در نگاه اول دو تيم وجود دارد که هدف هر کدام ازآنها مات کردن حريف است که جدي بودن بازي را نشان مي دهد البته به اينکه بازي هر کدام از طرفين در چه سطحي باشد قضايا و شرايط متفاوت است مثلا اگر هر دو طرف حرفه اي باشند معمولا مهره هاي کمتري از بازي خارج ميشوند و در حقيقت چون هر دو طرف حرفه اي هستند سعي ميکنند با همه توان و با کمترين تلفات اهداف خود را اجرا کنند و در حقيقت يک توازن قدرت شکل ميگيرد و به اين ترتيب نتيجه بازي به ميزان اشتباهات هر کدام از اين دو تيم بستگي دارد. ولي اگر يک طرف ضعيف تر باشد معمولا سعي ميکند ضعف خود را با خسارت زدن به تيم مقابل و خارج کردن مهره هاي او از بازي جبران کند و البته در اين ميان خود او هم مهره هاي زيادي را قرباني ميکند و در اين بازي در حقيقت هدف طرف ضعيف مات کردن حريف نيست بلکه با قبول اين فرض که حريف قوي است و امکان برد وجود ندارد سعي ميکند با ضد بازي خسارات و تلفات طرف مقابل را زياد و نتيجه بازي را به تاخير بياندازدو حتي شايد بتواند نتيجه را با تساوي به پايان ببرد. مثالي که ميتوانم بزنم عمليات هاي تروريستي و انتحاري بر عليه امريکا و غرب است که در اين کار هدف فرد تروريست ضربه زدن هر چه بيشتر به طرف مقابل است و برايش اهميتي ندارد که در اين ميان او نيز جان خود را از دست ميدهد و البته هر چه ميزان اين خسارات بيشتر و شديدتر باشد، رضايت او نيز بيشتر ميشود و احساس غرور بيشتري ميکند براي مثال در حادثه 11 سپتامبر تروريست ها با هدف قرار دادن مهره هاي بسيار مهم طرف مقابل خسارات سنگيني را به حريف وارد کردند و از اين کار نيز به شدت ابراز رضايت کردند و حتي باعث خوشحالي بعضي از مسلمانان و ديگر طرفداران آنها نيز شد.


ادامه مطلب
نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه نوزدهم خرداد ۱۳۹۰ |
سالیان دراز است که از بازی شطرنج به عنوان بهترین بازی فکری یاد می شود. با توجه به قوانین و حرکت مهره های آن می توان به پیچیدگیهای تازه ای درباره این بازی پی برد.

در این مقاله با نگاهی متفاوت سعی شده است درسهایی از علم مدیریت را در آن یافت؛ درسهایی که در این بازی شیرین در ارتباط با علم مدیریت می توان آموخت و آنها را به کار گرفت، عبارتند از:


۱ – هدفمند بودن حرکت: یک شطرنج باز، هدف از بازی خود را مات کردن حریف مقابل در کنار یک نرمش فکری می داند. برای هر حرکت خود نیز هدفی دارد. حرکاتی به منظور گستــرش بازی، تأمین امنیت شاه و آرایش مهره ها برای حمله یا دفاع از این قبیل حرکات است. در بازیهای حرفه ای به منظور شناخت هر چه بیشتر سبک بازی حریفان ، نیاز است که بازی حریفان، چند بار بررسی شده و مورد تجزیه تحلیل قرار گیرد. یک مدیر سازمان تولیدی و یا خدماتی نیز می بایست اهداف بلند و کوتاه مدت خود را با توجه به وضعیت پیرامونی(شرایط بازار، تهدیدها و فرصتها، نقاط ضعف و قــوت و …) ترسیم کرده و برنامه های عملیاتی برای دستیابی به آن را مشخص و به صورت مداوم آن را کنترل کند. نکته مهم در تعیین اهداف سازمانی، انتخاب صحیح اهداف با توجه به تحلیل بازار و رقبار، مشخص کردن زمان، مجری، منابع، هزینه انجام پروژه و همچنین تعیین شاخصی به منظور اندازه گیری میزان دستیابی به هدف است.


۲ – سازماندهی: بازیکن با توجه به قانون شطرنج می تواند شاه را محصور، تهدید و به هدف خود ( مات کردن شاه) برسد. مسلماً در این بازی برنده کسی خواهد بود که از حرکت مهره ها به نحوه مطلوبتری استفاده کند.

در این بازی برای اینکه بتوان شاه را محصور و آن را مات کـرد، نیاز به این است که از تمام مهره ها بهره گرفت و شاه را از جهات مختلف تهدید و جلو حرکت آن را مسدود کرد. مدیران نیز برای رسیدن به اهداف خود می بایست تمامی امکـانات و منابع لازم را مهیا کرده و زمینه های لازم جهت استفاده بهینه از آن را فراهم سازند. در غیر این صورت با کاهش کارایی و افزایش قیمت تمام شده محصولات خـود و در نتیجه از دست دادن تدریجی بازار رو به رو خواهند شد.

در این زمینه طراحی واقعی و اجرایی نمودار سازمانی، تعیین و ابلاغ مسئولیتها و شرح وظائف افراد، تعیین و تأمین منابع اجرای فرایند های سازمانی، مشخص ساختن روشها و دستورالعملهای اجرای هر فرایند و تعریف و پایش شاخصهای اندازه گیری اثر بخشی و کارایی فرایند ها از اهمیت ویژه ای برخوردار است.


۳- هدایت مهره ها: به منظور مات کردن حریف کافی است تمامی مهره ها را بگونه ای کنار هم قرار دهید که ضمن پشتیبانی آنها از یکدیگر، خانه های حرکت شاه حریف مسدود گردد. مسلماً اگر هر یک از آنها بدون تعامل با دیگر مهره ها، در گوشه ای از صفحه شطرنج به کار گرفته شوند، شما پیروز میدان نخواهید بود. در یک سازمان نیز اگر پرسنل واحد های مختلف از جمله کیفیت، مهندسی، تولید، اداری و غیره هر یک سرگرم فعالیتهای خویش باشند و در یک راستا هدایت نشوند، آن سازمان به اهداف خویش نایل نخواهد شد.


۴ـ برنامه ریزی: برای مات کردن حریف نیاز به برنامه ریزی است. مسلماً بدون برنامه و تنها جواب بازی حریف را دادن، شما را به مقصود نمی رساند.

برنامه ریزی در علم مدیریت نیز از اهمیت ویــــژه ای برخودار است. مدیران به خوبی می دانند، بدون برنامه ریزی به هیچ هدفی نخواهند رسید.


۵ – پایش و کنترل: در بازی شطرنج برنامه ای که در ذهن شما برای مات کردن حریف مقابل ترسیم می شود، مرتباً با توجه به حرکات تدافعی و تهاجمی حریف می بایست تغییر کند و گرنه همان برنامه اولیه هیچوقت شما را به هدفتان نزدیک نمی کند.

در علم مدیریت نیز برنامه های تنظیم شده برای دستیـــــابی به اهداف می بایست در دوره های منطقی، کنترل و در صورت نیاز بهنگام گردد. همچنین عوامل عدم اجرای برنامه، شناسایی و با تعریف اقدامات اصلاحی موثر، رفع گردد.


۶ – حفظ مهره ها: از دیگر فنون مهم بازی شطرنج، حفظ مهره هاست. در بازی شطرنج هر مهره ارزشی نسبی دارد، و این ارزش بسته به موقعیت بازی متغیر است.

نیروهای انسانی هر سازمانی نیز با توجه به مسئولیتها و فعالیتهایی که انجام می دهند دارای ارزش نسبی هستند و مطمئناً هیچ نیــــروی بی ارزشی وجود ندارد زیرا با وجود این نیازی به استخـــــــدام آن فرد در سازمان احساس نمی گردید.

بنابراین، حفظ نیروهای انسانی برای دستیابی به اهداف سازمان همانند بازی شطرنج بسیار مهم است. فراهم کردن منابع و زمینه های لازم جهت اجرای مطلوب امور محوله، نشان دادن توجه و اهمیت شما به فعالیت کارکنانتان، فراهم ساختن بستر رشــد و خلاقیت پرسنل و به کارگرفتن سایر روشهای انگیزشی از جمله تکنیک های حفظ نیروها در سازمان است.


۷ – حمایت مهره ها: اگر مهره سرباز با حمایت و هدایت شما به انتهای صفحه شطرنج برسد، تبدیل به مهره با ارزشی همچون وزیر می گردد.

در یک ســـازمان نیز اگر نیروهای انسانی به طور مناسبی از طریق سیستم های آموزشی و انگیزشی رشد پیدا کنند، مطمئناً فواید بیشتری برای سازمان به ارمغان می آورند.


۸ – پیش بینی حرکات بعدی: یکی از مهمترین فنون بازی شطرنج، بازی خوانی آن است. قبل از هر حرکت می باید حداقل چند حرکت خود و حریف را در ذهن بررسی و تجزیه و تحلیل و سپس اقدام به بازی کرد. همانند این بازی، مدیران نیز می بایست قبل از اخذ هر تصمیمی، پیامدهای آن را پیش خود تجزیه و تحلیل کرده و با توجه به عواقب آن، تصمیم را اتخاذ کنند. بارها و بارها متاسفــــــــــانه حتی در تصمیم گیری های کلان مدیریتی نیز شاهد اینگونه تصمیمات عجولانه بوده ایم. تصمیماتی که چند حرکت بعد آن خوانده نشده بود


۹ – پرهیز از حرکات اضافی: در شطرنج، بازی با مهره سفید یک مزیت محسوب می گردد زیرا یک حرکت از مهره سیاه پیش بوده و قدرت تهاجم را در اختیار دارد. این موضوع حاکی از اهمیت هر حرکت است لذا در این بازی باید مراقب هر حرکت بود تا این مزیت را حفظ کرده و با استفاده از حرکت اضافی حریف بازی را به دست گرفت.

در یک محیط رقابتی نیز اگر مدیران حرکت اضافی و نادرستی از جمله پذیرش تولید محصولات بدون تقاضا، اخراج کارکنان موثر و… داشته باشند در جهت تضعیف سازمان گام برداشته و چه بسا بازار را به رقبا واگذار خواهند کرد.


۱۰ – گسترش توأم با تفکر: در بازی شطرنج به منظور استفاده از تمامی مهره ها، نیاز به گسترش بازی است. این بدان معنی است که مهره ها را می بایست به خانه هایی انتقال داد که قابلیت، حمله، دفاع و مانور بیشتری را داشته باشند. حال اگر این گسترش بدون اندیشه باشد موجبات از دست دادن بازی را فراهم می کند.

در یک محیط کاری نیز گسترش منابع سازمان از جمله ساختمانها، تأسیسات، تجهیزات و نیروهای انسانی بدون درنظر گرفتن کیفیت، نوع و میزان خروجی آنها به اتلاف منابع، کاهش بهره وری سازمان و افزایش قیمت تمام شده محصولات یا خدمات منجر می گردد.


۱۱ – گرفتن با اندیشه مهره ها: گرفتن مهره های حریف در بازی شطرنج یک مزیت محسوب می شود. در برخی مواقع حریف به منظور تخریب سد دفاعی و یا کشاندن مهره ها به سمت دیگـــــــر صفحه شطرنج و دلایلی این چنینی، اقدام به فدا کردن مهره ها می کند و در قبال آن، برتری مــورد نظر خود را به دست می آورد. به شما نیز در یک محیط کاری پیشنهاد تولید یک محصول جدید و یا ارائه یک خدمت جدید می گردد که اگر شما نسنجیده و یا به اصطلاح بدون امکان سنجی آن را بپذیرید و در عمل نتوانید خواسته های مورد انتظار مشتریان را برآورده سازید، در آن صورت خود را برای پذیرش خسارات سنگینی آماده کنید.


۱۲ – مراقبت از آچمزشدن: اصطلاح آچمزی در شطرنج عبارت از حمله ای است علیه یک ســـوار که سواری دیگر را از حمله محافظت می کند. در واقع آچمز شدن، یک حرکت غافلگیر کننده ولی در عین حال قابل پیش بینی است.

همانند بازی شطرنج که تنها می بایست مراقب آچمز شدن بود و از آن گریخت، در سازمانها نیز می بایست به فکر مقابله با اینگونه تهدیدات و حوادث غیرمترقبه از جمله تغییرات شرایط بازار، پایان عمر محصول، وضعیت رقبا، خرابی دستگاههای کلیدی، نارضایتی و استعفای کارکنان، قطعی برق و غیره بود و طرحهای واکنشی با اینگونه تهدیدات تهیه شود.


۱۳ – شکست، مقدمه پیروزی: همان طور که یک شطرنج باز می بایست از شکستهای خود در بازی ناامید نشده و از آن درس عبرت بگیرد، شما نیز اینگونه بعد از هر شکست کوچک و بزرگ به دنبال سرزنش این و آن نباشید بلکه به دنبال ریشه بروز آن مشکل بگردید و با حذف آن، موجبات پیروزی خود را فراهم کنید.




منبع : ماهنامه تدبیر

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه نوزدهم خرداد ۱۳۹۰ |
منبع: دنياي اقتصاد تاريخ انتشار: 1388-06-02
نويسنده: جي‌دي‌راث مترجم:
چکيده:
اوضاع اقتصادي درهم ريخته است. بازار سهام به سراشيبي افتاده، تعداد بيكاران افزايش يافته و بازار مسكن همچنان يك‌وري مي‌رود.كساني كه مي‌شناسم، عصبي و متشنج شده‌اند. آنها نگرانند كه ركود بدتر شده و بودجه شخصي‌شان سرانجام از هم بپاشد

10 مهارت اساسي پولي در شرايط نامساعد اقتصادي

مترجمان: شادي اشرف‌زاده و اميد شكيبا
اوضاع اقتصادي درهم ريخته است. بازار سهام به سراشيبي افتاده، تعداد بيكاران افزايش يافته و بازار مسكن همچنان يك‌وري مي‌رود.كساني كه مي‌شناسم، عصبي و متشنج شده‌اند. آنها نگرانند كه ركود بدتر شده و بودجه شخصي‌شان سرانجام از هم بپاشد.
وقتي به پول مي‌رسيم، بهترين دفاع، حمله خوب است. بهترين راه براي پرهيز از سقوط اقتصاد ملي، كنترل داشتن بر اقتصاد شخصي است. با تكميل عادات مالي هوشمندانه، مي‌توانيد حتي در ميانه بحران مالي در آرامش باقي بمانيد.
اينجا ده مهارت ضروري پولي بر اساس تجربيات خودم و هر بازخوردي از خوانندگان بيان شده است كه به ما در هواي توفاني مالي جاري كمك مي‌كند.
1 - تنظيم بودجه
براي بسياري از مردم، تنظيم اعداد بودجه كاري خسته‌كننده است. اما اگر بتوانيد برنامه‌ريزي كنيد كه مخارج‌تان در كجا صرف خواهد شد، تصميمات بهتري با پول خود مي‌گيريد. من طرفدار بودجه‌هاي مفصل نيستم. اين بودجه‌ها براي بسياري از مردم كارآيي داشته‌اند، اما براي خودم به بودجه ساده نياز دارم كه روي تصويري بزرگ تمركز دارد. طي سه سال گذشته، خوانندگانم گفتند سه تا از اين بودجه‌ها واقعا اثربخش بوده است.
* بودجه سه مرحله‌اي ساده‌: تمام كارت‌هاي اعتباري خود را نابود كنيد. 20‌درصد تمام آنچه را كسب كرديد، سرمايه‌گذاري كنيد. با 80‌درصد باقيمانده زندگي كنيد، مهم نيست چقدر است.
* «فرمول پول متوازن» نيز عالي است. اين بودجه‌اي است كه من استفاده مي‌كنم. 20‌درصد درآمد پس از كسر ماليات خود را به پس‌انداز (يا كاهش بدهي)، 50‌درصد را به نيازها و 30‌درصد باقي‌مانده را به خواسته‌ها اختصاص دهيد.
* اگر بودجه‌اي با پيچيدگي بيشتر مي‌طلبيد، «راه‌حل 60‌درصد» را امتحان كنيد. 20‌درصد درآمد بعد از ماليات خود را پس‌انداز (نيمي بازنشستگي، نيمي پس‌انداز يا بدهي بلندمدت)، 60‌درصد مخارج تعهد شده، 10‌درصد مخارج غيرعادي و 10‌درصد تفريح و خوشگذراني صرف كنيد. 
مي‌توانيد بودجه را روي تكه‌اي كاغذ، صفحه گسترده يا با قطعه‌اي نرم‌افزار تنظيم نماييد.
2 - مخارج خود را رديابي كنيد
اين عمل مي‌تواند به طرز حيرت‌آوري براي دارايي شخصي شما نتيجه بدهد. اگر ندانيد پول‌هايتان در كجا صرف مي‌شود، نمي‌توانيد عادات خود را تغيير دهيد. مي‌توانيد مخارج خود را با يك دفترچه ساده پيگيري كنيد، ولي اكثر مردم كامپيوتر را انتخاب مي‌كنند كه كارها را آسان مي‌كند. مي‌توانيد يك صفحه گسترده براي خود ايجاد كنيد يا از قطعه نرم‌افزار ماليه شخصي استفاده كنيد.
3 - گزارش اعتباري خود را چك كنيد 
مهم است كه يك نسخه از گزارش اعتباري خود را در فواصل منظم بگيريد. موسسات گزارش‌دهي اعتبار و اعتباردهندگان به شما، مصون از خطا نيستند. آدم‌ها اشتباه مي‌كنند و اشتباهات درباره گزارش اعتباري شما مي‌تواند خرج روي دستتان بگذارد. سابق بر اين چك كردن گزارش‌هاي اعتباري دشوار بود، اما حالا اين‌طور نيست. در آمريكا، قانون گزارش‌دهي منصفانه اعتبار، سه شركت گزارش‌دهي مصرف‌كننده در سرتاسر كشور را ملزم مي‌سازد يك نسخه رايگان از گزارش اعتباري را بر اساس درخواستتان هر دوازده ماه 
يكبار ارائه دهند. 
4 - از هرزنامه‌ها بپرهيزيد
هرزنامه‌ها فقط مزاحم نيستند، بلكه سلامت مالي شما را به خطر مي‌اندازند. از درخواست‌هاي صدور كارت اعتباري به راحتي مي‌توان براي سرقت هويت استفاده كرد و ساير هرزنامه‌ها، شما را به وسوسه مي‌اندازند پولتان را در جايي خرج كنيد كه نبايد خرج كنيد. با خشك كردن جريان هرزنامه از منبع، پولتان را پس‌انداز مي‌كنيد و زندگي را ساده مي‌سازيد. 
5 - بهينه‌سازي حساب‌هاي بانكي
اينترنت نعمتي براي پس‌اندازكنندگان زرنگ و دانا شده است. در حال حاضر ساده است كه حساب پس‌انداز آنلايني را بيابيد كه تسهيلاتي را پيشنهاد دهد و نرخ بهره آن خوب باشد؛ اما در بسياري موارد، واقعا مي‌توانيد نرخ‌هاي بهره بهتري در حساب‌هاي ديداري با پاداش ويژه در بانك‌هاي پس‌‌انداز و اتحاديه‌هاي كوچك محلي اعتباري بيابيد. اگر از بانك‌تان راضي هستيد با آنها تماس بگيريد و بخواهيد تا اجرت خدمات را حذف يا نرخ سود بهتري به شما بدهند. اگر از بانك خود ناراضي هستيد، بانك جديدي بيابيد.
6 - باز كردن حساب سرمايه‌گذاري
با توجه به وضع كنوني اقتصاد، باز كردن حساب سرمايه‌گذاري ترسناك به نظر مي‌رسد. من نمي‌خواهم شما را نصيحت كنم كه بايد در سهام يا اوراق قرضه سرمايه‌گذاري كنيد يا هيچ كدام. من كارشناس مالي نيستم، اما مي‌گويم بهترين كار است كه سرمايه‌گذاري را هر چه زودتر شروع كنيد. افتتاح حساب سرمايه‌‌گذاري به ترسناكي‌اي كه به نظر مي‌رسد، نيست. به دليل معجزه نرخ بازدهي مركب‌ سرمايه‌گذاري كوچك منظم در حال حاضر، در 20 يا 30 سال آينده مقدار زيادي به شما برمي‌گرداند.
7 - براي معاملات بهتر با سايرين تماس بگيريد
پنگان
با تامين‌كنندگان سرويس جاري تماس بگيريد و از آنها بخواهيد همان شرايط رقبا را تامين كنند يا از رقبا پيشي بگيرند؛ ممكن است انجام ندهند، ولي خواستن آن ضرري ندارد. (نرخ موفقيت با اين روش 50-50 است) اگر مي‌خواهيد ناعادلانه رفتار كنيد، تهديد كنيد كه حسابتان را مي‌بنديد. اين اغلب بسيار موثر است ولي بايد آماده باشيد تا واقعا تهديد خود را عملي كنيد.
8 - خود را آموزش دهيد‌
كتابخانه عمومي را وارسي كنيد و يك كتاب تامين مالي شخصي امانت بگيريد. (اگر بيشتر امانت گرفتيد، احتمال كمتري است كه هر كدام از آنها را بخوانيد). كتاب را به منزل ببريد و شروع به خواندن نماييد. زماني كه اولين كتاب مالي شخصي را تمام كرديد، ايده بهتري براي موضوع داريد كه شما را جذب مي‌كند. آن را برگردانيد و يكي ديگر امانت بگيريد. كتابخانه عمومي منبع خارق‌العاده‌اي براي پس‌انداز پول است.
9 - تعيين اهداف مالي
اهداف، پايه‌هاي موفقيت، نه تنها در ماليه شخصي بلكه در هر حوزه زندگي هستند. بدون اهداف، زندگي انفعالي داشته و اجازه مي‌دهيد زندگي شما را به هر طرف بكشد. با اهداف است كه مي‌توانيد زندگي فعالي داشته باشيد، تقدير را هدايت كنيد. وقتي هدفي در ذهن داريد، آسان‌تر خواهيد فهميد چه وقت اشتباهي مرتكب مي‌شويد.
در اينجا مجموعه‌اي از اهداف مالي پايه بيان شده است:
* حساب اضطراري با مانده متوسط داشته باشيد.
* بدهي كارت اعتباري را تسويه كنيد.
* براي مخارج عمده پس‌انداز كنيد: خانه، ماشين، ازدواج و غيره
پنگان
اهميتي ندارد وضعيت مالي شخصي شما چگونه است؛ ثروتمند يا فقير يا چيزي بين اين دو هستيد. براي تعيين اهداف وقت بگذاريد. با اصطلاحات مثبت آنها را توضيح دهيد. براي دستيابي به اهداف موعد تعيين كنيد. آنها را قابل‌اجرا بسازيد. يادداشت‌برداري كنيد. هر روز روي آنها كار كنيد (رسيدن به اهداف آسان‌تر است، وقتي با گام‌هاي مجزا به سمت رسيدن به آنها تمركز كنيد.)
10 - پوشه پولي ايجاد كنيد
مي‌تواند يك پوشه واقعي يا با جعبه كفش درست شده باشد. حتي فايل رمزدار بر روي ديسك سخت‌افزاري باشد. در هر صورت نياز است به راحتي در دسترس باشد تا همه اطلاعات مهم مالي مثل شماره حساب‌ها، ارائه‌دهندگان خدمات، شماره‌تلفن‌ها و غيره را نگه داريد. مرحله آخر تمام كارهايي را كه در بالا انجام داديد، پيوند مي‌دهد.
مهندس آرتاخه/تهیه شده در: پنگان

چطور درست پول خرج کنیم؟


یکی از بزرگترین دغدغه های همه ما این است که درآمد خود را چطور درست مصرف کنیم که بیشترین رضایت، پس انداز و لذت را داشته باشیم؟ من چند سال پیش به علت بدهی سنگینی که داشتم به شدت در مدیریت مالی ماهانه خود دچار مشکل بودم. به طور اتفاقی با یکی از دوستان برادرم دیداری داشتم. دوست گرامی الگویی انگلیسی از هزینه کردن به من نشان داد که من با کمی تغییر در آن، مدلی شخصی برای هزینه های ماهیانه خودم درست کردم. الگویی که بسیار در این سال ها از استرس مالی من کاسته و باعث شده که مشکلات کمتری داشته باشم.


Life's Journey

اما این الگو چیست؟ من هر ماه ( یا هر زمانی که پولی به دستم می رسد) این مبلغ را به ۴ بخش تقسیم می کنم و در ۴ حساب مجازی مختلف نگه می دارم.


حساب ضروریات: این حساب ۶۰% از مبلغ دریافتی من را تشکیل می دهد. تمام هزینه های خوراک، پوشاک، حمل و نقل، لوازم الکترونیکی و مواردی دیگر که کاربرد روزانه و مصرفی دارند در این بخش قرار می گیرد.

حساب پس انداز: این حساب ۲۰% از مبلغ دریافتی را تشکیل می دهد. این حساب ساده است! ۲۰% تان را پس انداز کنید.

تفریح: این حساب ۱۵% از مبلغ مورد نظر را تشکیل می دهد. نکته ای در این حساب وجود دارد که من برای خود وضع کرده ام. هزینه هایی مانند کافه، رستوران یا مواردی مانند این برای من در حساب ضروریات گنجانده می شود. تفریح های مانند مسافرت، کنسرت و مواردی مانند این ها در این گروه قرار می گیرد.

بخشش: ساده! ۵% از مبلغی که در اختیارم می آید را می بخشم.

با استفاده از این روش من به سادگی مشکلات و استرس های زیادی را از سر گذراندم. اما در این الگو برای من قوانینی وجود دارد. به طور مثال هزینه های روزمره نباید از مبلغی که برای آن تعیین شده بیشتر شود چون در اینصورت پولی وجود ندارد که از آن استفاده کنم. نکته این موضوع برای من، رعایت استقلال و حفظ حریم هر کدام از حساب هاست. یا در مورد حساب پس انداز، مبلغ این حساب می تواند به کالایی غیر نقدی – سرمایه ای تبدیل شود که در طول زمان از ارزش ریالی آن کاسته نشود. یا در انتهای هر سال در صورتی که حساب ضروریات مثبت باشد، مبلغ دلخواهی از آن می تواند با رعایت نسبت هایی که گفته شد، بین سه گروه دیگر تقسیم شود.مهندس آرتاخه/تهیه شده در: پنگان

حتما افراد زیادی برای خود الگوهایی متفاوتی دارند. شما از چه الگویی استفاده می کنید و هزینه ها و درآمد خود را مدیریت می کنید؟


چطور پول خرج كنيم؟

مجموعه: مهارتهای زندگی

 

چطور پول خرج کنیم

 

گاهي وقت‌ها عدم موفقيت‌هاي مالي به علت داشتن الگوهاي مالي قديمي و نادرست اتفاق مي‌افتد.


شما با تغيير اين الگوها، مي‌توانيد رفتارهاي مالي‌تان را بهبود بخشيد و به موفقيت‌هاي بيشتري دست پيدا كنيد.

 

يك راه خوب براي خارج‌شدن از چهارچوب الگوهاي قديمي اين است كه برنامه مالي مشخصي داشته باشيد و مصارف و مخارج‌تان را بودجه‌بندي كرده و درصد مشخصي از درآمدتان را به كارها و فعاليت‌هاي موردنظرتان تخصيص دهيد و سعي كنيد از اين الگو پيروي كنيد.

اين كار كمك مي‌كند تا بهتر بتوانيد هزينه‌هايتان را مديريت كنيد. براي شروع مي‌توانيد از الگوي پيشنهادي زير استفاده كنيد.

 

55 درصد براي نيازهاي اصلي و روزمره:

 معمولا بيشترين بخش درآمد، صرف مواردي مانند خوراك، پوشاك، مسكن، بيمه، لوازم خانگي و چيزهايي از اين دست - كه جزء ضروريات زندگي هستند - مي‌شود. اين موارد هزينه‌هاي بالايي دارند اما آن‌قدر ضروري هستند كه نمي‌توان از آنها چشم‌پوشي كرد.

 

10 درصد براي يادگيري و آموزش:

 

براي تقويت قواي ذهني و افزايش توانايي‌هايتان و براي اينكه بيشتر بياموزيد و رشد كنيد، مبلغي درنظر بگيريد. با اين كار موقعيت‌ها و فرصت‌هاي جديدي پيش رويتان قرار خواهد گرفت و به موفقيت‌ها و پيشرفت‌هاي بيشتري دست پيدا خواهيد كرد.

 

 10 درصد براي تفريح و لذت:

 

هر ماه بخشي از درآمدتان را براي تفريحات و علاقه‌هاي شخصي‌تان درنظر بگيريد. سعي كنيد اين احساس را از خودتان دور كنيد كه پولتان به هدر مي‌رود. خرج‌كردن پول در مواردي كه موردعلاقه شماست، باعث شادي و آرامش شده و احساس لذت و رضايت از زندگي را در شما بالا مي‌برد.

 

 10 درصد براي پس‌انداز:

 

هر ماه مبلغي براي اهداف و برنامه‌هاي بلندمدت، مانند خريد مسكن، پس‌انداز كنيد. از اين مبلغ مي‌توانيد براي بازپرداخت يك وام يا شركت در سرمايه‌گذاري‌هاي بلندمدت و مطمئن استفاده كنيد.

  

10 درصد براي پس‌انداز بازنشستگي:

 

بهتر است پولي را كه در اين حساب نگه مي‌داريد، خرج نكنيد مگر اينكه بتوانيد پول بيشتري توليد كرده، سرمايه‌گذاري كنيد و در درازمدت بتوانيد از محل ا ين پول درآمد بيشتري به دست آوريد.

 

 5 درصد براي هدايا و امور خيريه:

 

اين حساب مي‌تواند يكي از قسمت‌هاي مهم بودجه شما باشد تا به وسيله آن احساس سخاوتمندي، بخشش و كمك به ديگران خود را ارضا كنيد. با اين پول مي‌توانيد به افراد خانواده و دوستان‌تان هديه بدهيد، در امور خيريه و هر فعاليتي كه به تحقق اهداف عمومي و مردمي كمك كند، شركت كنيد. اين كار باعث مي‌شود از خرج‌كردن پول احساس بدي نداشته و نسبت به ثروتمندشدن و قدرت ناشي از آن حس خوبي داشته باشيد.

 

اين الگو فقط يك نمونه پيشنهادي است و هر فردي مي‌تواند با هر ميزان درآمد، برنامه مالي متناسب با موقعيت و وضعيت خودش تنظيم كند و مقدار پولي كه در اختيار دارد، به درصدهاي كوچك‌تري تقسيم كرده و بودجه‌بندي كند.

 

يكي از مزاياي داشتن الگو و برنامه مشخص مالي اين است كه شما را از چهارچوب‌هاي قديمي دور كرده و به شما كمك مي‌كند تعادل را رعايت كنيد و با هزينه بيش از اندازه در يك بخش، به اهداف‌تان در ساير بخش‌ها لطمه وارد نكنيد.مهندس آرتاخه/تهیه شده در: پنگان


برچسب‌ها: اقتصاد خانواده
نوشته شده توسط سپهر برادران در یکشنبه پانزدهم خرداد ۱۳۹۰ |

شهری را تصور کنید، خمود و در رکود. جنب و جوشی در کار نیست و همه در يک بدهکاري بسر مي برند.

