در بنگاههاي بزرگ «چندين كمككار» را
كه فعاليتهايشان كمابيش گسترده و همهجانبه است به كار گيرد، اما باز هم
خود او هر چهار كاركرد ويژه بالا را انجام خواهد داد، «حتي اگر آنها دست
آخر ... به تخصيص سهم ثروت به اهداف توليدي خاص، تنها بر پايه دستههاي كلي
و به گزينش و كنترل افراد محدود شوند».
چهار كاركردي كه منگر به عنوان
هسته كارآفريني شرح ميدهد، صرفا دلالتهاي پراكسيولوژيك دارايي در
كالاهاي مرتبه بالاتر هستند. به اين خاطر است كه از نگاه منگر، دانشي كه
كنشگر كسب ميكند و انتظاراتي كه شكل ميدهد، مستقل و خودبنياد نيستند،
بلكه كاملا زير سايه ساختار كالاهايي ميايستند كه دارايي اين كنشگر و
اهداف برگزيدهاش را پديد ميآورند.4 افزون بر آن، كارآفرين منگر در مقام
«انسان مقتصد»ي كه فرآيند علي نامطمئني را به راه انداخته و پيش ميبرد،
كنشگر پويايي است كه با جستوجوي فعالانه پرارزشترين كاربردهاي
دارايياش سود ميبرد و صرفا «ريسكپذير» منفعلي نيست كه سودش، پاداش
سرمايهگذاري در پروژههاي پرخطر را نشان دهد.5
نظريه قيمت
حال
به واكاوي در نظريه قيمت، برترين دستاورد اقتصاد منگري ميپردازيم. منگر
به توضيح قيمتها بر پايه قانون مطلوبيت نهايي، به مثابه گام پاياني در
پيونددهي نظريه كلاسيك محاسبه پولي با فرآيند عمومي برآوردهسازي
خواستههاي انسان مينگريست. چون اگر عنصر فعال در تعيين قيمت كالاها از
همه مراتب، مطلوبيت نهايي است و كارآفرينان محاسبات اقتصادي خود را بر اين
قيمتها استوار ميكنند، پس ميتوان نشان داد كه كنشهاي هدفمندي كه براي
ارضاي خواستههاي انساني انجام ميگيرند، تعيينكننده نهايي تخصيص منابع و
توزيع درآمد در اقتصاد بازار هستند.
منگر در پيشدرآمدي بر توضيح نظريه
قيمت خود وادار شد كه علت و جوهر مبادله را توضيح دهد. شوربختانه آدام
اسميت و اقتصاددانان كلاسيك به خاطر گرايششان به فهم نياز انسان به يك
كالا به عنوان پديدهاي مجرد و عام و نه متعين و ويژه، هيچ راهي غير از اين
نداشتند كه انگيزه مبادله را گرايش عليالادعا ذاتي انسانها به «تهاتر»
بدانند. به اين خاطر بود كه توضيح نظريه مبادله بر پايه خواستههاي انساني
بر گرده منگر افتاد.
منگر كه بار ديگر به قانون مطلوبيت نهايي متوسل شده
بود، توانست راهحلي ساده و روشنگر را براي اين مساله به دست دهد. او اين
راهحل را با مثالي تقريبا به قرار زير شرح داد. فرض كنيد كه دو كشاورز A و
B وجود دارند و هر كدام مالك مقداري از يك كالا، يكي اسب و ديگري گاو
هستند. منگر با اين فرض كه A، شش اسب و B، شش گاو دارند، پرسيد: «A و B بر
سر مبادله چه تعداد اسب و گاو با يكديگر توافق ميكنند؟» در پاسخ استدلال
كرد كه اين دو طرف تا زماني به مبادله يك اسب با يك گاو ادامه خواهند داد
كه ارزش كالايي كه هر يك دريافت ميكنند از ارزش كالايي كه از كف ميدهند،
فزونتر باشد يا به بيان ديگر تا زماني به اين مبادله ادامه ميدهند كه دو
طرف كالاهايي را كه مبادله ميكنند، به ترتيبي وارونه ارزشگذاري كنند.
منگر تحليل خود را اين گونه خلاصه ميكند:
«دو طرف مبادله زماني به اين
حد (براي مبادله) ميرسند كه يكي از آنها ديگر، مقداري از كالايي را نداشته
باشد كه ارزشش براي او كمتر از ارزش مقداري از كالاي ديگري براي او باشد
كه در اختيار معاملهكننده دوم است و در همين حال، معاملهكننده دوم
ارزشگذاري وارونهاي را براي اين دو مقدار كالا انجام دهد».
توقف
مبادله همچنين حكايت از آن ميكند كه منافع متقابل دادوستد براي طرفين آن
به پايان رسيده. اين منافع در فرصت هر مبادلهكننده براي ارضاي
خواستههاي مهمترش با استفاده از دارايي دگرگونشدهاش در قياس با
خواستههايي كه ميتوانست با مقدار كالاهاي آغازين پيش از مبادله خود
برآورده سازد، نهفته است. از اين رو مبادله، از نگاه منگر، به همان اندازه
توليد، بخشي از فرآيند علي برآوردهسازي خواستهها است. او اين بينش را
براي نشان دادن مغلطه نهفته در اين باور كلاسيك كه مبادله و فعاليتهاي
واسطهها غيرمولدند به كار گرفت و استدلال كرد كه:
«تاثير مبادله
اقتصادي كالاها بر جايگاه اقتصادي هر يك از دو مبادلهكننده همواره مانند
آن است كه گويي ابژه ثروت تازهاي تحت مالكيت آنها درآمده. ... چه اينكه
هدف اقتصاد نه افزايش فيزيكي كالاها، كه همواره برآوردهسازي نيازهاي
انساني به كاملترين شكل ممكن است».
منگر در همان هنگام كه محدودههاي
مبادله را نشان ميداد، شيوه پراكسيولوژيك تحليل فرآيند تعيين قيمتها در
دنياي واقعي را پديد آورد. از آن جا كه يكايك فرآيندهاي علي، آغازي و
پاياني دارند، توضيح كامل اين فرآيند توضيحي است كه عواملي را كه به آن
شتاب ميبخشند و در حركت نگاه ميدارند و نيز عواملي را كه مايه پايان آن
ميشوند، شرح دهد. چيزي كه اهميتي بنيادين در اين شيوه تحليلي دارد، مفهومي
است كه بومباورك آن را «تعادل لحظهاي»6 و ميزس، «وضعيت سكون»7
ميخواندند.8 در مثال پيشين، فرآيند مبادله تا هنگامي پيش ميرود كه A و B،
اين دو كالا را به گونهاي وارونه يكديگر ارزشگذاري كنند. اگر اين
ارزشگذاريهاي وارونه ديگر برقرار نباشند، فرآيند مبادله از حركت
بازميايستد و وضعيت سكون پديدار ميشود. درست است كه در دنياي واقعي
ارزشيابيهاي افراد از كالاها به خاطر دگرگوني در خواستههاي
مصرفكنندگان و شرايط فني توليد پيوسته متحول ميشود و به اين ترتيب، شرايط
مبادله بيشتر بيوقفه بازآفريني ميشود، اما اين نكته ناقض تحليل منگر
نيست. به واقع اين دقيقا مفهوم وضعيت سكون است كه براي تعيين مرز يك كنش
خاص مبادلهاي بدان نياز داريم. چنان كه منگر توضيح ميدهد:
«بنيادهاي
مبادلههاي اقتصادي پيوسته دگرگون ميشوند و به اين خاطر پديده توالي
مداوم رخ ميدهد. ... اما حتي در اين زنجيره از تراكنشها ميتوان با
مشاهده دقيق، نقاط سكون را در زمانهايي خاص، براي افرادي خاص و در ارتباط
با انواع خاصي از كالاها ديد. در اين نقاط سكون هيچ مبادلهاي روي كالاها
رخ نميدهد، چون پيشتر به مرز اقتصادي مبادله رسيدهايم».
توضيح منگر
درباره چگونگي تعيين قيمتها طبيعتا از تحليل او پيرامون مبادله ريشه
ميگيرد. منگر قيمتها را به عنوان «مقدار كالاهايي كه عملا مبادله
ميشوند»، تعريف ميكند. با اين همه به مثابه بخشي از فرآيند كلي ارضاي
خواستهها، «قيمتها صرفا آشكارسازيهاي همراه با فعاليتها[ي اقتصادي] و
نشانههاي دستيابي به تعادلي اقتصادي ميان اقتصادهاي افراد هستند». اين
نكته بدان معناست كه پيدايي قيمتي تحققيافته - يا به بيان ديگر، مبادله
واقعي مقادير معيني از دو كالا - نه تنها با پايان فرآيند مبادله، كه
همچنين با دستيابي طرفين آن به وضعيت گذراي سكون ملازم است. در نمونهاي كه
پيشتر بيان شد، اگر A چهار اسب خود را براي دستيابي به چهار گاو B
بپردازد، هم قيمت تراكنش تحقق مييابد و هم مبادله مقدار خاصي از كالاها
كه براي پيريزي تعادل مبادلهاي گذرايي ميان A و B حول اسب و گاو ضروري
است، انجام ميشود. به همين ترتيب در اقتصادهاي پولي مدرن، در هر لحظه از
زمان، يكايك قيمتهاي پولي كه عملا مشاهده ميشوند، مبادله مقدار
كالاهايي را كه براي تسهيل دستيابي هر جفت معاملهكننده به وضعيت سكون
برآمده از كاتالاكسي9 نياز است، نشان ميدهند. اين وضعيت براي هر فرد، شكل
سكون گذراي كوتاه يا درازي را پيش از ورود دوباره به بازار و درگرفتن
مبادلهاي ديگر به خود ميگيرد. در طول اين وقفه است كه پايان منافع متقابل
مبادله درك ميشود. مثلا مصرفكنندهاي كه از يك سوپرماركت خارج ميشود،
دستكم به گونهاي گذرا نه تنها در ارتباط با مواد غذايي گونهگوني كه
خريده، بلكه همچنين به لحاظ داراييهاي پولي خود و همه ديگر گونههاي
كالاهاي مبادلهپذيري كه دارايياش را شكل ميدهند، در وضعيت سكون قرار
دارد. اين وضعيت آرامش استوار بر كاتالاكسي، دير يا زود كه اين مصرفكننده
دوباره خود را رودررو با فروشندهاي بالقوه ميبيند كه ارزشيابيهايش در
باب يك كالا و قيمت خريد آن، وارونه ارزشيابيهاي خود او است، به هم
ميخورد.
منگر اين شيوه تحليلي را به كار گرفت تا نشان دهد كه قيمتها
تنها به ميانجي ارزشگذاريهاي ذهني مشاركتكنندگان در بازار تعيين
ميشوند. او كار خود را با تحليلي ساده درباره مبادله ميان دو فرد جدا
افتاده آغاز كرد. فرد A1 يك اسب و B1 مقداري گندم دارد. اگر B1 بر پايه
برآوردهايش از مطلوبيت نهايي نسبي اين دو كالا براي خود، دست بالا هشتاد
بوشل10 گندم را براي دستيابي به اسب بپردازد و A1، باز هم بر پايه نگرشش
درباره مطلوبيت نهايي، با كمتر از ده بوشل گندم از اسب دل نكند، مبنايي
براي مبادله وجود دارد، چون A1 و B1 به ازاي قيمتهايي ميان ده و هشتاد
بوشل گندم به ازاي يك اسب، ارزشگذاري وارونهاي را در قبال اسب و گندم
انجام ميدهند. در اين صورت و با اين فرض كه A1 و B1 همديگر را ميشناسند،
قيمتي كه در اين شرايط پرداخت ميشود، در جايي ميان ده تا هشتاد بوشل گندم
به ازاي يك اسب جا خوش خواهد كرد. قيمت دقيق، محل جدال ميان اين دو خواهد
بود و به مهارتهاي چانهزني نسبيشان بستگي خواهد داشت. در لحظهاي كه
مبادله درميگيرد، قيمت تحقق يافته و محو ميشود، و بيدرنگ وضعيت سكوني
براي دو طرف مبادله پديد ميآيد كه ويژگياش بهبود در ارضاي خواستهاي هر
كدام و وقفهاي گذرا در فعاليتهاي آن دو در كاتالاكسي است. حال بگذاريد
پاي دو خريدار اسب بالقوه ديگر، B2 و B3 را نيز كه بيشينه قيمت خريدشان
براي يك اسب، به ترتيب شصت و پنجاه بوشل گندم است، به بازار باز كنيم. با
اين فرض كه بيشينه قيمت خريد B1 در هشتاد بوشل گندم ثابت ميماند، گستره
قيمت تعادلي به شصت و يك تا هشتاد بوشل محدود ميشود، چون رقابت در ميان
خريداران، قيمت را به سطحي افزايش ميدهد كه براي بيرون راندن همه خريداران
و باقي گذاشتن تنها يك خريدار كه از همه تواناتر است، كفايت ميكند. تنها
قيمت شصت و يك بوشل به بالا توزيعي از كالاها را پديد ميآورد كه با وضع
سكون براي همه مشاركتكنندگان در بازار همخوان است. مثلا در قيمت هفتاد
بوشل براي يك اسب، تنها B1 كه در اين حالت خريدار خواهد بود، ارزشي بيشتر
از اين قيمت را براي اسب در ذهن دارد و A1 فروشنده، و B2 و B3، خريدارهاي
كنارزده شده، همگي اين قيمت خريد را بيشتر از ارزش اسب ميپندارند و
راضياند كه بدون آن از بازار بيرون روند. اگر مثال را به گونهاي تغيير
دهيم كه A1 دو اسب را به ترتيب، با كمينه قيمت فروش سي و ده بوشل به بازار
آورد، گستره قيمت تعادلي باز هم محدودتر خواهد شد و به پنجاه و يك تا شصت
بوشل گندم فروخواهد افتاد، و B1 و B2 هر كدام يك اسب را در اين قيمت
خواهند خريد، چون تنها قيمتي تحققيافته در اين دامنه است كه ميتواند
وقفهاي را در فرآيند استوار بر كاتالاكسي پديد آورد كه از بازتوزيع
كالاها در تطابق با بهرهگيري كامل از منافع متقابل مبادله ريشه بگيرد.
