مترجمان: حسن صدیقی، زینب اسدیان
یک جنبه مهم کسب‌وکار موفق چگونگی ارزیابی شما از یک ایده یا مفهوم (پروژه) تجاری و نیز نحوه پیشبرد پروژه و ایجاد کسب‌وکار ( در صورت اتخاذ تصمیم برای اجرا) است. 5 گام زیر فرآیند ساده‌ای را که شما می‌توانید دنبال کنید، بیان می‌کند. این گام‌ها یک ساختار غیرقابل انعطاف که لزوما بایستی از آنها پیروی کرد، نمی‌باشند. بلکه آنها موضوعاتی را که نیاز است شما مورد توجه قراردهید و نیز زمان توجه به این موضوعات را تعیین می‌کنند.

گام ا- کشف، شناسایی و ارزیابی ایده اولیه
ایجاد یک ایده تجاری جدید می‌تواند منابع متنوعی داشته باشد. فارغ از زمینه پیدایش ایده، شما ممکن است تمایل به استفاده از روش ذیل برای اجرای ایده تجاری خود داشته باشید. (این نکته نیز قابل ذکر است که) در هر لحظه طی گام‌های 1 و 2 شما ممکن است به این نتیجه برسید که ایده شما مناسب نبوده و آن را کنار بگذارید.
• از طریق کمیته پروژه: ایجاد یک کمیته پروژه خوب مستلزم گرد هم آوردن افرادی است که در توسعه کسب و کار مهارت دارند. این کمیته پس از بررسی ایده/ فکر، در صورت مناسب بودن آن اقدام به ایجاد و تکمیل کسب و کار خواهند کرد.
• فرمول بندی ایده(ها) یا فکر(ها): ایده/ فکر تجاری خود را تعریف و مزیت‌های آن را تشریح کنید. ایده شما ممکن است شامل تکمیل یک نیاز ارضا نشده (تکمیل نشده) در بازار باشد. این نیاز می‌تواند از طریق ارائه یک محصول جدید، ارائه محصول موجود با شکل جدید، تولید یک محصول بهتر یا ارزان‌تر نسبت به رقبا یا سایر روش‌هایی باشد که می‌تواند منجر به ایجاد ارزش افزوده شود. به خاطر داشته باشید یک ایده فقط زمانی مناسب است که مردم برای خدمات یا محصولاتی که این ایده به آنها عرضه می‌کند، حاضر به پرداخت پول به شما باشند.
• شناسایی مدل‌های کسب و کار یا سناریوهای جانشین برای ایده(ها): یک مدل کسب و کار تشریح می‌کند که کسب و کار در تولید یک محصول یا خدمت و ارائه آن به مشتری چگونه عمل خواهد کرد. یک سناریوی کسب و کار تدوین منطقی از عناصر اصلی کسب و کار است که از تدارک مواد اولیه شروع و به فروش محصول نهایی منتهی می‌شود و تمامی‌مراحل بین آنها را نیز در برمی‌گیرد.
• بررسی ایده/ فکر و سناریوهای کسب و کار جانشین: یک بررسی غیررسمی‌اولیه در مورد صحت ایده‌تان انجام دهید. در ابتدا این پروسه ممکن است که بیش از یک سری تلفن زدن به افراد مطلع بیشتر نباشد. (در این حالت متوجه می‌شوید) آیا ایده تان دارای معنا و مفهوم است؟ سناریوها و مدل‌های کسب‌و‌کار را برای مطالعه بیشتر شناسایی کرده و آنهایی را که مناسب نیستند، حذف کنید.
• بررسی رسمی: شما ممکن است برای ارزیابی رسمی‌ایده و سناریوها یا مدل‌های مختلف خود از ارزیابی‌های رسمی‌مانند مطالعات مقدماتی امکان سنجی یا مطالعات بازاریابی استفاده کنید. این موضوع ممکن است مستلزم استفاده از مشاوران بیرونی برای بررسی جنبه‌های مختلف پروژه باشد. این امر نیز ممکن است باعث حذف سناریوها/ مدل‌های اضافی یا شناسایی سناریوها/ مدل‌های جدید شود.
• پالایش سناریوها: سناریوهایی را که مناسب هستند برای مطالعه بیشتر انتخاب کرده و سایر سناریوها را حذف کنید. همان‌طور که شما در گام (1) حرکت می‌کنید، باید دو اقدام را انجام دهید.
1- از طریق فرآیند حذف شما تعداد سناریوها/ مدل‌های مدنظر را کاهش خواهید داد.
2- پالایش کنید و سناریوها/ مدل‌های باقیمانده را به صورت تفصیلی تشریح کنید.

گام 2- بررسی و ارزیابی ایده/ مفهوم و سناریو/ مدل
• پالایش بیشتر سناریوها/ مدل‌های کسب و کار: چنانچه شما هر یک از ارزیابی‌های رسمی‌فوق الذکر را انجام داده باشید، اطلاعاتی کسب می‌کنید که می‌توانید برای پالایش بیشتر سناریوها/ مدل‌های خود استفاده کنید.
• انجام مطالعات امکان سنجی: مطالعه امکان سنجی یک ارزیابی جامع و تفضیلی از پروژه کسب‌و‌کار شما در جنبه‌های مختلف بازار، عملیات، فنی، مدیریتی و مالی ارائه خواهد داد. این عوامل در ارزیابی اقتصادی پروژه شما مدنظر قرار خواهند گرفت.
• تحلیل مطالعه امکان سنجی: زمانی که شما مطالعه امکان سنجی را دریافت کردید اولین گام این نیست که بررسی کنید که آیا پروژه را شروع کنید یا خیر، بلکه شما نیاز دارید جامعیت و صحت این مطالعه را تعیین کنید. آیا این مطالعه موضوعاتی را که شما می‌خواستید، بیان کرده است؟ آیا در این مطالعه بررسی کاملی در مورد موضوعات اصلی انجام شده است؟ فرضیات و نتایج این مطالعه را به چالش بکشید. تنها زمانی که شما بپذیرید این مطالعه کامل و جامع می‌باشد، می‌توانید به گام سوم بروید.
• پالایش بیشتر ایده و سناریو/ مدل: قبل از اقدام به اجرا، ممکن است شما به مطالعه بیشتری در خصوص جنبه‌های گوناگون پروژه کسب‌و‌کار نیاز داشته باشید. این احتمال وجود دارد که مطالعه امکان سنجی موضوعات جدیدی را که شما نیاز دارید، پوشش نداده باشد. این امر ممکن است نیازمند این باشد که با مشاورانتان برای توسعه و گسترش محدوده اولیه مطالعه امکان سنجی مذاکره کنید.

گام 3- تصمیم به اجرا یا عدم اجرا
این مهم‌ترین گام در کل فرآیند توسعه کسب‌وکار می‌باشد. شما فقط یکبار مسیر ایجاد یک کسب‌و‌کار را شروع می‌کنید و برگشت از این مسیر مشکل است. اگر شما شبهات یا محدودیت‌های پروژه را حل نکرده‌اید، نبايد اقدام به اجرای پروژه کنید.
شما ممکن است دریابید که نظرات مختلف در کمیته وجود دارد. برخی اعضا ممکن است تمایل به حرکت به سمت جلو داشته باشند درحالی که دیگران ممکن است بخواهند به آن پایان دهند. این امر غیرعادی نیست. هر گروه بايد نگاه صادقانه‌ای به مباحث و استدلالات طرف مقابل داشته باشد.
اگر این موضوعات حل نشوند نیازمند این است که طرفین بدون داشتن هیچ احساس ناخوشایندی، از نظرات خود منصرف شوند. در این هنگام اعضاي باقی مانده باید تعیین کنند که آیا آنها تمایل به ایجاد کسب‌وکار دارند یا خیر.
تعهد به اجرای پروژه عامل مهم دیگری است که شما باید قبل از اجرای پروژه به آن توجه کنید. اغلب مبتدیان در بخش توسعه کسب و کار زمان و تلاش مورد نیاز برای شروع یک کسب و کار را به میزان قابل توجهی کمتر برآورد می‌کنند.
در این زمان ارائه تعهد مالی به وسیله اعضاي پروژه یک علامت مهم از میزان تعهد آنها به ایجاد کسب و کار می‌باشد. این گام منجر به انتخاب یکی از سه تصمیم احتمالی زیر خواهد شد:
1- تصمیم به اینکه پروژه مناسب بوده و (باید) آن را پیش برد.
2- تصمیم به مطالعه بیشتر یا آنالیز گزینه‌های احتمالی دیگر.
3- تصمیم به اینکه پروژه مناسب نبوده و آن را (باید) رها کرد.
گام 4- آماده سازی برنامه کسب‌و‌کار و اجرای آن
اگر تصمیم شما براین شد که کسب‌و‌کاری را ایجاد کنید، ضرورت خواهد داشت یک برنامه کسب‌و‌کار آماده سازید. برنامه کسب و کار یک نقشه یا طرح اولیه‌ای است از اینکه چطور شما کسب‌و‌کارتان را ایجاد خواهید کرد.
بسیاری از کسب‌وکار‌های آتی به علت اجرای نامناسب برنامه‌های کسب‌و‌کار با مشکلات یا شکست مواجه می‌شوند. این گام به تعهد و فداکاری نیازمند است. مشکلات پیش بینی نشده ایجاد خواهد شد. پافشاری شما حیاتی و مهم است.
برنامه کسب و کار شما شامل موارد ذیل می‌باشد (البته لزوما به این موارد محدود نمی‌شود):
• ایجاد یک ساختار قانونی
• تامین و تضمین دسترسی به بازار
• ایجاد و تامین سرمایه با فروش سهام
• به کارگیری مدیر/کارمند
• ساخت تسهیلات
• سایر

گام5- عملیات کسب‌وکار
حال که شما به صورت موفقیت آمیزی کسب‌و‌کار ارزش افزای خود را شروع کرده‌اید، کارتان نیز تازه شروع شده است. گروه‌های تولید‌کننده اغلب فراموش می‌کنند که وقتی برای اولین‌بار کسب و کار ایجاد می‌شود برای حفظ سلامت و ماندگاری کسب‌و‌کار باید به طور مداوم به آن توجه کرد.
عملیات اجرایی یک کسب وکار از شروع کسب و کار بسیار مشکل‌تر بوده و نیازمند مجموعه‌ای از مهارت‌های مختلف می‌باشد. بنابراین افرادی که کسب و کار را ایجاد می‌کنند ممکن است بهترین افراد برای مدیریت کسب وکار نباشند.
بنابراين 5 گام وجود دارد که به وسیله آنها می‌توانید یک ایده را گرفته و آن را تبدیل به یک کسب و کار ماندگار نمایید. این گام‌ها موفقیت شما را تضمین نخواهد کرد، هر چند آنها احتمال موفقیت‌تان را افزایش خواهند داد.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد



نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

دكتر عليرضا صدرمحمدي
هويت نام تجاري (Brand identity) تصويري است كه ما براي آن نام تجاري مي‌سازيم. حال هرچقدر كيفيت اين شخصيت و حقيقت به ايماژ و هويتي كه ما از طريق تبليغات به آن داده‌ايم نزديك باشد، درصد موفقيت آن‌ نام تجاري بيشتر است. براي درك بيشتر مطلب مثالي مي‌آوريم.