ناگهان، يک مرد بسيار ثروتمندي وارد شهر مي شود. او وارد تنها هتلي که در اين ساحل است مي شود، اسکناس 100 يوروئي را روي پيشخوان هتل ميگذارد و براي بازديد اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا مي رود.

صاحب هتل اسکناس 100 يوروئي را برميدارد و در اين فاصله مي رود و بدهي خودش را به قصاب مي پردازد .

قصاب اسکناس 100 يوروئي را برميدارد و با عجله به مزرعه پرورش خوک مي رود و بدهي خود را به او مي پردازد.

مزرعه دار، اسکناس 100 يوروئي را با شتاب براي پرداخت بدهي اش به تامين کننده خوراک دام و سوخت ميدهد.

تامين کننده سوخت و خوراک دام براي پرداخت بدهي خود اسکناس 100 يوروئي را با شتاب به داروغه شهر که به او بدهکار بود ميبرد .

داروغه اسکناس را با شتاب به هتل مي آورد زيرا او به صاحب هتل بدهکار بود. چون هنگاميکه دوست خودش را يکشب به هتل آورد اتاق را به اعتبار کرايه کرده بود تا بعدا پولش را بپردازد.


حالا هتل دار اسکناس را روي پيشخوان گذاشته است .

در اين هنگام توريست ثروتمند پس از بازديد از اتاق هاي هتل برميگردد و به هتل دار اعلام می کند که اتاق ها مورد پسندش نبوده اند. لذا اسکناس 100 يوروئي خود را برميدارد و شهر را ترک می کند.

در اين پروسه هيچکس صاحب پول نشده است ولي بهر حال همه شهروندان در اين هنگامه به یکدیگر بدهي ندارند. همه بدهي هايشان را پرداخته اند و با يک انتظار خوشبينانه اي به آينده نگاه مي کنند.

 

نکته:
حتی اگه هیچ چیز نداشتید، خودتون رو در معرض کسب و کارهای بزرگ قرار دهید


نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه چهاردهم خرداد ۱۳۹۰ |
 بازاريابي بيمه

      از هنگامی که حاکمیت سلیقه مصرف کنندگان کالاهای تجارتی را به بخش خدمات

رفتار قرار گرفت.


ادامه مطلب
نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه سیزدهم خرداد ۱۳۹۰ |

آشفتگي برنامه‌ريزي‌شده
ويژگي ديكتاتور‌مآبانه، ضد‌دموكراتيك و سوسياليستي دخالت‌گرايي

لودويگ فون ميزس
مترجم: حسين راستگو
منبع: كاپيتاليسم مگزين
بسياري از هواخواهان دخالت دولت در اقتصاد، هنگامي كه مي‌شنوند كه گفته مي‌شود با توصيه به دخالت‌گرايي، گرايش‌هاي ضد‌دموكراتيك و ديكتاتور‌مآبانه را بال و پر مي‌دهند و به پا گرفتن سوسياليست اقتدار‌گرا كمك مي‌كنند، سر‌در‌گم و حيرت‌زده مي‌شوند.

در برابر اين حرف، به اعتراض مي‌گويند كه از جان و دل به دموكراسي باور دارند و با استبداد و سوسياليسم مخالفند. هدفي كه در سر دارند، تنها بهبود وضع زندگي فقرا است. مي‌گويند كه تحت تاثير ملاحظات مربوط به عدالت اجتماعي قرار دارند و دقيقا به اين خاطر از توزيع عادلانه‌تر درآمد پشتيباني مي‌كنند كه حفظ كاپيتاليسم و پيامد يا روبناي سياسي آن يعني دولت دموكراتيك را در سر دارند.
چيزي كه اين افراد درك نمي‌كنند، آن است كه طرح‌هاي گوناگون پيشنهادي آنها نمي‌توانند نتايج منفعت‌آوري را كه مد نظر‌شان است، پديد آورند. در برابر، وضعيتي را به بار مي‌آورند كه از نگاه هوا‌‌خواهان اين طرح‌ها بد‌تر از وضعيتي‌اند كه پيش‌تر وجود داشت و اين برنامه‌ها براي تغيير در آن طراحي شده‌اند. اگر دولت كه با شكست در نخستين اقدام دخالتي خود روبه‌رو شده، براي جبران آثار دخالتش در بازار و باز‌گشت به اقتصاد آزاد آماده نباشد، بايد نظارت‌ها و محدوديت‌هاي بيشتر و بيشتري را بر طرح نخست خود بيفزايد. دولت با پيشروي گام‌به‌گام در اين مسير، دست‌آخر به جايي مي‌رسد كه آزادي اقتصادي افراد در آن يكسره از ميان رفته است. سوسياليسم آلماني يا Zwangswirtschaft نازي‌ها پديدار مي‌شود.
اجازه دهيد با تحليلي از مساله خاص كنترل‌هاي قيمتي، اين موضوع را بيشتر توضيح دهيم. اگر دولت بخواهد كاري كند كه پدر و مادر‌هاي فقير بتوانند شير بيشتري براي كودكان خود فراهم كنند، بايد شير را در قيمت بازار خريده و در قيمتي كمتر و با مقداري ضرر به اين افراد فقير بفروشد. اين ضرر مي‌تواند از محل در‌آمد‌هاي مالياتي پوشش داده شود، اما اگر دولت صرفا قيمت شير را در نرخي كمتر از قيمت بازار تعيين كند، نتيجه حاصل بر خلاف اهدافي خواهد بود كه در سر دارد. توليد‌كنندگان حاشيه‌اي براي پرهيز از ضرر، از كسب‌و‌كار توليد و فروش شير بيرون مي‌روند. شير كمتري در دسترس مصرف‌كنندگان خواهد بود، نه بيشتر. اين نتيجه بر خلاف مقاصد دولت است. دولت به اين خاطر پا به اين ماجرا گذاشت كه شير را يك نياز ضروري و حياتي مي‌دانست و نمي‌خواست عرضه آن را كمتر كند.
حال دولت دو گزينه در پيش دارد يا بايد از هر گونه تلاشي براي كنترل قيمت‌ها دست بشويد يا بايد اقدام دومي را نيز بر طرح نخست خود بيفزايد يا به بيان ديگر قيمت عوامل ضروري براي توليد شير را نيز تعيين كند. در اين صورت همين داستان دوباره در سطوح بعدي تكرار خواهد شد. دولت دوباره وادار مي‌شود كه قيمت عوامل مورد نياز براي توليد عوامل لازم جهت توليد شير را تعيين كند. به اين ترتيب دولت بايد پيش‌تر و پيش‌تر رود و قيمت تمام عوامل توليد انساني (نيروي كار) و مادي را تعيين كند و يكايك كار‌آفرينان و كار‌گران را به ادامه كار در اين قيمت‌ها و دستمزد‌ها وا‌دارد. هيچ يك از شاخه‌هاي توليد نمي‌تواند از اين فرآيند يكپارچه تعيين قيمت‌ها و دستمزد‌ها و از اين نظم عمومي براي ادامه توليد كنار گذاشته شود. اگر برخي شاخه‌هاي توليد آزاد گذاشته مي‌شدند، سرمايه و نيروي كار به آنها انتقال مي‌يافت و عرضه كالا‌هايي كه دولت قيمت‌شان را كنترل مي‌كند، كاهش مي‌يافت. اما دقيقا همين كالا‌ها هستند كه دولت براي ارضاي نياز‌هاي توده‌ها بسيار مهم‌شان مي‌پندارد.
اما هنگامي كه به اين وضع كنترل گسترده بنگاه‌ها مي‌رسيم، اقتصاد بازار جاي خود را به نظام اقتصاد برنامه‌ريزي‌شده يا سوسياليسم داده است؛ البته سوسياليسم آلماني يا الگوي نازي آن، نه سوسياليسمي كه مثلا در روسيه وجود داشت و در آن دولت همه كار‌خانه‌ها را بي‌فاصله مديريت مي‌كرد.
آن چه كه ادعا مي‌شد كه موفقيت آلماني‌ها در كنترل قيمت‌ها است، افراد بي‌شماري را به خود جذب كرد. اين افراد مي‌گفتند كه تنها بايد به اندازه نازي‌ها درنده‌خو و بي‌رحم باشيد تا در كنترل قيمت‌ها موفق شويد. آن چه اين افراد
(كه مي‌خواستند به شيوه خود نازي‌ها به جنگ با آنها روند) درك نمي‌كردند، اين بود كه نازي‌ها كنترل قيمت‌ها را بر جامعه استوار بر بازار تحميل نكردند، بلكه يك نظام سوسياليستي كامل و جامعه‌اي توتاليتر را بنياد گذاشتند.
اگر كنترل قيمت‌ها تنها به برخي كالا‌ها محدود شود، با هدف خود در تناقض خواهد بود. اين فرآيند در اقتصاد بازار نمي‌تواند به گونه‌اي رضايت‌آميز كار كند. اگر دولت از اين نا‌كامي نتيجه نگيرد كه بايد همه تلاش‌هايش را براي كنترل قيمت‌ها كنار بگذارد، هر چه بيشتر در اين راه پيش خواهد رفت و برنامه‌ريزي همه‌جانبه سوسياليستي را به جاي اقتصاد بازار خواهد نشاند.
توليد مي‌تواند يا مستقيما به ميانجي قيمت‌هايي هدايت شود كه در بازار و در اثر خريد عامه مردم يا خودداري آنها از خريد تعيين مي‌شوند يا مي‌تواند از سوي هيات متمركز دولتي مديريت توليد جهت‌دهي شود. هيچ راه‌حل سومي وجود ندارد. امكان وجود هيچ نظام اجتماعي ديگري نيست كه نه اقتصاد بازار باشد و نه سوسياليسم. كنترل دولت تنها بر بخشي از قيمت‌ها به وضعيتي مي‌انجامد كه همه بي‌هيچ استثنايي آن را احمقانه و در تناقض با هدف خود مي‌پندارند. نتيجه گريز‌ناپذير اين شرايط، آشوب و آشفتگي‌هاي اجتماعي است.
اين نكته‌اي است كه وقتي اقتصاد‌دانان به قانون اقتصادي اشاره مي‌كنند و مي‌گويند كه دخالت‌گرايي ناقض قانون اقتصادي است، در سر دارند.
در اقتصاد بازار، مصرف‌كنندگان تفوق دارند. خريد يا خود‌داري از خريد از سوي آنها دست‌آخر تعيين مي‌كند كه كار‌آفرينان چه چيزي را به چه مقدار و با چه كيفيتي توليد كنند. اين رفتار آنها قيمت كالا‌هاي مصرفي را مستقيما و قيمت تمام كالا‌هاي توليدي يا به بيان ديگر، نيروي كار و عوامل مادي توليد را به شكل غير‌مستقيم تعيين مي‌كند. مايه پيدايي سود و زيان و شكل‌گيري نرخ بهره مي‌شود. درآمد يكايك افراد را مشخص مي‌سازد. نقطه كانوني اقتصاد بازار، بازار يا به بيان ديگر فرآيند شكل‌گيري قيمت كالا‌ها، نرخ دستمزد‌ها و نرخ‌هاي بهره و مشتقات آنها يعني سود و زيان است. بازار، همه توليد‌كنندگان را در برابر مصرف‌كنندگان مسوول مي‌سازد. اين وابستگي مصرف‌كنندگان با كار‌آفرينان، صاحبان سرمايه و كشاورزان، مستقيم است و با افرادي كه براي كسب دستمزد و حقوق كار مي‌كنند، غير‌مستقيم. بازار ميان تلاش‌هاي همه افراد درگير در ارضاي نياز‌هاي مصرف‌كنندگان و خواسته‌هاي مصرف‌كنندگان، يعني آنهايي كه برايشان توليد مي‌كنند، ساز‌گاري پديد مي‌آورد. توليد را پيرو مصرف مي‌كند.
بازار دموكراسي‌اي است كه در آن هر پني يك حق راي مي‌آورد. اين گفته‌اي درست است كه در بازار، افراد مختلف توان برابري براي راي‌دهي ندارند. ثروتمندان آراي بيشتري را در قياس با فقرا به درون صندوق مي‌اندازند، اما در اقتصاد بازار، ثروتمند بودن و درآمدي بالا داشتن نتيجه انتخاب‌هاي پيشين است. تنها راه براي كسب ثروت و حفظ آن در اقتصاد بازاري كه امتياز‌ها و محدوديت‌هاي دولتي آن را نيالوده‌اند، خدمت‌رساني به مشتريان به بهترين و ارزان‌ترين شكل است. صاحبان سرمايه و زمين‌داراني كه نتوانند چنين كاري انجام دهند، ضرر مي‌كنند. اگر روند كار خود را تغيير ندهند، ثروت‌شان را از كف مي‌دهند و فقير مي‌شوند. اين مصرف‌كنندگان هستند كه فقرا را ثروتمند مي‌كنند و ثروتمندان را فقير. مصرف‌كنندگان هستند كه دستمزد ستاره‌هاي سينما و خوانندگان اپرا را در سطحي بالا‌تر از دستمزد جوشكار‌ها يا حسابداران تعيين مي‌كنند.
همه آزادند كه با نتيجه انتخابات يا فرآيند بازار آزاد مخالفت كنند. اما در نظام دموكراتيك، راهي غير از ترغيب و تشويق براي دگرگون كردن اوضاع ندارند. اگر فردي مي‌گفت كه «شهردار انتخاب‌شده با راي اكثريت را دوست ندارم و به همين خاطر از دولت مي‌خواهم كه فرد مورد پسند من را به جاي او بنشاند»، كسي او را دموكرات نمي‌خواند. اما بيشتر افراد آن قدر كند‌ذهن هستند كه اگر همين ادعا‌ها درباره بازار بر زبان آورده شوند، آرزو‌ها و خواست‌هاي ديكتاتور ‌مآبانه‌اي را كه در اين ميان وجود دارد، كشف نمي‌كنند.
مصرف‌كنندگان انتخاب‌هاي خود را انجام داده‌اند و درآمد توليد‌كنندگان كفش، ستارگان سينما و جوشكار‌ها را تعيين كرده‌اند. كدام استاد فكر مي‌كند كه مي‌تواند بر تصميمات آنها چيره شود؟ اگر اين فرد ديكتاتوري بالقوه نبود، از دولت نمي‌خواست كه دخالت كند. تلاش مي‌كرد كه همشهريانش را به افزايش تقاضا براي محصولات جوشكاران و كاهش تقاضا براي كفش ترغيب كند.
مصرف‌كنندگان نمي‌توانند قيمتي را براي پنبه بپردازند كه كسب‌و‌كار را براي كشاورزان حاشيه‌اي، يعني آنهايي كه در بدترين شرايط توليد مي‌كنند، سود‌آور سازد. اين امر به واقع براي اين كشاورزان بسيار نا‌گوار است، چه اين كه بايد دست از كاشت پنبه بردارند و بكوشند كه به شيوه‌اي ديگر در ميدان توليد باقي بمانند.
اما درباره دولتمرداني كه به اجبار در اقتصاد دخالت مي‌كنند تا قيمت پنبه را به سطحي بالا‌تر از قيمت بازار آزاد برسانند، بايد چه گفت؟ هدفي كه هوا‌خواهان دخالت‌هاي دولت در اقتصاد در سر دارند، اين است كه نيروي پليس را به جاي انتخاب مصرف‌كنندگان بنشانند. تمام آن چه مي‌گويند، اين است كه دولت بايد فلان كار يا بهمان كار را انجام دهد و اين دست‌آخر بدان معنا است كه پليس بايد مصرف‌كنندگان را به رفتاري متفاوت از چيزي وا‌دارد كه اگر اجباري در كار نبود، انجام مي‌دادند. مي‌گويند بگذاريد قيمت محصولات كشاورزي را بالا ببريم، نرخ دستمزد‌ها را زياد‌تر كنيم، سود بنگاه‌ها را كاهش دهيم و حقوق مديران را كمتر كنيم. واژه «ما» كه در اين جملات نهفته است، آخر‌الامر به معناي پليس است. با اين همه نويسندگان و طراحان اين پروژه‌ها به اعتراض مي‌گويند كه براي آزادي و دموكراسي صنعتي برنامه‌ريزي مي‌كنند.
در بيشتر كشور‌هاي غير‌سوسياليستي، اتحاديه‌هاي كار‌گري از حقوق ويژه‌اي برخوردار هستند. اجازه دارند كه كار‌گران غير‌عضو خود را از كار باز‌دارند. مي‌توانند اعتصاب به راه‌اندازند و وقتي در اعتصاب به سر مي‌برند، عملا آزاد هستند كه در برابر همه افرادي كه براي ادامه كار خود آمادگي دارند، يا به بيان ديگر در برابر اعتصاب‌شكنندگان از خشونت استفاده كنند. اين سيستم امتيازات نا‌محدودي را به افراد فعال در شاخه‌هاي حياتي صنعت مي‌دهد. كار‌گراني كه اعتصاب‌شان جريان آب، برق، غذا و ديگر نياز‌هاي ضروري را قطع مي‌كند، در جايگاهي هستند كه مي‌توانند هر آن چه را كه مي‌خواهند، به بهاي ضرر ديگر اعضاي جامعه به دست آورند. در آمريكا اتحاديه‌هايي كه اين افراد در آنها عضو هستند، تا به حال در بهره‌گيري از اين فرصت‌ها ميانه‌روي كرده‌اند و خويشتنداري به خرج داده‌اند. ديگر اتحاديه‌هاي آمريكايي و اروپايي كمتر از آنها محتاط بوده‌اند. سخت مشغول بالا بردن دستمزد‌ها هستند، بي آنكه نگران فاجعه‌اي باشند كه در اثر كار‌هاي آنها به نا‌گزير رخ مي‌دهد.
طرفداران دخالت‌هاي دولت آن قدر تيز‌هوش نيستند كه دريابند فشار و اجبار اتحاديه‌هاي كار‌گري به هيچ رو با هيچ يك از نظام‌هاي سازمان‌دهي اجتماعي نمي‌خواند. مساله اتحاديه‌ها هيچ ربطي به حق شهروندان براي پيوند با يكديگر در مجامع و شورا‌ها ندارد. هيچ كشور دموكراتيكي اين حق را از شهر‌وندانش نمي‌گيرد. هيچ فردي نيز با حق انسان براي دست كشيدن از كار و شركت در اعتصاب مخالفت نمي‌كند. تنها مساله اين است كه آيا اتحاديه‌ها بايد از اين امتياز برخوردار باشند كه بدون مجازات، به خشونت متوسل شوند يا خير. اين امتياز به يك اندازه با سوسياليسم و كاپيتاليسم نا‌همخوان است. وقتي برخي افراد يا اتحاديه‌ها حق دارند كه ديگران را با خشونت يا تهديد به خشونت از كار باز‌دارند، تقسيم كار هيچ همياري اجتماعي را پديد نخواهد آورد. اعتصاب در شاخه‌هاي بسيار مهم توليد يا اعتصاب عمومي، اگر با خشونت همراه شود، همچون اقدام براي نابود‌سازي جامعه است.

ماخذ:دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه سیزدهم خرداد ۱۳۹۰ |

سیامک میراحمدی*
انتخاب نام تجاري کالا يا خدمتي که در يک صنعت ارائه مي‌‌شود مي‌‌تواند سودآورترين بخش از يک استراتژي بازاريابي باشد. در ساده‌ترين تعريف، نام تجاري را مي‌‌توان سمبل و نمادي از کالاي شما دانست که قادر است از طريق آرم، ترکيب رنگ‌ها، صدا، مظاهر و حتي شيوه‌هاي نوشتاري، پيام مورد نظر را به مخاطب منتقل ساخته و در اولين نگاه کالاي شما را به ذهن وي آورد.

هدف از اين مقاله ارائه ليستي از اسامي‌ ‌سازمان‌هاي موفق در زمينه ايجاد نام‌هاي تجاري قدرتمند نمي‌‌باشد، اما به نظر مي‌‌رسد که مثال کوچکي در اين جا مي‌‌تواند بازاريابان جوان و تازه کار را با اهميت اين مباحث بيشتر آشنا سازد. اگر در اين لحظه شما کلمه کولا را بشنويد، چه چيزي به ذهنتان متبادر مي‌‌شود ؟ آيا سريعا تصويري از قوطي قرمز رنگي که آرمي ‌‌با خطوط شکسته لاتين روي آن مي‌‌باشد، در ذهن شما نقش نمي‌‌بندد؟ سمبلي که در تمامي‌ بطري‌ها و قوطي‌هاي مربوط به يک نوشيدني گازدار به‌خصوص به چشم مي‌‌خورد.
نام تجاري اين محصول در ذهن شما از قبل وجود داشته است.
در دنياي کنوني، انواع مختلفي از نوشيدني کولا وجود دارد، اما آن چه که ظاهر نمادين اين نوشيدني خاص را به ذهن شما مي‌‌آورد، همان چيزي است که ما آن را نام تجاري قدرتمند مي‌‌ناميم. در واقع شما يک نام تجاري ماندگار را فقط زماني که با آن مواجه مي‌‌شويد به ياد نمي‌‌آوريد، بلکه هرگاه نيازي در خود حس مي‌‌کنيد، کيفيت آن نام تجاري را به ياد مي‌‌آوريد و همان را مي‌‌خواهيد.
البته مساله‌اي که نبايد ناديده گرفته شود اين است که تنها کالايي مي‌‌تواند نام تجاري قدرتمندي را به خود اختصاص دهد که کيفيت بالايي داشته باشد. صرف هزينه براي تقويت نام تجاري کالايي که از کيفيت پاييني برخوردار است، تنها به هدر دادن منابع مي‌‌باشد. از طرف ديگر در دنياي پررقابت کنوني که تمام بنگاه‌هاي کوچک و بزرگ، خواهان تمايز چشمگير خود و محصولات خود مي‌‌باشند، يک نام تجاري نيرومند، اسلحه قدرتمندي براي شکست رقبا محسوب مي‌‌شود، اما مساله‌اي که وجود دارد اين است که در طول زمان بنگاه‌هايي که داراي منابع محدود و ‌اندک مالي بوده‌اند هميشه تحت‌الشعاع سازمان‌هاي بزرگ و ثروتمند قرار گرفته‌اند. سازمان‌هايي که منابع و تجهيزات مالي فراوان آنها، امکان به‌کارگيري بيشترين و پرسروصداترين تبليغات و شيوه‌هاي جلب مشتري را به آنها داده است. اما اين پايان کار بنگاه‌هايي با بودجه ‌اندک و محدود نمي‌‌باشد. يکي از رسانه‌هايي که در ابتدا اميد بسياري به اين گونه شرکت‌ها مي‌‌بخشيد، اينترنت بود. اينترنت در ابتدا ارزان و براي رقبا ناشناخته بود، اما به تدريج با ورود رقباي قوي، با بودجه‌هاي کلان که قيمت‌هاي بالاتري براي به کارگيري فضاهاي اينترنتي پيشنهاد مي‌‌کردند، مجددا عرصه بر حضور شرکت‌ها و بنگاه‌هاي ضعيف‌تر از لحاظ مالي تنگ شد، اما حضور افراد خلاق در حوزه تبليغات باز هم راه‌هاي جديدي را پيش رو گذاشت به نحوي که بدون صرف هزينه‌هاي کلان بتوان به نتايج درخشاني دست يافت.
يکي از موثرترين شيوه‌هاي به کار گرفته شده استفاده از مشتريان در روند ساختن يک نام تجاري قدرتمند است در اين حالت، مشتريان صرفا دريافت‌کنندگان ساده کالاي شما نمي‌‌باشند، بلکه مشاوران اصلي شما در جهت بهبود بخشيدن به وضعيت نام تجاري شما و اجزا آن مي‌‌باشند و از اين روست که امروزه سازمان‌ها در هر ابعاد و‌اندازه‌اي که باشند، به استفاده از وب‌سايت‌هاي خلق نام تجاري به صورت آنلاين روي آورده‌اند. اين سايت‌ها به آنها اين امکان را مي‌‌دهد که با پرداخت مبلغ ‌اندکي پول به عنوان پاداش در قبال يافتن خطا‌هاي موجود در وب‌سايت مربوط به شرکت، مشتريان بالقوه را در ساخت يک نام تجاري قدرتمند شريک تلاش‌هاي خود سازند. زماني که مشتريان مي‌‌بينند که چگونه بنگاه مذکور در تلاش براي رفع خطاها و اشتباهات خود حتي در فضاي مجازي اينترنت مي‌‌باشد، ذهنيت مثبت و اعتماد بالايي نسبت به شرکت مربوطه در وي به وجود مي‌‌آيد. علاوه بر اين ، زماني که مشتريان احساس مي‌‌کنند که در افزايش کيفيت وب سايت موثر بوده‌اند، احساس نزديکي بيشتري با بنگاه مورد نظر مي‌‌نمايند و از همه مهم‌تر اينکه بازديدکننده از يک وب‌سايت براي پيدا کردن خطا‌هاي موجود، ناگزير به دقيق شدن و مطالعه بيشتر وب‌سايت است، در نتيجه کاملا تحت تاثير قرار خواهد گرفت و شرکت و محصول آن در ذهن وي نقش خواهد بست مورد اشاره شده تنها يکي از هزاران روش‌هاي خلاقانه‌اي است که فعالان حوزه تبليغات براي خلق يک نام تجاري ماندگار و قدرتمند به کار بسته‌اند.

ماخذ:روزنامه دنیای اقتصاد


برچسب‌ها: برند
نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۹۰ |

مترجم: زهره همتیان
چرا بسیاری از شرکت‌ها رابطه غیردوستانه با مشتریان خود دارند؟ به چه دلیل مدیران ارشد شرکت‌ها اجازه می‌دهند چنین وضعیتی پیش آید؟ پاسخ ساده است، زیرا تعداد معدودی از مدیران اقدام به ایجاد سازمان‌های مشتری‌مدار می‌کنند.