منگر اصل عمومي شكلگيري قيمت تحت «معادله انحصاري» - يعني بازاري كه همچون
مثال بالا در يك سوي آن تنها يك فروشنده قرار دارد - را اين گونه خلاصه
ميكند:
«قيمت در محدودههايي شكل ميگيرد كه به ميانجي دو حد پديد
ميآيند؛ از يك سو، همارز11 يك واحد كالاي انحصاريشده از نگاه فردي كه
اشتياق و توانايياش براي رقابت از همه كمتر است و باز هم در مبادله شركت
ميكند [كه در مثال بالا B2 است]، و همارز يك واحد كالاي انحصاريشده از
ديد فردي كه اشتياق و توانايياش براي رقابت در ميان رقبايي كه به شيوهاي
اقتصادي از اين مبادله كنار گذاشته ميشوند، از همه بيشتر است [B3 در اين
مثال]».
با اين همه منگر درك ميكرد كه همان اصلي كه بر شكلگيري قيمت
در حالت انحصار سايه مياندازد، تنها در «انحصار» برقرار نيست، بلكه قانون
اقتصادي مطلقا صحيح و دقيقي است كه هميشه و همه جا درباره شكلگيري قيمت
در همه بازارها صدق ميكند. بر پايه اين قانون كه از سوي بومباورك قانون
«جفتهاي نهايي»12 نام گرفته، قيمت واقعي در هر بازار همواره در سطحي
پديدار ميشود كه بهرههاي متقابل ادامه مبادله را يكسره از ميان بردارد و
دو طرف آن را به وضع سكون برساند.13 منگر مينويسد:
«هر موقعيت مشخص
اقتصادي، مرزهاي معيني را پديد ميآورد كه شكلگيري قيمت و توزيع كالاها
بايد درون آن رخ دهد، و هر گونه قيمت و توزيعي از كالاها كه بيرون اين
مرزها قرار گيرد، به لحاظ اقتصادي امكانناپذير است. ... چه مقداري مشخص
از يك كالا از سوي يك انحصارگر فروخته شود و چه از سوي چندين رقيب در عرضه
اين كالا، و نيز فارغ از آنكه اين كالا در آغاز چگونه در ميان فروشندگان
رقيب توزيع شده، تاثيري كه دست آخر بر شكلگيري قيمت و توزيع اين كالا در
ميان خريداران رقيب وارد ميشود، دقيقا يكسان است.»
اين دلمشغولي گسترده
منگر به فرآيند علي برآوردهسازي خواستههاست كه باعث ميشود در اين تكه
از اصول، به يك اندازه بر «شكلگيري قيمت» و «توزيع كالاها» انگشت تاكيد
بگذارد. كالاها علت بيميانجي ارضاي خواستهها و از اين رو انگيزه بلافصل
براي پا گذاشتن به فرآيند مبادله هستند. اين نكته همچنين تمركز منگر بر
قيمتهاي به لحاظ تاريخي تحققيافته را توضيح ميدهد، چون اين قيمتها به
بيان منگر تنها عبارتند از «مقادير كالاهايي كه عملا مبادله شدهاند». از
اين رو پرداخت آنها است كه افزايش متقابل رضايتمندي را در ميان
مشاركتكنندگان در بازار پديد ميآورد. «نقطههاي سكون» گذرا كه چنين نمود
گستردهاي در نظريه قيمت منگر دارند، وضعيتهايياند كه بلافاصله پس از
پرداخت اين قيمتها كه ديگر فرصت بيشتري براي افزايش متقابل رضايتمندي در
مشاركتكنندگان بازار وجود ندارد، حاكم ميشوند.
چون از نگاه منگر قرار
بود كه اصول، بخش نخست كلي از رسالهاي چندجلدي باشد كه او به دنبال
نگارشش بود و هيچ گاه كاملش نكرد، اين كتاب به روشني، بحثي روشن و مفصل را
درباره تعيين قيمت عوامل توليد و از اين رو درباره هزينههاي پولي توليد كه
در محاسبات اقتصادي كارآفرينان به كار ميروند، كم دارد.14 اين كمبود در
نظريه قيمتي منگر، زبردستانه از سوي بومباورك پر شد كه در 1886 «قانون
هزينهها»15 را كه امروز قانون توليد نهايياش ميخوانيم و تعيين قيمتها
را در بازارهاي عوامل توليد، به گونهاي كاملا سازگار با توضيح منگر
درباره تعيين قيمت كالاهاي مصرفي به ميانجي قانون مطلوبيت نهايي توضيح
ميداد، بيان كرد. با تكميل نظريه منگري فرآيند تعيين قيمت، دستآخر
كارآفريني بنگاهها و محاسبه پولي با انتخاب مصرفكننده درهمآميخته
شدهاند و نظريهاي عمومي را درباره كنش انساني به دست دادهاند. از اين رو
بزرگترين دستاورد منگر و جوهر «انقلاب» او در علم اقتصاد اين است كه نشان
داد قيمتها چيزي بيشتر يا كمتر از نمود عيني فرآيندهايي علي كه
هدفمندانه آغاز شدهاند و ارضاي خواستههاي انساني را در سر دارند، نيستند.
از اين رو اين نظريه قيمتها است كه بنيان اقتصاد منگري و لذا اتريشي را
شكل ميدهد. شومپيتر در تكهاي سخت بخردانه از مديحهاي كه براي منگر
نوشته، بر اين سويه از آثار او انگشت ميگذارد:
«از اين رو مهم، كشف اين
نكته نيست كه افراد به اين دليل و تا جايي به خريد، فروش يا توليد
كالاها روي ميآورند كه آنها را از منظر ارضاي خواستهها ارزشگذاري
ميكنند، بلكه مهم، كشفي از نوعي بسيار متفاوت است؛ مهم كشف آن است كه اين
نكته ساده و ريشههايش در قوانين مرتبط با نيازهاي انساني، يكسره براي
توضيح نكات بنيادين مربوط به همه پديدههاي پيچيده اقتصاد جديد مبادلهاي
كفايت ميكنند، و خواستههاي انساني نيرويي هستند كه سازوكار اقتصادي را
به وراي اقتصاد رابينسون كروزوئهاي يا اقتصاد بدون مبادله پيش ميرانند؛
با وجود نمودهاي چشمگيري كه در برابر اين نكته ميبينيم. زنجيره فكرياي
كه به اين نتيجه ختم ميشود، از اين شناخت آغاز ميگردد كه شكلگيري
قيمتها ويژگي اقتصادي اقتصاد - به گونهاي متفاوت از همه ديگر ويژگيهاي
اجتماعي، تاريخي و تكنيكي آن - است و همه رخدادهاي مشخصا اقتصادي را
ميتوان درون چارچوب شكلگيري قيمتها درك كرد. از يك موضع اقتصادي خالص،
نظام اقتصادي تنها نظامي از قيمتهاي بههموابسته است. يكايك مسائل
اجتماعي، هر نامي كه داشته باشند، چيزي نيستند مگر نمونههايي خاص از يك
فرآيند واحد كه پيوسته تكرار ميشود، و همه قواعد مشخصا اقتصادي از قوانين
شكلگيري قيمتها بيرون كشيده ميشوند. در مقدمه كتاب منگر [اصول]، اين
شناخت را در مقام فرضي بديهي ميبينيم. هدف بنيادين او كشف قانون شكلگيري
قيمت است. به محض اينكه توانست راهحل مساله تعيين قيمتها را هم در سوي
«عرضه» و هم در سوي «تقاضا»ي آن بر تحليلي از نيازهاي انساني و بر چيزي
كه وايزر اصل «مطلوبيت نهايي» خوانده استوار كند، كل سازوكار پيچيده حيات
اقتصادي، ناگهان به گونهاي پيشبينينشده و به روشني، ساده به نظر رسيد.»
شومپيتر
گفته خود را اين گونه به پايان ميبرد كه با وجود ديگر اثرات چشمگير منگر،
«نظريه او پيرامون ارزش و قيمت ... به تعبيري ترجمان شخصيت واقعي او است».
در اين صورت، شخصيت منگر هنوز در پارادايم پراكسيولوژيك شكوفاي اقتصاد
معاصر اتريشي زنده است.
پاورقي
1- marginal utility، اين تعبير
را فردريش فون وايزر، شاگرد منگر كه خود اقتصادداني اتريشي بود، ساخت و به
نظر ميرسد خود منگر هيچگاه آن را در آثار منتشرشدهاش به كار نگرفته.
2- value imputation
3-
اين نكته در هايك، «كارل منگر»، ص 71 بيان شده كه هايك در آن ديدگاه منگر
درباره فعاليت اقتصادي را اين گونه توصيف ميكند:«از نگاه او فعاليت
اقتصادي اساسا برنامهريزي براي آينده است و بحث او درباره دوره يا
دورههاي بسيار متفاوتي كه دامنه آيندهنگري بشر در قبال خواستههاي
گوناگون تا آنها گسترش مييابد، آشكارا رنگي مدرن دارد.»
4- گيدو هولسمن
در مقاله نوآورانه و جريانسازش با عنوان «دانش، داوري، كاربرد دارايي»،
رويكردي كاملا منگري را درباره دانش شرح ميدهد. ميگويد:
«دانش به خودي
خود هيچگاه كمياب نيست. از اين رو مشكلات دانشي تنها تا هنگامي داراي
جايگاهي در اقتصاد هستند كه دانش بايد براي كاربردش انتخاب شود. با اين
همه انتخاب دانش يكسره به دارايي فرد كنشگر وابسته است. ... انتخابهاي ما
نشان از داورياي درباره «اهميت» دانش تكنولوژيك ما تحت شرايط انتظاري
كنشمان دارند. ... با اين همه بدون ارجاع به دارايي خود، به هيچ رو
نميتوانيم دانش را بر حسب اهميت انتخاب كنيم. افزون بر آن وقتي مالك
دارايي هستيم، ميدانيم كه كدام نوع دانش ميتواند مفيد باشد. اين دارايي
است كه يادگيري ما را به مسيرهاي سودمند هدايت ميكند.»
5- منگر به
اين شيوه از هانس فون مانگولت، سلف برجستهاش در سنت آلماني ارزش ذهني به
خاطر توصيف «ريسكپذيري به عنوان كاركرد بنيادين كارآفريني» انتقاد
ميكند. از نگاه منگر، ريسك صرفا ملازم با برنامهريزي و عملكرد فرآيند علي
توليد است؛ فرآيندي كه هدف و نيروي محركهاش، ارضاي مهمترين خواستههاي
كنشگر است.
ميزس نقدي مشابه را بر اين «مغلطه رايج» كه سود كارآفرينانه
نمودي از «پاداش ريسكپذيري» است، به دست ميدهد. او در كنش انساني
مينويسد:
«اين استدلال از سر تا پا غلط است. مالك سرمايه دست به انتخاب
از ميان سرمايهگذاريهاي پرخطرتر، كمخطرتر و امن ميزند. خود عملكرد
اقتصاد آزاد او را به سرمايهگذاري پولش براي عرضه اضطراريترين نيازهاي
مصرفكنندگان به بهترين اندازه ممكن واميدارد. ... اين نكته كه
سرمايهداران معمولا ... ترجيح ميدهند كه سرمايه خود را در ميان ردههاي
گوناگوني از سرمايهگذاري بگسترانند، به اين معنا نيست كه ميخواهند «ريسك
قمار» خود را كاهش دهند. در پي آنند كه شانس دستيابي به سود را براي خود
زيادتر كنند.»
در حقيقت چهار كاركردي كه منگر با فعاليت كارآفرينانه
پيوند ميدهد، همگي در مفهوم «بنيانگذار-كارآفرين»
(promoter-entrepreneur) ميزس گنجانده شدهاند. تنها خطايي كه منگر در بحث
خود درباره كارآفريني انجام داده، اين است كه به اشتباه فعاليت
كارآفرينانه را در رده خدمات مبادلهناپذير نيروي كار قرار داده است.
