تنها تجارت «عادلانه»، تجارت آزاد است
مایکل هرد
مترجم: حسين راستگو
منبع: كاپيتاليسم مگزين
تنها نوع تجارت «عادلانه» تجارت آزاد است. آزادي تجارت تنها چينش عادلانهاي است كه بشر تا به حال تدبير كرده يا خواهد كرد.
هدف هر گونه موافقتنامه تجاري بايد آزادسازي تجارت تا بيشترين اندازه ممكن باشد. با اين كار، افراد فعال در بازار خود درمييابند كه چه چيزي منافعشان را به بهترين شكل برآورده ميسازد. آيا مثلا تاير خودروها بايد در آمريكا ساخته شود يا در جايي ديگر؟ آيا كفش و كاپشن بايد در آمريكا توليد شود يا در كشوري كه ميتواند آنها را با كارآيي بيشتر و هزينهاي كمتر (حتي با در نظر گرفتن هزينه صادرات اين محصولات به آمريكا) بسازد؟ هيچ سياستمداري آن قدر تيزهوش يا بافضيلت نيست كه پاسخي كه به اين سوالات ميدهد، چنان همهجانبه باشد كه كل مردم يك كشور (يا همه مردم دنيا) در آن در نظر گرفته شوند. چنانكه بيشتر آمريكاييها به خوبي ميدانند، سياستمداران چه به لحاظ ذهني و چه به لحاظ اخلاقي، از كمترين صلاحيت براي اتخاذ هر نوع تصميم مهمي برخوردار هستند. افزون بر آن، هيچ فرد واحدي - حتي يك فرد تيزهوش و اخلاقي - احتمالا نميتواند مقدار درست صادرات و وارداتي را كه در هر زمان مشخص بايد در هر كشور معيني انجام گيرد، محاسبه كند. ميزان اينها بايد نتيجه تعداد بيشماري - هزاران و حتي ميليونها - تصميم جداگانهاي باشد كه هر روزه از سوي مصرفكنندگاني كه در فكر منافعشان هستند، اتخاذ ميشوند.
اما تنها نوع تجارت «عادلانه» تجارت آزاد است. آزادي تجارت تنها چينش عادلانهاي است كه بشر تا به حال در سر پخته يا در آينده تدبير خواهد كرد. اين بدان معنا نيست كه تحت تجارت آزاد، همه شاد و راضي خواهند بود. البته كه شاد كردن همه ناممكن است. اگر خواربارفروشي كوچكي در گوشهاي از يكي از خيابانهاي شهر به اين خاطر از ميدان كسبوكار بيرون رانده شود كه فروشگاه بزرگي، اندكي آن طرفتر كالاهايي با كيفيتتر را با قيمت كمتري ميفروشد، باز هم اكثر خواربارفروشها شاد و خوش خواهند بود. صاحب فروشگاه كوچك، خانواده و وفادارترين مشتريانش شاد نخواهند بود. آيا اين به آن معنا است كه آزادي تجارت كه باعث شده فروشگاه بزرگ بتواند كار خود را كمي پايينتر از خواربارفروشي كوچك آغاز كند، ناعادلانه است؟ البته كه نه. زندگي عادلانه نيست؛ دست كم اگر «عدالت» را شاد كردن همه تعريف كنيم. همين داستان درباره صادرات و واردات نيز درست است. اگر بنگاهها در يك كشور خارجي بتوانند كالاهايي با كيفيت به قدر كافي خوب را با قيمتي به اندازه كافي اندك توليد كنند و اين كار را بهتر از هر بنگاهي در خود آمريكا انجام دهند، آمريكاييهاي خردمند بهترين محصول را با بهترين قيمت ممكن خواهند خريد. اين كاري است كه مصرفكنندگان معمولا انجام ميدهند و بازار آزاد (كه آزادي تجارت را نيز در خود دارد) امكان انجام چنين كاري را برايشان فراهم ميآورد.