می‌توان گفت که چهار دلیل عمده برای عدم ارتباط مناسب با مشتریان وجود دارد. اول آنکه، اکثر مدیران ارشد بر این باورند که شرکت آنها از قبل دارای چنین ارتباط مطلوبی با مشتریان خود بوده است و تلاشی برای بهبود آن نمی‌کنند. اگر آنها در این زمینه با مشکلی مواجه شوند، فکر می‌کنند با افزایش بودجه خدمات به مشتری یا مطالعه بازار می‌توانند مساله را حل کنند. مرتبط ماندن با مشتری آنقدر امر مهمی‌است که همه آن را برای مدیران شرکت‌ها یک اولویت می‌دانند. اما اکثر مدیران آن را یک امر بدیهی می‌دانند و از آن غافل می‌شوند.
یک شرکت هواپیمایی را در نظر بگیرید. اگر این شرکت به لحاظ ارتباط با مشتریان ضعیف باشد، به آسانی می‌توان آن را زیر سوال برد و از آن انتقاد کرد. جان تگ، مدیر ارشد عملیاتی شرکت هواپیمایی یونایتد ایرلاینز قسمت اعظم کار خود را روی ارتقاي سیستم‌های اطلاع‌رسانی به مشتری، تکنولوژی‌های مشتری‌مدار و قابلیت‌های خدمات به مشتری متمرکز کرده است. وی در مصاحبه‌ای بیان داشت» بزرگ‌ترین چالش ما آگاه كردن سازمان به میزان فعالیت لازم برای ارتباط بهتر با مشتری است. بدون احساس ضرورت، حقیقتا تغییر دادن فرهنگ مان بسیار سخت است. حال که یونایتد‌ایرلاینز با شرکت هواپیمایی Continental ادغام شده است امید آن می‌رود که قدرت ارتباطی آن بیشتر شود.
دلیل دوم که چرا مدیران شرکت‌های بزرگ ارتباط محدودی با مشتریان دارند، این است که آنها قدرت نمادین روش‌های مدیریتی خود را دست کم یا نادیده می‌گیرند. نمونه و الگو بودن جزو ماهیت ثانویه مدیران کارفرما است و مدیران ارشد شرکت‌های بزرگ باید نسبت به این جنبه از مدیریت آگاهی بیشتری داشته باشند.
مدیران ارشد نمی‌توانند وظیفه فرهنگ‌سازی در سازمان را به فرد دیگری واگذار کنند. آنها موثرترین و مهم‌ترین شخص در شرکت‌ها هستند که قادر به انجام این کار هستند. شیوه‌های مدیریتی مدیران ارشد روی عملکرد تیم‌های کاری، کارمندان و مدیران دیگر تاثیر می‌گذارد. زمانی که ارتباط مدیران ارشد با مشتریان قطع شود برای کل سازمان نیز چنین اتفاقی رخ می‌دهد.
سومین دلیلی که ارتباط با مشتری به مساله مبهمی‌تبدیل می‌شود این است كه به عنوان یک مساله مهم مدیریتی در نظر گرفته نمی‌شود. امروزه دغدغه و نگرانی مدیران مدرن مسائلی چون استراتژی، ادغام و تملک، قیمت سهام شرکت و قدرت ترازنامه است. ارتباط با مشتری کار سطح پایینی تلقی می‌شود و آنقدر پیش پا افتاده در نظر گرفته می‌شود که نمی‌توان آن را جزء اصلی فرمول موفقیت سازمان در نظر گرفت.
چهارمین و آخرین دلیلی که شرکت‌های بسیاری وجود دارند که ارتباط مناسبی با مشتریان ندارند این است که اکثر مدیران از تمام جنبه‌ها به مشتریان فکر نمی‌کنند. از دید یک مدیر ارشد در شرکتی بزرگ، مشتریان معمولا اطلاعات، نمودار یا اعداد و ارقام هستند. آنها به عنوان انسان‌های واقعی دیده نمی‌شوند.
نقطه کور مدیریت
کوتاهی در ایجاد سازمان‌های مشتری‌مدار و عدم درک نقشی که مدیریت ایفا می‌کند اشتباه بزرگ و هزینه‌برداری است. عدم ارتباط حقیقی و پایدار منجر به نابودی عواملی چون نوآوری، وفاداری مشتری و رشد سودآور در شرکت‌ها شده است. مدیران اندکی دریافته‌اند که چگونه سازمان‌های مشتری مدار را برپا کنند و فقدان چنین مدیریتی میلیاردها دلار سرمایه را در اقتصادهای جهانی و آمریکا از بین برده است. بارزترین مثال، صنعت خودروسازی ایالات‌متحده است که به دلیل عدم ارتباط مناسب مدیران با مشتریان فلج شد.
عدم برقراری ارتباط با مشتری برای بسیاری از صنایع دیگر نیز تبدیل به مساله بزرگی شده است. شرکت‌های کرایه اتومبیل در حال تلاش برای متعادل کردن کاهش هزینه‌ها و خدمات به مشتری هستتند. این وضعیت در مورد بیمارستان‌ها، شرکت‌های هواپیمایی و بانک‌ها نیز همین‌طور است. تعداد اندکی در این صنایع دارای مدیران مشتری مدار هستند و آنهایی که ارتباط مناسبی با مشتریان دارند (برای مثال شرکت هواپیمایی Southwest) به داشتن مشتریان وفادار، تقویت نوآوری و لذت بردن از کسب و کار پایدار مشهور هستند.
نادیده گرفتن اهمیت ارتباط با مشتری پیامد قابل توجه دیگری نیز داشته است. سال 2008 در زمان رکود اقتصادی شرکت‌های آمریکایی بیش از 130 میلیارد دلار برای آموزش و رشد کارمندان هزینه کردند که از این میان، حدود 50 میلیارد دلار صرف ارتقا و پیشرفت مدیران شد. این میزان مبلغی است که شرکت‌ها هزینه کردند تا از داشتن مدیران مستعد و مجرب برای آینده‌ای رو به رشد اطمینان حاصل کنند. یکی از رایج‌ترین و موثرترین راه‌ها برای پرورش مدیران آینده سنجیدن مهارت‌های مدیریتی آنها و ارائه بازخورد به مدیران است؛ یعنی اینکه به آنها نشان دهد تا چه میزان این مهارت‌ها را دارا هستند. به منظور انجام این کار، شرکت‌ها باید دقیقا تصمیم بگیرند چه مهارت‌هایی مهم‌ترهستند و ارزش ارزیابی دارند. این لیست از مهارت‌ها اغلب به عنوان «برنامه موفقیت» تلقی می‌شوند.
راه‌حل چیست؟
در اینجا به ذکر چند راهکار برای ایجاد ارتباط مناسب با مشتریان می‌پردازیم. جای هیچ تعجبی نیست که این راهکارها همان مشخصه‌های مدیران موفق است:
به ایجاد تنظیمات سازمانی جدید بپردازید. در شرکت‌های کوچک، تشکیلات سازمانی ساده است و برای مدیران ارتباط نزدیک با مشتری آسان است. در شرکت‌های بزرگ‌تر، تشکیلات سازمانی دارای پیچیدگی است. نظام سلسله‌مراتب و کاغذ بازی مانع رسیدن صدای مشتری به مدیران می‌شود. مدیران ارشد
به دلیل نداشتن دید روشن قادر به تشخیص یا پاسخ سریع به مشتریان نیستند.
در شرکت‌های متوسط، یک راه موثر برای از بین بردن موانع سازمانی، حذف دیوارها به طور فیزیکی بین سطوح است. شرکت Zappos با بیش از دوهزار کارمند دست به چنین اقدامی‌زد: در دفتر مرکزی پارتیشن‌هایی که میزکار کارکنان را از قسمت‌های دیگر مجزا می‌کند به حدی کوتاه است که افراد می‌توانند بایستند و به راحتی با آنها صحبت کنند. شرکت Communispace نیز یکی از سازمان‌هایی است كه به ارتباط با مشتری بسیار اهمیت می‌دهد. دفتر مرکزی این شرکت در ایالت ماساچوست آمریکا دارای طراحی فضای باز است. خانم دیان حسان، مدیر ارشد این شرکت طی مصاحبه‌ای گفت: نمی‌توانم شکل دیگری از محیط کار را تصور کنم. این مدل با فرهنگ، ارزش‌ها و تعهد ما به شفافیت و قابل دسترس بودن مطابقت دارد.
اقدامات مشتری مداری را ارزیابی کنید و برای آن پاداش قائل شوید. سیستم‌های ارزیابی و پاداش، چه رسمی‌و چه غیررسمی‌ کمک می‌کنند تا تعیین کنید افراد به چه چیزی توجه می‌کنند و چگونه رفتار می‌کنند. مدیران ارشد بايد در دادن پاداش به افرادی که برای ارتباط با مشتری تلاش بسیار می‌کنند پیشقدم باشند. یک گفته مشهور می‌گوید «هرآنچه که ارزیابی شود، مدیریت می‌شود» و این دستورالعمل در هر جنبه‌ای از ارتباط با مشتری کاربرد دارد. مساله اصلی این است که چه چیز باید مورد سنجش و ارزیابی قرار بگیرد و این ارزیابی چگونه باید انجام شود. در صورت امکان، معیارهای سنجش باید فراتر از داده‌های کمی ‌و آماری سنتی حاصل از تحقیقات بازار باشد. مدیران ارشد باید اصرار داشته باشند که صدای مشتری شنیده شود و کوچک‌ترین جزئیات آن شرح داده شود. داده‌های کمی‌ و آمار و ارقام مفید هستند اما معیارهای اندازه گیری کیفی و به صورت حکایت و داستان دارای عمق بیشتری است. صحبت و گفت‌وگو بیشتر از اعداد و ارقام به ما اطلاعات می‌دهند.
از تکنولوژی آنلاین استفاده کنید. با توجه به اندازه، تنوع و ماهیت جوامع مشتریان، ارتباط با آنها به شیوه‌ای اصولی و متفکرانه بدون استفاده از تکنولوژی آنلاین تقریبا غیرممکن است. اینترنت این امکان را می‌دهد که سازمان‌ها، اطلاعات بسیار زیاد و همین طور ارزشمندی را جمع‌آوری کنند. مدیران ارشد شرکت‌ها به جای عقب کشیدن و قطع ارتباط با میلیون‌ها مشتری باید از فناوری اینترنت استفاده کنند و اصرارداشته باشند که سازمان‌ها برای بهترشنیده شدن صدای مشتری از این تکنولوژی بهره ببرند. همچنین تکنولوژی آنلاین برای مدیران پرمشغله این امکان را فراهم می‌کند تا بر موانع زمانی غلبه کنند.
ضرورت فرهنگی
سازمان‌هایی که با مشتریان خود ارتباط دارند، جو سازمانی به‌خصوصی دارند. این موضوع اصلا ربطی به اندازه یا نوع فعالیت شرکت ندارد، چنین محیط‌های کاری دارای ویژگی‌های مهم مشترکی هستند: آنها خیلی ساختارگرا نیستند؛ دارای استاندارد بالا هستند؛ برای مسوولیت فردی اهمیت بسیاری قائلند؛ روحیه همکاری بالایی دارند؛ دارای «سیستم باز» هستند یعنی با محیط اطراف خود تعامل دارند و در آخر تعهد بسیار بالایی به شرکت، اهداف آن و کارمندانش دارند.
مدیران چگونه باید این جو سازمانی را ایجاد کنند؟ برای شکل‌گیری فرهنگ ارتباط با مشتری چه اقدامات مدیریتی مورد نیاز است؟ فرهنگ‌سازی صحیح وابسته به برخی اقدامات مدیریتی است که با محیط سازمانی دارای عملکرد بالا و موفقیت کسب و کار همراه شده است. به چند مورد از این اقدامات اشاره‌ای خواهیم کرد:
1. اهداف چالش انگیز را برای ارتباط با مشتریان قرار دهید. این به معنی وادار کردن سازمان‌ها به اتخاذ اهداف بزرگ و به چالش کشیدن سازمان برای بهبود ارتباط با مشتری است.
2. تعهد شخصی خود را برای دستیابی به اهداف ایجاد ارتباط با مشتری نشان دهید. این بدان معنا است که مدیران باید کاری را که به دیگران توصیه می‌کنند ابتدا خود آن را انجام دهند.
3. به هنگام برقراری ارتباط با مشتری، از نوآوری و انجام ریسک‌های حساب شده استقبال کنید. زمانی که کارکنان سازمان برای انجام کارهای نو و بدیع در پاسخ به مشتریان احساس آزادی کنند، فرهنگ ارتباط با مشتری بیشتر تقویت می‌شود.
4. برای حفظ ارتباط با مشتری مسوولیت‌های هر فرد را روشن کنید. مدیران باید راهنمایی و هدایت کافی برای هماهنگ سازی فعالیت‌های مختلف را فراهم کنند و مطمئن شوند که اطلاعات مشتری به افراد مناسبی منتقل می‌شود.
5. افراد را به مشارکت در تصمیم‌گیری‌های مربوط به ارتباط با مشتریان تشویق کنید. مدیران باید به تمام کسانی که به اطلاعات مشتریان دسترسی دارند، اختیار و قدرت تصمیم‌گیری بدهد.
علاوه بر این اقدامات، مدیرانی که در ایجاد فرهنگ ارتباط با مشتری موفق عمل کردند گرایشات و جهت‌گیری‌های دیگری نیز داشته اند. آنها در کنار توجه به مشتری روی رقبا، عوامل موثر در بازار و جامعه متمرکز شده اند. سعی آنها بر این است که از بوروکراسی، سیاست‌های اداری و هر آنچه مخل عملکرد سازمان می‌شود اجتناب ورزند. عامل اصلی در شکل‌گیری فرهنگ ایجاد ارتباط با مشتری اندازه یا پیچیدگی سازمان‌ها نیست بلکه خواست و مهارت مدیران ارشد نقش اصلی را ایفا می‌کند.
منبع: www.tcbreview

ماخذ: روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۹۰ |

مترجم: هوتسا عسکری نسب
همواره بر فناوری، کاهش قیمت و نیاز‌های جدید مشتریان خود تمرکز داشته باشید

طبق گفته پاتریشیا سیگمون موسس و رییس شرکت مشاوره در منهتن، بسیاری از صاحبان تجارت‌های نسبتا کوچک به جای تمرکز بر سود شرکت به پرداخت حقوق کارمندان توجه بیشتری می‌‌کنند. نظر سیگمون را درباره افزایش سودآوری در شرکت‌های کوچک جویا شدیم.
چرا تعداد بسیاری از کسب و کارهای کوچک در سودآوری موفق نیستند؟
اول اینکه صاحبان کسب و کار‌های کوچک از سود یا زیان شرکت خود اطلاع دقیق و کافی ندارند. هر ماهه پس از پرداخت حقوق کارمندان مي‌بايست بدهی‌های بیشتری پرداخت کنند، در کل شرکت‌ها از نظر مالی شرایط خوبی ندارند و موفق نیستند. بسیاری از صاحبان کسب و کارکوچک تفاوت بین گردش سرمایه و سودآوری را نمی‌دانند و فقط در پایان سال با نگاهی به گزارش مالی، به خصوص در دوران رکود پول هنگفتی که در گردش است را از دست می‌دهند.
آیا مدیران عامل ماهانه یا هر سه ماه یکبار اطلاعات مالی را بررسی می‌‌کنند؟
برخی از مدیران چنین کاری را انجام می‌دهند، اما اغلب مدیران اطلاعات را در زمان مناسب بررسی نمی‌‌کنند. در اکثر شرکت‌های کوچک هنوز کارمندانی مسوول بررسی وضعیت مالی هستند و از طریق برنامه‌های نرم‌افزاری اطلاعات هفتگی را در کامپیوتر ثبت کرده اما این برنامه‌ها توانایی تحلیل و محاسبه صحیح هزینه‌ها را ندارند.
علاوه بر به روز کردن فناوری چه روش‌هایی براي افزایش سودآوری وجود دارد؟
تمام کارمندان یک سازمان باید سعی کنند تا سود شرکت را از طریق شبکه، بازاریابی، فروش و کاهش هزینه‌ها افزایش دهند. اگر کارمندان فقط به فکر دریافت حقوق ماهانه باشند و کمکی به بهبود وضعیت موجود شرکت نکنند موقعیت شغلی آنها در معرض خطر خواهد بود. داشتن چنین طرز فکری در کسب و کارهای کوچک مورد قبول نیست و کارمندان باید به دنبال راه‌هایی جهت پس‌انداز سرمایه و افزایش درآمد شرکت باشند.
در چند سال گذشته شاهد کاهش تعداد بسیاری از شرکت‌ها بوده‌ایم، این شرکت‌ها چگونه می‌توانند در هزینه‌های خود صرفه‌جویی کنند؟
اگر فقط بر قراردادهای بلند مدت تمرکز کنند، بدون شک بیش از حد هزینه می‌پردازند. در صورت برقراری ارتباط با تمام فروشندگان از طریق سیستم دی اس ال، تلفن و ایمیل از هزینه‌های خود به طور قابل توجهی می‌توان کم کنند. هنوز در برخی دفاتر از کنتور ارسال پست استفاده می‌شود و با اینکه سال‌ها است خدمات بانکداری الکترونیکی در اختیار مشتریان می‌باشد در بعضی از شرکت‌ها حسابداران چک‌ها را از طریق ایمیل ارسال می‌‌کنند. حتی پس انداز چند هزار دلاری در ماه برای کسب و کار کوچک رقم بزرگی محسوب می‌شود.
چگونه می‌توان از طریق کسب درآمد بیشتر سود را افزایش داد؟
سعی کنید محصولات بیشتری به فروش برسانید یا علاوه برتمرکز بر کار خود خدمات دیگری ارائه دهید. برای مثال، هنگام مراجعه به مطب پزشک، روی داروهای مکمل مانند ویتامین‌ها سرمایه‌گذاری کنید. به عنوان طراح در کنار طراحی و اجراي باغچه مشتری می‌توانید کارهای جانبی فراوانی انجام دهید و حتی ناودان هم تمیز کنید. اگر در زمینه فروش کتاب فعالیت می‌کنید، زمان آن فرا رسیده که کتاب‌های بیشتری به فروش برسانید. ایده دیگر جلب مشتری بر اساس نوع رابطه شکل می‌گیرد که بار دیگر هم به شما مراجعه کنند. می‌توانید خدمات ماهیانه و سالانه شرکت را با قیمت‌های ارزانتری ارائه دهید و از این طریق کسب درآمد کنید. بسیاری از صاحبان کسب‌وکار بیش از 20 یا سی سال تجربه کاری دارند، اما همچنان متمایل به حفظ موقعیت خود هستند. اما این به این معنا نیست که می‌خواهند ساختمانی در مرکز شهر داشته باشند. در صورت از دست دادن مشتریان خود باید خدمات شبانه روزی و ارزان‌تری ارائه دهند. در حال حاضر باید در شبكه‌هاي اجتماعي فعالیت کنید، وبلاگ یا وب سایت تخصصی داشته باشید تا نام شرکت شما در یاد مشتریان بماند و معروف شوید، دیگر نمی‌توانید از انجام چنین کارهایی چشم بپوشید. علاوه بر این لازم است اعتبار خود را نزد مشتریان بالا ببرید. مهم نیست که چه مدت است به انجام کار خود مشغول هستید، باید دست به رقابت بزنید. در هر کسب و کاری حتی با وجود شکست و ضرر، همیشه جای امید است و روش‌های خلاقی براي کاهش هزینه‌های اجرایی، سودآوری و پیشرفت وجود دارد و مطمئنا در صورت تلاش می‌توان اوضاع را تغییر داد و به موفقیت دست پیدا کرد.
منبع : Bussinessweek

منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۹۰ |

توماس مایر
مترجم: جعفر خیرخواهان
وقتی توماس سوول كه اينك اقتصاددان برجسته‌اي است، دانشجوي هاروارد بود، آرتور اسميتيس استاد وي نظرش را درباره سياست معيني جويا شد.

پس از اینکه سوول پاسخی قاطعانه داد كه اثرات مطلوب و مساعد اين سياست را تشریح می‌کرد، اسميتيس پرسيد: «بعدش چه اتفاقي خواهد افتاد؟» توماس مي‌گويد: « پرسش وي در ابتدا توجهم را جلب نكرد، اما همانطور كه به آن فكر مي‌كردم، برايم روشن شد كه وضعيت توصيفي من به پيامدهاي اقتصادي ديگری منجر خواهد شد كه من آنگاه شروع به ملاحظه و توضيح آنها كردم.» پروفسور اسميتيس پرسيد: پس از آن چه اتفاقي خواهد افتاد؟ در حالي كه داشتم می‌فهمیدم چگونه واكنش‌هاي اقتصادي بيشتري از آن سياست بروز خواهد کرد، تدریجا تشخيص می‌دادم اين واكنش‌ها به پيامدهايي نه به آن اندازه مطلوب كه در وهله اول مي‌ديدم، منجر شد.
در اين بخش مي‌خواهيم به ته و توي چيزهايي بپردازيم كه با نگاه نخست معلوم نمی‌شوند. مسائلي كه براي اين بخش انتخاب كردم نه به خاطر اهميت عملي عالي آنها، بلكه به این خاطر بوده است که مثال‌هاي خوبي از آمادگی یافتن برای كندوكاوی فراتر از «بدیهيات» هستند كه به نتايجی شگفت‌آور منجر مي‌شوند.


ادامه مطلب
نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۹۰ |

کوشان غلامي
بخش ششم
نکاتي ‌پيرامون فرهنگ تجاري فرانسه

1- پيشينه تحصيلي و مهارت‌هاي ذهني، نکات مهمي ‌در کشور فرانسه به شمار مي‌روند.
2- دولت و صنعت فرانسه از ديرباز روابط بسيار نزديک‌تري نسبت به ساير کشورهاي صنعتي داشته‌اند که اين موضوع سبب پيدايش کارمندان ارشد دولتي بسياري شده که نقش مهمي ‌در صنعت ايفا مي‌کنند.
3- برنامه‌ريزي‌هاي بلندمدت براي دهه‌هاي متمادي يکي از اصول مهم رويکرد فرانسوي بوده و منجر به طراحي برنامه‌هاي مشروح و مفصل توسط کمپاني‌ها شده است.
4- اکثر شرکت‌هاي بزرگ فرانسوي به همراه گرايش‌هاي مرکزي، دفاتر و مراکز اصلي و شعب بزرگ خود را در پاريس ايجاد مي‌کنند.
5- مديران اجرايي شرکت‌هاي فرانسوي معمولا داراي شخصيت کاريزماتيک بوده و هدايت شرکت را به شيوه‌اي مسلط و آمرانه انجام مي‌دهند.
6- کمپاني‌هاي فرانسوي تمايل به داشتن سلسله مراتب سفت و سخت با سيستم تصميم گيري و گزارش دهي واضح و مترقي دارند.
7- برقراري ارتباط در لايه‌هاي مختلف سلسله مراتب امري غيرمعمول تلقي مي‌شود.
8- ارتقا از طريق مجموعه‌اي از تجربه، مدارج تحصيلي و شايستگي‌هاي مشهود انجام مي‌گيرد.
9- شيوه مديريت معمولا دستوري با ارائه راهنمايي‌ها و سفارشات در جلسات اطلاعاتي به کارمندان است.
10- در جلسات باز و رسمي، اختلاف نظر بسيار کمي ‌با رييس مشهود است. ساير اختلافات در لابي‌هاي قبل از جلسه مشاهده مي‌شود.
11- رقابت گروه‌هاي همسان مي‌تواند مديريت تيم‌هاي با کارکرد متقابل را دشوار کند.
12- رفتار منطقي هميشه محترم بوده و از همه انتظار مي‌رود اينگونه عمل کنند. هرگونه رفتار احساسي مي‌تواند به عنوان تفکر آشفته، فقدان ذکاوت يا هردو تلقي شود.
13- تغيير شغلي در فرانسه بسيار کمتر از ساير کشورها ديده مي‌شود. مردم اين کشور از ديرباز زندگي شغلي خود را بر مبناي يک شركت بنا مي‌کردند.
14- به‌رغم اينکه نام فاميل در شرايط رسمي يا در هنگام ارتباط با افراد مافوق متداول است، در بين گروه‌هاي همسان، نام کوچک استفاده مي‌شود (مخصوصا در گروه‌هاي جوان‌تر).
15- فصاحت کلام صفت مهمي‌است و مديران فرانسوي معمولا سعي مي‌کنند از طريق قدرت بيان خود، افراد را متقاعد کنند.
16- اينکه تمامي‌ارتباطات نوشتاري از لحاظ گرامري به صورت صحيح نوشته شده باشد، بسيار مهم است.
17- طنز بر اساس لطافت طبع و استفاده هوشمندانه از کنايات بنا شده که هيچ‌کدام از اينها معناي دقيقي ندارند. فرانسوي‌ها بر خلاف اکثر کشورها به ندرت در شرايط جدي در کسب و کار از طنز و شوخي استفاده مي‌کنند.
18- بين زندگي شخصي و زندگي کاري و همچنين زمان‌هاي مربوط به خانواده و كار تفکيک خاصي وجود دارد.
19- ناهارهاي کاري مي‌تواند خيلي طولاني و نه لزوما براي بحث‌هاي شغلي باشد. اينگونه ملاقات‌ها بيشتر زمان‌هايي براي ايجاد روابط هستند تا مشخص کردن نکات ريز قراردادها.
20- وقت شناسي در شهرهاي مختلف فرانسه متفاوت بوده و در پاريس بهتر از ساير شهرها است.
فرانسوي‌ها خيلي دوست دارند با دست‌هايشان صحبت کنند. بعضي از رايج‌ترين واژگان آنها عبارتند از:
• حلقه کردن يک يا چند انگشت بر روي شقيقه به معني اين است که «طرف ديوانه است» و معمولا با يک ابراز تمسخر هم همراه است.
• بوسيدن نوک انگشتان به معني «بامزه» است، خواه در سر ميز غذا باشد خواه در مورد شخصي در حال گذشتن از خيابان.
• پايين کشيدن گونه راست با دست راست در ناحيه زير چشم به معني اين است که:« باورم نمي‌شود»
• پاک کردن پيشاني يا فقط ناحيه رستنگاه مو به معني اين است که: «تا اينجا سيرم»
• ماليدن نوک انگشتان به هم طوري که انگشت شست بالا باشد انگار که پارچه اي‌لمس مي‌کنيد، به معني«گران » است.
• قراردادن انگشتان صاف بر روي لب‌ها با چشمان باز به معني« فهميدن اشتباه » است. در اين حالت به کار نبردن کلام ضروري است.
از آنجايي که فرانسويان به طور مرتب بدون کلام با هم صحبت مي‌کنند، حرکات‌ زيادي از اين قبيل دارند. اين بخش شگفت‌آوري از ميراث مديترانه‌اي آنها است و نمايش بزرگي است که در خيابان‌ها و کافه‌ها مشاهده مي‌شود. به همين دليل است که در جيب گذاشتن دست‌ها بي‌ادبي محسوب مي‌شود مخصوصا اگر در هنگام گفت‌وگو باشد. و شايد به همين دليل باشد که دست دادن نزد فرانسويان اين قدر اهميت دارد.


منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه یازدهم خرداد ۱۳۹۰ |

روانشناسان می گویند: رنگ می تواند تا ۶۰ درصد در پذیرش یا انتخاب محصول موثر باشد

رنگ هایی که در آگهی به کار می رود بسیار مهم اند و حتی از جملاتی که در آگهی مورد استفاده قرار می گیرند، اثرگذارتر هستند. به این سبب که رنگ ها و طرح ها توجه مشتریان را جلب می کنند و باعث می شوند که مخاطبان بیشتری آگهی شمارا بخوانند. روانشناسان معتقدند رنگ می تواند تا ۶۰ درصد در پذیرش یا انتخاب محصولات یا خدمات موثر باشد. به این مثال توجه کنید: شما یک آگهی سیاه و سفید و یک آگهی با رنگ های آبی و زرد و سیاه می بینید، کدام یک از این دو آگهی را اول می خوانید؟ آیا شما اول آگهی سیاه و سفید را می خوانید؟


هر رنگی دارای معانی و بار فرهنگی مختلفی است. برای طراحی آگهی مطابق خواست بازارهای هدف، رنگ عامل بسیار مهم است. سعی کنید با استفاده از رنگ های انتخابی، که تعریف خواهد شد، پیام خود را به مشتریان برسانید.



قرمز 

رنگ قرمز نماد و نشانه فعالیت، گرمی، قدرت، جنگ، هیجان، تظاهر، آتش، خون، هوای نفس، عشق، خطر، خشم و برانگیختگی است. قرمز دارای قابلیت رویت بالایی است و همواره توجه بیننده را به خود جلب می کند. رنگ قرمز چند حس را توامان تحریک می کند.
علائم هشدار دهنده به ما می آموزد که با دیدن رنگ قرمز متوجه و متوقف شویم. پس طبیعی است که با دیدن یک تابلو تبلیغاتی (بیلبورد) با ترکیب رنگ قرمز، توقف و به آن توجه کنیم. مطالعات نشان داده است که مردم هنگام بازی در تفریحگاه ها از وسایل بازی قرمز رنگ بیشتر از رنگ های دیگر استفاده می کنند. همچنین رنگ قرمز برای نمایشگاه های خودرو، مکان های فروش حیوانات اهلی، ساندویچ و پیتزا فروشی ها و رستوران ها رنگ خوب و مناسبی است.
رنگ قرمز برای موسسات پزشکی و درمانی توصیه نمی شود، زیرا رنگ قرمز علامت بیماری، خون و اورژانس است. رنگ قرمز همچنین برای نمایش یک جریان منفی مالی در حسابداری به کار میرود.


نارنجی 

نارنجی، رنگ طراوت و شادی است. رنگ نارنجی موجب شفافیت و روشنی ذهن، ارتقا و افزایش گرمی و شادابی می شود. همچنین رنگ نارنجی جریان اکسیژن رسانی به مغز را افزایش می دهد. رضایت مندی، باروری، شادابی و کیفیت نیز با رنگ نارنجی ارتباط دارد. این رنگ می تواند کمک کند قیمت یک کالای گران، عاقلانه به نظر برسد. نارنجی رنگی بی عیب، کامل و مناسب برای محصولاتی است که گروه کثیری از مردم را راضی می کند.
این رنگ ها اشتها آور است و انتخاب خوبی برای آبمیوه فروشی ها، رستوران ها خصوصا” رنگی است که مردم اروپا و امریکا آن را دوست دارند.


زرد 

زرد رنگی مناسب برای نمایش تابناکی و درخشندگی، خوشحالی و خوشرویی، سرزندگی، راحتی و خوش بینی در آگهی هاست. زرد برای گل فروشی ها، قنادی ها، اسباب بازی فروشی ها، پارک های تفریحی و حراجی ها رنگ ایده آلی است و اولین رنگی است که در فرآیند دیدن، جذب می شود. همچنین زرد بیشترین قابلیت رویت توسط چشمان انسان را دارد. به همین دلیل سریعتر از دیگر رنگ ها مورد توجه انسان قرار می گیرد.
زرد، رنگ احتیاط است. علائم زرد رنگ موجود در راه ها به رانندگان هشدار می دهد که مشکلی در راه یا مسیر آمد و شد اتفاق افتاده است و این دلیل دیگری است بر این که چرا به سرعت توجه ما به رنگ زرد جلب می شود.


سبز 

رنگ سبز نماد زندگی، طبیعت، جوانی، پول، نوگرایی، امید و قدرت است. سبز رنگی است که انسان را آرام می کند، درد را کاهش می دهد و احساس امنیت ایجاد می کند. وقتی چراغ راهنمایی و رانندگی در وضعیت سبز قرار می گیرد، به ما می گوید جلو برویم یا به مکانی وارد شویم و احساس خوشایندی در ما ایجاد می کند. این مزیت بزرگی برای بعضی از محصولات و خدمات است.



رنگ زرد . سبز  

برای آگهی مواد غذایی رنگ معقولی نیست، زیرا احساس دلتنگی ایجاد می کند. رنگ سبز روشن به مردم آرامش می دهد و این نشان می دهد که چرا دیوار زندان ها، مدارس، اتاق های انتظار و بیمارستان ها به رنگ سبز روشن است.
سبز یک رنگ مهم برای مشاوران مالی بانک ها و حسابداران است، زیرا سبز نماد پول است. همچنین رنگ سبز برای کالاهایی که در فضای باز عرضه می شود بسیار مناسب است، زیرا به مشتریان احساس طبیعت را القا می کند. رنگ سبز می تواند برای مراکز و موسسات فعال در زمینه محیط زیست و دوستدار محیط زیست، سبزی فروشی ها، منظره سازی و کشاورزان مورد استفاده قرار گیرد، زیرا رنگ سبز نشانه زندگی است.


آبی 

آبی در انسان احساس آرامش، راحتی، آسودگی، زیبایی، عقل، صداقت و اعتماد ایجاد می کند. رنگ آبی به مردم کمک می کند که مشکلات خود را با اعتماد به نفس حل کنند. رنگ آبی می تواند نماد اندوه و افسردگی نیز باشد. از این رو، در تبلیغ مواد غذایی رنگ آبی بکار نمی رود. رنگ آبی اشتها را از بین می برد. این رنگ به مردم کمک می کند که وزن خود را کاهش دهند. قطعا” رنگ آبی، هم رنگ مورد علاقه خانم ها و هم رنگ دلخواه آقایان است. چنان که می دانید رنگ آبی در ارم و نشان شرکت ها بیشتر مورد استفاده قرار می گیرد. آبی رنگ بسیار مناسبی برای شرکت های مسافرتی، شرکت های آب، دفتر پزشکان، داروخانه ها و متصدیان و فروشندگان لوازم پزشکی، متل ها، روانشناسان و مراکز کاهش وزن است.


زرشکی 

رنگ زرشکی نماد پیچیدگی، خلاقیت، تجمل و ثروت است. زرشکی آبی فام موجب رمزآلودگی می شود و زمانی که رنگ زرشکی سرخ فام می شود، نفسانیت و خلاقیت را القا می کند. زرشکی با قرمز کم رنگ بیشتر توجه را جلب می کند. این رنگ ها برای بعضی از مردم (عمدتا” مردها) نامطبوع به نظر می آید. با یان حال رنگ زرشکی رنگ مهمی برای هنرمندان، رستوران های بزرگ، فروشگاه های پوشاک، کتاب فروشی ها، گالری های هنری، کلوپ های شبانه، عکاسی ها، کلوپ های خارج شهر، آموزشگاه های چوگان، جواهر فروشی ها، آرایشگران و پیشگویان است.



قهوه ای  

قهوه ای نماد چوب، قهوه و محصولات برآمده از زمین است. قهوه ای رنگ اعتماد، سختی، قدرت، بلوغ و راحتی است. در حال حاضر قهوه ای رنگ ثروت و تنومندی است. قهوه ای یک رنگ ممتاز برای آهن فروشی ها، قهوه خانه ها، فروشگاه های صنعتی، فروشگاه های صنایع چوبی، غذافروشی ها، فروشگاه های پوشاک مردانه، کابینت فروشی ها، مقاطعه کاری ها، ساعت فروشی ها و نجاری هاست.


سیاه 

سیاه نماد قدرت، اعتبار، ظرافت، سلیقه، استعداد، سادگی و دلفریبی است. رنگ سیاه بیشتر درباره حالت هایی از این گونه است. سیاه رنگ متحجر است که مشتریان را از به روز شدن با فناوری باز می دارد. همچنین رنگی بسیار آموزنده است و اطلاعات بسیاری از صاحب رنگ ارائه می دهد. سیاه رنگی است که به افق و دوردست اشاره دارد، همچون مرگ، ساحران، ارواح پلید و شرور.
رنگ سیاه انتخاب خوبی برای فروشگاه های موسیقی، حقوقدانان، حسابداران، فروشگاه های لوازم الکترونیکی و لاستیک فروشی هاست.