6- momentary equilibrium
7- the state of rest
8-
براي مطالعه توصيفي از اين شيوه كه به گفته ميزس آن را «به گاسن، كارل
منگر و بوم باورك مديونيم»، بنگريد به ميزس، كنش انساني، صص 35-334. هر چند
بومباورك شاگرد منگر بود، اما اثر كلاسيك هاينريش هرمن گاسن، نويسنده
آلماني در سال 1854 و بسيار پيشتر از آن كه منگر اصول خود را منتشر كند،
بيرون آمد. با اين همه به نظر نميرسد كه منگر هيچ گاه اين كتاب را خوانده
باشد.
9- catallaxy، بياني جايگزين براي واژه economy (اقتصاد) است. در
حالي كه واژه اقتصاد حكايت از آن ميكند كه افراد درون يك اجتماع، مجموعه
مشترك و سازگاري از ارزشها و اهداف دارند، كاتالاكسي نشان از آن دارد كه
ويژگيهايي مانند قيمتها، رشد، تقسيم كار و ... كه در بازار
سربرميآورند، پيامد طبيعي اهداف گوناگون و متفاوت افراد در اجتماع هستند.
مفهوم كاتالاكسي كه نخست ميزس درباره آن بحث كرد، بعدها توسط فردريش فون
هايك رواج يافت. او اين مفهوم را چنين تعريف ميكند:«نظم پديدآمده از راه
سازگاري متقابل اقتصادهاي منفرد بيشمار در بازار».
10- bushel، واحدي براي وزن.
11- equivalent
12- marginal pairs
13- به باور ميزس،
«مفهوم
وضعيت آشكار سكون كه در نظريه اوليه (يا به بيان ديگر، منگري) قيمتها شكل
گرفته، توصيفي معتبر از اتفاقي است كه هر لحظه در بازار رخ ميدهد. هر
گونه انحراف قيمت بازار از اندازهاي كه در آن عرضه و تقاضا با يكديگر
برابرند، در بازار آزاد و رها از قيد و بند، خودتسويهكننده است.»
14- به قول هايك، اين «واقعا تنها نكته مهمي است كه توضيح منگر، خلأ جدي را در آن باقي ميگذارد».15- the law of costs
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در:
وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه یکم مهر ۱۳۹۰
|

ایسنا - قديميترين خودروي جهان که هنوز هم سالم است، در يک حراجي به فروش ميرود.
قديميترين خودروي جهان که نام عجيب و غريب The De Dion Bouton Et Trepardoux Dos-A-Dos Steam Runabout را با خود يدک ميکشد، بيشتر شبيه يکي از مدلهاي اوليه لکوموتيوهاي راهآهن است.
اين وسيله ممکن است که با بخار کار کند، اما چهار چرخ، فرمان جلو و صندلي براي چهار نفر دارد و حداکثر سرعت آن به 38 مايل بر ساعت ميرسد. قرار است قديميترين خودروي جهان در هفته آينده در حراجي آر.ام هرشي به فروش برود. پيشبيني ميشود اين خودرو بين دو تا 5/2 ميليون دلار فروخته شود. خودروهاي قديمي از اين خودرو نيز وجود دارند، اما هيچکدام از آنها ديگر کار نميکنند. قدمت اين خودرو به 127 سال قبل برميگردد، زماني که در فرانسه ساخته شد. تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه یکم مهر ۱۳۹۰
|

بكر
من و پوسنر معتقديم كه هر دوی ما بايد تاكيد بيشتري بر وقايع مورد توجه جامعه بينالمللي بکنیم. بنابراين از حالا به بعد غالبا در مورد موضوعات بينالمللی بحث خواهيم کرد كه با نوشته حاضر در مورد چين شروع میشود.
رشد اقتصادي چين از زماني كه بخش كشاورزي از دستان سرکوبگر دولت آزاد شد، خیرهکننده بوده است. از سال 1980 به این سو، تولید ناخالص داخلی واقعی چین حتی با در نظر گرفتن مقداری بزرگنمایی در آمارهای رسمی، به طور میانگین سالانه 7 تا 10 درصد رشد داشته است. چين يك مقصد عمده براي سرمايهگذاري خارجي و يكي از بزرگترين صادركنندگان جهان شده است که در زمره بزرگترين مصرفكنندگان نفت و ديگر منابع طبيعي قرار دارد. پس از بيدار شدن از خوابی كه صدها سال به طول انجامید اینک به نظر ميرسد این کشور پتانسيل بيحد و حصری دارد؛ به طوری که بسیاری در حال حاضر پيشبيني ميكنند چين طی سده بیست و یکم قدرت اقتصادي پيشتاز خواهد شد و جای ايالات متحده را خواهد گرفت. شايد اين پيشبينيها درست باشد (جام جهاننمای من خيلي تیره و تار است) اما توضيحات هشداردهندهای باید داده شود؛ زيرا ما اين نوع سخنها را پیش از این هم شنيده بودیم. معجزه آلمان بعد از جنگ جهاني دوم آنچنان تاثيرگذار بود كه بسياري پيشبيني كردند؛ آلمان تقریبا با سرعت از ايالات متحده پيشي ميگيرد. چرا که آلمان از قرار معلوم روش جديدي برای سازماندهي جامعه اقتصادي كشف كرده بود. يك قرارداد اجتماعي بين كارگران و شركتها که آلمان را در مسیری پیش میبرد تا از سرمايهداري عقبمانده آمريكا جلو بزند، اما آلمان در دهه 1980 شروع به دست و پا زدن كرد و در دهه 1990 وضعش بدتر شد؛ به طوری که مدتی این کشور را مرد بيمار اتحاديه اروپا در نظر ميگرفتند هر چند که به تازگی قدرت گرفته است. پيشگويي خروشچف در انتهاي دهه 1950 كه اتحاد جماهیر شوروی، ايالات متحده را مدفون ميكند در مورد پيروزي نظامی نبود، بلكه درباره برتري اقتصادي بود. وقتي كه آمارهاي رسمي جماهير شوروي رشد بسيار سريع اقتصادي را نشان داد، اين اتفاق افتاد. معجزه آشكار رشد شوروي، به اقتصاددانان بزرگی مثل جوزف شومپيتر و ساموئلسون و بسياري از ديگران تلقين كرد كه برنامهريزي مركزي چه بسا از لحاظ اقتصادي بر سرمايهداري و عدم تمرکز قدرت اقتصادي برتری داشته باشد. تازهترين مورد پیش از چين، ژاپن است كه رشد اقتصادي بسيار زيادي را از ابتدای دهه 1950 تا اواخر دهه 1980 تجربه كرد و ژاپن را به باشگاه سرآمدان ثروتمندترين قدرتهاي اقتصادي سوق داد. ژاپن نیز رویکرد جديدي از سرمايهداري با نگاهی بلندمدت به کسب و کار كشف كرده بود كه ظاهرا از گونههای سرمايهداري رقابتي آدام اسميت برتر بود. اين برتري ادعایی نظام ژاپني در مجموعهاي از مقالات اقتصاددان بسيار خوب آلن بليندر و در كتابهایی با عناوين مختلف مثل «ژاپنی كه ميتواند بگويد نه» ستایش شد. با اين حال ژاپن از ابتدای دهه 1990 وارد دوره رکود گردید و در حال حاضر نگراني اين است كه آيا ژاپن ميتواند از اين كسادي و ركود خارج شود (من مطمئنم كه اين اتفاق خواهد افتاد). مدل اقتصادي ژاپن الان انباشته از ناكارآييها و ایرادات به نظر میرسد و به هیچ وجه موجی جديد از سرمايهداري دیده نمیشود. هيچكدام از اينها اثبات نميكند كه چين استثنا نخواهد بود و کاملا فراتر از کشورهای دیگر رشد نخواهد کرد؛ اما اين مثالها حکایت از احتياطی دارد که بخواهیم قله اقتصاد 50 سال بعد يا بيشتر را به چين واگذار کنیم. كشورها هميشه درمییابند وقتی که از نظر اقتصادی عقب مانده باشند چقدر رشد سریع اقتصادی آسان است؛ چون آنها ميتوانند دانایی تجسم و تبلور یافته در فناوری و سرمايه انساني را كه كشورهاي پيشتاز بسط و گسترش دادهاند وارد كنند، اما به محض اینكه يك كشور میخواهد خودش را به مرزهاي دانش برساند، انتقال ساده دانایی نتیجه مفید و مولدی در بر نخواهد داشت. از اين به بعد آن کشور بايد در توليد فناوریها و روشهاي جديد مشارکت كند كه بسيار سختتر از استفاده صرف پيشرفتهاي ايجاد شده در جاهاي ديگر است. تردیدی نیست چين نقاط قوت قابل توجهي دارد كه این کشور را قادر ساخته تا براي مدتی طولاني نسبتا با سرعت رشد كند. چين نيروي كار فراوان، سختكوش و جاهطلبي دارد. دولت چین بازارهاي انعطافناپذير نيروي كار در دوران برنامهريزي مركزي به سبک قدیم را آزادسازی بنیادی کرد و بازارهاي کار، آنچنان انعطافپذير شدند كه به شركتها اجازه میدهد تا به آساني نیروی کار را استخدام و اخراج كنند. همچنين كارگران در حال حاضر از آزادی كه قبلا نداشتند برخوردارند، اینکه میتوانند هر شغلي را كه کاملا متناسب با استعداد و توانايي آنها باشد انتخاب كنند. چين اقتصاد خویش را بر روی سرمايهگذاري خارجي و کارآفرینان داخلي باز كرده است، كاري كه شوروي، ژاپن و حتي آلمان هرگز انجام ندادند و چين از فناوریهاي جديدي كه اين سرمايهداران با خود وارد کشور کردند چیزهای زیادی ياد گرفت. چين همچنين محيط کاملا رقابتي در بسياري از بازارها به وجود آورد كه شركتها انعطافپذيري لازم برای تغییر قيمتهايشان با توجه به تغییر هزينههای تولید را دارند و به این ترتیب رقبا دائما قيمت و شرايط فروش خود را تغيير ميدهند. پیشینه طولاني چين در ارزش و احترام قائل شدن به دانش و پژوهشگر دوباره تکرار میشود. حتي خانوادههاي فقير در حال حاضر اندک منابع خود را فدا ميكنند تا براي فرزندان خود تحصیلات مناسب و سایر سرمايهگذاريها در سرمايه انساني را تضمین کنند. در طول دو دهه گذشته، چين از حضور رهبران دورانديشي منتفع شده است که معمولا با خردمندی به سمت آزادسازي اقتصادي حركت كردهاند. آنها با گامهاي نسبتا سادهاي آغاز كردند به این صورت که به کشاورزان آزادي بيشتري دادند تا در قطعه زمين خصوصي كوچكشان تصميم بگيرند چه توليد كنند و بیشتر محصولاتشان را به قيمتهاي تعیین شده در بازار بفروشند. بعد از ملاحظه موفقيتهاي زياد اين گام اول، آنها به تدريج بقيه اقتصاد را آزاد كردند. به كارگران اجازه دادند در انتخاب شغل آزاد باشند، به كارفرمايان اجازه دادند تا در تعيين استخدام و اخراج آزاد باشند، بازارها اجازه یافتند تا بیشتر قيمتها و دستمزدها را تعیین کنند، به سرمايهگذاران خارجي اجازه دادند تا اغلب با مشاركت دولت محلي كارخانه راهاندازي كنند و اجازه دادند تا مبادلات سهام در شانگهاي و جاهاي ديگر گسترش يابد. ضمنا اين سرزمين تا حد زيادي به قرارداد خود در دادن استقلال اقتصادي قابل توجه به هنگ كنگ پایبند ماند. اين توسعه سريع اقتصاد چين، منافع زيادي براي ايالات متحده و ديگر اقتصادهاي ثروتمند فراهم کرده است. چينيها لباس، اسباب بازي، قطعات الكترونيكي ساده و بسياري دیگر از كالاهاي كاربر را در قيمتهايي بسيار پايينتر از آنچه كه بدون توسعه چين امكان داشت، صادر كردهاند. رشد چين، بازاری بزرگتر و ثروتمندتر براي محصولات و خدمات تولید شده در كشورهاي ثروتمند مثل ماشين، كامپيوتر، دارو و ابزارهاي پزشكي، لوازم آشپزخانه و سایر محصولات شده است. تا اينجا توسعه چين مشكلاتي را نه براي كشورهاي پيشرفته بلكه براي كشورهاي در حال توسعهاي به وجود ميآورد كه همان محصولات تولیدی چين را توليد ميكنند. از جمله اين كشورها مكزيك، پاكستان، برزيل و برخی از كشورهاي آفريقايي هستند. اين كه رشد يك كشور بزرگ، تولید ناخالص داخلی سرانه جهاني را افزايش داده اما امکان دارد به كشورهايي كه بيشترين شباهت را با كشور در حال رشد دارند صدمه بزند يك نتيجه عام است اما گاهي اوقات در تئوري تجارت مورد غفلت قرار میگیرد. اگر چين