چشمها
سطح چشمها:در یک گـروه، مـعمـولا فـردی کـه سطح دیـد چشمانش از سایرین بالاتر است رهبر محسوب میگردد. هنگامی که شما ایـستـاده باشید و دیگران نشسته قطعا شما را در موضع قدرت قرار میدهد.
مالش چشم:زمانی که فردی چشمش را با انگشت اشاره مالش می دهـد نـشـانـگر فریب و نیرنگ می باشد. از آنجایی که فرد میـخواهد تماس دیداری را قطع کند بهانه ای بدست می آورد که به این طرف و آن طرف نگاه کند. ایـن حـرکت غیر ارادی یـک افــشـاگر حسابی است که فرد دارد دروغ می گوید.
چشم برگرداندن:این معمولا یک علامت مسلم از نیرنگ، گناه و دروغگویی است.
چشمان بسته:هرگاه چشمان یک فرد برای لحظه ای طولانی تـر از چـشم بر هم زدن متعارف بسته و ابروها نیز برخاسته شود پیـام چنـیـن اسـت: “بـه حرف زدن خود خاتمه بده.”
حرکت چشم به سمت بالا:این نشانه غضب و عصبانیت است.
نگاه مختصر به اطراف:این ژستی خـجـالت گـونه و عشوه گرانه است. فرد جسورانه خیره میشود در حالیکه سرش را پایین انداخته و به سمت مخالف کج میکند. اشـاره بـر کمرویی بی باکانه دارد.
نگاه ممتد:این بی تردید یک نشانه گرایش جنسی است. شخصی که تماس چشمی برقرار می کند، چشم برگردانده، سپس مجددا به چشمان شما نگاه می کند میـگویـد: “مایلم با شما بیشتر آشنا شوم”
نگاه خیره شدید:این نشانه خلق تهاجمی، سلطه جویانه و تهدید آمیز است.
نگاه به بالا و پایین:هنگامی که آقایی نگاهش را به سر تا پای یک خانم میاندازد به او می فهماند که به اندام فیزیکی وی علاقه مند است.
چشمک:چشمک یک علامت غـرض آلود است. نـشانـگر آن اسـت کـه رمز و رازی میـان فردی که چشمک میزند و فردی که به او چشمک زده می شود برقرار است.
بالا انداختن همزمان دو ابرو:در میان یک اتاق شلوغ، مفهوم آن کاملا واضح و روشن است: مایلم با شما ملاقات کنم.
بالا انداختن یک ابرو:زمانی که یک ابرو بالا انداخته میشود در حالی که ابرو دیگر پایین باقی میماند مفهومش این است: حرف شما را باور نمیکنم.
ابروهای گره خورده:زمانی که هر دو ابرو به سمت همدیگر کشیده میشود باعث پدید آمدن شیار بین آن دو می شـود که دلالت بر اضطـراب، درد، تـرس و یـا آمـیـزه ای از ایــن هیجانات دارد.
پوشاندن صورت:زمانی که دست بر روی صورت می آید مـفـهومش چنین است: شوکه شده ام. این ژست بین فرد و موقعیت مزاحم و مـتـجاوز فاصله می اندازد.
زبان
خنده زورکی:این نیشخند کنترل شده تا چشمها گسترش نمی یابد.
دهان کجی:گوشه لبها را مانند پوزخند به عقب برده و دندانها را نمایان میگرداند.
تبسم با دهان گشوده:دندانهای بالا نمایان شده و بـه شـخـصـی کـه بـا شـما گفتگو میکند می فهماند که مایل هستید بیشتر با او آشنا شوید.
تبسم با لبان بسته:این لبخند تنها برای ادای احترام و ادب و نزاکت است.
در هم کشیدن لبها:هرگاه فردی لبهایش را در هم کشید به مفهوم آن است که طرف مقابلش را جذاب و دلربا یافته.
لبهای سفت و جمع شده:دال برتنش و عدم پذیرش است.
جویدن لبها:وقتی فردی لب پایین خود را جویده و سرش را تکان میدهد نشانگر خشم فرد است.
تماس با لب ۱:هرگاه انگشت اشاره بطور عمودی برای لحظه ای به طرف بالا آید میگوید: ساکت باش.
تماس با لب ۲:ولی هرگاه انگشت اشاره به لب پایین تماس پیدا کند و دهـان انـدکـی باز شود مفهومش چنین است: “می خواهم با شما صحبت کنم”
خمیازه کشیدن:خواب آلودگی تنها علت خمیازه نمی باشد بلکه “خمیازه اجتماعی” نیز وجود دارد. خمیازه ای که در یک موقعیت استرس زای خفیف پدید می آید. هنگامیکه مردد هستید چه کاری میخواهید انجام دهید خمیازه روشی است برای خریدن زمان

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه ششم خرداد ۱۳۹۰
|
body language» (زبان حرکات بدن ) چیست ؟قسمت اولمتخصصان علم ارتباط می گویند تنها 7 درصد از پیام های ما از طریق واژه های مخاطب منتقل می شود و 33 درصد از طریق لحن و تن صدا و 60 درصد آن هم از طریق زبان بدن منتقل می شود. حالا این زبان بدن چیست که حتی از حرف های ما بیشتر اطلاعات منتقل می کند؟ به زبان علمی، پیام هایی که توسط اعضای بدن و حرکات صورت منتقل می شوند، زبان بدن را تشکیل می دهند.
از طرفی خواسته یا ناخواسته در فضایی که آن را سکوت و خاموشی می نامیم و با زبان بی زبانی تنها با آنچه «body language» یا زبان حرکات بدن و اجزای آن خوانده می شود، می تواند به خوبی احساسی را انتقال داده یا معنای کلامی را تغییر دهد. هرگز اظهار دوستی و علاقه شخصی در حالی که اخم کرده و ترشرویی نشان می دهد، قابل قبول نیست. بنابراین به کارگیری این ۲ زبان در یک جهت و راستا می تواند به خوبی در بیان هیجانات، عواطف و احساسات به کار رود. اما در میان دنیای خاموش و بی زبانی، زبان های گویای دیگری هم هستند.
زبان بدن شامل دو قسمت است . یکی زبان حرکات بدن و دیگری زبان آرایش و ظاهر بدن :بازکردن دکمه های کت: افرادی که باشما بی ریا وصمیمی هستند غالباٌ دکمه های کت خود را باز کرده یا حتی آنرا از تن در می آورند اما در یک مذاکره رسمی اینچنین نیست . در این شرایط افراد زمانی کت خود را در می آورند که امکان دسترسی به توافق وجود داشته باشد , به عبارت دیگر هرقدر هوای اطاق گرم باشد اگر طرفین احساس دسترسی بهتوافق را نداشته باشند کتشان را در نمی آورند.
انداختن پاروی پا:در هنگام مذاکرات هر گاه یکی از طرفین یا هر دو ی آنها پاهای خودرا روی هم می اندازند نشانه این است که وارد مرحله جدیدی از مذاکره می شوید , مرحله ایی که امکان تفاهم کمرنگ می شود . اگر انداختن پا روی پای دیگر با گذاشتن دستها در زیر بغل بصورت ضربدر همراه باشد اوضاع وخیم تر است و باید یک فکر جدی برای تغییر وضعیت انجام دهید تا طرف مقابل از حالت تدافعی خارج شود.
کشیدن دست به چانه :این علامتی از زبان رفتار است که در هنگام تصمیم گیری بکار می رود. کشیدن دست به روی چانه معمولا” با حالتی از چهره همراه است که در آن چشم ها کمی جمع می شود. افرادی دیگر ممکن است در این حالت لب بالایی را لمس کنند وآنرا بکشند و بعضی مردها با سبیل یا ریش خود بازی کنند که همگی دلیل بر تعمق و ارزیابی است. در بازی شطرنج نیز افرادی که قرار است حرکت بعدی را انجام دهند در بسیاری از موارد چنین اشاره ایی را از خود نشان می دهند که پس از تصمیم گیری متوقف می شود .
برداشتن عینک:برداشتن آهسته عینک جهت تمیز کردن آن در شرایطی که نیازی به این عمل نیست اشاره تعویقی است, این عمل در طی یک مذاکره ممکن است چندین بار انجام بگیرد. در چنین حالتی شخص می خواهد با طفره رفتن از پاسخ یک سؤال یا ایجاد تاخیر در پاسخ مطالبی را در ذهن خود بررسی کرده وموقعیت خود را مرور نماید. در هر حال این افراد می خواهند زمانی رابرای پرسش یا پاسخخود در اختیار بگیرند. اشاره مشابه دیگر می تواند برداشتن عینک در کنار دهان باشد.
دست زدن به بینی:این علامت رفتاری ویا مالیدن با انگشت اشاره نشانه شک وتردید در مورد مطالب گفته شده در یک گفتگـــو یا مذاکره میباشد؛ به ویژه اگر این اشاره همراه با متمایل شدن شخص به انتهای صندلی باشد. اما مراقب باشید که این اشاره را با کسی که بینی خود را می خاراند اشتباه نکنید. اشاره دیگری در این زمینه مالیدن پشت گوش یا کنـار آن است که حاکی از شک وتردید در ارائه یک پاسخ یا سبک وسنگین کردن آن است. در بسیاری از مواقع پس از این عمل دست به سمت چشم رفته وعمـل مالیـدن چشـم انجام می شود.
ضرب گـرفتـن روی مـیـز:کسی که با ریتمی یکنواخـت وکسل کننده به روی میز ضرب میزند می خواهد احساس بی قراری خود را بیان کند.اشارات مشابه دیگـر می تواند این با شد که فرد مرتباٌ دکمه خودکار خود را بالا وپایین می زند ویا باپاشنه پا به زمین ضربه میزنـد. پیام مستقیم این اشارات برای شما این است که باید دریابید که حرفهایتان کسل کننده یا بی روح است ویا اینکه برای طرف مقابل تازگـی نــــدارد.
قراردادن مچ یک پا به روی مچ پای دیگر:این اشاره اشاره ایست که در مواقع بسیاری بروز می کند. مثلا”در جلسات دوستانه یا رسمی که شخص تحت فشار روانی ؛ تنش یا استرس قرار گرفته است.
مهمانداران هواپیما در این زمینه تجربیات مفیدی دارند ،آنها به راحتی می تواننـد افرادی که از مسافرت با هواپیما می ترسند را تشخیص دهنـد زیرا این افراد با پاهای گره خورده وقراردادن یک مچ به روی مچ دیگر می نشینند به خصوص در هنگـام برخواستن هواپیما.
همچنین بسیاری از افراد در موقعیت های تنش زا مانند شرکت در مصاحبه یا آزمونی برای استخدام ،مچ پاهای خود راروی هم می اندازند. اصولاّ علائم زبان رفتار بیشتر با یکدیگر ودر یک مجموعـه ظـاهر می شوند وبه همین ترتیب باید با هـم تعبیر شونـد.به عنوان مثال اگرفرد مقابل شمـا پایش را از روی پا بردارد و کمـی به طرف شما خم شود شما می توانید نتیجه بگیرید که وی به سخنان شما علاقمند است و مایل است بیشتر بداند.
پس توجه به زبان رفتار را در خود تقویت کنید وهمواره در هنگـام مواجـه شدن با واکنش منفی از طرف مقابل در صدد متعادل کـردن اوضــاع برآیید. در این مواقع بهتر است به جـای ایـنکه شـیوه قـبلی خود را ادامه دهید و بر آن اصــرار ورزید سیاست جدیدی را در پیش گیرید،چراکه اگر فردی از رفتار یا گفتار شما ناراحت یا عصبانی باشد علائم رفتاری او پیشاپیش این موضوع را به شما هشدار می دهند .

