مترجم: پریسا حبیبی
اینها سوالات یک مصاحبه شغلی عجیب هستند که کاملا غیرمرتبط با کار شما، به نظر میرسند. ولی ممکن است هر یک از آنها خیلی غیرمنتظره در یک مصاحبه شغلی از شما پرسیده شوند.
در برخی مصاحبههای شغلی ممکن است ، سوالات عجیبی چون «دوست دارید جای چه حیوانی باشید؟» از شما پرسیده شود. این نوع سوالات برای ارزیابی واکنشهای شما در موقعیتهای غیرمنتظره، حضور ذهن شما و توانایی شما در دادن پاسخی منسجم است. البته هیچ پاسخ درست یا اشتباهی برای این مصاحبههای روانشناختی وجود ندارد، اما بهتر است شما آمادگی لازم برای پاسخ دادن به این پرسشها را که ممکن است به صورت تصادفی از شما پرسیده شوند، داشته باشید تا به عنوان یک داوطلب با اعتماد به نفس و مدبر شناخته شوید.
این سوالات غیرمعمول در مصاحبه ممکن است به نظر نامناسب بیایند، اما این سوالات طراحی شدهاند که خلاقیت و دید شما نسبت به خودتان را آشکار کنند. با این حال «نحوه» پاسخ دادن به این سوالات مهمتر از خود پاسخهایی است که داده خواهند شد. سعی کنید دستپاچه نشوید و با حفظ آرامش به پاسخ خود فکر کنید و سپس به شیوهای مثبت و مختصر آن را بیان کنید. برخی از این جوابهای روانشناسانه ممکن است در هر مصاحبه شغلی مورد استفاده قرار بگیرد. بنابراین راهکارهایی که در اینجا برای پاسخ دادن به این سوالات مطرح شده است میتواند به شما کمک کند تا از شنیدن سوالات غیرمتعارف یکه نخورید.
برای این نوع سوالات جواب غلطی وجود ندارد، اما شما باید بتوانید دلایل انتخاب یک حیوان مشخص یا انتخاب مواردی دیگر را توضیح دهید. فرد مصاحبهکننده با توجه به شیوه پاسخهای شما، متوجه نکاتی میشود که روش فکری، خلاقیت و نحوه روبهرو شدن شما با مشکلات را نشان میدهد.
در اینجا لیستی از سوالات غیرعادی را که معمولا در یک مصاحبه شغلی پرسیده میشود، بیان میکنیم. البته ممکن است دقیقا از همین عبارات استفاده نشود، ولی این مطالب شما را با این نوع پرسشها که ممکن است درمصاحبهای با آنها روبهرو شوید آشنا میکند و برای آنها پاسخهایی خلاقانه ارائه میدهد.
اگر شما میتوانستید به جای یک حیوان باشید، کدام حیوان را انتخاب میکردید؟
نوع حیوانی که انتخاب کردهاید مهم نیست، فقط کافی است برای انتخاب خود دلیل خوبی داشته باشید. با این حال بهتر است حیوان قوی و باهوشی مانند شیر یا دلفین را انتخاب کنید. همچنین سعی کنید ارزشهای آن شغل با توانایی آن حیوان در ارتباط باشد. برای مثال شیر یک حیوان مقتدر و شجاع است و دلفین حیوانی باهوش با درک شهودی است.
دوست دارید جای کدام شخصیت داستانی باشید؟
شخصیتی را انتخاب کنید که اطلاعات کافی در مورد آن داشته باشید و برای شما قابل تحسین باشد. توضیح دهید چرا این شخصیت برای شما قابل تحسین است و چه ارتباطی با آرمانها و ارزشهای شخصی شما دارد.
برای مثال «من شخصیت شرلوک هولمز را انتخاب میکنم، زیرا تحلیلگری، مهارتهای حل مساله، بینش و هوش او برای من قابل ستایش بوده است.»
اگر قرار باشد شما میهمانیای ترتیب دهید ودر آن از سه شخصیت معروف دعوت به عمل آورید، آن سه نفر چه کسانی هستند؟
این سوال همانند سوال قبلی است. تعداد چنین افرادی بسیار زیاد است ، بنابراین در اینجا نیز به این نکته توجه کنید که دلایل خوبی برای انتخاب هر فرد داشته باشید. برای مثال من «نلسون ماندلا، دالایی لاما و ريیسجمهور آمریکا را دعوت میکنم. تا آنها با گفتوگو با یکدیگر راهحلهایی را برای کاهش جنگ و خونریزی در کشورهای خاورمیانه و آفریقا و کشورهای دیگربه دست آورند.»
اگر خانهتان دچار حریق شود، سه وسیلهای را که پیش از سایر وسایل، همراه خود برمیدارید چیست؟
پاسخ شما باید انعکاسی از ارزشها و اولویتهای شما در زندگیتان باشد. ابتدا به مهمترین چیزهایی که در خانه دارید فکر کنید. پاسخهای معمول عبارتند از حیوانات خانگی، عکسها، مدارک مهم، کامپیوتر و کیف پول و اشیایی همانند آن. سپس باید توضیح دهید، چرا هریک از این اشیا را انتخاب کردهاید.
اگر پول زیادی در یک قرعهکشی پول برنده شوید، با آن چه خواهید کرد؟
این نوع سوالات طراحی میشوند تا ویژگیهای مثبتی چون تنظیم هدف، برنامه ریزی، جاه طلبی، مسوولیت و سخاوت را در شما برجسته کنند. پاسخهایی چون شروع کسب وکار برای خود، رفتن به مسافرتی یک ساله و گسترش افقهای خود بهتر از پاسخهایی چون خرید یک لامبورگینی یا صرف پول برای خوشگذرانی است.
این سوالات عجیب در مصاحبههای شغلی برای یافتن خصوصیات ویژه داوطلبین طراحی میشوند که با سوالات یک مصاحبه معمولی نمیتوان متوجه آنها شد. هدف فرد مصاحبهکننده این است که ببیند آیا شما در مواجهه با این سوالات غیرمنتظره دستپاچه میشوید یا خیر. آنها میخواهند شما را به چالش بکشند و در شما استرس ایجاد کنند. بنابراین چگونگی پاسخ دادن شما به این پرسشها بسیار مهم است.
نگران نباشید و با یک لبخند نفس عمیقی بکشید و یک دقیقه به خودتان فرصت دهید تا در مورد پاسخ خود فکر کنید. از گفتن اولین موضوعی که به ذهنتان میرسد، خودداری کنید و مدت زمانی را برای پاسخ خود در نظر بگیرید. لازم نیست پاسخهای شما خندهدار یا خیرهکننده باشد فقط یک جواب صادقانه که مختصر و طبقه بندی شده باشد، کافی است.
منبع: best-job-interview.com
ماخذ:دنیای اقتصاد
تهیه شده در: پنگان
گروه مسكن- مريم عليزاده: بررسي مراحل انجام معاملات مسكن از شروع مشاوره تا پايان عقد قرارداد نشان ميدهد سرمنشاء التهاب اجارهبها نرخهايي است كه مالكان تحت عنوان «پيشنهاد» اعلام ميكنند طوري كه بعد از چانهزني، سطح نرخ قطعي اجاره در قراردادها هنوز 10 درصد بالاتر از توان مالي مستاجر تعيين ميشود.
در شهر تهران بهرغم آنكه متقاضيان خريد مسكن توانستهاند قدرت مالي خود را ثابت نگه دارند، اما اجارهنشينها براي تحمل اجارهبها به ترميم اجباري قدرت اجاره رو آوردهاند.
نتايج رديابي مرحله ابتدايي معاملات اجاره كه توسط مجري بازار مجازي مسكن انجام شده، حاكي است: طي يكسال اخير مالكان، متوسط رهن هر متر مربع واحد مسكوني در تهران را 11 درصد افزايش داده و با نرخ 400 هزار تومان به بازار «پيشنهاد» كردهاند كه در قراردادهاي اجاره اين رقم بعد از اعمال تخفيف، به رقم «قطعي» 330 هزار تومان تبديل شده است، اما مستاجرها براي تحمل همين نرخ قطعي مجبور شدهاند قدرت ريالي خود را مترمربعي 100 هزار تومان افزايش دهند طوري كه توان اجارهنشينها در تهران طي سال89 پرداخت 300 هزار تومان رهن به ازاي هر متر مربع واحد مسكوني برآورد شده است، به اين ترتيب قدرت ريالي براي اجاره مسكن در تهران بهرغم ترميم، 9 درصد كمتر از نرخ قطعي اجاره و 25 درصد كمتر از نرخ پيشنهادي اجاره است. اين فاصله باعث شد در سال گذشته، بخش اجاره در بازار مسكن زير ذرهبين انتقادها قرار بگيرد. توان ريالي اجارهنشيني در تهران طي سال88 حدود 200 هزار تومان (رهن كامل به ازاي هر متر مربع) بوده است.
قيمت فروش بدون نوسان كاذب

مترجم: ياسر ميرزايي
سخنرانی دوم، قسمت دوم
ميداس، افسانه مردي كه به هر چيز دست ميزد طلا ميشد، در سوگ دخترش
رابينز در بخش اول اين سخنراني كه هفته گذشته منتشر شد گفته بود كه ارسطو نظر خود را درباره پول و ارزش زير مساله تدبير منزل مطرح ميكند. حال ادامه گزارش رابينز از بحث ارسطو را ميخوانيم.
ارسطو ميگويد:
«وقتی استفاده از سکه کشف شد، علاوه بر مبادله کالاهای ضروری، فنی دیگر نیز از دسته فنون پول درآوردن به وجود آمد به نام خردهفروشی؛ که شاید در ابتدا موضوعی ساده بود اما همین طور
که مردم یاد گرفتند کی و کجا و با کدام معاملات میتوان منفعت بیشتری تولید کرد، این فن نیز پیچیدهتر شد. فن پول درآوردن که ریشه در استفاده از سکه دارد، عموما به عنوان فنی در نظر گرفته میشود که بیشترین ارتباط را با تحصيل پول و ثروت دارد... در واقع»
- او از مسیر سخنش خارج شده بود تا چیزی دیگر بگوید -
«از نظر بسیاری از مردم، ثروت تنها حجمی از سکه است، زیرا فن پول درآوردن و خردهفروشی ربط وثیق با سکه دارد. دیگرانی اصرار دارند که پول سکهای یک فریب محض است، چیزی که طبیعی نیست، بلکه تنها قرارداد است که اگر با کالایی دیگر توسط کاربران جایگزین شود، خود هیچ ارزش یا استفاده دیگری در زندگی روزانه ندارد.» [همان، ص 17]
در اینجا به وضوح ارجاع به این اندیشه افلاطونی را میبینیم که مواد ذاتا بیارزش به عنوان سکه استفاده میشود.
و او میخواهد بگوید: همه اینها نادرست است. «کسی که جیبش از سکه پر است، ممکن است اغلب نیازمند غذاهای ضروری باشد.» [همان] و این جاست که شما با یکی از مشهورترین مثالهای تاریخ اقتصاد روبهرو میشوید: «اما چه طور میتوان مردی را ثروتمند دانست در حالی که غرق در فراوانی است[فراوانی چیزی غیراز غذا] و دارد از گرسنگی میمیرد، همچون افسانه میداس که میل سیریناپذیر او همه چیز را به طلا تبدیل میکرد؟» [همان، صص 17تا 18] آیا درباره افسانه میداس شنیدهاید که خدایان به او قول دادند هر چه بخواهد را برآورده میکنند و او خواست که همه چیز را بتواند به طلا تبدیل کند؟ و به خاطر دریافت این نعمت
از گرسنگی مرد.
ارسطو ادامه میدهد: «انسانها به دنبال مفهومی بهتر از فن كسب ثروت و پول به جای تحصیل صرف سکه هستند و آنها حق دارند. زیرا ثروت طبیعی و فن طبیعی پول درآوردن دو چیز مختلف هستند.» [همان، ص18] اگر شما پول را برای تحصیل وسایلی که برای تدبیر امور منزل نیاز دارید، خرج کنید، مسالهای نیست، اما اگر شما به خردهفروشی بروید که ارسطو حسی تحقیرآمیز نسبت به آن دارد و به دنبال کسب منفعت از آن باشید، آن وقت شما از مسیر طبیعی و اخلاقی خارج شدهاید و در فعالیتی افراط کردهاید که مثل فن تدبیر امور منزل ارزش ذاتی ندارد:
«برخی اشخاص به این سمت هدایت میشوند که باور کنند پول درآوردن هدف تدبیر امور منزل است و هدف اصلی زندگیشان این است که خود را بدون محدودیت، وقف افزایش پولشان کنند یا به هیچ وجه پولی از دست ندهند. منشا این وضعیت در انسانها این است که آنها فقط به دنبال زندگی هستند و نه به دنبال زندگی خوب و همان طور که خواستههای آنها بیحد و حصر است، این خواسته را نیز دارند که ابزارهای ارضای آن خواستهها نیز باید بیحد و حصر باشد.» [همان]
اما او میخواهد بگوید این خوشی میتواند «بیشتر باشد»:
«آنها به دنبال فنی هستند که بیشترین خوشی را تولید کند و اگر آنها نتوانند رضایت خود را با پول درآوردن برآورند، فنون دیگر را به کار میگیرند و در عوض هر استعداد فکری را به خلاف طبیعتش به کار میگیرند. مثلا هدف از شجاعت، پول درآوردن نبوده است، بلکه برای ایجاد اطمینان بوده است؛ هدف فنون رزمی و ورزشکاری نیز چنین چیزی نبوده است؛ بلکه هدف از اولی پیروزی در جنگ و از دومی سلامت بوده است. با این همه برخی انسانها هر کیفیت یا فنی را ابزاری برای پول درآوردن میکنند؛ این هدف آنها شده است و برای رسیدن به این هدف همه چیز باید به کمک گرفته شود.» [همان، ص19]
او کمی اطناب به خرج میدهد و سپس با جملهای جمعبندی میکند که اهمیت فوقالعادهای برای موضوعی دارد که من قصد دارم در تاریخ اندیشه اقتصادی در دوران میانه شرح دهم. او میگوید:
«دو شيوه پول درآوردن، یکی چنانکه پیش از این گفتم، بخشی از تدبیر امور منزل است و دیگری خرده فروشی: اولی ضروری و قابل احترام و دومی گونهای مبادله است که الحق محل انتقاد است؛ زیرا غیرطبیعی است و رسمی است که در آن مردم با استفاده از دیگران منفعت کسب میکنند. منفورترین گونه رباخواری است که در آن از خود پول، کسب منفعت میشود و نه از استفاده طبیعی از آن. زیرا پول به طور طبیعی باید در مبادلات استفاده شود و نه برای افزایش منفعت [گرفتن بهره]. و این اصطلاح رباخواری... که [لغت یونانیاش] به معنای زایش پول از پول است از این رو برای گونهای پول درآوردن به کار رفته است که فرزندان شبیه والدین هستند. به همین دلیل در میان همه گونههای پول درآورن، این غیرطبیعیترینشان است.» [همان، ص20]
حالا اگر شما به تاریخ اندیشه اقتصادی قرون میانه رجوع کنید که از جهاتی دیگر روشنگر است، این حکم ارسطو را خواهید یافت که متون مختلف - نه همه آنها - برآمده از کتاب مقدس آن را برای توجیه سبعانهترین قوانین علیه دریافت «هر» بهرهای از سرمایه قرضداده شده، به کار گرفتهاند. بعدتر به آنها خواهیم پرداخت.
خوب، به آنچه ارسطو در کتاب «سیاست»اش گفته است، زیاد پرداختیم، اما ارسطو در کتاب «اخلاق»اش قصد دارد عملکردهای پول و پول درآوردن را مشخص کند و تو گویی او اصلا در کتاب «سیاست»اش هشداری سفت و سخت درباره محدودیتهای پول درآوردن نداده است. پاراگرافی در «اخلاق» وجود دارد که شما میتوانید در آن تحلیلی ژرف از پول ببینید. ارسطو در کتاب «اخلاق» همچنان در مقام یک فیلسوف اخلاق درباره عدالت و عدالت در مبادله صحبت میکند - مبادله معکوس. او میگوید که برای آنکه مبادله بتواند عادلانه باشد، ضروری است «ارزشهایی» که مبادله میشود، برابر باشند و برای اینکه ارزشهای مبادلهشده با هم برابر باشند، باید معیاری مشترک برای ارزشگذاری وجود داشته باشد.
«این دلیل اختراع پول است. پول گونهای [کالای] واسطه یا ابزار است؛ زیرا میتواند هر چیزی را اندازه بگیرد و در نتیجه کم یا زیاد چیزهای دیگر را جبران کند، مثلا میتواند تعداد کفشهایی که برابر با یک خانه یا یک وعده غذا است را مشخص کند. بنابراین برای یک کفاش و یک بنا باید مشخص شود که چند کفش با یک خانه برابری میکند؛ در غیراین صورت هیچ معاشرت یا مبادلهای در کار نخواهد بود، اما این غیرممکن است مگر آنکه کفشها و خانه یا وعده غذایی به نحوی قابل برابرسازی باشند. اینجا است که ضرورت وجود یک معیار جهانی اندازهگیری همانطور که قبلا گفته شد، دیده میشود. این معیار در واقع تقاضا برای خدمات مشترک است که جامعه را متحد نگه میدارد. [ارسطو، 1948، ص 27]
عنوان اولین فصل کتاب درسی مقدماتی که در موسسهای که من در آن دانشجو بودم استفاده میشد - کتاب «ثروت» کانان [1919] - بود: «کنترل قدرت تقاضا.» ارسطو میگوید: «پول نمایندهای به رسمیت شناخته شده برای این تقاضا است» که جامعه را متحد نگه میدارد.[ارسطو، 1948، ص27] پس از آن او چنین ادامه میدهد که پول نه تنها برای مبادلات کنونی مفید است که:
«از نظری برای مبادلات آتی نیز مفید است؛ [پول] گونهای [کالای] امن است که ما اگر اکنون چیزی نخواهیم، [پول معادلش را] مالک میشویم تا بتوانیم وقتی به آن چیز نیاز داشتیم، تحصیلش کنیم؛ زیرا اگر کسی پول داشته باشد باید در توان او باشد که هر چه میخواهد تحصیل کند....
بنابراین پول چیزی است که اشیا را با تناسبپذیر کردن، برابر نهاد میکند و همینطور که همکاری بدون مبادله غیرممکن است، مبادله، خود بدون برابرنهاد و برابرنهاد بدون تناسبپذیری غیرممکن است.» [همان، ص28]
همه این مدعیات ارسطو اثری دیرپا در تاریخ اقتصاد داشته است و تا دوران پتی در پایان قرن هجدهم یا آدام اسمیت و هیوم، کسی چنین فشرده و مختصر درباره عملکرد پول حرفی نزده است؛ بنابراین من فکر میکنم شما باید نمره بالایی به ارسطو بدهید به این دلیل که برای اولین بار به این قضایا - که احتمالا برای بسیاری از شما پیشپاافتاده و بدیهی به نظر میرسد - فکر کرده است.
او همچنین به خاطر برخی توجهات به اصل نزولي بودن مطلوبیت نهايي شهرت یافته است - در نسخهای کمتر شناختهشده از کتاب «موضوعات» [1960] او که پس از ظهور مکتب اتریشی توسط یک محقق آلمانی به نام کروز [1905] نقل شده است، اما من فکر میکنم این نکتهای حاشیهای است. او به وضوح جرقههایی فکری را به راه انداخته است که خودشان را در آثار نویسندگان بعدی نشان دادهاند؛ اگرچه در مسیری مبهم و ناروشن. بر عهده من نیست که قضاوت کنم این از اعتبار او میکاهد یا به آن میافزاید که مثلا میان ارزش استفاده و ارزش مبادله تمیيز گذاشته است، تجارت را محکوم کرده است یا بهره گرفتن را محکوم کرده است؛ نظراتی که درست یا غلط اثری عظیم پس از او گذاشته است.