به بالا رفتن از نردبان محصولات ادامه دهد، كشورهاي ثروتمندتر نیز سرانجام آسیب خواهند دید. در آن هنگام چین ميتواند محصولاتی را كه تکنولوژی برتر هستند توليد و صادر كند كه تا حدي به واسطه عدم رعايت حقوق مالكيت، حقوق فكري و قوانين حق اختراع خواهد بود، اما با این حال من معتقدم كشورهاي ثروتمند معمولا از پيشرفت چين نفع ميبرند، چون هر کدام از كشورهاي ثروتمندتر در انواع محصولات و خدمات تخصص دارند. علاوه بر اين همچنان كه چين ثروتمندتر ميشود، بازار حتی بزرگتري براي صادرات كشورهاي ديگر خواهد شد، اما با بازگشت به مضمون اصلي مورد روسيه، آلمان و ژاپن، هیچ بعید نیست كه چين به اندازه كافي به رشد سريع ادامه دهد و عاقبت درآمد سرانه آن برابر يا بيشتر از درآمد سرانه ایالات متحده و اروپاي غربي شود، اما شبیه ديگر كشورهايي كه به نظر توقفناپذیر میآمدند، چين مشكلات جدي دارد و همچنان كه ثروتمندتر ميشود سایر مشكلات ظاهر میگردند. چين بازار سرمايه فاجعهآمیزی دارد؛ با بانكهاي دولتي كه مجبور شدهاند به شركتهاي دولتی ناكارآ وام بدهند. نتيجه آن صدها میلیارد دلار بدهي شده است كه هرگز بازپرداخت نخواهد شد و در حال حاضر به حراج گذاشته شده است. شايد زیادی مانده بدهي به سرعت جذب شود، اما ژاپن به مدت بيش از يك دهه از ذخيره زياد بدهي بانكي لاوصول كه به نحو كارآمدي جذب نكرد، آسیب دید. حقيقتا دولت ژاپن تلاش كرد تا ايجاد بدهي لاوصول را تشويق كند. چين هنوز تعداد زيادي شرکتهای دولتی ناكارآ دارد كه مقامات تمایلی به تعطیل کردن آنها ندارند؛ چون که از نارضایتی ناشی از كارگران بیکار میترسند. اين شرکتها تنها به این دلیل توانستند سرپا بمانند که وامهاي غيراقتصادي از ديگر شرکتهای دولتي مثل بانكها دريافت مي كنند. چين از نظام توسعهيافته قوانين تجاری برخوردار نیست و احترام اندکی براي حقوق مالكيت فكري قائل است. اين رویه شاید براي كشور در حال توسعهای كه عمدتا از دانش نشات گرفته از جاهاي ديگر استفاده ميكند، راهبردی عقلايي باشد؛ اما به محض اینكه كشور ثروتمندتر ميشود و بايد شروع به خلق دانش جديد كند، اين راهبرد مانع فعالیت ميشود. رژيمهاي اقتدارگرا زمانی که رهبران خوبي دارند، عملکرد اقتصادي خوبی پیدا میکنند. اما چنین حکومتهایی ميتوانند بدبختي به بار بياورند وقتيكه رهبرانشان افکار و باورهای اقتصادي ابلهانهاي دارند. چين اين وضعیت را در دوران رهبری مائو تجربه كرد که با راهپیمایی باورنکردنی بزرگ خود باعث كشتن ميليونها چيني شد. گرچه شواهد نشان ميدهد میانگین رشد اقتصادی در رژيمهاي استبدادي كندتر از دولتهاي دموكراتيك نیست اما نرخ رشد بيثباتتري نسبت به دولتهاي دموكراتيك دارند. من معتقدم اگر چين به رشد سريع خود ادامه دهد، دموكراتيكتر خواهد شد، اما اگر آنها رهبران بدي را انتخاب كنند كه عقايد عجيب و غريب در مورد اينكه اقتصاد چگونه بايد سازماندهي شود داشته باشند، پيشرفت اقتصادي شدیدا افت میکند. نرخ رشد جمعيت در چين نسبت به دیگر كشورهاي در حال توسعه، با سرعت بیشتری به زير مقادیر جايگزيني رسیده است كه بدون شک سياست تك فرزندي در اين مسیر نقش داشته است. نتیجه امر جمعيت سالخورده نابهنگامی خواهد بود كه هزینه مالی سنگینی بر نظام تامین اجتماعي و تندرستی تحمیل خواهد کرد بهطوري كه تعداد نسبتا كم افراد جوان بايد مراقبت و تامين مالي جمعيت رو به رشد سالخوردگان را برعهده گیرند. كاهش سريع باروري، نرخ رشد جمعيت را نیز كاهش داد كه شاید در اقتصاد فقیر از نوع مالتوسی جذاب به نظر رسد، اما اقتصادهاي دانشمحور اغلب به دليل پدیدهای كه اقتصاددانان بازده فزاينده به مقياس در توليد دانش جديد و درجه تخصص در انواع متفاوت سرمايه انساني مينامند، با داشتن جمعيت بيشتر پيشرفت ميكنند. در حالی كه صادرات به سمت جمعيت جهانی، جبراني براي كاهش جمعيت يك كشور است، نقش جمعيت داخلي در کسب منافع از سرمايهگذاري در دانش و سرمايه انساني معمولا بسيار مهمتر است. يك عامل نامرئیتر، اما مهم اين است كه با ثروتمندتر شدن كشورها، آنها اغلب سياستهايي را به تصویب ميرسانند که پيشرفت بيشتر را به تعویق میاندازد. اين حالت در آلمان با وضع قانوني كه كارگران را بسیار پرهزینه و بازارهاي نيرويكار و بازنشستگي را انعطافناپذیرتر ساخت، اتفاق افتاد.
اين حالت در ژاپن نیز اتفاق افتاد كه محدوديتهاي تنظیمی و نظارتی بسیاری را بر خدمات، بر سرمايهگذاري خارجي و مهاجرت وضع نموده و نظام بانكي ناكارآ و حمايت شده را حفظ كرد. همین اتفاق بهطور حتم در چين هم ميتواند رخ دهد که پيشبيني شیوههای آن در این مراحل اوليه از توسعه آن کشور بسیار سخت است. من نميگويم كه چين كشور اقتصادي پيشتازي نخواهد شد، اما نسبتا خيلي زود است تا در این باره قضاوت كنيم.
بسياري از پيشگوييهاي شكست خورده درباره ژاپن و ديگر كشورها بايد ما را در مورد يك چنين پيشبينيهاي بلندمدتی محتاط كند. شايد هند پيشتاز شود، آن کشور نقاط قوتي دارد كه چين ندارد يا شايد برزيل اگر که بتواند تمام نیروهایش را جمع کند و شايد به راستی ایالات متحده باز هم پوياترين اقتصاد جهان شود. زمانی که رشد بهرهوري آمریکا كاهش پيدا کرد و اقتصاد
رو به افول گذاشت بسياري از اقتصاددانان و ديگران، در دهه 1970 و برخی نیز در دهه 1980 روی این کشور خط کشیدند. چون من اعتقاد ندارم كه كشورها لزوما به صورت گونههاي زيست شناسي پير شده و میمیرند، ایالات متحده ميتواند به خوبي به عملكرد خود ادامه دهد، از حدود ده پانزده سال پيش بهرهوري به سرعت شروع به رشد كرد، اگر محيط خوبي براي شركتهاي جديد، بازارهاي انعطافپذير محصول و نيرويكار، سرمايهگذاريهاي بزرگ در سرمايه انساني و فناوری و يك نگرش باز براي اندیشههای جديد، مهاجران و روشهاي متفاوت ايجاد نمايد. آن دسته از شماها كه تا 30- 20 سال بعد زندهايد قادر خواهيد بود کشف کنید که آیا شكاكيتها و تحليلهاي من با استفاده از وقایع تایید میشود یا خیر.
پاسخ بکر به خوانندگان
يك بار ديگر از نظرات جالب خوانندگان تشکر میکنم. من چند پاسخ کوتاه برای برخی از آنها دارم. من در نوشته خودم دلیل آوردم، به نفع كشوري مثل چين است كه توجه كمتري به حقوق مالكيت فكري داشته باشد، چرا که این کشور واردكننده خالص دانایی از خارج است.
من اشاره كردم كه اين وضع تغيير خواهد کرد نه فقط به خاطر فشارهاي سازمان جهانی تجارت بلكه به این دليل نیز که همگام با رشدیافتگی چین، خودش دانش بيشتري توليد ميكند و از اين پس انگيزه بيشتري براي حفظ دانش دارد. من از عهدشكني آمريكاييها از حقوق مالكيت اروپايي در قرن 19 كاملا آگاه بودم.
ييلاقهاي روستايي پشتيبان ضعيفي براي كارگران شهري بيكار است، چون كشاورزان در مقايسه با كارگران شهري هنوز خيلي فقير هستند. به همين دليل است كه فشارهاي زيادي براي مهاجرت روستاييها به شهرها وجود دارد، فشاري كه دولت وقت سعي ميكند آن را كم كند. من موافقم كه جذب آلمان شرقی به شیوهای بسيار ناكارآ از قبیل نرخ مبادله یک به یک بين ماركهاي شرقي و غربي، به اقتصاد آلمان آسیب رساند، اما بسياري از مشكلاتش در بازار كار و جاهاي ديگر واقعا مستقل از اين قضیه هستند و رشد اقتصادی آلمان قبل از جذب، کند شده بود. تردیدی نیست که تولید ناخالص داخلی كل چين احتمالا به زودي بزرگترين مقدار جهاني ميشود چون که جمعيتش بسيار زياد است، اما قطعا این تولید ناخالص داخلی سرانه است که براي فهم اين نكته که چه اتفاقي براي رفاه اقتصادي مردم عادي ميافتد، مقياس مناسبی به شمار میآید. شواهدي كه از عليت رشد اقتصادي به سمت دموكراسي بيشتر پشتیبانی ميكند، بر اساس يك بررسی واحد نبوده بلكه بر اساس تاريخچهاي از مطالعات 40 سال گذشته است. من هيچ مدرك جديد معتبري نميشناسم كه اين نتيجه را نقض کرده باشد. اين درست نيست كه من حقوق مدني را نادیده گرفتهام.
من درباره رژيم اقتدارگرای چين، آزادي بيشتر كشاورزان، آزادي تغيير شغل و غيره صحبت كردم. من ميتوانستم دسترسي بيشتر مردم به كامپيوتر و اينترنت و غيره را اضافه كنم، اگرچه قبل از اين كه چين با هر معیاری یک جامعه آزاد محسوب شود خيلي چيزها باقي مانده تا انجام شود. من با انتقاد اسليت از دسوتو آشنا نيستم. من معتقدم دسوتو با کتاب «راه دیگر» خود كار بسيار مهمي در اقتصاد غیررسمی انجام داده است و تاكيد او بر مالكيت ناپیدای فقرا، بينش زيركانهای است. اما او اين بينش را با خود به بسيار دوردستها حمل ميكند. حقوق مالكيت بد، يك مشكل جدي در بسياري از كشورها است. اما چين يك مثال خوب از كشوري به شمار میرود كه با وجود حقوق مالكيت ضعيف، توانست با نرخی سريع از سطوح پايين درآمد رشد پيدا كند. آنطور که دسوتو ادعا میکند، من باور ندارم فقرای آمریکای لاتین داراییهای زیادی داشتند حتی اگر حقوق رسمی بر آنها داشته باشند. من با کار بارنت آشنا نیستم، اما سعی میکنم نگاهی به آن بیندازم و ببینم آیا موضوع را توجیه میکند.
پوسنر
من جام جهاننمایی در اختیار نداشته و نميتوانم عملكرد آتی اقتصاد چين را پيشبيني كنم. من شك دارم كه كسي بتواند چنین کاری بکند؛ تعداد بسیار زيادي از متغيرهاي نامعلوم وجود دارد.
پیشبینیهای مرسوم مثل تخمین اخیر اطلاعات ملي كه شورای اطلاعات ملي، یک گروه معتبر در داخل انجمن اطلاعات ایالات متحده منتشر کرد از نوع «بیشتر همانند گذشته» هستند: چين به سرعت رشد پيدا ميكند و انتظار ميرود كه همينطور ادامه دهد.
تمام كاري كه يك شخص با مسووليت ميتواند انجام دهد، فهرست كردن تعدادي از عواملی است كه به رشد آينده چين كمك ميكند و عواملي كه مانع رشد آينده آن ميشود.
در طرف مثبت قضیه، جمعيت بسيار با انرژي و باهوش و البته زیاد چین را داریم؛ و هنوز منابع استفاده نشده در مناطق روستايي و نيرويكار در كارخانههاي ناكارآي تحت مالكيت دولتی وجود دارد. اگر آن كارخانهها خصوصي شده (و احتمالا تعطيل شوند)، كارگران فراوانی براي جذب شدن در فعاليتهاي اقتصادي با بهرهوري بالاتر، آزاد خواهند شد.
اگرچه من با بكر موافقم كه در بعضي از مسيرها چين نميتواند فقط با كپيبرداري از فناوريهاي خارجي به پيشرفت سريع ادامه دهد، اما در حال حاضر ما رشد سريع تحقيقات علمي در چين و رفتار دوستانه مقامهاي چيني نسبت به حقوق مالكيت فكري كه ايجاد فناوریهاي جديد را آسان ميكند، ميبينيم. اما نكات منفي معيني هم وجود دارد.