سفید 

سفید نماد پاکیزگی، تقوا، بی گناهی و تازگی است. رنگ سفید یک انتخاب خوب برای فروشگاه های وسایل عروسی و ازدواج گروه های مذهبی، امکانات پزشکی، دندان پزشکی، آشپزخانه ها، نانوایی ها، موزه ها، اماکن تاریخی، فروشگاه های وسایل بهداشتی، خشکشویی ها و خدمات بهداشتی است. توجه داشته باشید که رنگ سفید، در چین و ژاپن و بعضی کشورهای خاورمیانه رنگ مرگ و سوگواری است. در پایان باید گفت همه حق دارند هر رنگی که دوست دارند برای کسب و کار خود انتخاب کنند، اما باید اطمینان داشته باشند که رنگ انتخابی آنها برای کسب و کارشان موثر است.

منبع: نشریه دانش تبلیغات – شماره ۹

نوشته شده توسط سپهر برادران در سه شنبه دهم خرداد ۱۳۹۰ |
سمیوتیکس، مطالعات سمیوتیک، سمیولوژی و یا علم نشانه شناسی، مطالعه فرآیند پردازش یا فعل و انفعالات مشخص معانی است که به طور اختصاصی برروی قواعد و روش عملکرد نشانه ها متمرکز شده و مفاهیم دلالت را در ارتباطات میان نشانه ها و فرآیند فهم آنها بررسی می کند.
نشانه شناسی به عنوان یک علم چند رشته ای، التفات خاصی به مسائل مربوط به ارتباط و نشانه، به آن صورتی که آنها در نظام های نشانه ای مختلف پدیدار می گردند، داشته و ریشه در دانش زبان شناسی دارد. هرچند افکار نشانه شناختی قدمتی طولانی داشته و به دوران یونان باستان برمی گردد اما آنچه ما مروز به عنوان نشانه شناسی می شناسیم منبعث از دو منبع است: تحقیقات « فردینان دوسوسور » زبان شناس سوئیسی و نوشته های «چارلز سندرس پیرس»، منطق دان امریکائی. این دو متفکر هریک جداگانه به تدوین تئوری های مربوط به نشانه و کارکرد آنها پرداختند که چندین دهه بعد مبنای کار بسیاری از متخصصین در رشته های مختلف از قبیل نقد ادبی، جامعه شناسی، مردم شناسی، هنرهای بصری، فیلم شناسی، طراحی محصول و غیره قرار گرفت.

در دوران های مختلف از عهد یونان باستان تا به امروز، مجموعه ای غنی و متنوع از افکار مختلف در رابطه با ماهیت و کارکرد نشانه، دلالت و ارتباط، وارد نوشتار های فلسفی، منطق شناختی، دستور شناختی و معرفت شناختی غرب شده است. آنچه که در فرهنگ غرب پیش از سوسور و پیرس در زمینه تئوری نشانه ها اندیشیده و نوشته شده، از دیدگاه نشانه شناسی مدرن، نشانه شناسی به حساب نمی آید. چنین ادعایی در باره تأملات هندیان، چینیان، ژاپنی ها و اعراب در باره نشانه، نیز صادق است. البته نمی توان این حقیقت را نادیده گرفت که تمامی این دستاوردها در شکل دادن به پیشینه تاریخی آنچه ما امروز به عنوان نشانه شناسی می شناسیم، نقش به سزایی داشته است. متفکرانی که پیش از سوسور و پیرس نقش حائز اهمیتی در تاریخ نشانه شناسی ایفا کرده اند عبارتند از ارسطو، رواقیون، سنت آگوستین، پوین ست و لاک.

نشانه شناسی معمولاً یک زمینه علمی فرا رشته ای تلقی می گردد که از گرایش ها و رویکردهای گوناگون و تعاریف فلسفی مختلفِ یک موضوع مشخص تأثیر پذیرفته است. اما این طرز تلقی نمی تواند صد در صد درست باشد، موضوع یک تحقیق نشانه شناختی لازم نیست چیز خاصی باشد، این موضوع می تواند هرچیزی باشد، یک بنا، یک محصول، یک متن ادبی، یک اطوره، یک نقاشی و یا یک فیلم. هر چیزی که در قالب یک نظام نشانه ای (که بر اساس کدها و قراردادهای اجتماعی و یا فرآیندهای دلالت طبقه بندی می گردد) می تواند موضوع یک تحقیق نشانه شناختی قرار بگیرد.

در واقع یکی از خصائص منحصر به فرد نشانه شناسان این است که آنها معمولاً تحقیقات خود را در دو راستا یعنی در زمینه نشانه شناسی و در عین حال، یک علم و یا زمینه دیگر متمرکز می کنند. این موضوع شامل حال تمام پیشگامان این علم و اکثر محققان معاصر می شود و باید توجه داشت که حوزه تجربی علم نشانه شناسی بسیار گسترده است و به همین دلیل به سختی می توان آن را یک زمینه علمی مستقل به حساب آورد.

نشانه شناسی در طراحی محصول:

ادامه مطلب
نوشته شده توسط سپهر برادران در سه شنبه دهم خرداد ۱۳۹۰ |

موری روتبارد
مترجم: یاسر میرزایی
منبع: Making Economic Sense
با این که ممکن است این مساله عجیب به نظر برسد، اما من زمانی دانشجوی آمار بوده‌ام.

پس از گذراندن همه درس‌های دوره کارشناسی آمار، من در یک درس دوره ارشد آمار ریاضیاتی در دانشگاه کلمبیا ثبت‌نام کردم که استاد برجسته آن هارولد هتلینگ، یکی از بنیادگذاران اقتصاد ریاضیاتی جدید بود.
پس از شرکت در چند جلسه از کلاس هتلینگ، من دچار تجربه معرفتی خاصی شدم: فهم ناگهانی این نکته که استنتاج‌ آماری بر فرضی قاطع استوار است و آن فرض اساسا پا در هوا است. من از کلاس هتلینگ بیرون آمدم و حتی از جهان آمار نیز برای همیشه خداحافظی کردم.
علم آمار، البته چیزی بس بیش‌تر از صرف مجموعه‌ای از داده‌ها است. «استنتاج» آماری، نتیجه‌گیری‌هایی است که می‌توان از آن داده‌ها بیرون کشید. به طور خاص، از آن جا که ما هرگز همه داده‌ها را نمی‌دانیم_از سرشماری‌های ده‌ساله ایالات‌متحده که بگذریم_، نتیجه‌گیری‌های ما باید بر مثال‌های بسیار کوچکی که از جمعیت بیرون کشیده می‌شود، استوار شود. پس از آن که مثال یا مثال‌هایمان را انتخاب کردیم، مجبوریم راهی بیابیم تا توضیحی راجع به کل جمعیت ارائه دهیم. مثلا فرض کنید ما بخواهیم نتیجه‌ای راجع به متوسط قد جمعیت مذکر آمریکا ارائه دهیم. از آنجا که ما نمی‌توانیم قد تمام مردان آمریکایی را اندازه بگیریم، نمونه‌ای با شمارگان کم انتخاب می‌کنیم، فرض کنید 500 نفر که به روش‌های مختلف انتخاب شده‌اند و از طریق آنها تخمین می‌زنیم که متوسط قد مردان آمریکایی چقدر است.
در علم آمار، آنچه ما از طریق آن از نمونه‌های شناخته شده به جمعیت ناشناخته گذر می‌کنیم، یک فرض قاطع است: در همه جا چه ما با قد افراد طرف باشیم، چه مساله بیکاری باشد چه نتایج انتخابات، نمونه‌ها بر اساس «منحنی نرمال» پخش می‌شوند.
منحنی نرمال یک منحنی متقارن و زنگوله‌ای شکل است که در همه کتاب‌های درسی آمار آمده است. از آن جا که فرض شده است، همه نمونه‌ها طبق این منحنی دور نمودار جمعیت می‌ریزند، علم آمار خود را موجه می‌داند که با چند نمونه محدود مشخص کند مثلا میانگین قد آمریکایی‌ها، یا نرخ بیکاری یا هر چیز دیگری، دقیقا با «سطح دقت» 90 تا 95 درصد چیست. کوتاه سخن آنکه اگر برای مثال میانگین قد افراد 1 متر و 90سانت باشد، 90 تا 95 نفر از هر صد نفر، دقیقا قدی نزدیک به این اندازه خواهند داشت. این نمودارهای دقیق به سادگی از این فرض برآمده‌اند که همه نمونه‌ها بر اساس منحنی نرمال در اطراف جمعیت پخش شده‌اند.
این به دلیل خصوصیات منحنی نرمال است که مثلا ناظر انتخابات می‌تواند با اطمینان کافی مدعی شود بوش از سوی درصد خاصی از رای‌دهندگان حمایت شده بود و دوکاکیس با درصدی دیگر و همه این آمارها تنها «خطایی» سه تا پنج درصدی دارند. این منحنی نرمال است که به متخصصان آمار اجازه می‌دهد ادعای معرفت دقیق نسبت به کل نمودار جمعیتی نداشته باشند، اما به جایش ادعای چنان معرفتی در مورد درصد‌های پایین خطا کنند.
خب؛ چه شاهدی برای درستی فرض حیاتی پخش شدن پیرامون منحنی نرمال وجود دارد؟ هیچ شاهدی! این فرض، حاصل کنشی خالص و افسانه‌ای از سر امید است. در متون درسی آمار من، تنها «شاهد» صادق بودن منحنی نرمال این گزاره بود که اگر یک تیرانداز خوب، تیری را به قصد خوردن به هدف شلیک کند، گلوله‌ها در اطراف خال هدف به صورت شکلی شبیه به منحنی نرمال پخش می‌شوند. فرض حیاتی اعتبار همه استنتاج‌های آماری مبتنی بر چنین بنیاد سستی است.
متاسفانه، علوم اجتماعی نیز تمایل دارند قانونی را پیروی کنند مشابه چیزی که دکتر روبرت مندلسون نشان داد در پزشکی پذیرفته شده است: هیچ وقت هیچ رویه‌ای را فارغ از اینکه چقدر اشتباه است، فرو نگذارید تا اینکه رویه‌ای بهتر پیشنهاد شود و اکنون به نظر می‌رسد که ساختار کاملا غلط استنتاج مبتنی بر منحنی نرمال، تسلیم تکنولوژی پیشرفته شده است.
ده سال پیش، بردلی افرون، متخصص آمار دانشگاه استنفورد از کامپیوترهای پرسرعت برای تولید «مجموعه داده‌های مصنوعی» که مبتنی بر یک نمونه واقعی بودند، استفاده کرد و میلیون‌ها محاسبه عددی ضروری انجام داد تا به تخمینی در مورد جمعیت برسد بی‌ آنکه از منحنی نرمال یا هر فرض ریاضیاتی دلخواه دیگری استفاده کند که مدعی هستند نمونه‌ها چطور پیرامون یک نمودار جمعیت پخش می‌شوند. پس از یک دهه بحث و جدل، متخصصان آمار روش‌های استفاده عملی از این «بوتستراپ» (Boot-strap)[تکنیک استفاده از منابع موجود برای تولید چیزهایی پیچیده‌تر و موثرتر. م.] را پذیرفته‌اند و در حال حاضر این روش کل این حرفه را به تصرف خود در آورده است.
جروم اچ فریدمن، متخصص آمار دانشگاه استنفورد، یکی از پیشگامان روش جدید، آن را «مهم‌ترین اندیشه جدید در علم آمار طی بیست سال گذشته و شاید 50 سال گذشته» می‌خواند.
در این مرحله، متخصصین آمار در نهایت می‌خواهند اجازه دهند خروسی که دمش مشخص بود، رخ بنماید. فریدمن اکنون تصدیق می‌کند که «داده‌ها همیشه منحنی‌های زنگوله‌ای شکل را پیروی نمی‌کنند و وقتی چنین می‌شود، شما» با روش‌هایی که استاندارد است «دچار اشتباه می‌شوید.» در حقیقت او می‌افزاید «داده‌ها به طور متناوب به نحوی کاملا متفاوت از منحنی‌های زنگوله‌ای شکل پخش می‌شوند.» خب، مساله دقیقا همین است؛ حال ما دریافته‌ایم که پادشاه منحنی نرمال اصلا لباسی بر تن ندارد. امید افسانه‌ای پیشین اکنون می‌تواند کنار گذاشته شود.

منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در سه شنبه دهم خرداد ۱۳۹۰ |

رافائل لویی ویتون و مایکل مادوک
مترجم: پریسا حبیبی
«مایکل مادوک» و «رافائل لویی ویتون» معتقدند زبان کسب‌وکار در آینده نه زبان انگلیسی یا چینی، بلکه زبان دزدان دریایی خواهد بود.

آنها در این مقاله می‌گویند:
ارزیابی کنید چگونه می‌توانید در کسب وکار خود نوآوری کنید؟ شما برای رسیدن به این هدف باید همانند یک دزد دریایی عمل کنید. ما در اینجا چگونگی آن را برای شما توضیح خواهیم داد.
فردریش نیچه می‌گوید: «بازرگانان و دزدان دریایی برای یک دوره طولانی اشخاصی مشابه بودند. حتی امروزه اخلاق بازرگانی واقعا چیزی جز پالایش اخلاق دزدان دریایی نیست.»
البته امروزه شما لزوما نباید با نوشته‌های این فیلسوف آلمانی که حدود 100 سال پیش مطرح شده است موافق باشید تا بتوانید بپذیرید که فرصت‌ها و تهدیدها در کسب وکار نسبت به گذشته خیلی سریع‌تر اتفاق می‌افتند و کمتر می‌توان آنها را پیش‌بینی کرد. در نتیجه مدیران شرکت‌ها باید همانند دزدان دریایی(که دائما مجبوربودند محل کشف گنج خود را بازبینی کنند و محل نگهداری سکه‌های طلا را تغییر دهند)، رویکرد خود را نسبت به مشتریان، سهم بازار و پیشی گرفتن از رقبا تغییردهند.
ما از واژه «دزدان دریایی» به عنوان استعاره‌ای استفاده می‌کنیم که به شما نشان دهیم برای دستیابی به نوآوری مداوم نیاز به تغییر طرز فکر خود دارید.
بقای دزدان دریایی (و مسلما پیروزی آنها) بستگی به روحیه کارآفرینی سازمانی و استفاده از ظرفیت‌های زیردارد:
1)خود و مشتریانشان را به طور واقعی شناسایی کنند.
2)بررسی فرضیه‌های موجود و قراردادن این فرضیات در مدل فعلی خود.
3) خلق مدل‌های بهتری برای آینده
4) ابداعات مداوم برای حفظ مزیت مدل‌های کسب و کار. برای این کار شما نیاز دارید که در شروع یک زبان مشترک واستراتژی شفاف ایجاد کنید تا بتوانید اطمینان حاصل کنید که بر مدل واحدی (همان نقشه گنج واحد در استعاره ما) تمرکز کرده‌اید.

نوآوری در تدوین طرح کسب وکار:
یکی از ابزارهای نوآوری در مدل‌های کسب وکار که از آن استفاده می‌شود مدل «کانواس» در کسب وکار است.
این مدل یک صفحه ای بصری 9 بخش را (که شامل گزاره‌های ارزشی، بازارهای مشتری، جریان درآمد و موارد مشابه دیگر است) را در مدل کسب‌وکار شما شناسایی می‌کند.
سادگی و شفافیت در روند کاری به شما این اجازه را می‌دهد که گزینه‌های موجود را موثرتر و در زمینه وسیع‌تری مورد بحث قرار داده و به چالش بکشید. همچنین به شما کمک می‌کند روی مواردی که بر نقاط قوت و مزیت رقابتی و سود شرکت شما تاثیرگذار است، تمرکز داشته باشید. چارچوب مدل نوآوری در کسب وکار فرصت‌ها را برای شما نمایان می‌کنند و شما را مجبور به اولویت‌بندی فرصت‌های نوآوری می‌کند.
«دوگ استون» معاون ارشد نوآوری در شرکت ما می‌گوید: گاهی اوقات سخت ترین بخش از نوآوری بیان مسائل بدیهی است. ابزارهای مدل نوآوری در کسب وکار همانند مدل «کانواس» به پیچیدگی‌های بیهوده دامن می‌زنند. اموری که در کسب و کارهایی که به شدت به نوآوری نیاز دارند به وفور دیده می‌شوند. در نتیجه ساده‌سازی، شما شاهد این خواهید بود که همه اعضای تیم (دزدان دریایی در تمثیل مورد استفاده ما) بر طرح کسب و کار بازنگری شده شما (بهترین نقشه گنج در دسترس) تمرکز کرده‌اند. در نتیجه تیم شما به شکل بهینه‌ای به دنبال راه‌های پیشرفت خواهند گشت و احتمال اینکه شما در مسیر درست حرکت کنید افزایش می‌یابد.
چه کسانی معمولا بزرگ‌ترین گنج‌ها را پیدا می‌کنند؟ شکارچیان گنج، افرادی که به دنبال گنج هستند و می‌دانند در چه محلی آن را جست‌وجو کنند.
تعهد و مسوولیت با نزدیک شدن به یک روند اثبات شده بدست می‌آید. ما معتقدیم نوآوری زمانی به دست می‌آید که شرایط زیر برقرار باشد:
1) نیاز به نوآوری در یک بازار خاص وجود داشته باشد.
2) محصولات، خدمات و مدل کسب‌وکار خاصی بتواند پاسخگوی این نیاز باشد.
3) ارتباط شفافی بین موارد 1 و 2 وجود داشته باشد.
اگر شما می‌خواهید بیشتر شبیه به دزدان دریایی ثروتمند شوید، بهتر است از 3 مرحله گفته شده در بالا در قالب مدل نوآوری کسب‌وکار خود استفاده کنید. آنها با هم می‌توانند به شما کمک کنند تا تیم خود را به سوی گنج نوآوری هدایت کنید.
زبان مطلوب کسب‌وکار زبان دزدان دریایی است. کسانی که با چنین شیوه‌هایی آشنایی ندارند در مقابله با رقبا دچار مشکل می‌شوند. بنابراین مثل یک دزد دریایی فکر کنید، هرگز از جستجوی گنج دست برندارید. به این ترتیب شما می‌توانید آینده کسب‌وکار خود را خلق کنید.
روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در سه شنبه دهم خرداد ۱۳۹۰ |

کوشان غلامی
بخش پنجم
سبک‌هاي ارتباطي فرانسوی‌هاـ
شیوه‌ای که به وسیله آن چیزی را می‌گویید، درفرانسه عمدتا به همان شکل که واقعا گفته می‌شود اهمیت دارد.

آنها علاقه و احترام وافری به ظرافت در چگونگی کاربرد زبان و همچنین چگونگی نمایش ایده‌ها دارند و این مقوله را تا سرحد هنر ارتقا داده‌اند. نوعی غرور ملی، گوش سپردن به جملات فرانسوی که بد ادا شود (یا حتی بدتر از آن، بدنوشته شده باشد!) را مشکل می‌کند. بنابراین اگر فرانسه خوب بلد نیستید مخصوصا این روزها بهتر است از انگلیسی استفاده کنید.
گفت‌وگو در زبان فرانسه ممکن است بسیار تقابلی به نظر برسد. مخصوصا برای آن دسته که پیش‌زمینه‌ای غیرتقابلی دارا هستند. در فرانسه ترسیم تفاوت‌ها عمدتا یک هدف فکری است که به سوی جلو رفتن را کمک می‌کند. ساختن برمبنای شباهت‌ها آنقدر مثبت به نظر نمی‌آید.
در طول مذاکره، قطع کردن صحبت توسط گروه‌های دیگر شرکت‌کننده در گفت‌وگو ممکن است پیش بیاید. همین طور احساسات می‌تواند نقش بسیار مهمی ‌ایفا کند. این نمایش که گهگاه شمایل تئاتری دارد همچنان می‌تواند مساعدتی برای رسیدن به نتیجه نهایی باشد.
فرانسوی‌ها نظرات منطقی را که خوب بیان شده باشند، تحسین می‌کنند. همچنین هنگام گوش دادن ممکن است نظری داده شودکه «این منطقی نیست». این نشانه روشنی است که یعنی در ادامه به مشکل برمی‌خورند، همچنین نظری ممکن است با صحت بیشتری این گونه مورد برداشت قرارگیرد که: «من آن منطق را در صحبت شما نمی‌بینم، بنابراین نمی‌توانم بهایی بدهم.»
کارهای تجاری کتبی در فرانسه بسیار تشریفاتی است. مهم است که هرچیز فرستاده شده به صورت متن، کاملا سختگیرانه بررسی شود، بنابراین توانایی در به وجود آوردن نوشته با زبان صحیح، نشانی از هوش و تحصیلات عالی تلقی می‌شود.

حضور زنان در مشاغل فرانسه
زنان روز به روز موقعیت‌های برجسته‌تری در عرصه‌های کار و تجارت در فرانسه پیدا می‌کنند. همین طور نمایندگی‌های مهم در اقتصاد خرد و صنایع خدماتی. اینجا هم پیش‌نیاز برای تثبیت موقعیت یک زن، به دست آوردن میزانی مناسب از تحصیلات خواهد بود. بعضی مدارک نشانگر این هستند که زنان پیشرفت کمتری در بخش‌های مهندسی خارج پاریس خواهندداشت و در مقاطع بالا کمتر پذیرفته خواهند شد.

سبک‌های پوششی در فرانسه
در فرانسه با توجه به جایگاه شغلی در شرکت، سبک پوششی متفاوت است. هرچه مرتبه شغلی بالاتر باشد، نحوه لباس پوشیدن رسمی‌تر خواهد بود. هرچه به سمت جنوب فرانسه برویم، لباس‌ها غیررسمی‌تر شده و بلوزهای گشاد و راحت متداول است.
تنها چیزی که در تمامی‌ مناطق و مناصب شغلی مهم است، این است که آراسته ظاهر شوند. لباس غیررسمی‌ به معنای ظاهري ژولیده نیست. ظاهر آدم‌ها در فرانسه در تمامی ‌زمان‌ها مهم است.

گذران مفید اوقات فراغت از تجارت در فرانسه
این حقیقت واضح است که غذا در فرهنگ فرانسه اهمیت بسیاری دارد و گذراندن مفرح اوقات فراغت تجاری باید مورد توجه قرار گیرد. ناهار تجاری متداول‌ترین راه ايجاد سرگرمی ‌در مراودات تجاری فرانسوی‌ها است و در برخی از موارد نیز صبحانه و برنامه‌های عصرگاهی برگزار می‌شود.
ناهار اصولا امر والایی محسوب می‌شود و معمولا شامل پیش غذا، غذای اصلی و دسر است و در پایان نیز اکثرا قهوه سرو می‌شود.
کیفیت غذای فرانسوی یکی از عوامل اصلی افتخار ملی این کشور به حساب می‌آید و بنابراین صحبت کردن راجع به این مقوله، یک عادت همگانی شده است. در مجموع پیشنهاد می‌شود شما در هنگام صرف یک ناهار کاری، بیشتر راجع به غذا و مسائل اجتماعی دیگر صحبت کنید تا در رابطه با موضوعات تجاری کسب و کار. ناهار معمولا زمانی برای تحکیم روابط و آشنایی بیشتر با یکدیگر است. مسائل کاری فقط در انتها و زمان نوشیدن قهوه ممکن است مطرح شوند.
اگر شما از افراد فرانسوی برای ناهار دعوت می‌کنید، حتما پیشاپیش از کیفیت رستوران مذکور اطمینان حاصل کنید و تا زمانی که در انتخاب نوشیدنی مهارت پیدا نکرده‌اید، اجازه دهید خودشان انتخاب کنند.
رستوران‌ها معمولا 15درصد حق سرویس به صورتحساب اضافه می‌کنند، دادن یک انعام کوچک هم مرسوم است، این انعام اجباری نیست ولی اکثرا پرداخت می‌شود. (دادن انعامی‌حدود 10درصد کفایت می‌کند)

منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در سه شنبه دهم خرداد ۱۳۹۰ |

منبع: نیویورک تایمز
مقاله‌ای پیش از این انتشار یافته‌ است که می‌گوید نرخ استخدام فارغ‌التحصیلان کارشناسی طی دو سال گذشته بسیار افت کرده است. بسیاری از فارغ‌التحصیلان کارشناسی کارهایی می‌کنند که دستمزد خوبی ندارد و نیازی به مدرک دانشگاهی نیز ندارد.

گزارشگر آن مقاله، کاترینا رمپل، در وبلاگش نوشت که برخی خوانندگان بزرگتر از این نالیده‌اند که مقاله او به عوامل غیراقتصادی مربوط به این کاهش استخدام نپرداخته است: اینکه برخی جوانان احساس حق می‌کنند، تحت حمایت مالی والدینشان یا دانشگاهشان هستند، خیلی ماشینی شده‌اند، خطرپذیر نیستند و توقع دارند که دنیا به آنها پاداش دهد.
فارغ‌التحصیلان کارشناسی اغلب در زمان‌های مختلف برای یافتن شغل مشکل داشته‌اند و اغلب از اینکه مجبور بوده‌اند در فروشگاه‌های گپ و استارباکس کار کنند، شاکی بوده‌اند. آیا دلایلی در کنار دلایل اقتصادی برای توضیح اینکه چرا آنها داخل نیروی کار نمی‌شوند، وجود دارد؟ آیا برخی‌ گروه‌ها بیش‌تر از برخی دیگر تحت تاثیر این مساله هستند؟ چه طور می‌توانیم کاری بهتر از آبدیده کردن جوانان در برابر دنیای بی‌رحم، برایشان انجام دهیم؟

تیل وون واچر، اقتصاددان
چه‌طور ممکن است کاهش درآمد فارغ‌التحصیلان کارشناسی در یک دوره رکود این قدر زیاد باشد؟ تحقیقاتی که بر روی رکود‌های بزرگ پیشین انجام شده است، نشان داده‌اند که فارغ‌التحصیلان کارشناسی که در دوره رکود وارد بازار کار شده‌اند، کاهش درآمد 10 تا 15 درصدی را تجربه کرده‌اند که برای 10 سال یا بیش‌تر طول کشیده‌ است. (این مشاهده، فارغ‌التحصیلان کارشناسی را از دارندگان مدرک دبیرستان جدا می‌کند، آنها [دبیرستانی‌ها] گرچه نوسان بیش‌تری را به جهت میزان بیکاری تحمل می‌کنند، اما وضعیت استخدامی‌شان در بازار کار سریع‌تر بهبود می‌یابد.)
کاهش اولیه درآمد فارغ‌التحصیلان کارشناسی دو منشا مهم دارد (در میان دیگر عوامل). اول اینکه کیفیت شغل‌ها در دوره رکود کاهش می‌یابد و فارغ‌التحصیلان کارشناسی شروع به کار کردن در بخش‌ها و کارخانه‌هایی با دستمزد کمتر می‌کنند_پدیده‌ای که در نزد اقتصاددانان به عنوان «تنزل رتبه دوره رکود» (Cyclical downgrading) شناخته می‌شود. (یعنی آنها به جای اینکه شغلی اداری در سیسکو یا گلدمن ساكس داشته باشند، کاری خدماتی در گپ یا استارباکس خواهند داشت.) دوم اینکه، حتی وقتی کارگران جوان کاری یافتند، دستمزد‌های آغاز کار، عموما در دوره رکود کاهش می‌یابد.
چه طور کاهش درآمد فارغ‌التحصیلان کارشناسی در دوره رکود می‌تواند چنین طول بکشد؟ تحقیقات موجود می‌گوید یافتن کاری که با فرد جفت و جور باشد، خصوصا وقتی بازار کار به کندی بهبود می‌یابد، زمان می‌برد. استدلالی که مبتنی بر تجربه رکودهای پیشین است می‌گوید، فرآیند بازگشت کارها به کیفیت قبلی‌شان می‌تواند چهار تا شش سال طول بکشد، اما حتی وقتی کار بهتری پیدا شد، کسانی که این خوش‌شانسی را نداشته‌اند که در اسرع وقت کار مناسب را پیدا کنند، باید همان مسیر قبلی یعنی کار کم‌کیفیت را ادامه دهند، تا اینکه بالاخره بتوانند خودشان را به خوش‌شانس‌ها برسانند. علاوه بر این، مشاهدات موجود این حدس را تقویت می‌کند که دستمزدهای پایین آغاز کار، می‌تواند دیگر دستمزدها را نیز برای مدتی به اندازه کافی طولانی کاهش دهد.
آیا این الگو در گروه‌های مختلف تغییر می‌کند؟ آن فارغ‌التحصیلانی که به نظر بیشتر آسیب دیده‌اند از دبیرستان‌های با اعتبار پایین‌تر هستند و رشته عمده آنها علوم انسانی است. آنها نه‌تنها کاهش بزرگ‌تری در دستمزد شروع کار دارند، بلکه نسبت به گروه خوش‌شانس، درآمدشان اساسا یک کاهش 10 ساله را تجربه خواهد کرد.
دانشجویان دانشکده‌های معتبر یا رشته‌هایی چون مهندسی، سنتا وضعیت بهتری دارند و حداکثر پس از سه یا چهار سال بهبود می‌یابند. تحقیقات این حدس را تقویت می‌کند که این الگوها تکرار می‌شوند _ فارغ‌التحصیلان بدشانس کارهای با درآمد کمتر می‌گیرند، سپس به آرامی به وضعیت سابقشان برمی‌گردند. برخی در طول این مسیر گرفتار همان وضعیت درآمدی پایین خواهند ماند. معمولا پنج سال پس از فارغ‌التحصیلی، بسیاری ازدواج می‌کنند، بچه‌دار و خانه‌دار می‌شوند، بنابراین آزادی عمل آنها در مراجعه به بازار کار مثل ابتدای فراغت‌ از تحصیلشان نیست.

رادنی، اقتصاددان
خانواده‌‌های عاقل ظرفیت افزایش درآمد ناشی از تحصیلات آکادمیک را با هزینه‌های آن مقایسه می‌کنند، اما هزینه‌های تحصیل، یک دهه پیش‌تر افزایش یافت (8/53 درصد بین سال‌های 1993 تا 2007) و این روند ادامه خواهد یافت، در حالی که افزایش تخمین‌زده شده درآمد‌ها در همان دوره تنها 27 درصد است. این شکاف همزمان با تغییر وضعیت رکود اقتصادی به سکون اقتصادی، بزرگ‌تر می‌شود.
بسیاری از دانشجویان در اثر این افزایش شکاف بین هزینه و فایده به سمت دانشگاه‌های عمومی گرایش پیدا کرده‌اند، اما این گرایش احتمالا بهترین وضعیت را برای آنها و برای جامعه در پی نخواهد داشت.
برنامه آموزشی دانشگاه‌های عمومی اختیاری‌تر و شدیدا متمایل به سمت نیازهای عملی بازار کار است. این رشته‌ها نیازمند آموزش‌های عملی است و شدیدا با تاکیدات آموزشی آزاد در تباین است آنگونه که دبلیو.ای.بی دو بویس [از رهبران روشنفکری در آمریکا در ابتدای قرن بیستم] در سال 1903 از آن دفاع کرد و هنوز همبسته اقتصاد مدرن است: «هوش، فکر وسیع، معرفت نسبت به جهان آن‌طور که بوده و هست و معرفت به ارتباط انسان‌های درون آن.»
در دهه‌های 1960 و 1970، حسی عمومی وجود داشت که فارغ‌التحصیلان دانشگاهی باید همیشه کاری خوبی پیدا کنند و وام‌های دانشجویی چنان معتدل بود که به آنها اجازه می‌داد گزینه‌های مختلفی را انتخاب کنند. درآمد‌های افراد بدون مدرک دانشگاهی، ارزش سرمایه اجتماعی تحصیلات بالاتر را از بین برد. دانشجویی که تحصیلات دانشگاهی دارد خود را در شرایطی می‌بیند که مجبور است کاری عملی‌تر برای خود دست و پا کند، البته اگر بتواند پیدا کند.
این مساله مشکلی در درازمدت به وجود خواهد آورد. فارغ‌التحصیل دانشگاه باید نزدیک به ده سال از زندگی‌اش را خرج کند تا کاری مناسب پیدا کند؛ این خود یک عمر است. ما آینده بدی خواهیم داشت، اگر انتخاب‌های کسانی را که هنوز وارد دانشگاه نشده‌اند کم کنیم.