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه ششم خرداد ۱۳۹۰
|
گاهی اوقات اشتباهات کاملاً مشهودی را در زندگی برای بارها و بارها تکرار می کنیم. سرمایه گذاری نیز از این امر مستثنی نیست. افرادی که معمولاً دارای حافظه ی خوبی نیستند، یک اشتباه را به کرات در مورد مسائل اقتصادی تکرار می کنند. اگر شما در مورد اصول ابتدایی علوم اقتصادی آگاهی کاملی نداشته باشید، سرمایه گذاری برای شما تبدیل به یک امر پیچیده می شود. هر کس برای بهرمندی از آینده ای روشن تر می بایست از همین حالا راه و روش صحیح سرمایه گذاری را بیاموزد. اجتناب از ۱۰ نمونه اشتباه بارزی که ممکن است از هر سرمایه گذار مبتدی سر بزند، شما را در این راه راهنمایی کرده و اطلاعات مناسبی را در مورد تکنیک های صحیح سرمایه گذاری در اختیارتان قرار می دهد.
۱) سفارش انحصاری
یکی از اشتباهاتی که ممکن است در همان مراحل اولیه ی سرمایه گذاری اتفاق بیفتد، سرمایه گذاری بر روی سفارش های انحصاری و محدود است. در سفارش های انحصاری شما ملزم به پرداخت قیمت دقیق کالا هستید، اما اگر از سفارش های کلان استفاده کنید، قیمت هر کالا در زمان های مختلف می تواند تغییر پیدا کند و شما دیگر ملزم به پرداخت هزینه اولیه نیستید. سرمایه گذارهایی که قصد خرید و فروش طولانی مدت را دارند باید حتماً از سفارش های کلان استفاده کنند. اگر شما قصد دارید که سپرده هایتان را برای مدت زمانی نزدیک به ۱۰ تا ۱۵ سال سرمایه گذاری نمایید، دیگر نباید نگران چند هزار تومان بالا و پایین شدن آنی بازار باشید.
۲) سود ناخالص
سرمایه گذاری سود ناخالص می تواند به شدت سلامت اقتصادی شما را به خطر بیندازد. در حقیقت سود ناخالص به بودجه ای اختصاص داده می شود که شرکت بازرگانی مورد نظر از اعتبار سپرده های خودتان به شما وام می دهد تا از آن طریق بتوانید اوراق بهادار بیشتری را خریداری کنید. به طور طبیعی هر کس به ارزش ۵۰% از اعتبار خود قادر به خرید اوراق بهادار می باشد. زمانیکه روند قیمت ها رو به کاهش میروند و مانده حساب شما از رقم معینی پایین تر می رود، بهره وام و سود ناخالص به طور آنی از حسابتان برداشت خواهد شد. به جای این کار بهتر است که ابتدا پول هایتان را پس انداز کنید و با مبلغی که در دست دارید، سرمایه گذاری را شروع نمایید.
۳) بی توجهی نسبت به میزان سهام
گاهی اوقات اتفاق می افتد که بیش از اندازه حساب های خود را چک می کنید، اما خلاف این امر هم ممکن است اتفاق بیفتد. گاهی اوقات افراد نسبت به آینده ی اقتصادی خود بدبین می شوند و به همین دلیل تمایلی ندارند که حساب های خود را چک کنند. باید سعی کنید تا میان دریافتی ها و پرداختی های خود یک تعادل ایجاد کنید. اکثر کارشناسان اقتصادی بر این عقیده هستند که باید حداقل هفته ای یک مرتبه کلیه حساب ها چک شود. چک کردن روزانه حساب ها ممکن است منجر به تصمیم گیری های اشتباه شود چرا که با نواسانات نامتعادل بازار، فرد ممکن است سرمایه گذاری های نادرستی را انجام دهد.
۴) نظارت بیش از اندازه بر روی سهام
برخی از سرمایه گذاران هستند که با مشاهده کوچک ترین تغییرات به صورت آنی حساب های خود را چک می کنند تا ببینند چه اتفاق روی داده. برخی از این افراد حتی ۲ تا ۳ مرتبه در روز نیز یک چنین کاری را انجام می دهند. مشکلی که وجود دارد این است که بازار بورس در کوتاه مدت تعادل قیمت ندارد. اگر به طور مکرر حساب های خود را چک کنید، ممکن است تصمیمات احساسی اتخاذ کنید، البته این تصمیمات هم می توانند خوب باشند و هم بد. این نوع تنش ها برای سلامت روانی شما نیز مضر میباشند. این امر ممکن است شما را مجبور کند که کالای خود را با قیمت پایینی بفروشید و زمانیکه بازار در حال انفجار است برای خرید کالایی کم ارزش، هزینه ی بسیار زیادی را پرداخت نمایید.
۵) اتخاذ تصمیمات احساسی
احساسات در عرصه های مختلف زندگی تاثیرات متفاوتی را بر روی زندگی انسان ها می گذارد؛ اما زمانیکه نوبت به سرمایه گذاری می رسد باید دانست که دخیل کردن احساسات به هیچ وجه کار درستی نیست. برخی از افراد هستند که در مقابل هر نوسان کوچکی که در بازار اتفاق می افتد، وسواس بیش از اندازه ای از خود نشان میدهند. با یک کاهش قیمت کوچک ناراحت و با یک افزایش سطحی خوشحال میشوند. اگر تصور می کنید که تا این حد احساساتی هستید، به اخبار اقتصادی تلویزیون گوش ندهید. اگر می خواهید به نتیجه مطلوب دست پیدا کنید، باید دوی مارتن را انتخاب کنید نه دوی سرعت.
۶) محصولات جادویی
اگر تا کنون برایتان این اتفاق روی داده باشد که شب خوابتان نبرده باشد و تا صبح به تماشای تلویزیون نشسته باشید، شاهد آگهی های تبلیغلاتی فروش کالاهای به اصطلاح منحصر بفرد خواهید بود. این آگهی ها ادعا می کنند که شما در ابتدا هیچ پولی پرداخت نمی کنید و سود بسیار کمی از شما وصول خواهد شد و خرید کالای آنها بهترین گزینه برای سرمایه گذاری است. نباید اجازه دهید که این آگهی ها شما را از مسیر اصلیتان منحرف کنند. به هر حال هدف این قبیل تیزرهای تبلیغاتی ایجاد انگیزه در سرمایه گذاران برای خرید کالاهای ارائه شده است.
۷) پیش بینی روند بازار
مطالعه های متعدد حاکی از این امر هستند که هیچ گاه نمی توان به طور دقیق بازار را پیش بینی کرد و هر ساله تمام افرادی که این کار را انجام می دهند در نهایت اعتراف می کنند که شکست خورده اند. پیش بینی بازار به این معناست که وقتی نرخ کالایی بالا می رود، شما باید از آن کالا برای فروش داشته باشید و زمانیکه نرخ کالایی کاهش پیدا می کند، توان خرید آنرا داشته باشید؛ اما مشکلی که این استراتژی با آن مواجه است این است پیش بینی آینده بازار تقریباً غیر ممکن است. به جای اینکه تلاش کنید تا نبض آتی بازار را بدست گیرید، سعی کنید سپرده ی معقولی را به حساب های خود تخصیص دهید و کار خودتان را دنبال کنید. هر موقع هم که توان مالیتان رو به افزایش بود، مانده حساب خود را افزایش دهید.
۸) انتخاب نوع سهام خریداری شده
افرادی که گرایش به پیش بینی روند بازار دارند، هنگامیکه در این امر شکست می خورند، سعی می کنند از طریق انتخاب سهامی که احتمال می رود قیمت آن تا چند روز اخیر افزایش پیدا کند، به سودهای کلان دست پیدا کنند؛ اما مشکل اینجاست که حتی کارشناسان حرفه ای مالی نیز نمی توانند این کار را به صورت مکرر انجام دهند. شاید آنقدر ماهر باشید که بتوانید دارتی را که در دست دارید، دقیاقاً به هدف بزنید، اما اگر حیطه میانی را در نظر بگیرید، موفق تر خواهید بود. در بازار سهام امریکا شاخص رایج استاندار و ضعیف ۵۰۰ وجود دارد. این شاخص یکی از رایج ترین شاخص های مورد استفاده در تمام دنیا محسوب می شود و شما می توانید آنرا تحت نشان SPY و یا IVV خریداری کنید.
۹) عدم وجود تنوع در کار
یکی از مهمترین قوانینی که یک سرمایه گذار باید در کارهای خود همواره به خاطر داشته باشد، تنوع است. به عبارت دیگر نباید همه پول هایتان را بر روی یک کالا سرمایه گذاری کنید. شاید این قانون ساده باشد، اما به همین سادگی هم فراموش می شود. شاید در ابتدا کار خود را با تنوع بالا شروع کنید، اما پس از چندی این تعادل از میان می رود و عمده توجه شما بر روی نوع خاصی کالا معطوف می شود. همچنین باید توجه داشته باشید که کالای مختلف مربوط به یک شرکت را نیز نباید درجا خریداری کنید. شاید گاهی اوقات ریسک پذیری خوب باشد و سودهای کلانی را نصیب شما کند، اما همیشه یک چنین اتفاقی روی نخواهد داد.
۱۰) مدیریت غلط ریسک
برخی از افراد فقط می خواهند ریسک کنند. این در حالی است که عده ی دیگری از افراد نیز هستند که هیچ گونه تمایلی به پذیرش هیچ گونه ریسکی ندارند. هیچ یک از این دو مورد، گزینه خوبی در مورد مسائل مالی و اقتصادی به شمار نمی روند. اگر بیش از اندزاه ریسک کنید این احتمال وجود دارد که تمام رشته هایتان ناگهان پنبه شود. همچنین اگر به هیچ وجه ریسک نکنید، تورم شما را درکام خود فرو برده و توان خریدتان را کاهش می دهد. باید در مورد این امر به یک تعادل نسبتاً پایدار دست پیدا کنید.
● از اشتباهات اقتصادی خود درس بگیرید
با وجود همه این حرف ها اگر شما تکنیک های درست را یاد بگیرید، متوجه خواهید شد که سرمایه گذاری آنقدر ها هم که فکر مکنید، کار دشواری نیست. معمولاً مردم سرمایه گذاری را خیلی سخت تر از آن چیزی که هست تصور می کنند. همه ی سرمایه گذاران اشتباه می کنند، اما اگر از قبل خودتان را آماده رویایی با مشکلات کنید، از میان برداشتن موانع راحت تر خواهد بود. با توجه به شیوه هایی که در این مقاله برای شما ذکر کردیم، در کنار یک طرح مناسب اقتصادی، مطمئن باشید که میتوانید مقادیر زیادی پول، وقت و انرژی برای خود ذخیره کنید.

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه ششم خرداد ۱۳۹۰
|
این روزها دیگر در بازار پررونق محصولات تکنولوژی، عرضه یک محصول یا خدمات جدید یا تکنولوژی متفاوت تنها نیمی از راه پیش روی شرکتهای تولیدکننده بزرگ است.