خوب، من فکر میکنم برای کلاسی در این سطح نیاز نیست تا ما به سراغ مراجع ناروشن برویم تا مسائل اقتصادی دوران یونان باستان را در آنها نیز بررسی کنیم. اندیشههای اقتصادی جهان رومی بسیار اندک است. این یکی از شگفتیهای تاریخ است که روم بر خلاف آتن که امپراتوری کوچکش را از دست داد، بر کل تمدن غرب سلطه یافت. این امپراتوری بر نژادها و مناطق زبانی مختلفی حاکم بود؛ همه آنها به یک شکل در آمده بودند، یا شهروند رومی بودند یا برده رومی. آنها فعالیتهای حکومتی و ساخت و سازهای سنگینی داشتند. جادهها هموار کردند، پلها ساختند و استفادههای مختلف از پول و اعتبار کردند، اما هیچ تفکر و تعمق بیشتری راجع به اقتصاد در میان رومیها شکل نگرفت. آنچه از رومیها به ما رسیده است بحثهای عمیق و شدیدا اثرگذار پیرامون نهاد مالکیت است که همه در میان حقوقدانان رومی مطرح بود و نه کسانی که به ارتباطات اقتصادی جامعه میاندیشیدند.
خوب، در مورد مسیحیت چه میتوان گفت؟ مسیحیان نخستین هیچ تعمق جدیدی پیرامون مسائل اقتصادی نکردند؛ تنها به این دلیل ساده که مسیحیان پایبند به عهد جدید - که آن را از زبان خود مسیح شنیده بودند - معتقد بودند که پایان جهان از آن آنها است و هیچ وجهی ندارد که به فردا بیندیشند یا درباره مناسبات اقتصادی جامعه تعمق کنند. نوعی ریاضت در فصلهای اول کتاب «اعمال رسولان» مشاهده میشد که در آن برخی مسیحیها داراییهای خود را به اشتراک میگذاشتند. احتمالا همه شما داستان یهوه و سفورا را شنیدهاید که وانمود کردند همه اموالشان را به اشتراک گذاشتهاند، اما در واقع برخی از آنها را پنهان کرده بودند و در اثر اتفاقات معجزهآسایی به خاطر دروغگوییشان مصیبت دیدند و مردند، اما در کل هیچ تفکر خاصی پیرامون اقتصاد در مسیحیت نخستین مشاهده نمیشود.
به هر حال در قرون بعدی تجارت و اقتصاد پولی تقریبا برچیده شد، مردمی از آسیا و آفریقای شمالی بر امپراتوری روم غلبه کردند و مدیترانه بر تجارت دریایی بسته شد، اما اندک اندک با ثبات یافتن جامعه و پس از قرون تاریک در قرون دهم، یازدهم، دوازدهم و سیزدهم، شما کمکم احیای تجارت و بازرگانی را مشاهده میکنید و تفکرات پیچیده اقتصادی بروز مییابند، اما فیلسوفان مسیحی این دوره از نظرگاهی متفاوت نسبت به فیلسوفان یونانی به مساله پرداختند. فیلسوفان یونانی در پی بهترین حکومت بودند - «جمهوری» افلاطون در پی حکومت آرمانی بود و ارسطو در پی بهترین حکومت قابل دسترس بود، اما فیلسوفان اسکولاستیک بسیار بیشتر روی وظیفه فردی متمرکز بودند و به این میپرداختند که یک مسیحی باید چه کارهایی بکند و چه کارهایی نباید بکند - در آن روزها حکومتها اندک اندک به شکل مدرنشان بروز مییافتند. مثلا اگر شما به کتاب «الهیات مختصر» قدیس توماس آکویناس - که هنوز برای بسیاری از کاتولیکها بهترین و آخرین حکمت الهیاتی به حساب میآید - نظری بیفکنید، بخشی را خواهید یافت که به مسائل اقتصادی پرداخته است، اما به شیوهای که برای بسیاری از ما عجیب و غریب مینماید. اولین جمله آن چنین است: «در ادامه به گناهانی میپردازیم که مجبوریم به خاطر مبادلات اختیاری بدان مبتلا شویم...»
[آکویناس، 1948، ص 53]
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان
خطوط هوايي آمريکا با کم کردن فقط يک زيتون از سالاد هر مسافر در سال 1987 توانست 40000$ صرفهجويي کند.
منبع: پنگان
شروع فعالیت های تولیدی و سرمایه گذاری همیشه با مطالعات و برنامه ریزی های علمی همراه است. در شرکتهای بزرگ قبل از آغاز به تولید فعالیت های گروه تحقیقات و بازاریابی برای امکان سنجی در مورد مقبولیت کالا و نیاز بازار انجام می شود.
همچنین در صورتی که کالاهایی تولید شده وجود داشته باشند و فروش نمی روند و یا در رقابت با کالاهای مشابه از بازار مناسبی برخوردار نیستند لازم است تا گروه تحقیقات و بازاریابی وارد عمل شود و برنامه ریزی ها و مطالعات لازم را برای دست یابی به اطلاعاتی در مورد موقعیت بازار و کالا انجام دهد. تمامی فعالیت های گروهی و انفرادی برای بازاریابی یک کالا باید حساب شده و در قالب های مشخصی تدوین شود و فعالیت های بدون مطالعه و برنامه ریزی باید حذف گردد. برای این منظور در بازاریابی هر کالا باید برنامه مروبط به آن کالا را با دقت و مطالعه فراوان تهیه کرد و در اختیار مدیران گذاشت تا تصمیم گیری های لازم را روی آن انجام دهند.
● چهارچوب کلی نوشتن یک برنامه بازاریابی از ساختار زیر تبعیت می کند و محتوای آن نیز بر اساس برآوردها و مطالعات انجام شده تغییر خواهد کرد.
1) خلاصه مدیریتی

مترجم: رویا مرسلی
شاید شما در زمینه مديريت صاحب سبک باشید. اما آیااین سبک همان طور که میخواستید هست؟این سوال بی اهمیتی نیست. یک سبک مديريت، هویت و وجه تمایز شما را میرساند و متضمن ارزشهایی است که توسط شما ارائه شده است.
اگر برای سمتی که در آن هستید، یا سمتی که میخواهید داشته باشید سبک مديريت نادرستی داشته باشید، کار شما نمیتواند تاثیر لازم را داشته باشد. داشتن یک سبک رهبری، به شخص اجازه میدهد تا تمام کارهای بزرگ و موثری را انجام دهد، که برای مديريت لازم است و بتواند در میان کارکنان به خوبی درک شود که همین موضوع باعث میشود یک مدير به خلق حداکثر ارزشهایی که در توانش هست بپردازد.
به علاوه، انتخاب یک سبک مديريت به شما کمک میکند تا بتوانید به خوبی تمرکز نمایید. اگر دقیقا مشخص کنید که میخواهید با چه ویژگی شناخته شوید، آسانتر میتوانید کارها و پروژههایی را که در سبک شخصی شما تعریف نشده کنار بگذارید و در عوض بر فعالیتهایی متمرکز شوید که با تصویر شما در سازمان هماهنگ است.
بااین وصف چگونه میتوان یک سبک مديريت ایجاد کرد؟ من و همکار نویسنده ام دیو اولریش، پنج مرحله را در باباین موضوع ارائه میدهیم.
1- قصد دارید طی سال آینده به چه نتایجی دست یابید؟
اولین کاری که باید انجام دهید این است که از خود بپرسید «طی 12 ماه آینده، نتایج مهمی که میخواهم در محل کار ارائه دهم، چیست؟» منافع چهار گروه زیر را مد نظر داشته باشید:
• مشتریان
• سرمایهگذاران
• کارمندان
• سازمان
زمانی من و دیو با یکی از مدیران اجرایی بسیار با استعداد و زحمتکش که او را دراینجا تریشیا مینامیم کار میکردیم. کارآیی بسیار قابل توجه و موفقیتهای او در نقشهای مختلفی که در سازمانایفا میکرد (او مسوول حسابرسی، مهندس فرآیندها و مدیر خدمات مشتریان بود) باعث شد که او به سمت مدیر عاملی ارتقا یابد که بهاین ترتیب، مسوولیت بزرگترین و مهم ترین کارهای شرکت بر عهده او قرار میگرفت. از آنجا کهاین اولین سمت بزرگ او در زمینه رهبری بود و لازم بود که با مجموعهای از انتظارات پیچیده در سازمان روبهرو شود، به خوبی میدانست که برای هدایت دیگران نیاز به تفکر و کنکاش بیشتری دارد. خلاصه، او میدانست که نیاز به یک سبک رهبری جدید دارد و از ما خواست تا دراین رابطه به او کمک کنیم.
ما از تریشیا خواستیم تا کارش را با تمرکز بر انتظارات مشتریانی شروع کند که به آنها خدمات ارائه میشد و بر موضوعاتی که نقاط قوت او تلقی میشد و کارمندان از آن آگاه بودند متمرکز نشود. درایجاد سبک مديريت، فقط نتایج مهم هستند. با وجوداینکه نشان دادن استعدادهای ذاتی بخش مهمیاز تعیین سبک مديريت محسوب میشود، اما روشن کردن انتظاراتی که از شما وجود دارد باید نقطه شروع کار باشد.
2- میخواهید با چه ویژگیهایی شناخته شوید؟
تریشیا میدانست که تصور عموم از او یک فرد فنی و سختکوش، اما در عین حال سرد و غیرصمیمی است. او میدانست کهاین ویژگیها جزئی از سبک مديريت او محسوب میشود، اما او نیاز به داشتن تصویر واضحتری از ویژگیهای یک مدیرعامل داشت. بااین فکر، تریشیا تصمیم گرفت شش معیار را برگزیند که بین ویژگیهای طبیعی او و آنهایی که برای سمت جدیدش خطر آفرین بود، تعادلایجاد کند. سپس شش معیاری که انتخاب کرده بود را با رييسش، دوستانش و برخی از کارمندان بسیار معتمدش در میان گذاشت. او به سادگی از آنها میپرسید «آیااینها همان ویژگیهایی هستند که یک شخص به عنوان مدیرعامل باید از خود نشان دهد؟» پاسخهای آنها به او کمک کرد تا آنقدر لیست خود را بازنگری کند تااینکه در نهایت به ویژگیهای زیر
دست یافت:
• دارای حس همکاری
• اندیشمند
• مستقل
• خلاق
• نتیجه گرا
• استراتژیست
3- هویت خود را تعریف کنید
گام بعدی، ترکیب کردناین شش کلمه به سه عبارت دو کلمهای است که نشانگر هویت مطلوب شما باشد. این کار باعث میشود که تعریف عمیقتر و منسجمتری از خودایجاد کنید: موضوع فقطاین نیست که میخواهید با چه ویژگی شناخته شوید، بلکه مهم این است که چه کارهایی باید انجام دهید تا به آنجا برسید. به عنوان مثال، حرکت آرام، با حرکت خستگیناپذیر تفاوت دارد. وقتی سعی میکنید این شش ویژگی را با هم ترکیب کنید سبک رهبری شما متبلور میشود.
تریشیا این شش شاخص را به صورت زیر با هم ترکیب کرد:
• خلاق بودن با حفظ استقلال
• داشتن حس همکاری با دیگران به صورت اندیشمندانه
• نتیجه گرا بودن به صورت استراتژیک
تریشیا این نتیجه را در ارتباط با چند نفر از همکارانش امتحان نمود و آنچه دریافتاین بود که (خلاق بودن با حفظ استقلال و نتیجه گرا بودن به طور استراتژیک) به همراه آنچه او میتوانست توسط کوشش سازمان یافته یعنی (همکاری با دیگران به صورت حساب شده و اندیشمندانه) انجام دهد، همان سبک مديريت او را تشکیل خواهد داد. تریشیا خوشحال بود که بااین کار هم توانست بفهمد در حال حاضر چگونه رهبری است و هم اینکه میخواهد در آینده چه ویژگی مديريتي
داشته باشد.
4- عبارت سبک مديريت خود را بسازید سپس آن را امتحان کنید.
دراین گام، یک عبارت سبک مديريت بسازید و دو قسمت آن را با عبارت «برای اینکه» به هم ربط دهید. یعنی عبارت زیر را پر کنید:
من میخواهم با ویژگیهاي ... شناخته شوم برای آنکه بتوانم ... را ارائه نمایم.
عبارت سبک مديريت تریشیا چنین بود: «من میخواهم با ویژگیهای خلاق بودن با حفظ استقلال و نتیجهگرا بودن به طور استراتژیک شناخته شوم برای آنکه بتوانم سودآوری قابل توجهی برای شرکت ارائه نمایم.»
پس از آنکه عبارت سبک مديريت خود را تهیه نمودید، سه سوال زیر را از خود بپرسید و بررسی کنید آیا عبارت شما نیاز به تجدید نظر دارد:
• آیا هویت این سبک ميتواند به بهترین وجه تشریح کند من چه کسی هستم و چه کاری میتوانم انجام دهم؟
• آیا هویت این سبک همان چیزی است که از نظر سازمانی و از دید سهامداران ارزش ایجاد میکند؟
• با نشان دادن این سبک از خود، چه خطراتی را میپذیرم؟ آیا میتوانم با این سبک زندگی کنم؟
پس از این تمرین، تریشیا خوشحال بود که به سبک مديريت خاص خودش دست یافته که متناسب با نقش او در سازمان و تحقق اهداف سازمان است.
5- به هویت سبک خود واقعیت ببخشید.
برای اطمینان از اینکه سبک مديريت که با آن شناخته میشوید در فعالیتهای روزانه شما نیز نمود دارد، این موضوع را با افراد نزدیک به خود چک کنید. آیا آنها نیز شما را همانطور میبینند که شما میخواهید آن گونه باشید؟ اگر میگویید انعطاف پذیر و در دسترس هستید، آیا نظر بقیه هم همین است؟
بعد از آنکه تریشیا سبک مديريت خود را مشخص کرد، آن را با بقیه در میان گذاشت؛ او به بقیه گفت که به عنوان مدير سعی در تکامل خود دارد و از آنها خواست به او به خصوص درباره تلاشهایش برای بهبود حس همکاری با دیگران فیدبک بدهند.
تریشیا معتقد است تمرین ساختن سبک مديريت و داشتن انضباط روزمره جهت تحقق آن، باعث شد که او بر مهم ترین چالشهای نقش جدید خود در سمت فعلی متمرکز باقی بماند. برای اطمینان از اینکه سبک مديريت شما ایستا نیست، باید همواره در جهت تکامل آن در پاسخ به انتظارات مختلفی که در زمانهای گوناگون در زندگی حرفهایتان با آن مواجه هستید تلاش کنید.
در محیطهای کاری شاهد بودهایم که رهبرانی که خود آگاهی داشته اند و در جهت تکامل سبک مديريت شان گام برداشته اند، بیشتر احتمال داشته که موفقیت درازمدت کسب نمایند و از زندگی کاری خود لذت بیشتری ببرند.
منبع: HBR
ماخذ:دنیای اقتصاد
راهحل بازاريابي اجتماعي براي خروج از تله فقر
رموز موفقيت همكاري سهجانبه در پروژههاي مبارزه با فقر
فيليپ كاتلر
مترجم: ميثم هاشمخاني
بخش بيست و ششم
متن پیشرو، بیست و ششمين قسمت از ترجمه کتاب پرفروش«Up & Out Of Poverty» میباشد؛ کتابی که توسط «فیلیپ کاتلر» (Philip Kotler) تالیف و در سال 2009 منتشر شده است.
«فیلیپ کاتلر» بدون تردید مطرحترین چهره آکادمیک فعلی دنیا در حوزه مدیریت بازاریابی(Marketing Management) محسوب میشود. «کاتلر» با تالیف چندین متن درسی معتبر در زمینه دانش بازاریابی، جزو مشهورترین و معتبرترین نامها برای اکثریت قاطع از دانشجویان مدیریت و اقتصاد در سراسر دنیا به حساب میآید. کاتلر علاوه بر تالیف کتابها و مقالات متعدد در حوزههای مرسوم بازاریابی (بازاریابی اقتصادی)، مباحثی را نیز در زمینه یک مفهوم متناظر و خلاقانه؛ یعنی «بازاریابی اجتماعی» مطرح نموده است.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان
همانطور که در «بازاریابی اقتصادی»، هدف اصلی به کارگیری چارچوبهای تحلیلی علمی برای دستیابی به سود اقتصادی هر چه بیشتر میباشد، در «بازاریابی اجتماعی» نیز دستیابی به منافع اجتماعی هر چه بیشتر مد نظر قرار دارد؛ بنابراین «بازاریابی اجتماعی»، به تجزیه و تحلیل علمی برای افزایش بهرهوری فعالیتهای مختلف اجتماعی میپردازد؛ ضمن آنکه تمرکز ویژه آن بر فعالیتهای گروههای خیریه با هدف کمک به فقرا میباشد. نقطه اوج طرح ایده بازاریابی اجتماعی (Social Marketing) توسط «کاتلر»، به نگارش کتابی در این زمینه در سال 2009 مربوط میشود؛ کتابی به نام «رهایی از تله فقر» که بیست و ششمين قسمت از ترجمه آن در پیش روی خوانندگان محترم روزنامه دنیای اقتصاد قرار گرفته و قسمتهای بعدی آن نیز به صورت هفتگی (در روزهای چهارشنبه هر هفته) در صفحه اندیشه روزنامه دنیای اقتصاد منتشر خواهد شد. ضمنا عنوان اصلی انگلیسی کتاب مذکور عبارت است از:
Up & Out of poverty; The social marketing solutionگروه مترجم این کتاب، امید فراوان دارند که ترجمه کتابهایی از این دست بتواند در درجه اول ایدههایی جدید در راستای افزایش بهرهوری گروههای خیریه ایرانی فراهم ساخته و در درجه بعد مورد استفاده مدیران اجرایی کشور واقع شود:
در قسمت پیش، به بررسی دلایل اهمیت مشارکت سهجانبه سازمانهای دولتی، شرکتهای بخش خصوصی و نیز سازمانهای غیردولتي (NGO) پرداخته شد و یک مثال موفق در این زمینه تشریح گشت. با توجه به ماهیت متفاوت اهداف و فعالیتهای این 3 بخش، در این قسمت مطالبی با موضوع افزایش بهرهوری و کنترل تضاد منافع در چارچوب چنین همکاریهایی ارائه میشود:
طراحی یک استراتژی 3جانبه کارآمد
پیش از آغاز بحث همکاری 3جانبه بین بخش دولتی، بخش خصوصی و سازمانهای غیردولتی (NGO)، اجازه بدهید به مرور اجمالی مطالبی بپردازیم که در قسمتهای پیشین پیرامون وظایف کلیدی هر یک از این 3 بخش، در زمینه مبارزه با فقر بیان شد. این مطالب به صورت چکیده در جدول زیر منعکس شدهاند:
برای افزایش کارآیی پروژههای فقرزدایی که در چارچوب همکاری 3جانبه اجرا میشوند، لازم است 7 اصل کلیدی مورد توجه قرار گیرد. در ادامه به توضیح این اصول هفتگانه میپردازیم و برای توضیح بیشتر در هر مورد، به یکی از مثالهای کاربردی تشریحشده در قسمتهای پیش ارجاع خواهیم داد:
1- توافق بر سر اهداف مشترک:
یک مثال خوب در این زمینه، به پروژه موفقیت اوگاندا در کاهش نرخ ابتلا به ایدز از 15درصد به 6 و نیم درصد مربوط میشود. همانطور که به طور مفصل شرح داده شد، اکثر کارشناسان بررسیکننده این پروژه معتقدند که ارکان اصلی موفقیت آن به مشارکت 3جانبه و توافق دولت، بخش خصوصی و NGOها در زمینه دستیابی به هدف کلیدی پروژه یعنی کاهش سریع نرخ ابتلا به ایدز مربوط میشود؛ شرایطی که باعث شد بخش دولتی حمایت قاطعی از گسترش آموزشهای بهداشتي در مدارس و دانشگاهها داشته باشد و در کنار آن شرکتهای خصوصی و NGOها هم در راستای افزایش تاثیرگذاری این آموزشها، برنامههای موفقی را در زمینه توزیع وسیع وسایل پیشگیری از ایدز و همینطور گسترش دسترسی به تست تشخیص ایدز در مناطق مختلف جغرافیایی کشور، در دستور کار قرار دهند.