جوراب ژيل (Jil) از جمله كالاهايي بود كه يك شركت تبليغاتي در تركيه به نام (Ajams Ada) براي آن تبليغ بسيار موفقي ساخت. شعار آن «جوراب‌هاي قديمي ‌خود را دور اندازيد، ژيل مي‌آيد» بود. تبليغ تلويزيوني اين جوراب به قدري جذاب بود كه به زودي در ميان مردم جاي خود را باز كرد و همه شروع به صحبت كردن از آن كردند. پس از آن شركت توزيع‌كننده جوراب، شروع به توزيع آن در فروشگاه‌هاي سطح شهر كرد. در ابتدا فروش بسيار موفق و بالايي عايد آن شد. اما به سرعت منحني فروش با مسير نزولي رو‌به‌رو شد. چندي نگذشت كه مجبور به جمع‌آوري آن شدند. در حال حاضر كالايي با نام جوراب ژيل وجود ندارد. چرا؟ كيفيت كالا بسيار پايين بود و به سرعت پاره مي‌شد.
اما چيزي كه جلب توجه كرد سرعت نزول آمار فروش اين جوراب بود. نتيجه‌اي كه حاصل شد اين بود كه «تبليغ خوب كالاي بد را به سرعت نابود مي‌كند.» عدم هماهنگي ميان حقيقت كالا (كه بي‌كيفيت بود) و ايماژ آن (كه آن را بسيار با كيفيت نشان مي‌داد) باعث جمع شدن سريع آن از فروشگاه‌ها شد. مصرف‌كننده احساس كرد به او دروغ گفته‌اند و دروغگو را به سرعت به سزاي اعمالش رساند.
اين قضيه فقط براي بازار و نام‌هاي تجاري موجود در آن صدق نمي‌كند، بلكه براي ستارگان، هنرپيشگان و سياستمداران نيز صحت دارد.
مجلـه (Der Spiegel) اشپيگل با چاپ مقاله‌اي از برند كروتز (Berand Kreutz) او را به عنـوان نابغه تبليغات معـرفي مي‌كند. در اين مقاله كروتز معتقد است نام‌هاي تجاري‌اي به موفقيت دست مي‌يابند كه قادر باشند بين نام تجاري و مصرف‌كننده پل ارتباطي ايجاد كنند كه اين پل چيزي جز يك ايده يا يك مفهوم نيست و براي درك بيشتر، چند نمونه مي‌آورد:
(Marlboro) مالبورو – آزادي
(Mercedes) مرسدس – احترام
(RedBull) ردبول – حركت
(Disney) ديزني – فانتزي
در پشت هر نام تجاري قوي يك ايده و مفهوم قوي وجود دارد كه در زندگي مصرف‌كننده جايي براي خود باز مي‌كند. آيا براي نام‌هاي تجاري‌اي كه در ايران وجود دارد مي‌توان چنين مفاهيمي‌ استخراج كرد؟ يعني به محض شنيدن نام تجاري در شما حس مربوط به آن مفهوم ايجاد مي‌شود؟
اگر در آرزوي دستيابي به يك جامعه و اقتصاد توسعه يافته هستيم، مي‌بايست نام‌هاي تجاري و مفاهيم قوي در خور آن ايجاد كنيم.
آيا نام‌هاي تجاري (Brands) فاني هستند؟
مساله بزرگ وقوي بودن اين نام‌ها نيست، مساله قدرت تطبيق و نوسازي خود است. يعني نام‌هايي كه دائما موقعيت خود را در ذهن مصرف‌كننده با ايجاد تفاوت با نام‌هاي ديگر حفظ مي‌كنند قادر به حفظ حيات خود هستند. چنانكه «گجان گرانت» گفته است: « به مانند كوسه ماهي‌ها يا دائما در حركت باش يا مرگ را بپذير » فقط گاهي اين تغييرات بدون توجه به ارزش‌هاي پايه (Core Values) نام تجاري صورت مي‌گيرد كه خسارت جبران‌ناپذيري درپي دارد. براي نمونه در سال 1986 كوكاكولا تصميم گرفت تا مزه نوشيدني خود را تغيير دهد.
اين تغيير با شكست روبه‌رو شد و مجبور شدند براي حفظ فروش سابق خود طعم را به مزه قبلي تغيير دهند. چنانكه از صورت قضيه پيداست در اين نوسازي و ايجاد تغيير راه را به اشتباه رفته بودند.
سرجيوزيمان ( معمار اين اشتباه بزرگ و گران تجربه خود را در كتاب The End of Ad شرح داده است. نام‌هاي تجاري مي‌توانند فاني باشند، مي‌توانند عمر جاودان داشته باشند. همه اينها بستگي به درك آنها از مفهوم تغيير دارد. شما چه دركي از مفهوم تغيير داريد ؟
در روز جمعه 2 آوريل 1993، روزي كه در ادبيات بازاريابي از آن به عنوان « جمعه سياه » ياد مي‌شود، چيزي كه باعث تعجب همگان شد، اين بود كه مارلبورو (Marlboro) يكي از قوي‌ترين نام‌هاي تجاري جهان قيمت‌هاي خود را تا 20درصد كاهش داد. اين غول افسانه‌اي دنياي بازاريابي كه چهل سال پيش از آن با طرح يك گاوچران توسط لئوبرنت (Leo Berrnett) به يكي از قوي‌ترين چهره‌هاي بازار دخانيات تبديل شده بود، داشت ترك مي‌خورد.
با اعلام اين تخفيف در همان روز كوكاكولا، پپسي‌، پروكتروگمبل (Procter&Gamble) و بسياري از نام‌هاي تجاري مطرح در دنيا شاهد كاهش قيمت سهام خود در بازار بورس بودند. سال‌ها مارلبورو با از پا درآوردن رقباي خود در بازار دخانيات جهان به غولي بدل شده بود و اينك هيچ يك از راهكارهاي بازاريابي براي نجات او كافي شمرده نمي‌شد و راه‌چاره‌اي جز كاهش قيمت در ميان نبود. اشتباه در كجاي كار بود؟ چه كسي خيانت كرده بود؟ بازار‌؟ متخصصين بازاريابي‌؟ مصرف كننده‌؟ يا اين كه نام‌هاي تجاري آنقدر كه تصور مي‌كرديم قوي نبودند‌؟ آيا هدف از ايجاد نام تجاري اين نبود كه مصرف كننده حاضر به پرداخت قيمت بالاتري براي آن در مقايسه با مارك‌هاي رقيب شود؟
پس چرا اين گونه نشد؟ كجاي راه را اشتباه رفته بودند‌؟
مساله را در عدم تمركز جست‌وجو كردند. تعداد زياد نام‌هاي تجاري فيليپ موريس – شركت ايجادكننده نـام تجاري مارلبورو- باعث شده بود تا تمركز كافي بر روي نام مطرح خود مارلبورو نداشته باشد. راه حل را در كاهش اين تعداد يافتند. تنها فيليپ موريس پا در اين وادي تازه ننهاد. بسياري از غول‌هاي تجاري شروع به كم كردن نام‌هاي تجاري خود كردند و بدين ترتيب ميزان بودجه تبليغات و سعي و تلاش براي پيش بردن نام‌هاي تجاري باقـي مانده افزايش يافت. (قانون افزايش خطوط ضميمه ).

منبع:روزنامه دنیای اقتصاد



برچسب‌ها: برند
نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

مترجم: سریما نازاریان
زمانی که اولویت‌های مردانگی به مردان زور می‌گوید
زمانی که یکی از دانشجویان دکترای مدیریت در دانشگاه نورتوسترن شروع به تحقیق در مورد تاثیرات عجیبی کرد که شکل چیز‌های مختلف می‌تواند بر رفتار افراد داشته باشد، هرگز فکر نمی‌کرد که تحقیقاتش به اینجا ختم شود که مردان اولویت‌های روزانه شان در انتخاب اشیا را به‌گونه‌اي بررسی می‌کنند تا دیگران آنها را افرادی با رفتارهای زنانه نبینند.

موضوع جالب دیگری که این دانشجوی دکترا کشف کرد این بود که تلاش روزانه مردان برای بررسی کردن انتخاب‌هایشان از غذا گرفته تا نوع حمام کردن برای سازگار بودن با رفتارهای مردانه، می‌تواند روی توانایی آنها در انجام دادن کارهای دشوار تاثیر منفی بگذارد.
تحقیقات گسترده‌ای هستند که ثابت می‌کنند مردان نسبت به زنان برای تطبیق یافتن با جنسیت خود فشار‌های بیشتری را تحمل می‌کنند. موضوعی که این دانشجوی دکترا و استاد راهنمایش تنها پس از آزمایش‌های ابتدایی دریافتند این بود که احساس تنها بودن در انتخاب‌ها روی رفتار زنان و مردان تاثیر می‌گذارد.
«من فکر می‌کنم که چیزی که در ابتدا ما را متعجب کرد، این بود که اولویت‌های جنسیتی در انتخاب معمولي‌‌ترین اشیاي زندگی مردم وجود دارند. از غذاهای عادی گرفته تا لوازم منزلی مانند دستگیره در و سینک‌های ظرفشویی که به شکل خاصی ساخته شده‌اند. ما در عین حال از ظرافت نكاتی که می‌تواند روی نسبت‌های جنسیتی تاثیر داشته باشد متعجب شدیم. برای مثال دادن اسامی ‌با حروف زیر به غذاها باعث می‌شود مردم آنها را غذاهایی زنانه بپندارند.»
این محققین دریافتند که زنان، بر خلاف مردان زمانی که با لیستی از اشیاي زنانه و مردانه مواجه می‌شوند، خودشان را در تنگنای انتخاب اشیای زنانه قرار نمی‌دهند و به همین دلیل هم در زمانی که مجبور به انتخاب کردن می‌شوند، توانایی پروسس کردنشان کاهش پیدا نمی‌کند.
این محقق می‌گوید: «اگر ما کشف می‌کردیم که زنان هم مانند مردان عمل می‌کنند به این ترتیب که آنها هم سعی می‌کنند اشیای زنانه را انتخاب کنند، در این صورت نتیجه این تحقیقات آنقدر جالب نمی‌شد که لزومی ‌به چاپ کردن آن باشد.»
انتخاب مردان
محققین این پدیده را با چهار آزمایش مختلف بررسی کردند. در این آزمایش‌ها، به افرادی که در آزمایش شرکت کرده بودند و شامل تعدادی زن و مرد بودند، لیستی از اشیایی داده شد که در جامعه آنها را به عنوان اشیایی زنانه یا مردانه می‌شناختند. سپس به نیمی‌از آزمایش شوندگان هر قدر زمان که می‌خواستند برای انتخاب کردن برخی اشیا از میان این لیست داده شد و به نیمی‌دیگر، تنها کمی‌ زمان؛ تا به این ترتیب وضعیت داشتن منابع کم یا کافی برای ارزیابی را شبیه‌سازی کنند. مردانی که زمان کمی ‌به آنها داده شده بود، همان غذاهایی را انتخاب کردند که زنان انتخابشان کرده بودند؛ به این ترتیب که آنها از میان لیست غذاهای زنانه و مردانه تعدادی را بدون توجه به زنانه یا مردانه بودن آنها انتخاب کردند. مردانی که به آنها زمان کافی برای بررسی انتخاب‌هایشان داده شده بود، اکثرا سعی می‌کردند اشیای مردانه را انتخاب کنند، کاری که بسیاری از زنان در همان موقعیت انجام ندادند.
این محقق می‌گوید: «تحقیقات قبلی نشان می‌دهد که زمانی که به افراد فرصت کافی داده می‌شود یا می‌توانند به خوبی بر کارهایشان تمرکز کنند، آنها معمولا هنجار‌ها یا انتظارات یا چیز‌های مشابهی را در تصمیماتشان تاثیر می‌دهند. آزمایش‌ها نشان دادند که شما می‌توانید هر چیزی را زنانه یا مردانه بپندارید و این نسبت‌ها بر انتخاب‌های شما تاثیر می‌گذارند. حتی با وجود اینکه خودتان از این تاثیرات آگاه باشید. این تفاوت‌های بزرگ میان مردان و زنان که در این آزمایش‌ها از آنها پرده برداشته شد، چیزی نبود که ما انتظارش را داشتیم. او همچنین اضافه می‌کند که زمانی که متوجه شدیم که زنان، زیاد انتخابشان در حالت‌های مختلف تفاوت نمی‌کند، ولی انتخاب‌های مردان تفاوت می‌کند، تصمیم گرفتیم موضوع را بیشتر بررسی کنیم. مسلما تحقیقاتی که ما در این زمینه انجام داده ایم کافی نیست و برای اینکه بتوانیم ابعاد و تاثیرات این تفاوت‌های جنسیتی را بیشتر درک کنیم، به تحقیقات بیشتری نیاز است. چرا که همان طور که در ادامه می‌بینید، می‌توان از این نتایج در بسیاری از سازمان‌ها یا فروش محصولات استفاده کرد.»
بازاریابی برای مردان
از این تحقیق برخی استنباط‌ها می‌توان کرد که از میان آنها می‌توان به این نکته اشاره کرد: این مورد که برای غذا در میان مردان چگونه تبلیغ می‌شود، بستگی به اهداف سازمان تبلیغ‌کننده دارد.
این محقق می‌گوید: «در راستای فواید این تحقیق در بازاریابی، یافته‌های ما نشان می‌دهند که محصولات یا برند‌هایی که هم برای زنان و هم برای مردان مناسب هستند، شاید بهتر باشد سعی کنند بیشتر تبلیغاتی مردانه بسازند تا زنانه؛ چرا که مردان به احتمال بیشتری تحت تاثیر جنسیت تبلیغات واقع می‌شوند. برای مثال کوکاکولا زمانی که می‌خواست نوشابه رژیمی ‌را به بازار عرضه کند، در تحقیقاتش متوجه شد که مردان زیاد از این نوع نوشابه استقبال نکرده‌اند. در پرسش‌هایی که از مشتریانی که ترجیح می‌دادند از این نوشابه‌ها نخرند انجام شد، مشخص شد که در میان این مشتریان (که بخش اعظمی‌از آنها را مردان تشکیل می‌دهند) واژه رژیم واژه‌ای زنانه پنداشته می‌شود و به همین دلیل هم بسیاری از مردان از خریدن این نوشابه خودداری می‌کنند.»
این یافته برای محققان سازمان کوکاکولا بسیار جالب بود، ولی آنها تنها به فروختن نوشابه به زنان قانع نبودند و می‌خواستند مردان را هم به میان مشتریانشان بیاورند.
بنابر این آنها باید چاره‌ای می‌اندیشیدند. آنها تصمیم گرفتند واژه رژیم را از نام این نوشابه حذف کنند و به جای آن واژه دیگری را جایگزین کنند.
پس از تحقیقات فراوان متوجه شدند که بهترین واژه استفاده از کلمه صفر است. به این ترتیب نام این نوشابه را کوکا زیرو گذاشتند که به معنای نوشابه‌ای با صفر کالری انرژی است که این عبارت معادل همان رژیمی ‌بودن است، با این تفاوت که زنانه پنداشته نمی‌شود.
در ادامه برای اینکه از این موضوع اطمینان حاصل کنند که مردان این نوشابه را خواهند پسندید، تصمیم گرفتند بسته‌بندی محصول را نیز مردانه کنند. به این ترتیب از رنگ مشکی که رنگی مردانه به حساب می‌آید در رنگ آمیزی بسته استفاده کردند و از فونت‌هایی که قدرت را منتقل می‌کند استفاده کردند.
هر فردی که سعی می‌کند مردان را وادار به خوردن غذاهایی سالم‌تر بکند، باید این تحقیق را به خاطر بسپارد. این محقق می‌گوید: «این موضوع که مردان همیشه باید استیک بخورند، درست نیست.
آنها می‌توانند سالم‌تر غذا بخورند و تمایل بیشتری هم به این کار نشان می‌دهند، در صورتی که کمپانی‌های غذاسازی غذاهای سالم خود را در بسته‌بندی‌ها و تبلیغات مردانه‌تری به بازار عرضه کنند. برای مثال، یک سازمان تولید ماست در تحقیقاتش متوجه شد که مردان علاقه‌ای به خرید نوع خاصی از ماست نشان نمی‌دهند. تحقیقات بیشتر آشکار کرد که در نام این ماست، یک لقمه کوچک دیده می‌شود و این عبارت به مردان احساس زنانه بودن ماست را می‌دهد. چرا که این تنها زن‌ها هستند که همه چیز را با لقمه‌های کوچک می‌خورند. پس از کشف مشکل، این سازمان تصمیم گرفت که از این پس به جای استفاده از عبارت یک لقمه کوچک از عبارت لقمه‌های بزرگ استفاده کنند. کسی باورش نمی‌شود، ولی همین موضوع مشکل مردان را با این ماست از میان برد و از آن پس مردان هم به جمع خریداران این نوع ماست پیوستند.»
معنای عمیق‌تر این تحقیق از علائم آن در مقاله‌هایی دیده می‌شود که طبق آنها مردان فشار‌های هنجار‌های جنسیتی را بیشتر احساس می‌کنند، ولی کمتر در مورد آنها صحبت می‌کنند. این استریوتایپ در بسیاری از فرهنگ‌ها و مخصوصا فرهنگ غرب وجود دارد که مردان حساس نیستند و نسبت به اینکه دیگران چه فکری می‌کنند یا چه کار می‌کنند، کمتر از زنان اهمیت قائلند. برای مثال همیشه این حرف را در داستان‌ها و فیلم‌ها و از افراد شنیده‌ایم که زمانی که مردی ناراحت است به او می‌گویند: «مرد که گریه نمی‌کند» و انتظار دارند که این حرف حال فرد مورد نظر را بهتر کند، ولی نکته اینجاست که دقیقا همین حرف باعث می‌شود که فرد مورد خطاب علاوه بر ناراحتی که دارد احساس کند که دارد رفتار زنانه‌ای از خود نشان می‌دهد و به این ترتیب بیشتر از گذشته ناراحت شود یا در اطرافمان زیاد شنیده‌ایم که پدری به پسرش می‌گوید: «مرد باش.» همین عبارت باعث می‌شود پسران احساس کنند که در صورتی که به رفتار اینچنینی‌اشان ادامه دهند، تفاوتی با دختر‌ها نخواهند داشت. شاید استفاده از چنین عباراتی در کوتاه مدت جوابگو باشد و باعث شود که افراد دست از ناراحتی بردارند، ولی در بلند مدت، این ابراز نکردن احساسات به مردان ضربه می‌زند. این محققان عقیده دارند که شاید دلیل نتایجی که به دست آورده اند، تنها هدف قرار دادن جامعه آمریکا بوده است و اینکه اگر فرهنگ‌های شرقی را هم در این میان می‌دیدند، شاید متوجه می‌شدند که در آن فرهنگ‌ها این زنان هستند که بیشتر درگیر این استریوتایپ‌های جنسیتی هستند.
منبع: Kellog Insight
سایت:
http://insight.kellogg.northwestern.edu/index.php/
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد


نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

مترجم: سید فرهاد نقیب
آیا یک ایده کاری دارید؟ چگونه متوجه می شوید که آن امکان‌پذیر است؟ از کجا شروع می‌کنید؟ این همان معمای قدیمی‌راه اندازی یک کسب و کار جدید می‌باشد. در زیر چند راه برای آزمایش ایده شما وجود دارد.

1. نظر خانواده و دوستان خود را جویا شوید.
این مرحله در واقع نقطه آغاز تحقیق شما می‌باشد و نه چیزی بیشتر از آن. در دنیای کسب و کار، شما نمی‌توانید لزوما حرف‌های دوستان و خانواده را وحی منزل بدانید مگر آنکه آنها به خوبی کسب و کار و صنعتی که شما می‌خواهید وارد آن شوید را بشناسند. دوستان و خانواده در واقع بهترین معیار ارزیابی ایده‌های کاری نیستند، اما معمولا راحت‌ترین گروه برای دستیابی به ایده‌ها و نظراتشان هستند و با صحبت کردن با آنها در مورد ایده‌هایتان می‌توانید ایده‌های کاری خود را صیقل داده و کامل نمایید.
2. از استادان، حرفه‌ای‌ها و رهبران بپرسید.
برای دستیابی به یک نظر غیرجهت‌دار و نامتعصب درباره ایده‌کاری خود به سراغ متخصصان بروید. اگر در آن زمینه کسی را نمی‌شناسید، به دنبال آنها بگرديد. اگر متخصصان نظرات دوستان و خانواده شما را تکرار کردند، شما ممکن است بتوانید نتیجه‌گیری منطقی نمایید.
3. یک برنامه کسب‌و‌کار (Business Plan) بنویسید.
برنامه‌های نرم‌افزاری و الگو و نمونه‌های فراوانی جهت تهیه برنامه کسب‌و‌کار در اینترنت در دسترس قرار دارد. یک نمونه سایت BPlans.com می‌باشد. همچنین شما می‌توانید برای کمک به دفاتر محلی SBA(Small Business Administration) و SBDC(Small Business Development Center) یا به انجمن‌های دانشگاهی خود جهت گذراندن یک دوره آموزشی در زمینه نوشتن برنامه کسب و کار مراجعه نمایید. همین‌طور شما می‌توانید به سراغ افراد حرفه‌ای که بازنشسته شده‌اند و به رایگان به کارآفرینان مشاوره می‌دهند، بروید.
4. مطالعه بازار انجام دهید.
بخشی از هر برنامه کسب‌وکار مختص ارزیابی بازار یا مشتری‌های بالقوه است. اینترنت یک ابزار مطالعاتی بسیار ارزشمند برای صاحبان کسب‌وکارها می‌باشد. گزارش‌هاي رسمی‌ به تعداد زیادی در بسیاری از موضوعات و صنایع در اینترنت موجود می‌باشد، بنابراین به جست‌وجوی اینترنتی بپردازید، همین‌طور مطالعه در مورد رقبا را هم از دست ندهید.
5. یک مدل کوچک بسازید.
اگر کسب و کار مورد نظر شما جهت ساخت و تولید یک محصول (خصوصا اگر آن محصول در بازار موجود نمی‌باشد) است، راهی برای تولید یک نمونه بیابید. این محصول نمونه می‌تواند به شما کمک کند تا اطلاعات زیاد و ایده‌های زیادی در مورد ایده کاری خودتان جمع‌آوری کنید. اگر محصول شما کاملا بی‌همتا می‌باشد، سعی کنید آن را ثبت نمایید و در صورت نیاز از راهنمایی یک وکیل کمک بگیرید.
6. آزمایش یک خدمت
اگر ایده شما در مورد یک خدمت می‌باشد، مشتریان خود را شناسایی کنید و به آنها پیشنهاد آن خدمت را با تخفیف بدهید. در برخی موارد، سرویس دهندگان به منظور آزمایش خدمت خود و ساخت سبد مشتریان خود، به گروهی از خدمات گیرندگان که عمدتا سازمان‌های کوچک غیرانتفاعی می‌باشند، به رایگان خدمات ارائه می‌نمایند. این کار را به صورت یک عادت به طور مداوم انجام ندهید ولی گاهی این کار باعث جذب مشتری برای شما مي‌شود.
7. به سمت ورود کم‌هزینه به کار حرکت کنید.
اگر شما به فکر تهیه یک فضای اداری برای شروع کسب و کار خود هستید، دست نگهدارید و مجددا بیندیشید. مادامی که شما یک تقاضای تثبیت شده برای خدمت یا محصول خود ندارید، این کار یک هزینه سربار خواهد بود که می‌تواند کسب و کار شما را قبل از شروع از بین ببرد. چیزی که بسیاری از کسب و کارهای اینترنتی را جذاب می‌سازد همین هزینه کم ورود می‌باشد.
8. به دنبال رشد سریع نباشید.
یک کسب و کار خوب با گذشت زمان و به مرور رشد می‌کند. در برخی موارد، یک ایده به سرعت رشد می‌کند که معمولا این رشد و موفقیت سریع شایع نمی‌باشد. خود را برای یک رشد آرام و ملایم آماده کنید و یک برنامه اقتضايی برای دست‌اندازهای جاده داشته باشید. گفته می‌شود اگر شما پس از اولین پنج سال هنوز در کسب‌و‌کاری هستید، شما احتمالا در آن کار خواهید ماند، اما شما هیچگاه نمی‌دانید که چه چیزی می‌تواند بر توان ماندگاری کسب و کار شما اثر گذارد.
حتی بسیاری شرکت‌های موفق و تثبیت شده پس از 9 تا 11 سال از بین می‌روند، برای مثال یک حادثه کاملا غیرمترقبه باعث نابودی یک کسب‌وکار می‌گردد. همیشه حوادثی فراتر از کنترل شما وجود دارد که می‌تواند بر کسب‌وکار شما تاثیر گذارد. روی چیزهایی که می‌توانید کنترل کنید کار کنید و برای چیزهای دیگر پشتیبان داشته باشید.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد


نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

عليرضا صدر محمدي
جميز وب يانگ حدود نيم قرن پيش چنين گفت: «يك تبليغات‌چي بايد هر چيزي را بداند.»

سال‌ها بعد جالز روسون با گفتن جمله‌اي ديگر‌اين طرز نگاه را توسعه داد:« در كارخانه لوازم آرايشي توليد مي‌كنند. در مغازه اميد مي‌فروشيم.»
هاوارد گوسيج (1917-) در مقاله خود می‌نویسد: در دنيايي كه همه چيز به سرعت در حال تغيير است‌، از صنايع گرفته تا بازار‌، تا مصرف كننده تا رسانه‌ها‌، مهم‌ترين چيزي كه مجريان تبليغات بايد بدانند ‌اين است كه چه توليد مي‌كنند و چه چيز را در معرض فروش قرار مي‌دهند.
آيا تبليغات ارزش نجات داده شدن را دارد ؟ جواب بله‌، اما اگر آن را فقط به عنوان وسيله‌اي براي پركردن زمان و مكان نگاه نكنيم، بلكه به عنوان تكنيك حل مشكل به آن بنگريم.
تكنيك حل مشكل! حال ‌اين سوال مطرح مي‌شود كه ‌آيا تبليغات قادر به حل هر مشكل مي‌باشد؟
شركتي را در نظر بگيريد كه آمار فروش آن مسير نزولي طي مي‌كند. مديرعامل گوشي تلفن را برداشته و با كسي در آن طرف خط مشورت مي‌كند.
«بله‌، درست است، بايد تبليغات را افزايش بدهيم. من خودم هم از اول مي‌دانستم.»
بعد به شركت تبليغاتي كه سال‌ها است برايشان كار مي‌كند زنگ مي‌زند و در خواست بالا بردن حجم تبليغات را مي‌كند. شركت هم به او پيشنهاد تبليغ در چند رسانه جديد را مي‌دهد. تبليغات محيطي هم حتما بايد در دستور كار قرار گيرد و...
فيلم را همين جا متوقف كنيم. براي ما يك سوال پيش آمده است. آیا عناصر ديگري هستند كه باعث عدم توجه مصرف كننده به كالا شده‌اند؟ مثلا كيفيت كالا يا رقابت موجود در بازار يا شايد مشكلي در توزيع يا در موقعيت مراكز فروش وجود دارد‌ يا قيمت؟
البته در صورت بروز هر مشكلي چنگ زدن به دامن تبليغات آسان‌ترين كار ممكن است. به كار شركت‌هاي تبليغاتي هم مي‌آيد. كدام شركت جسوري وجود دارد كه بگويد: «تبليغات مشكل شما را حل نخواهد كرد!»
فراموش نكنيم رقص تبليغات يك رقص دو نفره است. يعني به يك تبليغ كننده دانا و يك تبليغ دهنده خوب نياز دارد. در پشت هركمپين تبليغاتي موفق يك تبليغ‌دهنده فهيم وجود دارد. براي خلاقيـت لااقل به 2 عنصر نياز داريم. كسـي كه‌ايده تازه‌اي بدهد‌، كسي كه آن‌ايده نو را درك كند.

... و اما مصرف‌كننده!
روز به روز كار تبليغات سخت تر مي‌شود. در مقايسه با 10 سال پيش توجه انسان‌ها به پيام‌هاي بازرگاني به طرز شديدي كاهش يافته است. هر روز صدها پيام بازرگاني در داخل و خارج خانه از طريق رسانه‌هاي مختلف آنها را مخاطب قرار مي‌دهد. آدميان ديگر از تبليغات خسته شده‌اند، اما باز‌ ايران در مقايسه با كشورهاي اروپايي يك بهشت است. تبليغات نوپا است. تعداد رسانه‌ها به‌اندازه آنها نيست. هنوز شاهد هستيم كه اگر تبليغ تلويزيوني ‌اي جذاب باشد مردم آن را تماشا مي‌كنند (اگرچه تبليغ تلويزيوني جذاب در ‌ايران حكم ستاره‌هالي را دارد‌، يعني هر هفتاد سال يكبار !) گرچه در‌ ايران آمار و ارقام مستندي در دست نيست، ولي آمار و ارقام اروپا هم هيچ خشنود كننده نيست.
درصد فرار آگاهانه از تماشاي پيام‌هاي بازرگاني در اسپانيا 68 درصد و در آلمان 62 درصد است. ما البته هنوز به آن مرحله نرسيده‌ايم. به غير از تماشاي تلويزيون نه تفريح ديگري داريم نه پولش را. كشور تركيه به لحاظ ساختارهاي فرهنگي از اروپا به ما نزديك‌تر است، به همين خاطر مقايسه تاثير تبليغات در تركيه را در كنار يكي از پيشرفته‌ترين كشورهاي اروپاي غربي يعني انگليس مي‌آوريم. (جدول 1)