کارل وان هورن، متخصص سیاست عمومی
وقتی فارغ‌التحصیلان کارشناسی دقیقا پس از یک رکود اقتصادی وارد بازار کار می‌شوند، همیشه با سختی‌هایی مواجه‌اند که بر شغل اول آنها سایه افکنده است. رکود اخیر چالش‌های حتی بزرگ‌تری را نیز به نمایش گذاشته است. رکود بزرگ (این کلمه را برای رکود دهه 1930 به کار می‌برند، اما در این جا منظور نویسنده همین رکود اخیر است)_ و بیکاری بزرگ پایدار همراه آن_ عمیق‌ترین و بلند‌ترین رکود اقتصادی 60 سال اخیر بود. رکود اخیر اقتصادی 80 میلیون نفر را به طور کلی و میلیون‌ها فرد دیگر را برای مدت موقت بیکار کرد. فرآیند بهبود که حداقل برای یک سال خبری از آن نبود، به سختی تنها 20 درصد از میزان شغلی را ایجاد کرد که لازم بود تا به وضعیت قبل از رکود یعنی سال 2007 برسیم؛ در مورد میزان لازم شغلی که با افزایش جمعیت باید ایجاد شود، که اصلا نمی‌توان حرفی زد.
کارگران جوان_آنهایی که قبل از رکود فارغ‌التحصیل شده‌اند_ به کارهای سطح‌ پایین خود چسبیده‌اند و احتمالا جلوی تازه فارغ‌التحصیلان را از ورود به پایین‌ترین سطح کارها می‌گیرند. کارگران سن‌بالاتر نیز به کارهای خود چسبیده‌اند یا نمی‌توانند بازنشسته شوند چون ارزش‌ خانه‌هایشان پایین آمده است و پس‌انداز بازنشستگی‌شان نیز کم شده است.
در مقایسه با فارغ‌التحصیلان کارشناسی 10 یا 20 سال پیش، فارغ‌التحصیلان جدید بدهکاری بیشتری دارند چون قیمت تحصیل چهارساله دانشگاهی بالاتر رفته است. با توجه به متوسط بدهکاری 20000 دلاری و میانگین حقوق اولیه 30000 دلاری، دانشجویانی که سال‌های 2006 تا 2009 فارغ‌التحصیل شده‌اند و برای اولین بار به دنبال کار می‌گردند، برای پرداخت بدهی‌هایشان در فشار هستند.
با توجه به واقعیت‌های خشن اقتصادی، عجیب نیست که دانشجویان درباره تواناییشان برای دستیابی به رویای آمریکایی و رسیدن به وضعیت بهتر اقتصادی نسبت به پیشینیانشان بدبین هستند. از زمانی که این دانشجویان بسیار جوان بودند، والدینشان، معلمان و رهبران سیاسی به آنها گفته بودند که کسب مدرک دانشگاهی بلیتی برای موفقیت اقتصادی خواهد بود. تعداد زیادی از این دانشجویان به سختی کار می‌کنند تا مدرکشان را بگیرند، بیش از 80 درصد دانشجویان گفته‌اند که در کنار تحصیل حداقل به صورت پاره‌وقت کار کرده‌اند و نزدیک به 25 درصد گفته‌اند که تمام وقت کار کرده‌اند. بیش از 90 درصد گفته‌اند که در طول ماه‌های تابستان کار کرده‌اند. بیش از 8 تا 10 درصد هنوز باید پولی که بابت هزینه دانشگاه و کتاب، بدهکارند را بازپرداخت كنند.
در حالی كه این فارغ‌التحصیلان دارند وارد بازار کار می‌شوند وضعیت چنین است: بیش از نیمی از آنها نمی‌توانند کاری تمام وقت با حقوق و مزایا پیدا کنند، نزدیک به نصف آنها کارهایی دارند که اصلا نیازی به مدرک ندارد و یکی از هر 10 نفر بیکار است.
این احساسات برآورده‌ نشدن نیازها نه تنها قابل درک که موجه نیز هست.


منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در سه شنبه دهم خرداد ۱۳۹۰ |

مترجم: بهزاد بهمن‌نژاد
اگر در محلی با فضای باز به همراه نورپردازی مناسب، رنگ‌آمیزی دیوار با ترکیبی از قرمز و زرد، طراحی ساده، صندلی‌های روکشدار زیبا و احتمالا یک اجاق گازی روبه‌رو شدید، بدون شک بدانید که به یکی از شعب پانرا وارد شدید.

یکی از مزایای پانرا طراحی و ارائه خدمات یکسان و در عین حال یکتا، در تمامی شعبه‌هایش می‌باشد. سرو شدن غذا در ظروف غذای اصیل و بر روی صندلی‌های چوبی به جای ظروف و صندلی‌های پلاستیکی جذابیت بالایی برای مشتریان پانرا دارد و وی را از سایر رقیبان متمایز می‌کند.
امروزه پانرا مشتریان قدیمی و مشتریان رهگذر جدید را همگی با هم پذیراست. پانرا از جمله رستوران‌های زنجیره‌ای است که به سرعت در سراسر آمریکا در حال توسعه است. با آغاز رکود اقتصادی در آمریکا، در حالی که بیشتر کارخانه‌ها رو به ورشکستگی بودند، مدیریت این رستوران شروع به سرمایه‌گذاری روی خط تولید خود كرد و شعب خود را گسترش داد و از قضا استراتژی وی در آن شرایط به خوبی پاسخ داد به‌طوری‌که سود خود را از ۶۴۰ میلیون دلار به 4/1 میلیارد رساند.
به گفته Lawrence Hrebiniak، استاد مدیریت Wharton، رمز موفقیت پانرا متفاوت بودن آن در سرو غذاهای سالم، خوشمزه و مقرون به صرفه می‌باشد. در دوره‌ای که بيش از نيمي از نوجوانان و جوانان آمریکا از مشکل اضافه وزن رنج می‌برند و توجه بیشتری به غذاهای مصرفی خود می‌کنند، پانرا غذاهایی جایگزین برگرها و ساندویچ‌های سرخ‌کردنی پیشنهاد می‌دهد و مشتریان را به فضای گرم خود فرا می‌خواند. به گفته Hrebiniak هم‌اکنون پانرا نماد میزبانی گرم است و در این دوران که زندگی کاملا خشن و بی‌روح شده است، مشتریان از قرار گرفتن در چنین مکان‌هایی در کنار دوستان خود لذت می‌برند.
نکته مهم این است که با پیشرفت روزافزون، شرکت نیز با مسائل جدیدی روبه‌رو می‌شود. در این شرایط مدیریت پانرا می‌بایست کاملا در ارتباط با بازار باشد و بداند که شرایط و نیازهای مشتریان تغییر می‌کند و متناسب با آن تحولاتی را در کار خود ایجاد کند. از طرف دیگر، بايد مراقب شرکت‌های رقیب بود و طوری عمل كرد که مشتری همواره احساس کند بهترین خدمات به وی ارائه می‌شود. به گفته Hrebiniak این دشوارترین وظیفه مدیریت شرکت است.
سوخت سلف‌سرویس برای بدن انسان
تاریخچه تاسیس پانرا به شرکت پخت نان لوئیس باز می‌گردد، زمانی که Ron Shaich این شرکت را خریداری كرد و نام پانرا (به زبان لاتین یعنی وقت نان) را برای این شرکت برگزید. با توجه به گفته «شياچ» مدیر ارشد اجرایی پانرا، بعد از جنگ جهانی دوم مک‌دونالد و کینگ‌ برگر دو رستوران برجسته‌ بودند، ولی در سال‌های ۱۹۹4-۱۹۹3 به مثابه پمپ بنزین‌هایی شدند که مشتریان در آن‌جا سوخت می‌زدند و رفع نیاز می‌کردند، در حالی که مشتری به دنبال محصولات ویژه و جدید است. این عدم توجه به ایجاد تنوع در محصولات، برای صنایع نوشیدنی‌ و بستنی نیز رخ داد و آنها را دچار مشکل کرد. برای مقابله با این مساله در پانرا تصمیم گرفتیم نان‌های سنتی بدون هیچ ماده افزودنی به مشتریان ارائه کنیم که این امر وجه تمایزی برای شرکت ما بود.
این امر باعث پیشرفت پانرا نسبت به رقیبانش بود، به‌طوری‌که همزمان با آغاز رکود اقتصادی جایگاه خود را در میان رستوران‌های برتر حفظ كرد. در این دوره درآمد پانرا ۵۰ درصد رشد کرد و در مقام سوم بعد از مک دونالد و chipotle قرار گرفت.
شياچ می‌گوید «وقتی رکود شروع شد تصمیم گرفتیم سرمایه‌گذاری خود را افزایش دهیم و کیفیت محصولاتمان را بهبود دهیم. این در حالی است که سایر رستوران‌ها در صدد کاهش قیمت‌ها برآمدند و عقب‌نشینی کردند.»
در طول این مدت، پانرا با عرضه نوشیدنی‌های کم‌چرب میوه‌ای، تهیه ظرف‌های جدید با آرم مخصوص برای خدمت‌رساني مشتریان خانگی، ارائه مزایا و امکانات جدید برای کارکنان و مشتریان ثابت خود، توانست پیشرفت چشمگیری داشته باشد، به عنوان مثال در این دوره فروش سالادهای پانرا ۳۰ درصد افزایش داشت. به گفته شياچ پانرا به خاطر اعتباری که پیش از رکود نزد سایر سرمایه‌گذاران کسب کرده بود این اجازه را داشت که مانور بیشتری روی سرمایه‌گذاری و بهبود محصولات خود داشته باشد. همچنین وی افزود که ما کار متفاوت و جدیدی انجام ندادیم فقط سعی کردیم که به دوراندازهای خود نزدیک‌ شویم.
مشتری لحظات خود را در رستوران چطور گذرانده است؟
Yoram Jerry Wind، استاد بازاریابی، اظهار داشت «موفقیت پانرا بیشتر مدیون این است که سعی کرده است درک عمیقی از آنچه مشتری را جذب می‌کند داشته باشد.» در یک اقتصاد متزلزل یکی از پارامترهای مهم در جذب مشتری «قیمت» است. وی افزود «در حال حاضر ما در جایی زندگی می‌کنیم که ۱۷ درصد مردم بیکارند که این بخش قابل توجهی از جمعیت را در بر می‌گیرد و این موضوع مشتریان را نسبت به قیمت حساس کرده است. تراز مالی در یک اقتصاد بد باید قوی باشد و این خود یکی دیگر از عوامل موفقیت پانرا بوده است.»
به گفته Wind از دیگر عوامل پیشرفت پانرا شناخت سلیقه و نیاز مشتری و همچنین توجه ویژه به جزئیات به‌ظاهر کوچک است، که باعث می‌شود مشتری خاطره خوشی از گذران وقت در رستوران شما داشته باشد. چنین مکان‌هایی علت رایج شدن اصطلاح «خانه سوم» می‌باشند، در واقع پس از خانه و محل کار، چنین پاتوق‌هایی می‌تواند خانه سوم بسیاری از افراد به شمار آید. مشتریانی هستند که ساعت‌ها در این مکان به صحبت کردن با یکدیگر، نوشیدن قهوه، مطالعه روزنامه و غیره می‌پردازند، همان‌طور که ساعاتی را صرف همین کارها در خانه یا محل کار خود می‌کنند. گاهی نیز آنها به خاطر استفاده از اینترنت بی‌سیم پرسرعت که جزء مزایای خوب این رستوران محسوب می‌شود در این مکان حضور پیدا می‌کنند. بنابراین فقط کیفیت محصولات مهم نیست، بلکه نحوه ارائه خدمات و لذت بردن مشتری نیز امری بسیار مهم می‌باشد.»
Ballantine John، سخنران ارشد مدیریت استراتژیکی در دانشگاه Brandis، می‌گوید «پانرا در گذشته فقط مکانی بود با غذاهای خوشمزه که با قیمتی نسبتا ارزان عرضه می‌شدند ولی در حال حاضر به مکانی تبدیل شده است که مردم را گرد هم می‌آورد و محیطی آرام، گرم و صمیمی برای مشتریان فراهم ساخته است.»
پیش به سوی غذاهای سالم‌تر
اخیرا با توجه اهمیت یافتن رژیم‌های غذایی، محدودیت‌های صنفی جدیدی برای رستوران‌های زنجیره‌ای در نظر گرفته شده است که این مساله محبوبیت بیشتر پانرا را به همراه داشته است. با توجه به گزارش دفتر General Surgeon.S.U نزدیک يك‌سوم از کودکان آمریکا دارای اضافه وزن و چاقی بیش از حد هستند و سالانه حدود ۱۵۰ میلیارد دلار صرف درمان بیماری‌های مرتبط با چاقی می‌شود، به همین علت توزیع غذاهای سالم و مغذی اهمیت یافته‌اند. در نتیجه تمرکز پانرا روی ساندویچ‌هایی که به همراه سوپ‌های سبزیجات و میوه‌های تازه سرو می‌شوند منعطف گردید و رژیم‌های غذایی را به سمت غذاهای طبیعی و سالم برد.
با توجه به همه‌پرسی اخیر توسط Zagat، پانرا به عنوان بهترین رستوران در عرضه غذاهای سالم انتخاب شد. نقطه قوت دیگر پانرا این است که در این مکان به جای همبرگرها و غذاهای سرخ‌کردنی، سالادها و غذاهای شامل سبزیجات سرو می‌شوند. به این ترتیب مشتری خود را در برابر یک لیست غذایی سالم می‌بیند و این احساس در او به‌وجود می‌آید که غذاهای سالم‌تری مصرف می‌کند و سلامتی‌اش تضمین است. در واقع این غذاها رژیمی نیستند، یعنی کالری و چربی مورد نیاز بدن و تقریبا برابر با غذاهای سایر رستوران‌های فست‌فودی را در بر دارد. همچنین برای کسانی که هنوز در مسیر «پیش به سوی غذاهای سالم‌تر» قرار نگرفته‌اند نیز انواع نان‌ها و شیرینی‌ها وجود دارد و به مشتری این امکان داده می‌شود که بتواند پیش‌غذایش را خود انتخاب کند. به عنوان مثال، وقتی شما یک ساندویچ سفارش می‌دهید می‌توانید همراه با آن چند تکه سیب یا مقداری چیپس سفارش دهید. در واقع احساس مصرف غذاهای سالم‌ با ارائه جایگزین‌های مناسب در مشتری القا می‌شود.
افزایش بیش از حد و بی‌رویه یک مزيت، باز هم خوب است؟
پانرا با اجرای استراتژی خود به عنوان تضمین‌کننده سلامت و ارائه غذاها، نوشیدنی‌ها، میان وعده‌ها با مواد سودمند و قیمت مناسب به مقام قابل توجهی در میان رستوران‌ها دست یافته است. متخصصانی همچون AntinellaB 'Brandeis پیش‌بینی کرده‌اند که اگر پانرا مسیر خود را حفظ کند، همچنان سودآور خواهد بود. اما اگر بخواهد با تاسیس شعبه‌های جدید و افزودن غذاهای جدید به لیست غذاها و پیش‌غذاها و دسرهای خود قیمت‌ها را افزایش دهد، دچار دردسرهای بزرگی می‌شود.اشباع بیش از حد بازار موضوع دیگری است که می‌تواند تاثیرگذار باشد، به‌طوری‌که Ballantine اظهار می‌دارد در دوره ۵ ساله از ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ کافی‌شاپ Starbucks تقریبا تعداد شعبه‌هایش را سه برابر کرد ولی با شروع دوره رکود اقتصادی، سود، درآمد و همچنین تعداد مشتریانش به شدت کاهش یافت و در سال ۲۰۰۸ شرکت ۶۰۰ مورد از شعب کم‌درآمد را تعطیل کرد. در ادامه او گفت که گسترش بیش از حد شعبه‌ها می‌تواند امری نگران‌کننده باشد، مدیریت پانرا باید نیاز بازار و مردم را در قسمت‌ها و شهرهای مختلف کشور شناسايی کند چراکه در بعضی از شهرها جوانان، دانشجویان و متخصصان و در بعضی دیگر بازنشستگان و سالمندان قشر غالب هستند که نیازهای غذایی متفاوت دارند و می‌بایست با در نظر گرفتن نیازها در هر منطقه عمل كرد. Hrebiniak اضافه کرد که پانرا باید به مشتریانش این اطمینان خاطر را بدهد که آنها بهترین خدمات و محصولات را دریافت می‌کنند. علاوه بر این، باید در ارتباط نزدیک با تغییرات بازار و وضعیت عملکرد سایر رقبا قرار گیرد، چراکه موفقیت همیشه تقلید را در پی دارد و برای رسیدن به این اهم که مقلد سایرین باشد باید همواره در مقام اول باقی بماند. وی در پایان گفت «وقتی در بهترین جایگاه قرار گرفته‌اید چگونه عمل می‌کنید؟ مهم‌ترین و دشوارترین وظیفه شما این است که موقعیت خود را حفظ کنید و بهترین بمانید.»
منبع: Knowledge@wharton

منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در سه شنبه دهم خرداد ۱۳۹۰ |

نماي ظاهري بسته‌بندي، اسلحه توليدكنندگان در ميدان نبرد ويترينها و فروشگاه‌ها است. در هر ميدان نبردي اعم از جنگهاي با اسلحه آتشين، بحثهاي فلسفي و تئوريك، نبردهاي تجاري، مسابقات ورزشي و هر نوع نبرد ديگر، عوامل موثري وجود دارند كه سرنوشت جنگ را در ميدان نبرد تعيين مي‌كنند. نام و نشان طرفهاي نبرد، يكي از عوامل تعيين‌كننده است. تداركات موثر و گسترده، آمادگي و هجوم و دفاع بموقع نيز عواملي تاثيرگذار بر سرنوشت انواع نبردهاي تئوريك و عملي است. در كنار همه عوامل، اسلحـه نيـز نقشي تعيين‌كننده دارد. اسلحه آن چيزي است كه توسط استراتژيستهاي نبرد انتخاب شده به دست نيروهاي عمل‌كننده داده مي‌شود تا به وسيله آن اهداف جنگ را محقق كنند.

فروشگاه‌ها صحنه نبردهاي تجاري توليدكنندگان و حاميان آنها هستند. مديران واحدهاي توليدي استراتژي‌هاي اقتصادي و تجاري خود را در نهايت به وسيله سربازان خود يعني كالا‌هايشان عملي مي‌كنند و اين سربازان با سلا‌حي به نام بسته‌بندي در ميدان نبرد كه همان فروشگاه يا ويترين مغازه باشد با رقباي خود به نبرد مي‌پردازند.

اشتباه نكنيم. تمام موفقيت يك بنگاه تجاري يا توليدي به ظاهر بستـه‌بنـدي وابستـه‌ نيسـت. عـوامـل ديگري هم وجود دارد. همچنين بسته‌بندي كاركردهاي ديگري هم دارد. اما از آن جا كه اين آمارهاي فروش است كه در تعيين سرنوشت يك توليدكننده، حرف آخر را مي‌زند، هر چيزي كه به طور مستقيم در فروش كالا‌ تاثير بگذارد بسيار مهم و قابل توجه خواهد بود. همان طور كه در يك مسابقه فوتبال، برنده نهايي تيمي خواهد بود كه گلهاي بيشتري زده باشد نه آن كه فقط بازي زيبايي از خود ارائه دهد.

صحنه رقابت قابل بازسازي و تمرين است. همان طور كه انواع مسابقات داخلي و خارجي مي‌توانند ورزشكاران را براي ميدانهاي بزرگ آماده و آزموده كنند در ساير عرصه‌ها نيز چنين است. مي‌توان بارها و بارها صحنه مبارزه را بازسازي كرد و با قضاوتهاي كارشناسانه، كالا‌ها را پيش از ورود به بازارهاي بزرگ مورد ارزيابي قرار داد. براي چنين كاري نه يك مسابقه بلكه چندين مسابقه در سال بايد برگزار شود تا از جهات گوناگون ارزشهاي تجاري يك كالا‌ را مورد بررسي قرار دهد. بسته‌بندي به عنوان اسلحه نبرد در فروشگاه بايد به طور مداوم در معرض قضاوت باشد. ايران براي اطمينان از موفقيت بسته‌بندي كالا‌هاي خود به جز اظهار نظرهاي كارشناسانه و تئوريك نياز به تكانهاي محكمتر و جدي تري دارد. صحنه رقابت بايد بازسازي شود. راه آن برگزاري مسابقات بسته‌بندي است.

برخلا‌ف تصور بسياري از كارشناسان و مدعيان كارشناسي بسته‌بندي در ايران، داور مسابقات بسته‌بندي بخصوص از نوع گرافيك آن طراحان پيشكسوت يا تئوريسينهاي طراحي نيستند. بلكه مردم و مردم شناسان هستند. متخصصان روانشناسي جمعي، بازاريابان موفق و تنها طراحان موفقي كه طرح‌هاي تجاري ايشان در جامعه امروز بالا‌ترين موفقيتها را كسب كرده مي‌توانند داوران مناسبي براي قضاوت در مورد موفقيت يا عدم موفقيت يك بسته‌ در بازار باشند. زيرا قضاوت نهايي را مردم خواهند كرد. سردبير يك مجله موفق مربوط به زنان مي‌تواند داور مسابقه بسته‌بندي كالا‌هاي آرايشي باشد. چشم توليدكننده به دنبال چشم مردم و بازار است كه به كدام سو مي‌رود. در اين جا شنا كردن بر خلا‌ف جريان و تئوري‌بافي سودي ندارد. مسابقه بسته‌بندي حتي در صورت ضعف داوري به دليل نقد و حواشي آن كه پيامد برگزاري هر مسابقه‌اي است، بستر خوبي براي رشد و پي بردن به واقعيتها مي‌باشد.

بايد خود را در معرض آزمايش قرار دهيم. در تمام كشورهاي پيشرفته جهان نيز چنين است. حرفه اي‌ها و آماتورها خود را در معرض ارزيابي قرار مي‌دهند تا وضعيت كنوني خود در بازار را پيدا كنند. اين موهبت بزرگي است. بخصوص اگر هزينه و زحمات برگزاري اين آزمون بر عهده خود طراح نباشد.

هم اكنون در ايران نيز يكي از همين نوع رقابتها در جريان است. مدلي از آن چه كه در فروشگاه يا ويترين مغازه روي خواهد داد. اين مسابقه نخستين تجربه از نوع خود در ايران است. همه چيز آن مورد ارزيابي است. حتي ميزان مشاركت خود طراحان. ميزان توجه سازمانهاي دولتي و بهره‌وران بـسته‌بندي. بخصوص افراد و سازمانهايي كه در طول سال از اهميت بسته‌بندي در حوزه خود را مهم جلوه مي‌دهند. روش معمول در مسابقات بسته‌بندي اين است كه پس از دريافت طرح‌ها نمايشگاهي از آثار قابل قبول برپا مي‌شود. هر مسابقه‌اي داوري و برگزيدگاني دارد كه مسابقه ايراني نيز از اين قاعده جدا نيست. اما بازديد مردم و كارشناسان از نمايشگاه و نقد و تفسيرهاي پيرامون آن ارزشي بيش از داوري و نتيجه اسمي مسابقه دارد. باورهاي ايجاد شده و اذهان به باور رسيده اگر در جهت مثبت باشد بزرگترين دستاورد چنين حركتهايي است.

كالا‌ي ايراني با طرح و نام ايراني در كنار كالا‌ي ايراني با بسته‌بندي ايراني(بسته‌بندي شده در ايران) دو موضوع جدا از هم هستند كه بايد جداگانه مورد بررسي قرار گيرند. كالا‌ي ايراني با طرح و نام ايراني با جـنبه‌هاي نرم‌افزاري بسته‌بندي سر و كار دارد و عقب‌ماندگي در اين خـصـوص هـيـچ توجيهي ندارد. زيرا زمينه موفقيت در آن را بايد در توانايي‌هاي ذهني ايرانيان جست و جو كرد و نياز به واردات ماشين‌آلا‌ت خاصي ندارد. اما كالا‌ي ايراني كه در ايران بسته‌بندي شده باشد امري سخت‌افزاري نيز هست و نيازمند تامين تجهيزات استاندارد و مطابق روز جهان است. عقل و منطق حكم مي‌كند براي شروع از جايي آغاز كنيم كه بتوانيم نتايج آن را عملي كنيم. بهتر است مسابقه بسته‌بندي در حوزه‌هايي برگزار شود كه آثار برگزيده آن قابل اجرا و قابل توصيه باشد. اين حوزه، حوزه نرم‌افزاري بسته‌بندي است. هم استعدادهاي آن به صورت مادرزادي در ايران يافت مي‌شود و هم تا بي‌نهايت قابل توسعه است. ضمن آن كه اين حوزه مي‌تواند طلا‌يه‌دار حركت به سوي كالا‌ي ايراني با نام ايراني باشد كه بسياري از اهداف تجاري ايران در تجارت جهاني را عملي خواهد كرد.

مسابقه طراحي گرافيك در جشنواره ملي طراحي بسته‌بندي با رويكرد صادرات كه به گرافيك روي بسته مي‌پردازد بر اين نقطه به عنوان نقطه شروع انگشت گذاشته است. زيرا عملي‌ترين و در عين حال كم هزينه‌ترين ساز و كار براي گسترش كالا‌ي هويت‌دار ايراني است. سرمايه آن به صورت بالقوه در خود ايران وجود دارد و تنها نيازمند ساماندهي، سازماندهي و تقويت است. اين حركت مي‌تواند مقدمه ارزيابي بسته‌هاي ايراني در سطوح ديگر مانند كاركردهاي فني و ساخت باشد.

بر روي ميز توليدكنندگان و تجار طرح‌هاي زيباي زيادي وجود دارد كه طراحان آنها مي‌توانند موفقيت اين طرح‌ها را با انبوهي از استدلا‌ل‌هاي علمي و آكادميك تضمين كنند. اما موفقيت بسياري از اين طرح‌هاي زيبا و علمي! در بازار، مورد ترديد خبرگان بازاريابي است. واقعيت بازار اين است كه گوش صاحب كالا‌ در خدمت طراح است اما چشم و ذهن او آمار فروش را دنبال مي‌كند. آمار فروش كه پايين بيايد قلب توليدكننده نواخت معمول خود را از دست مي‌دهد. پس بايد بسته‌اي تدارك ببينيم كه آمار فروش را به سمت بالا‌ ببرد. مقدمه آن ديده شدن است. يعني اين كه بسته ما در ميان ساير بسته‌ها ديده شود. زيرا پسنديده شدن بعد از ديده شدن به وقوع خواهد پيوست و در اين مرحله ساير اسباب بزرگي مانند نام نيك، سابقه، ارائه اطلا‌عات مناسب و امثال آن تاثير خود را بر روي خريدار خواهند گذاشت. اما چگونه ديده شويم؟

انسانهاي صالح و سالم در تمام دوره‌هاي تاريخ ثابت كرده‌اند كه مي‌شود در راه راست قدم برداشت و موفق شد. يعني اين كه درست است كه بايد نظر خريدار را جلب كرد و آمار فروش را بالا‌ برد اما با انتخاب تاكتيك موثر، بدون دادن تلفات اخلا‌قي مي‌توان صحنه نبرد را به نفع خود تغيير داد. بديهي است طراحي چنين استراتژيي سخت است اما مي‌توان به پايداري و پويايي آن اميدوار بود.

ملا‌صدرا مي‌گويد اگر بخواهيم در حياط خانه خود آبنما يا حوض آبي داشته باشيم مي‌توانيم از دو راه به مقصود خود برسيم. يكي اين كه زمين را گود كنيم حوضي بسازيم و در آن آب بريزيم. هر وقت آب تمام شد آب بياوريم و در آن بريزيم. راه ديگر اين كه آن محل را آن قدر گود كنيم تا به آب برسيم و اين آب دائمي خواهد بود. پس موفقيت پايدار و حقيقي با زحمت و دقت بيشتر قابل دستيابي است. با اين حال اين واقعيتي است كه در همه عرصه‌ها هميشه راه حلهاي مقطعي و روزمره وجود دارند كه انسان را از پرداخت عميق به موضوع و ارائه راه‌حلهاي پايدار منحرف مي‌كنند.

حد و مرزهاي جامعه ايراني اسلا‌مي‌در دهه‌هاي اخير طراحان ايراني را واداشته سعي كنند نگاه عميقتري به موضوعات داشته و عناصر تصويري خود را به دور از موجهاي گذراي جامعه انتخاب كنند. ممنوعيت استفاده ابزاري از بعضي تضادهاي عرفي كه مي‌توانستند چشم را به سرعت متوجه خود كنند طراح ايراني را به نوعي تفكر درون‌گرا و فلسفي مي‌كشاند كه بتواند به جاي استفاده از مثالها و مصاديق، ريشه‌ها را به كار بگيرد. البته نمي‌توان گفت نتيجه چنين وضعيتي كاملا‌ مثبت و موفق بوده است. برعكس به نظر مي‌آيد به دليل عدم ارائه مصاديق مناسب از سوي معلمان و تربيت‌كنندگان، بسياري از طراحان در برگزيدن نمادهاي تصويري كه بتواند منطق بيننده را به تحسين واداشته و در بازار رقابتي موفقيتي به دست آورد دچار مشكلا‌ت جدي هستند.

بواقع مي‌توان گفت طراحان تجاري بخصوص طراحان گرافيك بسته‌بندي بسيار تنها و محدود هستند و رقابت آنها با رقباي خارجي در شرايطي نابرابر صورت مي‌گيرد. چاره كار برداشتن حد و مرزها نيست زيرا همان طور كه در بالا‌ اشاره شد تاريخ بشريت نمونه‌هاي زيادي از افراد موفقي دارد كه مرزهاي اخلا‌قي را پاس داشته‌اند. اما هنوز زيبايي‌هاي مجاز و منطق‌پسند در چالش جهل ناشي از سوءتفاهم و يا سليقه‌هاي خاص گرفتار هستند. تا همين چند سال پيش بود كه بسياري از سازمانهاي دولتي از بكارگيري نمادهاي هخامنشي و تخت جمشيد پرهيز مي‌كردند. در حالي كه امروز چنين نيست. شايد نمادها و مصاديق بسيار ديگري نيز وجود داشته باشند كه در صورت كشف دوباره آنها هم به كار خواص بيايند و هم به كار عوام.