2- طراحی دقیق مسوولیت هر یک از بخشهای 3گانه:
پروژه گسترش دسترسی به پشهبندهای پیشگیریکننده از نیش پشههای منتقلکننده «مالاریا» که هدف تحت پوشش گرفتن 15 میلیون نفر را مدنظر داشت، نمونهای از همکاری موفق بخشهای دولتی و خصوصی را به تصویر میکشد که در چارچوب آن، نقش و مسوولیت هر بخش به طور دقیق و شفاف تعریف شده بود. در چارچوب این پروژه، شرکتهای خصوصی مشارکتکننده، این وظیفه را بر عهده گرفتند که شبکه توزیع پشهبندها را به اندازهای گسترده کنند تا کلیه افراد دارای استطاعت مالی خرید پشهبند، حتی در صورت سکونت در مناطق بسیار دورافتاده، بتوانند به سادگی پشهبندهای پیشگیریکننده از مالاریا را خریداری نمایند.
بخش دولتی هم کوشید تا با تمرکز روی افراد فاقد استطاعت مالی برای خرید پشهبند، وظیفه گسترش نفوذ پشهبند در میان این افراد را بر عهده گرفته و چنین هدفی را از طریق پرداخت سوبسید به انجام رساند. به علاوه NGOهای مشارکتکننده در این پروژه، وظیفه گسترش تبلیغات و آموزش در میان عامه مردم را بر عهده گرفتند. هدف از این پروژههای تبلیغاتی و آموزشی، آن بود که سطح سواد عامه مردم در مورد بیماری مالاریا به اندازهای ارتقا یابد تا حتی بعد از اتمام زمان اجرای پروژه، بخش عمده مردم به تهیه و استفاده از پشهبندها ادامه دهند.
3- تلاش برای جلب حمایت حداکثری از پروژه:
به عنوان مثال، میتوان به تجربه موفق پروژه پیشگیری از گسترش ایدز در تایلند اشاره كرد که توسط گروههای NGO به اجرا در آمد و در قسمتهای گذشته چندین بار مورد اشاره قرار گرفت. در این پروژه، کوشش شد تا با گسترش ارائه آموزشهای پیشگیرانه ایدز، شیوع این بیماری در تایلند کنترل شود. در آغاز، بسیاری از شرکتهای خصوصی فعال صنعت توریسم در تایلند با آن مخالف بودند و اجرای چنین پروژهای را به زیان صنعت توریسم تایلند میدانستند. طبیعتا ادامه این مخالفتها میتوانست باعث شود که بخش بالایی از انرژی مجریان پروژه به چالش با شرکتهای توریستی اختصاص یافته و انرژی کمتری برای فعالیتهای اصلی پروژه باقی بماند.
در چنین شرایطی، مدیر این پروژه کوشید تا از طریق مذاکرات متعدد با شرکتهای خصوصی مذکور، دغدغههای آنان را به خوبی تشخیص داده و جزئیات پروژه را به گونهای طراحی کند که به تدریج مخالفت این شرکتها به حداقل ممکن برسد. هماکنون شرایط به گونهای تغییر کرده است که اکثریت شرکتهای توریستی تایلند، دید کاملا مساعدی نسبت به پروژه فوق داشته و جملات تحسینبرانگیزی در مورد مجریان آن ابراز میکنند. به این ترتیب مجریان پروژه توانستند انرژی خود را بر آموزش وتبلیغات روشهای پیشگیری از ایدز متمرکز كرده و صدها هزار نفر را از ابتلا به ایدز نجات دهند.
4- آمادگی برای مصالحه و حل اختلافات:
یک مثال مناسب در این زمینه، به اختلافات موجود بین سازمانهای دولتی مرتبط با کشاورزی و شرکتهای خصوصی تولیدکننده کود در کشور مالاوی مربوط میشود. پس از هشدارهای مکرر کارشناسان مختلف در مورد ناکارآمدی سیستم پرداخت یارانههای کشاورزی در کشور مالاوی، سرانجام دولت این کشور تصمیم گرفت سیستم پرداخت یارانهها را اصلاح کند. این تصمیم دولت در ابتدا با مخالفت وسیع شرکتهاي خصوصی مرتبط با کشاورزی و به ویژه تولیدکنندگان انواع کود مواجه شد، اما با وساطت بانک جهانی، جلساتی با حضور نمایندگان سازمانهای دولتی، بخش عمده شرکتهای خصوصی مرتبط با کشاورزی و نیز اتحادیههای کشاورزان برگزار شد. نتیجه این سلسله جلسات، کاهش بیاعتمادی بین سازمانهای دولتی و شرکتهای خصوصی بود که سرانجام به طراحی برنامهای مرضیالطرفین برای اصلاح سیستم یارانههای بخش کشاورزی منجر شد.
5- آمادگی برای برقرار ساختن ارتباطات و تعاملات وسیع:
به عنوان نمونه پروژه پیشگیری از آسیب بلایای طبیعی در هندوراس را در نظر بگیرید. برای موفقیت این پروژه، نیاز گستردهای به برقرارسازی ارتباطات با گروهها و سازمانهای مختلف وجود داشت. برای مثال لازم بود هماهنگی وسیعی با دولتهای محلی و شهرداریهای مختلف صورت گیرد تا با شیوه نصب و استفاده از سیستمهای «هشدار سریع» آشنا شوند. همچنین لازم بود مربیان متعددی تحت آموزش قرار گیرند تا بتوانند شهروندان را با اصول کلی مربوط به کمکهای اولیه آشنا سازند. از طرف دیگر لازم بود تعامل مناسبی با حامیان مالی این پروژه برقرار شده و پس از آگاهی از نوع دغدغههای اصلی هر یک از آنان، گزارشهایی اختصاصی در مورد فرآیند اجرا و میزان موفقیت پروژه آماده شود؛ گزارشهایی که به صورت جداگانه و با تکیه بر نوع دغدغههای هر یک از حامیان مالی تهیه ودر اختیار آنان قرار میگرفت.
6- طراحی ساختار ویژهای به منظور اطمینان از پایداری نتایج پروژه:
پروژه اجراشده توسط بنیاد «بیل و ملیندا گیتس» برای کمک به خانوادههای بیخانمان، تاکید فراوانی بر پایدارسازی نتایج برنامه خود داشت. به عبارت دیگر مدیران اجرایی این پروژه میخواستند مطمئن شوند که پس از پایان دوره موقت اقامت خانوادهها در خانههای ارائهشده در چارچوب این پروژه، احتمال ناچیزی برای بیخانمانی مجدد آنان وجود داشته باشد.
برای دستیابی به این هدف، برنامههای مکملی در دستور کار قرار گرفت که در چارچوب آنها، علاوه بر اختصاص خانههایی برای اقامت موقت خانوادههای فقیر، خدمات اجتماع مختلفی مانند آموزشهای شغلی را دریافت کنند.
7- بررسی منظم شاخصهای اندازهگیرنده میزان موفقیت پروژه:
در پروژه گسترش آموزشهای مرتبط با تنظیم خانواده و پیشگیری از بارداریهای ناخواسته در میان خانوارهای فقیر، بخش ویژهای برای ارزیابی میزان تاثیر حاصل از اجرای پروژه در مناطق مختلف در نظر گرفته شد. به این ترتیب مدیران پروژه میتوانستند میزان سازگاری استراتژیهای مورد استفاده خود با ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی هر یک از بخشهای جامعه هدف را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند.
به عنوان نمونه یکی از این پژوهشها نشانگر آن بود که اجرای پروژه مذکور در میان زنان شاغل در کارخانههای صنعتی با موفقیت مطلوبی روبهرو بوده و توانسته است میزان استفاده این زنان از روشهای مختلف پیشگیری از بارداریهای ناخواسته را بین 10 تا 25 درصد افزایش دهد.

مترجم: محمود بیگلری
هر فروشی، هرچند بزرگ که رضایت مشتری را جلب نکند یا سود مناسبی نداشته باشد، اهمیت چندانی برای کسبوکار شما نخواهد داشت.
اکثر شرکتها زمان کافی را برای بررسی تمام عوامل مؤثر در فروش خود صرف نمیکنند و تلاش نميكنند كه اشتباهاتشان را جستوجو کنند، نقاط قوت خود را بشناسند و بفهمند چگونه بهتر عمل کنند.
تصور اینکه هر فروشی برای مشتری یا برای فروشنده منفعت دارد اشتباه است.
دلایل متفاوتی وجود دارند که باید استراتژی فروش (sales strategy) سازمان تان را به طور پیوسته ارزیابی و بازنگری کنید. سه دلیل رایج در این زمینه عبارتند از: کالاهای مرجوعی بیش از حد، حاشیه سود ناچیز و از دست دادن مشتریان. فرقی نمیکند که سازمان شما ارائه دهنده خدمات مشاورهای فوق تخصصی باشد یا سازنده سنتی کتری. این واقعیت در مورد تمام کسب و کارها یکسان است؛ «عامل کلیدی در کسب حداکثر سود، یافتن فروشهایی است که رضایت مشتریان را در بردارند و باعث رشد کسب و کار میشوند.»
راس لمباردو، ريیس شرکت پیک فعال در حوزه مشاوره فروش (EAK Sales Consulting)، اظهار میدارد: «قبل از بررسی عوامل بیرونی باید به عناصر درونی سازمان بپردازید. تعداد کمی از شرکتها فروشهای ناموفق خود را بازنگری میکنند. متاسفانه حتی تعداد کمتری، فروشهای موفق خویش را بررسی میکنند. کمتر اتفاق میافتد که وقتی یک فروش موفق داریم از خود بپرسیم: چه کاری را درست انجام دادیم؟ که برای فروشهای بعدی هم آن كار درست را تکرار کنیم.»
لمباردو عقیده دارد اکثر شرکتها زمان کافی را برای بررسی تمام عوامل مؤثر در فروش صرف نمیکنند- یعنی تلاش نمیکنند اشتباهاتشان را جستوجو کنند، نقاط قوت خود را بشناسند و بفهمند که چگونه بهتر عمل کنند. یک مدیر فروش یا فروشنده خوب همیشه این دو سوال را از خود میپرسد: آیا این فروش به نفع خریدار بود؟ به نفع ما چطور؟
روش سنجش فروش موفق:
1- آیا مشتری راضی است؟
بخشی از انجام یک فروش خوب، فهمیدن این نکته است که «مشتری در خریدش به دنبال رفع چه نیازی است.» اینگونه تصور کنید که در ابتدا مشتری در موقعیت A است و با خرید محصول یا سرویس شما میخواهد به موقعیت B برسد. برای مثال، اگر مشتری یک سرویس تخصصی از شما میخرد، قصد دارد درآمد خود را افزایش دهد، هزینهها را کاهش دهد یا سهم بیشتری در بازار به دست آورد (موقعيت B).
با جمعآوری اطلاعات دقیق در مورد نظر و نیاز مشتری قبل از فرآیند فروش، قادر خواهید بود تا پس از انجام فروش توفیق خود را در رفع نياز آنها بررسی کنید. در این بازنگری میتوانید موفقیت خویش در تعریف درست نیاز و راه رفع آن را از مشتری نیز جویا شوید.
لمباردو عقیده دارد یک روش مفید در ارزیابی فروش در نظر گرفتن هر فروش به شکل یک مطالعه موردی (case study) است. این روش به شما کمک خواهد کرد تا از ابتدا خط مشی روشن و مدونی برای اقدامات خویش در نظر گرفته و بدانید که دقیقا به دنبال چه هستید.
2- ارتباط مؤثر با مشتریان برقرار کنید.
برای ارزیابی فروش ایجاد یک راه ارتباطی دائم با مشتریان ضروری است. انجام این کار احتیاج به مقدار کمی نیروی انسانی و مهارت دارد. ارسال نظرسنجیهای کلی و گسترده به تمام مشتریان روش مناسبی برای استخراج اطلاعات مورد نیاز، از جمله میزان رضایت آنان، نیست. برای مثال شرکت جمکیتی، جواهر فروش سفارشیساز آنلاین (GemKitty online retailer) را در نظر بگیرید. این شرکت به مشتریانش این امکان را میدهد تا مدل مورد نظرشان را به صورت آنلاین طراحی کنند. سپس صنعتگران شرکت طرح نهایی را در کارگاه شرکت میسازند. به همراه کالا یک یادداشت دست نویس به دستخط صنعتگر همان کالا برای مشتری ارسال میشود. این یادداشت حاوی اطلاعات جالبی از نحوه ساخت آن کالا، حتی نوع چای نوشیده شده توسط جواهرساز در زمان ساخت، است. بعد از چند هفته شرکت اقدام به ارسال یک پرسشنامه به همان دستخط میکند. مشتری به راحتی نویسنده پرسشنامه را شناخته و با داشتن حس آشنایی قبلی به سوالات نظرسنجی با رغبت بیشتری پاسخ میدهد. در پایان به جهت قدردانی از مشتری یک کارت هدیه 15 دلاری نیز برای او ارسال میشود. مدیر این شرکت میگوید: «ما تمام سعیمان را میکنیم تا با مشتریان ارتباط برقرار کرده و نظرات آنها را در کار خود لحاظ کنیم.»
لمباردو پیشنهاد میکند که جمعآوری اطلاعات بايد به آرامی صورت گیرد. به بیان دیگر، با درخواست اطلاعات زیاد از ابتدا، باعث مزاحمت و رنجش مشتری میشوید و این امر میتواند به عدم پاسخ از جانب او منجر شود. اما، با پرسیدن سوالات درست و مناسب و حتی پیشنهاد ارائه تخفیف در خرید بعدی مشتریان رغبت بیشتری به پاسخگویی نشان میدهند.
پرسیدن سوالات درست و مناسب در پرسشنامهها امری ضروری است. لمباردو اظهار میدارد: «در بسیاری از موارد سوالات پرسشنامهها بیفایده هستند. به این دلیل که از رتبهبندی جوابها بر پایه 1 تا 10 استفاده میکنند. افراد در این گونه موارد مقایسهای، تنبل بوده و معمولا گزینه 10 را انتخاب میکنند.» پرسیدن سوالات غیرگزینهای (یا بهنوعی تشریحی) به مراتب بهتر است. به عنوان مثال: «آیا ما را به دوست یا همکار خود پیشنهاد میدهید؟» یا این سوال برگزیده لمباردو «با توجه به تجربه و شناخت خود از ما، آیا دوباره از ما خرید خواهید کرد؟»
اگر پاسخ منفی است، علت را سوال میکنید. در بیشتر مواقع مشتریان علت را به شما خواهند گفت. طفره رفتن از جواب میتواند بدلیل نداشتن وقت یا نوعی احساس نگرانی از عواقب پاسخ باشد. راه حل، تغییر سوال و جویا شدن از چگونگی بهتر شدن فروش بعدی است. این را بدانید که اگر سوال درست و مناسب نپرسید هرگز جوابی از مشتری دریافت نخواهید کرد.
3- حاشیه سود را به درستی تعیین کنید.
اگرچه رضایت مشتری در موفقیت بلند مدت کسب و کار نقش تعیین کنندهای دارد، عامل حاشیه سود به مراتب مهمتر است. حتی اگر سازمان شما دارای پروسه فروش موفقی است، کسب و کار شما میتواند درگیر مشکلات ناشی از کاهش حاشیه سود یا افزایش هزینهها باشد.
لمباردو میگوید: «فروش شما میتواند بسیار زیاد باشد، اما همچنان به سمت ورشکستگی پیش بروید. ندانستن حاشیه سود هر واحد از فروش بیمبالاتی بزرگی است. اگر حاشیه سود مناسبی ندارید باید علت را جویا شوید. آیا مقدار تخفیفات بیش از حد است یا هزینهها بسیار بالا است؟»
در هر صورت، چاره کار شناسایی و کنترل است. اگر تخفیفهای شرکت شما بیش از حد است، احتمالا ریشه در فرهنگ سازمان
(corporate culture) دارد که باعث قیمتگذاری نامناسب شده است. لمباردو میافزاید: «در کسب و کارهای کوچک معمولا این مشکل از ردههای بالا، عمدتا صاحب اصلی، شروع میشود. من همیشه از کارکنانم میپرسم که اولین و بهترین راه افزایش درآمد شما چیست؟ تقریبا جواب همه این است که از ريیس (من) باید پرسید. جواب من این است: نه، دست از تخفیف دادن بردارید.»
برای ایجاد و حفظ حاشیه سود، باید میزان ارزش ارائه شده توسط کسبوکار خود را افزایش دهید. بدین منظور باید وجوه تمایز کالا یا سرویس خود را در مقایسه با رقیبان، شناسایی و ایجاد کنید. سپس، مزایای استفاده از کالا یا سرویس متمایز خویش را به مشتری انتقال دهید.
4- با مشکلات مستقيما روبهرو شوید.
بدون شک کسبوکار شما با بعضی از مشتریان به مشکلاتی برخواهد خورد که بايد با درایت با آن برخورد کنید. مدیر شرکت جمکیتی زمانی را به یادمیآورد که یکی از مشتریانش با درج اشتباه آدرس خود باعث ارسال سفارش به جای دیگری شده بود. پس از دریافت نکردن کالا، مشتری با عصبانیت و عدم پذیرش خطای خود درخواست ارسال فوری سفارش خود را داشت.
بنا به نظر لومباردو، شرکت شما در بلند مدت پول بیشتری از دست خواهد داد، اگر شما به مسائلی از این دست توجه نکنید. با این فلسفه، جمکیتی با وجود زیانی که کرده است، قطعه دیگری جواهر به زن تحویل میدهد.
ماخذ:دنیای اقتصاد
دكتر مرتضي بينا
من قصد پیشبینی آینده دلار، یورو و طلا را ندارم و نمیخواهم توصیه خرید یا فروش آنها را بکنم؛ ولی بد نیست به نکات زیر در مورد دلار، یورو و طلا توجه کنیم وخصوصا رابطه پیشرفت تکنولوژی و مواد خام در آخر مقاله را در نظر بگیریم.
دلار: مدتی است که بانک مرکزی آمریکا سعی میکند نرخ بهره را پايین نگه دارد تا به اقتصاد آمریکا رونق ببخشد و بانکها را به وام دادن تشویق کند. برای این کار از حدود سال 2007 بهطور مرتب پول به بازار تزریق کرده است. در اوايل این دوره چون بانکها به پس گرفتن وامهایشان اطمینان زیادی نداشتند از وام دادن (بهطور نسبی) خودداری کردند. وام ندادن بانکها باعث شد که با وجود تزریق زیاد پول، حجم نقدینگی خیلی بالا نرود. انتظار میرود وقتی که رونق اقتصادی به آمریکا برگردد و بانکها با اطمینان خاطر شروع به وام دادن بکنند، حجم نقدینگی با سرعت زیادی بالا برود. البته بانک مرکزی آمریکا گفته است که قادر خواهد بود با بالا بردن نرخ بهره و ابزارهای دیگر، نقدینگی اضافی را از بازار جمع کند و جلوی تورم غیرقابل کنترل را بگیرد. این در حالی است که بسیاری از مفسران فکر ميكنند که بانک مرکزی آمریکا نخواهد توانست با سرعت کافی نقدینگی اضافه را از بازار جمع کند و در نتیجه تورم در آمریکا با نرخ بالا در آینده نزدیک اجتنابناپذیر است. هر چند من شخصا معتقد هستم بانک مرکزی آمریکا فرصت زیادی داشته تا ابزارهای مالی جدید خود را آزمایش کند و احتمالا خواهد توانست از عهده جمع کردن نقدینگی به موقع از بازار برآید. در مورد وضعیت اقتصادی، تجربه نشان داده که قابلیت جابهجايی نیروی کار، مهاجرت متخصصین، روحیه خودساختگی، مالیات کمتر و عدم علاقه به مداخلات دولتی در امور کسبوکار، اقتصاد آمریکا را نسبت به اروپا و ژاپن انعطافپذیرتر میکند و احتمالا با فشار موجود برای کم کردن بودجه دولتی و پايین آمدن مالیات ها، شاهد تظاهراتی از قبیل یونان نخواهیم بود. بخوانید رونق اقتصادی آمریکا زودتر صورت خواهد گرفت و برای جمع کردن نقدینگی بهرهها بالا خواهد رفت و تقاضا برای دلار زیاد خواهد شد.
یورو: ما همین چند وقت پیش شاهد بحران پولی یونان و ایرلند به علت کسری بودجه آنها و عدم توانايیشان در گرفتن وامهاي جدید بودیم که نهایتا اروپا مجبور شد از ذخیره مخصوص کمکی خود استفاده کند و پول در اختیار این دو دولت بگذارد. الان هم بازار سرمایه بسیار نگران کشور پرتغال است که این نگرانی را میتوان بهراحتی از دو برابر بودن نرخ بهره وام به پرتغال در مقایسه با وام به آلمان مشاهده کرد.