تبليغات
به عقيده برخي از استادان ميزان اعتماد مردم به پيام‌هاي بازرگاني خواه 14 درصد باشد خواه 54 درصد در نظر مردم كالاهايي كه تبليغ مي‌كنند نسبت به كالاهايي كه تبليغ نمي‌كنند مطمئن‌تر به نظر مي‌رسند.
اما در‌اين ميان استثنائاتي هم وجود دارد مثل «زارا» و
«استار باکس» و «بادی شاپ» كه بدون انجام تبليغات به نام‌هاي موفق و مورد اعتمادي براي مردم تبديل شده‌اند.
پس بدون تبليغات هم مي‌توان به نام مطمئن تبديل شد. شايد رمز موفقيت «زارا» و «استار باکس» در‌ اين بوده كه آنها بدون تبليغات رايج و از طريق روابط عمومي‌ موفق به ساخت نام تجاري خود شده‌اند. در واقع تا زماني كه در فكر ساخت يك نام تجاري نباشيم‌، نمي‌توانيم ارتباط لازم را با مصرف كننده برقرار كنيم. پس كلمه كليدي نام تجاري است.
در اواسط دهه 90 بسياري از شركت‌هاي مشاور در زمينه بازاريابي‌، روي خود را به سمت افق جديدي برگرداندند. در حالي كه هنوز شركت‌هاي تبليغاتي با خوش خيالي كليد حل تمام معماها را در تبليغات مي‌ديدند‌، آنها شروع به دادن مشاوره در زمينه نام تجاري‌، مهندسي نام تجاري و معماري نام تجاري كردند. خدماتي كه شايد بعضي از شركت‌هاي تبليغاتي موفق در دنيا آن را به صورت رايگان در كنار ارائه تبليغات به مشتريان خود مي‌دادند.
مورد ديگري كه قسمتي از بازار تبليغات را از آن خود كرد ‌CRM) Customer Relationship Manag) بود آنها بر روي ارتباط مصرف‌كننده و نام تجاري دست گذاشتند.
در هر دو موارد ياد شده صورتحساب‌هاي صادر شده به مراتب چاق و چله‌تر از صورتحساب‌هاي موجود در بازار تبليغات بود؛ چرا كه آنها بر روي شاهرگي به نام (Brand) (نام تجاري) دست گذاشته بودند.
به سوال اوليه خود برگرديم. تبليغات چه مي‌فروشد؟
در جست‌وجوي‌اين معني چشمم به جمله‌اي در كتاب سرجيو زيمان (غول افسانه‌اي كوكاكولا در بازاريابي) برخورد كرد كه چنين مي‌گويد: «تبليغات نوعي هنر نيست. فروش مقادير بيشتري كالا يا خدمات به تعداد بيشتر با قيمت بالاتر است. نتيـجه يك راهبـرد علمي‌ منظم و موفق است و بايد هر سنت خرج شده در آمدي به همـراه داشته باشد.
بسيار خب اگر تبلیغات علم است يا اگر راهبرد علمي ‌دارد پس فرمول آن کجا است؟
چرا در كار تبليغات درصد شكست بيشتر از موفقيت است؟
براي مصرف كننده‌اي كه دائما در حال تغيير است چه فرمولي مي‌توان يافت؟ يك ضرب‌المثل استراليايي مي‌گويد:
« نمي‌توان مار در حال حركت را ‌اندازه گرفت.»
كساني هم هستند كه طـرز فكر متفاوتي از زيمان دارند. مثـل «آدام مورگان» كه معتقد است: «بازاريابي علم نيست. تصميم‌گيري عالمانه است» به نظر شما حق با كدام است ؟
براي اينكه در پاسخ دادن به اين سوالات كمكي كرده باشم موضوع را با جمله‌اي از «جان گرانت» به پايان مي‌برم: «در دنياي تجارت اولين مرحله مربوط به كالا و خدمات بود. در مرحله دوم نام‌هاي تجاري به وجود آمد. در مرحله سوم مفاهيم جديد پا به عرصه نهاد.»
«به طور مثال «استارباکس» براي آن محصول قديمي‌كه قهوه مي‌خوانديمش‌، يك مفهوم كاملا جديد‌ايجاد كرد. در چنين شرايطي براي ادامه كار بايد مفاهيم جديد‌ايجاد كرد.»
آيا كار جديد بازاريابي فروش مفاهيم جديد خواهد بود؟

منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۰ |
نگاهي اجمالي به شيوه هاي بازاريابي ، جذب نمايندگان فروش و سيستم هاي عملياتي و نگهداري شبكه فروش در صنعت بيمه كشور از يك سو و ظرفيت هاي باز و بدون نفوذ بازار بيمه هاي مختلف بازرگاني و غيربازرگاني نشان از وجود ضعف هاي عميق و كاربردي در نظام بازاريابي صنعت بيمه كشور است . در اين مقاله سعي شده است با بررسي نقاط ضعف بازاريابي خدمات بيمه در صنعت بيمه كشور از ديدگاه هاي عملياتي ، قانوني و فرهنگي ، سيستم هاي بازاريابي بيمه به صورتي شفاف تحليل شود .

بازار بيمه در يك نگاه

سيستم بيمه هاي دولتي و خصوصي در ايران شامل بيمه هاي درمان و تأمين اجتماعي تحت نظارت و سرپرستي كامل دولت و سيستم بيمه هاي بازرگاني با انحصار 98 درصدي بخش دولتي است .


ضريب نفوذ بيمه اي در ايران در بخش بيمه هاي بازرگاني 02/1 درصد و در بخش كل بيمه هاي اجتماعي و بازرگاني برابر 5/47 درصد توليد ناخالص داخلي در سال 1382 بوده است . از تحولات اخير ساختاري در نظام رفاهي دولت ، ايجاد تمركز و حذف سازمان هاي موازي در بخش عمده بيمه هاي زندگي است كه با ايجاد وزارت رفاه و تأمين اجتماعي در حقيقت بخشي از عمليات بيمه هاي زندگي كه توسط 28 سازمان كه بخش عمده اي از آنها شامل سازمان تأمين اجتماعي ، بهزيستي و جمعيت هلال احمر بود از ساختار وزارت بهداشت خارج شده ، طي يك وزارتخانه واحد سازمان دهي شدند . در بخش بيمه هاي بازرگاني نيز در صورت تأييد مجمع تشخيص مصلحت نظام ، دولت بر آن است تا از انحصار 5 شركت بزرگ بيمه بازرگاني كاسته و سهام آنها را به بخش خصوصي واگذار نمايند .

 
سيستم بازاريابي در بيمه هاي اجتماعي و غير بازرگاني مبتني بر درخواست شخصي فرد با توجه به سازمان تابعه محل فعاليت خود است و در بيمه هاي بازرگاني تقريبا بازاريابي توسط نمايندگان و كارگزاران فروش انجام مي شود . در تعريفي حقوقي كه براي نمايندگان و كارگزاران شده است نمايندگان فروش در حكم نمايندگان شركتهاي بيمه و كارگزاران به عنوان نمايندگان بيمه گذاران محسوب مي شوند . هم اكنون نيز نزديك به 6 هزار نمايندگي و كارگزاري فروش و 10 شركت بيمه خصوصي و دولتي به صورت فعال در صنعت بيمه كشور مشغول به فعاليت هستند .


تحليل نظام بازاريابي بيمه در هر منطقه اي از كشور تابع الگوي خاص آن منطقه است. استفاده از معاملات بازاريابي بدون توجه به تمامي مؤلفه هاي حاكم بر بازار بيمه ايران ممكن است چندان اثر بخش نباشد . از سوي ديگر ، استفاده از تجارب بازاريابي كه هم اكنون تحت عنوان علم بازاريابي از آن صحبت مي شود نيز در پيشبرد نفوذ به بازار بيمه بسيار مؤثر خواهد بود . بنابراين تلفيق اصول بازاريابي با اصول واقعي حاكم بر بازار بيمه در هر كشور از مشكل ترين و در عين حال تنها راه مؤثر براي ارتقاي سطح بازاريابي بيمه خواهد بود . حتي بزرگترين دانشمندان علم بازاريابي نيز بدون آشنايي كامل با محيط هاي اقتصادي ، قانوني ، سياسي ، اجتماعي و فرهنگي حاكم بر بازار بيمه نمي توانند راه حل يكسان و متداولي ارائه كنند . بنابراين ، براي ايجاد تحول در بازار يابي سنتي بيمه به سمت برقراري نظام بازاريابي نوين و علمي مطابق با شرايط روز بازار ، نياز به تحليل دقيق و همزمان تمامي مؤلفه هاي حاكم بر بازار بيمه هستيم .


در حال حاضر ، در سيستم بازاريابي سنتي شركت هاي بيمه پس از جذب و معرفي افرادي براي اخذ نمايندگي فروش به بيمه مركزي ايران در صورت قبولي در آزمون آن سازمان مجددا به شركتهاي بيمه براي شروع به كار معرفي مي شوند . تجارب اين افراد در بخش بيمه يا به صورت سابقه فعاليت بازارياب در يكي از نمايندگي هاي بيمه اي و يا كار در يكي از شركت هاي بيمه بازرگاني و يا آنكه به صورت گذراندن دوره هاي كوتاه مدت آموزش دو ماهه تعريف شده است .


نمايندگان و كارگزاران فروش با معرفي انواع پوشش هاي مورد نياز مشتريان طبق تعرفه هاي بيمه مركزي مصوب شورايعالي بيمه و زير نظر يكي از شعب شركت بيمه گر نسبت به صدور بيمه نامه اقدام مي نمايند . بيمه گذاران براي دريافت خدمات پس از فروش مي توانند به كليه شعب و مراكز يك شركت بيمه در سراسر كشور بدون توجه به محل نماينده صادر كننده بيمه نامه مراجعه نمايند .

نويسنده: مهدي رياحي فر ـ كارشناس بيمه ايران 


برچسب‌ها: بازاریابی بیمه
نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

سیده سارا قافله باشی
هر تبليغ بايد حاوي يك پيشنهاد فروش و بازاریابی منحصر به فرد براي مصرف‌كننده باشد و جهت اثرگذاري اوليه در خصوص آن برند، بايد به صراحت بگويد ‌اين محصول را بخريد و از‌ اين فايده منحصر به فرد آن بهره‌مند شويد. پيشنهاد فروش منحصر به فرد (usp: unique selling proposition) يك مفهوم بازاريابي است كه شركت در تبليغات يا پروموشن‌هاي خود از آن استفاده كرده و مزيت‌هاي رقابتي خود را از رقبا جدا مي‌كند.

امروزه در محیط‌های رقابتی، شرکت‌ها علاوه بر داشتن پیشنهاد فروش منحصر به فرد نیازمند پیشنهاد بازاریابی منحصر به فرد (ump: unique marketing proposition) نيز می‌باشند. هر شرکتی می‌بایست هر دو نوع پیشنهاد را به مشتریانش ارائه کند تا بتواند یک گام از رقبا پیشی بگیرد. در usp به دنبال این هستیم که محصولی که توسط شرکتی ارائه می‌شود چرا از دیگر رقبا متمایز است و برای تکمیل کردن این پیشنهاد، نیاز به آن داریم که ump را ارائه کنیم به‌طوري‌كه بیانگر آن باشد که چگونه می‌توانیم محصولی را تولید کنیم که نیاز‌های بازار هدف را به درستی شناسایی کرده و بتواند مزیت رقابتی بزرگ‌تری را به دست آورد. پيشنهاد ارائه شده بايد به نحوي باشد كه رقبا آن را عرضه نكرده باشند و حتي قادر به ارائه آن هم نباشند. هر تبليغي فقط نقش يك تبليغ يا نمايش محصول را ندارد، بلكه هر تبليغي بايد نشان‌دهنده يك مزيت براي مشتري باشد و به مشتري بگويد من را بخر و در ازاي آن منافعي را دريافت كن.‌ اين پيشنهاد منحصر به فرد بايد مشتریان را متقاعد كند كه به جاي استفاده از برندهاي رقيب، برند او را انتخاب كنند.
به خصوص در بازارهايي كه محصولات در آنها بسيار مشابه هستند، داشتن يك usp و umpدر كمپين‌هاي تبليغاتي براي عبور از هياهوي پيام‌هاي رقبا بسيار ضروري است، اما بهترين راه براي بهره گيري مناسب از آن اين است كه، بازاريابان خود را به جاي مشتري قرار داده و تشخيص دهند كه چه چيزي رفتار مشتري و تصميم او به خريد را برمي‌انگيزد. براي‌اين منظور از خود مشتري به عنوان بهترين منبع اطلاعاتي مي‌توان بهره گرفت. پس در ump ما در آینده سیر می‌کنیم و در usp در حال هستیم. براي تعيين usp گام‌هاي زير را برداريد: ارزشي كه توسط برند محصول شما به مشتري انتقال پيدا مي‌كند را مشخص كنيد. آن ويژگي‌هايي كه برند شما را در مقابل رقيب مستقيمتان متمايز مي‌كند ليست كنيد. ويژگي‌هايي كه از نظر خريداران و مصرف كنندگان نهايي آن برند اهميت بيشتري دارند را تعيين كنيد. ويژگي‌هايي كه توسط رقبا به سادگي تقليد نمي‌شوند را تعيين كنيد. ويژگي‌هايي كه ارتباط مناسب‌تري با مصرف‌كنندگان برقرار كرده را مشخص كنيد. يك پيام به ياد ماندي از‌اين پيشنهاد منحصر به فرد تهيه كنيد و‌اين كه شما چگونه مي‌توانيد‌ اين پيام را به گوش خريداران و مصرف‌كنندگان نهايي رسانده و با آنها ارتباط برقرار كنيد را تعيين كنيد؟
برای تعیین ump بايد به سوالات زیر پاسخ داده شود: محصولات شما در کجای بازارگاه قرار می‌گیرد؟ محصولات رقبا در کجای بازارگاه قرار می‌گیرد؟ کدام نقطه از بازار نیازی دارد که هنوز کالایی برای آن تعریف نشده است؟
برای تعریف نیاز‌ها بايد از آمیزه بازاریابی که شامل قیمت، محصول، مکان توزیع و پروموشن می‌باشد، استفاده کرد كه می‌تواند به سوالات فروش و بازاریابی پاسخ دهد: شرکت چه كالايي می‌فروشد؟ هزینه‌ای که مشتری بابت آن می‌پردازد به چه مقدار است؟ با استفاده از چه کانال‌های توزیعی می‌توان به مشتریان هدف رسید؟ چگونه محصول خود را به مشتری نشان بدهیم؟
usp يك ابزار برندينگ قوي به شمار مي‌آيد كه به اثربخشي ump و فعالیت‌های بازاریابی در این حوزه همچون تبليغات رسانه‌اي، وب سايت، بسته بندی، پرسنل فروش و....كمك مي‌كند و سبب مي‌شود كه نام برند محصول آن در ذهن مشتريان ماندگار شود.
شركت‌ها نيازمند به جايگاه مناسب در ميان رقبا و پيدا كردن نقطه متمايز‌كننده در صنعت مورد نظر مي‌باشند. هر نوع متمايزسازي اثر بخش نخواهد بود. به طور مثال امروزه بهترين كيفيت محصول به عنوان يك متمايز‌كننده محصول محسوب نمي‌شود. در مواردي اثبات شده است كه بهبود كيفيت باعث رضايت مشتري شود، اما ‌اين امر منجر به تعهد مشتري نمي‌شود. در نتيجه بايد روشي ديگر براي منحصر‌به‌فرد بودن را پيش گرفت. تمايز در قيمت در صورتي كه با مزايا و منفعتي كه آن محصول براي مشتريان دارد همخواني داشته باشد مناسب يك پيشنهاد منحصر به فرد در فروش مي‌باشد. البته تمايز قيمت مي‌تواند در جهت افزايش يا كاهش آن باشد. به طور مثال محصولي با قيمت بالا، پرستيژ بالا را براي مشتري به همراه دارد. گاهي داشتن يك شخصيت مناسب در ذهن مشتري يا برجسته كردن دوره عمر زياد آن برند منجر به گرفتن فضاي زيادي از سهم قلبي مشتري مي‌باشد كه خود يك روش متمايز‌كننده در ميان رقباي ديگر مي‌باشد.
شركت‌ها مي‌توانند براي متمايز سازي محصولات خود در ميان رقبا از روش‌هاي زير استفاده نمايند:
برترين كارآيي و عملكرد، قابل اعتماد بودن به ميزان بالا، ديرپايي (عمر دراز)، برترين‌ايمني، ارزشمند در برابر قيمت پرداختي، ارزان‌ترين و گران‌ترين، سرمايه اعتبار و افتخار، بهترين طراحي شكل ظاهري، كاربري آسان، برخورداري محصول از يك نشانه يا ويژگي مخصوص، سودمندي و كاربرد خاص.

منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

کوشان غلامي
بخش دوم
سياست فرهنگي فرانسه
فرهنگ و زبان از ديرباز نقشي کليدي در سرشت مردم فرانسه داشته‌اند، به طوري که دولت اين کشور زودتر از ديگر دولت‌ها به اهميت آنها براي قدرت سياسي پي برده است.

کاردينال ريشليو در سال 1635 با تاسيس آکادمي‌فرانسه (AcademieFrancaise)، اولين آکادمي‌دولتي در اروپا، بنيانگذار مرکزي شد که امروزه از آن به عنوان سياست فرهنگي نام مي‌برند. ريشليو با اين کار سنت فرانسوي خاصي را بنيان نهاد که طبق آن دولت مراقبت از حيات فرهنگي و گسترش آن را وظيفه ذاتي خود مي‌داند. از اين رو، مداخله فرهنگي با اين وسعت و فشردگي، سابقه‌اي چند صد ساله در فرانسه دارد و تغيير نظام‌هاي سياسي از سلطنت تا انقلاب و از امپراتوري تا جمهوري، تغييري در آن به وجود نياورده است. در زمان جمهوري پنجم به رهبري ژنرال دوگل، سرانجام اين دخالت‌ها حالتي سازماني يافت و وزارت فرهنگ فرانسه به رهبري آندره مارلو در سال 1959 تاسيس شد.
تاريخ سياست فرهنگي كشور فرانسه از زمان طرح‌ريزي آن در قرن شانزدهم تاكنون، نمايانگر نقش محوري دولت در ارتقا و ساماندهي دانش، هنر، فرهنگ و شكل‌گيري تدريجي ساختارهاي وزارتخانه‌اي و تصويب بودجه‌هاي ملي بوده است. به عنوان مثال مي‌توان به تاسيس كتابخانه ملي فرانسه، تاسيس دبيرخانه هنرهاي زيبا در قرن نوزدهم و تاسيس موزه هنري لوور اشاره كرد.
پاريس؛ پايتخت فرانسه است و به خاطر زيبايي‌اش به آن لقب عروس شهرها يا شهر روشنايي‌ها را داده‌اند. مکاني براي لذت بردن از غذاهاي خوب، هنرهاي عالي و بناهاي باشکوه. همچنين براي نشستن و لذت بردن از زندگي در کافه‌هاي کنار خيابان نيز مکان مناسبي مي‌باشد.
براي صدها سال، هنرمندان و نويسندگان پاريس را ستوده‌اند و بسياري از آنها براي زندگي به آنجا مهاجرت کرده‌اند. جهانگردان نيز اين شهر را مي‌پسندند. پاريس مرکز مد، سليقه و همچنين مرکز صنعت، تجارت و بازرگاني فرانسه است.

عادات مردم فرانسه
فرانسوي‌ها به آشپزي علاقه زيادي داشته و از آن به عنوان يك هنر ياد مي‌کنند. دست‌پخت فرانسوي در اغلب کشورهاي دنيا معروف است. اولين کتاب‌هاي آشپزي فرانسه در قرون‌وسطي نوشته شده است.
- رانندگي‌ در ‏فرانسه بسيار اصولي‌ و با نظم انجام مي‌گيرد. قوانين رانندگي به خوبي رعايت شده و تقريبا در هيچ چهارراه يا ميداني پليس ديده نمي‌شود، چون خود مردم به قوانين راهنمايي احترام مي‌گذارند.
- دست دادن موقع ديدن و خداحافظي رايج است. البته اگر دست دادن بيش از حد محکم بوده يا با حرکات شديد همراه باشد، بي‌ادبي محسوب مي‌شود.
- فرانسوي‌ها در همه کارها، خصوصا خريد کردن و رانندگي خيلي‌ با‏ حوصله هستند. هيچ‌کس به فرد جلويي خود اعتراض نمي‌کند، حتي اگر مدت زيادي منتظر بماند.
- در فرانسه خوردن غذا به صورت تفريحي بسيار مهم است. شام و ناهارهاي رسمي ‌ممکن است حتي بيش از دوساعت به طول بينجامد. اين وعده‌ها شامل يک پيش غذا، يک غذاي اصلي از ماهي يا گوشت همراه با سبزي، سالاد، پنير و ميوه هستند که با دسر و قهوه خاتمه مي‌يابد.
- فرانسوي‌ها هميشه بعد از خوردن شام، بدون بلند شدن از جاي خود شروع به بحث درباره مسائل روز کرده و قهوه يا چايي به همراه کيک خانگي ميل مي‌کنند.
- هميشه سر ساعت ۴ يا ۵ بعد از ظهر ‏همه دست از کار کشيده و به نوشيدن قهوه يا نوشيدني‌هاي‌ گرم ديگر مي‌پردازند.
- اگر کسي يک بار به آنها دروغ بگويد، ديگر به آن فرد اعتماد نمي‌کنند.
- مردم فرانسه کلا بسيار اهل کتاب و کتابخواني‌ هستند و در مکان‌هاي عمومي ‌مثل مترو، بالاي۵۰ درصد آدم‌ها در حال خواندن روزنامه يا کتاب مشاهده مي‌شوند.
- فوتبال و راگبي از ورزش‌‌هاي مورد علاقه فرانسوي‌ها است و مسابقه سالانه «تور دو فرانس» را مشتاقانه دنبال مي‌کنند.
- تمام مغازه‌ها حداکثر تا ساعت ۷ عصر باز بوده و از اين ساعت به بعد فقط کافه‌ها و رستوران‌ها باز هستند.
- تقريبا دو ميليون نفر در باشگاه‌هاي آماتوري فوتبال عضويت داشته و همکاري در ورزش‌هايي مثل ماهيگيري، تنيس، پياده‌روي، اسکي بازي، و قايق سواري بسيار رايج است. شکار در کنار اسب سواري و گلف نيز کم و بيش ديده مي‌شود.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد


نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۰ |
رافائل لویی ویتون و مایکل مادوک
مترجم : سید فرهاد نقیب
آیا می‌خواهید بیشتر نوآور باشید؟ انجام تمام کارهایی که وقت و انرژی شما را تلف می‌کند متوقف کنید.

وارن بافت می‌گوید: «تفاوت بین افراد موفق و افراد بسیار موفق در این است که افراد بسیار موفق به خیلی چیزها «نه» می‌گویند.»
ما به لیست‌ها علاقه داریم. ما دوست داریم چیزها را زیر هم بنویسیم و آنها را چک کنیم. در زندگی پرشتاب امروزی، لیست‌ها کارها را راحت می‌کنند و ما را در مسیر صحیح حرکت نگه می‌دارند و ما را از انجام واقعی کارها مطمئن می‌سازند. آنها به ما اجازه می‌دهند تا تفکر در یک مورد را متوقف کنیم و به تفکر در مورد دیگری بپردازیم.معمولا مردم در آغاز سال نو در سراسر جهان به تدوین استراتژی برای سال جدید می‌پردازند. بنابراین ما به شما می‌گوییم چرا به جای لیست آنچه باید انجام داد‌، لیست آنچه نباید انجام داد را تهیه نمی‌کنید؟ به عبارت دیگر بر ضروریات تمرکز کنید نه بر چیزهای مهم.آسان است که شما وقتتان را برای چیزهای مهم بگذارید – برای مثال‌، ارائه یک محصول جدید به منظور ارضاي تمایل کارکنان بخش فروش به پیشنهاد محصول جدید به خریداران. اما لزوما این کار نمی‌تواند اثربخش و الهام بخش باشد. به عبارت دیگر، این کار ضروری نیست.در مقابل، ایجاد فرهنگ تجلیل از شکست یک باور ضروری است که می‌تواند تمام امور سازمان را شکل دهد، زیرا که اگر کسی در سازمان ریسک‌ها را بر عهده نگیرد، سازمان هیچگاه نمی‌تواند یک محصول یا خدمت جدید ارائه کند.
هنر قربانی کردن
یک مثال کلاسیک در زمینه نوآوری وجود دارد که می‌گوید شما بهترین افرادتان را منحصرا برای کار توسعه یک محصول یا خدمت جدید گمارده‌اید و مطمئن هستید که آنها موفق خواهند شد، اما از هزینه واقعی توسعه اینچنین محصول نوآورانه‌ای غفلت می‌شود، چرا که متخصصان شما مشغول انجام کارهای بی‌معنی‌تر (و کم سودتر) هستند. توسعه محصول مهم است. اما توانایی پیش‌بینی و کنترل کل فرآیند ضروری است.اکثر رهبران با تجربه تشخیص می‌دهند که آنچه نمی‌خواهند افرادشان بر آنها تمرکز کنند همانقدر مهم است که آنچه می‌خواهند تیمشان بر آنها تمرکز کند. (و بنابراین بهترین نفرات آنها فقط روی پروژه‌هایی کار می‌کنند که بالاترین اثر را بر شرکت دارند). هردوی استراتژی و موقعیت‌یابی به عنوان «هنر قربانی کردن» توصیف می‌شوند. بنابراین، رهبران برای داشتن یک استراتژی قدرتمند یا یک موقعیت مناسب در بازار بایستی زمانی را صرف تهیه لیست «آنچه نباید انجام دهند»، کنند.
فضای باز بسازید
افراد کارآفرین به طور طبیعی از تهیه لیست «آنچه نباید انجام داد» اجتناب می‌کنند. آنها می‌خواهند تا تمام مسائل را حل کنند و نمی‌خواهند تا حتی از یک فرصت یا کسب و کار نیز دوری ‌کنند. یک لیست «آنچه نباید انجام داد» برای آنها به این معنا است که بایستی توافق کنند تا از درگیرشدن با مجموعه خاصی از مشتریان چالشی که ممکن است داشته باشند، بپرهیزند.افراد خلاق به طور دیوانه وار از یک مساله مهم (اما نه ضروری) به مساله مهم دیگری می‌روند. انرژی و اشتیاق آنها مسری است. بطور ناشناخته‌ای شعله‌های کوچک حواس‌پرتی را در سازمان روشن می‌کنند. مانند یک خدمتکار که مداوم در خانه شما به این طرف و آنطرف می‌دود و چیزهایی را تعمیر می‌کند که خراب نیست(مانند یک در که جیرجیر می‌کند)، درحالی که اجاق شما اصلا کار نمی‌کند. وظیفه شما این است که او را به سمت اجاق ببرید و او را مجبور کنید تا اجاق را تعمیر کند.این مثال هنگامی که شما اقدام به تدوین استراتژی می‌کنید نیز صادق است. قبل از اینکه روی آنچه لازم است انجام دهید تمرکز کنید، شما بایستی از طریق شناسایی چیزهایی که نمی‌خواهید انجام دهید، یک فهرست بسازید. این کار بهترین متفکران سازمان را برای همراستایی با مهم‌ترین مسائل سازمان شما، آزاد می‌سازد.
قبل از اینکه شما و رهبر تیم شما اقدام به برنامه ریزی برای اقدامات کلیدی سال آینده نمایید، از تمامی ‌نفرات بخواهید که به دو چیز مسلح شوند. اول، از آنها بخواهید که فعالیتی را نام ببرند که شرکت شما بایستی آن را متوقف کند،
چرا که آن فعالیت به هدر رفتن انرژی می‌انجامد و منافع کمی ‌ایجاد می‌کند. این فعالیت می‌تواند از هر نوع و از هر بخش سازمان باشد. چند مثال برای کارهایی که باید متوقف شوند، شامل موارد زیر می‌شود:
• خدمت‌رسانی به یک گروه از مشتریان
• تامین یک محصول یا خدمت
• هماهنگ کردن برخی از مراسم در شرکت
• یک شیوه خاص بازاریابی
• استفاده از یک فرآیند خاص برای دست یافتن به ماده یا محصول X
• یک شیوه خاص عملکرد در زمینه منابع انسانی
• تولید محصول X
جلسه مدیریتی خود را با بحث پیرامون آنچه نمی‌خواهید انجام دهید، شروع کنید. یکبار شما لیست «آنچه نباید انجام دهید» را مشخص کرده‌اید، شما فرصتی خلق کرده‌اید تا روی پنج یا شش مزیت اصلی تمرکز کنید. روی آنها توافق کنید و مسوول هرکار را مشخص نمایید.
عادت‌های قدیمی ‌به سختی از بین می‌روند، بنابراین این وظیفه شما است که به همراه تیمتان به صورت فصلی چک کنید تا شیوه‌هایی را که توافق کرده‌اید متوقف شوند، مجددا مورد استفاده قرار نگیرند.
بهترین رهبران می‌دانند که احتمال موفقیت آنها در بازار ارتباط بسیار نزدیکی با اینکه آنها تا چه حد در ایجاد تمرکز در فعالیت‌های تیم‌های کاری خود موفق عمل می‌کنند، دارد. شما نمی‌خواهید که مغزهای مهم تیمتان از یک چالش کوچک به چالش کوچک دیگری بپرند. آنچه شما می‌خواهید تمرکز کامل بر بزرگ‌ترین چالش‌ها، بزرگ‌ترین فرصت‌ها و مهم‌ترین مسائل سازمانی است. هنگامی که موفق به انجام این کار شوید، در واقع وعده رهبری خوب را برای تیمتان تحقق بخشیده‌اید. همچنین شما به آنها بازدهی و سود که نشان دهنده فعال بودن موتور کسب و کار شما است را پاداش داده‌اید. ما به شما قول می‌دهیم که نوآوری نیز آسانتر خواهد شد.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد


نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۰ |
وقتي به سردبيران، مقاله‌اي از نوع مقالاتي كه خودشان معمولا چاپ مي‌كنند، ارائه دهيد، شانس شما در به چاپ رساندن مقاله‌تان سخت افزايش پيدا مي‌كند. به‌عنوان نمونه، مقاله‌اي را در مورد دستورهاي طبخ غذا براي مجله‌اي نفرستيد كه مطالبي در مورد دستور طبخ غذا چاپ نمي‌كند.

بررسي تعدادي از انواع مقاله‌هاي استاندارد، در مورد شكل 90 درصد از مقالاتي كه امروزه چاپ مي‌شوند توضيح مي‌دهد. اينها شامل موارد زير است:
سابقه كالا: گزارش موفقيت‌هاي محصول. مقاله روي شركتي كه مشكلي داشته است و اينكه چگونه آن شركت با استفاده از محصول، خدمات يا روش خاصي به حل مشكل خود پرداخته است، تمركز مي‌كند.
نحوه انجام دادن: دستورالعمل‌ها («نحوه اندازه‌گيري ميزان مصرف برق وسايل صنعتي»).
محصولات جديد: توضيح مي‌دهد فناوري جديد چگونه عمل مي‌كند. («فناوري جديد تراشه سرعت انجام فرآيند را دوبرابر مي‌كند.»)
پيشرفت‌ها، جهت‌گيري‌هاي كلي: تجزيه و تحليل در جهت كمك به خوانندگان مطالب بازرگاني در برنامه‌ريزي براي راهكارهاي خود («صنعت پلاستيك‌سازي به سمت مدل تجارت زنجيره‌اي ذخاير جهاني در حركت است.»)
سوابق كالا يا توضيح در مورد كاربرد آن يكي از رايج‌ترين انواع مقالاتي است كه مجلات تجاري و بازرگاني چاپ مي‌كنند. اين نوع مطلب مي‌گويد كه چگونه يك شركت خاص مشكل را حل كرده است يا نيازي را مرتفع ساخته و معمولا توجه مخاطب را جلب مي‌كند به محصول يا خدماتي كه آن شر كت براي حل اين مشكل به كار برده است. بخش روابط عمومي شركتي كه از محصول يا خدمات آن، براي حل مشكل استفاده شده «نامه درخواست» ارسال مي‌كند كه در آن مطالبي را در مورد سوابق محصول به سردبيران پيشنهاد مي‌كند. انتشار سوابق محصول ابزار بازاريابي موثر است، چون به خوانندگان نشان مي‌دهد چگونه محصول شما را استفاده كنند و موفقيت اثبات شده آن را هم نشان مي‌دهد.
جدا از سوابق محصولات، اكثر مقالات ويژه درج‌شده، از انواع مختلف خودآموزها هستند كه مديران، مديران اجرايي متخصصان، يا تكنسين‌هايي در زمينه كاري مربوط را هدف قرار مي‌دهند. سردبيران همچنين به مطالبي در مورد محصولات، پيشرفت‌ها، يا روش‌هاي جديد در صنعت خود علاقه‌مند هستند.
يكي از روش‌هاي رسيدن به ايده‌هاي مناسب براي نوشتن مقاله، تهيه فهرستي از آگهي‌ها است كه اگر بودجه آگهي نامحدودي داشتيد، منتشر مي‌كرديد (و مجلاتي كه آن آگهي در آنها را به چاپ مي‌رسانديد).مقالاتي بر اساس موضوعاتي مرتبط با آن آگهي‌ها بنويسيد و آنها را در همان مجلات به چاپ برسانيد.
براي مثال، اگر مي‌خواهيد سيستم جديد بسته‌بندي خرده‌هاي چوب خود را در مجله پالپ اند پيپر آگهي كنيد، ولي بودجه مورد نياز آن را نداريد، به فكر نوشتن مقاله‌اي براي آن مجله، با عنوان «راه جديدي براي بسته‌بندي و صورت‌برداري از تراشه‌هاي چوب به صورتي موثرتر» باشيد. نوشتن و درج مقالات در مجلات و براي بازارهاي درجه دوم كه چاپ آگهي در آنها به صرفه نيست يا در حد بودجه شما نيست، از نظر مالي به نفع شما است.

خودتان را با ويژه‌نامه‌ها ارتباط دهيد
اگر مي‌خواهيد بخت شركت خود را براي دستيابي به فضايي در رسانه‌ها افزايش دهيد، مي‌توانيد تقويم انتشار مجله و فهرست ويژه‌نامه‌هاي آينده آن را بگيريد و سعي كنيد ارتباطي ميان محصولات و خدمات خود، با موضوع و مقالات اين ويژه‌نامه پيدا كنيد. با بخش آگهي‌هاي مجله تماس بگيريد، بگوييد در آينده قصد آگهي در آن مجله را داريد، يك بسته‌ رسانه‌اي رايگان و همچنين تقويم انتشار ويژه‌نامه‌ها، همراه با يك شماره نمونه از آن مجله درخواست كنيد. اين چند چيز به طور رايگان براي افرادي كه در آينده قصد آگهي دادن دارند، ارسال مي‌شود.
ريك دان، سردبير پلنت اينجينيرينگ، مي‌گويد: «اگر مردم ايده‌هايي براي ويژه‌نامه ارائه دهند، عالي است يا اگر بتوانند پيش‌زمينه‌اي براي مطلبي كه مي‌خواهيم به آن بپردازيم فراهم كنند، احتمال موفقيت آنها در رقابت براي راهيابي به مجله بسيار زياد خواهد بود.»
«حتي ممكن است بخواهيد ايده‌هاي ويژه‌نامه‌هايي براي تقويم سال بعد پيشنهاد كنيم. لم كار اين است كه اين كار را مدبرانه انجام دهيد. دان هشدار مي‌دهد كه «متوقعانه يا حريصانه وارد عمل نشويد. از گفتن چيزهايي مثل «اين براي خوانندگان شما مهم است» يا «شما بايد اين مطلب را چاپ كنيد» خودداري كنيد.»
هرچند اگر روش‌ جديدي را كشف كرده‌ايد (مثلا بسته‌بندي غذا در جعبه‌هاي قابل بازيافت مقوايي به جاي پلاستيكي) و مي‌توانيد آمار و اطلاعاتي براي پشتيباني از اين روش خود ارائه دهيد، با سردبير مجله‌اي مناسب بسته‌بندي تماس بگيريد. احتمالا از علاقه و تلاش شما خوشش مي‌آيد.
بسياري مجلات بازرگاني، در صورت درخواست آنها، شماره نمونه و مجموعه‌اي از راهنمايي‌ها در زمينه تحرير براي نويسندگان آينده، خواهند فرستاد. اين راهنمايي‌ها اطلاعات باارزشي در مورد سبك، شكل و موضوعات مناسب فراهم مي‌كند. اين راهنمايي‌ها اغلب به شما مي‌گويد چگونه با مجله تماس بگيريد، نكاتي مربوط به نوشتن مقالات در اختيار شما قرار مي‌دهند، فرآيند بازبيني دست‌نويس را توصيف مي‌كنند و به بحث در مورد هر يك از تنظيمات دستمزد يا چاپ مجدد مي‌پردازند.
سريع‌ترين روش در واداشتن سردبيران به ناديده گرفتن شما، ارائه ايده‌اي است كه هيچ ربطي به مجلات آنها نداشته باشد. هر مجله از جهاتي، ‌كمي متفاوت با ساير مجلات است. براي افزايش شانس خود در انتشار مطلب‌تان، بايد لحن، سبك، محتوا و كيفيت امور گرافيكي و نوشتاري مجله مورد نظرتان را مورد مطالعه و بررسي قرار دهيد. به سردبير مقاله‌اي را ارائه دهيد كه به نظر مي‌رسد ترجيح مي‌دهد و شانس شما در درج آن مطلب افزايش پيدا مي‌كند. اگر مجله‌اي تماما شامل مقالات كوتاه يك يا دو صفحه‌اي باشد، پايان‌نامه 6000 كلمه‌اي برايش نفرستيد. اگر اين مجله تاريخچه محصولات را چاپ نمي‌كند، چنين مطلبي را پيشنهاد ندهيد.
شماره‌هاي مختلف مجلات را مطالعه كنيد تا بفهميد به چه موضوعاتي مي‌پردازند. كليد موفقيت اين نيست كه ايده‌اي را در مورد چيزي كه هرگز به آن پرداخته نشده بفرستيد، بلكه ارائه مقاله‌اي است كه ديدگاه يا زاويه ديد جديدي را در مورد يكي از موضوعات هميشگي مجله مطرح كند.
منبع: كتاب روابط عمومي انتشارات كاروان

نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

زمانی که Maurice Harary دانشجوی تجارت کالج NYU خبر در گذشت اسامه بن لادن را شنید از ساعت 3:30 دقیقه صبح دست به کار شد تا وب سایتی را راه اندازی کند با نام Osama's Dead Tees تا دست به فروش تی شرت هایی با عنوان Osama's Back, Not بزند! و هر تی شرت را به قیمت 12 دلار به فروش برساند! خود او هم فکرش را نمی کرد که در عرض 2 روز بتواند 100.000 دلار به جیب بزند!

منبع: pnu-m-s.blogfa.com.

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

چاپ گزارش‌هاي ويژه در نشريات بازرگاني، نشريات مخصوص مصرف‌كنندگان يا نشريات تجاري، يكي از قدرتمندترين و موثرترين روش‌هاي بازاريابي است.