من از شباهتي كه بين چين و آلمان دوران ویلهلم دوم (واپسین قیصر آلمان و پادشاه پروس 1871 تا 1918) وجود دارد ميترسم. دو كشور با تمایلات خشن ملیگرایی كه در زمانهايي به شکل هيستريايى در میآید، با توهم و خیالات در مورد احاطه توسط دشمنان بالقوه (درمورد چين، روسيه در شمال، هند در جنوب غربي، ويتنام در جنوب، كره جنوبي، تايوان و ايالات متحده در غرب) و تسخير شده با نهادهای اقتصادي كه نسبت به نهادهای سياسي پيشرفتهتر هستند. این يك تركيب قابل انفجار است.
این وضعیت احتمال دارد چين را به سرمايهگذاري زياد در توان نظامي سوق دهد و حتي ممكن است درگير جنگهايي شود كه فاجعه به بار ميآورد. آهنگ سریع نوسازي اقتصاد چين ممكن است به لحاظ سياسي بيثباتكننده باشد.
ترس از بينظميهاي داخلي، ترسی که ريشه در تجربههاي تلخ تاريخي دارد، آنقدر حاد است كه نمیدانم چه طور میتوان اذیت و آزار فالون كنگ، فرقه شبه مذهبي و غيرسياسي كه خود را عمدتا وقف ورزشهای فیزیکی کرده است، توضيح داد؟
اقليتهای سركش، شامل تبتيها و تعداد زيادي از مسلمانان در بخش غربي كشور ساکن هستند. با ثروتمندتر شدن كشورها، فشار براي آزاديهاي شخصي بيشتر، افزایش مییابد؛ اگر چه همانطور كه بكر متذكر ميشود حكومتهاي استبدادي ناسازگار با رشد سريع اقتصادي نيستند، اما واريانس رشد را به خاطر اينكه ديكتاتوري (با وجود ظاهر آن) از نوع دولتهای شكننده است، افزايش ميدهد.
يك حكومت استبدادي ميتواند به طور ناگهاني متلاشي شود. همانطور که در ایران اتفاق افتاد، زماني كه شاه در سال 1979 سرنگون شد و به درجهاي كمتر، زماني كه حكومت ديكتاتوري كمونيستي شوروي سرنگون شد. رشد سريع مداوم اقتصاد چين جداي از بيثباتيهاي سياسي، با محدوديتهاي ساختاري، آلودگي، كمبودها و تنگناها، نظام بانكداري ضعيف، فساد و عدم تعادل قابل توجه بين تولد پسر و دختر تهديد ميشود. با 116 تولدثبت شده پسر بهازای هر 100 تولد دختر و مازاد 70 ميلیوني پسرها نسبت به دخترها در کل جمعيت، چين به زودي با مشکل عرضه ناكافي جمعيت زنان مواجه خواهد شد.
نتيجه آن احتمالا كاهش زياد سن ازدواج اول براي زنان است (مثل جوامعی كه چند زن ميگيرند) كه مشاركت زنان را به نوبه خود در نيرويكار و در نتیجه توليد اقتصادي كاهش ميدهد. اما اينكه چهطور همه اين عوامل در دهههاي پيش رو عمل ميكنند، به سادگي نميتوان بيش بيني کرد.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه یکم مهر ۱۳۹۰
|

دکتر جواد صالحی اصفهانی*
میثم هاشمخانی **
مشکل بیکاری جوانان و به ویژه بیکاری جوانان دارای تحصیلات دانشگاهی، از مشکلات مهم فعلی اقتصاد کشور محسوب میشود، به نحوی که هماکنون متاسفانه نرخ بیکاری جوانان دارای تحصیلات دانشگاهی، در سطحی بالاتر از نرخ بیکاری جوانان فاقد تحصیلات دانشگاهی قرار دارد.
بیکاری این جوانان قطعا باعث فرسایش و تحلیل رفتن مهارتهایی میشود که در دانشگاهها آموختهاند.
از سوی دیگر در شرایطی که بخش بزرگی از جوانان زحمت رقابت سنگین برای ورود به دانشگاه را به امید کسب موقعیت شغلی مناسب به دوش کشیدهاند، در صورتی که مدتها وقت و انرژی خود را برای یافتن موقعیت کاری صرف نموده و موفق به یافتن شغل نشوند، با حس یاس و سرخوردگی شدیدی مواجه خواهند شد که تبعات اجتماعی و فرهنگی منفی را برای کل جامعه به همراه خواهد داشت.
نقش مهم آموزشهای کاربردی در بهبود اشتغال جوانان
یکی از ریشههای اصلی بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهی آن است که در بسیاری از موارد، کارفرمایان سطح مهارتهای جوانان دارای تحصیلات دانشگاهی را برای کار مناسب نمیدانند و در نتیجه در استخدام آنان احتیاط فراوان به خرج میدهند. بنابراین 2 رکن اصلی در راستای بهبود سطح مهارتهای نیروی کار و به ویژه جوانان، عبارتند از: بهبود کیفیت آموزش دانشگاهی و نیز بهبود کیفیت «آموزش ضمن کار» (Learning By Doing). بدون شک بهبود کیفیت این آموزشها، افزایش «سرمایه انسانی» (Human Capital) جوانان جویای کار را در پی داشته و تمایل کارفرمایان به استخدام آنها را نیز افزایش خواهد داد، بنابراین طبیعی به نظر میرسد که در راستای چارهجویی برای حل معضل بیکاری جوانان، لازم است توجه ویژهای به ارائه برنامههایی در زمینه بهبود کیفیت آموزشهای دانشگاهی و نیز آموزشهای ضمن کار صورت گیرد.
به علاوه باید توجه کنیم که یکی از پایههای مهم رشد اقتصادی پایدار و سالم، آن است که ارتقای سطح مهارتها و دانش نیروی کار، موتور محرکه اصلی این رشد را تشکیل دهد. به عبارت دیگر در یک اقتصاد سالم، جایگزینی نیروی کار جوان و دارای سطح مهارت بالا به جای نیروی کار بازنشسته، منجر به افزایش میانگین بهرهوری نیروی کار شده و بخش بالایی از رشد اقتصادی کشور را تامین میکند. بنابراین اختصاص بخشی از سرمایه معدنی مربوط به نفت برای افزایش «سرمایه انسانی» در شکل آموزشهای مفید شغلی، میتواند فضای مناسبی را برای رشد اقتصادی سالم فراهم کند، رشدی که از طریق جایگزینی نیروی کار جوان و دارای مهارت بیشتر با نیروی کار بازنشسته ایجاد میشود.
با این توضیحات، در ادامه مقاله به بررسی 2 موضوع بهبود کیفی آموزش دانشگاهی و نیز بهبود کیفی آموزش ضمن کار پرداخته میشود:
الف) آزادسازی بازار کار و تاثیر آن در کاربردیتر شدن آموزش دانشگاهی
هماکنون متاسفانه بسیاری از آموزشهای ارائهشده در دانشگاههای کشور، کاربرد اندکی در بازار کار دارند. برای مثال بسیاری از فارغالتحصیلان دانشگاهی نمیتوانند تایپ کنند، نمیتوانند نامه یا گزارش بنویسند و یا آشنایی ناچیزی با نرمافزارهای کامپیوتری مهم مرتبط با رشته تحصیلی خود دارند. در مقابل توانایی اصلی که به آنها در دانشگاهها آموزش داده میشود، عبارت است از: تست زدن!
البته یادگیری مهارتهای قابل ارزیابی به وسیله تست زدن، قطعا برای بسیاری از فارغالتحصیلان دانشگاهی ضروری است، اما به نظر میرسد که تمرکز بیش از حد بر این قبیل مهارتها در سیستم دانشگاهی کشور، به قیمت غفلت از ارائه آموزشهایی صورت گرفته است که اهمیت بیشتری در بازار کار دارند.
یکی از روشهای مهم برای بهبود تدریجی کیفیت آموزشهای دانشگاهی، آن است که کارآفرینان مختلف بتوانند سیگنالهایی برای سیستم آموزشی ارسال نموده و مشخص کنند که کدام آموزشها از دید آنها پراهمیتتر محسوب میشوند. به همین دلیل است که ایجاد آزادی برای کارآفرینان و مدیران شرکتها در افزایش و کاهش دستمزد و همینطور ایجاد آزادی بیشتر برای اخراج نیروی کار فعلی و جایگزینسازی نیروی کار جدید، میتواند به طور غیرمستقیم شرایط را برای بهبود ارتباط سیستم آموزشی دانشگاهی با سیستم تولید کشور ایجاد کند.
در وضعیت فعلی که دستمزد کارکنان معمولا توسط دولت و به صورت تابعی از مدرک تحصیلی و دانشگاه محل فارغالتحصیلی مشخص میشود، هم مدیران دانشگاهی اطلاع کمی از نوع آموزشهای مورد نیاز بازار کار دارند و هم دانشجویان انگیزه ناچیزی برای تحت فشار گذاشتن سیستم آموزشی برای ارائه آموزشهای مورد تقاضای بازار کار خواهند داشت. در چنین شرایطی جوانان فقط میکوشند تا مدرک تحصیلی هر چه بالاتری را از دانشگاههای معتبر دریافت کنند و کمتر پیگیر مهارتهای مورد تقاضای کارآفرینان و مدیران شرکتها باشند.
اما هنگامی که این آزادی برای کارآفرینان ایجاد شود تا دستمزدها را آزادانه و براساس کیفیت کار کارکنان مشخص نمایند، هم انگیزه کارکنان برای افزایش مهارتهای مفید بیشتر میشود و هم هر دانشگاه میتواند با دریافت سیگنالهای مربوط به دستمزد فارغالتحصیلان خود، نقصهای مربوط به سیستم آموزشی خود را به تدریج برطرف نموده و مهارتهای پراهمیت برای بازار کار را در برنامه درسی دانشگاه خود اضافه کنند.
خاطرهای از تاثیر رقابت دانشگاهها بر بهبود کیفیت آموزش دانشگاهی
بگذارید با یک مثال، منظور خود را روشنتر کنم: چند سال پیش که من مدیر دانشکده اقتصاد دانشگاه «ویرجینیاتک» بودم، متوجه شدیم که ظاهرا میانگین دستمزد دریافتی فارغالتحصیلان دانشکده ما، قدری کمتر از میانگین دستمزد فارغالتحصیلان برخی دانشگاههای دیگر است. طبیعتا با توجه به اینکه در آمریکا قانون به کارفرمایان اجازه میدهد که دستمزد را بدون توجه به مدرک تحصیلی کارکنان و فقط با توجه به کیفیت کار آنها افزایش یا کاهش دهند، میشد نتیجهگیری کرد که از نظر بازار کار، کیفیت تحصیلی برخی از دانشجویان دانشکده ما، پایینتر از برخی دانشگاههای رقیب بوده است.
این مساله میتوانست به سرعت باعث شود که تمایل دانشجویان به تحصیل در دانشکده ما کاهش یابد. ما برای جلوگیری از کاهش اعتبار دانشگاه، به سرعت به ریشهیابی این مشکل پرداختیم و متوجه شدیم که یک علت آن است که فارغالتحصیلان ما در نوشتن گزارشهای تحلیلی و همینطور کار با چند نرمافزار خاص ضعیف هستند. به سرعت خود من درس جدید را در دانشکده ارائه کردم که در چارچوب آن، دانشجویان مجبور بودند چند گزارش تحلیلی مفصل بنویسند و به این ترتیب در طول یک ترم مهارتهای آنان برای نوشتن گزارش تحلیلی بالاتر رود.
همچنین به سایر اساتید تاکید کردیم که تلاش کنند تا از طریق تکالیف مختلف، مهارتهای نویسندگی گزارش را در دانشجویان بالا برده و پروژههایی برای افزایش مهارت دانشجویان در کار کردن با نرمافزارهای مذکور تعریف کنند. نتیجه این شد که تدریجا میزان رضایت کارفرمایان از فارغالتحصیلان دانشکده ما بهبود یافته و به این ترتیب شرایط دستمزد آنها بهتر شد.
ذکر این نکته هم ضروری است که در کشور ما قوانین محدودکننده تغییر دستمزد و نیز قوانین محدودکننده امکان اخراج کارکنان و جایگزینی نیروی کار جدید، با هدف برقراری امنیت شغلی و درآمدی برای نیروی کار طراحی شدهاند. در حالی که براساس تجربه بسیاری از کشورهای دنیا، سیستم مداخله دولت در بازار کار قادر به ایجاد امنیت شغلی و درآمدی برای نیروی کار نبوده و فقط به افزایش قراردادهای کاری غیررسمی منجر خواهد شد. در نقطه مقابل اگر کل این سیستم با یک سیستم جامع و فراگیر بیمه بیکاری جایگزین شود، هم امنیت درآمدی شهروندان به شکل بسیار بهتری تامین میشود و هم امکان پویایی بیشتر بازار کار و بهبود کارآیی سیستم آموزش دانشگاهی کشور فراهم خواهد شد.