هماکنون صحبت از بالا بردن ذخیره کمکی اروپا در میان است که نشانه نگرانیهای بیشتر در عدم توانايیهای دولتهاي مذکور و دیگر دولتها در کم کردن کسری بودجه خود و عدم اعتماد بازار سرمایه به ارائه وام به این دولتها است. همچنین نگرانی زیادی در عدم توانايی اسپانیا و ایتالیا در کنترل کسری بودجه خود و توانايی در گرفتن وامهای جدید وجود دارد. هماکنون هم نگرانیهايی در مورد بازگشت وامهايی که بانکهای فرانسوی به یونان دادهاند، وجود دارد. البته باید گفت که اقتصاد اسپانیا در اندازهای است که ذخیره کمکی اروپا کفایت نخواهد کرد و احتمالا آلمان و فرانسه هم حاضر نخواهند شد که با بستن مالیات بیشتر به مردم خود به کمک اسپانیا بیایند، تا چه برسد به این که به کمک ایتالیا بیایند که در اقتصاد اروپا حجم بزرگی را اشغال میکند. برای خروج اروپا از بحران مالی فعلی، همفکری و تعامل بین کشورهاي اروپايی لازم است؛ در حالی که از نظر فرهنگی و اخلاقیات بسیار با هم متفاوت هستند. علاوه بر این، کلا اروپايیها به نقش دولت بسیار اهمیت میدهند و انتظار دارند که دولتها مستقیما مشکلات مردم را حل کنند. این مساله باعث ميشود که مالیات ها بیشتر باشد و کسبوکارها از انعطاف کمتری برخوردار باشند. بخوانید رونق اقتصادی اروپا با تاخیر صورت خواهد گرفت و تقاضا برای یورو زیادتر نخواهد شد.
طلا: مدتها است که اقتصاددانان و سرمایهگذارانی همچون «وارِن بافت» به طلا با دیده تحقیر نگاه ميكنند و سرمايهگذاری در طلا را در بهترین شرایط، معادل پول زیر متکا و بدون استفاده گذاشتن میدانند. شاید هم که اینطور باشد، ولی قبل از آنکه طلاهای خود را بفروشید، این سوالها را از خود بکنید:
آیا برای پول نقد خود، چه به ریال، چه به دلار یا یورو فکر بهتری دارید؟
الان مرتب صحبت از این ميشود که بانک مرکزی چین در حال خرید طلا است و مردم خود را تشویق میکند که مقداری از سرمایه خود را بهصورت طلا نگهداری کنند. مسلما چین نگران کم ارزش شدن دلارهای هنگفت خود است که به صورت یک تریلیون دلار اوراق قرضه آمریکا و در مجموع حدود سه تریلیون دلار است. سیستم پولی آمریکا میتواند ارزش دلار را پايین بیاورد تا هم اثرات کسری بودجه خود را کم کند و هم قابلیت رقابت صادراتی بهتری داشته باشد.
در سالهای 1980 ارزش واقعی هر اونس طلا با در نظر گرفتن تورم چیزی حدود 2300 دلار بوده است (850 دلار در سال 1981). البته باید بگویم بعد از آنکه دولتها تصمیم گرفتند که ارزش پول خود را شناور کنند و ارزش پول کاغذی را از طلا جدا كنند، طلا به شدت سقوط کرد. امروزه میزان دادوستد در دنیا به حدی بالا است که فعلا نمیتوان به دوره قابلیت جایگزینی پول کاغذی با طلا بازگشت. بهنظر میرسد علت بالا رفتن قیمت طلا در سالهای اخیر به خاطر نگرانی مردم از بیارزش شدن پولهای کاغذی و نبود اطمینان برای سرمايهگذاری در شرکتها و نداشتن آلترناتیو بهتربوده باشد. این را در نظر داشته باشید که در دوران شکوفايی اقتصادی آمریکا و جهان در سالهای 1995 تا 2000، قیمت طلا در هر اونس حدود 250$ بود. بنابراین میتوان انتظار داشت که با شروع مجدد پیشرفت اقتصادی، قیمت طلا سیر نزولی خود را شروع کند. هر چند که میتوان انتظار پايین آمدن قیمت طلا از سقف 1800 دلار را داشت، ولی تا وقتی كه از خروج اروپا از بحران اطمینان حاصل نکردهاید برای به کلی کنار گذاشتن طلا عجله نکنید.
رابطه پیشرفت تکنولوژی، هند، چین و مواد خام
چیزی که با اطمینان خاطر میتوان گفت این است که پیشرفتهای تکنولوژیک باعث ارزان شدن شدید قیمت ارتباطات و دسترسی مردم در کشورهای فقیرتر به دانش و خواستن زندگی بهتر شده است. در عین حال خواستن زندگی بهتر به معنی مصرف بیشتر با الگوهای مصرف کشورهای صنعتی شده است. مصرف بیشتر یعنی تقاضای بیشتر برای اتومبیلهاي بیشتر، خانههاي بزرگتر، اسبابهاي لوکستر، مواد غذايی متنوعتر و غیره. همه اینها به معنی تقاضای بیشتر برای مواد خام است. با صنعتی شدن چین و هند که در اثر پیشرفتهاي تکنولوژی خصوصا در زمینه ارتباطات به وجود آمده و با محدود بودن منابع قابلدسترس، باید منتظر بالا رفتن قیمت واقعی مواد خام باشیم. با توجه به نگرانیهاي چین از پايین آمدن ارزش دلار و عدم توانايی در جذب دلارهای صادراتی در صنایع داخلی، احتمالا سعی در خرید هرچه بیشتر منابع مواد خام در کشورهای جهان سوم خواهد کرد. چین با توان هدایت سه تریلیون دلار ذخيره به سوی منابع خام میتواند در نوسان قیمتهاي مواد خام بسیار اثرگذار باشد و به همین دلیل مجبور است خریدهاي خود را با دقت و با طمانينه انجام بدهد. از طرف دیگر، بالا رفتن قیمت مواد خام به گرانتر شدن هزینههاي شرکتهايی که ورودیشان مواد خام است، منجر ميشود از قبیل اتومبیلسازیها، لوازم خانگی و غیره. من شخصا اعتقاد دارم که آینده متعلق به شرکتهای پیشرفته تکنولوژی خواهد بود؛ چون از یک طرف به قیمت مواد خام وابسته نیستند و از طرف دیگر با بالا رفتن قیمت مواد خام، تقاضا برای بهبود بهرهوری بالا میرود که فقط شرکتهای داراي تکنولوژی پیشرفته از عهده جواب این تقاضا برمیآیند.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان
با وجود گذشت بيش از يك قرن از شكلگيري روابط عمومي در جهان و بيش از نيم قرن از پايهريزي اولين واحد روابط عمومي نوين در ايران، به نظر ميرسد كه هنوز بر سر دستيابي به تعريفي كه با جامعيت و مانعيت، وظايف، فلسفه و اهداف روابط عمومي را مشخص كرده باشد، چالش وجود دارد و اتفاق نظر روشني حاصل نشده است. گروهي روابط عمومي را «هنر»، برخي «علم» و بعضي هم آن را «حرفه» دانستهاند. همچنين است اين پرسش كه: روابط عمومي، حرفهاي است مديريتي يا ارتباطي؟
شايد بتوان گفت كه روابط عمومي در واقع تركيبي از علم، هنر و حرفه باشد. هنر است،چرا كه بايد با زيبايي، ظرافت و منطبق با سليقههاي مخاطبان و با هدف اصلاح پي برود؛ علم است، چرا كه بايد اصول و مباني آن بر پايه علمي استوار باشد-كه البته هست-و از دانشهاي مختلف بشري همچون : جامعهشناسي، مديريت، بازاريابي، روانشناسي و .... بهره كافي بگيرد؛ حرفه هم هست، چرا كه از هنر، دانش و تجربه براي پيشبرد هدفهاي سازمان بهره ميگيرد.
روابط عمومی، ارتباطات و مدیریت
براي پاسخ دقيقتر به اين پرسش که: \"روابط عمومي، حرفهاي است مديريتي يا ارتباطي؟\"، مروري بر زمينهها و چگونگي شكلگيري روابط عمومي و بنيادهاي آموزشي و تعليمي آن، لازم به نظر ميرسد .
«ايوي لي»، بنيانگذار روابط عمومي در ايالات متحده آمريكا، از عرصه خبرنگاري و كار در روزنامهها به روابط عمومي وارد شد. هم اكنون در دانشكدهها و مراكز آموزش عالي كار در بيشتر كشورهاي دنيا، رشته روابط عمومي در كنار رشتههاي ديگري همچون: روزنامهنگاري، مطالعات رسانه، خبرنگاري راديويي- تلويزيوني و موارد مشابه تدريس ميشود .
در ايران نيز، زندهياد دكتر حميد نطقي، پدر روابط عمومي ايران و مؤلف اولين آثار در اين حوزه، روابط عمومي را با نگاهي ارتباطي پايهريزي كرد و بعداً نيز در آغاز آموزش علمي اين رشته در سال 1346 و در «مؤسسه عالي مطبوعات و روابط عمومي»، اين روزنامه كيهان بود كه مسئوليت تربيت نيروهاي متخصص در رشته روابط عمومي را عهدهدار شد؛ يعني شكلگيري اين رشته را مديريت خواندهها و مديران نقش نزدند؛ بلكه نويسندگان برجسته، خبرنگاران علاقهمند و كساني كه از منظر ارتباطات و هنر نويسندگي به روابط عمومي مينگريستند، نقش اصلي را در تأسيس و آموزش اين رشته به عهده گرفتند .
نگاهي اجمالي به سرفصلهاي اين رشته و دروسي كه به دانشجويان ارائه ميشود، نشان ميدهد كه فقط دو درس مرتبط با مديريت يعني «اصول سازمان و مديريت» و «مديريت روابط عمومي» براي دوره كارشناسي اين رشته در نظر گرفته شده كه با توجه به اهميت، گستردگي و ضرورت آموزش مباحث مديريتي در روابط عمومي، كافي به نظر نميرسد.
هماكنون نقش و جايگاه مديريت در روابط عمومي تا جايي پيش رفته كه در اكثر تعاريف جديد از روابط عمومي، جاي پاي علم مديريت در اين حرفه به ميان آمده است. در واقع روابط عمومي در یک جايگاه خاص در رده يك از كارهاي مديريتی است. يعني همان گونه كه مدير سازمان يا مؤسسهاي براي اداره امور يا سازمان تحت سرپرستي خود به كارهايي از قبيل: سازماندهي، تأمين نيروي انساني، هدايت و نظارت بر كارها، هماهنگ كردن، برنامهريزي و نظاير اينها ميپردازد، بايد به نوعي كوشش پيگير، علمي و مداوم براي تأثيرگذاري بر افكار عمومي نيز دست بزند كه تصوير مؤسسه يا سازمان خود را به بهترين شكل و شمايلي براي مخاطبان ارائه دهد.
البته تحقق اين هدف، جز با استفاده از تكنيكهاي ارتباطي همچون: اقناع، ارتباط با رسانهها، انتشارات، تبليغات، تحقيقات، ارتباطات مردمي و ... ممكن نيست. به ديگر سخن، حرفه روابط عمومي در رده يكي از كارهاي مديريتي و به تعبيري «فلسفه اجتماعي مديريت» است كه فعاليتهايش را از مسير ارتباطات به انجام ميرساند . به راستي چه كسي ميتواند ادعا كند كه صرفاً با گذراندن واحدها و دورههاي صرف مديريتي همچون: سرپرستي، برنامهريزي، تحقق در عمليات، مديریت منابع انساني و .... ميتواند در حرفه روابط عمومي به موفقيت لازم دست پيدا كند؟! بر همين اساس می توان ادعا کرد که شخصي كه صرفاً ارتباطات انساني، سياسي، تصويري، انتشارات و ... را خوانده باشد بدون آن كه با پايههاي علم مديريت آشنايي داشته باشد، نخواهد توانست مدیر موفقی در عرصه روابط عمومی باشد. به جرأت ميتوان گفت كه اين دو مكمل يكديگر هستند و براي تحقق روابط عمومي موفق و مؤثر ، بهرهگيري از دستاوردها، يافتهها و تكنيكهاي هر دو شاخه از دانش بشري، ضروري و لازم است.
مديران روابط عمومي به واسطه اينكه با انسانها و روابط پيچيده آنها سروكار دارند، بايد بيش از ديگر مديران به دانش مديريت و نيز دانشهاي ديگري نظير : جامعهشناسي و روانشناسي، مجهز و مسلط باشند.
مديريت در ماهيت روابط عمومي است
با مروري بر آن چه اشاره شد، ميتوان نتيجه گرفت كه مديريت در ماهيت فعاليتهاي روابط عمومي نهفته است و بدون آن نميتوان روابط عمومي به معناي واقعي و علمياش را متصور شد. به عبارتي روابط عمومي با بهرهگيري از علم و فنون مديريت، در حال توسعه و گسترش و تثبيت است و نيازهاي مديريتي آن را تا به اين مرحله از فعاليت كشانده است. اگرچه روابط عمومي در ذيل ارتباطات طبقهبندي شده، اما مديران و كارشناسان روابط عمومي، بنا به سرشت كار خود، نيازمند آشنايي با تحولات بيوقفه در عرصه دانش مديريت و بهرهگيري از تكنيكهاي متعدد و متنوع و مؤثر آن هستند .
پيشنهاد
بر پايه مطالب مطرح شده، ميتوان به استادان و مديران روابط عمومي توصيه كرد با توجه بيشتر به دروس مديريت در سرفصلهاي رشته روابط عمومي و جدي گرفتن دورههاي كارآموزي براي دانشجويان اين رشته، جنبههاي حرفهاي و كاربردي رشته روابط عمومي را بيش از پيش تقويت كنند.
مديران ارشد روابط عموميها نيز ضمن گذراندن دورههاي مديريت و سرپرستي، كارشناسان خود را با اين دانش ضروري و تكنيكهاي كاربردي آن در عمل آشنا سازند.
شايد در اين صورت باشد كه روابط عمومي به درجهاي از كارآمدي برسد كه بتوان گفت: «سازماني كه روابط عمومي كارآمد دارد، خاري به پاي كارگزارانش فرو نخواهد رفت. »
کارشناس ارشد علوم ارتباطات اجتماعی از دانشگاه علامه طباطبایی و
مدیر کل روابط عمومی و امور بین الملل شرکت مدیریت منابع آب ایران)
ماخذ:کاوشگران روابط عمومی
تنها تجارت «عادلانه»، تجارت آزاد است
مایکل هرد
مترجم: حسين راستگو
منبع: كاپيتاليسم مگزين
تنها نوع تجارت «عادلانه» تجارت آزاد است. آزادي تجارت تنها چينش عادلانهاي است كه بشر تا به حال تدبير كرده يا خواهد كرد.
هدف هر گونه موافقتنامه تجاري بايد آزادسازي تجارت تا بيشترين اندازه ممكن باشد. با اين كار، افراد فعال در بازار خود درمييابند كه چه چيزي منافعشان را به بهترين شكل برآورده ميسازد. آيا مثلا تاير خودروها بايد در آمريكا ساخته شود يا در جايي ديگر؟ آيا كفش و كاپشن بايد در آمريكا توليد شود يا در كشوري كه ميتواند آنها را با كارآيي بيشتر و هزينهاي كمتر (حتي با در نظر گرفتن هزينه صادرات اين محصولات به آمريكا) بسازد؟ هيچ سياستمداري آن قدر تيزهوش يا بافضيلت نيست كه پاسخي كه به اين سوالات ميدهد، چنان همهجانبه باشد كه كل مردم يك كشور (يا همه مردم دنيا) در آن در نظر گرفته شوند. چنانكه بيشتر آمريكاييها به خوبي ميدانند، سياستمداران چه به لحاظ ذهني و چه به لحاظ اخلاقي، از كمترين صلاحيت براي اتخاذ هر نوع تصميم مهمي برخوردار هستند. افزون بر آن، هيچ فرد واحدي - حتي يك فرد تيزهوش و اخلاقي - احتمالا نميتواند مقدار درست صادرات و وارداتي را كه در هر زمان مشخص بايد در هر كشور معيني انجام گيرد، محاسبه كند. ميزان اينها بايد نتيجه تعداد بيشماري - هزاران و حتي ميليونها - تصميم جداگانهاي باشد كه هر روزه از سوي مصرفكنندگاني كه در فكر منافعشان هستند، اتخاذ ميشوند.
اما تنها نوع تجارت «عادلانه» تجارت آزاد است. آزادي تجارت تنها چينش عادلانهاي است كه بشر تا به حال در سر پخته يا در آينده تدبير خواهد كرد. اين بدان معنا نيست كه تحت تجارت آزاد، همه شاد و راضي خواهند بود. البته كه شاد كردن همه ناممكن است. اگر خواربارفروشي كوچكي در گوشهاي از يكي از خيابانهاي شهر به اين خاطر از ميدان كسبوكار بيرون رانده شود كه فروشگاه بزرگي، اندكي آن طرفتر كالاهايي با كيفيتتر را با قيمت كمتري ميفروشد، باز هم اكثر خواربارفروشها شاد و خوش خواهند بود. صاحب فروشگاه كوچك، خانواده و وفادارترين مشتريانش شاد نخواهند بود. آيا اين به آن معنا است كه آزادي تجارت كه باعث شده فروشگاه بزرگ بتواند كار خود را كمي پايينتر از خواربارفروشي كوچك آغاز كند، ناعادلانه است؟ البته كه نه. زندگي عادلانه نيست؛ دست كم اگر «عدالت» را شاد كردن همه تعريف كنيم. همين داستان درباره صادرات و واردات نيز درست است. اگر بنگاهها در يك كشور خارجي بتوانند كالاهايي با كيفيت به قدر كافي خوب را با قيمتي به اندازه كافي اندك توليد كنند و اين كار را بهتر از هر بنگاهي در خود آمريكا انجام دهند، آمريكاييهاي خردمند بهترين محصول را با بهترين قيمت ممكن خواهند خريد. اين كاري است كه مصرفكنندگان معمولا انجام ميدهند و بازار آزاد (كه آزادي تجارت را نيز در خود دارد) امكان انجام چنين كاري را برايشان فراهم ميآورد.
حتي سوسياليستهايي مانند باراك اوباما (كه بسيار كمتر از آنچه تصور ميشود، تيزهوشاند) اين نكته بنيادين را درك ميكنند. هنگامي كه از «تجارت عادلانه» سخن ميگويند، به خوبي ميدانند كه هيچ گاه بافتي اقتصادي را پديد نخواهند آورد كه همه در آن به يك اندازه شاد و سرخوش باشند. معنايي كه از واژه «عادلانه» مراد ميكنند - هر چند اين گفته را نميپذيرند - اين است كه گروههايي را كه به آنها راي دادهاند، به بهاي ضرر ديگران خشنود سازند. هنگامي كه ليبرالدموكراتسوسياليستي مانند باراك اوباما ميگويد «بياييد تجارت را عادلانه كنيم»، اين معنا را در ذهن دارد: «بياييد از قانون جهت ايجاد منافعي براي آن دسته از اتحاديههاي كارگري كه پول زيادي به من ميدهند و نيز جهت در تنگنا قرار دادن آنهايي كه با اين اتحاديهها رقابت ميكنند، استفاده كنيم». همين نكته درباره استدلال جمهوريخواهان سوسياليست نيز (كه تعداد زيادي از آنها را سراغ داريم) برقرار است. جمهوريخواهان سوسياليست (يا اگر ميپسنديد، جمهوريخواهان فاشيست) بر سر معاملاتي مذاكره ميكنند كه به بهاي ضرر گروهها يا افرادي كه با حاميانشان رقابت ميكنند، به گروههايي كه به لحاظ سياسي براي آنها مطبوعيت دارند، سود ميرسانند.
اين داستان درباره عبارت كهنه و ملالآور «زمين بازي يكدست» (چيز ديگري كه باراك اوباما ستايشش ميكند) نيز درست است. تنها زمين بازي يكدست زميني است كه در آن همه به يك اندازه آزادند كه به رقابت و توليد بپردازند. اگر همه براي فروش محصول خود و حفظ هر آنچه كه از آن به دست ميآورند حقي برابر داشته باشند، زمين بازي يكدست خواهد بود.
