مترجم: محسن رنجبر
منبع: راهنماي اقتصاد سياسي آكسفورد
قسمت دوم
آيا راي‌دهندگان ناآگاه به دموكراسي آسيب مي‌زنند؟
در نيمه نخست اين نوشته كه هفته پيش چاپ شد، به بررسي رفتار راي‌دهندگان «آگاه» و «نا‌آگاه» و تاثير حضور گروه فشار در روند انتخابات پرداختيم. اكنون ادامه اين نوشته از نظرتان مي‌گذرد.


حال تصور كنيد كه راي‌دهندگان نامطلع از برخي مسائل آگاهند. مثلا ممكن است بدانند كه انجمن ملي اسلحه آمريكا از يكي از نامزدها پشتيباني مي‌كند و از اين رو مي‌توانند دريابند كه نامزد دريافت‌كننده وجوه بيش از راي‌دهنده آگاه مياني به موضع اين انجمن نزديك است. به طور كلي‌تر، ممكن است راي‌دهنده نامطلع بداند كه گروه فشار در سمت راست توزيع سياسي قرار دارد. اگر او همچنين بداند كه نسبت به راي‌دهنده متوسط چه جايگاهي دارد و در سمت راست او باشد، مي‌تواند دريابد كه بايد به نامزدي كه وجوه را از گروه فشاردست راستي دريافت كرده، راي دهد، در حالي كه آن دسته از راي‌دهندگان ناآگاهي كه در سمت چپ راي‌دهنده مياني قرار دارند، گرايش مي‌يابند كه به نامزد ديگر راي دهند.
دو حالت زير را در نظر بگيريد: اگر راي‌دهندگان ناآگاه بيشتر در سمت راست راي‌دهنده آگاه مياني قرار داشته باشند، نامزدي كه از او صحبت كرديم، وجوه گروه فشار دست راستي را مي‌پذيرد و حتي آن را تبليغ مي‌كند. اين حالت زماني رخ مي‌دهد كه تعداد آرايي كه اين نامزد از راي‌دهندگان ناآگاه سمت راست از آن خود مي‌كند، بيشتر از شمار آرايي باشد كه در ميان راي‌دهندگان نامطلع سمت چپ از دست مي‌دهد، به گونه‌اي كه اين تفاوت براي جبران كاهش سهم او از آراي راي‌دهندگان مطلع كافي باشد. در برابر، اگر راي‌دهندگان نامطلع بيشتري در سمت چپ راي‌دهنده آگاه مياني وجود داشته باشند، اين نامزد با پذيرش پيشنهاد گروه فشار ضرر مي‌كند و از اين رو از همان آغاز آن را نمي‌پذيرد.
در اين گونه از مدل، پول پرداختي از سوي گروه‌هاي فشار به راي‌دهندگان نامطلع كمك مي‌كند. اگر توده راي‌دهندگان ناآگاه در سمت راست ميانه راي‌دهندگان آگاه باشند (و بر اين پايه، ميانه كلي در سمت راست ميانه راي‌دهندگان مطلع قرار داشته باشد)، يك نامزد وجوه گروه فشار را قبول خواهد كرد و نتيجه اين كمك‌هاي انتخاباتي، حركت او به سمت راست ميانه راي‌دهندگان آگاه خواهد بود. از سوي ديگر، چنانچه راي‌دهندگان ناآگاه بيشتري در سمت چپ ميانه باشند، ‌هيچ يك از نامزدها وجوه گروه فشار دست‌راستي را نخواهند پذيرفت. كوتاه سخن اينكه گروه‌هاي فشار، فرآيند سياسي را تحليل نمي‌برند، بلكه به آن كمك مي‌كنند!
تا‌كنون حالتي را در قالب مدل در‌آورده‌ايم كه در آن برخي راي‌دهنده‌ها از مواضع نامزدها آگاه نيستند. يك امكان ديگر اين است كه از مواضع نامزدها آگاه باشند، اما از كيفيت نسبي آنها، نه. در اينجا راي‌دهنده‌ها عقلايي رفتار مي‌كنند و گروه فشار داراي اطلاعات خصوصي (در اين مورد، درباره كيفيت نسبي نامزدها) است. در چند مقاله تازه به اين حالت پرداخته شده، اما مفروضات جانبي متفاوتي در آنها به كار رفته است: تبليغات محتوا دارد؛ تبليغات محتوا ندارد، اما مخارج صورت‌گرفته روي تبليغات اطلاعاتي را مخابره مي‌كنند؛ گروه‌هاي فشار پيشنهاد كمك مي‌دهند؛ نامزدها پيشنهاد دريافت پول مي‌دهند؛ يك گروه فشار وجود دارد؛ چندين گروه فشار وجود دارد؛ نامزدها تنها انديشه پيروزي را در سر دارند؛ نامزدها داراي اهداف سياسي هستند.