بسته‌بندي كالا‌ي ايراني در صورتي كه نام و نشاني از ايران داشته باشد و به شكلي مظهري شايسته از مظاهر فرهنگ و تمدن ايران را با خود به ميان مردم جهان ببرد به راحتي سفير ايران خواهد بود. عكس اين موضوع نيز صادق است. تكرار هر يك از اين دو حالت مردم يا بازارهاي خارج از ايران را ناخودآگاه طوري تربيت خواهد كرد كه همواره برداشت مشخصي از ايران و ايراني داشته باشند. همان طور كه مردم دنيا تصورات خاصي درباره آمريكايي، چيني، هندي، لا‌تين، آفريقايي، عرب و ملل ديگر دارند. بسته‌بندي كالا‌ي ايراني ناخودآگاه و به طور غيرمستقيم معرف وجدان، منش، مديريت و سليقه ايراني است.

ما در دوراني خاص زندگي مي‌كنيم. در اين دوران نام ايران بيش از هر زمان ديگر در رسانه‌هاي جهاني مطرح مي‌شود. اما همه بايد بپذيريم كه بسياري از مواقع رسانه‌هاي انبوه آن طور كه شايسته ايران و ايراني است اطلا‌ع‌رساني نمي‌كنند. گاهي نيز به طور كلي تصويري متفاوت از ايران ارائه مي‌شود. اصرار بر اين كه پاسخ همه سوءتفاهمات در رسانه‌ها و مجامع بين‌المللي داده شود نتيجه را به نفع ايران تغيير نخواهد داد. زيرا تجربه نشان داده رسانه‌هاي جهاني بيشترين انرژي را در مسير ايجاد شبهه و ترديد به كار مي‌برند و كمترين انرژي را براي پاسخ آن.

جدا از فرهنگ عملي ايرانيان در خارج از كشور سفيران غيرسياسي كه همان كالا‌هاي ايراني هستند مي‌توانند نمونه خوبي از همه توانايي‌ها و نكات مثبت ايران باشند كه در ميان دستان مردم جهان قرار گرفته و به آنها مي‌آموزند كه با ايران به روشهاي ديگر نيز مي‌توان آشنا شد. 

 منبع :  سرمقاله شماره‌ ۱۱۴ ماهنامه صنعت بسته‌بندی

نوشته شده توسط سپهر برادران در سه شنبه دهم خرداد ۱۳۹۰ |

فاطمه ابوالحسن‌لو بخش دوم و پاياني
زندگی دانشجویی
فرهنگ مدرسه اسلون مشابه و در جاهایی متمایز با فرهنگ کلی ام‌ای تی می‌باشد و به شدت تحت تاثیر برنامه MBA خود می‌باشد.

ب

رنامه آموزشی بر یادگیری عملی که نیازمند اجرای مفاهیم آموخته شده در کلاس بر تنظیمات کسب و کار در دنیای واقعی است، متمرکز شده است. دوره‌های آموزش با استفاده از دو روش مطالعات موردی و آموزش سنتی و کار پروژه‌ای انجام می‌شود.
سطح علمی‌رشته‌ها بسیار سختگیرانه و منطبق بر استانداردهای مدرسه کسب‌وکار در نظر گرفته شده است که تاکید بر استدلال تحلیلی و تجزیه و تحلیل کمی‌دارد. دوره‌ها شامل حسابداری، اقتصاد، کارآفرینی، امور مالی، روابط صنعتی، فناوری اطلاعات، مدیریت، بازاریابی، مدیریت عملیات، رفتار سازمانی، آمار، مدیریت استراتژیک، مدیریت زنجیره تامین و بسیاری زمینه‌های دیگر می‌باشد. دقت علمی، ‌نفوذ قوی در فرهنگ مدرسه دارد.‌ ترم اول، یا هسته آموزشی، سخت‌ترین‌ترم در مدرسه می‌باشد و دانشجویان موظف به یادگیری دروس ذیل می‌باشند:
تجزیه و تحلیل اقتصادی برای تصمیم‌گیری‌های بازرگانی، حسابداری مالی، DMD (داده‌ها، مدل‌ها و تصمیم‌گیری)، فرآیندهای سازمانی و ارتباطات برای مدیران. علاوه بر این، آنها ممکن است یکی از دو درس نظریه امور مالی یا مقدمه‌ای بر بازاریابی را بگذرانند.
در سال 2005، دانشجویان و استادان با همبستگی و با پوشیدن تی‌شرت‌هايي که روي آن نوشته بود: «به خارج از هسته فکر می‌کنم.» در برابر برنامه هسته اعتراض کردند و در سال 2006، دانش‌آموزان کارت خود را در طول چندین هفته و در اعتراض به حجم بالای کارها وارونه به سینه زدند.
درس‌ها با استفاده از نمرات حروفی و در همان مقیاس پنج رتبه‌اي مورد استفاده در سراسر دانشگاه ماساچوست نمره‌دهی می‌شوند. در برنامه‌های تحصیلات تکمیلی، نمره کمتر از 3 (ب) به دانش‌آموز اجازه فارغ‌التحصیلی نمی‌دهد. بر خلاف بسیاری از دیگر مدارس برجسته کسب‌وکار، مدرسه منطبق بر اصول ام‌ای تی است و هیچ گونه افتخارات علمی‌در جشن فارغ‌التحصیلی ارائه نمی‌دهد. فلسفه این است که افتخار واقعی همان فارغ‌التحصیل از ام‌ای تی است و فارغ‌التحصیلان حلقه مخصوص ام‌ای تی را که به حلقه ماساچوست معروف است به دست می‌کنند و در محافل غیررسمی ‌همدیگر را به نام اسلونی خطاب می‌کنند. جزء اصلی زندگی مدرسه اسلون عملکرد هفته‌ای سی (c-function) می‌باشد که جایگزینی بر عملکرد فرهنگی یا تابع مصرف است.
این مدرسه از نزدیک با برنامه‌های مهندسی، علوم و اقتصاد ام‌ای تی و با دانشگاه ‌هاروارد کار می‌کند و دانشجویان به راحتی می‌توانند در دوره‌های درسی مدرسه کسب و کار‌هاروارد ثبت نام بکنند و علاوه بر موارد فوق مدرسه مدارک دوگانه با همکاری‌هاروارد ارائه می‌دهد.
برنامه‌های تخصصی و مراکز تحقیقاتی
برنامه‌های عمومی‌عبارتند از:
برنامه تمام وقت MBA، برنامه کارشناسی در مدیریت، برنامه دکترا در مدیریت،
برنامه‌های تخصصی: رهبران برای فعالیت‌های جهانی، برنامه نوآوری و رهبری جهانی، برنامه مدیریت طراحی سیستم،‌ کارشناس ارشد مدیریت مطالعات، کارشناسی ارشد امور مالی
برنامه اجرایی MBA
گواهی‌های پیشرفته برای مدیران در مدیریت، نوآوری و فناوری
گواهی اجرایی در صنعت، عملیات و مدیریت زنجیره ارزش
گواهی اجرایی در مدیریت و رهبری
گواهی اجرایی در استراتژی و نوآوری
مراکز پژوهشی، مرکز کارآفرینی، مرکز کسب و کار دیجیتال
مرکز هوش جمعی، آزمایشگاه اطلاعات و سیستم‌های تصمیم‌گیری، مرکز نوآوری بیو پزشکی، مرکز تحقیقات محاسباتی و علم مدیریت، مرکز تحقیقات سیاست انرژی و محیط‌زیست، مرکز تحقیقات سیستم‌های اطلاعاتی، آزمایشگاه مهندسی مالی، مرکز رهبری، مرکز تحقیقات تولید و عملیات، مرکز پویایی سیستم در مدیریت پروژه.
آمار و اطلاعات: اولین حقوق سالانه بعد از فارغ‌التحصیلی: 158,353 دلار
هزینه دوره: 101000 دلار
بودجه پیشنهادی سالانه:80000 دلار
طول دوره تمام وقت:24 ماه
زمان ثبت نام: پاییز 2011 آخرین مهلت اکتبر
مدارک مورد نیاز: نتایج GMAT، رزومه کاری، نامه‌های کاربردی، مصاحبه، توصیه نامه، ریز نمرات لیسانس
آمار سال 2010
درخواستی:4782
درصد پذیرش: 13 درصد
درصد درخواستی مجدد:5 درصد
درصد پذیرش افراد مجدد:9 درصد
افراد مصاحبه شده:17 درصد
افراد قبولی مصاحبه:100 درصد
میانگین حقوقی پذیرفته شدگان:75000 دلار
پروفایل کلاس
زنان:35 درصد، دانشجوي خارجي:31 درصد، میانگین سوابق: 60 ماه (36 تا 84 ماه)، میانگین سنی:28
کمک‌های مالی
درخواست مالی فقط از طریق اداره مربوطه و در حین فرآیند درخواست باید صورت بگیرد.
درصد درخواستی: 76 درصد
درصد پذیرفته شده: 71 درصد
میانگین پرداختی سالانه: 65 هزار دلار
معیار پذیرش: نیاز مالی و سایر موارد
نمره GMAT
میانگین 720 (از 670 تا 770).

نوشته شده توسط سپهر برادران در سه شنبه دهم خرداد ۱۳۹۰ |
برخی بانک ها در حالی ارزش اعتماد داشتن به خود را ثابت کرده اند که برخی دیگر تنها شما را دچار سردرگمی کرده، و هزینه های مضاعف هم برای شما ایجاد می کنند.

 به گزارش بانکی دات آی آر، 10 بانکی که در زیر از آن ها نام برده شده است بر اساس بررسی ها جزء معتبرترین و قابل اعتماد ترین بانک ها هستند.

 
1.    سیتی بنک (Citibank)
این بانک از قرن هجدهم میلادی در نیویورک تاسیس شد و در حال حاضر با رعایت کردن بسیاری از استاندارد ها بهترین بانک دنیا محسوب می شود. این بانک که در کشور آمریکا می باشد، بسیاری از پیشرفت های خود را مدیون سیستم بانکداری صحیح می داند. همچنان شعب این بانک  در حال گسترش در دنیا به ویژه  در قاره آمریکا است.

 

2.    جی پی مورگان چیس( JP Morgan Chase)

جی پی مورگان چیس از سیتی بنک نیز قدمت بیشتری دارد و دارایی های آن به بیش از 2 تریلیون دلار می رسد.این بانک در میان بسیاری از مردم، از مقامات رسمی دولت ، سرمایه گذران تا مردم عادی محبوبیت دارد.

 

3.    اچ اس بی سی ( HSBC)
20 سال از تاسیس اچ اس بی سی می گذرد و شعب آن در گوشه وکنار انگلستان به چشم می خورد. بر طبق اعلام نشریه فوربس این بانک در میان بزرگترین و موفق ترین شرکت ها و موسسات در طی سال گذشته جای داشته است. این بانک به علت پیشنهادها و راهنمایی های موثری که در زمینه تجارت در آسیا داشته در میان مشتریان آسیایی خود با استقبال بسیاری خوبی مواجه است.

 

4.    بنک آف آمریکا ( Bank of America)

از زمانی که بازار سرمایه گذاری جایگاه خود رادر اقتصاد یافته است، این بانک در میان بزرگترین و برترین بانک ها دنیا قرار داشته است.شعب این بانک هم اکنون در 120 کشور دنیا موجود است. از رقبای بزرگ این بانک "ول فارگو" و "سیتی گروپ" را می توان نام برد.

 

5.    کریدیت آگریکل گروپ ( Credit Agricole Group)
این بانک در فرانسه پایه گذاری شده است به خاطره بانکداری دقیق و ریز بینانه خود شهرت دارد. اروپا این بانک را در میان بهترین و بزرگترین شرکت های مالی در این اتحادیه می شناسد. این بانک در اجرای دقیق و برنامه ریزی شده کارهای خود بسیار حساس بوده و به همین علت مشتریانی دارد که بدان به شدت متعصب و وفادارند.

 

6.    رویال بنک اسکاتلند ( Royal Bank of Scotland)
این بانک با ارائه بهترین خدمات بانکداری در کشور اسکاتلند، 650 شعبه در سراسر این کشور دارد. بر خلاف باور خود مردم این بانک وابستگی به بانک مرکزی اسکاتلند ندارد و موسسه ای است که بسیار پیشتر از آن افتتاح شده است.

 

7.    گروه مالی میتسو بیشی توکیو (Mitsubishi Tokyo Financial Group)
شعبه اصلی این گروه مالی در ژاپن است و دارایی های خود را به میزان 1.8 تریلیون دلار افزایش داده است. به علت رقابت بالایی که با یکی دیگر از بانک های مشهور در این کشور داشته است، به سرعت و در مدت زمان بسیار کمی به پیشرفت قابل توجهی دست یافته اند.

 

8.    گروه مالی میزوهو (Mizuho Financial Group)
گروه مالی میزوهو در توکیو پایه گذاری شده است و دارایی آن به میزان 1.40 تریلیون دلار برآورد شده است. سهام این بانک از ارزش بسیار بالایی برخوردار است ، بدان جا که این بانک به عنوان بزرگترین بانک در کشور ژاپن شناخته شده است و در میان 10 بانک برتر دنیا جای دارد. میزوهو با ارائه خدمات متدوال ، به عنوان مشاور مالی مشتریان خود نیز به خوبی عمل می کند.این موسسه  حدود 70000 کارمند دارد.

 

9.    اچ بی او اس (HBOS)
صاحب امتیاز این موسسه ، گروه مالی و بانکداری لیلوید می باشد که به علت خدمات عالی خود در زمینه بیمه و سایر امکانات میزان بالایی از اعتماد و اطمینان  را برای خود کسب کرده است.در سال 2001 کار خود را آغاز نموده و به تدریج به یکی از بزرگترین موسسات بانکی در انگلستان تبدیل شد.

 

10.    بی ان پی پاریبس ( BNP Paribas)
این موسسه همزمان در لندن و پاریس اداره می شود. طبق گزارش نشریه فوربس این موسسه بانکی در میان ده شرکت برتر دنیا قرار دارد. بی ان پی پاریبس در بسیاری از بانک های دنیا سهام دارد و از این جهت یکی از قوی ترین موسسات بانکی در دنیا محسوب می شود. طی بحران مالی اخیر ،  این شرکت مجبور شد بسیاری از سهام های خود را از بانک ها بیرون بکشد.

تهیه شده در: وب نوشت پنگان

غول‌هاي بانكداري جهان - برترین بانک های جهان - بزرگترین بانک های جهان

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه نهم خرداد ۱۳۹۰ |
پول از شش سده پیش از میلاد در امپراتوری ایران معمول بوده است. حتا شواهدی از داد و ستد با پول در اوستا نیز وجود دارد و در فصل هفتم وندیداد، بندهای41 تا 43، نکاتی از چگونگی پرداخت مزد پزشکان و دامپزشکان دیده می شود. در اوستا به جای واژه پول و مسکوک، واژه «شئته» (shaeta) به کار رفته است....
داریوش بزرگ سومین پادشاه هخامنشی، برای نخستین بار بر آن شد که سکه ای ضرب کند که ارزش بین المللی داشته باشد و در همه سرزمین های زیر فرمانش و نزد همه اقوام متمدن در آن روزگار دارای اعتبار باشد. به همین منظور و به اصطلاح امروز برای مقبولیت و رواج جهانی آن، فرمان داد سکه از زر ناب ضرب کنند و آنرا به نام خود«دریکوس» خواند….
در ایران باستان، از دوران هخامنشیان ، نشانه هایی از نهادهایی که امروز بانک خوانده می شوند، در دست است. سازمان برادران «موراشوازنیپ پور» و بانک «اجی بی» از نخستین بانک هایی بود که در امپراتوری هخامنشیان بر پا شد. بر پایه متون تاریخی مربوط به دوران فرمانروایی داریوش یکم، «اجی بی» بانکی معتبر بوده است و در قراردادهای این بانک نشانه هایی از ارتباط آن با بخت النصر نیز که بر داریوش شوریده بود به چشم می خورد. از سوی دیگر، اسناد منتسب به اسیران یهودی در دوران بخت النصر سوم گویای آن است که برادران «موراشوازنیپ پور»، بانکداران نامدار ایران، چندی در بند او به سر می برده اند….
بیشتر اروپاییان « گوتمبرگ» را مبتکر چاپ می شناسند، در صورتی که هفت سده پیش از او، دست کم 10 مرکز چاپ اسکناس در ایران وجود داشته است. چین هم در این زمینه کشوری پیشتاز بوده است. از همین رو، صنعت چاپ را نیز باید از ابتکارات و اختراعات برجسته ایران و چین شمرد. جان وال، پژوهشگر آمریکایی که مدتی نیز در ایران به پژوهش پرداخته است در این باره می نویسد:«ایرانیان و چینی ها زمانی صنعت چاپ را ابداع و هنر چاپ کردن را معمول کردند که اروپا غرق در توحش بود.»...

فکرتاسیس یک بانک جدید با سرمایه و مدیریت ایرانی قبل از انقلاب مشروطیت، یعنی ده سال قبل از تاسیس بانک شاهی ایران به وجود آمد . در این زمان حاج محمد حسین که از صرافان بزرگ بود ، پیشنهاد تاسیس بانکی با سرمایه مشترک دولت ایران و مردم را به ناصرالدین شاه ارائه داد اما متاسفانه طرح مورد موافقت قرار نگرفت .

پس از استقرار مشروطیت نمایندگان اولین دوره مجلس تاسیس یک بانک ملی را خواستار شدند ، اما سرمایه لازم فراهم نیامد . اولین بانک ایرانی در سال 1304 به نام بانک پهلوی قشون ، از محل وجوه بازنشستگی نظامیان و برای سامان دادن به امور مالی ارتش به وجود آمد . سپس نام آن به بانک سپه تغییر کرد فعالیتهای بانکی این بانک در آغاز تاسیس محدود بود .

در سال 1305 با استفاده از وجوه صندوق بازنشستگی کشوری ، موسسه رهنی ایران تاسیس شد . این موسسه که تحت نظارت وزارت دارایی فعالیت می کرد ، در مقابل اخذ وثیقه منقول به افراد وام به بهره پایین ارائه می کرد . این موسسه پس از تاسیس بانک ملی ایران، جزیی از این بانک شد و از سال 1318 که بانک رهنی به وجود آمد به بانک کارگشایی تغییر نام یافت .

در آغاز سال 1304 شمسی که هنوز آرامش در سراسر کشور و فعالیتهای عمومی در شئون مختلف اجتماعی محسوس نشده بود و تاثیر شگرف عوامل اقتصادی و بازرگانی در حیات سیاسی مملکت نمودی نداشت، اولین بانک ایرانی با سرمایه 3,883,950 ریال در محلی محدود – چند باب مغازه – تاسیس شد و در 24 اسفند همان سال اولین شعبه بانک سپه در شهر رشت افتتاح گردید. و اکنون بانک سپه با پیش از 80 سال (بیش از سه ربع قرن) تجربه به عنوان یکی از مهمترین نهادهای مالی می باشد. در عرصه بین المللی نیز با ایجاد واحد در کشورهایی چون آلمان، ایتالیا و فرانسه و همچنین بانک بین المللی سپه انگلستان، در ارائه خدمات بانکی از جایگاه ارزنده ای برخوردار است.

شایان ذکر است اولین شعبه بانک سپه یا همان اولین بانک ایران در رشت بوده است.

تهيه شده در:http://pangan12.blogfa.com/


 

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه نهم خرداد ۱۳۹۰ |

هوتسا عسکری نسب
تنها عده کمی ‌از مردم بدون داشتن اعتماد به نفس در کسب‌وکار خود موفق می‌شوند. همه افراد از جوانان بی‌تجربه گرفته تا مدیران با تجربه و رده بالا، زمانی در زندگی احساس کرده‌اند که توانایی لازم جهت مقابله با چالش‌های پیش آمده را ندارند. همه افراد دچار چنین حالت ناامنی می‌شوند؛ اما چنین احساسی نباید مانع پیشرفت در کار شود.

و اما نظر کارشناسان
به عقیده تونی شوارتز رییس و مدیر ارشد اجرایی «اعتماد به نفس؛ یعنی داشتن امنیت، مثبت اندیشی و عملکرد بهتر». او همچنین معتقد است که احساس ناامنی به طور آگاهانه یا ناخودآگاه همه افراد را آزار می‌دهد. دبورا گرونفیلد استاد رشته مدیریت و رفتار سازمانی می‌گوید: «در شروع کار باید توانایی‌ها و نکات ضعف خود را شناسایی کرد تا بتوان بر عدم داشتن اعتماد به نفس غلبه کرد.» در این مقاله به نحوه چگونگی دستیابی به اعتماد به نفس می‌پردازیم:
اقدام مقدماتی
کار نیکو کردن از پر کردن است. بهترین روش برای ایجاد اعتماد به نفس، کوشش و تلاش مضاعف است. بسیاری از مردم زمانی که احساس می‌کنند به اندازه کافی برای شغل و کار خاصی مناسب نیستند، تلاش کردن را بی‌نتیجه می‌دانند. اما تمرینی که از روی عمد باشد تقریبا چنین احساسی را از بین می‌برد. اگر از توانایی خود در مورد انجام دادن کاری مطمئن نیستید در مقابل عده‌ای صحبت کنید یا مشتری سرسختی را متقاعد کنید. در ابتدا مهارت‌های خود را در محیط امنی امتحان کنید. تمرین کردن بسیار مفید است و علاوه بر ایجاد اعتماد به نفس، در کیفیت کار تاثیر بسزایی دارد. برای مثال پیش از موعد مقرر و افتتاح فروشگاه جدیدی چندین مرتبه تمرین آزمایشی انجام دهید. حتی افرادی که به توانایی‌های خود اطمینان دارند نیز با تمرین و آمادگی بهتر به نتایج مطلوبتری دست پیدا خواهند کرد.
افراد دارای اعتماد به نفس نه تنها مایل به انجام تمرین هستند، بلکه قبول دارند که تمام مطالب را نمی‌دانند. داشتن مقدار کمی ‌اعتماد به نفس لازم است؛ به خصوص اطمینان به توانایی یادگیری. همچنین در زمینه تقویت اعتماد به نفس به راهنمایی و پشتیبانی در زمان لازم احتیاج دارید. از طرفی دیگر، اجازه ندهید تا شکست نفسی به شما غلبه کند. مردم اغلب به جای تمرکز بر کار خود بیش از حد نظر دیگران برایشان مهم است. زمانی که پی به ارزش وجودی خود می‌برید، دیگر داشتن اعتماد به نفس پیشرفت چندانی در کار محسوب نمی‌شود. در واقع استفاده از واژه اعتماد دیگر مناسب نیست. به جای عذاب کشیدن از آنچه دیگران درباره شخص و کار شما فکر می‌کنند، بر داشتن طرز فکر خاصی تمرکز کنید.
احتیاج به بازخورد
زمانی که به نظر دیگران برای بالا بردن اعتماد به نفس اعتماد ندارید، مورد تایید قرار گرفتن در ایجاد اعتماد بسیار موثر است. در این باره نظر افرادی را بپرسید که به پیشرفت و کیفیت کار شما به یک اندازه اهمیت می‌دهند. در انتخاب افراد با بازخورد مثبت و صحیح دقت کنید. سپس از هر گونه اظهار نظر واقعی و ارزیابی مثبتی به عنوان کلید موفقیت و پیشرفت استفاده کنید. همچنین به یاد داشته باشید که برخی از افراد بیشتر به حمایت احتیاج دارند.
ریسک کردن
یکی از روش‌های هوشمندانه، اهمیت دادن به نقاط قوت هرفرد است. بسیاری از مردم تا زمانی که واقعا دست به انجام کارهای جدید نزده‌اند، به توانایی‌های خود اطمینان ندارند. تحمل شکست هم در شکل‌گیری اعتماد به نفس بسیار مفید است؛ البته صحبت کردن به مراتب ساده‌تر از عمل کردن است. حس خوبی نیست زمانی که باور کنید در هیچ زمینه‌ای مهارت خاصی ندارید. هنگامی که در انجام دادن کارها تبحر بیشتری به دست می‌آورید آن‌گاه به خود ایمان پیدا می‌کنید؛ اما تصور نکنید که همیشه باید حس خوبی داشته باشید. در حقیقت، اهمیت دادن به خود تنها راه رشد و ترقی است. کمک گرفتن از دیگران راه‌حل مفیدی است. در صورت احتمال پایین ارتکاب اشتباه، از مسوولان بخواهید به شما فرصت تجربه مهارت‌های جدید، خلاقیت و ابتکار بدهند. آنها همچنین باید به هنگام درگیری با چالش‌ها از شما حمایت کنند.
اصولی که همواره باید به یاد داشته باشید
بایدها
درباره دانسته‌های خود و آنچه درصدد یادگیری هستید، روراست باشید.
دست به کارهایی بزنید که از انجام دادن آن مطمئن نیستید.
از فرصت‌های جدید به منظور انجام کارهای دشوار استفاده کنید.
نبایدها
بیش از حد روی کارهایی که توانایی لازم برای انجام دادنش را ندارید پافشاری نکنید.
در صورت نیاز از درخواست هرگونه کمک کوتاهی نکنید.
نگران نظر و قضاوت مردم نباشید و فقط روی کار خود توجه و تمرکز کنید.
منبع HBR

ماخذ:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه نهم خرداد ۱۳۹۰ |

دکترحسین گنجی نیا – عضو هیئت علمی ، استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت

سمانه اخوان فومنی – دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی ، دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت

TMBAچکیده

هدف از این مقاله بررسی نقش شخصیت برند بر رفتار مصرف کننده و ذکر چالش های برندسازی آسیا می باشد. یکی از مطلوبیت های مشتری در انتخاب یک محصول، برند معتبر است. ارزش نشان تجاری یک ” اسم ، عبارت، طرح ، نشانه یا ترکیبی از این عناصر می باشد که تعیین کننده هویت یک سازمان خدماتی و متمایز کننده آن از سایر رقبایش می باشد.” و توسط عقل ، منطق ، حواس و احساسات مشتریان مورد قضاوت قرار می گیرد. برند یک حرکت ذهنی و روحی است که باید در ذهن مصرف کنندگان، خریداران، سهامداران، کارکنان و کاربران قرار گیرد. برندها دارای ماهیت اجتماعی هستند و آن برندی موفق است که افراد اجتماع نسبت به آن حس تعلق و مالکیت داشته باشند و آن برند را از آن خود بدانند در بسیاری از بازارها، برند هویت ویژ ه ای برای یک محصول می آفریند و آ نها را به گروه خاصی از جامعه پیوند میدهد، در دنیای امروز و با گسترش اطلا ع رسانی هر حرکت و تصمیم گیری سازمان توسط برند آن سازمان مورد ارزیابی قرار می گیرد .

واژگان کلیدی: نشان تجاری ، ارزش نشان تجاری ، شخصیت برند ، رفتار مصرف کننده

مقدمه

شخصیت برند[۱] را هسته ی مرکزی و نزدیکترین متغیردر تصمیم گیری مشتری در هنگام انتخاب می دانند. در ادبیات کلاسیک اقتصاد، نیروی کار، سرمایه و زمین سه عنصر اصلی تولید و سرچشمه های اصلی ثروت به شمار می آیند. ولی این الگو قادر نیست که توضیح دهد که چگونه یک کالا با کارآیی، کیفیت و زیبائی مشابه به سه برابر قیمت کالایی دیگر به فروش می رسد.رویکردهای نوین بازاریابی این پدیده را با هویتی که برند برای مشتری دارد توضیح می دهند. یکی از مطلوبیت های مشتری در انتخاب یک محصول، برند معتبر است. در بسیاری از بازارها، برند هویت ویژ ه ای برای یک محصول می آفریند و آ نها را به گروه خاصی از جامعه پیوند میدهد. از نظر روانشناسی این گونه کالاها علاوه بر کاربرد ظاهری، برای مشتری تشخص و اعتماد به نفس می آفریند، از این رو مشتری آماده است بهای متفاوتی برای آن بپردازد. علاوه بر این، نام تجاری برتر به طور ناخودآگاه برای مشتری به مفهوم کیفیت بهتر محصول است. مشتری با خرید یک محصول برند باور دارد که در مقابل پول خود چیز با ارزشی دریافت کرده است. واقعیت این است که نام تجاری، همانند سرمایه یا فناوری و مواد اولیه در ایجاد ارزش افزوده برای یک سازمان نقش دارد. مشتری و سازمان هر دو از مزایای برند بهره می برند. زمانی که مصرف کننده تجربه یک بار استفاده از یک برند را داشته باشد، با آن احساس راحتی بیشتری داشته، تمایل به استفاده از آن محصول بالا می رود. نا مهای تجاری اطلاعاتی در مورد کیفیت کالا، عملکرد و سایر جنبه های کالا می باشند و باعث می شوند مشتری ریسک کمتری را متحمل شود. نام تجاری به صاحبان آ نها معنا می بخشد و همچنین جزء ثروت آ نها محسوب می شود. در دنیای بازاریابی امروز شخصیت برند مفهوم جذاب و گیرایی دارد. سهم برند می تواند از طریق مدیریت خوب ارتباط با مشتری و ارج نهادن به او و توجه به نیازهای وی، به طور موفقیت آمیزی توسعه یابد. بین عملکرد و اعتبار شرکت یک رابطه مثبت وجود دارد به این صورت که افزایش اعتبار شرکت باعث افزایش سهم بازار و افزایش سهم بازار باعث افزایش ارزش شرکت می شود. البته اعتبار شرکت از عملکرد گذشته شرکت در ابعاد مالی و اجتماعی نیز ناشی می شود. یک نام و نشان اخلاقی، اعتبار شرکت را افزایش می دهد و این اعتبار مانند یک حلقه باعث تقویت نام و نشان می شود. (نصیری پور و دیگران ، مجله مدیریت سلامت، ۱۳۸۹)

کلیات تحقیق

تعریف ارزش نشان تجاری[۲]

ارزش نشان تجاری یک ” اسم ، عبارت، طرح ، نشانه یا ترکیبی از این عناصر می باشد که تعیین کننده هویت یک سازمان خدماتی و متمایز کننده آن از سایر رقبایش می باشد.” و توسط عقل ، منطق ، حواس و احساسات مشتریان مورد قضاوت قرار می گیرد.