البته زمينهاي يكدست و پيامدهاي يكدست هممعنا نيستند. اگر پيامد خاصي براي يك بنگاه مطلوبتر از بنگاههاي ديگر باشد، به اين خاطر است كه در قياس با ديگران، با كارآيي بيشتري به مشترياني فزونتر خدمترساني كرده است. اينجا است كه سياستمدار - طرفدار بنگاه شكستخورده - وارد گود ميشود و فرياد برميآورد كه «اين وضع عادلانه نيست. بايد زمين بازي را يكدست كنيم». حال چه كسي ميتواند با يكدست بودن زمين بازي مخالفت كند؟ اگر قضيه به اين صورت مطرح شود، هيچ كس و از همين رو است كه باراك اوباما ميتواند كارش را پيش برد. از نگاه سياستمداري چون اوباما و به ويژه از نگاه سياستمدار عميقا سوسياليستي مانند او، يكدستي زمين بازي به توانايي و آزادي ربطي ندارد؛ بلكه كلا به پيامدها مربوط است. يعني زمين بازي يكدست، شرايطي خوشايند آنهايي است كه براي اوباما ارزش دارند.
سياستمداراني مانند اوباما - و بيشتر سياستمداران ديگر در هر دو حزب جمهوريخواه و دموكرات؛ اگر نگوييم همه آنها - را نه هواخواه بازار آزاد، نه طرفدار كاپيتاليسم ناب، بلكه طرفدار رفقا و همپالكيهاي خود در نظر آوريد. شعار آنها اين نيست: «بگذاريد بهترين مرد ببرد»، يا «بگذاريد تواناترينها و سودآورترين بنگاهها رشد كنند و ديگران را آزاد بگذاريد كه از آنها پيشي بگيرند»، بلكه شعارشان اين است: «بگذاريد رفيق من ببرد».
اين كاپيتاليسم رفيقبازانه از مدتها پيش وجود داشته است. آين رند آن را «نفوذسالاري» ميخواند. به مخلوقات ذينفوذي (مانند چارلي رانگل و بارني فرانك جمهوريخواه) كه دههها است كه در كنگره حضور دارند، بنگريد تا دقيقا دريابيد كه رند چه معنايي را در سر داشته. اين گفته رند هم درباره اوباماي بزرگ و بلندپايه و هم درباره اسلاف عليالادعا پايينردهاش صادق است.
تغيير واقعي، دوري از كاپيتاليسم رفيقبازانه و نزديكي به كاپيتاليسم ناب استوار بر بازار آزاد است.
آمريكا آن قدر كه از نبود آزادي رنج ميبرد، از نبود عدالت آسيب نميبيند. آزادي را دوباره زنده كنيد. عدالت خود زنده خواهد شد.
ماخذ:دنیای اقتصاد

کوشان غلامي
بخش چهارم
سبک مديريت مالزيايي
کساني که ميخواهند در مالزي به طور موثري مديريت يک بخش يا مجموعه را به عهده بگيرند، بايد از يک سري موضوعات حياتي مطلع باشند که ممکن است با آنچه در کشور خودشان متداول است، بسيار متفاوت باشد.
اولين نکته اين است که در مالزي به عنوان يک کشور با ساختار سلسله مراتبي، از مديران انتظار ميرود افرادي قابل احترام باشند و اين احترام بيشتر بستگي به ميزان سن و ويژگيهاي شخصي دارد تا قابليتهاي شغلي و کاري. احترام افراد، وابسته به سن و حکمت و خردي است که با افزايش عمر به دست ميآيد. همچنين کساني که براي حفظ آبروي افراد ديگر احترام قائلند، خود نيز مورد احترام ديگران قرار ميگيرند. پس يک مدير نبايد هيچگاه کاري انجام دهد که آبروي زيردستانش به خطر بيفتد.
در فرهنگ اين کشور، مجازاتها و توبيخها معمولا توسط يک شخص ثالث انجام ميگيرد. همچنين احترام به صورت کاملا مستقيم بسيار سخت ميباشد و استفاده به موقع از ابهام و سياست يک هنر محسوب شده، در حالي که رفتار مستقيم به نوعي رفتار غيرمتمدنانه و نافرهيخته تلقي ميشود.
علاوه بر اينها از يک مدير انتظار ميرود که نگاه جامعي نسبت به رفاه کارکنان خود، چه در محل کار و چه بيرون از آن، داشته باشد. در کل، روابط مدير با کارکنان بيشتر شبيه روابط پدر و فرزندي است تا مدل غربي رييس و مرئوسي.
دومين نکته اين است که با توجه به فرهنگ و رويکرد گروه محور در مالزي، افراد دوست دارند در قالب يک تيم فعاليت کنند و آرمانهاي فرديشان به نيازهاي گروه تعالي يابد. مديران بايد به جاي ايجاد رقابت در بين گروهها که منجر به فقدان هماهنگي و در نتيجه ناخشنودي اعضا ميگردد، اين همکاري درون گروهي را تقويت کرده و آن را پرورش دهند.
جلسات در مالزي
شروع شدن جلسات با صحبتهاي جسته گريخته اي که ميتواند براي يک مدير پرمشغله غربي خستهکننده باشد، در مالزي چندان عجيب نيست. به هرحال بايد به ياد داشته باشيد که قبل از اينکه کسبوکار آغاز شود، روابط ميان افراد بايد شکل گرفته باشند. با توجه به اين نکته که شکل گيري اينگونه روابط نياز به گذشت زمان دارد، پس هرچه روابط بيشتر شکل ميگيرند، زمان اين بحثهاي جستهگريخته کوتاهتر ميشود.
مهمترين نکته اي که در هر جلسه بايد به ياد داشت اين است که اهميت روابط بسيار بيشتر از موضوعي است که راجع به آن بحث ميشود. روابط بر اساس وفاداري، هماهنگي، عدم تهاجم، احترام براي آبروي ديگران و ساير موضوعات بين افراد شکل ميگيرد. بنابراين سعي کنيد هميشه آرام و متين باشيد و سياستمدارانه رفتار کنيد. در حرکات بدن و سخنان شما نبايد تهييج بسيار زياد مشاهده شود.
در جلساتی که در مالزي برگزار میشود، سعي کنيد با پرسيدن مستقيم سوالات از فرد ارشد نماينده مالايي، احترام خود را به وي نشان دهيد، هرچند او بهترين فرد براي پاسخ دادن به زبان انگليسي نباشد.
بسيار به ندرت لازم ميشود که شما مجبور شويد براي اتخاذ تصميمي بغرنج و فوقالعاده مهم پافشاري كنيد و اينگونه تصميمات تنها پساز قبول كليه افراد مرتبط عملي خواهند شد. بنابراين صبر و آرامش توصيه ميشود.
مديريت زمان ميتواند متفاوت باشد و اينکه جلسات دير شروع شود يا بسيار به طول انجامد امر معمول و متداولي است.
هديه دادن
دادن هديه به اندازه ساير کشورها از جمله ژاپن و کره جنوبي فراگير نيست، ولي کماکان به عنوان يک وسيله برقراري و ايجاد ارتباط محسوب شده و از آن قدرداني ميشود. هدايا بايد کوچک و بستهبندي شده باشند و معمولا در حضور فرد هديهدهنده باز نميشوند.
مديران ساير کشورها بايد همواره نسبت به پيش زمينه قومي و نژادي طرف مقابل خود حساسيت داشته باشند. در روابط با مسلمانان نبايد غذاهايي که داراي الکل يا گوشت خوک است تعارف کنيد.
از هداياي خانگي معمولا استقبال ميشود، هرچند توسط شرکت يا به صورت شخصي انتخاب شده باشند.
ماخذ:دنیای اقتصاد
تهيه شده در :http://pangan12.blogfa.com/
2. تحلیل پيام ( روش مرسوم تحلیل محتوا با محوریت تحلیل پیام انجام می گیرد )
- در تحلیل پیام ما بایستی به تحلیل انواع پيام :
- في نفسه(اصلي)
- برداشتي(فرستنده)
- ارسالي(فرستنده)
- دريافتي(گيرنده)
- ادراكي(گيرنده) توجه کنیم.
3. تحلیل كانال ( رسانه ) با این پیش فرض مک لوهان که رسانه همان پیام است تاکید بر توانمندیهای ذاتی رسانه ها دارد و اینکه هرکدام از رسانه ها تاثیرات متفاوتی بر مخاطبان دارند ختی با پیام های مشترک . و تاثیرگذاری هرکدام از راههای ارتباطی فی ذاته متفاوت است. ارتباطات : رو در رو (كلامي و غير كلامي) ، رسانه هاي فردي(تلفن و ...) ، رسانه هاي جمعي(راديو و ...) و روشهای نوین ارتباطی در ذات خود افراد را به گونه های متفاوت جذب و به گونه های متفاوت بر آنان تاثیرگذار هستند.
4. تحلیل گيرنده
مخاطبان با دارا بودن تفاوت های فردی به گونه های متفاوت از فرستنده ، رسانه ، پیام و ... تاثیر پذیر هستند.
- جنس(مرد و زن)
- سواد(بيسواد / كم سواد / باسواد)
- مذهب( اكتيو و پسيو)
- فرهنگ
- سن(خردسال / ميانسال / بزرگسال)
- پايگاه (اجتماعي و اقتصادي) افراد سهم عمده ای در شدت و سرعت انتقال پیام دارند.
5. تحلیل تاثيرات
هرچند شدت ، سرعت ، جهت و قدرت تاثیرات ارتباطی به توانمندیهای فرستنده ، نوع و اندازه پیام ، ویژگیها و شرایط گیرنده ، وجود پارازیت و نوع رسانه برمی گردد اما بیش از هر چیزی تحت تاثیر شدید شرایط زمانی ، مکانی و شرایط اجتماعی وقوع ارتباط است . همه این شرایط تاثیرات پيش بيني شده(تاثيرات آني) تاثیرات پيش بيني نشده(پيامد های آتی) را برای فرستنده و گیرنده و اجتماع در پی دارد.
6. تحلیل پارازیت
پارازیت های نرم افزاری ( ویژگیهای خاص فرستنده و گیرنده و ...) پارازیت های سخت افزاری ( مشکلات ارسال و دریافت پیام توسط رسانه ها و...) و پارازیت های ساختاری ( قوانین و مقررات و شرایط زمانی و مکانی ارتباط و ...) بایستی در تحلیل ارتباط مورد توجه قرار گیرد.
7. تحلیل شرایط وقوع ارتباط
تحلیل گر ارتباط بایستی به شرایط وقوع ارتباط بخصوص و بطور ویژه به شرایط زمانی و مکانی وقوع ارتباط توجه و تاکید داشته باشد.
تهيه شده در :http://pangan12.blogfa.com/

مترجم: شاهین رسولیان
سهشنبهها در جزیره یوسونیا
رونق جزيره با فريب دادن خارجيها
بخش يازدهم
منبع: How an Economy Grows and Why it Crashes
در قسمت قبلی وقایع جزیره یوسونیا شاهد بروز تورم بیش از اندازه در جزیره بودیم. دولت برای تامین مالی پروژهها و البته کسب محبوبیت در نزد مردم اقدام به چاپ برگههای ماهی کرد. غافل از آنکه ماهی کافی برای بازخرید این برگهها در بانک وجود ندارد. اندازه ماهی دولتی هم روز به روز کوچکتر میشد.
نتیجه آن بود که ارزش ماهی در جزیره رفته رفته کاهش یافت؛ چراکه یک ماهی، دیگر نمیتوانست هر نفر را برای یک روز سیر کند. پس قیمت کالاها میبایست به تناسب کاهش ارزش ماهی افزایش پیدا کند تا به ارزشش به اندازه قبل حفظ شود.
در ادامه، پس انداز مردم به دلیل کاهش ارزش پول کم شد. این کاهش پسانداز منجر به کاهش سرمایهگذاریها در جزیره و لذا بیکار شدن تدریجی کارکنان شد. دولت برای رفع مشکل، قوانین دست و پا گیر برای صنایع وضع کرد که این کار نیز اوضاع را بدتر کرد. نماینده ارشد جدید به نام لیندی بی هم برای حل مشکل، سیاست چاپ پول را بیش از پیش ادامه داد. مشکل تورم آنچنان جدی شد که گرینفین دیگر مواد لازم برای تولید ماهی دولتی نداشت. او برای حل بحران از نمایندگان تقاضای تشکیل جلسه نمود.
گرینفین بحران موجود را به نمایندگان گفت و از آنها تقاضای راه حل نمود. لیندی برای حل مشکل دست به دامان بن بارناکل، نخبهترین اقتصاددانان جزیره شد.
بارناکل گفت: «مشکل بزرگی نیست. در واقع ساکنین در حال حاضر اعتماد خود را از دست دادهاند. اگر ما بتوانیم هماکنون تعداد زیادی برگه ماهی وارد اقتصاد کنیم، آنگاه اعتماد مردم مجددا بازمیگردد و دوباره به خرج کردن ادامه میدهند. باید به هر قیمتی که شده این برگهها را چاپ کنید.»
برخی از نمایندگان اندکی گیج شده بودند. اگرچه هیچ یک از آنها تحصیلات اقتصادی بارناکل را نداشتند، اما بعضی میدانستند که بحران در واقع از همان چاپ بیش از اندازه برگه به وجود آمده است. بادی گلدفیش تلاش کرد تا در این باره صحبت کند، اما کسی به او توجه نکرد.
خوشبختانه هیچ یک از راه حلهای ارائه شده مورد پذیرش اکثریت واقع نشد.
در این گیر و دار ناگهان درب مجلس گشوده شد و یکی از سفرای مناطق دوردست به همراه جمعی از افراد ناشناس وارد شد.
سفیر، جزیرهای به نام سینوپیا پیدا کرده بود که ساکنین آن همچنان به شیوه سنتی، یعنی با دست خالی، ماهی میگرفتند و البته از مواهب یک اقتصاد توسعهیافته نیز بیبهره بودند. مردم این جزیره تحت فرمانروایی همه جانبه یک پادشاه زندگی میکردند.
در سینوپیا همه ساکنین موظف بودند ماهی صید کنند. اما ماهیها را میبایست به پادشاه تحویل دهند تا او تصمیم بگیرد که به هر کس چقدر ماهی بدهد.
در این جزیره هنگامی که پادشاه متوجه شود برخی از ماهیگیرها در کار خود اهمال میکنند، همه را مجبور میکند تا موقع ماهیگیری با هم آواز بخوانند و اگر کسی قسمتی از آواز را فراموش کند باید گرسنه بماند.
جدا از اینکه این روش بهرهوری بالایی برای مردم جزیره ندارد، طبقه حاکم بخش اعظم ماهیهای صید شده را برای خود برمیدارد. با این اوصاف به طور متوسط برای مردم عادی جزیره در هر روز یک نصفه ماهی باقی میماند.
این جزیره نه پساندازی دارد، نه بانکی، نه اعتباری و البته نه کسب و کاری.
با این حال پادشاه سینوپیا آنقدر باهوش هست که بداند جزیرهاش به این زودیها پیشرفتی نخواهد داشت. از طرفی ماجرای زندگی مجلل مردم جزیره ما، سیستم بانکداری پیشرفته و تجارت جزیره به گوش او رسیده است. او مشتاق است تا همین سطح از پیشرفت را به جزیره خود وارد کند.
هنگامی که پادشاه ساز و کار اقتصاد بین جزیرهها را مشاهده کرده بود، گمان برده بود که کلید موفقیت اقتصادی داشتن برگههای ماهی است.
در حقیقت او متوجه شد که برگهها به عنوان پول، بین جزیرهها مبادله میشود. طبلستانیها در مقابل طبلهایی که میفروشند برگه قبول میکنند و نارگيلداران روغن نارگیل خود را با آن برگهها معاوضه میکنند.
سفیر سینوپیا از آنجایی که فکر میکرد داشتن برگه میتواند دسترسی به اقتصاد فرا جزیرهای را ممکن کند، پیشنهاد داد تا ماهیهای جزیرهشان را با برگههای جزیره ما معاوضه کند.
نمایندگان باورشان نمیشد. آیا میشود به همین راحتی با دادن یک تکه کاغذ صاحب ماهی تازه شویم؟
لیندی بی بدون کوچکترین تردیدی از این قرارداد استقبال کرد. یوسونیا با بخشندگی تمام درهای خود را بر ماهیهای سینوپیا گشود.
اما قبل از اتمام کاغذ بازیها، سفیر سینوپیا خواستار تضمین ثبات ارزش واقعی برگهها از سوی نمایندگان شد.
لیندی در جواب گفت: «اصلا نگران نباشید. هر زمان که در مقابل برگهها، ماهی خواستید فقط کافی است تا سری به بانک ما بزنید. یک نگاهی به جزیره بیندازید. به نظر ميآيد که ما کمبود ماهی داشته باشیم؟»
قرارداد امضا شد، ماهیهای سینوپیا تحویل گرفته شد و در مقابل لیندی یک بغل برگه تحویل داد.
ريیس بانک یوسونیا که دیگر خیالش راحت شده بود، گفت: «در حال حاضر یک تیم از کارشناسان در بانک منتظر هستند تا هر چه زودتر این ماهیها را تکه تکه کنند. همه سپردهگذاران امروز ماهیهای خود دریافت خواهند کرد. برخلاف دیروز، امروز کمی گوشت هم به استخوانها میچسبد!»
با این اتفاقات فصل جدیدی در تاریخ اقتصادی یوسونیا گشوده شد. هر روز یک محموله ماهی از جزیره سینوپیا برای سپردهگذاری آورده میشد و در مقابل با تودهای برگه باز میگشت.
مشکل اصلی ساکنین جزیره سینوپیا این بود که نمی دانستند با این همه برگه چه کنند. یک کار آن بود که این برگهها را با کالاهای تولید یوسونیا معامله کنند. سینوپیاییها برای افزایش کارآیی ماهیگیری به تور احتیاج داشتند که بهترین آنها در جزیره یوسونیا ساخته میشد. در نتیجه سفارش عظیمی به کارخانه تورسازی ابل داده شد.
پس از آنکه ساکنین جزیره سینوپیا خریدهای خود را انجام دادند، همچنان مقداری برگه برایشان باقی ماند و از آنجایی که در جزیره خود نظام بانکی نداشتند تصمیم گرفتند تا این برگههای مازاد را در بانک جزیره یوسونیا سپردهگذاری کنند تا بلکه اندک سودی به آن تعلق بگیرد.
این معاملات جزیره یوسونیا را رونق داد. نه تنها تقاضاهای خارجی اقتصاد داخل را ارتقا داد، بلکه سپردهگذاری خارجیها در بانک، قدرت بانک را افزایش داد. اگرچه یوسونیاییها بیشتر از آنکه پسانداز کنند، مصرف میکردند، اما همیشه تعداد زیادی ماهی برای اعطای وام کم بهره وجود داشت.
از آنجایی که کم کم گوشت بیشتری به استخوانهای ماهیهای دولتی چسبانده شد، مشکل تورم جزیره بر طرف شد. به یمن وفور ماهی، قیمتها از افزایش یافتن بازایستاد و استاندارد زندگی در جزیره مجددا رو به بهبود گذاشت.
در سینوپیا هم اوضاع رو به تغییر بود.
پادشاه سینوپیا، هر چند دیر، متوجه بروز جریانات دردسر ساز در اقتصاد جزیره خود شد. ساکنین جزیره دیگر حاضر نبودند ماهی صید کنند؛ چراکه هر چه ماهی میگرفتند باید به پادشاه میدادند. پادشاه هم برای رفع مشکل به هنگام تحویل گرفتن تورها از جزیره یوسونیا سیاست جدیدی پیش گرفت. کسانی که از پادشاه تور میخریدند میتوانستند تمام ماهی مازاد را برای خود نگه دارند. طبیعتا این امر موجب سرعت گرفتن ماهیگیری جزیره شد.
اما برای تسریع و تسهیل مبادلات بین جزیرهای، پادشاه از مردم خواست تا ماهی مازاد خود را با برگههای جزیره یوسونیا مبادله کنند. با توجه به تشویقهای موجود، دور از انتظار نبود که این جزیره خیلی سریع پسانداز قابل توجهی فراهم کند و تولید خود را افزایش دهد. نتیجه آن بود که کارآفرینان سینوپیا دیگر قادر بودند برای تولید کالاهایی همچون کاسه و قاشق کارخانه راه بیندازند.