نیم دیگر راه اما در گرو انتخاب یک نام مناسب از هر جهت برای آن محصول است؛ نامی که باید در عین ویژه و منحصر به فرد بودن، توجه کاربران اولیه و بعد از آن مخاطبان خارجی را به خودش جلب کرده و البته قبلا انتخاب نشده و به لحاظ قانونی مشکلی نداشته باشد.در واقع نگاهی به بازار محصولات پرطرفدار عرصه تکنولوژی نشان میدهد که بسیاری از این محصولات صرف نظر از کیفیت و قابلیتها، به دلیل نام ویژه و جالب توجهشان انتخاب و خریده میشوند.در این میان ده محصول مشهور و پرطرفدار بازار تکنولوژی از این منظر قابل بررسی هستند. نام این محصولات به اندازه کافی جالب توجه، کنجکاوی برانگیز و البته ساده است. وب سایت www.cio.com هم در واقع فرآیند انتخاب نام مشهورترین محصولات تکنولوژی را مورد بررسی قرار داده است که آن را در زیر میخوانیم.
▪ iPod: غلاف این محفظه را باز کن
در طول روند توسعه خط تولید MP3Player های شرکت Apple، استیو جابز، مدیرعامل این شرکت همیشه درباره استراتژی این شرکت که براساس آن iMac به عنوان یک مرکز و کانون توجه برای محصولات دیگر شرکت محسوب میشود، صحبت میکرد.
سرانجام آنها برای انتخاب نام MP3Player جالب و متفاوتی که قرار بود برای اولین بار در سال ۲۰۰۱ به بازار عرضه شود، از کارشناس قوانین کپیرایت به نام «وینی چیکو» کمک گرفتند.
در حالی که فکر چیکو با انواع مختلف نامههایی که با Mac هم در ارتباط باشد مشغول بود، ناگهان مفهومی از یک سفینه فضایی در نظرش مجسم شد.
او این مفهوم را با این دستگاه جدید منطبق کرد و به این نتیجه رسید که سطح رویی و پلاستیکی این دستگاه احساس ارتباط نزدیکتری را به کاربران میدهد. به این ترتیب واژه Pod به معنای غلاف و پوسته، مبنای این نامه قرار گرفته تا با اضافه کردن حرف «i» به عنوان حرف آغازگر iMac آن را با استراتژی شرکت Apple همراه کند.
▪ BlackBerry: لذتی شیرین
شــــــرکــت کــــانـــادایـی Research in Motion در سال ۲۰۰۱ برای دستگاه بیسیم جدید خود که مبتنیبر ارتباط از طریق ایمیل بود، از شرکتی به نام Lexicon Branding کمک گرفت. در نهایت مسوولان RIM به این نتیجه رسیدند که واژه ایمیل را که براساس تحقیقات فشار خون کاربران را افزایش میدهد، از ذهنشان دور کنند.
در عوض آنها به فکر انتخاب نامی افتادند که علاوهبر القای حس شادی به کاربران، احساس آرامش را هم به آنها بدهد. کلیدهای کوچک و کنار هم این دستگاه در نظر کارشناسانLexicon Branding به صورت خوشهای از دانهها تصویر میشد.
با این اوصاف توجه این کارشناسان به نامهایی مانند توتفرنگی، خربزه و میوهها و سبزیجات مختلف دیگر جلب شد تا در نهایت «تمشک سیاه» نام انتخابی آنها شود که علاوهبر زیبایی، یادآور رنگ مشکی بدنه این دستگاه باشد.
▪ Fire Fox: افسونی برای بار دوم
انتخاب نامی مناسب برای مرورگر متن باز شرکت Mozilla که با ماهیت آن هم سازگار باشد، کار مشکلی بود.
با این همه اولین نسخه مرورگر این شرکت با نام «Firebird» روانه بازار شد. با این حال وقتی قرار شد نسخه بعدی این مرورگر به بازار معرفی شود، مسوولان Mozilla تصمیم گرفتند که به جای یک نام تکراری نام دیگری را برای محصول جدید خود انتخاب کنند. به این ترتیب Fire Fox به عنوان نام جدید مرورگر متن باز شرکت Mozilla انتخاب شد که به عقیده کارشناسان این شرکت علاوهبر تلفظ زیبا، کاملا منحصربهفرد و به خاطر ماندنی است.
▪ Twitter: در یک لحظه با ۱۴۰کاراکتر با دوستان دیجیتال خود مرتبط شوید
وقتی نرمافزار ساده و تحتوب که «جک دورسی» در سال ۲۰۰۶ طراحی کرده بود محبوب و محبوبتر شد، نوبت به انتخاب یک نام مناسب برای آن رسید.
این کار به عهده فردی به نام «بیز استون» گذاشته شد. این وبسایت استون را به یاد راه برقراری ارتباط پرندگان با هم از طریق جیک کردن انداخت؛ یک راه کوتاه اما مفهومی برای برقراری ارتباط با دیگران.
به عقیده استون همه کاربران این وبسایت در واقع از همین راه جیکجیکی برای ارتباط با یکدیگر استفاده میکردند. به این ترتیب اولین چیزی که به ذهن او متبادر شد «twttr» بود که صدایی شبیه به جیکجیک داشت. بعد از آن صداهای دیگری به این واژه اضافه شد تا «twitter» شکل بگیرد و در نهایت به یک تریبون آزاد برای چهلوچهارمین رییسجمهور آمریکا تبدیل شود.
▪ Windows7: تا شماره ۷ بشمار
معرفی جدیدترین نسخه سیستمعامل مشهور شرکت Microsoft، دغدغه نامگذاری آن را برای مدیران این شرکت به همراه آورد. این در حالی بود که بعد از نامگذاری نسخه قبلی با نام Vista، بسیاری از افراد اعلام کردند که نامهایی مانند windows xp یا ۹۵ را بیشتر ترجیح میدهند. بنابراین کار انتخاب اسم راحتتر شد.
در واقع این هفتمین نسخه از سیستمعامل windows بود که عرضه میشد و به همین دلیل windows ۷ بهترین انتخاب بود. از طرفی عدد هفت هم معمولا نشاندهنده شانس و موفقیت است که این موضوع هم از نظر مسوولان Microsoft به دور نماند.
▪ Think pad: سادگی برنده است
خط تولید نوتبوکهای پرطرفدار این نام در سال ۱۹۹۲ راهاندازی شد تا مفهوم جدیدی از شناخت و درک را پیش روی کاربران خود قرار دهد. همزمان مسوولان IBM به فکر انتخاب نامی مناسب برای این کامپیوترها افتادند؛ نامی مانند Think pad.
مشکل اما این بود که نام اغلب محصولات این شرکت یک شماره و عدد را در خود داشتند.
با این حال IBMها این جرات را به خرج دادند تا امروز Think padها برای تمام کاربران دنیا شناخته شده باشند.
▪ ANDROID: سری و مرموز، اما نه چندان هیجانانگیز
داستان این نام در واقع به سال ۲۰۰۵ برمیگردد که یک شرکت، نرمافزاری با این نام را خرید که در پوششی مرموز برای تولید نرمافزار برای گوشیهای موبایل فعالیت کند. این موضوع در نهایت به عرضه اولین موبایل مبتنی بر این نرمافزار با نام G۱ در روز ۲۲ ماه اکتبر سال ۲۰۰۸ منتهی شد.
▪ WIKIPEDIA: درست همان چیزی که معنی میدهد
WIKIPEDIA در واقع نام چند گونهای از تکنولوژی WIKI برای ایجاد وب سایتهای گروهی است.
ایـن نـــام همچنیـــن از واژه ENCYCLOPEDIA به معنی دایرهالمعارف هم مشتق شده است.
WIKIPEDIA این روزها به قدری مشهور شده است که گاهی کودکان یاحتی بزرگترها به اشتباه آن را برای کتابهای مرجع یا در دایرهالمعارفها به کار میبرند.
▪ MAC OS X: شبیه به گربهسانان
سیستم عامل پرطرفدار شرکت APPLE در حقیقت نشانه عدد ۱۰ رومی است. هر چه باشد این محصول دهمین نسخه از سیستم عامل این شرکت است. از طرفی بسیاری X را شبیه به کدنامهایی برای گربههای بزرگ مانند یوزپلنگ (CHEETAH)، شیرکوهی (PUMA)، پلنگ (PANTHER) و یا ببر (TIGER) میدانند.
▪ RED HAT LINUX: نامی غنیشده از معنا
این نام یادآور رنگ قرمز است که در تاریخ غرب نشانه آزادگی و جنگ با دشمنان است.
از طرفی «مارک اوینگ» موسس این شرکت همیشه در زمان تحصیل خود کلاه قرمز رنگ پدربزرگش را به سرمیگذاشت و به این دلیل در میان متخصصان تکنولوژی شهرت داشت. با این اوصاف «اوینگ» پروژههای نرمافزاریاش را با نامهایRED HAT ۱، RED HAT ۲ و.... نامگذاری کرد.
منبع :
ندا لهردی ؛ پایگاه اطلاعرسانی

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه ششم خرداد ۱۳۹۰
|

میسون گافنی
ترجمه و تلخیص: پویا جبل عاملی
منبع: اکونومیک ژورنال واچ
بحران سال 2008 میلادی همه ما را متعجب کرد.این بحران نشان داد که اعتماد اقتصادی توهم بوده واین موضوع موجب بیثباتی اقتصاد شد.
این وضعیت موجب شد تا اقتصاددانان از خود بپرسند که چه چیز باعث شد تا اقتصادداناناین گونه در بیاطلاعی غرق شوند.این خیلی طبیعی بود که برخی از خود بپرسند: چه کسی توانست بحران سال 2008 را بهتر پیشبینی کند؟
چندین اقتصاددان وجود دارند که در مورد مشکلات عمیق و ریشهای هشدار دادند و در عین حال مشکل را در یک افق زمانی پیشبینی کردند. بسیاری ازاین افراد به خاطر پیشبینیهایشان مورد توجه قرار گرفتند و من نمیخواهم چیزی از این توجه به آنها کم کنم. من تنها میخواهم بر پیشبینی یک اقتصاددان تاکید کنم که زودتر از همهاین پیشبینی دقیق را انجام داد. دانش زیادی پشتاین پیشبینی خیره کننده وجود دارد که من میخواهم این دانش و معرفت را به رخ کشم. این پیشبینی توسط دوست قدیمی من فرد فولدواری انجام شد، کسی که همکار سردبیر همین نشریه، Econ Journal Watch نیز هست. در سال 1997، فولدواری مقالهای تحت عنوان «ادوار تجاری: تلفیقی جورجیستی- اتریشی» در مجله American Journal of Economics and Sociology به چاپ رساند. فولدواری میگوید که افزایش و توسعه پول و اعتبار موجب سرمایهگذاری ساختگی در کالاهای سرمایهای با مرتبه بالاتر میشود واین موجب چرخههای بورس بازی در زمین و مستغلات میشود. وی بهویژه قیمت زمین و مستغلات را به عنوان شاخصی برای رونق ناپایدار و در نتیجه رکود محتملالوقوع میگیرد. وی این طرز تلقی خود را در روی مطالعات تاریخیایالات متحده انجام میدهد و از نظرات هومر هویت (1933) که مبتنی بر ادوار قیمتی مستغلات است، استفاده میکند.
این آخرین جملهای است که فولدواری (1997) مینویسد: «دورههای 18 ساله در ایالات متحده و ادوار مشابه آن در کشورهای دیگر به نظریه ادوار جورجیستی- اتریشی، قدرت پیشبینی کردن میدهد. بزرگترین رکود و بحران 18 سال بعد از رکود سال 1990 یعنی در حدود سال 2008 رخ میدهد، البته اگر مزاحمتهایی چون جنگ جهانی رخ ندهد. تلفیق جورجیستی – اتریشی،این راه تحقیقاتی را باز میکند که میتواند ادوار تاریخی را با جزییات آزمون کند. البته کارهای بیشتری بر روی مطالعات کاربردی لازم است تا ارتباط عرضه پول، بازارهای مستغلات و ادوار تجاری آشکارتر شود، اما بر مبنای شواهدی که اکنون موجود است، بخش جورجیستی این تلفیق بر آمده از بینش هنری جورج است که اولین نظریهها در مورد ادوار تجاری را ارائه داد، تئوری که توسط وقایع تاریخی بعدی تایید شد و تشریحی مهم و مرتبط را در مورد رونقها و رکودها ارائه داد (فولدواری 1997، 538).»