اين تلاش‌هاي گونه‌گون براي مدل‌سازي، همه به همان نتايج روشني كه در پاراگراف پيش آمد، نمي‌رسند. به طور كلي نتايج اين مدل‌ها به پاسخ اين پرسش بستگي دارد كه آيا ارزش اطلاعات آشكار‌شده از خسران ناشي از اتخاذ مواضع نامطلوب‌تر از سوي نامزدها در حين رقابت براي دستيابي به وجوه گروه‌هاي فشار كمتر است يا خير.
اين توازن به نوبه خود تا اندازه زيادي به تعداد گروه‌هاي فشار و نيز به اين نكته كه پيشنهاددهنده، نامزدها بوده‌اند يا گروه‌هاي فشار، بستگي دارد. همه اين مدل‌سازي‌هاي مختلف اين نكته را مدنظر قرار مي‌دهند كه اطلاعات ارزشمند براي راي‌دهندگان ناآگاه به ميانجي كمك يا تاييد گروه فشار آشكار مي‌شود و همه آنها فرض را بر عقلايي بودن راي‌دهنده‌ها مي‌گيرند. اين پيشرفت روش‌شناسانه مهمي است، چگونه راي‌دهندگان مي‌توانند اطلاعاتي را در نظر گيرند كه ممكن است ديگران بخواهند پنهان‌شان كنند يا آنها را به انحراف بكشانند.
نشان داده‌ايم كه راي‌دهندگان ناآگاه چگونه از رفتار استنتاج مي‌كنند و به اين شيوه آگاه‌تر مي‌شوند. از آنجا كه اين همه در يك بازي در نظر گرفته شده‌اند، همه بازيكنان ديگر در هنگام تصميم‌گيري، اين رفتار و اطلاعات را در نظر مي‌گيرند و البته راي‌دهندگان نامطلع نيز در نتيجه‌گيري‌هاي خود، استراتژي‌هاي بازيكنان ديگر را مد نظر قرار مي‌دهند. (1)
در مثال پاياني اين نوشته، گردآوري اطلاعات در متن راي‌دهي را بررسي مي‌كنيم. فرض كنيد كه مجموعه‌اي از راي‌دهندگان بايد درباره مقدار پولي كه بايد خرج شود، تصميم بگيرند. براي آنكه دركي از اين حالت به دست آوريم، از مثالي بسيار ساده آغاز مي‌كنيم. تصور كنيد كه پنج راي‌دهنده با ترجيحاتي يكسان وجود دارند. سه تا از آنها برآوردهايي بدون تورش از اقدام صحيحي كه بايد انجام شود دارند و دو تاي ديگر كاملا آگاهند. راي‌دهندگان مي‌دانند كه مطلع هستند يا نه. نامطلع‌ها مي‌دانند كه راي‌دهندگاني آگاه وجود دارند، اما تعداد‌شان را نمي‌دانند. همچنين فرض كنيد كه اقدام درست، صرف 7 ميليون دلار پول است و بازيكنان نامطلع، با احتمال برابر، پيامي را مبني بر اينكه اين مبلغ بايد 5، 7 و 9 ميليون دلار باشد، دريافت مي‌كنند. اگر فرض كنيم كه راي‌دهندگان نمي‌توانند با يكديگر ارتباط برقرار كنند، احتمال اين كه تصميم اكثريت عدد 7 نباشد، چقدر است؟ اگر راي‌دهندگان عقلايي باشند، اين احتمال صفر است، چه اينكه همه راي‌دهندگان ناآگاه به شكلي عقلايي از شركت در انتخابات پرهيز مي‌كنند.
مي‌دانند كه به اين شيوه، تنها راي‌دهندگان مطلع در تصميم‌گيري شركت خواهند كرد و اينكه راي‌دهندگان تصميمي صحيح خواهند گرفت.