ب) اهمیت بالای «آموزش ضمن کار» در کاهش بیکاری جوانان
به موازات افزایش کیفیت آموزشهای دانشگاهی و تلاش برای افزایش سرمایه انسانی و مهارتهای کاربردی دانشجویان (به جای تبدیل آنها به ماشینهای تستزنی!)، لازم است اندکی هم به فرآیند یادگیری مهارتهای کاربردی در چارچوب «آموزش ضمن کار» (Learning By Doing) توجه کافی صورت گیرد. در یک اقتصاد پویا، یادگیری بعد از اتمام دانشگاه تمام نمیشود و در محیط کار ادامه مییابد.
در وضعیت فعلی حاکم در ایران بسیاری از کارفرمایان به دلیل کماعتمادی به کارآیی و مهارتهای فارغالتحصیلان دانشگاهی، به سختی حاضر میشوند جوانی را که از دانشگاه فارغالتحصیل شده و سابقه کاری ندارد، استخدام کنند. بنابراین برای چارهجویی معضل اشتغال جوانان در کشور، لازم است توجه ویژهای به مقوله «آموزش حین کار» صورت گیرد.
برای مثال فردی که سالها درس دانشگاهی در رشته شیمی خوانده و ممکن است مدتی هم در آزمایشگاه دانشگاه خود کار کرده باشد، بعد از فارغالتحصیلی همچنان لازم است یک دوره آموزش ضمن کار را سپری کند تا بتواند به خوبی در آزمایشگاه یک شرکت تولید مواد شوینده مشغول به کار شود یا فردی که در دانشگاه فنی و حرفهای در رشته جوشکاری فارغالتحصیل شده، معمولا نیاز شدید به گذراندن یک دوره آموزش ضمن کار دارد.
با این توضیحات، منطقی به نظر نمیرسد که ما بین 5 تا 10 میلیون تومان در هر سال به عنوان سوبسید آموزشی برای یک دانشجو خرج کنیم و پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی و شاغل شدن این دانشجو، به طور ناگهانی این سوبسید را قطع کرده و به علاوه مالیات هم از دستمزد او دریافت کنیم.
طرحی برای بهبود آموزش ضمن کار: حذف مالیات بر دستمزد جوانان
برای حرکت به سمت نقطه بهینه، لازم است تناسبی در سوبسیدهای مربوط به آموزش رسمی دانشگاهی و سوبسید مربوط به آموزش حین کار برقرار شود. یک روش بسیار ساده برای شروع، آن است که مالیات بر دستمزد بخشی از شاغلین که تجربه کاری اندکی دارند و به تازگی باید فرآیند آموزش حین کار خود را آغاز کنند، حذف شود و به این ترتیب هم کارفرمایان و هم خود این شاغلین، تا مدت معینی مالیات بر دستمزد پرداخت نکنند.
این حذف مالیات بر دستمزد میتواند به افراد زیر یک سن خاص (مثلا جوانان زیر 30 سال) اختصاص یابد یا فقط به افرادی تعلق گیرد که برای اولین بار به طور رسمی در یک شغل مشغول به کار میشوند یا مثلا فقط شغلهای خاص را شامل شود که فرآیند «آموزش حین کار» در آنها بسیار مهم است. مثلا بهتر است فردی که در یک مغازه به عنوان فروشنده کار میکند، شامل این حذف مالیات بر دستمزد نشود و در مقابل افرادی که در کارهای فنی و مهندسی یا حسابداری یا بانکداری و نظایر آن مشغول به کار میشوند، تا مدت معینی از این حذف مالیات بر دستمزد برخوردار شوند.
به این ترتیب دولت مالیات بر دستمزد پرداختی توسط کارفرمایان و نیز حق بیمه و مالیات پرداختی توسط کارکنان که مجموعا معادل حدود 30 درصد دستمزد هستند را برای گروه خاصی از جوانان برعهده میگیرد و چنین برنامهای میتواند مشوقی برای به کارگیری نیروهای کار دارای تحصیلات دانشگاهی و فاقد سابقه کار، از سوی کارآفرینان و صاحبان شرکتها باشد. به عبارت دیگر با حذف مالیات بر دستمزد جوانان، کارفرمایان خواهند توانست با هزینه کمتری آنان را استخدام کنند و این مساله میتواند تمایل کارآفرینان و صاحبان شرکتها برای بهکارگیری فارغالتحصیلان دانشگاهی را افزایش دهد. در این صورت میتوان به بهبود تدریجی وضعیت فعلی امیدوار بود، وضعیتی که بسیاری از جوانان دارای تحصیلات دانشگاهی ممکن است دو یا سه سال بیکار بمانند که به فرسایش تدریجی مهارتهای آموختهشده در دانشگاه و نیز دلسردی و یاس در زمینه اجتماعی منجر میشود.
یک راهکار پیشنهادی دیگر، آن است که دولت سوبسیدهایی برای دورههای آموزشی کاربردیتر در نظر بگیرد. البته به نظر میرسد که نمیتوان به موفقیت چنین طرحی چندان خوشبین بود، ضمن آنکه اگر آموزشهای کاربردی در چارچوب فعالیت در فضای کاری واقعی شکل گیرد، قطعا کارآمدتر خواهد بود.
اقتصاددانان برجستهای مانند «پل رومر»، پرداخت سوبسید دولتی برای دستمزد شاغلان جوان یا حذف مالیات بر دستمزد جوانان را، به عنوان یک راهکار اقتصادی کارآمد و دارای توجیه علمی قوی برای بهبود اشتغال جوانان ارزیابی میکنند، اما مشکل اصلی اجرای چنین سیاستی در اقتصادهای در حال توسعه، عبارت است از نحوه تامین مالی آن. به عبارت دیگر در صورت تصمیم به حذف مالیات بر دستمزد جوانان، دولت مجبور خواهد شد مالیات شرکتها یا مالیات بر دستمزد سایر شاغلین را افزایش دهد که این افزایش مالیات تاثیری منفی بر رونق اقتصادی بر جای خواهد گذاشت. با این وجود، خوشبختانه در ایران به دلیل وجود درآمدهای نفتی، امکان حذف مالیات بر دستمزد جوانان بدون نیاز به افزایش مالیات سایرین موجود است. به این ترتیب با اختصاص منابع مالی دولتی (در چارچوب حذف مالیات بر دستمزد جوانان) با هدف بهبود فرآیند «آموزش حین کار»، شرایطی مهیا میشود که بخشی از ثروت ملی مربوط به نفت، در شکل آموزشهای مفید شغلی، به «ثروت انسانی» (Human Capital) تبدیل شود، مسالهای که زیربنای مهم رشد اقتصادی سالم و پایدار خواهد بود.
در پایان به نظر میرسد که یک راهکار مناسب در جهت تامین منابع مالی مورد نیاز برای «حذف مالیات بر دستمزد جوانان»، آن است که در صورت محرومسازی یک یا دو دهک بالای درآمدی از دریافت یارانه نقدی، منابع مالی حاصلشده برای حذف مالیات بر دستمزد جوانان مورد استفاده قرار گیرد. به این ترتیب منابع مالی صرفهجوییشده در اثر حذف یارانه نقدی خانوارهای پردرآمد، به خزانه دولت واریز شده و جایگزین مالیات بر دستمزد جوانان میشود و در نتیجه پس از اختصاص بخش عمده درآمدهای حاصل از اجرای طرح هدفمندی یارانهها به منظور کاهش نابرابری درآمدی، بخشی از این درآمدها نیز برای کمک به بهبود وضعیت اشتغال اختصاص مییابد.
* استاد اقتصاد دانشگاه ویرجینیاتک
(salehi@vt.edu)
** m.hashemkhany@gmail.com
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه یکم مهر ۱۳۹۰
|

دکتر غلامعلی فرجادی
منبع: رستاك
بررسی نتایج طرح آمارگیری نیروی کار «مرکز آمار ایران»، حکایت از تحولات غیرقابل انتظار در بازار کشور طی سالهای 88-1384 دارد.
این تحولات علاوه بر این که نامتعارف و غیرمنتظره بوده است، نشان میدهد که شناخت عوامل و متغیرهای تاثیرگذار بر بازار کار نياز به پژوهشهای ژرف داشته و صرف مشاهده و اعلام تغییر نرخهای کلی بیکاری و اشتغال نمیتواند پایه و اساس درک صحیح مشکل بیکاری و سياستگذاری در راستای کاهش آن قرار گیرد.
نتایج طرح آمارگیری و نیروی کار که در جدول شماره 1 ثبت شده، نشان میدهد که «جمعیت فعال» (شامل مجموع افراد شاغل و نیز افراد جويای کار) از 23 میلیون و 290 هزار نفر در سال 1384، به 23 میلیون و 840 هزار نفر در سال 1388 رسیده است. به این ترتیب در طی این دوره 4 ساله، تنها 550 هزار نفر و به عبارت دیگر سالانه حدود 140 هزار نفر وارد بازار کار شدهاند. به بيان دیگر جمعیت فعال کشور در طی سالهای 88-1384 از رشد بسيار کند کمتر از 1 درصد برخوردار بوده که این رقم به دلایل زیر برای افراد آشنا به دادههای جمعیتی و بازار کار بسی تعجب آور است:
الف- کشور ما دارای جمعیت جوان بوده و بالاترین تعداد جمعیت در گروه سنی 30-20 سال قرار دارند.
ب- ميانگین نرخ رشد جمعیت فعال طی سالهای 65-55 و 75-65 حداقل 2 درصد و در سالهای 85-1375 سالانه 4 درصد بوده است.
ج- پیشبینیهای برنامه چهارم افزایش سالانه جمعیت فعال را بیش از 700 هزار نفر برآورد کرده است.
اکنون سوال اینجا است که چرا به جای 700 هزار نفر مورد انتظار در سال فقط 140 هزار نفر وارد بازار کار کشور شدهاند و بقیه این افراد بالقوه فعال کجا هستند؟
بررسی تغییرات جمعیت فعال
برخی از کارشناسان یکی از دلایل کاهش نرخ رشد «جمعیت فعال» را گسترش کمی آموزش عالی در سالهای اخیر به ویژه گسترش دانشگاه پيام نور میدانند. اگر چه این موضوع تا حدودی در پایین آوردن وارد شوندگان به بازار کار نقش داشته است، لیکن نمیتواند به تنهایی کل تفاوت 560 هزار نفری (560 =140-700) را توضیح دهد.
دلیل مهم دیگری که برای این کاهش وجود دارد و با مطالعات نظری و تجربی در سایر کشورها نیز همخوانی دارد وجود نرخ بالای بیکاری در کشور است. در شرایطی که نرخ بیکاری در سطح بالایی قرار داشته باشد، انتظار میرود که «نرخ فعالیت» (نسبت جمعیت فعال به کل جمعیت کشور) کاهش يابد. این پدیده که به «اثر مایوسکنندگی» معروف است افراد را از جستوجوی کار مایوس میکند، زیرا آنان به هر دری که میزنند نمیتوانند شغلی به دست آورند و از جمعیت فعال خارج میشوند. مطالعات طرح آمارگیری نیز این عامل را یکی از عوامل کاهش «نرخ فعالیت» بيان میکند.
علاوه بر این برخی افراد اگر چه بیکار و در جستوجوی کار هستند، لیکن نمیدانند برای کاريابی به کجا مراجعه کنند و به دلیل عدم اطلاعرسانی کامل در بازار کار، نه فقط بیکار که غیرفعال باقی میمانند. مطالعات طرح آمارگیری همچنین این عامل را در کاهش «نرخ فعالیت» دخیل میداند. به این ترتیب برخی افراد يا به دلیل ناآگاهی يا به دلیل ياس از يافتن شغل از جمعیت فعال حذف میشوند. این استدلال همچنین تا حدودی در ارتباط با گسترش کمی آموزش عالی نیز صادق است. تقاضای بیش از حد آموزش عالی تا حدود زيادی ناشی از بیکاری جوانان به ویژه بیکاری بالای فارغالتحصیلان دبیرستانی است که مشغول شدن در نهادهای آموزش عالی جایگزین مناسبی برای فعالیت و اشتغال است.
مجموعه این عوامل موجب شده است که به جای سالانه 700 هزار نفر، فقط 140 هزار نفر در سال وارد بازار کار کشور شوند و در نتیجه نسبت جمعیت فعال به کل جمعیت کشور، برخلاف تمام پیشبینیهای قبلی، به جای افزایش، از روند کاهشی برخوردار شده و از 41 درصد در سال 1384 به 39 درصد در سال 1388 برسد.
نکته مهم دیگری که ذکر آن ضروری به نظر میرسد، آن است که جمعیت فعال در طی سالهای 88-1384 با نوسانات بسيار زيادی همراه بوده است به گونهای که در دوره 86-1384 از روند نسبتا فزاینده، ولی کند (با رشد سالانه کمتر از 1 درصد) برخوردار بوده است و در سال 1387 با 3 درصد کاهش از 23,578,000 نفر به 22,892,000 نفر میرسد و مجددا در سال 1388 مشمول 4 درصد افزایش میشود. معلوم نیست دلیل این نوسانات زياد در جمعیت فعال چیست و نهادهای آماری چه پاسخ قانعکنندهای برای آن دارند.