پیشبینی فولدواری در سال 1997 از یک رکود بزرگ در سال 2008 محقق شد، پیشبینی که نه برآمده از یک حدس بود و نه مشتی بود از خروارها پیشبینی. دکتر فولدواری یک نویسنده مجله نبود، بلكه یک اقتصاددان آکادمیک حرفهای بود. بعد از پیشبینی سال 1997، فولدواری باز هم دادههای آماری را در سالهای بعد پیگیری کرد و آمار بر صحت پیشبینی اولیه گواهی میدادند، از همین رو وی در مقالات عمومی بر این پیشبینی تاکید کرد، اما مهمتریناین نوشتهها، جزوهای بود که وی در بهار سال 2007 پیش از شروع بحران تحت عنوان «رکود بزرگ سال 2008» به چاپ رساند. فولدواری به عنوان کسی قلمداد میشود که بحران سال 2008 را به خوبی پیشبینی کرد.
تازه فراموش نکنیم که یک تاخیر دوساله برای پروسه بررسی و چاپ مقاله علمیسال 1997 وجود دارد و ویاین مقاله را در سال 1995 نوشته است، یعنی وی 13 سال قبل از بحران آن را پیشبینی کرد. تمایز دیگر پیشبینی فولدواری نسبت به دیگر پیشبینیها این است که پیشبینیاش در یک مجله معتبر علمیبا داوری علمی چاپ شده است. در واقع مجله American Journal of Economics and Sociology در سال 1941 تاسیس شد و برای مدت طولانی دارای ایندکس علوم اجتماعی است.
وقتی بحران در سال 2008 آغاز شد، علم اقتصاد زیر فشار قرار گرفت، اما تنها یک ژورنال علمیآن هم در سال 1997 توانسته بود این بحران را پیشبینی کند. من در این جا سعی میکنم تا ابعاد این پیشبینی قابل تقدیری را که کم مورد توجه قرار گرفت، به طور خلاصه روشن کنم. من امیدوارم که آگاهی از پیشبینی فولدواری بتواند پیشبینی وی و یکتایی زمین را در متن تحلیل اقتصاددانان قرار دهد. زمین تنها منبعی است که قابلیت انتقال ندارد و البته نمیتواند خلق، نابود یا پنهان شود و بسیار نادر است که در زمان کنونی زمینی کشف شود. برای درک بیشتر نظرات فولدواری، جزوه «رکود بزرگ سال 2008» را ورق میزنیم:«دوعامل برای ایجاد ادوار تجاری وجود دارد. یکی عامل مالی و دیگر عامل حقیقی. عامل مالی با افزایش و رشد پول و اعتبار توسط سیستم بانکی ایجاد میشود. توسعه پولی موجب کاهش نرخهای بهره میشود و همین باعث میشود تا بانکها بتوانند پول بیشتری را قرض دهند. نرخهای بهره پایین باعث افزایش سرمایهگذاری و خرید در مستغلات میشود. عامل حقیقی ادوار تجاری خود را اینجا نشان میدهد که با افزایش سرمایهگذاری، سازهها و بورس بازی مستغلات افزایش مییابد. در نقطه اوج رونق اقتصادی، قیمت مستغلات بالاست و نرخهای بهره نیز برگشته و در حال افزایش است.این موجب افزایش هزینهها شده و باعث کاهش ساختوساز و خرید میشود و در نتیجه رشد اقتصادی کاهش مییابد. تداوم روند نزولی موجب توقف توسعه پولی شده، سرمایهگذاری و تقاضا برای کالاها را کاهش میدهد و تمام اقتصاد دچار رکود میشود و سپس میتواند به بحران و رکود بزرگ ختم شود.
اقتصاد ایالات متحده، حاکی از چرخههای تجاری حدودا 18 ساله در مستغلات است. تنها دو استثنا برایاین دورههای 18 ساله وجود داشته است. یکی پس از رونق دهه 1920 که باید رونق بعدی در دهه 1940 رخ میداد، اما به دلیل جنگ جهانی دوم که میلیونهای آمریکایی خارج از کشور بودند و بیشتر حجم اقتصاد به جنگ اختصاص داده شده بود، این امر رخ نداد. از همین رو چون رونق مستغلات رخ نداد، پس از جنگ نیز رکودی به وقوع نپیوست، اما رونق باز از دهه 1950 آغاز شد.
استثنای دیگر در دهه 1970 رخ داد، زمانی که هم تورم بالا بود هم بیکاری. بهای کالاهایی چون طلا، نقره، جواهرات و زمین نیز به طور ذاتی بالا بود و افزایشی تا زمانی که فدرال رزرو تصمیم گرفت روند افزایشی عرضه پول را متوقف کند و همین امر موجب نزول چشمگیر قیمت در دهه 1980 شد.»
فولدواری در جای دیگر میگوید: «همچنان که برای اولین بار اقتصاددان آمریکایی هنری جورج نشان داد، متعاقب بهبود اقتصادی از وضعیت رکودی، ابتدا کاهشی در مستغلات خالی وجود دارد و وقتی مستغلات خالی کم شد، قیمت زمین افزایش مییابد و بعد بورسبازان شروع به خرید مستغلات میکنند، زیرا انتظار دارند بهای مسکن و اجاره خانه همچنان افزایش یابد. وقتی بهای مستغلات افزایش مییابد این تنها به خاطر افزایش قیمت زمین است نه ارزش ساخت. ارزش زمین افزایش مییابد؛ زیرا عرضه آن ثابت است و تقاضا افزایشی است، اما عامل اصلی افزایش قیمت مسکن به دلیل یارانه ضمنی و پنهان بزرگی است که نصیب مالکان زمین میشود.
خدمات عمومی که با رشد اقتصادی، افزایش مییابد باعث میشود تا ارزش زمین بیشتر شود در حالی که مالیات املاک تنها بخش کوچکی ازاین ارزش اضافی را باز میگرداند و بنابراین کالاهای عمومیموجب افزایش قیمت زمین و اجاره خانه میشود. در نتیجه بخش قابل توجهی از ثروت حاصل شده از رشد اقتصادی در قیمت زمین خود را نشان میدهد. فرد هریسون (2005) به این فرآیند «قانون جذب» میگوید که هسته اصلی در نظریه زمین هنری جورج (1987) است.
این مزیت مالیاتی موجب جذابیت هر چه بیشتر مستغلات میشود، اما این منافع کمتر نصیب خریدار تازه میشود؛ زیرا وی تمام این افزایش قیمت زمین را میپردازد. در واقع خریدار تازه زمانی میتواند از داشتن خانه عایدی کسب کند که بهای زمین رشدی بالاتر از داراییهای دیگر داشته باشد.
اما آنچه نقش زمین را در اقتصاد بالا میبرد این است که سیستم مالی متکی به ضمانتهایی است که وابسته به زمین است، اما این ضمانت وقتیایمن است که قیمتهای زمین همین طور افزایشی باشد. وقتی اقتصاد رشد دارد قیمت زمین افزایش مییابد و مالکان سود زیادی میبرند. تقاضای بورس بازی نیز موجب افزایش سریع قیمت مستغلات میشود.
بااین وجود اقتصاد همواره شاهد افزایش قیمتها نخواهد بود. در واقع اگرچه به نظر میرسد زمین یک ضمانت سفت و قابل اعتباری باشد؛ اما این توهم است. پس از آنکه نسبت قیمت زمین به اجاره به خاطر بورس بازی افزایش یافت، این قیمت باید به نسبتهای تاریخی خود بازگردد، زیرا سر انجام قیمت زمین وابسته به اجارهای است که میتوان از آن گرفت. از این جا است که چون کل سیستم وابسته به زمین و قیمت آن است، اقتصاد دچار رکود میشود.»
اینها همه بحثهایی است که فولدواری پیش ازایجاد بحران میکند و با تلفیق تفکر اتریشی و اندیشه هنری جورج بر رکود سال 2008 تاکید میکند. البته بایداین نکته را اضافه کنم که نظرات دیگری نیز نزدیک به نظرات فولدواری در دهه 1990 ابراز شده که بهترینش نظرات فرد هریسون است.
به هر حال هدف من از این مقاله آن بود تا فرد دیگری را به جامعه علمی و مردم معرفی کنم و البته این احتمال را افزایش دهم تا اقتصاددانانی که به تجربه ثابت شده که پیشبینیهایشان درست است، در آینده مورد توجه قرار گیرند.
ماخذ:دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه ششم خرداد ۱۳۹۰
|
حمید زمانزاده
1. مقدمه
میزان توليد ناخالص داخلي، درآمد سرانه و نرخ رشد اقتصادی، از مهمترین شاخصهاي عملکردی اقتصاد كلان است.
در حالی که میزان تولید و درآمد سرانه، بیانگر میزان متوسط رفاه اقتصادی افراد جامعه است، نرخ رشد اقتصادی، سرعت افزایش یا کاهش تولید ناخالص داخلی و به تبع آن سرعت بهبود یا کاهش سطح رفاه و برخورداری مردم را نشان میدهد. به علاوه شاخصهایي چون بیکاری و فقر نیز عموما تحت تاثیر تولید و رشد اقتصادی قرار دارند، به نحوی که رشد اقتصادی بالاتر، در بلندمدت به کاهش نرخ بیکاری و سطح فقر میانجامد. با عنایت به اهمیت میزان تولید و رشد اقتصادی در هر جامعه، دستیابی به تولید بیشتر و نرخ رشد بالاتر، همواره دغدغه دولتها و ملتها بوده است. در مقاله حاضر از یک سو به بررسی عملکرد اقتصاد ایران در تولید و رشد اقتصادی در پنج دهه اخیر پرداخته و از سوی دیگر عوامل موثر بر تولید و رشد اقتصادی را مورد تحلیل و بررسی قرار خواهیم داد.
2. عملکرد تولید و نرخ رشد اقتصاد ایران در پنج دهه اخیر
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه ششم خرداد ۱۳۹۰
|
روز بزرگی برای شما فرا رسیده است و به سمت مدیریت منصوب شده اید. فرقی نمی کند که اولین تجربه مدیریتی شما باشد یا اینکه سابقه مدیریتی داشته باشید. ۳۰ روز اول بسیار مهم است چرا که برداشت هایی که از شما خواهد شد و برداشت هایی که شما از شغل و محیط و مسوولیت های جدید خواهید داشت عمدتاً براساس تجربیات ۳۰ روز اول خواهند بود.
نظر کارکنانتان نسبت به شما چه خواهد بود؟
ـ آیا از نظر آنها شما مدیر قابل اعتمادی هستید؟
ـ آیا شما فردی با کارایی فوق العاده بالا خواهید بود؟
ـ نظر رئیس تان راجع به شما چه خواهد بود؟
در این مقاله راهکارهایی برای موفقیت شما در این ۳۰ روز ارائه شده است.
قبل از اینکه شروع به کار کنید
۱) یک نسخه کپی از شرح وظایف خودتان و کارکنان جدیدتان تهیه و مطالعه کنید.
۲) شماره تلفن مدیر قبلی را بگیرید و در مورد نقاط ضعف و قوت تیم و سازمانتان صحبت کنید.