اين مثال دو موضوع مهم اما مرتبط را به تصوير مي‌كشد. نخست اينكه افراد آگاه‌تر تصميم مي‌گيرند كه راي دهند (در اينجا بحث ما دست‌كم بر خلاف برداشت رايج نيست). نكته دوم اين است كه راي‌دهنده بالقوه از خود مي‌پرسد كه با نظر به اينكه نقشي اساسي دارد، آيا بايد راي دهد يا خير، و اگر راي مي‌دهد، چگونه بايد اين كار را انجام دهد.
 به بيان ديگر تصميم براي راي‌ دادن يا ندادن و چگونگي راي‌ دادن تنها به اين بستگي ندارد كه فرد جايگاهي محوري و اساسي خواهد داشت يا خير، بلكه به ترجيحات و ساختار اطلاعاتي همه راي‌دهندگان نيز وابسته است. درك ما از مساله، ديگر در قالب نظريه تصميم‌گيري نيست، بلكه در چارچوب نظريه ‌بازي‌ها قرار دارد.
براي آنكه اين ايده را در چارچوب مدلي پيچيده‌تر، اما واقع‌گرايانه‌تر نشان دهيم، فرض كنيد كه سه راي‌دهنده(يا سه گروه راي‌دهنده) وجود دارند كه آنها را با نمادهاي V و Vi و Vu نشان مي‌دهيم، دو نامزد D و R در انتخابات شركت كرده‌اند، و نيز دو وضعيت 1و 2 مي‌تواند بر دنياي خارج حاكم باشد.
 فرض كنيد كه راي‌دهنده V فارغ از وضعيت بيروني حاكم به نامزد D راي مي‌دهد. راي‌دهنده دوم، مستقل اما مطلع است و Vi نام مي‌گيرد. او شرايط بيروني حاكم را مي‌داند و در صورت حاكميت شرايط 1 به نامزد D و در صورت بر‌قراري وضعيت 2 به نامزد R راي مي‌دهد. با نظر به ترجيحات Vi اگر وضعيت بيروني حاكم 1 باشد، D برگزيده بهتري خواهد بود، در حالي كه اگر وضعيت 2 برقرار باشد، بهتر است R انتخاب شود.
 راي‌دهنده سوم، Vu نيز مستقل (با همان ساختار ترجيحاتVi ) اما نا‌آگاه است. با اين همه Vu ترجيحات و مجموعه‌هاي اطلاعاتي دو راي‌دهنده ديگر را مي‌داند. اگر احتمال برپايي حالت 1 (كه در آن D نامزد ارجح از نگاه Vu است) از احتمال بر‌پايي حالت 2 بيشتر باشد، Vu چگونه راي خواهد داد؟ مدل استوار بر نظريه تصميم‌گيري كه در آن راي Vu بر محتمل‌ترين وضعيت بيروني (حالت 1) متكي است، حكايت مي‌كند كه او به D راي مي‌دهد. اما بر اساس مدل محوري استوار بر نظريه بازي‌ها به R راي خواهد داد.
استدلالي كه اين نتيجه را به دست مي‌دهد، از اين قرار است: اگر حالت 1 بر‌قرار باشد، هم V و هم Vi به D راي مي‌دهند و فارغ از راي Vu، پ D پيروز انتخابات خواهد بود. اگر حالت 2 حاكم باشد، نظر V و Vi متفاوت خواهد بود و Vu جايگاهي محوري خواهد داشت. در چنين شرايطي Vu به R راي مي‌دهد، چون در حالت 2، R را به D ترجيح مي‌دهد. بنا‌بر‌اين Vu هميشه به R راي مي‌دهد.
چنين رفتاري اين امكان را به راي‌دهنده آگاه Vi كه سلايقش به Vu شبيه است مي‌دهد كه در همه شرايط محوري باشد. اين رفتار در قياس با آنچه در چشم‌انداز استوار بر نظريه تصميم‌گيري ترسيم مي‌شود، پيامد بهتري را براي Vu به بار مي‌آورد. از آنجا كه مدل نظريه تصميم‌گيري همواره راي به D را به Vu پيشنهاد مي‌كند، او حتي در حالت 2 نيز كه در آن R را ترجيح مي‌دهد، به D راي خواهد داد.