ادامه داستان را هفته آینده میخوانیم.
ماخذ:دنیای اقتصاد
تهیه شده در:http://pangan12.blogfa.com/

فيليپ كاتلر
مترجم: ميثم هاشمخاني
بخش بيست و پنجم
متن پیشرو، بیست و پنجمين قسمت از ترجمه کتاب پرفروش«Up & Out Of Poverty» میباشد؛ کتابی که توسط «فیلیپ کاتلر» (Philip Kotler) تالیف و در سال 2009 منتشر شده است.
«فیلیپ کاتلر» بدون تردید مطرحترین چهره آکادمیک فعلی دنیا در حوزه مدیریت بازاریابی (Marketing Management) محسوب میشود. «کاتلر» با تالیف چندین متن درسی معتبر در زمینه دانش بازاریابی، جزو مشهورترین و معتبرترین نامها برای اکثریت قاطع از دانشجویان مدیریت و اقتصاد در سراسر دنیا به حساب میآید.

جین برد
مترجم: زهره سحابی
بیست سال پیش، نخستین موج برونسپاری در فرآیند کار، بسیاری از سازمانها را قادر كرد تا هزینههای خود را به یکسوم کاهش دهند. شرکتهای ارائهدهنده خدمات برونسپاری میتوانند با اجرای وظایف دفتر پشتی ــیعنی معمولا منابع انسانی، مالی، تامین و انجام خدماتــ برای برخی از مشتریان وضعیتی بهینهتر و مقرونبهصرفهتر را فراهم آورند.
با آغاز هزاره جدید، تامینکنندگان برونسپاری به هند و فیليپین عزیمت کردند، جایی که نیروی کار ارزانتر آنها را قادر كرد تا هزینهها را هر چه بیشتر و بیشتر کاهش دهند.
اما از سال 2007 به بعد، مقادیری که با استفاده از برونسپاری صرفهجویی شد، در حال کاهش بوده است. در آن سال، بنابر پژوهش انجامشده توسط گارتنر، 87 درصد سازمانهای آمریکایی و اروپایی هزینههایشان را دستکم تا 10 درصد کاهش دادند. اما در 2010، تنها 58 درصد شرکتها قادر به انجام این کار شدند. رابرت براون، نایب رییس پژوهشگاه گارتنر، گفته است که بهنظر میرسد منافع مالی حاصل از برونسپاری در حال کاهش هستند.
مترجم: م. زارع
بعد از مصاحبههای شغلی بد، ممکن است سخت باشد که دقیقا تشخیص دهیم چه چیزی کار را خراب کرد یا چرا اینگونه شد.
گرفتن جواب رد یا صرفا عدم دریافت خبر از کمپانی مورد نظر یاسآور است. در برخی برهههای زمانی ممکن است برای همه کاندیداهای شغلی مصاحبههايي رخ دهد، اما آنچه که شما از آن یاد میگیرید کلید موفقیتهای آینده است.
باید در مرحله اول روحیه داشته باشید زیرا توانستهاید در مصاحبه شغلی شرکت کنید. این به آن معنا است که رزومه شما و نامه درخواستتان به درستی عمل میکنند و تاثیر درست را بر مخاطب خود میگذارند. بر خود مصاحبه تمرکز کنید و مدت زمانی را برای بررسی این نکته صرف کنید که چرا مصاحبه خوب پیش نرفت. در زیر چند دلیل متداول برای بد شدن مصاحبهها ذکر شده است:
- تاثیر اولیهخوبی برنیانگیختهاید. اولین تاثیرات و احساسها در مصاحبههای شغلی بسیار حیاتی هستند، زیرا زمینه و آهنگ کل مصاحبه را تنظیم میکنند. برخی از دلایل ممکن برای نگذاشتن تاثیر خوب اولیه عبارتند از:
• برای مصاحبه دیر رسیدهاید. این شروع بدی است که به سختی میتوان از آن خلاصی یافت.
• به درستی و به طور مناسب با مصاحبهکننده خوش و بش نکردهاید. محکم دست دادن، خطاب کردن مصاحبهکننده با نام و عنوان درست و برقراری تماس چشمی خوب، همگی احساس و تاثیر خوبی برمیانگیزند.
• لباستان در مصاحبه مناسب نبوده است. به عقب برگردید و به یاد آورید که سایر افراد در سازمان و همینطور فرد مصاحبهکننده چه پوشیده بودند. آیا سبک لباس پوشیدن شما با آنها همخوانی داشت؟ ظاهر شما المان اصلی تاثیر اولیه شماست. آیا ظاهر شخصی شما خوب بوده است و آیا لباسهای شما پاکیزه و مرتب به نظر میرسید؟
- بیتمرکز و بیتوجه به نظر رسیدهاید. گوش دادن دقیق به سوالات مصاحبه که از شما پرسیده میشود و فهم این موضوع که مصاحبهکننده در پاسخ شما به دنبال چیست ضروری است تا بتوانید با اطلاعات درستی به مصاحبه پاسخ بدهید. شواهدی که نشان میدهد آیا شما به این طریق عمل کردهاید یا خیر عبارتند از:
• مصاحبهکننده چند بار وادار شده است که سوالی یکسان را تکرار کند یا با عباراتی دیگر آن را بیان دارد.
• پاسخهای شما زیادی کلی بوده است و مصاحبهکننده چندین سوال دیگر پرسیده است تا جزییات دقیقی بهدست آورد.
• برای پاسخ دادن به سوالات عادی مصاحبه بسیار کوشش کردهاید؛ مثلا سوالاتی که درباره موقعیت شغل مربوطه پرسیده میشود و انگیزه شما و تناسبتان با شغل را میسنجند.
- اطلاعات زیادی درباره شرکت نداشتهاید. وارد شدن به یک مصاحبه، بدون ترتیب دادن یک جستوجوی منسجم درباره شرکت، به مصاحبههای استخدامی بد منجر میشود. اگر تکلیفتان را پیش از مصاحبه خوب انجام نداده باشید بیعلاقه و بیتعهد به نظر میرسید.
- در پاسخ به سوالات مصاحبه لکنت و من من داشتهاید. اگر برای سوالات مصاحبه آمادگی نداشته باشید، در پاسخهایتان سکته خواهید داشت و بر اطلاعات نامربوط تمرکز خواهید کرد. تقریبا همه مصاحبههای شغلی شامل سوالات استاندارد یا معمول مصاحبه خواهد بود؛ مثلا «قوتها وضعفهای شما چیست؟»، «چرا ما باید شما را استخدام کنیم؟» و «اهداف شما چیست؟». شما میتوانید پاسخهای خود را به سوالات متداول مصاحبه از پیش آماده کنید و آنها را تمرین کنید. به این ترتیب قادر خواهید بود که سلیس و مختصر پاسخ دهید.
- زیاده از حد سخن گفتهاید. زیاد درباره خود سخن گفتن و مثل افراد بیچاره خود را جلوه دادن، مصاحبهکننده را معذب میکند. به این فکر کنید که چقدر از صحبتها را شما انجام دادهاید و چه مقدار از آن از جانب مصاحبهکننده بوده است. اگر سهم شما در مصاحبه غالب بوده است، این ممکن است دلیلی باشد برای اینکه در مصاحبه موفق نشدهاید.
- زیاده از حد عصبی بودهاید. مصاحبهها میتوانند شما را بسیار مضطرب کنند. یک راه برخورد با آن آماده کردن جوابها است. یک چک لیست آماده کنید و بر اساس آن کنترل کنید که آیا همه چیز را پوشش دادهاید یا خیر. آمادهسازی خوب اعتماد به نفس را افزایش میدهد. زمانی را پیش از مصاحبه صرف جمعآوری افکارتان کنید و تکنیکهای کاهشدهنده استرس را امتحان نمایید.
- دلیل عدم موفقیت شما در مصاحبه استخدامی نبود سازگاری و تناسب میان شما و مصاحبهکننده بوده است. مصاحبههای بدشغلی وقتی اتفاق میافتد که مصاحبهکننده هیچ وجه مشتركي با کاندیدا حس نمیکند. شکست در برقرار ساختن این تناسب و سازگاری به سرعت در مصاحبه فضایی نامناسب و سخت ایجاد میکند. برای برقرار ساختن تناسب و سازگاری نیاز دارید که سبک ارتباط خود را با سبک ارتباط مصاحبهکننده هماهنگ سازید. آیا مصاحبهکننده رسمی بوده است و شما تلاش داشتهاید که کمتر رسمی باشید، لطیفه بگویید یا صحبتهای کوتاهی بکنید؟
اگر به این نتیجه برسید که دلیل عدم موفقیت شما در یکی از این موارد باشد، خبر خوب این است که کاملا اوضاع رو به راه خواهد شد! شما میتوانید روی آن کار کنید و از وقوع دوباره مصاحبههای شغلی بد اجتناب کنید.
اگر گمان نمیکنید که یکی از موارد بالا علت مشکل بوده است باید بیشتر جستوجو کنید. یک راه برای گرفتن فیدبک واقعی و ارزشمند درباره نحوه کار شما در مصاحبه این است که از یک دوست بخواهید مصاحبهای آزمایشی با شما انجام دهد. از او بخواهید درباره نحوه عملکرد شما فیدبکی صادقانه بدهد. شما میتوانید مصاحبه منفی را مثبتتر کنید، بدین طریق که با مصاحبهکنندگان تماس بگیرید تا از آنها به خاطر صرف زمان تشکر کنید و جایگاههای خالی آینده در شرکت مربوطه پیگیری نمایید یا میتوانید ایمیل یا متنی بفرستید تا از آنها برای صرف زمان در مصاحبه و برای آنچه که درباره شرکت آنها فرا گرفتهاید تشکر کنید. این قدمی مثبت است که کمک میکند انگیزهتان را حفظ کنید.
منبع: www.best-jobinterview.com
ماخذ:دنیای اقتصاد
تهیه شده در:http://pangan12.blogfa.com/
|
*احسان باقری |
مترجم: آزاده معدنیان
بخش اول
اتریش
کار تیمیدر اتریش توسط اعضایی صورت میپذیرد که ترجیح میدهند وظایفشان را مدير تعیین کند. اعضای تیم انتظار دارند دستورالعملها و اهداف با تعریف واضحی توسط مدیر به آنها داده شود و آنگاه توقع دارند که به آنها اجازه داده شود بدون دخالت یا پرسوجوی زیاد آن اهداف را دنبال کنند.
اشخاص انتظار ندارند که نقش آنها در تیم قابل جایگزینی باشد یا اینکه از آنها خواسته شود وظایف مخصوص یک عضو دیگر تیم را انجام دهند. مرزهای موجود بین افراد میتواند بسیار جدی باشد. مدیریت تیمهای متشکل از اعضای چند بخش میتواند اغلب مشکل باشد؛ چرا که از افراد خواسته میشود در فضایی خالی و عاری از سلسله مراتب تصمیم بگیرند که خود این تصمیم ممکن است متعاقبا بر محدوده آنها در سلسله مراتب سازمانی تاثیر منفی بگذارد. بنابراین، تصمیماتی که در سطح گروههای متشکل از اعضای چند بخش سازمان گرفته میشود اغلب پس از اینکه اعضای گروه به مافوقهای خود گزارش کار را ارائه میدهند، مورد تجدید نظر قرار میگیرد.
دانمارک
ویژگیهای شناخته شده اسکاندیناویاییها مانند حس تفاهم، وفاداری به اجتماع و برابری، ویژگیهای مناسبی هستند که دانمارکیها را تبدیل به اعضای خوب یک تیم میکند. بنا بر این، مادامی که عملکرد تیم هماهنگ با نظر آنها است، دانمارکیها اعضای خوبی در تیم هستند. تا وقتی که تیم به عنوان مجموعهای از افراد با موقعیت و ارزش مشابه در نظر گرفته شود، اوضاع به خوبی پیش خواهد رفت. اما اگر تیم از یک نیروی برتر قدرتمند تشکیل شود که همه افراد دیگر را هدایت میکند، آنگاه مشکلاتی میتواند به وجود بیاید و دانمارکیها ممکن است عدم رضایت خود را از چنین رویکردی علنا بروز دهند. پس با وجود اینکه در دانمارک میتوان تیمها را وادار به کار بسیار موثر کرد، این امر حائز اهمیت است که همه احساس ارزشمند بودن کنند و در فرآیند کار شرکت داده شوند. این امر نیز مهم است که اطلاعات به طور وسیع منتشر شود و از فرهنگی که در آن اشتراک اطلاعات فقط بر پایه نیاز باشد، احتراز شود. در واقع اشتراکگذاری اطلاعات بین بخشهاي سازماني در دانمارک موثرتر از ساير كشورها است.
سوئد
ویژگی اصلی سوئدیها اعم از فعالیت اجتماعی، تساوی گرایی
و مصالحه جویی است كه در هم میآمیزد و سوئدیها را تبدیل به اعضای خوبی در تیم میکند، تا هنگامی که تیم با ایدهآلهای آنها همخوانی داشته باشد. تیمیکه شامل رهبری قدرتمند است که اعضای جوانتر تیم را آموزش میدهد، احتمال کمی برای موفقیت دارد. مشاوره دائم همواره مورد نیاز است. از این رو، جلسههای تیمی طبیعتا زیاد برگزار شده و گاه طولانی میباشند. هر عضو تیم انتظار دارد و نیز از وی مورد انتظار است که وظایف شخصی خود را با حداقل نظارت از مافوق خود انجام دهد. نظارت غیرقابل توجیه به مثابه انتقاد یا عدم اعتماد مافوق به قابلیتهای اعضای گروه تعبیر خواهد شد.
کانادا
در كانادا افراد انتظار دارند در ازای کاری که برای تیم انجام میدهند به آنها بها داده شود و رهبر تیم یا مدیر باید این اصل را مدنظر داشته باشد. یک تیم بایداندیشه واضحی از هدف و مقصد خود داشته و هر عضو تیم باید به روشنی درک کند که انتظار انجام چه کارهایی از او میرود. از این رو، اشخاص ترجیح میدهند به آنها راهنماییهای عمومیو دستورالعملهای کلی داده شود به جای آنکه در طی یک فرآیند مداوم توسط ريیس خود جزئیات کار به آنها گوشزد شود. چنین رفتاری از سوی ريیس میتواند به عنوان دخالت یا حتی عدم اطمینان ريیس به تواناییهای آن عضو تیم تلقی شود.
ایالات متحده آمریکا
در ایالات متحده، تیمها در واقع گروههایی از افراد هستند که در حال حاضر گرد هم آمدهاند تا یک کار محوله یا پروژه را تکمیل کنند. در حین مدتی که اعضای گروه با هم هستند، از هر شخص انتظار میرود به اهداف مشترک کاملا متعهد باشد و فداکارانه و هدفمند کار کند تا از دستیابی به اهداف اطمینان حاصل شود. نشان دادن اشتیاق برای پروژه و باور داشتن به موفقيت حائز اهمیت است. بدبینی مورد پذیرش واقع نمیشود. وقتی پروژهای به پایان برسد، تیم به سرعت پراکنده شده و اعضای آن به آرامیبه سوی کار بعدی حرکت میکنند. در محیط کار سیال آمریکا، جدا شدن اعضای یک تیم در مقایسه با دیگر فرهنگهای گروه محور که در آنها هویت به گروه داده میشود، کمتر تکاندهنده است. در ایالات متحده، انتظار بر این است که تیمها ذاتا عمر کوتاهی داشته باشند.
آرژانتین
آرژانتینیها تا وقتی که تمام پارامترهای کاری واضح باشد، خوب میتوانند در قالب تیم کار کنند. وظیفه من چیست؟ مسوولیتهای من کدامند؟ به چه کسی باید ارائه گزارش کنم؟ بسیار مهم است که چنین مسائلی در اولین فرصت برای تمام طول عمر یک تیم تعیین شوند. آرژانتینیها دوست ندارند در این زمینهها ابهامی وجود داشته باشد و بسیار احتیاط میکنند که به نظر نیاید مسوولیتهای شخص دیگری را به زور از آن خود کردهاند.
از آنجایی که در مقایسه با کشورهایی مانند آمریکا یا آلمان، تاکید بیشتری بر ایجاد روابط مستحکم بلند مدت وجود دارد، تیمها نیاز به زمان و فضای لازم برای ایجاد این روابط دارند. در کشوری که اعتماد کردن به افراد ناشناس در برههای از زمان گذشته خطرناک بوده است، برانگیختن اعتماد زمان میبرد. اگر تیمی خوب کار میکند، سعی کنید در کارشان اختلالی ایجاد نکنید. اگر پروژهای توسط تیمیبه پایان میرسد، سعی کنید هسته تیم را حفظ کنید و آنها را با هم به سوی پروژه بعدی روانه کنید.
ماخذ:دنیای اقتصاد
تهیه شده در:http://pangan12.blogfa.com/
گروهی از بچه ها در نزدیکی دو ریل راه آهن، مشغول به بازی کردن بودند. یکی از این دو ریل قابل استفاده بود ولی آن دیگری غیرقابل استفاده. تنها یکی از بچه ها روی ریل خراب شروع به بازی کرد و پس از مدتی روی همان ریل غیرقابل استفاده خوابش برد.3 بچه دیگر هم پس از کمی بازی روی ریل سالم، همان جا خوابشان برد. قطار در حال آمدن بود ، و سوزن بان تنها می بایست تصمیم صحیحی بگیرد. سوزن بان می تواند فقط مسیر قطار را تغییر داده و یا آن را به سمت ریل غیرقابل استفاده هدایت کند و از این طریق جان 3 فرزند را نجات دهد و 1 کودک قربانی این تصمیم گردد و یا می تواند مسیر قطار را تغییر نداده و اجازه دهد که قطار به راه خود ادامه دهد.
سوال:
اگر شما به جای سوزن بان بودید در این زمان کوتاه و حساس چه نوع تصمیمی می گرفتید؟
بیشتر مردم ممکن است منحرف کردن مسیر قطار را برای نجات 3 کودک انتخاب کنند و 1 کودک را قربانی ماجرا بدانند که البته از نظر اخلاقی و عاطفی شاید تصمیم صحیح به نظر برسد اما از دیدگاه مدیریتی چطور .... ؟
در این تصمیم، آن 1 کودک عاقل به خاطر دوستان نادان خود (3 کودک دیگر) که تصمیم گرفته بودند در آن مسیر اشتباه و خطرناک، بازی کنند، قربانی می شود.
این نوع معضل هر روز در اطراف ما، در اداره ، جامعه در سیاست و به خصوص در یک جامعه دموکراتیک اتفاق می افتد، اقلیت قربانی اکثریت احمق و یا نادان می شوند.
کودکی که موافق با انتخاب بقیه افراد برای مسیر بازی نبود طرد شد و در آخر هم او قربانی این اتفاق گردید و هیچ کس برای او اشک نریخت. کودکی که ریل از کار افتاده را برای بازی انتخاب کرده بود هرگز فکر نمی کرد که روزی مرگش اینگونه رقم بخورد.
اگرچه هر 4 کودک مکان نامناسبی را برای بازی انتخاب کرده بودند ولی آن کودک تنها قربانی تصمیم اشتباه آن 3 کودک دیگر که آگاهانه تصمیم به آن کار اشتباه گرفته بودند شد. اما با این تصمیم عجولانه نه تنها آن کودک بی گناه وعاقل جانش را از دست داد بلکه زندگی همه مسافران را نیز به خطر انداخت زیرا ریل از کار افتاده منجر به واژگون شدن قطار گردید و همه مسافران نیز قربانی این تصمیم شدند و نتیجه این تصمیم چیزی جز زنده ماندن 3 کودک احمق نبود.
مسافران قطار را می توان به عنوان تمامی کارمندان سازمان فرض کرد و گروه مدیران را همان کودکانی در نظر گرفت که می توانند سرنوشت سازمان (قطار) را تعیین کنند.
گاهی در نظر گرفتن منافع چند تن از مدیران که به اشتباه تصمیمی گرفته اند، منجر به از دست رفتن منافع کل سازمان خواهد شد و این همان قربانی کردن صدها نفر برای نجات این چند نفر است.
زندگی کاری همه مدیران پر است از تصمیم گیری های دشوار . با عدم اتخاذ تصمیمات صحیح به سبک مدیریتی، به پایان زندگی مدیریتی خود خواهید رسید.