۳) از هر کجا که می توانید اطلاعاتی در مورد اهداف، رقبا و ارزش های سازمان به دست آورید.
۴) یک دفترچه یادداشت مخصوص تهیه کنید. پس از شروع کار باید مشاهدات خود را هر روز (حداقل روزی دو، سه پاراگراف) به مدت ۳۰ روز یادداشت کنید. می توانید در کامپیوتر خود هم فایلی برای این منظور در نظر گرفته و مطالب را تایپ و ذخیره کنید.
● در ۷۲ ساعت اول
۱) قرار ملاقاتی با رئیس جدیدتان بگذارید. از او بپرسید انتظاراتش از شما و تیم تان چیست. از او بخواهید دو یا سه هدفی را که با دستیابی به آنها در سازمان متمایز خواهید شد، بگوید.
۲) در بخش خود قدم بزنید و با تک تک کارکنانتان به معارفه و گفت وگوهای دوستانه بپردازد. به آنها بگویید علاقه مندید نظرشان را در مورد وضعیت کارها بدانید و اینکه می خواهید ظرف دو هفته آینده یک جلسه خصوصی با آنها داشته باشید.
۳) روابط خوبی با مدیران بخش های دیگر به ویژه مدیر منابع انسانی برقرار کنید. به آنها بگویید برایتان مهم است که نظرشان را در مورد کارهایی که می توان برای بهبود بخش خود انجام داده تا برای کل سازمان مفیدتر باشید، بدانید.
۴) از مدیران همکار خود بپرسید که در کدام جلسات لازم است شرکت کنید. سپس تاریخ ها را در سررسید خود یادداشت کنید. از آنها بخواهید شما را به همکاران دیگر معرفی کنند. سعی کنید هر روز با تعداد بیشتری از کارکنان آشنا شوید. اسم تک تک اعضای تیم تان را حفظ کنید.
● در هفته اول
۱) روند اجرایی امور در بخش خود را به دقت تحت نظر گرفته و یاد بگیرید چگونه این کارها انجام می شود. هر سوالی دارید، بپرسید.
۲) گفت وگوهای غیررسمی خود را با کارکنانتان در مورد راه های افزایش کارایی بخش ادامه دهید. با استفاده از اطلاعات کسب شده فهرستی از نقاط قوت و ضعف تهیه کنید
.
۳) گاهی به بخش منابع انسانی بروید و پرونده پرسنلی افراد تیم تان را مطالعه کنید تا با عملکرد آنها در گذشته بیشتر آشنا شوید.
۴) جلسات اختصاصی را با تک تک پرسنل شروع کنید و سوالات اساسی زیر را از آنها بپرسید:
ـچه کارهایی در این بخش به صورت خوب و قابل قبول انجام می شود؟
ـ چه کارهایی در این بخش به صورت قابل قبول انجام نمی شود؟
ـ اهداف شخصی و برنامه آینده کاری شما چیست؟
ـ در طول جلسات سعی کنید حتماً ۹۰ درصد از زمان جلسه را فقط شنونده باشید.
۵) فهرستی از مسائلی که برایتان مبهم مانده را تهیه کنید تا در آینده پاسخ آنها را بیابید.
● در هفته دوم
۱) تا پایان این هفته باید جلسات اختصاصی با کلیه کارکنان تیم تان را تمام کرده و پاسخ سوال های ذیل را بدانید:
ـ از نظر کارکنان نقطه قوت بخش شما چیست؟
ـ از نظر کارکنان چه فرآیندهایی نیاز به کار بیشتری دارند؟
ـ از نظر خودتان کدامیک از افراد تیم تان نیاز به کمک دارد تا وظایف خود را بهتر انجام دهد؟
ـ آیا اطلاعاتی که از کارکنانتان به شما رسیده با اطلاعاتی که از مدیران سایر بخش ها و همچنین رئیس تان کسب کرده اید،مطابقت دارند؟
۲) با استفاده از اطلاعاتی که کسب کرده اید، فهرست برنامه پروژه های کوتاه مدت اولویت بندی شده برای شش ماه پیش رو را تهیه کنید. قرار ملاقاتی با رئیس تان بگذارید و نظرش را درباره فهرست بپرسید.
۳) اولین جلسه گروهی با کل اعضای تیمتان را برگزار کنید. در این جلسه موارد ذیل مطرح شود:
ـ از اعضای تیم به خاطر ایده هایشان تشکر کنید.
ـخلاصه ای از اطلاعات جمع آوری شده و همچنین برنامه هایی که براساس این اطلاعات تهیه شده را به اطلاع جمع برسانید.
ـ توقعات خودتان را از جمع به صورت کاملاً واضح بیان کنید. (برای مثال اگر در جلسات اختصاصی با تک تک اعضا شنیده اید که یکی از نقاط ضعف تیم این است که اعضا در جلسات گاهی بدون دلیل غیبت یا تاخیر دارند، می توانید همین مساله را مطرح کنید و از جمع بخواهید از این به بعد در کلیه جلسات گروهی حضور منظم داشته باشند.)
● تا پایان هفته سوم
۱) زمان آن فرارسیده که برنامه پروژه های کوتاه مدت اولویت بندی شده برای شش ماه اول (که مورد قبول کارکنان و همچنین رئیسان است) به مرحله اجرا درآید.
۲) در این هفته باید راه حلی که برای یکی از مشکلات اصلی پیدا کرده اید را با رئیس تان مطرح کنید
.
۳) نظرتان درباره عملکرد کارکنانتان را به صورت بازخورد مثبت برایشان بیان کنید. حداقل با سه نفر از کارکنانتان در این هفته صحبت کنید و به آنها بگویید چه کارهایی را خیلی خوب انجام می دهند.
۴) اگر متوجه شده اید که چند نفر از کارکنانتان بالقوه توان بالایی برای انجام پروژه های جدید و ابتکاری دارند و حتماً با آنها صحبت کنید و براساس تجربیات گذشته خودتان و البته با مشارکت کارکنان پروژه هایی را که مدنظر دارید،تعریف کنید.
۵) به ارتباطات درون گروهی بپردازید. سعی کنید شناخت بیشتری از اعضای تیم تان پیدا کنید.
۶) مفهوم اثربخشی را برای اعضای تیم تان شرح دهید. به آنها بگویید فقط کارایی بالا کافی نیست بلکه باید نتیجه عملکرد بخش شما برای کل سازمان مفید باشد.
● هفته آخر
۱) در پایان روز سی ام از کارکنانتان، مدیران سایر بخش ها و همینطور رئیس تان بپرسید نظرشان راجع به عملکرد شما چگونه است.
۲) فهرستی از دستاوردهای تیم تان در طول یک ماه گذشته (ریز و درشت) تهیه کنید و به همکارانتان نشان دهید.
۳) به فهرست مسائلی که برایتان مبهم بود مراجعه کنید. (این فهرست را در هفته اول تهیه کرده بودید) آیا هنوز هم برایتان مبهم هستند؟ اکنون می توانید با دید بازتری به آ نها فکر کنید.
۴) یک روز هفته را برای برگزاری جلسات هفتگی داخلی تعیین کنید. در این جلسات ضمن قرار گرفتن در جزئیات امور می توانید پیشرفت پروژه ها را ارزیابی کنید.
۵) اهداف سالانه را برای خودتان و تیم تان تعیین کنید. این کار را حتماً انجام دهید حتی اگر چنین چیزی در سازمان رسم نباشد.
۶) پروژه های فنی میان مدت برای ۹۰ روز آ ینده را در راستای اهداف سالانه تنظیم کنید
.
۷) تبریک می گوییم. شما ۳۰ روز اول را با موفقیت پشت سر گذاشته اید.
منبع : روزنامه سرمایه

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه پنجم خرداد ۱۳۹۰
|
|
رهام وزيري بانكها امروزه به محور اصلي توسعه اقتصادي و مبادلات تجاري در جهان تبديل شدهاند. به گونهاي كه بدون بانكهاي كارآمد و روزآمد عملا رسيدن به شكوفايي اقتصادي غيرممكن است.
بانك به عنوان يك زيرساخت اقتصادي غيرقابل انكار مطرح است و در اين شرايط است كه بانكها خود نيز در رقابتي پايانناپذير، ناگزير از گسترش شيوههاي نوين بانكداري هستند. در اين ميان چهار بانك آمريكايي سيتيگروپ، بانك آمريكا، گلدمن ساكس و مريل لينچ به دليل استفاده از شيوههاي بانكداري و جلب مشتري توانستهاند خود را به عنوان بزرگترين بانكهاي تجاري جهان مطرح كنند.
سيتيگروپ
موسسه مالي و اعتباري سيتيگروپ كه بانك آن با نام تجاري «سيتي» در جهان فعاليت ميكند بزرگترين بانك تجاري جهان است. سيتيگروپ مجموعهاي از خدمات مالي و بانكي را ارائه ميكند كه مهمترين آنها مديريت سرمايه در بازارهاي مالي جهاني، اعطاي وامهاي اعتباري، فعاليتهاي سرمايهگذاري و پرداخت وامهاي نرمال است. پرداخت وامهاي اعتباري يكي از اصليترين شاخههاي فعاليت سيتيگروپ است. وامهاي اعتباري به وامهايي گفته ميشود كه با نرخ بهره بالاتر به افرادي كه از اعتبار بانكي كمتري برخوردار هستند پرداخت ميشود. سيتيگروپ در سال 1812 ميلادي در نيويورك بنيان نهاده شد و هماكنون نيز دفتر مركزي آن در همين شهر قرار دارد. ارزش داراييهاي اين بانك تا سپتامبر 2007 مبلغ 2تريليون و 400ميليارد دلار گزارش شده است. مجموع درآمد اين شركت از محل فعاليتهاي بانكي 146ميليارد و 700ميليون دلار بوده است كه مبلغ 21ميليارد و 538ميليون دلار آن را سود خالص تشكيل ميدهد. سيتيگروپ در حال حاضر نزديك به 332هزار كارمند در سراسر جهان دارد. براساس آخرين گزارش هياتمديره سيتيگروپ اين بانك هماكنون بيش از 200ميليون شماره حساب فعال به نام مشتريان خود در يكصد كشور جهان دارد. جالب آنكه اعراب سهامداران اصلي اين بانك هستند. اصليترين سهامدار سيتيگروپ دولت ابوظبي است كه با پرداخت 5/7ميليارد دلار 9/4درصد از سهام اين شركت را يكجا خريداري كرد. سهامدار دوم سيتيگروپ نيز وليدابن طلال، شاهزاده عربستان سعودي است كه 6/3درصد از سيتيگروپ را در اختيار دارد. ويكرام پنديت، اقتصاددان آمريكايي هماكنون مديرعامل سيتيگروپ است. او پس از آن به اين سمت رسيد كه چارلز پرينس، مديرعامل سابق سيتيگروپ به دنبال زيان مالي از پست خود استعفا كرد. به دنبال افزايش بحران وامهاي اعتباري در پي ركود بخش مسكن در ايالات متحده سيتيگروپ در 9ماه ابتداي امسال 11ميليارد دلار زيان ديد. به اعتقاد هياتمديره عملكرد ضعيف مديرعامل در پرداخت وامهاي اعتباري بدون بازارسنجي موجب به وجود آمدن اين زيان شده است. سيتيگروپ از پيشگامان بانكداري الكترونيك و بزرگترين ارائهدهنده خدمات كارت اعتباري در ايالات متحده است. سيتيگروپ نخستين بانك تجاري جهان است كه پرداخت و انتقال وجه از هر حسابي به حسابي ديگر را آغاز كرد. اين انتقال شامل انتقال پول از حسابي در يك بانك به حسابي در بانك ثالث نيز ميشود. اين خدمت بانكي در زمان خود يك انقلاب در ارائه خدمات بانكي به حساب ميآمد. پيش از اين برخي بانكهاي تجاري اين روش را به صورت محدود به كار ميبردند، اما سيتيگروپ اين خدمت را در اختيار عموم مردم قرار داد.
