
مترجم: شاهین رسولیان
سهشنبهها در جزیره یوسونیا
رونق جزيره با فريب دادن خارجيها
بخش يازدهم
منبع: How an Economy Grows and Why it Crashes
در قسمت قبلی وقایع جزیره یوسونیا شاهد بروز تورم بیش از اندازه در جزیره بودیم. دولت برای تامین مالی پروژهها و البته کسب محبوبیت در نزد مردم اقدام به چاپ برگههای ماهی کرد. غافل از آنکه ماهی کافی برای بازخرید این برگهها در بانک وجود ندارد. اندازه ماهی دولتی هم روز به روز کوچکتر میشد.
نتیجه آن بود که ارزش ماهی در جزیره رفته رفته کاهش یافت؛ چراکه یک ماهی، دیگر نمیتوانست هر نفر را برای یک روز سیر کند. پس قیمت کالاها میبایست به تناسب کاهش ارزش ماهی افزایش پیدا کند تا به ارزشش به اندازه قبل حفظ شود.
در ادامه، پس انداز مردم به دلیل کاهش ارزش پول کم شد. این کاهش پسانداز منجر به کاهش سرمایهگذاریها در جزیره و لذا بیکار شدن تدریجی کارکنان شد. دولت برای رفع مشکل، قوانین دست و پا گیر برای صنایع وضع کرد که این کار نیز اوضاع را بدتر کرد. نماینده ارشد جدید به نام لیندی بی هم برای حل مشکل، سیاست چاپ پول را بیش از پیش ادامه داد. مشکل تورم آنچنان جدی شد که گرینفین دیگر مواد لازم برای تولید ماهی دولتی نداشت. او برای حل بحران از نمایندگان تقاضای تشکیل جلسه نمود.
گرینفین بحران موجود را به نمایندگان گفت و از آنها تقاضای راه حل نمود. لیندی برای حل مشکل دست به دامان بن بارناکل، نخبهترین اقتصاددانان جزیره شد.
بارناکل گفت: «مشکل بزرگی نیست. در واقع ساکنین در حال حاضر اعتماد خود را از دست دادهاند. اگر ما بتوانیم هماکنون تعداد زیادی برگه ماهی وارد اقتصاد کنیم، آنگاه اعتماد مردم مجددا بازمیگردد و دوباره به خرج کردن ادامه میدهند. باید به هر قیمتی که شده این برگهها را چاپ کنید.»
برخی از نمایندگان اندکی گیج شده بودند. اگرچه هیچ یک از آنها تحصیلات اقتصادی بارناکل را نداشتند، اما بعضی میدانستند که بحران در واقع از همان چاپ بیش از اندازه برگه به وجود آمده است. بادی گلدفیش تلاش کرد تا در این باره صحبت کند، اما کسی به او توجه نکرد.
خوشبختانه هیچ یک از راه حلهای ارائه شده مورد پذیرش اکثریت واقع نشد.
در این گیر و دار ناگهان درب مجلس گشوده شد و یکی از سفرای مناطق دوردست به همراه جمعی از افراد ناشناس وارد شد.
سفیر، جزیرهای به نام سینوپیا پیدا کرده بود که ساکنین آن همچنان به شیوه سنتی، یعنی با دست خالی، ماهی میگرفتند و البته از مواهب یک اقتصاد توسعهیافته نیز بیبهره بودند. مردم این جزیره تحت فرمانروایی همه جانبه یک پادشاه زندگی میکردند.
در سینوپیا همه ساکنین موظف بودند ماهی صید کنند. اما ماهیها را میبایست به پادشاه تحویل دهند تا او تصمیم بگیرد که به هر کس چقدر ماهی بدهد.
در این جزیره هنگامی که پادشاه متوجه شود برخی از ماهیگیرها در کار خود اهمال میکنند، همه را مجبور میکند تا موقع ماهیگیری با هم آواز بخوانند و اگر کسی قسمتی از آواز را فراموش کند باید گرسنه بماند.
جدا از اینکه این روش بهرهوری بالایی برای مردم جزیره ندارد، طبقه حاکم بخش اعظم ماهیهای صید شده را برای خود برمیدارد. با این اوصاف به طور متوسط برای مردم عادی جزیره در هر روز یک نصفه ماهی باقی میماند.
این جزیره نه پساندازی دارد، نه بانکی، نه اعتباری و البته نه کسب و کاری.
با این حال پادشاه سینوپیا آنقدر باهوش هست که بداند جزیرهاش به این زودیها پیشرفتی نخواهد داشت. از طرفی ماجرای زندگی مجلل مردم جزیره ما، سیستم بانکداری پیشرفته و تجارت جزیره به گوش او رسیده است. او مشتاق است تا همین سطح از پیشرفت را به جزیره خود وارد کند.
هنگامی که پادشاه ساز و کار اقتصاد بین جزیرهها را مشاهده کرده بود، گمان برده بود که کلید موفقیت اقتصادی داشتن برگههای ماهی است.