اين دو مثال نشان مي‌دهند كه راي‌دهندگان ناآگاه، حتي اگر از جنبه‌هاي حياتي انتخابات بي‌اطلاع بمانند، مي‌توانند استنتاج‌هايي را درباره چگونگي رفتار انجام دهند كه وضع‌شان را بهبود بخشد. اين مثال خاص مستلزم آن است كه Vu نكات زيادي را درباره ديگر راي‌دهنده‌ها بداند، اما اين ابزار مفهومي را مي‌توان در مدل‌هاي ديگري كه الزامات اطلاعاتي آنها اين قدر زياد نيست، وارد كرد. بازگرديم به بحث آغازين خود درباره گروه‌هاي فشار كه در آن برخي راي‌دهنده‌ها از مواضع نامزدها بي‌اطلاع‌اند.
 ويتمن (2005) نشان مي‌دهد كه راي‌دهندگان ناآگاه سمت راست (چپ) راي‌دهنده مياني، همواره قاعده تجربي زير را به كار خواهند بست: به نفع (به ضرر) نامزدي راي بده كه گروه فشار جناح راستي تاييدش مي‌كند. (2) اين قانون مي‌تواند مايه آن شود كه گاهي اوقات، بعضي از راي‌دهندگان ناآگاه سمت راست و در مواقعي ديگر، برخي از راي‌دهندگان نامطلع سمت چپ به نامزدي اشتباه راي دهند. با اين همه، حتي اگر همه آراي اشتباهي به يك نامزد به رقيب او داده مي‌شد، باز هم تغييري در نتيجه پديد نمي‌آمد. از اين رو راي‌دهندگان كاملا عقلايي اما نا‌آگاه، وقتي كه جايگاهي محوري دارند، تاثير رفتارشان را مدنظر قرار مي‌دهند، حتي اگر احتمال محوري بودن‌شان اندك باشد. به واقع در اين مثال، نامطلع‌ها به ميانجي قاعده تجربي خود،‌ جايگاهي اساسي را در قياس با همه راي‌دهنده‌ها به راي‌دهنده آگاه مياني مي‌بخشند.
كوتاه سخن اينكه نظريه دموكراتيك از مدت‌ها پيش بر اين باور بوده كه راي‌دهندگان نا‌آگاه به عملكرد دموكراسي آسيب مي‌زنند. تلاش اين نوشته آن است كه نشان دهد راي‌دهندگان ناآگاه و به طور كلي‌تر، كنشگران نا‌آگاه مي‌توانند بر پايه رفتار ديگران، ساختار موقعيت راهبردي آنها و پيام‌هايي كه از كنشگران ديگر مي‌گيرند، نتايجي را استنباط كنند. اين استنتاج‌ها موقعيت راي‌دهندگان ناآگاه را از آنچه در مدل‌هاي متكي به نظريه تصميم‌گيري پيش‌بيني مي‌شود، بهتر مي‌كنند و كاركردهاي دموكراسي را بيش از آنچه نظريه دموكراتيك رايج پيش‌بيني مي‌كند، بهبود مي‌بخشند. ما اعتقاد داريم كه در دهه آينده، گردآوري و آشكارسازي اطلاعات همچنان حوزه تحقيقاتي مهمي خواهد بود و كماكان بينش‌هاي متداول را زير و رو خواهد كرد.

پاورقي
1- شيوه‌هاي ديگري نيز وجود دارد كه راي‌دهندگان مي‌توانند با وجود فقدان آشكار اطلاعات، از راه آنها كسب آگاهي كنند. احزاب نام‌هايي تجاري را پديد مي‌آورند و از اين‌رو برچسب‌هاي حزبي به واقع اطلاعاتي را درباره ديدگاه نامزد‌ها در خود دارند. تكيه به اطلاعات تورش‌دار مي‌تواند براي راي‌دهندگاني كه سرسختانه از يكي از احزاب پشتيباني مي‌كنند، عقلايي باشد. همچنين راي‌دهندگان ناآگاه مي‌توانند از نظرسنجي‌هاي صورت گرفته روي راي‌دهندگان مطلع نكاتي را ياد بگيرند.
2- اين مدل در حالت واقعي و نه ساده‌شده خود، مفروضات ديگري را نيز به كار مي‌گيرد كه باعث مي‌شوند آسيب‌هايي خاص پديد نيايد. ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان




نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه یکم مهر ۱۳۹۰ |