تهیه شده در:http://pangan12.blogfa.com/
مارتين گرگوری بيش از يک دهه پيش در مجله «نيچر» نوشت: «دو نوع نوشتار علمی وجود دارد. يک نوع برای جلب خواننده و نوع ديگر فقط برای اينکه مورد ارجاع قرار گيرد و اين نوع دوم مانند يک بيماری عفونی به سرعت در حال گسترش است.»
به نظر میرسد در اين مقطع زمانی نيز تغييرات بسيار محدودی ايجاد شده است. هنوز هم حجم زيادی از مقالات علمیمنتشره فقط توسط دانشمندان و محققانی که به موضوع مقاله علاقهمند هستند، مورد مطالعه قرار میگيرد و افرادی که به مطالعه گذرای مقالات علمی میپردازند، بيشتر به صفحات علمی روزنامهها و مجلات علمی عام مراجعه میکنند.
با وجود مقالات فراوانی که در مورد نحوه نگارش صحيح و قابل فهم برای جلب توجه خوانندهها وجود دارد، دانشمندان نبايد از فقدان راهنماهای مناسب برای نحوه نگارش مقالات گلايه داشته باشند. بسياری از ژورناليستها و نويسندگان حرفهای اين دو کتاب استاندارد در مورد نحوه نگارش مقاله خوب و علمی را مورد توجه قرار میدهند: اجزای سبکهای نگارشی (استانک، وايت 1959) و درباره خوب نوشتن (زينسر 1976) حال آنکه اين کتابها و کتابهای مشابهشان برای بسياری از دانشمندان ناشناختهاند. با وجود اينکه اين کتابها نحوه نگارش صريح مقالات علمی را به طور دقيق بيان نمیکنند ولی از جهت بيان نحوه صحيح سازماندهی مطالب و نگارش مقالات شيوا و حاوی اطلاعات مفيد، بسيار با ارزشند.
مهمتر اينکه اين قبيل کتابها حامل يک پيام مهم هستند که نويسندگان بايد مطالب را برای خوانندگان بنويسند نه برای خودشان.
البته هنوز هم بسياری از مقالات علمی و پزشکی، حاوی مطالب طولانی و مبهمی هستند که بيشتر خوانندگان و حتی آنهايی را که آگاهی مناسبی به موضوع دارند نيز گمراه میکنند.
مسلماً محدوديتهايی در شکل و ساختار مقالات علمی وجود دارد. در يک مقاله علمی علاوه بر در نظر گرفتن نکاتی که مورد نظر مجلات علمی مختلف است بايد مقدمه، مواد و روشها، نتايج و بحث در مورد نتايج در ارتباط با تئوری اوليه آورده شود. ماهيت مقالات علمی بيان نتايج و بحث بدون خطا (bias)، محدوديتهايی را در نحوه نگارش مقاله ايجاد میکند: بيان نتايج در جملات با فعل مجهول (passive) به آن شکل غير شخصی میدهد و لزوم به کار بردن مراجع مختلف نيز مانع میشود که متن مقاله به خوبی دنبال شود. با اين وجود، اين قوانين به قدری انعطافپذير هستند که بتوان مقالهای نوشت که حاوی مطالب مفيد و جالب توجه باشد.
10 فرمان برای نگارش علمی و جذاب
1- يک تفکر قديمی در معماری وجود دارد که میگويد شکل اشيا از عملکردشان پيروی میکند. اين تفکر در نگارش هم وجود دارد. بسياری از دانشمندان عقيده دارند هيچ چيزی مهمتر از نتايج مقالاتشان نيست.
اما واقعيت اين است که اولين عملکرد مقاله انتقال پيام به خواننده و متقاعد کردن وی به ارزشمند بودن تحقيق انجام شده است بنابراين بهتر است قبل از شروع به نوشتن، در مورد پيام موضوع تأمل شود. حتی بهتر است پيش از نوشتن عنوان مقاله، راجع به نتايج مقاله نيز انديشيده شود. دانشمندان امروزی کمتر به بيان نتايج خام میپردازند و هدفشان تفسير و بحث بهتر نتايج است (Horton,1995).
يک نويسنده ممکن است موضوعی را در ذهن خود روشن و واضح تصور کند و نيازی به توصيف و تفسير حس نکند در صورتی که خواننده ممکن است اصلاً چنين تفکری نداشته باشد. تمام ترديدها توسط خوانندگان مختلف از اين تفکر نويسنده ناشی میشود که مطلبی که در اثر بحث و گفتگوی زياد برای وی مسجل و بديهی شده است برای خواننده نيز واضح و روشن است. گاهی اوقات، نتايجی که مربوط به موضوع اصلی نيستند هر قدر هم که جالب باشند، بهتر است حذف شوند و اگر اين نتايج حذف شده مفيد و اساسی باشند بهتر است در يک مقاله ديگر مطرح شوند.
يک نوشتار بايد يک پرسش اصلی را پاسخ دهد و بیتوجهی به اين موضوع از دلايل شايع بیميلی خوانندگان نسبت به مطالب است .(Lambert et al 2003) اين پرسش بايد مشخص، جديد، مورد علاقه و استقبال جامعه علمی باشد (Perneger & Hudelson, 2004).
خوانندگان مجلات فوق تخصصی به توضيحات اضافه و طولانی درباره موضوع مورد بحث علاقهای ندارند، در حالی که در مجلات عمومی، براي ايجاد پس زمينه علمی مناسب برای خوانندگان نياز به توضيحات تکميلی احساس میشود. به طور کلی دانشمندان بايد خود را جای خوانندگان گذاشته و عمق و جزئيات لازم مطلب را از ديدگاه خوانندگان بررسی کنند.
2- مورد ديگر استفاده از شيوايی و فن بيان مناسب در حين پيروی از اسلوب مقالهنويسی است. David Reese چنين عنوان میکند که در يک مقاله پزشکی، علمی يا هر نوع ديگر، نويسنده بايد با استفاده از لغات متداول سعی کند که خواننده را نسبت مطلب نوشتهشده متقاعد سازد. در عين حال، علیرغم تلاش برای فصاحت مطالب، هرگز مشاهدات و حقايق ارايهشده در مقالات نبايد تحت تأثير فن خطابه قرار گيرند.
به عنوان مثال در يک مقاله ضرورتی برای استفاده از صفات و قيدهای پيچيده وجود ندارد و در صورتی که بيان نتايج و بحث منطقی و روان باشند، خواننده نيازی به لغات نامفهوم و غير ضروری جهت درک بهتر مطلب احساس نمیکند.
کلمات غير ضروری بهتر است حذف شود. يک نگارش پرتوان، معمولاً مختصر و فشرده است. اين موضوع در مورد نوشتههای عمومی نيز مصداق دارد. هر قدر در يک نوشته ترکيبات طولانی و پيچيده و توضيحات اضافی در پرانتز بيشتر باشد، خوانندگان و حتی علاقهمندان به موضوع را از ادامه مطالعه باز میدارد. بهترين و مطمئنترين کار برای جلب توجه خوانندهها بيان مطالب به صورت صريح، قطعی و مشخص است.
3- خوانندگان انتظار دارند هر نوع اطلاعات خاص موجود در يک مقاله را در محل مخصوص آن پيدا کنند. در صورتی که جابجايیهای زيادی در محلهای ارايه اطلاعات ايجاد شود، مثلاً برخی نتايج بدون آنکه در قسمت يافتههای مقاله ذکر شده باشند در بحث مورد ارزيابی و تفسير قرار گيرند، خواننده را سردرگم میکنند. مطالبی که قرار نيست در قسمت بحث مطرح شود بهتر است از قسمت نتايج حذف شود.
4- عنوان مهمترين عبارت يک مقاله است. اگر خوانندهای اهميت نوشتهای را از عنوان آن برداشت نکند به خواندن آن ادامه نمیدهد. عنوانهای طولانی حامل اطلاعات بيشتری هستند ولی توجه کمتری جلب میکنند، بهخصوص در افرادی که با نگاه سريع و گذرا از روی عناوين موجود در فهرست مجلات، مقاله مورد نظرشان را انتخاب میکنند. عنوانهای کوتاه جذابتر هستند ولی ممکن است مفهوم کامل را نرسانند. عناوينی که از لغات ايهامدار استفاده میکنند، جذابيت بيشتری برای خوانندگان دارند، ولی نبايد به تبيين محتوای اطلاعاتی مطلب بپردازند. در نهايت در هنگام انتخاب عنوان مناسب، باز هم بهتر است نويسنده خود را در جايگاه خواننده قرار دهد.
5- خلاصه مقاله نيز دارای اهميتی تقريباً مساوی با عنوان است، گاهی تنها بر اساس خلاصه مقاله يک خواننده تصميم میگيرد مقاله را بخواند يا آن را کنار بگذارد. هر قدر هم يک مطلب حاوی اطلاعات قيمتی و مهم باشد، در صورتی که در خلاصه مطرح نشده باشد، خواننده علاقهای به ادامه دادن مطالعه پيدا نمیکند. خلاصه مقاله به دو شکل نوشته میشود؛ نوع آزاد که شامل يک پاراگراف است و بيشتر در مقالات مولکولی و بيولوژی سلولی استفاده میشود و نوع ساختاری که هر چهار قسمت مقاله در آن رعايت میشود و بيشتر در مقالات کلينيکال استفاده میشود. در مورد اينکه بهتر است خلاصه پيش از نوشتن مقاله تهيه شود يا پس از اتمام آن، بهتر است که هر دو روش يکبار مورد ارزيابی و آزمايش قرارگيرد و سپس روش مناسبتر را انتخاب کنيم.
6- بين بررسی متون و مقدمه مقاله اختلاف زيادی وجود دارد، مقدمه نبايد تا جايی که امکان دارد به مرور متون بپردازد هدف اصلی آن طراحی يک نقشه است که نويسنده ابتدا به طور عام لزوم بررسی موضوع را عنوان میکند و سپس با نشان دادن روشها به يک سؤال اصلی که همان هدف مقاله است، میرسد. يک تاريخچه کوتاه که اهميت مطالعه را عنوان میکند و اطلاعات قبلی موجود در اين زمينه را بيان کرده و نقايص موجود را نمايان میسازد، عموماً در مقدمه آورده میشود.
7- قسمت مواد و روشها در مقاله بايد به طور تخصصی و با جزئيات کامل مطرح شود. به نحوی که محققان ديگر نيز بتوانند آن را انجام دهند. يک اشتباه شايع در اين قسمت، بيان نشدن برخی جزئيات ضروری است که خواننده را از درک صحيح روش انجام مطالعه باز میدارد، بنابراين قرار دادن خود به جای خواننده در اين قسمت نيز بسيار مفيد خواهد بود. شرکتهايی که محصولات آنها مورد استفاده قرار گرفته به طور خلاصه بايد ليست شوند.
8- نتايج بايد با يک نظم و توالی منظم ارايه شوند، بيان نتايج بايد از توالی منطقی پيروی کند و نه از ترتيب زمانی. در غير اين صورت درک آنها مانند چيدن قطعات پازل در کنار هم است که میتواند بسيار گيجکننده باشد. از ارايه نتايج غير ضروری که تأثير چندانی در بحث ندارند بايد پرهيز شود تا خواننده سردرگم نشود و پيام اصلی نيز کمرنگتر نشود. هدف از نوشتن يک مقاله تحقيقاتی، ارايه يک فرضيه و بحث و تفصيل و تفسير در مورد آن است. بنابراين بحث يک مقاله بايد کاملاً روان و مرتبط با نتايج و با تفسيرهای کامل و ذکر منابع مختلف باشد. تفکرات و انديشههای تحقيقاتی بايد با دلايل مستدل و مستند حمايت شوند و به طور کاملاً واضح و روشن مورد ارزيابی قرار گيرند تا خواننده بتواند با آن ارتباط برقرار کند.
9- در نهايت، افزايش تعداد مقالات تحقيقاتی و مقالات مروری نشاندهنده افزايش فشار بر محققان است تا در زمينههای مورد علاقه خود همگام با مقالات روز باشند. اگرچه روزانه بر تعداد الگوها و راهنماها برای نوشتن يک مقاله گويا و قابل درک افزوده میشود، دانشمندان از ميان حجم زيادی از مقالات از همين الگوها جهت انتخاب مقاله مورد نظرشان استفاده میکنند. دانشمندان کماکان مقالات را، در صورتی که به عنوان آنها علاقهمند باشند يا پرسش و پاسخهای مهمی را در برداشته باشند، مطالعه میکنند و هر قدر يک مطلب بهتر و منطقیتر نوشته شود خوانندگان بيشتری را جذب میکند و بيشتر مورد ارجاع ساير مقالات واقع میشود.
10- و بالاخره اين که در نظر گرفتن دو نکته هنگام مقالهنويسی بسيار مهم است: پيام اصلی و خواننده مقاله، چرا که تمام هدف نويسنده متقاعد کردن خواننده به ارزش و اهميت تحقيق انجام شده است و اگر او به خوانندهها بیتوجهی کند، خوانندهها نيز به نوشتههای او بیتوجهی میکنند.
منبع: سايت سازمان نظام پزشکی
فرانسيس فان روی، امين اس بريدان
ترجمه: دکتر وحيد حقپناه, دکتر خديجه ادبی

سیامک میراحمدی
1. ابتدا بر اساس کشش تقاضا و شرایط بازار و رقابت و با در نظر گرفتن مجموعه عوامل و شرایط اثرگذار، مبلغ و قیمت فروش نهایی محصول که مشتری و مصرفکننده نهایی پرداخت خواهد کرد، محاسبه و تعیین میگردد.
2. مبلغ مالیات و عوارض قانونی هر واحد محصول از مبلغ فروش نهایی تعیین شده فوق کسر میشود و مبلغ فروش هر واحد محصول به دست میآید.
3. بر اساس میزان سرمایهگذاری، حجم و تعداد فروش محصول، شرایط رقابت بازار و نرخ سود مورد نظر نمایندگان صاحبان سهام و سایر عوامل موثر، مبلغ سود هر واحد محصول تعیین گردیده و با کسر کردن از قیمت فروش که در بند (2) بیان گردیده است، بهای تمام شده هر واحد محصول حاصل میشود و بدین ترتیب بهای تمام شده مقصد، هدفگذاری و تعیین میگردد.
4. براساس اطلاعات ساختاری و فرآیند تولید محصول و مجموعه اطلاعات مرتبط و بررسی کارشناسی سهم و مبلغ هزینه هریک از سر فصلهای اصلی هزینهها شامل(مواد و قطعات مصرفی، سربار، دستمزد، بازاریابی فروش، اداری و تشکیلاتی، خدمات احتمالی پس از فروش، هزینههای مالی و سایر هزینهها)محاسبه و تعیین گردیده و به عنوان سقف مبلغ هزینه هدفگذاری شده و ملاک عمل قرار میگیرد.
5. بر اساس مجموعه اطلاعات مرتبط و بررسی کارشناسی هزینه اجزا و عناصر تشکیلدهنده هریک از سرفصلهای اصلی هزینههای بند(4)محاسبه و به عنوان هدف تعیین گردیده و ملاک عمل قرار میگیرد.
به طور خلاصه نظام قیمت گذاری و تعیین بهای تمام شده بر مبنای هدف از کل شروع میکند (ابتدا قیمت فروش، سود و بهای تمام شده محصول را آن طور که باید باشد تعیین و هدفگذاری میکند ) و سپس اجزاي تشکیلدهنده بهای تمام شده آن طور که باید باشد تعیین و مشخص میسازد.
حال آنکه در نظام قیمت فروش (cost-plus ) از جزء شروع میکند (ابتدا بهای هزینهها آن طور که هست محاسبه میشود )و سپس به کل بهای تمام شده، سود و قیمت فروش میرسند.
سود+ بهای تمام شده(هزینه)=قیمت فروش
سود هدف– (فروش)قیمت رقابتی هدف = بهای تمام شده هدف(هزینه).
ماخذ:دنیای اقتصاد

نویسنده: جوآنا بارش و لارینا یی
مترجم: مانا مصباحی
زنان نقش رو به رشدی در موفقیت اقتصاد ایالات متحده از دهه 70 داشتهاند. در واقع قوای تولیدی افزوده شده از سوی زنان به بازار نیروی کار از سال1970 تاکنون، حدود یک چهارم تولید ناخالص داخلی جاری را تشکیل میدهد.
این در حالی است که هنوز از تمام قوا و پتانسیل زنان در بازار نیروی کار استفاده نشده است. حال که ایالاتمتحده در تلاش برای حفظ نرخ رشد تولید ناخالص داخلی است، سوق دادن زنان بیشتری به سوی بازار نیروی کار و ساماندهی زنان متخصص و با مهارت بالا برای افزایش و بهبود بهرهوری، امری است بسیار مهم. موسسه مککینزی سه ماه گذشته را صرف پژوهشی با چنین مضامینی كرده است؛ زنان چگونه به اقتصاد ایالات متحده کمک میکنند، نفعی که شرکتها از کار زنان میبرند به چه صورت است، چه موانعی برای افزایش نقش زنان در شرکتها وجود دارد و چه رویکردهایی به شرکتها کمک خواهد کرد تا از تمام پتانسیل نیروی کار زنان بهره گیرند.فراهم کردن شرایطی که منجر به بهرهگیری تمام و کمال از پتانسیل نیروی کار زنان شود، چالشی بس پیچيده و دشوار است. در بعد کلان پتانسیل قابل توجهی برای افزایش نرخ مشارکت زنان در سرتاسر کشور وجود دارد. به طور مثال، شرکتهایی که تعداد زیادی کارمند زن متخصص و با مهارت بالا دارند، با یک فرصت مواجهاند و آن ارتقاي این زنان به پستهای بالاتر مدیریتی است. یعنی موقعیتها و مناصبی که منجر به مشارکت بیشتر آنان میشود. در سلسله مراتب سازمانی هر چه بالاتر میرویم، نقش و سهم زنان کمتر میشود. بهرغم تلاشهای صورت گرفته از سوی شرکتهای عمده و بزرگ، برای چندین سال است که در این مورد بهبودی حاصل نشده است. بنابراين ما معتقدیم برای پیشرفت و ارتقاي زنان به پستهای مدیریتی، فرصتهای بسیاری وجود دارد. بنگاهها در استخدام نیروی جدید زن بسیار خوب عمل میکنند. بسیاری از شرکتهای مهم نيمي یا بیش از نیمی از نیروهای جدیدشان را از زنان استخدام میکنند. به علاوه بسیاری از شرکتها برای در صحنه بودن زنان مکانیزمهایی نظیر مرخصی (با مزایای مصرح در قانون)، سیاستهای پاره وقت و... به کار میبرند. با این حال بسیاری از موانعی که رفع نشدهاند، مهم و قابل توجه هستند. به طور مثال مداخلاتی که در باب امتیازاتدهی برای دستیابی به مشاغل حساس مدیریتی صورت میگیرد، بعضا اثرات مهمی دارند. به طور مثال با تمرکز بر سطوح مدیران میانی شرکتها به این نتیجه میرسیم که برای افزایش تعداد زنان در پستهایی نظیر معاونت، شرکتها باید شانس یکسانی برای زنان و مردان قائل شوند. یافتههای ما حاکی از این است که زنانی که در پستهای میانی مدیریتی مشغول به کار هستند، بیش از همکاران تازه استخدام خود به پستهای بالاتر چشم دارند. در عین حال بسیاری از آنان، جوانانی با انگیزهای هستند که مسوولیت سنگینی در زندگی و خانوادهشان ندارند. لذا اگر شرکتها بتوانند اعتماد آنان را در این مرحله از حرفهشان کسب نمایند، آنگاه ماندن آنان در این شغل و حرفه محتملتر خواهد بود. از دست دادن این زنان، در اختیار خود ما (شرکتها و کمپانیها) است، اما چه عواملی چنین زنان با انگیزهای که در سطوح میانی و حتی سطوح ارشد مدیریتی هستند را وادار میکند تا فرصتهای پیشرفت و ارتقا را رد کرده و در جستوجوی شغل دیگري از شرکت فعلی یا به طور کلی از شرکتهای آمریکایی خارج شوند. ما نزدیک به 100 مقاله پژوهشی را مطالعه، 2500 مرد و زن را مورد بررسی و با 30 مدیر ارشد و کارشناس مختلف مصاحبه نمودیم تا پی به عواملی ببریم که مانع از پیشرفت زنان میشود. نتایج، ما را به سوی درک بهتری از عوامل موثر بر تصمیمگیری شغلی زنان و مردان رهنمون ساخت؛ اینکه چه عواملی تلاش این رده از زنان را برای مسوولیتهای بالاتر برمیانگیزد و چه عواملی آنان را مجاب به توقف در حرفهشان میکند، یک چیز مبرهن است؛ زنان خواهان ترک بازار کار نیستند، مشکل این است اغلب آنان نمیتوانند بخشی از نیروی کار باشند. زنان دقیقا همانند مردان شغل فعلیشان را به امید کسب موفقیتهای شخصی و درآمد بیشتر رها میکنند. درصد قابل توجهی از مردان فارغالتحصیل دانشگاهها که در تحقیق ما شرکت داشتهاند، به همین موضوع اشاره داشتهاند. در این تحقیق ما آن موانع خاص و ویژهای را بررسی میکنیم که زنان از آنان به عنوان موانعی نام میبرند که آنان را مجاب میکند تا شانس ارتقاي پست در سازمان یا شرکت کنونی برایشان بسیار سخت و غیرمحتمل به نظر بیاید. دلایلی که باعث میشود زنان بهرغم تمایل به پیشرفت و با وجود داشتن اعتماد به نفس شغلی، به این نتیجه برسند که یا به همین سطح شغلی اکتفا کرده یا به سازمان و جای دیگر بروند، موارد ذیل است: بیبهره بودن از یک الگو یا سرمشق، محروم بودن از شبکههای غیررسمی و عدم برخورداری از یک حامی در سطوح بالای مدیریتی برای مهیا کردن فرصت برای آنان.