همچنین ایجاد یک حس راحتی و آسایش به عنوان نقش یک نشان تجاری برنامه ریزی شده است، چرا که نشان تجاری شخصیت ، سبک زندگی ، آرمانها و رفتار مشتریان را مشخص می کند . در واقع نشان تجاری تعیین کننده منشاء و مرجع تولید کننده محصول ( کالا/ خدمت) ، تخصیص دهنده مسئولیتها به تولید کننده محصول ، پدید آورنده تعهد و تقلیل دهنده هزینه های جستجو می باشد، به علاوه کیفیت محصول را به نمایش می گذارد. (جلال زاده و اختیاری، ۱۳۸۸)

برند یا “نام، واژه، علامت، نشانه، طرح یا ترکیبی از این ها که با هدف شناسایی کالاها و خدمات فروشنده یا گروهی از فروشندگان و جهت متمایز نمودن آن ها از رقبا به کار می رود” ارائه کننده تهعد به ثبات و کیفیت می باشد.  تجربیات نشان داده است که یک برند قوی، ابزاری مهم در پیاده سازی اهداف بازاریابی برای بهیود وفاداری برند، ممتاز قیمت مبتنی بر برند و حاشیه سود، افزایش روانه سازی محصولات جدید به بازار، سهامداران بیشتر و افزایش سود صاحبان سهام و تمایز آشکار، ارزشمند و پایدار و نیز ساده سازی تصمیم گیری های مشتریان، کاهش ریسک مشتریان و تعیین مجدد انتظارات آن ها به شمار می آید.

(P. Raj Devasagayam and Cheryl L. Buff , 2010 )

چارچوب شناسایی ارزش نشان تجاری

دیوید آکر در کتاب خود به نام (ایجاد برندهای قوی) بر چگونگی فرایند ایجاد برند با تمرکز بر مفهوم شناسایی (هویت) برند تاکید دارد. به عبارت دیگر ، او معتقد است که شناسایی برند پایه و اساس ایجاد یک برند قوی می باشد. آکر اظهار نموده است که شناسایی برند یک مجموعه منحصر به فرد ار تداعی های برند است که استراتژیست برند میل به ایجاد، حفظ و نگهداری آن ها دارد.

او چهار دیدگاه را برای شناسایی برند معرفی کرده است که عبارتند از:

  1. برند به عنوان محصول: این دیدگاه در برگیرنده ابعادی است از قبیل ویژگی های محصول ، کیفیت و قلمرو محصول و محصولات مربوط به یک برند معین . ابعاد دیگر آن نیز شامل استفاده از موقعیت مناسب که در زمان مناسب رخ می دهدکه شرکت برای تسلط بر موقعیت کاربردی خاصی تلاش می کند. کاربران که بر موضع یابی یک برند با نوع خاصی از کاربران دلالت دارد و رابطه برند با کشور مبدا آن ، که باعث ایجاد اعتبار برای برند می شود.
  1. برند به عنوان سازمان: این دیدگاه بیشتر بر ویژگی های سازمان تمرکز دارد و نوآوری و توجه سازمان به مشتریان را شامل می شود. همچنین این دیدگاه در مقابل بعد جهانی دارای بعد محلی نیز می باشد و این موضوع که سازمان ، هویت جهانی داشته باشد و یا برای پیوستن به بازارهای محلی تلاش کند، به انتخاب سازمان بستگی دارد. استراتژی محلی از طریق ایجاد رابطه با مشتریان ، می تواند به درک بهتر نیازهای آنها بیانجامددر حالی که یک استراتژی جهانی به طول عمر و پایداری برند اشاره دارد و متضمن آینده آن برند می شود.
  1. برند به عنوان شخص: این دیدگاه شامل بعد شخصیتی برند است. شخصیت برند به مجموعه ای از ویژگی های انسانی مرتبط با برند گفته می شود. این ویژگی های انسانی مرتبط با برند گفته می شود. این ویژگی ها می تواند شامل جنس ، سن، علاقه و توجه فرد و … باشد.
  1. برند به عنوان سمبل(نماد): آکر معتقد است که یک سمبل قوی می تواند پایه و اساس شناسایی و هویت برند باشد و باعث افزایش قدرت تشخیص و یا میزان یادآوری برند در بین مشتریان شود.به عقیده وی ، شیوه های بصری و عینی مانند تصویر سازی با نمایش یک برند معنادار می تواند از موثرترین راه های ایجاد سمبل برای برند باشد .(کاظمی راد،پایان نامه کارشناسی ارشد،۱۳۸۸).

ادراک و برداشت برند عمومی

ادراکات عمومی از برند به ادراک کلی درباره برند برمی گردد که بر اساس یک تصویر و دیدگاه کلی از برند ایجاد شده است.

بر اساس این تعریف دو جنبه آگاهی برندی و تصویر برند ادراک عمومی از برند را منعکس می کنند. آگاهی برند وتصویر برند، یک نقش مهمی را در تصمیم گیری مصرف کننده بازی می کنند زیرا آگاهی برندی بر روی شکل گیری و نیرومندی نمایندگی های برند در یک منطقه تأثیرمی گذارد. همچنین افزایش سطح آگاهی برندی و تصویر برند می تواند ارتباطات بازاریابی رابه طور اثربخشی افزایش دهد زیرا مصرف کننده ایی که به طور مناسب و مطلوبی به یک برند متمایل شده است و دارای زمینه مطلوبی نسبت به آن است ممکن است به تبلیغات به طور مثبتی پاسخ دهد و بنابراین کمتر نیاز به تبلیغات گسترده و آشکار جهت رسیدن به اهداف وجوددارد.

آگاهی برندی به وسیله شناخت برند و به یادآوردن برند درک می شود. شناخت برند مرتبط است به توانایی مصرف کننده برای

تبعیض برند به طور صحیح و درست در بین برندهای رقبا و به یاد آوردن برند به توانایی مصرف کننده برای بازیابی یا زایش برند

به طور صحیح از حافظ هاش اشاره دارد تصور برند مرتبط با پرستیژ و شهرت یک برند است. سطوح بالایی از آگاهی و تصور برند منجر به ادراک مثبت برند می شود . شرکت ها اغلب برند خود را برای معرفی محصولات جدید توسعه می دهند اما این کار می تواند باعث به خطر انداختن تصور برند شود و کاری بسیار پر ریسک است. چنانکه تحقیقات نیز نشان داده است که توسعه برند بر تصور برند تأثیر می گذارد همچنین در توسعه برند مثبت گرایی برند بر روی ارزیابی مشتریدر خصوص برند و در نتیجه توسعه آن تأثیر می گذارد و باعث موفقیت توسعه برند می شود (مثبت گرایی برند یعنی برند به عنوان برندی که در جستجوی تأمین رضایت و منفعت مشتری است شناخته شود ) علاوه بر این ، شرایط رقابتی در بازار و استراتژی های رقبا در خصوص برندهای خود بر روی مثبت گرایی برند و در نتیجه موفقیت توسعه برند تأثیر می گذارد تحقیقی توسط الاواررت ا و همکارانش ( ۲۰۰۹ ) در خصوص استفاده از نا مهای جدید و نام های مشتق شد ه از برند کنونی محصولات شرکت انجام شد. آنها به ای ن نتیجه رسیدند که استفاده از نام های مشتق شده در صورتی که برند کنونی موفق باشد و مشتریان از آن ادراک خوب و مثبت داشته باشند سریع تر و راحت تر از سوی مشتریان پذیرفته می شود و موفق تر هستند همچنین استفاده از این نام های مشتق شده از برند به جای استفاده از برند کنونی در صورتی که محصول جدید با مشکلی روبه رو شود به برند اصلی لطمه جدی وارد نمیکنند.( دعایی و حسن زاده  ،۱۳۸۹).

ابعاد ارزش ویژه ی برند در مدل آکر

  1. وفاداری به برند[۳]

جوالجی و مبرگ  دیدگاههای رفتاری، نگرشی و انتخابی تعریف کرده اند. در این مورد دیدگاههای رفتاری مبتنی است بر میزان خرید یک برند خاص و دیدگاه نگرشی سلایق و ترجیحات مشتری در مورد برندها را به هم پیوند میزند. تعاریف مرتبط با دیدگاه انتخابی بر دلایل خرید یا عواملی که ممکن است انتخابها را تحت تأثیر قرار دهد متمرکز است.آکر وفاداری به برند را به عنوان موقعیتی تعریف میکند که نشان میدهد چقدر احتمال دارد یک مشتری به برند دیگری روی آورد، به خصوص هنگامی که آن برند تغییری در قیمت یا سایر جنبه های کالا ایجاد میکند. کلر(۲۰۰۳ :۳۷ ) به قولی دیگر؛ وفاداری به برند را تحت اصطلاح طنین برند تجاری  مورد بررسی قرار میدهد که به ماهیت روابط مبتنی بر مشتری و حدی که مشتریان احساس همسازی و جور بودن  با برند میکنند، باز میگردد. به کمک طنین برند درست و دقیق مشتریان بسیار وفادارند، فعالانه در تعامل با برند هستند و در تجارب خود با دیگران سهیم میشوند. این تعاریف از وفاداری به برند رابطه ی مستقیمی را بین وفاداری به برند و ارزش ویژه ی برند خاطر نشان می سازد.(آکر، ۱۹:۱۹۹۱).

  1. کیفیت ادراک شده[۴]

کیفیت ادارک شده به عنوان «ادراک مشتری از کیفیت یا برتری کلی یک محصول/خدمت با توجه به هدفی که آن محصول/خدمت داشته و نسبت به سایر محصولات/خدمات موجود در بازار »، تعریف شده است. این مسأله یک الزام رقابتی است و بسیاری از شرکتها امروزه، کیفیت مشتری مدار را به ابزار استراتژیک نیرومندی مبدل ساخته اند. آنها رضایت و ارزش مشتری را از طریق برآوردن مداوم و سودمند نیازها و ترجیحات مشتریان در مورد کیفیت ارضا کرده اند. کاتلر ارتباط درونی بین کیفیت محصول/خدمت، رضایت مشتری، و سودآوری شرکت را مورد توجه قرار داده است.

  1. آگاهی از برند[۵]

برندها در میزان قدرت و ارزشی که در بازار دارند، متفاوت اند. در یک طرف برندهایی هستند که توسط اکثر مصرف کنندگان شناخته شده نیستند، در طرف دیگر برندهایی وجود دارند که خریداران آگاهی نسبتاً بالایی به آنها دارند. آکر آگاهی از برند را به عنوان « توانایی خریدار بالقوّه برای تشخیص و به خاطرآوردن این که یک برند عضوی از یک طبقه کالایی خاص است » تعریف کرده است. ارزش ویژه ی برند مبتنی بر مشتری هنگامی رخ میدهد که مشتری آگاهی و آشنایی زیادی نسبت به برند داشته باشد و برخی از نشانه ها و تداعیهای منحصر به فرد، قوی و مطلوب برند را به خاطر آورد.

  1. تداعی، همخوانی برند[۶]

تداعی برند هر چیز مرتبط با برند در حافظه است. همخوانی و تداعی برند ممکن است به صورت همه ی فرمها و ویژگیهای مرتبط به یک کالا و یا جنبه های مستقل از خود کالا مشاهده شود. تداعیها و همخوانیها معرّف مبنایی برای تصمیمات خرید برای وفاداری به برند هستند و همچنین آفریننده ی ارزش برای شرکت و مشتریانش می باشد.

تداعی برند را به عنوان عنصر کلیدی در تشکیل و مدیریت ارزش ویژ ه ی برند مطرح کرده اند. از این رو، ارزش ویژه ی برند قوی مبیّن این مطلب است که مشتریان همخوانی و رابطه ی مثبت زیادی با برند احساس میکنند.( سید جوادین و شمس ، ۱۳۸۶)

دانلود مقاله با لینک مستقیم


[۱] Brand

[2] Brand symbol

[3] Brand loyalty

[4] Perceived quality

[5] Brand awareness

[6] Brand association


برچسب‌ها: برند
نوشته شده توسط سپهر برادران در یکشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۰ |

مترجم: آزاده معدنیان
مالزی
کسانی که قصد دارند در مالزی مدیریت موثری بر دیگران اعمال کنند باید از موارد کلیدی مشخصی آگاهی داشته باشند که ممکن است نسبت به آنچه در کشور خود با آن سر و کار داشته‌اند، تفاوت‌های عمده‌ای داشته باشد.


 

نخست‌اینکه در سیستم سلسله مراتبی مالزی، از مدیران انتظار می‌رود اشخاصی باشند که لایق احترام هستند و‌این احترام بیشتر بر مبنای ویژگی‌های شخصیتی است تا موارد کاری. اشخاصی لایق احترامند که مسن تر باشند و دانایی که سن بالا به ارمغان می‌آورد را به همراه داشته باشند. همچنین اشخاص وقتی شایسته احترامند که رو در روی دیگران رفتار احترام‌آمیز از خود نشان دهند. بنابر‌این، یک مدیر نباید هیچ گاه کاری انجام دهد که موجب خدشه‌دار شدن وجهه زیردستان خود شود. بهترین راه برای تذکر دادن به دیگران استفاده از یک شخص ثالث است. احترام گذاشتن به اشخاصی که بسیار صریح و بی پرده صحبت می‌کنند نیز کار دشواری است – سر بسته سخن گفتن و با سیاست بودن نوعی هنر است، در حالی که صراحت بیان می‌تواند به عنوان رفتار نامودبانه و سطح پایین تلقی شود.
از مدیر انتظار می‌رود تا سلامت زیردستان خود را به طور کامل مورد توجه قرار دهد – هم در محیط کار و هم در خارج از آن. ‌این رابطه را بیشتر می‌توان به رابطه پدر و فرزندی تعبیر کرد تا رابطه ريیس و مرئوس در دیدگاه غربی آن.
دوم‌اینکه از آنجایی که اشخاص رویکرد گروهی به کار دارند، مایلند بخشی از یک تیم دانسته شوند و توقع دارند که کار در جهت رسیدن به اهداف تیم، باعث تعالی اهداف شخصی آنها شود. مدیران باید‌این همکاری درون گروهی را تقویت کنند به جای اینکه رقابت درون گروهی ‌ایجاد کنند که به عدم هماهنگی و نارضایتی
خواهد انجامید.
هند

هند یک جامعه شدیدا سلسله‌مراتبی دارد (شاید سلسله مراتبی‌ترین در دنیا) و‌این امر به وضوح بر رویکرد مدیریتی تاثیرگذار است. الزاما باید ريیسی وجود داشته باشد و ‌این مدیر در نقش یک ريیس رفتار کند. جایگاه یک مدیر مستلزم میزان مشخصی از نقش «ريیس» را بازی کردن و مقدار معینی رفتار متفاوت نسبت به زیردستان است. قطعا از مدیر انتظار نمی‌رود هیچ گونه وظیفه خدمتکاری انجام دهد مانند قهوه درست کردن برای همه یا جا به جا کردن صندلی ها در یک اتاق کنفرانس! مفاهیم مساوات انسانی آنگلوساکسونی که در آن ريیس به عنوان رهبری مساوی با سایر اعضای گروه تلقی می‌شود در جامعه‌ای که هنوز تحت تسلط سنت‌های تاریخی قرار دارد، عملا غیر قابل درک است. بنا بر‌این از ريیس انتظار می‌رود دستورالعمل‌های مشخصی بدهد که به طور دقیق باید مورد اجرا قرار بگیرند – حتی اگر همه یقینا بدانند که دستورات نادرست هستند. تقاضاهای نامشخص برای انجام کارها، با‌این انتظار که کارمندان از توانایی های خود استفاده خواهند کرد، ممکن است به عدم انجام کار بینجامد؛ چرا که کارمندان از خواسته مدیر آگاهی کامل ندارند.
مدیریت کردن اشخاص در هند به سطحی از مدیریت خرد نیازمند است که در غرب بسیاری با آن راحت نیستند، اما احتمالا بهترین نتایج را به دنبال خواهد داشت.
اسپانیا

در اسپانیا پرستیژ یک مدیر بسیار مهم است و ویژگی های شخصیتی مدیر از اهمیت بالاتری نسبت به خبرگی او در کار برخوردار است. میزان احترامی که از سوی زیردستان به یک مدیر گذاشته می‌شود نسبت مستقیمی با شخصیت مدیر دارد. ویژگی‌های شخصیتی عمده‌ای که مورد ستایش سایرین قرار می‌گیرد، می‌تواند ترکیب نیرومندی از شرافت، شجاعت، جدیت، قابل اطمینان بودن و پذیرش چالش‌های جدی مدیریت باشد.
از مدیران انتظار می‌رود که مدیریت کنند. مدیران اسپانیایی به عنوان فرمانروایان نیک‌اندیش شناخته می‌شوند. از ريیس انتظار می‌رود شجاع باشد و مشورت ممکن است به عنوان ضعف تلقی گردد: «آیا او راه حل را نمی‌داند؟»‌این بدان معنا نیست که بحث کردن ممنوع است، درست بر عکس. تا وقتی که همه به‌این امر واقف باشند که چه کسی نهایتا ريیس است و چه کسی حرف آخر را می‌زند، هر کاری مجاز است.
دستورالعمل‌های کاری وظیفه محور و خاص هستند به همراه توضیح جزئیات‌اینکه چگونه هدف نهایی باید حاصل شود. مدیران در هنگام رخ دادن اشتباهات آنها را متذکر می‌شوند و دیگر حرفی از آنها زده نمی‌شود. سیستم‌های سنجش و ارزیابی رسمی آن گونه که در بسیاری کشورها مورد استفاده گسترده است، در اسپانیا امري جديد محسوب شده و همیشه از آنها استقبال نمی‌شود.
مصر

بیشتر شرکت‌های مــــصری بــه ساختارهای شدیدا سلسله‌مراتبی گرایش دارند و‌ این امر در شیوه مدیریتی که اغلب درون‌این شرکت‌ها ظهور پیدا می‌کند، دیده می‌شود. رویکرد آنها با عنوان «اعمال مدیریت به طریق مشاوره‌ای» شناخته شده است که بیانگر نیاز به بحث و گفت‌وگو است، بدون از دست دادن‌ شان یا قدرت مدیر. مدیران مصری (که اکثر قریب به اتفاق آنها مرد هستند) با همکاران خود مدام مشورت می‌کنند، اما از آنها انتظار می‌رود تصمیم نهایی و قطعی را خودشان بگیرند. اتخاذ‌ این تصمیم به ندرت از سوی یک مدیر به یک زیردست محول می‌شود، حتی اگر آن زیردست از اعضای خانواده باشد.
پس از ‌اینکه تصمیمی اتخاذ می‌شود، انتظار از زیردستان آن است که دستورات را مو به مو اجرا کنند و توقع هیچ گونه بحث یا انتقادی نمی‌رود. بنا براین مشورت در واقع نقش تحکیم روابط اجتماعی را درون یک سازمان دارد و سوال‌ها باید با توجه به تاثیر واقعی آنها بر تصمیم‌های نهایی پرسیده شوند. از مدیران انتظار می‌رود که هوشیار باشند و زیاد ریسک نکنند. از‌این رو فرآیند تصمیم‌گیری از نگاه استانداردهای آمریکایی بسیار کند و خسته‌کننده به نظر می‌رسد. ذکر‌ این نکته نیز حائز اهمیت است که ملاحظات مذهبی عنصر مهمی در رسیدن به تصمیم نهایی به حساب می‌آید، آنچه اغلب در فرآیند مذاکره توسط بازرگانان غربی نادیده گرفته می‌شود. در نظر گرفتن ‌این عامل در هر شرایطی از مذاکره اهمیت بالایی دارد.
اتریش

همانگونه که از یک فــرهنگ کـــاری عمــدتا سلسله‌مراتـــبی انتظار می‌رود، مدیران در‌این کشورها نسبت به کشورهایی که رویکردی فراگیرتر دارند، کمتر در فکر جلب توافق کارمندان هستند. بنابر‌این مدیران می‌توانند به سمتی گرایش پیدا کنند که دستورات مستقیمی به زیردستان خود بدهند. کارمندان، دستورات را با دقت کامل اجرا خواهند کرد.
این امر همچنین بدین معنا است که از مدیران انتظار می‌رود که تصمیمات را اتخاذ کنند و در مقایسه با کشورهایی مثل سوئد یا هلند که تصمیمات به صورت توافقی گرفته می‌شود، بسیار کمتر همکاران خود را در فرآیند تصمیم‌گیری شریک می‌کنند. ‌این نوع مدیریت دستوری در کنار رفتاری حاکی از ادب و احترام اجرا می‌شود. ريیس مستبد و ظالمی را تصور نکنید که دستورات خود را با خشم و قهر فراوان به زیردستان وحشت زده خود تحمیل می‌کند، تمام فعالیت‌ها با جذبه و خوشرویی زیاد انجام می‌شود. در واقع «جذبه» به عنوان یکی از صفات یک مدیر خوب تلقی می‌گردد.
برزیل

پرستیژ شخصی یک مدیر از اهمیت بالایی برخوردار است و تقریبا می‌توان گفت که رفتار و منش وی به اندازه توانایی‌های کاری او مهم است. احترامی که از طرف کارمندان به مدیر گذاشته می‌شود، رابطه مستقیمی با شخصیت او دارد. روابط بین انسانی در‌این فرهنگ آمریکای لاتین حائز اهمیت بالایی است و ريیس و زیردستانش سخت تلاش می‌کنند تا روابطی بر پایه اعتماد و احترام به شان اشخاص را شکل دهند.
پیش از هر چیز از مدیران انتظار می‌رود که مدیریت کنند. ريیس باید دستورات مستقیم صادر کند و انتظار می‌رود‌ این دستورات بدون بحث و صحبت زیاد اجرا گردند. (در صورتی که نیاز به بحث است، باید به صورت خصوصی انجام شود تا بی توجهی به سلسله مراتب در ملاء عام به نمایش گذاشته نشود.)
اگر می‌خواهید به کارمندان برزیلی خود دستوراتی بدهید، سعی کنید تا آنجا که می‌توانید ‌این کار را واضح، دقیق و جامع انجام دهید. اگر خواسته‌اید کاری انجام شود و آن کار انجام نشده باقی مانده است، با طرح پرسش‌هایی از خود آغاز کنید.‌ آیا دستورات من به طور شفاف بیان شدند؟ آیا خیلی نامفهوم بودند؟ اگر شما دستورات جزئی بدهید، تنها بخشی از کار انجام می‌شود. (همانگونه که در فرهنگ‌های به شدت سلسله مراتبی مرسوم است، زیردستان دقیقا کارهایی که به عهده‌شان گذاشته می‌شود را انجام می‌دهند و فراتر رفتن از‌این حد می‌تواند سرپیچی از ريیس تلقی شود!)
چین

در فـــلسفه کنــــفوسیوس تـــمام روابط نابرابر فرض می‌شوند. رفتار اخلاقی‌ایجاب می‌کند که به‌این نابرابری‌ها احترام گذاشته شود. بنا بر‌این شخص مسن تر باید خود به خود از شخص جوان تر احترام ببیند و همچنین شخص عالی رتبه از زیردست خود. ‌این رویکرد کنفوسیوسی باید به عنوان اساس و بنیان تفکر مدیریتی در نظر گرفته شود و مسائلی چون توانمند‌سازی و دسترسی آزاد به تمام اطلاعات توسط چینی‌ها در بهترین حالت به عنوان عقاید عجیب غربی تلقی می‌شوند.
(باید در نظر داشت که بسیاری در چین مانند خیلی کشورهای دیگر آسیایی علت اصلی مشکلات غرب را عدم توجه به ارزش‌های سلسله مراتبی می‌دانند.)
بنابر‌این، رویکرد مدیریتی در چین تمایل به شیوه دستوری دارد. مدیر ارشد دستورات را به زیردستان خود داده و آنها نیز به نوبه خود دستورالعمل‌ها را به زیردستان خود منتقل می‌کنند. انتظار نمی‌رود که زیردستان تصمیمات مافوق خود را زیر سوال ببرند، ‌این کار نشانه بی‌احترامی بوده و دلیل اصلی از بین رفتن وجهه تمام کسانی است که با‌ این امر درگیرند.
مدیر باید به عنوان پدری در نظر گرفته شود که توقع وفاداری و اطاعت از کارمندان خود دارد. در عوض از مدیر انتظار می‌رود که به سلامت کارمندان خود اهمیت دهد. ‌این رابطه، رابطه‌ای دو طرفه است که برای هر دو طرف سودمند است.
دانمارک


ساختارهای کاری در دانمارک بسیار مسطح هستند که بسیار مناسب کشورهای اسکاندیناوی است که به یک رویکرد تساوی‌گرا و رسیدن به توافق تمایل دارند. یک مدیر نمی‌خواهد به عنوان شخصی جاه طلب دیده شود که به تنهایی تصمیم دشواری را به عهده گرفته و بخش عمده کار را شخصا انجام داده است. در جامعه‌ای که از اعضای خود می‌خواهد که گفتار‌های مشهور دانمارکی را الگوی کار خود قرار دهند، مانند «فکر نکن که کسی هستی»، «فکر نکن که از ما عاقل‌تری» و «فکر نکن که از ما بهتری»، بسیار دشوار است که یک مدیر نقش سنتی پدرانه خود را بازی کند.
بنا بر‌این یک مدیر خوب کسی است که تشویق کرده و هدایت می‌کند، کسی که کارها را به همکاران با کفایت و توانمند محول می‌کند و شفاف و بدون ابهام ارتباط برقرار می‌کند. مدیر از طریق یک نظام شایسته سالار که به توانایی‌های فرد در یک زمینه خاص پاداش می‌دهد، به سمت خود رسیده است. بنا بر‌این برای پیشرفت کردن باید کارآمد و سخت کوش جلوه کرد. خبرگی مشهود در کار نسبت به روابط بین انسانی از اهمیت بالاتری برخوردار است. نتیجه مشخص ‌این انتظارات مدیریتی ‌این است که هر کسی که به همکاران خود در دانمارک از دید یک ريیس مستبد بنگرد، به احتمال زیاد بی ادب و متکبر دانسته می‌شود و بنابر‌این از دریافت مقدار ضروری پشتیبانی و کمک باز می‌ماند.
سنگاپور


مدیران بیشتر مسن هستند که ‌این امر آنها را صاحب نفوذ می‌کند، همانگونه که در خور یک ساختار سلسله مراتبی است. به مانند بقیه کشورهای آسیایی، سن بالاتر هنوز به معنای خرد و دانایی است و اشخاص راحت‌ترند با یک مدیر مسن سر و کار داشته باشند تا با یک جوان مستعد و کار بلد. مدیران اتخاذ تصمیم‌ها را به تیم‌ها محول می‌کنند و انتظار احترام واضح به تصمیمات را دارند، اما ‌این امر بدان معنا نیست که منطق پشت یک تصمیم هرگز مورد بحث قرار نمی‌گیرد. هر اختلافی به صورت خصوصی مطرح می‌شود به جای ‌اینکه در مقابل حاضران یک جلسه به بحث گذاشته شود. (این امر ممکن است در مورد شرکت‌های چند ملیتی که در سنگاپور تاسیس شده‌اند، صدق نکند.)
مانند تمام فرهنگ‌های کاری کنفوسیوسی، مدیر انتظار دارد که به او احترام گذاشته شود و از او اطاعت شود و در عوض وفاداری و فداکاری، او توجه کاملی به سلامتی اعضای تیم خود معطوف می‌دارد. ‌این توجه شامل نگاهی پدرانه به بسیاری از جنبه‌های زندگی زیردست می‌شود. رابطه مدیر با تیم خود ضرورتا پس از اتمام روز کاری به پایان نمی‌رسد.
خارج از روابط فامیلی، ترفیع بر اساس لیاقت و معیارهای عملکردی صورت می‌گیرد نه بر اساس روابط، اما معیارهای عملکردی ممکن است نسبت به مشابه خود در غرب متفاوت باشد و در بالای لیست ممکن است توانایی خلق تیمی هماهنگ که اشخاص در آن احساس راحتی کنند جای گرفته باشد.
منبع : worldbusinessculture.com

منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

 
نوشته شده توسط سپهر برادران در یکشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۰ |

اسم نويسنده
مترجم: بهزاد بهمن‌نژاد
اگرچه طبق باور عمومی افرادی که دارای خصوصیات مشترک می‌باشند بیشتر جذب یکدیگر می‌شوند، اما به گفته‌ Small، استاد بازاریابی وارتون، در مورد خصوصیات مرتبط با پول تضاد بین افراد، جذاب است.

Small به همراه چند تن از همکارانش در مقاله‌ اخیر خود پیرامون «جاذبه‌ (مالی) مخرب» اظهار داشت که افراد ولخرج به دنبال همسر خسیس می‌گردند و بر عکس. علت نامگذاری جاذبه‌ مخرب این است که به اعتقاد آنها بحث و جدل در رابطه با مسائل مالی، مشکلاتی را در زندگی مشترک به‌وجود می‌آورد. به گفته‌ Small «تحقیقات زیادی در رابطه با نحوه‌ تصمیم‌گیری افراد به هنگام برخورد با مسائل مالی صورت گرفته است، اما مشکل آنها در نظر گرفتن افراد به صورت جداگانه است. این در حالی است که در بسیاری از موارد، افراد به هنگام تصمیم‌گیری تنها نیستند و سلایق آنها (که ممکن است مشترک نباشد) می‌تواند بر یکدیگر و تصمیم نهایی تاثیرگذار باشد. قریب به اتفاق، تحقیقات انجام‌شده نشان می‌دهند که افراد با خلق‌وخو، ارزش‌ها و حتی اسم‌های مشابه بیشتر جذب یکدیگر می‌شوند، اما Small و همکارانش معتقدند افراد ذهنیت بدی نسبت به برخی از خصوصیات خود دارند، در چنین مواردی نقطه‌ مقابل آنها جذابیت بیشتری برایشان خواهد داشت. به عنوان مثال خصوصیات مالی که مورد بحث این مطلب است. در واقع افراد از اینکه ولخرج یا خسیس می‌باشند احساس نارضایتی می‌کنند و به همین دلیل به سمت افرادی با خصوصیات متفاوت متمایل می‌شوند. نتایج دو تحقیق انجام شده از زوج‌های مختلف تاییدی بر این ادعا می‌باشد.
به گفته‌ Rick، یکی از همکاران Small در تحقیق ذکر شده، «افراد احساس می‌کنند زندگی با فردی که نقطه‌ مقابل خصوصیت بد من می‌باشد، می‌تواند رفتار مرا بهبود بخشد. در واقع اگر من خسیس هستم، یک فرد دست و دلباز می‌تواند خساست من را کم کند و اگر من فردی ولخرج هستم، زندگی با یک فرد حسابگر می‌تواند رفتار مرا کنترل کند.» طبق نتایجی که Small و همکارانش گرفته‌اند چنین زوج‌هایی احساس می‌کنند رفتار متضاد آنها منجر به بهبود عملکرد مالی آنها خواهد شد. این در حالی است که بحث و مشاجره بر سر مسائل مالی بین این زوج مشکلات زیادی را در زندگی مشترکشان به همراه خواهد داشت. به گفته‌ Small «مثال‌هایی نشان می‌دهد که دو فرد دست و دلباز زندگی مشترک لذت‌بخش‌تری دارند تا یک فرد ولخرج با یک فرد خسیس، اما مقروض شدن و دیگر مشکلات مالی از جمله مسائلی است که یک زوج ولخرج در این زمینه بسیار مستعدند. در واقع لذت‌بخش شدن زندگی مشترک، امنیت مالی را تامین نمی‌کند.» بنابراین یکی از زمینه‌هایی که در آینده می‌تواند محمل تحقیقات جدید قرار گیرد، روش‌های مختلفی که زوج‌ها پول خود را مصرف می‌کنند و تاثیر آن بر چگونگی زندگی مشترک است. به گفته‌ Small زوج‌ها می‌بایست قبل از ازدواج در رابطه با خصوصیات مالی خود گفت‌وگو کنند و مجموعه‌ای از انتظارات، اهداف و برنامه‌های خود تهیه کنند. این‌گونه تشخیص می‌دهند که این اختلافات را تا چه حد می‌توانند بین خود حل کنند.
منبع:Knowledge@wharton
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه هفتم خرداد ۱۳۹۰ |

کاترین رمپل
مترجم: سعید شجاعی
منبع: تایم
داستان‌هایی از این دست چندان ناآشنا نیستند: فارغ‌التحصیل شیمی که نوشیدنی سرو می‌کند؛ فارغ‌التحصیل [ادبیات] کلاسیک که کارش منشی‌گری است؛ فارغ‌التحصیل مطالعات ایتالیا که راهروهای فروشگاه زنجیره‌ای وال‌مارت را تی می‌کشد!