برخلاف مقاله خبري كه مستقيما به سراغ گزارش وقايع اخير مي‌رود، مقاله ويژه، مقاله طولاني‌تري است كه بيشتر در عمق موضوع مورد بحث خود به كندوكاو مي‌پردازد. مقالات ويژه اغلب به بررسي دقيق موضوعي، همراه با جزئيات آن، توضيح در مورد فناوري يا راهنمايي در مورد نحوه انجام چيزي، از نحوه نوشتن برنامه كاري گرفته تا انتخاب شغل تلفني مي‌پردازند.
بسياري از مردم طبيعتا فرض مي‌كنند مقالاتي تخصصي را كه مي‌خوانند، نويسندگان يا خبرنگاران خصوصي نوشته‌اند كه به استخدام روزنامه يا مجله درآمده‌اند. اشتباه است! هر روز هزاران مقاله ظاهر مي‌شود كه به وسيله غيرنويسندگان، متخصصان روابط عمومي، متخصصاني كه براي خودشان كار مي‌كنند، مديران عامل و متخصصان فني، به عنوان وسيله‌اي جهت تبليغ خود يا محصولات و خدماتشان نوشته شده است.
اين كار چگونه انجام مي‌شود؟ شركتي كه درصدد انتشار اعلان خود از طريق رسانه‌هاست، مقاله‌اي را ارائه مي‌دهد. به اين اميد كه نشريه توجه مخاطبان را به آن شركت جلب كند، يا فضاي خاصي را به آن اختصاص داده و براي شركت، ايده‌هاي آن يا محصولات و خدماتش تبليغ كند. مطلب ويژه «درج شده» يا «چاپ شده»، مقاله‌اي است كه سازمان، ‌كارآفرين يا متخصص امور بازرگاني نوشته است يا مستقيما خود شركت يا به نمايندگي از آن، مشاور يا شركت روابط عمومي‌اي كه براي آن كار مي‌كند، به نشريه
ارائه مي‌دهد.
در ادامه به كندوكاو در مورد دو رويكرد به انتشار گزارش‌هاي ويژه در مورد شركت يا خدمات شما مي‌پردازيم كه در طول زمان كارآيي‌شان را آزموده‌اند: پيشنهاد و نوشتن مقاله به وسيله خودتان و فرستادن نامه «تبليغاتي» به سردبيران و تشويق آنها به نوشتن مقالاتي
در مورد شما.
مي‌توانيد بدون اينكه بابت فضايي كه اشغال مي‌كنيد پولي بپردازيد، يك، دو يا تعداد صفحات بيشتري را به محصول يا خدمات خود اختصاص دهيد. (هزينه آگهي تبليغاتي در همان اندازه مي‌تواند 3000 تا 20.000 دلار يا بيشتر باشد.) انتشار اين مقاله منجر به كسب اعتبار و شهرت براي نويسنده و شناخته شدن و تصديق شركت مي‌شود و كپي‌هاي آن هم مي‌توانند به عنوان مطالبي عالي و با هزينه پايين به كار روند.
تنها يك مقاله در مجله مي‌تواند باعث صدها مورد فروش شود و به هزاران دلار فروش براي شركت بينجامد و با بيش از 6000 مجله و جرايد بازرگاني كه مي‌توانيد از بين آنها انتخاب كنيد، مي‌توانيد مطمئن باشيد حداقل يكي از آنها به مطلب ارسالي شركت شما علاقه‌مند باشد.
به چاپ رساندن مقاله در يكي از جرايد بازرگاني يا مجلات بازرگاني محلي كار مشكلي نيست- اگر بدانيد چگونه اين كار را انجام دهيد. سردبيران جرايد بازرگاني، در رد مطالب سطح پايين يا نوشته‌هاي «توخالي» سريع هستند، ولي تشنه خبرها و اطلاعات قابل اعتماد براي ارائه به خوانندگان خود هستند و برخلاف خبرنگاران روزنامه‌ها كه معمولا سعي در كشف حقايق مهم پنهاني دارند كه مورد علاقه عموم است و غالبا در برابر شركت‌هاي تجاري به مخالفت و مقابله مي‌پردازند، خبرنگاران جرايد بازرگاني، مخاطباني دوستانه‌تر هستند و بيشتر تمايل دارند كه براي رساندن اطلاعات به خوانندگان خود با شما همكاري كنند.
از اشتباهات رايج مبتديان اجتناب كنيد
اشتباهات معمولي كه مبتديان هنگام نوشتن و درج مقالات مرتكب مي‌شوند، شامل موارد زير است:
عدم سوال از نشريه، در همان ابتدا، براي فهميدن اينكه آيا آن نشريه علاقه‌مند به پرداختن به مقاله‌اي با موضوع پيشنهادي شما هست.
ارسال مطالب به «سردبير گرامي» به جاي فهميدن نام سردبير و فرستادن مستقيم مطالب خود به او.
پيشنهاد رشوه به سردبير براي چاپ مقاله («اگر مقاله ما را چاپ كنيد، ما آگهي بزرگ از شما مي‌خريم.») يا تهديد
(«ما از شما فضاي آگهي تبليغاتي نمي‌خريم، مگر اينكه مقاله ما را چاپ كنيد.»)
ارائه مقاله ناتمام نامنظم و گفتن «من نويسنده نيستم، اطلاعات در اينجا ارائه شده است؛ شما آن را از لحاظ دستور زبان تصحيح و تنظيم كنيد تا مناسب خواندن شود.» (سردبير وقت اين را ندارد كه كار شما را انجام بدهد و انتظار مقالاتي را دارد كه خوب نوشته شده و تصحيح و تنظيم شده باشد.)
عدم توانايي در ارائه مقاله به صورت فايل كامپيوتري تحت Word، Word Perfect، متن يا قالب‌هاي معمول ديگر.
عدم تحويل مقاله در موعد مقرر بعد از گرفتن سفارش نوشتن مقاله جهت ارائه. بدتر از آن اينكه موعد مقرر بگذرد و شما به سردبير اطلاع ندهيد كه دست‌نوشته ديرتر آماده خواهد شد.
نخواندن مجله مورد نظر و كاملا ناآشنا بودن با قشر خوانندگان، سبك، محتوا و نيازمندي‌هاي نوشتاري آن.
منبع: كتاب روابط عمومي انتشارات كاروان

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

كوشان غلامي
بخش ششم
مهم‌ترین نکات پیرامون فرهنگ کسب و کار در کانادا
1. هر چند شباهت‌هایی در رویکرد تجاری کانادا و‌ایالات متحده وجود دارد، تفاوت‌های عمده‌ای نیز در‌این زمینه بین آنها مشاهده می‌شود. به حساسیت‌های موجود در‌این بحث توجه داشته باشید.

2. کانادا رسما کشوری دو زبانه است؛ و هر جا که ممکن باشد، می‌بایست تلاش برای شناخت میراث زبانی اقلیت فرانسوی زبان کانادا، به عمل آید.
3.‌ایرانیان کانادا جمعیت کوچک، اما قابل توجهی از‌این کشور را تشکیل می‌دهند. بنا بر آخرین محاسبات غیررسمی، بیش از ۳۰۰ هزار نفر در کانادا خود را‌ ایرانی یا داراي والدين ايراني می‌دانند.
4. مردم کانادا به برابری اعتقاد دارند. هر فرد در برابر قانون مساوی است و به طور مساوی توسط قانون برخورد می‌شود. زنان و مردان از فرصت‌های برابر برخوردار خواهند شد.
5. کانادا مشوق نوعی رهیافت چند قومیتی در سیاست‌های مهاجرپذیری خود بوده است. گوناگونی فرهنگی، پدیده‌ای شناخته شده و مورد احترام است. بسیار محتمل است با افرادی از طیف‌های متنوع به لحاظ پیش زمینه‌های فرهنگی، مواجه شوید.
6. هر چه فاصله از مراکز عمده جمعیتی بیشتر باشد، احتمال مواجهه با شرکت‌هایی با ساختار‌های سلسله مراتبی سنتی بیشتر است، ولي در كل بسیاری شرکت‌های کانادایی رویکرد‌های سلسله مراتبی سنتی را کنار گذاشته و به ساختار‌های مورب و مسطح روی آورده اند.
7. ساختار‌های تجاری در کانادا بسیار متنوع هستند. حتما پیشاپیش در مورد شرکت طرف قرارداد بررسی و مطالعه کنید.
8. جلسات در کانادا نسبت به‌ایالات متحده رسمی‌تر هستند و رویکرد پیشگیرانه در آنها ملموس‌تر است.
9. وقت شناسی از خصوصیات پسندیده اجتماعی است و از مهمانان انتظار می‌رود که به موقع در مهمانی حاضر شوند.
10. افراد انتظار دارند فارغ از مقام و جایگاهشان، حق صحبت کردن و شنیده شدن داشته باشند.
11. پیش آمادگی دقیق و کامل پیش از حضور در جلسات، مورد انتظار و مقبول است. تصمیمات معمولا تا هنگامی ‌که تمام آمار و ارقام و اطلاعات بررسی نشده باشند، اتخاذ نمی‌شوند. اين تصمیمات بر اساس واقعیات و آمار تجربی و عملی اتخاذ می‌شوند، نه بر اساس گمانه زنی‌ها یا واکنش‌های لحظه‌ای.
12. در جلسات كانادايي، در هر زمان مشخص فقط یک نفر صحبت کرده و مداخله در میانه صحبت هر شخص، رفتاری بی ادبانه تلقی می‌شود. هر شخصی توقع دارد حق دموکراتیک او برای صحبت کردن در جلسه و محترم شمرده شدن نکات و نظراتش رعایت شود.
13. شیوه مدیریتی مدیران در کانادا را می‌توان غیر رسمی‌و دوستانه توصیف کرد، چنان که مدیران ترجیح نمی‌دهند به عنوان یک شخصیت منزوی که به خاطر جایگاهش از دیگران فاصله می‌گیرند معرفی شوند.
14. هنگام ورود به فضای کسب‌وکار، همیشه یک نسخه فرانسوی از همه اوراق تجاری و بازاری خود به همراه داشته باشید.
15. شیوه‌های ارتباطی محافظه‌کارانه و تخفیفی است و گاه به گزافه‌گویی پهلو می‌زند.
16. کانادایی‌ها در برقراری ارتباط شیوه مستقیم دارند، و احساس واقعی خود را بروز می‌دهند، بی آن كه نیاز به پیام‌های رمزی و رمزگشایی باشد و به ندرت ممکن است در کانادا با جماعتی مواجه شوید که به شکل آشکاری از زبان رمز استفاده کنند.
17. هنگام انجام معاملات و مذاکرات تجاری در هر یک از شهرهای بزرگ کانادا، کت و شلوار و کراوات، هنجار مردانه، و کت و شلوار یا سایر لباس‌های رسمی ‌و پوشیده، برای زنان مناسب هستند.
18. در کانادا برعکس آمریکا معمول نیست که از افراد سوالات خصوصی مانند سن یا میزان درآمدشان پرسیده شود و اين امر گستاخی محسوب می‌شود.
19. معمولا کانادایی‌ها تشریفات یا هرگونه احترام اجتماعی به خاطر سن یا موقعیت را دوست ندارند و خیلی سریع می‌گویند لطفا مرا به نام کوچک صدا بزنید. در مجموع اکثر کانادایی‌ها در محاورات از عناوین استفاده نمی‌کنند.
20. زنانی که به کانادا مسافرت می‌کنند، عمدتا جهت‌گیری جنسیتی خاصی احساس نمی‌کنند.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۹۰ |


«پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
‏ آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد!»
(حافظ)
امور ایران بیش از هر کشور دیگر بر محور سیاست خارجی دور می‌زند. به علل جغرافیايی و سیاسی دو دولت بیگانه که بیش از دیگران در این مملکت ذی‏نفع و دارای نفوذ هستند، انگلیس و روس می‌باشند.