در پژوهشی که با مسوولیت موسسه مککینزی در حال انجام است، با بررسی ویژگیهای منحصر به فردی که زنان را به پست ریاست رهنمون میسازد، به پدیدهای رسیدیم که مانع از آن میشود تا تنوع جنسیتی در سطوح بالای مدیریتی (بهرهگیری شرکتها هم از مردان و هم از زنان مدیر) وجود داشته باشد؛ اگر زنان حس حرفهای بودن در شغلشان را داشته باشند، غالبا در آن شغل میمانند. زنان بیش از مردان فرصتهایی نظیر صرف انرژی برای ایجاد تغییر و تحول و همچنین همکاری نزدیک با همکاران را مغتنم شمرده و برای این دست امور ارزش قائل میشوند. زنان نميخواهند دادن این ارزشها را از دست بدهند و درعوض با ترسی دست و پنجه نرم كنند که ناشی از برگزاری و شرکت در جلسات تخلیه کننده انرژی و نیز مداخله در خط مشیهای سازمانی در باب سیستم مدیریتی پلکانی است.
با این حال از بین تمام عواملی که مانع گام نهادن زنان به جلو میشود، هیچیک نیرومندتر از عقاید و باورهای تثبیتشده نیستند. بهرغم تلاشهای زیادی که شرکتها و بنگاهها برای برچیدن تبعیض صورت دادهاند، زنان با مانعیای بسیار بازدارنده و خطرناک یعنی طرز فکرهایی مواجهاند که تنها محدودکننده فرصت برای آنان است. هنوز بسیاری از مدیران اعم از زن و مرد، زنان با قابلیت بالا و مناسب ارتقاي شغلی را خارج از گردونه رقابت در نظر گرفته، اینگونه میپندارند که زنان نمیتوانند از پس یک سری از مشاغل بربیایند. در ضمن، تعهدات خانوادگی زنان را نیز در نظر میگیرند. البته در تحقیقاتمان دریافتهایم زنان خود باورهای محدودکنندهای دارند. مثلا معتقدند باید منتظر بمانند تا مهارتهای بیشتری کسب کنند یا باید منتظر بمانند تا این مهارتها متقاضی داشته باشد، سپس ارتقاي پستی پیدا کنند. غالب این افکار و طرز فکرها نهادینه شده و ریشهکن کردن آنها دشوار است. حتی جنگ صلیبی یک مدیر اجرایی ارشد در خصوص این دیدگاهها، از اثرات مخرب آن نخواهد کاست. یک برنامه متنوع ،حال هر چه قدر هم جامع باشد، قادر به رویارویی با این طرز فکرهای تثبیت شده نیست. به طور کلی تغییر رفتاری اگرچه در ابتدای امر دستاوردهایی در پی خواهد داشت، اما پس از مدتی به همان شیوههای قبلی خود باز خواهد گشت. شواهد و یافتههای ما بر تغییر سیستماتیک و سازمانی تاکید دارد. شرکتهایی که خواهان برقراری نوعی توازن و تعادل ماندگار در جنسیت مدیران خود هستند، باید این دیدگاه و طرز فکر خود را تغییر دهند. مدیر نیازمند دلیل قانع کنندهای است تا مجاب شود که این تغییر به مثابه پتانسیل اقتصادی و مزیت رقابتی است که در راستای حفظ استعدادها میباشد.
زنان چگونه به رشد اقتصادی کمک میکنند
بین سالهای 1970 تا 2009 سهم زنان در مشاغل از 37درصد به 48درصد رسید، چیزی در حدود 38 میلیون زن شاغل. اگر آنان در اقتصاد مشارکت نمیکردند، امروز اقتصاد ما 25درصد کوچکتر میبود. یعنی معادل مجموع تولید ناخالص داخلی سه ایالت ایلینویز، کالیفرنیا و نیویورک، اقتصاد کوچکتری داشتیم.
دو عامل بر رشد تولید ناخالص داخلی موثر است؛ افزایش نیروی کار و بهرهوری. اگر برگردیم به دهه 70 میلادی یعنی آن زمانی که موج عظیمی از مردان و زنانی که حاصل انفجار جمعیتی دهههای گذشته بودند، وارد بازار کار شدند، در مییابیم 65درصد از رشد تولید ناخالص داخلی کشور مدیون همین افزایش نیروی کار بوده است. بنابر تحقیقات موسسه مککینزی، امروزه نزدیک به 80درصد از رشد اقتصادی کشور ناشی از افزایش بهرهوری است.
بنابر یافتههای موسسه مککینزی، ایالات متحده برای حفظ نرخ رشد تولید ناخالص داخلی به میزان تقریبا 3درصد در سال و حفظ مقام اولی اقتصاد دنیا، نیازمند ترکیبی از افزایش نیروی کار و بهرهوری - که حاصل نوآوری و پیشرفتهای عملیاتی است- توام با هم است. زنان در هر دو عامل موثر بر رشد اقتصادی، از طرق ذیل نقش به سزایی ایفا میکنند:
ورود زنان بیشتر به بازار نیروی کار: حدود 76درصد از زنان بین سنین 25 تا 54 سال در ایالات متحده، وارد بازار کار شدهاند. یعنی در حال حاضر یا شاغل هستند یا جویای کار. این نرخ مشارکت را با نرخ 87درصد در کشور سوئد مقایسه كنند. البته نرخ مشارکت در ایالاتهای مختلف آمریکا بسیار متفاوت است. به طور مثال نرخ مشارکت در 10 ایالات برتر،84 درصد است. این به مفهوم وجود فرصت برای اقتصاد ایالات متحده است. افزایش نرخ مشارکت همه ایالتها به 84درصد، یعنی افزودن 1/5 میلیون زن به بازار نیروی کار کشور. به دیگر سخن، افزایش 3 تا 4 درصد در توليد ناخالص اقتصاد ایالات متحده.
بهرهبرداری کامل از زناني با استعداد و مهارت بالا، آموزش زنان برای افزایش بهرهوری: در سال 2010، 58درصد از مدارک کارشناسی به زنان اعطا شده است. در نتیجه، زنان 53درصد از کل جمعیت تحصیلکرده دانشگاهی ایالات متحده را تشکیل میدهند، اما تنها نیمی از نیروی کار که تحصیلکرده هم هستند، از زنان تشکیل شده است. این یعنی ایالات متحده از استعداد زنان تحصیلکرده به طور کامل در بازار کارش استفاده نبرده است. استفاده کامل از ظرفیت موجود باعث بهبود عملکرد شرکتها و افزایش بهرهوری ملی خواهد شد. میزان موفقیت در این مهم بستگی به یافتن راههایی دارد که از طريق آنها بتوان زنان واجد شرایط را به سمت و سوی ردههای بالای مدیریتی سوق داد. در عین حال میتوان با آموزش به زنان موجبات افزایش بهرهوری و اثرگذاری بر حوزههایی نظیر مالی، خدمات حرفهای، علم و صنعت را فراهم آورد.
ماخذ:دنیای اقتصاد
تهیه شده در: http://pangan12.blogfa.com/

کمیته ملی المپیک در حال حاضر با ۵۴ مربی خارجی در ۲۳ رشته قرارداد مالی دارد که از میان آنها سرمربی تیم ملی والیبال بیشترین حقوق را دریافت می کند این در حالی است که کارلوس کی روش در بین این مربیان قرار ندارد.
به جز فدراسیون فوتبال که با مربیان خارجی مورد نظر به طور مستقل قرارداد منعقد می کند سایر فدراسیون ها پس از توافق با گزینه های خارجی خود برای مربیگری در تیم های ملی از طریق کمیته ملی المپیک با آنها قرارداد بسته و همکاری رسمی را آغاز می کنند.
در واقع طرف قرارداد مربیان خارجی غیرفوتبالی در تیم های ورزشی ایران کمیته ملی المپیک است که مسئولیت پرداخت حقوق آنها را هم بر عهده دارد. این کمیته در حال حاضر به ۵۴ مربی خارجی در رشته های مختلف حقوق پرداخت می کند. البته حقوق برخی از این مربیان مانند "مارچلو درادی" مربی تیراندازی روزانه پرداخت می شود اما دیگر مربیان ماهیانه حقوق می گیرند.
۵۴ مربی خارجی، ۲۳ رشته
- اگر شغلی بهتر از این شغل به شما پیشنهاد شود چه میکنید
شما همیشه کارمندی صادق هستید و هیچ وقت کار خود و سابقۀ کاری خود را از بین نمیبرید پس در جواب این سوال ابتدا باید عنوان کنید که شما به این شغل علاقمند هستید و نیل به اهداف خود را در این شغل میبینید اما اگر در میانه راه مشکلی برایتان پیش آمد ناچارا به آن شغل دیگر روی میآورید.
۷- چه چیز باعث میشود فعالیتتان بیشتر شود
در پاسخ به این سوال از مطرح کردن مسائل مالی بپرهیزید و بیشتر مسائل محیط کار، همکاران و سپس شرایط جسمی روحی را عنوان فرمایید.
۸- انتظار چه میزان حقوق را دارید
مصاحبه کنندگان معمولا صداقت را شرط اول استخدام در نظر میگیرند پس در پاسخ به این سوال اولا نباید فروتنی به خرج داد و مثلا مبلغی پایین را پیشنهاد داد ثانیا مبالغ بالا و ایدهآل را پیشنهاد نکنیم زیرا بلند پروازی و در نتیجه عدم میل به ادامه کار را رقم خواهد زد.
۹- آیا به همکاری و هماهنگی و کار تیمی علاقمندید
کار گروهی نشانهای از اخلاق اجتماعی و بالا بودن سطح هوش اجتماعی هر شخص است که رابطۀ مستقیم با چگونگی عملکرد وی در محیط کار دارد. پس بهترین پاسخ به این سوال جواب دندان شکن “آری” است. اما بازهم صداقت فراموش نشود و در صورتیکه میل شما به گونهای دیگر است عنوان نمایید.
۱۰- دوست دارید رییس یا مدیر شما چگونه باشد
جواب مناسب برای این سوال همان میل شخصی شماست که معمولا به این صورت بیان میشود که من از رییسم انتظار انتقادپذیری، روحیۀ تشکر و همزبانی با کارمند را دارم.
۱۱- مهمترین ضعف شما در چیست
در پاسخ به این سوال زیاد نباید دروغ گفت اما نیازی نیست که همه چیز را نیز بگوییم. بهترین راه برای پاسخ به این سوال همان کوچک کردن مسائل بزرگ است. مثلا اگر من از صدای ناهنجار اشخاص ناراحت میشود میتوانم این را بگویم صدای بلند گوشم را اذیت میکند و یا اینکه اگر مشکل خانوادگی در روحیه کاری من خدشه وارد میکند، میتوانم بگویم ترجیح میدهم با روحیه ناخوش سرکار حاضر نشوم و مرخصی بدون حقوق داشته باشم.
۱۲- در صورتیکه مشکلی را در بین کارمندان این اداره/سازمان/کارخانه/شرکت ببینید چه میکنید
این سوال نیز نوعی سوال هوش محسوب میشود. بهتر است در پاسخ به این سوال دو مطلب را در نظر گرفت : اگر بگوییم هیچ عکس العملی نشان نمیدهیم و به قولی منظورمان عدم دخالت به کار دیگران است اشتباه کردهایم همچنین اگر بگوییم سریعا با مسئول مربوطه در جریان میگذاریم نیز نشاندهندۀ گوش به بازی بودن ماست. اما بهترین پاسخ به این سوال این است که بگوییم ابتدا مسئله را بررسی نموده چنانچه حل آن از دست خودمان بر آمد که هیچ وگرنه طی نامهای کتبی آنرا با مسئول در جریان میگذاریم. به این ترتیب انضباط کاری خود را نیز نشان دادهایم.
۱۳- چه اهدافی را برای ما دنبال خواهید کرد
پاسخ به این سوال اگرچه برای هم مصاحبه کنندهای روشن است اما پاسخ دقیق که از روی تحقیق و بررسی شخص مصاحبه شونده نشئت گرفته باشد خیلی فرق میکند. در پاسخ به این سوال باید رقبا و شرکتهای حریف را شناسایی کرده و کالاهای این کارخانه و یا خدمات این سازمان را بدانیم. سپس پاسخی مبنی بر پیشرفت و توسعۀ این نوع محصولات و پیروزی در مقابل حریف را به گونه خلاصه عنوان نماییم.
۱۴- هدفتان از کار کردن چیست
این سوال که معمولا در اواخر مصاحبه پرسیده میشود، دربردارندۀ همۀ ابعاد شخصیتی شماست. پاسخ به این سوال درخور کمی تامل و البته برنامهریزی قبلی است. باید دقت کرد که هر کاری در نتیجه رسیدن به جایگاههای بالا را در صورت درست انجام دادن، در بر دارد. پس اولین قسمت پاسخ به این سوال می تواند “پیمودن پلههای ترقی” باشد. سپس آسایش خانواده و زندگی مرفه و در آخر در صورتیکه کار با ارباب رجوع در ارتباط است خدمت به مردم.
۱۵- آیا سوالی دارید
این سوال معمولا آخرین سوالی است که از مصاحبه شونده پرسیده میشود. ترجیحا سوال پرسیده شود اما نه سوالات شخصی بلکه بهترین نوع سوال پرسیدن در مورد چگونگی عملکرد کارمندان، چگونگی دریافت ارتقاء شغلی، محصولات کارخانه و … است.
منبع:http://www.parsine.com

کوشان غلامي
بخش دوم
پيشينه کسبوکار در مالزي
جمعيت مالزي با بيش از 19 ميليون، سکونتِ مسافران تجاري خارجي را در آنجا با وضعيت بسيار دشواري روبهرو ميکند. اين کشور به گروههاي قوميگوناگوني تقسيم ميشود که سه گروه از مهمترين آنها از لحاظ اندازه عبارتند از: مالايي، چيني و هندي.
علاوه بر آن گروههاي کوچکتري از افراد بومي نيز در مناطق ساراواک و ساباح زندگي ميکنند. اينکه اين مجموعه قوميتها و نژادهاي مختلف (بعد از شورشهاي سال 1969) توانستهاند در کنار هم زندگي و به خوبي کار کنند، يکي از بزرگترين موفقيتهاي تاريخي این کشور در سي سال گذشته است.
همانند اکثر کشورها، فرهنگ و تاريخ تاثير بسيار زيادي در رويکرد مالزيايي به کسب و کار داشته است. هر کسي که بخواهد در مالزي شروع به کسبوکار کند، بايد تا آنجا که ممکن است با پيچيدگيهاي فرهنگي و شرايط دنياي تجاري اين کشور آشنا بوده و تبحر زيادي داشته باشد، تا بتواند تماميروابط کاري مهم را سريع و به راحتي برقرار کند.
با داشتن چنين ترکيب فرهنگي گوناگوني، واضح است که اختلافاتی در نگرش به جنبههاي مختلف کسب و کار، وجود داشته باشد. خوشبختانه موضوعات متداول مشخصي وجود دارد که در بين سه گروه اصلي قومي مالزي مشترک بوده و به افراد خارجي در پيدا کردن يک احساس کلي از اين کشور کمک ميکند. همچنين تلاشهايي در جهت هرچه نزديکتر کردن اين ويژگيها و رويکردها انجام ميگيرد.
همچنين پيشنهاد ميشود شما قبل از هرگونه تصميمگيري، درباره فرهنگ کشورهاي سنگاپور و هند نيز مطالعاتي داشته باشيد که به ارتباط بهتر شما با مالاييهاي چيني و هندي کمک قابل توجهي ميکند.
تاثير اسلام در کسبوکار
بهرغم اينکه مالزي یک کشور اسلامياست، اصول بنيادي اين مذهب تاثيري در هدايت کسبوکار اين کشور نداشته است. البته اين امر به اين معنا نيست که وظايف ديني ناديده گرفته شود و در اکثر ادارات و شرکتها زمان کاري بر اساس اوقات شرعي مشخص ميگردد. همچنين برخي از استانهاي اين کشور، روز جمعه را به عنوان روز تعطيل کاري خود انتخاب کردهاند، ولي کوالالامپور از اين قاعده مستثناست و بهرغم اينکه برخي از شرکتهايش شنبه را روز اول کاري خود ميدانند، اکثر ادارات آن طبق برنامه هفتگي غربي فعاليت ميکنند.
رمضان، ماه روزه مسلمانان، در فرهنگ کاري اين کشور ديده شده است و در سطوح مختلف به صورت طبيعي تاثيرگذار است. ادارات دولتي معمولا در ماه رمضان کارمندان را به ساعات کاري کمتري موظف میکنند و مراحل گرفتن ويزا و ساير کارهاي اداري در اين ماه بسيار طولاني و طاقتفرسا خواهد بود.
ساختار کسبوکار در مالزي
پس از اينکه مالزي در سال 1957 استقلال يافت، دولت مالزي تاکيد زيادي بر گسترش کسب و کارهاي ايجاد شده توسط بوميهاي مالايي از خود نشان داد؛ در حالی که اکثر کسب و کارها توسط گروههاي قوميچيني و هندي اشغال شده بود. به هر حال، آخرين بحران ارزي در منطق اجرای اين سياست را تسهیل کرد و موانع خريد شرکتهاي غيرمالايي از سازمانهاي محلي برداشته شد.
با وجود تبعيض مثبت سياستهاي اتخاذ شده توسط دولت در سالهاي متمادي، خيلي از کسب و کارهاي محلي هنوز توسط سرمايهگذاران چيني اداره ميشود و بسياري از کارمندان ارشد شرکتهاي چندمليتي داراي اصل و نسب چيني هستند. اکثر کسب و کارها در مالزي داراي ماهيت سلسله مراتبي بوده و در واقع سه مذهب اصلي اسلام، کنفوسيوس و هندو، به اهميت روابط سلسله مراتبی میافزاید. در اين شرايط کساني که خود را مقيد به سلسله مراتب و برقراري آن نشان ميدهند داراي احترام خاصي هستند.
خطوط گزارش دهي بسيار شفاف است و معمولا مديران تصميم گيري میکنند و سپس اين تصميمات را به زيردستان خود ابلاغ ميکنند. (بسياري از شرکتهاي غربي مشکلات زيادي در معرفي ساختار ماتريسي دارند که ميتواند براي کارمندان محلي گيج کننده باشد و به سازمانها نيز آسيب برساند.)
تاثير اين رويکرد سلسله مراتبي پايه و اساس بسياري از ويژگيهاي خاص كسب وكار در مالزي را تشكيل ميدهند که در قسمتهاي بعدي مورد بررسي قرار خواهند گرفت.
ماخذ:دنیای اقتصاد
تهیه شده در: پنگان