حتي سوسياليستهايي مانند باراك اوباما (كه بسيار كمتر از آنچه تصور ميشود، تيزهوشاند) اين نكته بنيادين را درك ميكنند. هنگامي كه از «تجارت عادلانه» سخن ميگويند، به خوبي ميدانند كه هيچ گاه بافتي اقتصادي را پديد نخواهند آورد كه همه در آن به يك اندازه شاد و سرخوش باشند. معنايي كه از واژه «عادلانه» مراد ميكنند - هر چند اين گفته را نميپذيرند - اين است كه گروههايي را كه به آنها راي دادهاند، به بهاي ضرر ديگران خشنود سازند. هنگامي كه ليبرالدموكراتسوسياليستي مانند باراك اوباما ميگويد «بياييد تجارت را عادلانه كنيم»، اين معنا را در ذهن دارد: «بياييد از قانون جهت ايجاد منافعي براي آن دسته از اتحاديههاي كارگري كه پول زيادي به من ميدهند و نيز جهت در تنگنا قرار دادن آنهايي كه با اين اتحاديهها رقابت ميكنند، استفاده كنيم». همين نكته درباره استدلال جمهوريخواهان سوسياليست نيز (كه تعداد زيادي از آنها را سراغ داريم) برقرار است. جمهوريخواهان سوسياليست (يا اگر ميپسنديد، جمهوريخواهان فاشيست) بر سر معاملاتي مذاكره ميكنند كه به بهاي ضرر گروهها يا افرادي كه با حاميانشان رقابت ميكنند، به گروههايي كه به لحاظ سياسي براي آنها مطبوعيت دارند، سود ميرسانند.
اين داستان درباره عبارت كهنه و ملالآور «زمين بازي يكدست» (چيز ديگري كه باراك اوباما ستايشش ميكند) نيز درست است. تنها زمين بازي يكدست زميني است كه در آن همه به يك اندازه آزادند كه به رقابت و توليد بپردازند. اگر همه براي فروش محصول خود و حفظ هر آنچه كه از آن به دست ميآورند حقي برابر داشته باشند، زمين بازي يكدست خواهد بود.
البته زمينهاي يكدست و پيامدهاي يكدست هممعنا نيستند. اگر پيامد خاصي براي يك بنگاه مطلوبتر از بنگاههاي ديگر باشد، به اين خاطر است كه در قياس با ديگران، با كارآيي بيشتري به مشترياني فزونتر خدمترساني كرده است. اينجا است كه سياستمدار - طرفدار بنگاه شكستخورده - وارد گود ميشود و فرياد برميآورد كه «اين وضع عادلانه نيست. بايد زمين بازي را يكدست كنيم». حال چه كسي ميتواند با يكدست بودن زمين بازي مخالفت كند؟ اگر قضيه به اين صورت مطرح شود، هيچ كس و از همين رو است كه باراك اوباما ميتواند كارش را پيش برد. از نگاه سياستمداري چون اوباما و به ويژه از نگاه سياستمدار عميقا سوسياليستي مانند او، يكدستي زمين بازي به توانايي و آزادي ربطي ندارد؛ بلكه كلا به پيامدها مربوط است. يعني زمين بازي يكدست، شرايطي خوشايند آنهايي است كه براي اوباما ارزش دارند.
سياستمداراني مانند اوباما - و بيشتر سياستمداران ديگر در هر دو حزب جمهوريخواه و دموكرات؛ اگر نگوييم همه آنها - را نه هواخواه بازار آزاد، نه طرفدار كاپيتاليسم ناب، بلكه طرفدار رفقا و همپالكيهاي خود در نظر آوريد. شعار آنها اين نيست: «بگذاريد بهترين مرد ببرد»، يا «بگذاريد تواناترينها و سودآورترين بنگاهها رشد كنند و ديگران را آزاد بگذاريد كه از آنها پيشي بگيرند»، بلكه شعارشان اين است: «بگذاريد رفيق من ببرد».
اين كاپيتاليسم رفيقبازانه از مدتها پيش وجود داشته است. آين رند آن را «نفوذسالاري» ميخواند. به مخلوقات ذينفوذي (مانند چارلي رانگل و بارني فرانك جمهوريخواه) كه دههها است كه در كنگره حضور دارند، بنگريد تا دقيقا دريابيد كه رند چه معنايي را در سر داشته. اين گفته رند هم درباره اوباماي بزرگ و بلندپايه و هم درباره اسلاف عليالادعا پايينردهاش صادق است.
تغيير واقعي، دوري از كاپيتاليسم رفيقبازانه و نزديكي به كاپيتاليسم ناب استوار بر بازار آزاد است.
آمريكا آن قدر كه از نبود آزادي رنج ميبرد، از نبود عدالت آسيب نميبيند. آزادي را دوباره زنده كنيد. عدالت خود زنده خواهد شد.
ماخذ:دنیای اقتصاد