بانك آمريكا
بانك آمريكا دومين بانك تجاري جهاني پس از سيتيگروپ است. برخلاف سيتيگروپ و ديگر موسسات مالي آمريكا، بانك آمريكا تنها به ارائه خدمات بانكي و پرداخت وام ميپردازد و وارد فعاليتهاي ديگر از قبيل سرمايهگذاري و مديريت سرمايه براي مشتريان خود نشده است. از اين رو برخي فهرستها بانك آمريكا را به دليل تمركز بر بانكداري، بزرگترين بانك تجاري جهان ميشناسند. بانك آمريكا در سال 1874 ميلادي در شهر شارلوت تاون ايالات متحده تاسيس شد. بانك آمريكا بزرگترين ارائه دهنده خدمات كارتهاي اعتباري در جهان به حساب ميآيد و از اين رو ميتوان آن را پرچمدار بانكداري الكترونيك در جهان نام گذاشت. «آمريكارد» اولين كارت اعتباري بانكي با شكل و شمايل امروزي آن بود. اين كارت اعتباري در سال 1977ميلادي تغيير نام پيدا كرد و امروزه ما آن را آن را با نام معتبر «ويزا كارت» ميشناسيم. اين كارت اعتباري تقريبا در تمامي كشورهايي كه از سيستم بانكي مدرن و متصل به شبكه جهاني بانكداري برخوردار هستند فعال است. اصليترين فعاليت بانك آمريكا پرداخت وام و قراردادهاي مشاركتي در بخش مسكن است. شركتهاي ساختماني و صاحبان صنايع كوچك اصليترين مشتريان بانك آمريكا را تشكيل ميدهند كه اغلب با قراردادهاي مشاركتي با بانك آمريكا مربوط شدهاند. ارائه خدمات مالي بينالمللي به تجار و بازرگانان يكي ديگر از شاخههاي اصلي فعاليت بانك آمريكا است. ارزش دارايي اين بانك تا پايان سال 2006 ميلادي 571ميليارد و 732ميليون دلار گزارش شده است. بر اساس اوراق قانوني بانك آمريكا مجموع درآمد اين بانك در سال 2006 ميلادي 117ميليارد و يكصد ميليون دلار بوده است كه از اين مبلغ 21ميليارد و 130ميليون دلار آن را سود خالص شركت تشكيل ميدهد. بانك آمريكا 203هزار و 425كارمند دارد كه در 82 كشور جهان مشغول ارائه خدمات به مشتريان هستند. كنتديلوييز مديرعامل و رييس بانك آمريكا است. مجله نبكر در يكي از شمارههاي خود عملكرد اين مدير را در ماجراي بحران وامهاي اعتباري ستايش كرد. هوشياري اين مدير باعث شد تا بانك آمريكا به ورطه اين بحران در نيفتد، هر چند بانك آمريكا نيز از زيان دور نمانده است. ادغام ويزاكارت با مستر كارت و تشكيل بزرگترين شبكه كارتهاي اعتباري در جهان از برنامههايي اصلي بانك آمريكا است كه از سوي مديران آن پيگيري ميشود. در حقيقت با اين ادغام شبكه كارتهاي اعتباري اروپا و ايالات متحده به صورت يكپارچه در خواهند آمد. بانك آمريكا در حال حاضر بخشي از سهام مستر كارت را در اختيار دارد.
گلدمن ساكس
موسسه مالي و اعتباري گلدمن ساكس سومين بانك بزرگ ايالات متحده به حساب ميآيد. همچنين اين بانك بزرگترين بانك سرمايهگذاري در جهان است. تقريبا عمده فعاليت اين بانك به سرمايهگذاري در بازار سهام اختصاص دارد. در دنياي بانكداري معروف است كه كارمندان گلدمن ساكس خواب ندارند. صبح در والاستريت، ظهر در يورونكست و شبها سرمايه اين بانك در بورس توكيو به جريان ميافتد. اين بانك سرمايهگذاري مديريت و ارائه مشاوره به سرمايه بسياري از كمپانيهاي بزرگ جهان را بر عهده دارد. همچنين سرمايه بسياري از دولتها نيز در اختيار اين شركت است و آن را در بازارهاي مالي به جريان مياندازد. بانك گلدمن ساكس در سال 1869 در نيويورك تاسيس شد. مجموعهاي از مجربترين اقتصاددانها و مديران ريسك در اين شركت مشغول به فعاليت هستند تا ريسك سرمايهگذاريها را به كمترين ميزان برسانند. در جريان بحران وامهاي اعتباري كه امسال بازار وامهاي مسكن و همچنين بازار سهام را فرا گرفته است تنها بانكي كه توانست خود را از اين بحران دور نگاه دارد گلدمن ساكس بود. از اين رو مجله فورچون در فهرست برترين مديران اقتصادي سال 2007 از لويد بلنكفين مديرعامل اين گروه بانكي به عنوان برترين مدير بانكي جهان ياد كرد. علاوه بر فعاليتهاي بانكي ارائه خدمات بيمهاي يكي ديگر از فعاليتهاي گلدمن ساكس است. ارائه خدمات بيمه اتكايي در ايالات متحده از فعاليتهاي عمده گلدمن ساكس در بخش بيمه است. گلدمن ساكس از قديم الايام روابط نزديكي با دولت فدرال داشته است. هنري پاولسون وزير خزانهداري كنوني ايالات متحده پيش از اختيار گرفتن اين پست، مديرعامل گلدمن ساكس بود. بر اساس اسناد رسمي مجموع درآمد گلدمن ساكس در سال مالي گذشته 46ميليارد دلار بوده است. از اين مبلغ، 11ميليارد و 400ميليون دلار سود خالص شركت را تشكيل ميدهد. گلدمن ساكس 34هزار و 809كارمند دارد كه در شعب اين بانك در سراسر جهان مشغول به فعاليت هستند. يكي از فعاليتهاي جانبي گلدمن ساكس ارائه خدمات مشاورهاي در زمينه ادغام شركتها است. همچنين اين بانك مشاور سرمايهگذاري بانك جهاني نيز به حساب ميآيد.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان |
| |
|
|
| |
|
|
|

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه پنجم خرداد ۱۳۹۰
|
فیونا سرنیاسکا
مترجم: پریسا حبیبی
وقتی پسرم یک سال بیشتر نداشت، یک اسباب بازی داشت که از تعدادی تکههای متفاوت تشکیل شده بود و باید آنها را مرتب میکرد. من با دقت زیاد شروع کردم تا به اوچگونگی تشخیص هریک از شکلها را یاد دهم.
بعد ازاینکه چند باراین کار را تکرار کردم، تکههای بازی را به او دادم . او تکههای بازی را از من گرفت و در همان لحظه در جعبه را برداشت و همه آن تکهها را درون جعبه ریخت وطوری نگاه کرد که انگار میخواست به من بگوید: اگر میخواهی این تکهها را درجعبه بریزی، چرا همه تکهها را برداشتی و آنقدر تلاش کردی آنها را در جای مشخص قرار دهی؟
درانتخاب یک شرکت مشاوره مدیریت نیز ممکن است، شما وسوسه شوید و مانند فرزند من عمل کنید. یعنی شما هم در جعبه را برداشته و گروهی از مشاوران مدیریتی را در آن قرار دهید؛ اما صرف وقت و انرژی بیشتر قبل از شروع پروژه و انتخاب مشاوران مدیریتی باعث میشود در آینده سود بیشتری عاید شما شود.
بیشتر سازمانها هنگامی که تصمیم میگیرند مشاوران مدیریتی استخدام کنند، به نیازمندیهای مهم شرکت خود میاندیشند. مانند «ما به سیستم تکنولوژی اطلاعات احتیاج داریم» یا «ما به مهارتهای مدیریت برنامه ریزی احتیاج داریم.» در حالی که یکی از نکاتی که در نقطه شروع پروژه ضروریتر است، داشتن تصویری از چگونگی اجرای پروژه با همان منابع داخلی است و همچنین فهمیدناین موضوع که چه قسمتی ازاین سناریو را دوست ندارید.
تمام کارهایی که مشاوران مدیریتی انجام میدهند، با همان منابع داخلی نیز قابل انجام هستند، اما ممکن است بدون کمک مشاوران مدیریتی کارها طولانیتر شده و شانس موفقیت کمتر شود و حتی ممکن است اجرای پروژه نیز گرانتر تمام شود، زیرا شما مجبور هستید تا آموزشهای ویژهای را نیز به نیروی کار خود ارائه دهید.
این کار به شما کمک خواهد کرد تا بهتر تشخیص دهید مشاوران مدیریتی در کدام امور میتوانند به شما کمک کنند. آیا شما به مهارتهای ویژه در کسب وکار خود احتیاج دارید؟ یا به یک چشمانداز آزمون شده و تایید شده نیازمندید؟ آیا شما به یک چشم انداز
مستقل نیاز دارید یا به فردی زیرک برای رسیدگی به حساسیتهای سیاسی سازمان خود نیازدارید؟ این سوالها نوع شرکتهایی را که در لیست انتخابی شما قرار میگیرند مشخص خواهند کرد، اما در مورد اندازه شرکت مشاوره انتخابی یا میزان حضور بینالمللی آن چیزی را مشخص نمیکنند.
در انتخاب شرکتی برای مشاوره از بین شرکتهای موجود در بازار باید به سه فاکتور مهم توجه کرد.
با وجود اینکه انتخاب شرکتی برای مشاوره یک پروسه رسمی است، اما نظر شما نیز دراین انتخاب از اهمیت ویژهای برخوردار است. کاملا مشخص است که همکاری با شرکتهای مشاورهای که نامهای تجاری بزرگ و روشهای تجزیه و تحلیل موفقی دارند به پیشرفت شما کمک خواهند کرد، اما در انتخاب شرکت مشاوره باید به شخصیت تک تک مشاوران و این که چگونه میتوانید با آنها کار کنید، توجه داشته باشید.
اینها مسائلی نیست که بتوان آنها را بر روی کاغذ برآورد کرد یا حتی درملاقات با مشاوران متوجه آنها شد.
بنابراین در اولین گام باید بر برگزاری یک دوره آزمایشی رایگان در آغاز کار اصرار ورزید تا شما و مشاورانتان بتوانید چند روزی از نزدیک بر کارها تمرکز داشته باشید. هیچ موقعیتی ماننداین مهلت واقعی نیست تا شما بتوانید کارآمدی یا نا کارآمدی هریک از مشاوران را
تشخیص دهید.
در دومین گام سعی کنید به نتیجه بیشتر از محتوا توجه داشته باشید. برای این کار، هنگام خریداری و فروش خدمات مشاورهای صرفا به مهارتها فکر کنید.
شما میتوانید مدت زمان بیشتری را به جمعآوری اطلاعات افرادی که میخواهید استخدام کنید اختصاص دهید و تلاش زیادی را صرفاین کنید که حدس بزنید هر یک از مشاوران چه مقدار زمان برای انجام پروژه شما نیاز خواهند داشت.
اما به مراتب عاقلانهتر خواهد بود اگر به جای این کار به شرکتهای مشاوره در مورد اهداف خود بگویید و ببینید راهحل آنها برای کمک به شما در رسیدن به اهدافتان چیست.