شواهد جدید حاکی از آن است که اثرات سوء ناشی از اوضاع نابسامان اقتصادی بسیار گسترده‌تر از تغییر اجباری مسیر شغلی برای یک عده است. حتی برای فارغ‌التحصیلان دانشگاه، یعنی کسانی که بیشترین محافظت را در برابر صدمات ناشی از رکود دارا بودند، چشم‌انداز روشنی در کار نیست.
نرخ‌های استخدام افرادی که به تازگی از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌اند و همین‌طور دستمزد شروع به کار برای کسانی که موفق به یافتن شغل می‌شوند طی دو سال اخیر افت شدیدی داشته است. علاوه بر همه اینها، تنها نیمی از مشاغلی که افراد تازه فارغ‌التحصیل در آنها وارد شده‌اند نیاز به مدرک دانشگاهی دارد، این مساله منجر به بالا گرفتن بحث در مورد این شده است که آیا رفتن به دنبال تحصیلات عالی اساسا «ارزشش را دارد؟»
به عنوان نمونه، کایل بیشاپ 23 ساله که در سال 2009 از دانشگاه پیتزبورگ فارغ‌التحصیل شده می‌گوید: «من دوستانی دارم که همین مدرک من را، البته از یک دانشگاه بدتر (سطح پایین‌تر) گرفته‌اند، اما صرفا به خاطر اینکه آشنا داشتند یا قبلا فارغ‌التحصیل شده‌اند کارهای خیلی بهتری دارند.» او که در این دو سال پیشخدمتی رستوران، کار در کتابفروشی و وارد کردن داده به رایانه را تجربه کرده است، نقش شانس را در این میان خیلی پررنگ می‌داند.
طبق نتایج یک تحقیق انجام شده توسط مرکز توسعه نیروی انسانی جان جی. هلدریچ در دانشگاه راتگرز، دستمزد (سالانه) میانگین برای فارغ‌التحصیلان دوره‌های تحصیلات عالی چهار ساله در سال‌های 2009 و 2010 با افت محسوس نسبت به دوره دو ساله قبل از آن از 30000 دلار به 27000 دلار کاهش پیدا کرده است. این یعنی افت 10 درصدی درآمد، حتی بدون اینکه تورم را به حساب بیاوریم.
البته اینها، یعنی فارغ‌التحصیلانی که کار پیدا کرده‌اند، جزو خوش شانس‌ها بوده‌اند. از فارغ‌التحصیلان سال 2010، تنها 56 درصد توانسته‌اند تا بهار امسال که این مطالعه انجام گرفت، حداقل یک شغل را تجربه کنند، اما برای سال‌های 2006 و 2007، این آمار 90 درصد بوده است (بعضی از اینها به ادامه تحصیل پرداخته یا به اختیار خود از نیروی کار خارج شده‌اند، در حالی که بسیاری نیز هنوز به دنبال کار هستند).
حتی این آمار نیز حقیقت امر را در مورد میزان آسیبی که به مسیر شغلی این افراد وارد آمده بیان نمی‌کند. بسیاری وادار به قبول کارهایی شده‌اند که ارتباطی با مهارت‌های آنها ندارد؛ تنها نیمی از فارغ‌التحصیلان دانشگاه موفق به پیدا کردن شغلی شده‌اند که نیازمند مدرک دانشگاهی بوده است.
انتخاب رشته نیز در این میان اهمیت زیادی دارد. طبق تحلیل انجام شده توسط اندرو ام. سام، اقتصاددان در دانشگاه نورث ایسترن روی داده‌های وزارت کار (آمریکا) در مورد فارغ‌التحصیلان دانشگاه زیر 25 سال، برخی رشته‌ها شانس بهتری در پیدا کردن کارهای نیازمند مدرک دانشگاهی داشته‌اند.
فارغ‌التحصیلان جوان در رشته‌های آموزش و تدریس یا مهندسی بیشترین احتمال را برای یافتن مشاغل نیازمند مدرک دانشگاهی داشته‌اند، در حالی که رشته‌های مربوط به مطالعات منطقه‌ای، مثلا مطالعات آمریکای لاتین و رشته‌های علوم انسانی (humanities) کمترین شانس را از این بابت داشته‌اند. بین تمام فارغ‌التحصیلان اخیر رشته آموزش، 71.1 درصد در مشاغلی قرار گرفته‌اند که نیازمند مدرک دانشگاهی است. این سهم برای فارغ‌التحصیلان رشته مطالعات منطقه‌ای تنها 44.7 درصد بوده است. یک تحلیل انجام شده توسط نیویورک تایمز روی داده‌های وزارت کار در مورد فارغ‌التحصیلان دانشگاه بین 25 تا 34 سال نشان می‌دهد تعداد کسانی که از این جامعه آماری در مشاغل خدمات غذایی، رستوران‌ها و بارها فعالیت می‌کنند در سال 2009 نسبت به سال قبل از آن
17 درصد رشد داشته است. همچنین رشد مشابهی نیز در زمینه کار در پمپ بنزین‌ها، فروشگاه‌های مواد غذایی و نوشیدنی و خدمات حمل و نقل قابل ‌مشاهده است. این مساله علاوه بر اینکه به هدر رفتن مدرک تحصیلی به حساب می‌آید، از سویی نیز به معنی از کار بیکار شدن کارگران با تحصیلات پایین‌تر است که به طور طبیعی در چنین مشاغلی فعالیت می‌کنند. آن طور که آقای سام، یکی از همین افراد می‌گوید: «هر چه تحصیلاتت کمتر باشد، احتمال اینکه اخراجت کنند، بیشتر است.» اشاره او به این مساله است که نرخ‌های بیکاری در افراد دارای تحصیلات در سطح دبیرستان یا پایین‌تر همیشه بسیار بالاتر از فارغ‌التحصیلان دانشگاه بوده است. در عین حال فارغ‌التحصیلان دانشگاهی در بازپرداخت وام‌های دانشجویی خود نیز مشکل دارند که به طور میانگین برای فارغ‌التحصیلان دوره‌های 2006 تا 2010 حدود 20000 دلار بوده است.
آقای بیشاپ، همان فارغ‌التحصیل پیتزبورگ که صحبتش را کردیم، می‌گوید از تاثیر سوئی که کارهای فعلی او ممکن است بر مسیر شغلیش داشته باشد «وحشت دارد» و «اینکه این همه شغل کوتاه مدت در رزومه باشد صورت خوشی ندارد، اما برای پرداخت هزینه‌های زندگی چاره دیگری نیست.» در حال حاضر مجموع بدهی او بابت وام‌های دانشجویی بیش از 70000 دلار است.
بسیاری از فارغ‌التحصیلان احتمالا به سراغ وام‌های بیشتر خواهند رفت، چون بیش از 60 درصد کسانی که طی پنج سال اخیر فارغ‌التحصیل شده‌اند، می‌گویند برای اینکه بتوانند، موفق باشند باید ادامه تحصیل دهند.
«من می‌دانستم که تا وقتی مدرک دکترا نگیرم گزینه‌های شغلی چندانی در انتظارم نخواهد بود.» این گفته تراویس پترسون 23 ساله، فارغ‌التحصیل دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در فولرتون است. او در حال حاضر همزمان با ادامه تحصیل در رشته روانشناسی در سطح تحصیلات تکمیلی، در یک شرکت مدیریت مستغلات به عنوان دستیار امور اداری مشغول به کار است. با اینکه این شغل هیچ ربطی به مدرک تحصیلی او ندارد، اما به گفته خودش به کمک درآمد همین کار دارد اجاره خانه و شهریه دانشگاه را پرداخت می‌کند و «این از همه مهم‌تر است.»
ادامه تحصیل از یک سو این امکان را به فرد می‌دهد که در آینده، وقتی شرایط اقتصادی بهبود پیدا کرد، به نیروی کار ملحق شود؛ همچنین نرخ بیکاری به طور کلی برای کسانی که دارای تحصیلات عالی‌تر هستند، پایین‌تر است.
آنهایی که به تحصیلات دانشگاهی ادامه نمی‌دهند، ممکن است برای سال‌ها در یک خط درآمدی پایین گرفتار شوند. آنها با حقوق پایین شروع به کار می‌کنند و این آغاز به کار ممکن است با کارفرماهایی باشد که میانگین پرداختی شان پایین است یا جای رشد چندانی ندارند.
همان‌طور که کارل ون هورن می‌گوید: «سابقه حقوقی آنها همه جا به دنبالشان خواهد آمد.» او که کارشناس اقتصاد کار در دانشگاه راتگرز است همچنین اضافه می‌کند: «عین یک طوطی که روی شانه شما نشسته است، با شما همه جا می‌رود و مدام به شما می‌گوید نه! تو نمی‌توانی از این پول‌ها دربیاوری!» اما به‌رغم اینکه جوانانی که شرایط بد بازار کار را از سر گذرانده‌اند در مسیر شغلی خود از ریسک پرهیز می‌کنند، طبق گفته تیل فون واختر، اقتصاددان از دانشگاه کلمبیا، بهترین راه برای خنثی کردن بدشانسی از بابت زمان فارغ‌التحصیلی این است که هر دفعه که امکانش بود، شغلتان را عوض کنید. طبق گفته آقای فون واختر، «اگر ظرف پنج سال از زمان فارغ‌التحصیلی جابه‌جایی شغلی داشتید که هیچ، وگرنه احتمالا در همان شغلی که دارید، گرفتار خواهید شد. این تنها یک یافته تجربی است. وقتی به اواخر دهه سوم زندگی خود برسید به احتمال زیاد ازدواج کرده‌اید و تشکیل خانواده داده‌اید و اینجا است که دیگر الگوی جابه‌جایی فعال بین مشاغل شامل حال شما نمی‌شود.»

منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه هفتم خرداد ۱۳۹۰ |

مترجم: احمد افخمي
در محصولات پیچیده‌ای مانند اتومبیل مراحل تکمیل شدن، عنصری کلیدی در عملکرد مطلوب است. این بدین معنا است که مدیران باید بدانند که کدام فعالیت‌ها را می‌توانند با اطمینان برون‌‌سپاری کنند و کدام فعالیت‌ها را خود انجام دهند.


ما در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که عدم تمرکز در کسب‌وکار متداول است. در صنایع یکی پس از دیگری مدیران گام‌های مهمی‌در جهت تجزیه زنجیره‌های ارزش خود و واگذاری فعالیت‌های مهم به تامین‌کنندگان بیرونی برداشته‌اند. در دهه 1990 روند برون‌سپاری (outsource) به طور فزاینده‌ای مشهود بود؛ به طوری که شرکت‌هایی نظیر IBM نه تنها فعالیت‌های تولیدی که حتی مراحل طراحی را نیز شروع به برون‌سپاری کردند. این روند در دهه گذشته هنگامی‌که شرکت‌هایی نظیر Boeing شروع به برون‌سپاری فعالیت‌های نوآوری خود کرد به اوج خود رسید. حال سوال اینجا است که چه اتفاقی می‌افتد اگر شرکت‌ها بیش از‌اندازه به تامین‌کنندگان بیرونی وابسته شوند؟ پیامد‌های برون‌سپاری بیش از حد، به خصوص زمانی که عرضه‌کنندگان بیرونی به‌اندازه کافی دارای تخصص لازم نباشند یا به اهمیت جایگاه عناصر تولید و خدمات در مجموعه آگاه نباشند چیست و شرکت‌ها چگونه می‌توانند اهرم‌های کنترلی را دوباره در دست بگیرند.
این سوالات در خلال یک پروژه تحقیقاتی چند ساله که با هدف بررسی استراتژی عرضه مرتبط با توسعه محصول جدید در یکی از شرکت‌های اصلی خودروساز اروپایی انجام گرفت، نمایان شد.
در اواخر دهه 80 میلادی شرکت – که ما آن را آلفا می‌نامیم- با بیش از 3000 شرکت عرضه‌کننده که اغلب آنها شرکت‌های کوچکی بودند، رابطه مستقیم تامین قطعات داشت. عرضه‌کنندگان اغلب به تولید قطعات می‌پرداختند و فقط به طور محدود در طراحی قطعات نقش داشتند.
با این حال در اوایل دهه 90 مدیریت میزان واگذاری کارهای مهندسی و طراحی به تامین‌کنندگان را افزایش داد. این روند با گسترش کاربرد الکترونیک در اتومبیل که فراتر از صلاحیت‌های سنتی شرکت‌های خودرو ساز بود، شتاب گرفت.
اگر چه همه شرکت‌ها فعالیت‌های تولیدی خود را به سمت تامین‌کنندگان بیرونی سوق دادند، اما آلفا حتی پا را از این هم فراتر گذاشت. تا اواسط دهه 90 آلفا شروع به برون سپاری طراحی کل سیستم‌ها مانند داشبورد، صندلی‌ها و سیستم ایمنی به عرضه‌کنندگان با قابلیت تامین کل سیستم نمود.
برای مدیریت ارشد برون‌سپاری کل سیستم –شامل طراحی آن سیستم‌ها- جهت‌گیری درستی به نظر می‌رسید. این شیوه تامین در صنایع دیگری مثل صنعت کامپیوتر به امری متداول تبدیل شده بود. مدیریت آلفا با تکیه بر تمرکز کمتر هدف‌هایی چون افزایش انعطاف‌پذیری (به واسطه ایجاد قابلیت تغییر تامین‌کنندگان و فناوری‌ها)، کاهش زمان تاخیر (با استفاده از مزیت مهندسی همزمان) و کاهش هزینه‌های توسعه همزمان با بهبود کیفیت محصول ( با استفاده از تخصص‌های منحصر به فرد تامین‌کنندگان) را دنبال می‌کرد.
با توجه به، به کارگیری استراتژی جدید نوآوری شبکه‌ای آلفا انتظار داشت که روابط نزدیکی با 350 تامین‌کننده درجه یک – غالبا تامین‌کنندگان سیستم‌ها- بنا سازد که به کاهش شدید تعداد روابط زنجیره تامین مستقیم منجر شد. همچنین همکاری با تامین‌کنندگان مستقل برون‌سپاری را تسهیل می‌کرد.
بین سال‌های 1996 تا 2001‌، آلفا برای حمایت از استراتژی جدیدش دست به تغییراتی ساختاری زد. به‌دلیل برون‌سپاری کارهای طراحی، مهندسان با تجربه‌ای که در واحد‌های عملیاتی آلفا به طراحی سیستم‌های تعلیق داشبورد و الکترونیک مشغول بودند برای کار به شرکت‌های تامین‌کننده انتقال یافتند. با این حال آلفا همچنان در استقرار اهداف کلی شاخص‌ها و نظارت بر هزینه‌ها درگیر بود. آلفا اهداف عملکرد فنی قطعات را تعیین می‌کرد، برای تکنولوژی و هزینه‌ها شاخص مشخص می‌کرد تا بتوان به فناوری بهینه با قیمت مناسب دست یافت. اما با کوچک شدن تیم‌های مهندسی داخلی و کمتر به روز شدن در موضوعات خاص فنی و طراحی، مسوولیت‌های هر چه بیشتری به تامین‌کنندگان بیرونی منتقل شد.
اما از نمایان شدن مشکلات این رویکرد مدت زمان زیادی نمی‌گذرد، كه با حجم بالای سفارش طراحی محصولات جدید به شرکت‌های بیرونی ( در یک دوره 10 ساله درصد طراحی کارهایی که به خارج از شرکت سپرده می‌شد از بازه 25 درصد تا 35 درصد به 85 درصد ارزش خودرو رسید که از اغلب رقبا بیشتر بود)، شرکت تسلط خود را روی بسیاری از عناصر تشکیل دهنده تصمیم‌ها و خروجی‌ها از دست داد.
در نتیجه نداشتن مسوولیت مستقیم در طراحی قطعات و مراحل مهندسی، حال تصمیمات کلیدی – مانند سیستم تعلیق یا محل قرار گرفتن دریچه‌ تهویه هوا- در دستان تامین‌کنندگانی بود که به خوبی آلفا با مشتریان و انتظارات آنها آشنا نبود.
در این نظام جدید طراحی، آلفا تا زمانی که اکثر تصمیمات مهم و اثرگذار روی عملکرد محصولات اعمال می‌شد، در تجمیع قطعات اصلی، شرکت نمی‌کرد که در مراحل پایانی نیز تغییر در کارهای انجام شده نه تنها مشکلی پیچیده و پر هزینه بود، بلکه باعث به تاخیر افتادن ارائه محصول نیز می‌شد. به علاوه این بدان معنا بود که محصولات نمی‌توانستند به طور کامل تست شوند و این غالبا باعث بروز مشکلات در سوار کردن قطعات یا فرا خوان محصولات می‌شد.
در سال 2005 مدیریت متوجه شد که این حجم زیاد برون‌سپاری در مراحل توسعه محصولات به طور جدی هسته مرکزی فنی شرکت را دگرگون کرده است. به‌طوری‌که مدیر ارشد بخش خودرو‌های مفهومی‌ اذعان می‌کند که «آنها در برخی حوزه‌ها و همچنین نحوه برداشتشان از تمرکز یافتن سیستم، دچار فقدان صلاحیت فنی لازم شده بودند». در نتیجه مدیریت شروع به بازبینی و تفکر مجدد درباره این رویکرد خود، حرکت به سمت برون‌سپاری کمتر حجم کارهای طراحی كرد.
تعریف مشکل
مدیریت مشکل را چگونه تعریف کرد؟ از نظر مدیران آیا مشکلی بنیادین در وابسته شدن توسعه شرکت وجود داشت یا مشکل فقط درنحوه اجرای ضعیف استراتژی طراحی محصولات بود؟ در مصاحبه با مدیران آنها به موانع کلیدی متعددی بر سر راه توسعه کارآمد محصولات اشاره کردند:
• از نظر مدیران یکی از مشکلات کنار هم قرار دادن سیستم‌ها بدون داشتن دانشی عمیق درباره فناوری به‌کار رفته در هر سیستم بود.
• به تعادل رسیدن بین اهداف متعدد فنی هزینه‌ای و عملکردی در مبادله‌های اصلی به طور همزمان مشکل بود.
به دلیل تعدیل نیرو و کاهش تعداد مهندسان، قابلیت‌های به روز بودن در مسائل فنی تضعیف شد و موجب وابستگی زیادی به تامین‌کنندگان بیرونی در مراحل پیش توسعه شد.
بین نحوه تجمیع سیستم‌های فیزیکی و تجمیع عملکرد اینگونه سیستم‌ها تفاوت مهمی‌وجود دارد. به علاوه دانش بخصوص هر قطعه برای قابلیت تجمیع سیستم‌ها و عملکرد حیاتی است و یادگیری هنگام عمل کردن (learning by doing ) یکی از راه‌های کلیدی به‌دست آوردن دانش بخصوص هر جزء است.
برای رسیدن به استراتژی‌های نوآورانه شبکه‌ای کار آمد، باید برای رسیدن به تعادل بین دانش کافی ساختاری منحصر به‌فرد هر جزء در داخل شرکت برای طراحی مدل‌های جدید و برون‌سپاری نوآوری تلاش کرد. قابلیت رسیدن به این تعادل برای شرکت‌هایی که به طراحی و ساخت محصولات پیچیده می‌پردازند، اهمیت استرتژیک مهمی‌دارد.
اما تنها توسعه دانش منحصر به‌فرد هر جزء برای دانستن طریقه فنی طراحی اجزا و زیر سیستم‌ها کافی نیست، بلکه مدیران باید نسبت به نحوه تعامل زیر سیستم‌ها با یکدیگر در محصولات آگاهی داشته باشند. گاهی از این دانش به عنوان «دانش ساختاری (معماری)» یاد می‌شود.به عنوان مثال سیستم ایمنی اتومبیل شامل ترمزها، کمربند ایمنی و کیسه هوا می‌باشد. با این وجود در زمان تصادف عناصر متعدد دیگری نیز مثل محل موتور یا موقعیت شاسی می‌توانند در شدت حادثه اثر مهمی‌داشته باشند. آلفا به علت عدم دانش کافی درباره اجزاي تشکیل دهنده سیستم‌ها و همچنین کمبود یادگیری بهنگام عمل کردن در نحوه تعامل اجزا در سیستم جامع، دچار مشکلات متعددی شد. این مشکلات سوالات جدی درباره پیش‌زمینه‌هاو نحوه و میزان برون سپاری بوجود آورد که البته برخی تحقیقات راه‌حل‌هایی برای این مشکلات ارائه کردند:
• دانش منحصر به فرد هر جزء پایه و اساس دانش ساختاری است و نقشی کلیدی در نحوه عملکرد محصولات پیچیده ایفا می‌کند. محققان در مطالعه سطح ضروری آگاهی از اجزاي هر سیستم از ابزارهای غیر مستقیمی‌چون مهندسی سایه، محل کار مشترک و به دقت زیر نظر داشتن پیشرفت‌های تکنولوژی استفاده کرده‌اند. اگرچه این روش‌ها آگاهی بخشند، ولی برای مشخص کردن میزان مطلوب مبادلات شرکت کافی نیستند.
• اهمیت یادگیری بهنگام عمل کردن در روند به دست آوردن جزئیات فناوری‌های مورد نیاز هر سیستم بسیار بالا است؛ چون از قابلیت‌های عملیاتی و طراحی مهندسان بیشتر از توانمندی‌های مشورتی و نظارتی آنها استفاده می‌کند.
• تحقیقات انجام شده در صنعت خودرو نشانگر آن است که شرکت‌ها باید خودشان در این دو حوزه فعالیت کنند:
1) فعالیت‌هایی که تاثیر مستقیم در عملکرد محصولات کلیدی دارند مانند سیستم توازن و استقرار در حرکت (handling) در اتومبیل‌های اسپرت.
2) فعالیت‌هایی که وابستگی درونی و متقابل به فناوری‌هایی دارند که بر عملکرد کلی محصولات اثرگذارند، مانند عملکرد توامان سیستم ایمنی (کمربند ایمنی سیستم ترمز ضد قفل) و جایگاه موتور و داشبورد در هنگام حادثه و تعامل این سیستم‌ها برای حفاظت از سر نشینان.
• سازماندهی یادگیری و برنامه‌ریزی برای تداوم آن در مجموعه امری ضروری است؛ اما تکیه برسازماندهی بر پایه کسب دانش منحصر به فرد هر جزء به تنهایی کافی نیست. علاوه بر این برای رسیدن به استانداردهای بالا در عملکرد کلی محصولات شرکت‌ها باید قابلیت تجربه، آزمایش و خطا یابی در کل تولیدات را داشته باشند و برای آن سازماندهی کنند.
• جالب است که بدانید تجربه آلفا نشان‌دهنده آن است که مدیریت برون‌سپاری با تکیه بر روش سفارش تکه‌ای و پیمانی برای هر سیستم و قسمت (modularization) می‌تواند دارای عیوبی بنیادین باشد. ممکن است ساختار محصولات تکه‌ای و پیمانی (Modular‌) برای مجتمع شدن سیستم‌های فیزیکی مناسب باشد؛ ولی برای حل مشکلات مربوط به عملکرد و نحوه کارکرد سیستم مناسب نیست. استدلال صرفه اقتصادی - که برون‌سپاری منجر به کاهش هزینه‌ها و افزایش کارآیی می‌شود - ممکن است با در نظر گرفتن دیگر ملاحظات استراتژیک نقض شود. تصمیم‌گیري‌های مهمی ‌در مورد اینکه کدام فعالیت‌ها برون‌سپاری و کدام فعالیت‌ها توسط خود شرکت انجام شود، نیازمند نگاه و بررسی کلان‌تر به منافع کلی شرکت در مقایسه با کارآیی و صرفه‌جویی کوتاه مدت می‌باشد.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه هفتم خرداد ۱۳۹۰ |

کوشان غلامي
بخش چهارم
نحوه عملکرد تيم‌ها در همه جاي دنيا يکسان نيست. در ايالات متحده‌، مديران آنچه را که آموزش مي‌دهند از تيم توقع دارند. سريع دستورالعملي اتخاذ کرده و همزمان با پيشرفت پروژه تعديلاتي را انجام مي‌دهند.

اين روش عملي است اما شيوه‌هاي ديگر هم موثر واقع مي‌شوند. براي مثال در سوئد‌، تيم‌ها از طريق ايجاد توافق و رضايت عمومي ‌که جلسات متعددي به طول مي‌انجامد، تصميم‌گيري مي‌کنند که نهايتا‌ منجر به توليد و اجراي سريع مي‌شود. در فرانسه‌، سيستم‌هاي آموزشي الهام گرفته از تفکرات دکارت به آموزش اين مطلب مي‌پردازند که مناظره و رويارويي از عناصر لازم هرگونه فرآيند تصميم‌گيري است‌.
شيوه مديريت فرانسوي
اکثر مديران عالي‌رتبه در بيشتر شركت‌هاي فرانسوي در مدارس بزرگي که قبلا به آنها اشاره کرديم تحصيل کرده‌اند که از مدارس نخبه در فرانسه هستند. انضباط فكري كه دانش‌آموزان در اين کالج‌ها ياد مي‌گيرند به ندرت در ديگر نقاط جهان نظير آن ديده مي‌شود. اين روش جمعيت بسيار آموزش ديده‌اي عرضه مي‌کند که با مقوله مديريت بسيار علمي‌ برخورد مي‌كند. انديشه‌گرايي اينجا مقوله‌اي است که بايد پرورده شود نه اينکه مورد استهزا قرار گيرد. به گونه‌اي که اين توضيح در مورد مديريت فرانسوي گفته شده که: اين ايده همانقدر که در عمل درست به نظر مي‌رسد آيا در تئوري هم کارآمد است ؟!
فراتر از آن، مديريت يک عمل فکري‌ است که بايد فراگرفته و در موردش به صورت دقيق و موشکافانه آموزش داده شود. يک فراگيري پيچيده حاصل از مجموعه تمام و کمال از تصميم‌گيري‌هاي عقلاني. مقوله‌هاي بيشتر عملگرايانه مانند خريد، ايجاد انگيزه در کارکنان و... در تفکر مديريت فرانسوي تا اين اندازه برجسته نيستند.
تصميمات، آنجا که در سطوح بالا اتخاذ شد، به صورت زنجيروار به سطوح پايين‌تر ارجاع داده مي‌شوند تا به اجرا درآيند. اين شيوه مبتني بر دستور يا امر، خصوصا براي آن دسته که پيش‌زمينه‌اي اجماع‌گرا و غيرطبقاتي داشته‌اند بسيار تحکم‌آميز و فاقد خصوصيات کار تيمي است.
جلسات فرانسوي
هنگامي‌ که شيوه مديريتي گرايش به دستوري دارد نشست‌ها بيشتر جنبه انتشار اطلاعات به دست آمده از تصميم‌گيري‌هاي گذشته را دارد تا گفت‌و‌گو در مورد مشکلات پيش رو. حاضرين معمولا توسط رييس جلسه اداره مي‌شوند و پيگير يکسري راهکارهاي از پيش تعيين‌شده توسط رييس هستند. در چنين نشست‌هاي رسمي‌خيلي به ندرت شاهد تقابل آشکار با رييس هستيم گرچه اين تقابل مي‌تواند در هر جاي ديگر پيش از جلسه در لابي‌هاي غيررسمي‌تر اتفاق افتد. اگر اين نشست‌ها گاهي به صورت جلسه، جنبه رسمي‌دادن به برنامه‌هاي از قبل ريخته شده داشته و فرماليته به نظر مي‌آيند به اين دليل است که اصلا به همين منظور هستند؛ پس اگر قصد داريد هر گونه تغييري در روند تصميم‌گيري داشته باشيد، بايد در لابي‌هاي غيررسمي ‌پيش از جلسه، شرکت فعال داشته باشيد.
نشست‌هايي که مابين همتايان بدون حضور هيچ شخصيت مسن‌تري صورت مي‌گيرد خيلي بيشتر باز و کمتر سختگيرانه خواهند بود. گفت‌وگوي باز معمولا در چنين نشست‌هايي انجام مي‌شود که در اکثر موارد هم خيلي داغ خواهند بود، به خصوص آنجا که افراد سعي در دفاع از منطق شخصي خويش دارند. در اين نشست‌ها تقابل‌هاي بزرگي ممکن است اتفاق بيفتد که اين در واقع بازتابي است از همان روحيه رقابت‌جويانه که بين گروه‌هاي همتايان در سازمان‌هاي بزرگ وجود دارد.
تيم‌هاي فرانسوي
سيستم آموزشي از سنين پايين روحيه رقابت‌طلبي را پرورش مي‌دهد، به گونه‌اي که همسالان براي موفقيت در آزمون ورودي با همديگر رقابت مي‌کنند. روحيه تيمي ‌در اين روند مورد تشويق قرار نمي‌گيرد و متعاقبا در زندگي آينده به صورت طبيعي به ظهور نخواهد رسيد. مردم ترجيح مي‌دهند اهداف قابل بيان و شخصي داشته باشند تا اينکه در موقعيت‌هاي تيمي‌ کار کنند. به علاوه تيم‌ها معمولا به صورت تعدادي افراد متخصص که روي تک موضوعات، زير نظر مديران کارکشته کار مي‌کنند تعريف مي‌شوند.
تيم‌هاي چيده شده بين خطوط کاربردي به منظور انجام يک پروژه خاص (همان‌طور که در آمريکا يافت مي‌شود) معمولا به سختي به انجام مي‌رسند؛ با توجه به وفاداري تقسيم شده كه بين تيم پروژه و اعضاي اصلي تيم خانگي برقرار است.

منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه هفتم خرداد ۱۳۹۰ |
علائم منفـی زبـان رفتـار:
- نوک پاهـا در جهت مخالـف شماست یا به سمت درب خـروجی است
-تمـاس چشمـی محدود
-تکان دادن سریع سـر به جهـت تائیـــد
- لمس کردن و مالیدن پشـت گـردن
- نگـاه کردن به سقـف وآسمـان
- چرخـیدن به دور واطــراف و سـایر اشـاراتی که در بــالا به آنهــا اشاره شد.
نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه ششم خرداد ۱۳۹۰ |
 
مطالب جدیدتر
مطالب قدیمی‌تر