بررسی تغییرات جمعیت شاغل
روند تغییرات جمعیت شاغل در دوره 88-1384 حکایت از افزایش 385 هزار نفر در جمعیت شاغل در طی 4 سال 88-1384 دارد. به بيان دیگر آمار نمونهگیری مرکز آمار ایران نشان میدهد که در طی سالهای 88-1384 سالانه به طور متوسط تنها 97 هزار نفر به جمعیت شاغل کشور اضافه شده و به عبارت دیگر سالانه 97 هزار شغل جدید به طور خالص در کشور ایجاد شده است. همچنین آخرین آمار موجود در سایت مرکز آمار ایران مربوط به بهار 1389 میباشد که تعداد شاغلان را در بهار 89، معادل 20 میلیون و 677 هزار نفر اعلام میکند که در مقایسه با ميانگین سال 1388 حدود 300 هزار نفر کاهش يافته است.
بررسی تغییرات جمعیت بیکار
تعداد بیکاران از 2 میلیون و 675 هزار نفر در سال 84، به 2 میلیون و 840 هزار نفر در سال 88 رسیده است و به این ترتیب نرخ بیکاری از 5/11 درصد به 9/11 درصد افزایش يافته است. همچنین آمار بهار 89 حاکی از وجود 3 میلیون و 529 هزار نفر بیکار در کشور حکایت دارد که نرخ بیکاری 5/14 درصدی را به دنبال داشته است.
همانگونه که قبلا توضیح داده شد جمعیت فعال در طی دوره فوق با کم شماری قابلتوجهی روبهرو شده و همین روند کاهنده در «نرخ فعالیت»، خود توضیح میدهد که چرا نرخ بیکاری کم و بیش در سطح بین 11 تا 12 درصد باقی مانده و افزایش نيافته است.
توجه به این نکته ضروری است که اگر جمعیت بالقوه فعال که در جستوجوی کارند کمتر از واقعیت برآورد شود، بر پایه رابطه (جمعیت شاغل- جمعیت فعال= جمعیت بیکار)، شکاف بین جمعیت فعال و جمعیت شاغل کمتر شده و نرخ بیکاری کاهش میيابد و در نتیجه سياستگذاران چنین برداشت خواهند كرد که ضرورت کمتری برای ایجاد اشتغال وجود دارد.
جمعبندی
در تحلیل نهایی دو نکته زیر قابلتوجه است:
الف- به دلیل وجود کم شماری در جمعیت فعال، انتظار میرود که جمعیت فعال در آینده نزدیک از رشد فزایندهتری برخوردار شده و اقتصاد کشور در سالهای آینده با بیکاری بالاتری در مقایسه با امروز روبهرو شود.
ب- اگر چه نرخ بیکاری و تغییرات آن به طور کلی شاخص مهمی در سياستگذاری به حساب ميآید، ولی تاکید صرف بر نرخ بیکاری بدون توجه به سایر متغیرها مانند تغییرات جمعیت فعال و شاغل میتواند بسيار گمراهکننده باشد. در شرایط موجود که دادههای آماری «جمعیت فعال» محل تردید است، مناسبترین شاخص برای ارزيابی وضعیت اشتغال و بیکاری در کشور، میتواند بررسی تغییرات سالانه «جمعیت شاغل» باشد.
برخی اصطلاحات کلیدی در تحلیل بازار کار
شاغل: افرادی که شغل ثابت دارند یا حداقل هفت روز قبل از سرشماری، دستکم یک ساعت کار موقتی و دارای دستمزد انجام دادهاند.
بیکار: افرادی که شغل (اعم از شغل ثابت یا کار موقت) ندارند و در عین حال به طور فعال دنبال شغل هستند. ضمنا افراد دارای درآمد بدون کار (مانند بازنشستگان و نیز افرادی که تنها راه کسب درآمدشان اجاره دادن املاک و مستغلات است) و نیز زنان خانهدار، نه «شاغل» محسوب میشوند و نه «بیکار».
جمعیت فعال: مجموع افراد «شاغل» و «بیکار» را «جمعیت فعال» یا «جمعیت فعال اقتصادی» مینامند. در فرآیند توسعه اقتصادی، معمولا میزان جمعیت فعال جامعه با رشد مواجه میشود.
نرخ مشارکت اقتصادی: نسبت «جمعیت فعال» بخش بر جمعیت کل افراد بالای 15 سال را «نرخ مشارکت اقتصادی» مینامند. طبیعتا فرآیندهایی مانند افزایش تقاضای اشتغال از سوی زنان، به افزایش نرخ مشارکت اقتصادی میانجامد.
نرخ بیکاری: نسبت جمعیت «بیکار» بخش بر «جمعیت فعال» را نرخ بیکاری میگویند.
در حاشيه
براساس دادههای آماری مرکز آمار ایران، تعداد کل شاغلین در طول یک دوره 5ساله (از سال 1384 تا بهار 1389)، فقط در حدود 50 هزار نفر افزایش یافته است!
با وجود آنکه به طور خالص فقط 50 هزار شغل جدید در این دوره 5 ساله ایجاد شده، اما نرخ بیکاری اعلامشده از سوی مرکز آمار ایران، فقط حدود 3 درصد افزایش نرخ بیکاری را در این فاصله زمانی نشان میدهد!
از طرف دیگر جمعیت فعال کشور (شامل افراد شاغل و نیز بیکاران جویای کار)، در همین فاصله 5ساله، فقط در حدود یک میلیون نفر افزایش داشته است، یعنی به طور میانگین سالانه 200 هزار نفر!
با توجه به رشد محسوس تمایل زنان به حضور در بازار کار و نیز فشار تقاضای جوانان برای اشتغال، این پرسش مطرح میشود که چرا این افزایش شدید تقاضا برای موقعیتهای شغلی، در آمارهای مرکز آمار ایران انعکاس ندارد؟ آیا این دادههای آماری کمدقت هستند؟ یا اینکه بخش قابل توجهی از زنان و جوانان در دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشگاهها جذب شدهاند و در نتیجه ورود خود به بازار کار را به تعویق انداختهاند؟ یا بخش قابل توجهی از متقاضیان اشتغال به دلیل ناامیدی از یافتن شغل، به طور موقت از جمع جویندگان کار خارج شدهاند؟
هماکنون آمار رسمی تعداد دانشجویان کشور، تقریبا با جمعیت کل بیکاران برابر است (هر دو در حدود 3 و نیم میلیون نفر). به عبارت دیگر اگر کل دانشجویان موجود به طور ناگهانی وارد بازار کار شوند، جمعیت بیکاران 2 برابر خواهد شد!
با این حساب در صورتی که گسترش شدید ظرفیت دانشگاهها در سالهای اخیر، عامل اصلی جذب بخش قابل توجهی از زنان و جوانان و تعویق ورود آنها به بازار کار باشد، آیا در آینده نزدیک با هجوم سنگین این افراد به بازار کار مواجه خواهیم شد؟

ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه یکم مهر ۱۳۹۰
|

سروش سرافراز
منبع: وبلاگ «کافه اقتصاد»*
در این یادداشت کوتاه، تلاش میشود تا برخی ویژگیهای مهم حاکم بر بازار کار ایران، به طور اجمالی مرور شود. ویژگیهای مورد اشاره، ویژگیهایی هستند که تا حد زیادی خاص بازار کار ایران بوده و در سایر کشورها بروز کمتری دارند:
1. در ایران سهم نیروی کار از کل تولید در سطح بسیار پایینی قرار دارد:
به عبارت دیگر نظام تولیدی در ایران به دلیل برخی سیاستگذاریهای دولتی به سمت استفاده بیش از اندازه از سرمایه فیزیکی و استفاده کمتر از نیروی کار سوق داده شده است. به عنوان مثال سهم نیروی کار از کل درآمد ناخالص داخلی رقمی در حدود
25 درصد است، در حالی که همین رقم در آمریکا برابر 55 درصد است. به نظر میرسد این نسبت پایین سهم نیروی کار از درآمد ناخالص ملی، عامل درجه اول در نرخ بالای بیکاری در ایران است. برای مثال اگر سیاستهای دولت در یک بازه 5 ساله بتواند سهم نیروی کار از تولید را به رقم قابل دسترسی 30 درصد برساند، یعنی سهم نیروی کار از درآمد ناخالص ملی 20 درصد افزایش یافته و به این ترتیب با فرض ثابت ماندن تولید و نیز ثبات دستمزدها، به اندازه کل تعداد افراد جویای کار که هماکنون بیکار هستند، شغل جدید ایجاد میشود.
البته این مثال فرضی به این معنی نیست که در حالت شرحدادهشده فوق، مشکل بیکاری حل خواهد شد. چرا که با افزایش شغلهای موجود، طبیعتا میزان مشارکت افراد در بازار کار هم افزایش خواهد یافت. با این وجود مثال بالا نشان میدهد که تکنولوژی موجود در اقتصاد کشور که به شدت به سمت تولیدات «سرمایهبر» (Capital-Intensive) گرایش دارد، عامل درجه اول در پایین بودن تعداد موقعیتهای شغلی در ایران محسوب میشود.
2. نرخ بیکاری در میان جوانان بسیار بالا است:
نرخ بیکاری، برابر است با نسبت افراد بیکار بخش بر مجموع افراد جویای کار یا به عبارت دیگر «جمعیت فعال». بر اساس این تعریف، هماکنون نرخ بیکاری در میان افراد بالای 15 سال در مناطق شهری ایران، حدودا 17 درصد بوده، در حالی که نرخ بیکاری برای جوانان 15 الی 24 ساله در حدود 8/35 درصد است و به عبارت دیگر از هر 3 جوانی که جویای کار هستند یک نفر نمیتواند شغل پیدا کند! [1]
در مقایسه با سایر کشورها باید به این نکته توجه کرد که اغلب کشورها، اعم از آمریکا، در بدترین شرایط تاریخی نرخ بالای بیکاری قرار دارند، ولی با این حال نرخ بیکاری در آمریکا در حدود 9 درصد بوده و نرخ بیکاری جوانان 15 الی 24 ساله آمریکایی در حدود 20 درصد است [2].
3. تحصیل در طول زمان در ایران ارزش خود را از دست میدهد:
در حالی که در سال 1380 تنها 10 درصد بیکاران ایرانی را افراد با تحصیلات عالی تشکیل میدادند، در سال 1386 حدود 23 درصد از بیکاران در ایران دارای تحصیلات عالی هستند [3]. البته توضیح این پدیده چندان پیچیده نیست، چرا که در گذشته بخش قابل توجهی از استخدام فارغالتحصیلان دانشگاهی توسط سازمانهای دولتی صورت میگرفته است که در سالهای اخیر روند استخدام سازمانهای دولتی کاهش یافته و در عین حال تعداد افراد دارای تحصیلات عالی نیز افزایش یافته است. البته این مساله هم نیاز به توضیح دارد که چرا بخش خصوصی چندان تمایلی به استخدام افراد با تحصیلات عالی ندارد، اما در این مقاله کوتاه، قصد پرداختن به آن را نداریم.
4. نرخ مشارکت در بازار کار ایران بسیار پایین است:
«نرخ مشارکت» در بازار کار، درصد جویندگان کار و به عبارت دیگر «جمعیت فعال»، بخش بر کل جمعیت موجود در سن کار را نشان میدهد. برای مثال متوسط نرخ مشارکت در ایران در بهار 1389 برابر 43 درصد برای کل اقتصاد (شامل زنان و مردان) بوده، در حالی که نرخ مشارکت مردان در بازار کار، برابر 68 درصد است [4]. همین ارقام برای اقتصاد آمریکا، در حدود 65 درصد برای کل اقتصاد و 70 درصد برای مردان است [5].
به این ترتیب نرخ مشارکت مردان ایرانی در بازار کار، تقریبا با نرخ مشارکت مردان آمریکایی در بازار کار برابر است و اختلاف فاحش بین «نرخ مشارکت» ایران و آمریکا، فقط ناشی از نرخ مشارکت ناچیز زنان در بازار کار ایران است. حال فرض کنید زنان ایرانی با نرخی معادل زنان آمریکایی (حدود 60 درصد) جویای کار بودند. در این صورت نرخ بیکاری در ایران رقمی معادل 41 درصد بود. به عبارت دیگر اگر فرصتهای برابر برای زنان در یافتن شغل وجود میداشت و آنها نیز با نرخی مشابه مردان در بازار کار مشارکت میکردند، با تعداد شغلهای فعلی موجود در ایران، نرخ بیکاری بالای 40 درصد قرار میگرفت!
5. تعداد افراد دو شغله در ایران بسیار بالا است:
در ایران حدود 18 درصد کارکنان دارای شغل دوم هستند، در حالی که این رقم در آمریکا چیزی در حدود 5 درصد شاغلین را شامل میشود. این مساله نشان میدهد شغلها در ایران دارای درآمد و کیفیت چندانی نیستند و شاغلین مجبورند به دنبال شغل دوم باشند.
البته ویژگیهای آماری دیگری را نیز میتوان در مورد بازار کار ایران ارائه نمود (به عنوان مثال در مورد بازنشستگی، دوره بیکاری، اقتصاد زیرزمینی…)، ولی در مجموع به نظر میرسد که موارد فوق، مهمترین مولفههای ویژه بازار کار در ایران محسوب میشوند.