بهترین کار این است که شما به مشاوران خود میزان هزینهای که برای پروژه خود اختصاص دادهاید را اطلاع دهید تا آنها بتوانند کارهایی را که بااین بودجه میتوانند انجام دهند را پیشبینی کنند. به عبارتی از شرکتهای مورد نظر خود بخواهید در میزان ارزشی که میتوانند با بودجه مورد نظر شماایجاد کنند با یکدیگر رقابت کنند نه در میزان هزینهای که بابت مشاوره دریافت میکنند.
در نهایت از مشاوران خود انتظارات بیشتری داشته باشید. در زمانهای گذشته هنگامیکه مشاوران کمتر بودند، به طور معمول در مقایسه با مدیران عادی از تخصص بیشتری برخوردار بودند، آنها اغلب تحصیلات بهتری داشتند و تجربیات گسترده تری نیز در زمینههای
مختلف داشتند. این ویژگیها دیدگاه مشاوران را در مورد کسبوکار به طور محسوسی از دیگران متمایز میکرد.
این چیزی است که در گذشته از مشاوران انتظار میرفت (اما آنچه امروزه در نتیجه استفاده از مشاوران به دست میآید لزوما این نیست). به طوری که گستردگی آموزش در مورد اداره کسبوکار و همچنین تحرک نیروی کار باعث از بین رفتن تفاوت بین مشتریان و مشاوران از نظر میزان تخصص شده است و آن نقطه مشترک «همکاری» است که هر دو گروه بر آن
توافق دارند.
مناین موضوع را با صحبتهای ريیس بازنشسته یک شرکت سرمایه گذاری مقایسه میکنم که میگفت، آنچه او در مشاوران مدیریتی به دنبال آن میگردداین است که توانایی مشاوران مدیریتی در کار، او را شگفت زده کند و کسب وکار او را به نقطهای رسانده که تا به حال قادر به رسیدن به آن نبوده است.
این «نقطهای» که او در صحبتهایش اشاره میکند یک افق دست نیافتنی است که مشاوران برای یک کسب و کار به ارمغان میآورند.
این همان چیزی است که شما باید از هر مشاوری انتظار داشته باشید. اگر آنها نتوانستند در زمانی که میخواهند توجه شرکت شما را به شرکت خود جلب کنند تاثیر خود را بر موفقیت کسبوکار شما نشان دهند، مطمئن باشید که برای پروژه شما نیز فایده چندانی به همراه نخواهند داشت. همچنین توجه کنید که آیا طرح پیشنهادی آنها توانسته تفکر شما را نسبت به کسبوکارتان تغییردهد. اگر جواب منفی است، احتمالا کار آنها نیز بر کسبوکار شما چندان تاثیرگذار نخواهد بود.
بنابراین اگر شما با این فرض که مشاوران پول شما را هدر میدهند آغاز به کار کرده باشید، تقریبا به طور قطع همین طور خواهد شد.
ماخذ:دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه پنجم خرداد ۱۳۹۰
|
سریما نازاریان
تفکر سیستم حلقه بسته یکی دیگر از مهارتهای تفکر سیستمیاست که چندی پیش در مورد آن صحبت کردیم. این تفکر به همراه تفکر دینامیکی (که آگاهی مستمر نسبت به تغییر است)، تفکر سیستم به عنوان دلیل (به این معنا که سیستمها را دلیل تغییر کردن همه چیز بدانیم) و تفکر کل نگر (که به ما کمک میکند همه اجزای سیستم را به عنوان یک کل ببینیم و با جزئیات گیج نشویم) عناصری از مهارتهای تفکر سیستمی هستند.
تفکر سیستم بسته چیست؟
این نوع تفکر در مقابل «تفکر خطی» قرار میگیرد. یک متفکر خطی ارتباطات علی و معلولی را به صورت مجموعهای از علتها و معلولها میبیند.
در مقابل:
• یک متفکر حلقه بسته میداند که ارتباطات علت و معلولی ممکن است در بسیاری از موارد دوطرفه باشند. به این معنا که در بسیاری موارد، علاوه بر اینکه یکی از موارد روی دیگری تاثیر میگذارد، از همان عامل هم تاثیر میگیرد.
• یک متفکر حلقه بسته نه تنها از وجود حلقهها آگاه است، بلکه توانایی درک اینکه چطور حلقهها قادر به ایجاد رفتار دینامیک هستند را هم دارد. این یکی از مهمترین عناصر تفکر حلقه بسته است. اگر این عنصر را از تفکرحلقه بسته حذف کنیم، چیزی که بر جا میماند، تنها «گشتن به دنبال حلقهها» خواهد بود.
برای روشنتر شدن موضوع روی موقعیتی خاص که در آن تصمیمگیری اتفاق میافتد تمرکز میکنیم. یک متفکر سیستمی موقعیتهای تصمیم گیری را به صورت نشان داده شده در تصویر زیر میبیند.
موقعیت ← مشکل ← عمل ← نتیجه
ولی یک متفکر حلقه بسته میداند که نتیجه کاری ممکن است روی موقعیت و نتیجه تاثیر بگذارد. خلاصه اینکه یک متفکر حلقه بسته، یک موقعیت تصمیمگیری را به شکل زیر میبیند. باید دوباره روی این نکته تاکید کنیم که یک متفکر حلقه بسته نه تنها میتواند شرایط تصمیم گیری را به شکل بالا ببیند، بلکه میتواند رفتارهای دنیای واقعی را براساس چنین رویکردی ببیند و توضیح دهد.
چرا تفکر حلقه بسته مهم است؟
• تفکر حلقه بسته به ما کمک میکند این واقعیت را بفهمیم که در بسیاری از موارد دلیل بدتر شدن شرایط همان راهحلی است که برای بهتر شدن وضعیت به کار گرفته شده است. به این ترتیب ما میتوانیم از به کار بردن چنین راهکارهای مخربی پیشگیری کنیم.
• سیستمها از طریق حلقهها کار میکنند. بنابراین ما اگر به صورت حلقه بسته فکر کنیم، قادر به فهمیدن این نکته خواهیم بود که سیستمها چگونه قادر به ایجاد رفتارها به صورت درونزا هستند. اگر ما قادر به فکر کردن به شیوه حلقه بسته نباشیم، در این صورت بیشتر این احتمال وجود دارد که برخی رفتارهای پیچیده را نتیجه دخالت عوامل خارجی ببینیم (در حالی که این رفتارها نتیجه عملکرد خود سیستم هستند) و بدین ترتیب برای یافتن دلیل و راهحل یک مشکل فرآیند اشتباهی را طی کنیم.
مثال 1: شهری را تصور کنید که پر از خودرو است و به همین دلیل هم وقت مردم در ترافیک تلف میشود و هر روز تصادفهای زیادی اتفاق میافتد. برای حل مساله تصمیمگیران سیاست عریضتر کردن خیابانها را در پیش میگیرند. در ابتدای کار به نظر میرسد که این سیاست جواب میدهد. اگرچه پس از مدتی دوباره همه چیز تغییر میکند، ترافیک دوباره سنگین میشود و تعداد خودروها به همان مقداری که قبلا بود میرسد با اینکه خیابانها عریضتر شدهاند و تعداد اتومبیلهای درون شهر هم همان تعدادی هستند که قبلا بودند. تصمیم گیران فکر میکنند که یک روند جدید استفاده از خودرو در شهر رواج پیدا کرده است که راهحل آن گسترش بیشتر خیابانها است. ولی پس از گسترش مجدد خیابانها همان داستان تکرار میشود.
در این مثال، تصمیمگیران از یک رویکرد خطی به شکل زیر برای حل مساله استفاده میکردند.
ترافیک سنگین←عریض کردن خیابانها← ترافیک سبک
ولی نحوه عملکرد سیستم بیشتر به (شکل1) است.
سیاست تصمیم گیران موثر نبود، چرا که آنها نمیدانستند که افزایش نرخ استفاده از خودرو در واقع نتیجه تصمیم خود آنها برای عریض کردن خیابانها بود.
مثال 2: مشکل کدام است؟
گفت و گوی زیر را که در میان سه نفر که دو نفرشان دانشجویان باهوشی هستند و روی یک پروژه تحقیقاتی در مورد چالشهای توسعه روستایی در ایران کار میکنند و سومیسرپرست پروژه است در نظر بگیرید.
محققین: ما متوجه شدهايم که مشکل اصلی ناکارآ بودن سیاستهای توسعه روستاها نیست. بلکه مشکل نبود سازمان مشخص برای به عهده گرفتن مسوولیت این موضوع است. بنابراین صرف کردن وقت برای طراحی سیاستهای کارآتر هدر دادن زمان به نظر میرسد.
سرپرست: به نظرتان چرا هیچ سازمانی در این مورد وجود ندارد؟ آیا دولت از میزان اهمیت توسعه روستایی ناآگاه است؟
محققین: خیر. آنها در مورد این موضوع آگاهند. حتی سازمانی به نام توسعه روستایی هم وجود دارد. اگرچه بودجه آن در سالهای گذشته به صورت چشمگیری کاهش یافته است و اخیرا هم به کارهایی مشغول شده است که ربطی به توسعه روستایی ندارند.
سرپرست: بنابراین سوالی که ما حالا باید به آن پاسخ بدهیم این است که چرا بودجه آن کاهش یافته است و چرا سازمان رو به کارهای نامربوط آورده است. شاید ناکارآ بودن سیاستها دلیل آن باشد. اگر سیاستها ناکارآ باشند، سازمان به خوبی عمل نمیکند. بنابراین تخصیص بودجه به این سازمان از نظر دولت کار عبثی میآید. بنابر این سازمان با بودجه کمتر کاراییاش در طراحی و پیادهسازی سیاستها حتی بدتر هم میشود و داستان به همین ترتیب ادامه مییابد. بنابراین اولین قدم ما برای تست کردن فرضیهای که ساخته ایم، این است که ببینیم دلیل کاهش بودجه چه بوده است. اگر این فرضیه درست باشد، در این صورت کار کردن برای طراحی سیاستهای توسعه روستایی بهتر، هدر دادن انرژی و زمان نخواهد بود.
این مثال، نمونه خوبی از اهمیت تفکر حلقه بسته (دیدن حلقههایی که مسوول رفتاری هستند که سیستم از خود نشان میدهد) است. در واقع اگر دولت هم این مورد را میدید، زمانی که ناکارآیی سازمان توسعه روستایی را میدید، بودجه بیشتری به آن تخصیص میداد. نه اینکه بودجه آن را از اینکه هست هم کمتر کند.
این مثال در عین حال نشان میدهد که تفکر حلقه بسته همیشه هم کار سادهای نیست. بنابراین برای اینکه بتوانیم اینگونه فکر کنیم، از آنچه در ابتدا به نظر میرسد، تمرین بیشتری لازم است.
هر چیزی حلقه نیست
همان طور که دیدیم، افزایش میزان کاربرد کلمه حلقه بعد از اینکه فردی شروع به یادگیری تفکر حلقه بسته میکند، در بسیاری موارد بسیار بیشتر از میزان افزایش دانش او در این زمینه است. برای مثال تحلیل زیر را در مورد اینکه تفاوت میان شرایط ایده آل با شرایط فعلی چگونه روی شدت تلاش كاركنان تاثیر میگذارد در نظر بگیرید: «یک حلقه این است که هرچه این فاصله بیشتر باشد، فرد باید تلاشش را بیشتر کند و بنابر این تلاشش را افزایش میدهد. حلقه دیگر این است که هر چه فاصله میان این دو شرایط بیشتر باشد، فرد ناامیدتر میشود و بنابراین تلاشش را کمتر میکند.» این موضوع تحلیل خوبی است، ولی هیچ کدام از این رابطهها یک حلقه نیست.