در حقیقت او متوجه شد که برگهها به عنوان پول، بین جزیرهها مبادله میشود. طبلستانیها در مقابل طبلهایی که میفروشند برگه قبول میکنند و نارگيلداران روغن نارگیل خود را با آن برگهها معاوضه میکنند.
سفیر سینوپیا از آنجایی که فکر میکرد داشتن برگه میتواند دسترسی به اقتصاد فرا جزیرهای را ممکن کند، پیشنهاد داد تا ماهیهای جزیرهشان را با برگههای جزیره ما معاوضه کند.
نمایندگان باورشان نمیشد. آیا میشود به همین راحتی با دادن یک تکه کاغذ صاحب ماهی تازه شویم؟
لیندی بی بدون کوچکترین تردیدی از این قرارداد استقبال کرد. یوسونیا با بخشندگی تمام درهای خود را بر ماهیهای سینوپیا گشود.
اما قبل از اتمام کاغذ بازیها، سفیر سینوپیا خواستار تضمین ثبات ارزش واقعی برگهها از سوی نمایندگان شد.
لیندی در جواب گفت: «اصلا نگران نباشید. هر زمان که در مقابل برگهها، ماهی خواستید فقط کافی است تا سری به بانک ما بزنید. یک نگاهی به جزیره بیندازید. به نظر ميآيد که ما کمبود ماهی داشته باشیم؟»
قرارداد امضا شد، ماهیهای سینوپیا تحویل گرفته شد و در مقابل لیندی یک بغل برگه تحویل داد.
ريیس بانک یوسونیا که دیگر خیالش راحت شده بود، گفت: «در حال حاضر یک تیم از کارشناسان در بانک منتظر هستند تا هر چه زودتر این ماهیها را تکه تکه کنند. همه سپردهگذاران امروز ماهیهای خود دریافت خواهند کرد. برخلاف دیروز، امروز کمی گوشت هم به استخوانها میچسبد!»
با این اتفاقات فصل جدیدی در تاریخ اقتصادی یوسونیا گشوده شد. هر روز یک محموله ماهی از جزیره سینوپیا برای سپردهگذاری آورده میشد و در مقابل با تودهای برگه باز میگشت.
مشکل اصلی ساکنین جزیره سینوپیا این بود که نمی دانستند با این همه برگه چه کنند. یک کار آن بود که این برگهها را با کالاهای تولید یوسونیا معامله کنند. سینوپیاییها برای افزایش کارآیی ماهیگیری به تور احتیاج داشتند که بهترین آنها در جزیره یوسونیا ساخته میشد. در نتیجه سفارش عظیمی به کارخانه تورسازی ابل داده شد.
پس از آنکه ساکنین جزیره سینوپیا خریدهای خود را انجام دادند، همچنان مقداری برگه برایشان باقی ماند و از آنجایی که در جزیره خود نظام بانکی نداشتند تصمیم گرفتند تا این برگههای مازاد را در بانک جزیره یوسونیا سپردهگذاری کنند تا بلکه اندک سودی به آن تعلق بگیرد.
این معاملات جزیره یوسونیا را رونق داد. نه تنها تقاضاهای خارجی اقتصاد داخل را ارتقا داد، بلکه سپردهگذاری خارجیها در بانک، قدرت بانک را افزایش داد. اگرچه یوسونیاییها بیشتر از آنکه پسانداز کنند، مصرف میکردند، اما همیشه تعداد زیادی ماهی برای اعطای وام کم بهره وجود داشت.
از آنجایی که کم کم گوشت بیشتری به استخوانهای ماهیهای دولتی چسبانده شد، مشکل تورم جزیره بر طرف شد. به یمن وفور ماهی، قیمتها از افزایش یافتن بازایستاد و استاندارد زندگی در جزیره مجددا رو به بهبود گذاشت.
در سینوپیا هم اوضاع رو به تغییر بود.
پادشاه سینوپیا، هر چند دیر، متوجه بروز جریانات دردسر ساز در اقتصاد جزیره خود شد. ساکنین جزیره دیگر حاضر نبودند ماهی صید کنند؛ چراکه هر چه ماهی میگرفتند باید به پادشاه میدادند. پادشاه هم برای رفع مشکل به هنگام تحویل گرفتن تورها از جزیره یوسونیا سیاست جدیدی پیش گرفت. کسانی که از پادشاه تور میخریدند میتوانستند تمام ماهی مازاد را برای خود نگه دارند. طبیعتا این امر موجب سرعت گرفتن ماهیگیری جزیره شد.
اما برای تسریع و تسهیل مبادلات بین جزیرهای، پادشاه از مردم خواست تا ماهی مازاد خود را با برگههای جزیره یوسونیا مبادله کنند. با توجه به تشویقهای موجود، دور از انتظار نبود که این جزیره خیلی سریع پسانداز قابل توجهی فراهم کند و تولید خود را افزایش دهد. نتیجه آن بود که کارآفرینان سینوپیا دیگر قادر بودند برای تولید کالاهایی همچون کاسه و قاشق کارخانه راه بیندازند.
ادامه داستان را هفته آینده میخوانیم.
ماخذ:دنیای اقتصاد
تهیه شده در:http://pangan12.blogfa.com/