* این وبلاگ به انعکاس دیدگاههای تحلیلی جمعی از فارغالتحصیلان اقتصاد میپردازد و در نشانی اینترنتی زیر قابل دسترسی است:
http://cafeconomics.wordpress.com
ارجاعات
[1]: مراجعه کنید به جداول آماری مرکز آمار ایران که در نشانی اینترنتی زیر قابل دسترسی است:
http://amar.sci.org.ir/Detail.aspx?Ln=F&no=265264&S=TP
[2]: برای مشاهده آمارهای بیکاری در آمریکا، به نشانی اینترنتی زیر مراجعه کنید:
https://research.stlouisfed.org/fred2/series/LNS14100000?cid=32447
[3]: مبنای این آمار نیز، دادههای آماری مرکز آمار ایران است که در نشانی اینترنتی زیر قابل مشاهده است:
http://amar.sci.org.ir/Detail.aspx?Ln=F&no=263581&S=TP
[4]: دادههای مرکز آمار ایران در زمینه نرخ مشارکت در بازار کار ایران را، میتوانید در نشانی اینترنتی زیر مشاهده کنید:
http://amar.sci.org.ir/Detail.aspx?Ln=F&no=265256&S=TP
[5]: به آدرس اینترنتی زیر مراجعه کنید:
https://research.stlouisfed.org/fred2/series/LNU01300001?cid=32443
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه یکم مهر ۱۳۹۰
|

مرکز پژوهشهای مجلس با رد ادعای صدرنشینی ایران در جدول کشورهای پرتعطیلی جهان، پراکندگی نامناسب تعطیلات و شمار زیاد تعطیلات مذهبی را که با جابهجایی ماههای قمری تغییر می کنند، از علل بروز معضلاتی همچون «پدیده بینالتعطیلی» دانست و «پایین بودن میزان بهرهوری و کار مفید» در کشور را از چالشهای اصلاح نظام تعطیلات برشمرد. این مرکز در عینحال خواهان تدوین «تصمیمی بومی» در این باره شد تا «از یکسو به افزایش بهرهوری کمک کند و از سوی دیگر از نابسامانی جلوگیری کند.»
مرکز پژوهشهای مجلس بررسي کرد
چالشهای افزایش تعطیلات
دنیای اقتصاد- مرکز پژوهشهای مجلس با بررسی چالشهای افزایش تعطیلات در ایران، «پراکندگی نامناسب تعطیلات» و «سه برابر بودن تعطیلات مذهبی به نسبت میانگین جهانی» را از علل بروز معضلاتی همچون «پدیده بینالتعطیلی» دانست و «پایین بودن میزان بهرهوری و کارمفید» در ایران را از جمله این چالشها عنوان کرد.
بازوی تحقیقاتی مجلس که این گزارش را در حاشیه بررسی لایحه افزایش تعطیلات عید فطر تهیه کرده است، در عین حال دیدگاه کسانی را که معتقدند ایران دارای بیشترین تعداد تعطیلات در جهان است، «رد» ميکند و مينویسد: واقعیت آن است که ایران دارای کمترین تعطیلات به نسبت سایر مناطق دنیا است. این مرکز سپس خواهان تدوین «تصمیمی بومی در خصوص تعطیلات» شد تا «از یک سو به افزایش بهرهوری کمک کند و از سوی دیگر از نابسامانی جلوگیری کند.»
موضوع افزايش تعطيلات سراسري زمانی مطرح شد که اولين بار اوايل مردادماه محمود احمدينژاد، رييس جمهور با مطرح کردن اين موضوع که ايران از نظر کمبود تعطيلات دومين کشور جهان است، از ساعات کار طولاني در هفته انتقاد کرد. احمدينژاد همچنين خواستار تعطيلي سراسري روزهاي پنجشنبه شد تا بر اساس آن اعضاي خانواده فرصت بيشتري براي در کنار هم بودن داشته باشند و از نظر او «روز خانواده» شکل بگيرد. يک هفته پس از اين اظهارات رييسجمهور و قبل از آنکه رييس دولت اقدامي براي عملي کردن اين اظهارات خود انجام دهد، جمعي از نمايندگان مجلس پيشدستي کردند و طرحي يک فوريتي براي تعطيل کردن روز پنج شنبه به صحن علني مجلس ارائه دادند که با مخالفت ديگر نمايندگان روبهرو شد. اما اين مخالفت مجلس دولت را از تصميمش براي تعطيلي سراسري پنجشنبهها باز نداشت، چراکه يک هفته پس از طرح مجلس، عبدالعلي تاجي معاون حقوقي و امور مجلس معاونت توسعه مديريت و سرمايه انساني رييسجمهور خبر داد که لايحه افزايش تعطيلي عيد فطر و روزهاي پنجشنبه دستگاههاي اجرايي «به صورت همزمان» از سوي دولت تقديم مجلس ميشود. اگر چه اين خبر به واقعيت نپيوست و دولت لايحه افزايش تعطيلات عيد فطر را جداگانه و بدون لايحه تعطيلي پنجشنبهها به مجلس داد، اما اظهارنظرهاي گاه و بيگاه نمايندگان مجلس و مسوولان دولتي نشان از مصمم بودن دولت براي افزايش تعطيلات هفتگي دارد. آخرين موضعگيري برخی نمایندگان مجلس درباره تعطيلي پنجشنبهها نیز نشان از پیگیری مجلس براي تعطيلي شنبهها به جاي پنجشنبهها دارد.
چندی پیش نیز سایت الف، وابسته به احمد توکلی، رییس مرکز پژوهشهای مجلس در یادداشتی افزایش تعطیلات آخر هفته به دو روز را عامل افزایش بهرهوری برشمرده بود. اینک به نظر ميرسد مرکز تحت مدیریت احمد توکلی نیز، ایدهاي تقریبا مشابه سایت وابسته به او را توصیه ميکند.
بررسي دو ديدگاه موجود درباره وضعيت تعطيلات
مركز پژوهشهاي مجلس در بررسي ميزان تعطيلات در كشور در حاشيه تحليل لايحه افزايش تعطيلي عيد فطر، به بررسي دو ديدگاه متفاوت موجود در اين باره ميپردازد.
اين مركز مينويسد: گروهي معتقدند ايران داراي بيشترين تعداد تعطيلات در جهان است. علت اين ادعا نيز آن است كه در اين ديدگاه تعطيلات رسمي و تعطيلات پايان هفته از يكديگر تفكيك شده و ايران به لحاظ تعطيلات رسمي با ديگر كشورهاي جهان مقايسه شده و داراي بيشترين تعطيلات در جهان است. اين گروه معادل تعطيلات را اصطلاح holiday گرفته و مبناي محاسبه و شمارش تعطيلات در كشور قرار ميدهند. به اين ترتيب براي مثال در مقايسه با كشور انگلستان وضعيت تعطيلات در ايران به شكل (جدول1) خواهد بود.
براساس اين تحليل، نكته قابل توجه درخصوص اين ديدگاه آن است كه معمولا هر ساله نزديك به 4 روز از تعطيلات رسمي كشور با تعطيلات پايان هفته همپوشاني پيدا ميكند و در واقعيت تعداد تعطيلات در ايران 20 يا 21 روز است. اما براي اينكه ايران داراي بيشترين تعطيلات در جهان نشان داده شود، تعطيلات ذكر شده در قانون مبناي محاسبه تعطيلات قرار ميگيرد نه تعطيلات واقعي. البته ممكن است در خصوص ديگر كشورها نيز همپوشاني ميان تعطيلات رسمي و آخر هفته روي دهد.اما در اكثر اين كشورها براي تعطيلات تبصرهاي وجود دارد كه در صورت همپوشاني تعطيلات رسمي با تعطيلات آخر هفته روز ديگري بايد تعطيل شود.اين گزارش ميافزايد: در مقابل گروه اول، گروه دوم بر اين باورند كه ايران داراي روزهاي تعطيل كمي در جهان است. آنها تفكيك ميان تعطيلات رسمي و تعطيلات پايان هفته را نميپذيرد و باورشان بر اين است كه ميان اين دو نوع تعطيلات به لحاظ ماهيت تفاوتي وجود ندارد. آنچه ملاك و مبنا است تفاوت ميان روز كاري و روز تعطيل است و در اين ميان فرقي نميكند نام تعطيلي پايان هفته باشد يا تعطيلات رسمي. از همينرو اگر بنا بر مقايسه ميان تعطيلات ايران با ساير كشورهاي دنيا باشد، بايد كل تعطيلات كشور(اعم از پايان هفته و رسمي) با كل تعطيلات ساير كشورها مقايسه شود. اگر چنين اتفاقي بيفتد ايران داراي كمترين تعطيلات در جهان خواهد بود. براي مثال در مقايسه كل تعطيلات ايران با كشور انگلستان وضعيت تعطيلات دو كشور به شكل(جدول2) خواهد بود.
پراكندگي نامناسب تعطيلات در ايران
مركز پژوهشهاي مجلس در ادامه اعلام ميكند: واقعيت اين است كه تفكيك تعطيلات پايان هفته و تعطيلات رسمي تفكيك قابل قبولي نيست و مبناي اين تفكيك مشخص نيست. در واقع مبناي قابل قبول، محاسبه نسبت روزهاي تعطيل و روزهاي كاري و مقايسه آن در كشورهاي مختلف است. با اين مبنا كل تعطيلات در ايران نسبت به ساير مناطق دنيا كمترين است، اما بهرغم كم بودن تعداد تعطيلات در ايران توزيع و پراكندگي تعطيلات در ايران به گونهاي است كه باعث ايجاد پديده بينالتعطيلي در كشور ميشود. اتفاقي كه در ديگر كشورهاي دنيا كمتر ايجاد ميشود، به همين خاطر ايران از معدود كشورهايي است كه تعطيلات در آن مسالهساز شده و در سالهاي اخير مورد بحث و مناقشه سياستگذاران و تصميمسازان است. به عبارت ديگر اگرچه ايران كمترين تعطيلات را در دنيا دارا است، پراكندگي اين تعطيلات به گونهاي است كه نسبت به كشورهاي با دو برابر تعطيلات، بيشترين چالش را براي كشور از حيث اقتصادي و آشفتگي و به هم ريختگي امور به همراه دارد. در واقع چالش اصلي تعطيلات در كشور توالي تعطيلات رسمي(مذهبي، ملي و حكومتي) با تعطيلات پايان هفته و ايجاد پديده بينالتعطيلي در كشور است. مهمترين علت اين پديده به تعيين تعطيلات مذهبي براساس تقويم هجري قمري بازميگردد.
پايين بودن ميزان بهرهوري در كشور
اين مركز در ادامه گزارش خود با اشاره به پايين بودن ميزان بهرهوري و كار مفيد در كشور ميافزايد: مقايسه تعطيلات در صورتي معنادار خواهد بود كه ميزان كار مفيد و بهرهوري در كشورهاي ديگر نيز شبيه ايران باشد، علاوه بر اين در حالي كه اصل 43 قانون اساسي به تامين اقتصادي و ريشهكن كردن فقر اشاره دارد پايين بودن بهرهوري در كشور سبب ميشود افزايش تعطيلات به بهرهوري پايين دامن زده و به تامين اقتصادي آسيب بزند. از همين رو افزايش تعداد تعطيلات بدون افزايش بهرهوري به اقتصاد ملي آسيب خواهد زد. علاوه بر اين، در خصوص اين مدعا كه افزايش تعداد تعطيلات با افزايش رضايت كارمندان به افزايش بهرهوري منجر ميشود، پژوهش مستقل علمي انجام نشده و نميتواند مبناي تصميمگيري در سطح كلان باشد.
مهمترين چالشهاي تعطيلات
مركز پژوهشهاي مجلس در جمعبندي نهايي اين تحليل، «ايجاد پديده بينالتعطيلي» و «تاثيرات اقتصادي ناشي از تعطيلات» را مهمترين چالشهاي تعطيلات در كشور عنوان ميكند و ميافزايد: تعداد زياد تعطيلات مذهبي(سهبرابر متوسط جهاني) و تعيين تعطيلات بر مبناي ماه قمري وچرخش ماههاي قمري باعث ميشود در موارد متعددي تعطيلات مذهبي در روزهاي هفته قرار گيرد. در چنين شرايطي و به خصوص در وضعيتي كه تعطيلات مذهبي 2 روز است، كل هفته تحتالشعاع تعطيلات قرار گرفته و در عمل تعطيل ميشود. نابساماني ناشي از چنين وضعيتي آسيبهاي اقتصادي و فرهنگي بسياري ايجاد ميكند و به دليل اين نابسامانيها، تعطيلات به معضل كشور تبديل شده است.اين گزارش ميافزايد: وضعيت كشور در خصوص ساعات كار، ميزان بهرهوري و كار مفيد و تعداد تعطيلات به گونهاي است كه نميتواند از طريق مقايسه با ساير كشورها در خصوص كاهش يا افزايش تعطيلات اظهارنظر كرد. بنابراين بايد تصميم بومي در خصوص تعطيلات اتخاذ شود تا از يكسو به افزايش بهرهوري كمك و از سوي ديگر از نابساماني جلوگيري كند.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه یکم مهر ۱۳۹۰
|