این مورد درست همانند موردی است که در بحث تفکر دینامیک مطرح شد. فردی که همه چیز را حلقه میبیند، نمیتواند بین چیزهایی که حلقه هستند و آنهایی که حلقه نیستند تفاوت قائل شود.
همه حلقهها هم مهم نیستند
همان طور که نشان دادیم، یکی از عناصر مهم تفکر حلقه بسته درک رفتارها از طریق حلقهها است. اگر ما این عامل را از تفکر حلقه بسته حذف کنیم، آنچه بر جا میماند، به دنبال حلقهها گشتن است. برای مثال، فردی را فرض کنید که به این تحلیل گوش میکند:
«تغییرات فرهنگی، نقش مهمی در کمتر کردن نژادپرستی در میان جوامع داشتهاند.»
حال اگر نظر ما این باشد که «بله، ولی در عین حال، کاهش نژادپرستی هم روی فرهنگ تاثیر میگذارد»، ما دچار تله گشتن به دنبال حلقه شدهایم. اینجا فرد باید از خودش بپرسد: «حتی اگر نظر من درست هم باشد، من با گفتن این حرف میخواهم به چه نتیجهای برسم؟ آیا حلقهای که من به آن اشاره میکنم، در درک رفتاری که سخنگو راجع به آن صحبت میکند تاثیری دارد؟» اگر پاسخ به این سوال «نه» است، در این صورت فرد نباید به چنین حلقهای حتی در صورتی که وجود خارجی دارد اشاره کند (چرا که این حلقه ربطی به موضوع بحث ندارد). اگر پاسخ به این سوال «بله» است، در این صورت فرد قبل از اینکه نظری بدهد، باید سعی کند بفهمد که این حلقه در پیش بردن موضوع چه تاثیری میگذارد و این تاثیر و چگونگی آن را هم در نظری که میخواهد بدهد بگنجاند.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه چهارم خرداد ۱۳۹۰
|
سیامک میراحمدی
بخش دوم و پاياني
5- شيوه زندگي مشابه (مد، خانه، رستورانها، نحوه گذراندن تعطيلات:) وجود الگوهاي مشابه در شيوه و سبك زندگي ميتواند نقاط مشترك فراواني بين مردم و حتي بين افراد و نامهاي تجاري، ايجاد كرده و سبب نزديكي آنها شود. افرادي كه سليقه مشتركي در مد، مسافرت يا نحوهگذران اوقات فراغت دارند مستقيم يا غيرمستقيم به اين نتيجه ميرسند كه از الگوهاي مشابهي در شيوه زندگي خود بهره ميگيرند. افرادي كه متعلق به يك طبقه اقتصادي، اجتماعي هستند عموما الگوهاي مشخص را در شيوه زندگي خود پياده ميكنند.
البته نبايد اين مساله را ناديده گرفت كه برخي افراد، تلاش ميكنند شيوه زندگي گروههاي اجتماعي را نشان دهند كه به آنها تعلق ندارند و آرزو دارند كه نحوهزندگي آنها به آن صورت به نظر برسد، اما در كل اين موضوع تاثير چنداني بر نحوه خريد آنها و نامهاي تجاري كه با آنها ارتباط برقرار ميكنند، نميگذارند. نامهاي تجاري موفق، نمادي از يك شيوه زندگي خاص بودهاند و به گونهاي در اذهان نقش بستهاند كه محصولات آنها نمادي از يك سبك خاص زندگي به شمار ميرود؛ به گونهاي كه مردم با استفاده از آنها، پيامهاي مشخصي را دربارهنحوه زندگي خود به دنياي خارج ميفرستند.
6- سرگرميهاي مشابه (ورزش، هنر، موسيقي، مسافرت:) از داشتن سرگرميهاي مشابه نيز ميتواند افراد را به يكديگر نزديك و آنها را به سوي نام تجاري جلب كند كه به سرگرميهاي مورد نظر آنها علاقه نشان ميدهد. مثالهاي فراواني در اين مورد وجود دارد كه در بخش ورزش به شدت خودنمايي ميكنند.
7- ترجيحات مشابه (غذا، نوشيدني، اتومبيل، لباس:) افرادي كه ترجيحات مشابهي دارند به طور طبيعي داراي نقاط مشترك بيشتري خواهند بود، مثل افرادي كه به غذاي ايتاليايي، شكلات سوييسي يا مينيماينر علاقه دارند، آنها زمينههاي مستعد بيشتري براي نزديكي و برقراري ارتباط، با يكديگر مييابند. زماني كه يك نام تجاري به برجستهسازي ترجيحات گروه هدف خود بپردازد مشتريان خود را به نام تجاري نزديكتر احساس ميكنند و اين امر حتي ميتواند موجب تحريك مشتريان بالقوه و بالفعل به خريد محصولات جديد يا مدلهاي جديد محصولات قبلي آن نام تجاري شود. بايد به اين نكته توجه داشت كه هنر برقراري ارتباط، به اندازه يا نوع شركت بستگي ندارد، بلكه ديدگاه شركت هدف و رسالت آن است كه در اينجا نقش بزرگي ايفا ميكند، راز دستيابي به اين هفت هدف بسيار ساده است، اما در عين حال ميتواند بسيار دشوار و پيچيده باشد. يك نام تجاري بايد صورت انساني خود را به نمايش بگذارد، كارهاي درست انجام دهد و بهترينها را براي بهبود زندگي مشتريان خود پيشنهاد كند. زماني كه هر آنچه انجام ميدهيم با تمامي وجود و احساسمان آميخته باشد، اين ارتباط شگفتانگيز برقرار خواهد شد.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد
برچسبها:
برند

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه چهارم خرداد ۱۳۹۰
|
سیامک میراحمدی
بخش اول
اگر يك شركت تمايل دارد كه از طريق نام تجاري خود ارتباط عميق و معناداري با مشتريان خود پيدا كند، ناگزير است در جستوجوي نقاط مشترك، تمايلات و علايق واحد با آنها باشد. نام تجاري بايد قادر باشد قلب و روح مخاطب خود را تسخير كند.
در دنياي امروز كه بازارهاي آن مملو از محصولاتي است كه از لحاظ فيزيكي تفاوت چنداني با يكديگر ندارند خلق شخصيت مناسب براي يك نام تجاري، ميتواند تمايز چشمگيري را ايجاد كند. براي تحقق اين امر و خلق نام تجاري كه در اذهان ماندگار شود بايد به جستوجو و بررسي پرداخت، شناسايي زمينههاي مشترك ميان مشتريان از يك سو و نام تجاري از سوي ديگر، از جمله زمينهسازيهاي برقراري ارتباطي موثر براي جلب مشتريان بيشتر است.
هر نام تجاري، شخصيت خاص خود را دارد. نامهاي تجاري كه هويت و اهداف خود را مشخص و متمايز ميسازد و چهرهاي ملموس و دوستانه از خود ارائه ميدهند، قادرند كه با مشتريان خود ارتباطي غني و سودمند برقرار كنند و نهتنها بخشي از قلب و ذهن آنها بلكه بخشي از زندگي روزمره مصرفكنندگان را تسخير ميكند.
دستيابي به چنين رويايي با در دست داشتن هفت كليد طلايي برقراري ارتباط با مشتري، دور از دسترس نيست. اين هفت كليد در واقع نكاتي را شامل ميشوند كه بايد بر وجود آنها و وجه مشترك آنها با مشتريان تاكيد شود:
1- ارزشها (صلح، مساوات، آزادي و...:) يكي از قدرتمندترين ابزار نزديككننده انسانها به يكديگر، ارزشهاي مشترك ميان آنها است.
ارزشهايي چون صلح جهاني، عدالت، آزادي و فرصتهاي برابر باعث گرد هم آمدن مردم، سازمانها، نامهاي تجاري و شركتهايي ميشود كه اين ارزشها را باور داشته و فعاليتهاي خود را حول تحقق آنها متمركز ساختهاند.
مردم حاضرند زندگي خود را براي حاكميت اين ارزشها خرج كنند. زماني كه يك نام تجاري وفاداري خود را به يكي از اين ارزشها نشان دهد، اين مساله به صورت بخشي از هويت آن نام تجاري درخواهد آمد.
بنابراين هر آنچه اين نام تجاري بگويد يا انجام دهد به مثابه فراخواني است از مشتريان خود كه به ارزشهاي يكساني پايبند هستند. اين امر زماني چشمگيرتر ميشود كه كالاها و خدمات ارائه شده توسط اين نام تجاري، پاسخگوي نيازها و انتظارات اين گروه هدف باشد.
2- مباني مشترك (مذهب، قوميت، زبان، فرهنگ، تابعيت، تحصيلات، تخصص، مكان جغرافيايي و...:) يكي ديگر از ويژگيهاي مهم در برقراري يك ارتباط طبيعي و سريع، مباني و ريشههاي مشترك است. مردم با نام تجاري كه نشاندهنده فرهنگ، موقعيت جغرافيايي، مذهب يا پيشينه مشتركي با آنها است، زودتر ارتباط برقرار ميكنند و به طور طبيعي جذب آن ميشوند و حتي قبل از برقراري ارتباط به بسياري از نقاط مشترك مورد نظر پي ميبرند. براي درك بهتر، يك مسافر را در كشوري خارجي تصور كنيد اين شخص قطعا در جستوجوي رستوراني خواهد بود كه غذاي مورد علاقه وي را داشته باشد.
3- دغدغههاي مشترك (سياست، محيط زيست، حيات وحش) ارزشها و دغدغههاي مشترك سبب جلب مردم به سوي نامهاي تجاري ميشود كه از مبارزات و فعاليتهايي كه در زمينههاي مرتبط رخ ميدهد، حمايت كند. مثلا افرادي كه در جهت حفظ محيط زيست و حياتوحش فعاليت ميكنند به سرعت جذب نامهاي تجاري ميشوند كه فعاليتهاي مشابهي دارند، آنها به سرعت به سوي نامهاي تجاري در صنعت اتومبيلسازي گرايش مييابند كه به توليد و گسترش اتومبيل الكتريكي ميپردازند.
نمونه ديگر افرادي هستند كه از طرفداران كاهش وابستگي به نفت و سوختهاي فسيلي به شمار ميروند، آنها تمايل به خريد وسايط نقليهاي دارند كه به سوخت فسيلي نياز نداشته باشد. حتي اگر مجبور شوند هزينه بيشتري بپردازند، اين كليد طلايي از اهميت دوچنداني برخوردار است و نبايد از توجه به آن غفلت كرد، زيرا همانطور كه گفته شد مشتريان هدف حتي حاضرند قيمتهاي بالاتري بپردازند، اما كالا و خدمات مورد علاقهشان را كه براي آرمانهاي آنها ارزش قائل است، خريداري كنند.
4- علايق و منافع مشترك (ثروت، قدرت، اطلاعات، شهرت)يكي ديگر از مواردي كه فاصله ميان مردم و نام تجاري را كم ميكند علايق و منافع مشترك است. مردم تمام تلاش خود را در جهت كسب ثروت، قدرت يا دانش بيشتر به كار ميگيرند. نامهاي تجاري كه با اين گروههاي مشتريان همبستگيهاي بيشتري نشان دهند يا حتي به آنها در تشخيص و دستيابي به منافع و علايقشان ياري رسانند، در برقراري ارتباطي موثر و عميق موفقتر خواهند بود.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد
برچسبها:
برند

نوشته شده توسط سپهر برادران در یکشنبه یکم خرداد ۱۳۹۰
|