بعضی‏ تصور می‌کنند و تصوری درست است که در این سرزمین پلتیک بیش از همه‏جا چون زلف عروسان پیچ در پیچ و مرموز می‌باشد. ما در این‏ نوشتار کوشش داریم گیسوان تابدار سیاست را با قلم انتقاد شانه زنیم و مو به مو بشکافیم. آنان‌که دلی داشتند و در سر سیاست گذاشتند، نااميد نباشند، از ما دوری نکنند، باشد که دل گمشده خود را بازیابند. این مجله‌اي نیست که همرهان خود را گمراه کند. مشعل پرفروغ تاریخ را با هم به‌دست می‌گیریم و حقایق پنهان را در تاریکی‌های آینده جست‌جو می‌کنیم.
روس
«ایران باید بی‏اندازه از موسسین دولت جدید روسیه متشکر باشد؛ زیرا اگر قائد ملی آن مملکت، مرد بزرگ عصر حاضر، (لنین) و رفقایش‏ اساس جور و ستم تزاری را واژگون نکرده بودند شاید وطن عزیز ما امروز از یک اصطلاح جغرافیايی و چند صفحه تاریخ بیش نبود. نه تنها به طور غیرمستقیم انقلابیون روسیه به ما فایده رساندند، بلکه از ابتدای امر به واسطه الغاي قرارداد شوم ۱۹۰۷، ابطال قروض ایران نسبت به روسیه، اعطاي راه‏ آهن تبریز و موسسه بانک استقراضی روس و غیره فوايد مستقیم‏ بی‌شمار به ما رسانیدند که فراموش کردن آنها یک‌نوع کفران نعمت خواهد بود. سیاست دوستانه و کریمانه بلشويك نتایج خوبی برای مملکت‏ روسیه نیز داشت: ایرانیان که روس‌ها را دشمن جانی خود می‌دانستند و برای‏ خون آنها تشنه بودند در تعاقب سیاست جدید به کلی کینه دیرینه فراموش کرده‏ تمایل زیادی نسبت به آنها پیدا نمودند. اما بعد در مسائل اقتصادی آن‌طور که ایرانیان منتظر بودند از طرف روس‌ها مساعدت نشد. مثلا در مساله‏ «ترانزیت» یعنی عبور مال‌التجاره از خاک روسیه تسهیلاتی که لازم بود، وعده داده بودند و منتظر بودیم نکردند. وسايلی فراهم نشد که‏ اجناس صادره از ایران مثل قبل از جنگ در روسیه با آزادی کامل‏ به مصرف برسد. شاید این پیش‏آمد‌ها از سوءسیاست بعضی اشخاص بوده و امیدواریم نماینده جدید دولت جماهیر شوروی روسیه اقدامات مجدانه در بهبودی روابط اقتصادی مملکتین بنماید. به هرحال عقیده ما بر این است که ایران‏ باید دوره تزاری را همیشه به‌یاد خود داشته باشد، حکومت امروزی روسیه‏ را اسباب سعادت خود بداند و روابط ودادیه خود را با آن دولت‏ محکم نماید.»سطور فوق را نگارنده قریب بیست سال پیش در صفحه ۱۴ شماره‏ اول مجله آینده نگاشته بودم، و هنوز هم معتقدم که اگر حکومت سویت‏ در روسیه تشکیل نشده، قرارداد ۱۹۰۷ را دولت شوروي به طیب خاطر ملغی نکرده و قشون روس را از ایران فرا نخوانده بود استقلال کشور ما پایمال‏ و وحدت ملت و مملکت ما از دست رفته بود. اکنون هم پس از پایان‏ جنگ از جوانمردی روس‌ها و دیپلمات‌های باهوش آنها که کمتر اشتباه می‌کنند، جز‌‌ همان انتظاری نداریم.
انگلیس
هرچند حکومت روسیه به واسطه عظمتی که داشته و دارد در کپه‏ سیاست وزنش قابل احساس است، لیکن دولت بریتانیای کبیر چون‏ دیپلمات‌های بسیار زبردست و نقشه‏های سیاسی عاقلانه و دیر اندیشیده‏ داشته سنگینی او در سیاست بیشتر محسوس می‌باشد. پس ما ناچاریم‏ پلتیک و دیپلماسی این دولت را با نظری عمیق‌تر و مفصل‌تر تحت مطالعه‏ درآوریم. در سابق مکرر از سیاست‌های بريتانيا در جرايد و مجلات بحث‏ نموده‏ایم. گاهی نیز، «وقتی جوان‌تر بودیم»، به پیروی از احساسات تند ملی‏ خود راه افراط حتی مبالغه پیموده‏ایم که شاید موجب رنجش شده باشد لیکن چون قصدی جز گفتن حقایق آن هم به‌منظور تحکیم روابط حسنه واقعی بین ایران و همسایگانش نداشته و نداریم ما نرنجیده و نمی‌رنجیم‏ و باز هم در خیر و صلاح طرفین آنچه به نظرمان برسد خواهیم نوشت؛ ولی‏ از جاده مستقیم هیچ وقت بیرون نخواهیم شد.
قرارداد ۱۹۰۷
دولت انگلیس تا قبل از قرارداد ۱۹۰۷، داير به تقسیم ایران به مناطق نفوذ در این کشور وجهه‏ بسیار خوبی داشت. کلمه «انگلوفیل» یعنی‏ انگلیس دوست مرادف با مشروطه‌طلب بود که در آن زمان از پسندیده‏‌ترین صفت‌ها شمرده می‌شد، علت آن هم این بود که چون روس‌ها در آن‏ تاریخ سیاست جابرانه نسبت به ایران اتخاذ کرده بودند ایرانیان با نظر نفرت به آنها می‌نگریستند و «روسوفیل» یعنی روس‌دوست مرادف با خائن‏ و وطن‏فروش بود. انگلیس‌ها را ایرانیان حامی خود می‌دانستند و حتی مشروطه‏‌خواهانی مانند آقا سیدحسن تقی‏زاده پس از توپ بستن مجلس برای فرار از شکنجه مرتجعین که اتکائشان به سفارت تزاري بود به انگلیس‌ها پناه بردند...
اما سیاست بین‏المللی موجبات انعقاد قرارداد تقسیم ایران را به مناطق‏ نفوذ میان روس و انگلیس فراهم آورد. ایرانیان نمی‌توانستند علل بسیار مهمی که سر ادوارد‌گری وزیر خارجه بريتانيا را به عقد این معاهده وادار کرده بود درک کنند، ولی از نتیجه عملی که بر ضرر کشورشان بود بی‏اندازه متاثر بودند. با وجود این، وقتی چندسال بعد مستر شوستر آمریکايی خواست مجر استکس وابسته نظامی سفارت انگلیس را برای اداره ژاندارمری مالیه ایران‏ استخدام کند حسن استقبال نمودند. اما پس از پایان جنگ بین‏الملل‏ گذشته که دو رقیب آن روز امپراتوری بریتانیا، یعنی آلمان و روسیه، ضعیف شده و در میدان سیاست ایرانگويی نمی‌زدند ایرانیان انتظار داشتند که دولت انگلیس فرصت را برای تقویت واقعی ایران که همیشه از حمایت معنوی آن دولت برای حفظ استقلال و تمامیت خود بهره برده بود، مغتنم شمرده او را نه تنها ظاهرا بلکه باطنا هم آراسته نماید...
قرارداد ۱۹۱۹
اما، قرارداد ۱۹۱۹ پیش‏آمد که احساسات‏ عمومی را برانگیخت. ما در جای دیگر از لحاظ منافع خود انگلیس‌ها از آن انتقاد کرده‏ایم‏ و هنوز هم معتقدیم که حق با ما بوده است.
بهترین دلیل هم همین‏که خود آنها بعد از چندی موجبات الغاي آن‌را فراهم آوردند. این دفعه ایرانیان دانا نیز که عذر انگلیس‌ها را در عقد معاهده‏ ۱۹۰۷ تلویحا می‌پذیرفتند، نمی‌توانستند اجباری اگر دولت انگلستان در بستن‏ پیمان ۱۹۱۹ داشت درک کنند...
کودتای ۱۲۹۹
این هم گذشت... ایران به واسطه شورش جنگلیان‏ و غیره در هرج و مرج افتاده بود... کودتای‏ ۱۲۹۹ و الغاي قرارداد ۱۹۱۹ پیش‏آمد.
من آن وقت در ایران نبودم تا از نزدیک واکنش آن را در سیمای‏ هموطنان مشاهده کنم، ولی حدس می‌زنم چون در تعاقب کودتا قرارداد نامبرده که منفور عامه بود ملغی گردید و اوضاع روبه برقراری امنیت و «اصلاحات» می‌رفت مردم نسبت به آن چندان بدبین نبوده‏اند... جز بعضی از رجال مانند آقای دکتر مصدق‌السلطنه والی فارس که دعوت همکاری‏ آقای سید ضیاء‌الدین ريیس حکومت وقت را نپذیرفتند البته اگر چنین‏ که ما استنباط می‌کنیم بوده است انگلیسي‌ها می‌توانستند در پرتو حسن‏ سیاستی که می‌بایست پس از کودتا و الغاي قرارداد اتخاذ کرده باشند وجهه از دست رفته را باز به چنگ آورند...؛ زیرا در آن ایام تنها دولت‏ خارجی موثر در امور را مردم حکومت انگلیس می‌دانستند و بهبودی‏ اوضاع را هم قاعدتا بایستی منتسب به تغییر سیاست آن دولت پنداشته‏ باشند. در تیرماه ‏۱۳۰۴ حتی خود نگارنده موقعی که نخستین شماره‏ مجله آینده را منتشر کردم تحت‏تاثیر همین اوضاع نوشتم: «... ما هم طرفدار عقد قرارداد دوستانه‏ای که منافع مملکتین را به طرز رضایت‏بخشی تامین کند بودیم، اما به نظرمان این قرارداد به نحوی‏ که تدوین شده بود تاسف‏آور و حتی اسباب تعجب بود؛ زیرا تصور نمی‌کردیم‏ بتواند منافع دو مملکت را تامین نماید و حوادثی که در تعاقب آن واقع‏ شد و منتهی به الغاي آن گردید به ما حق داد. انگلیسي‌ها از سیاست ۱۹۱۹ و سوءنتیجه‏ای که از آن گرفتند پشیمانند. از آنچه نمایان است سیاست تازه‏ آنها تقویت ایران و احترام به استقلال این دولت می‌باشد. چون این روش‏ کاملا به منعفت ایران و انگلیس است باید طرفین سعی کنند که خللی به آن‏ وارد نیاید...»
ولی «کم‏کم» در اثر سوءسیاست این عقیده از مردم سلب شد. آنچه‏ کار بد در ایران صورت می‌گرفت به حق یا به باطل آن را ناشی از پلتیک انگلیس‏ می‌دانستند. ما که داخل در مردم بوده‏ایم جزئیات افکار عامه را می‌شناسیم...
شهریور ۱۳۲۰
در این گیرودار آتش جنگ بزرگ عمومی دوم‏ در اروپا درگرفت که هنوز هم شعله‏ور است. ما نمی‌خواهیم و نمی‌توانیم در قضایای سیاسی‏ خودمان که مرتبط با جنگ است و هنوز در حقیقت جزو تاریخ نشده‏ بحث کنیم. همین‌قدر می‌گويیم قضایای سیاسی یکی بعد از دیگری پیش‌آمد تا آنجا که قشون روس از شمال و نظامیان انگلیس از جنوب و غرب وارد خاک‏ ما شدند و حیرت عموم را فرا گرفت... در این هنگام، شبی که ابرهای تیره‏ آسمان سیاست ایران را کدر کرده و ملت از پیشامدهای آینده خود نگران‏ بوده ناگاه صدای دلنواز رادیوی لندن امواج هوا را شکافت و مژده تغییر رژیم دیکتاتوری و بیزاری دولت انگلستان را از آن به گوش‌ها رسانید. من‏‌‌ همان دم حس کردم که انگلیس‌ها بار دیگر محبوبیت گمشده خود را در میان ملت ایران پیدا خواهند نمود... هر جا می‌رفتند صحبت از تغییر سیاست بود. همه منتظر بودند که رژیم دموکراسی جایگزین دیکتاتوری‏ خواهد شد. اما در حقیقت نشد و همان رجالی که در عصر دیکتاتوری سیاستمدار بودند دوباره زمامدار شدند. مردم معتقد گردیدند که‏ رژیم عوض نشده، فقط اسم آن تغییر کرده است.
امروز هم که این مقاله را می‌نویسم دیکتاتوری شاه سابق در اساس‏ کار به‌صورتی دیگر به مجلس شورا منتقل شده است. تفصیل آن را ما در مقاله دیگری خواهیم نوشت.
خوشبختانه امروز دو دولت بزرگ همسایه با یکدیگر و با ما متفق‏ هستند. ایران باید از این موقع نیکو استفاده کند. امروز در دنیا تمام ملل با یکدیگر زندگانی و همکاری می‌‏کنند، ولی منافع هر یک محدود به منافع‏ دیگریست و باید مصالح هم را احترام گذارند، به‌خصوص وقتی که‏ همسایگان زورمند باشند احترام آنها بیشتر لازم است؛ زیرا میان ضعیف‏ و قوی هر وقت اختلافی حادث شود غالبا ضعیف پایمال می‌گردد. خلاصه:
یک شب که چشم فتنه بخواب است زینهار
بیدار باش تا نرود عمر بر فسوس!
اما اگر چشم فتنه بخواب است متاسفانه زمامداران ما هم‏ در خواب هستند!...
ماهنامه آینده
ایرج افشار
مهرماه ۱۳۲۳
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان
نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

كوشان غلامي
بخش پنجم
سبک‌های ارتباطی کانادایی‌ها
زبان فرانسه زبان مادری حدود 6/6 میلیون کانادايی است. بیشتر فرانسوی زبانان در استان کبک زندگی می‌کنند.


اما در حدود ۱ میلیون نفر از آنها در استان‌های دیگر کانادا به سر می‌برند. حدود ۷۶ درصد از فرانسوی زبان‌های بیرون استان کبک، در استان‌های انتاریو و نیوبرانزویک زندگی می‌کنند. زبان فرانسه به همراه زبان انگلیسی، دو زبان رسمی‌ در کشور کانادا محسوب می‌شوند.
بنابراين اين كشور رسما کشوری دو زبانه است و این قضیه را می‌بایست در تمام مناسبات کاری خود در این کشور مدنظر قرار دهید. در این راستا، به صلاح است که هنگام ورود
به‌فضای کسب و کار، همیشه یک نسخه فرانسوی از همه اوراق تجاری و بازاری خود به همراه داشته باشید (علی‌الخصوص در منطقه کبک). گاه یافتن ترجمه فرانسوی دقیق برای برخی عبارات مهجور فنی تا حدی دشوار است. در این موارد، استفاده از عبارت انگلیسی قابل قبول خواهد بود.
یک تفاوت عمده بین کانادا و ایالات متحده در این است که الگوهای ارتباطی کانادایی، غالبا مستتر هستند. توداری، کم اهمیت انگاری، سیاست ورزی و نزاکت، شاخص‌های کلیدی این فرهنگ و در تضاد نسبی با رویکرد مستقیم غالب آمریکایی‌ها هستند.
با وجود این، فرض یکسانی الگوهای ارتباطی کانادایی با رویکردی مانند رویکرد انگلیسی، انگاره نادرستی است؛ چرا که هر چند رویکرد کانادایی‌ها به مانند بسیاری فرهنگ‌ها، چالشی و مناقشه گرانه نیست، اما آنها نیز مایل به اظهار درست و مستقیم مکنونات قلبی خود هستند. به ندرت ممکن است در کانادا با جماعتی مواجه شوید که به شکل آشکاری از عبارات غيرمستقيم استفاده کنند. معمولا آری به معنای آری؛ و نه به معنای نه خواهد بود. کانادایی‌ها زبان طفره آمیز را شک بر انگیز می‌دانند، و ترجیح می‌دهند همه شبهات به بحث گذارده شوند.
سبک‌های پوششی در کانادا
هنگام انجام معاملات و مذاکرات تجاری در هر یک از شهر‌های به نسبت بزرگ‌تر کانادا، کت و شلوار و کراوات، هنجار مردانه و کت و شلوار، یا سایر لباس‌های رسمی ‌و پوشیده، برای زنان مناسب هستند. با وجود این، در شرکت‌های کوچک‌تر و در مناطق روستایی (و یا کرانه غربی) از مشاهده سبک‌های پوششی راحت و غیررسمی ‌در محیط‌های کاری، شگفت‌زده نشوید. احتمالا بهتر است پیش از مراجعه نخست به هر مرکز یا شرکت، از پیش اطلاعات مقتضی را در این زمینه کسب کنید.
نقش زنان در تجارت در کانادا
در سال‌های اخیر در این زمینه پیشرفت چشمگیری حاصل شده است و اکنون زنان را به وفور در پست‌های ارشد مدیریتی می‌بینیم.
زنانی که به کانادا مسافرت می‌کنند، به ندرت ممکن است جهت گیری جنسیتی خاصی را در محيط‌هاي كاري احساس کنند. از زنان انتظار می‌رود حرفه‌ای و با کفایت رفتار کنند و در مقابل مورد احترام حرفه‌ای قرار گرفته، قادر خواهند بود روابط کاری و تجاری مناسبی در کانادا ایجاد کنند.
گذران مفید اوقات فراغت از تجارت در کانادا
دعوت به صرف وعده‌های غذایی در کانادا معمولا دعوت به ناهار یا صبحانه خواهد بود. هر چند دعوت شدن به شام خیلی عجیب نیست، ولی فراواني آن از بسیاری کشور‌های دیگر کمتر است.
گفت‌وگو پیرامون مسائل تجاری در حین صرف غذا به هیچ عنوان حمل بر بی‌ادبی نمی‌شود. سرو مشروبات الکلی به هنگام صرف ناهار، به نسبت کمتر از بسیاری کشورها مشاهده می‌شود.
در هنگام خوردن غذا، چنگال در دست راست قرار گرفته، و ابزار اصلی صرف غذا است. در حین استفاده از کارد، چنگال در دست چپ قرار گرفته، یا روی میز گذاشته می‌شود. وقتی که صرف غذا را از سر گرفتید، مجددا چنگال را با دست راست خود بگیرید (البته اگر با این روش اصلا راحت نیستید، می‌توانید از شیوه اروپایی صرف غذا – که در آن کارد و چنگال هرگز دست به دست نمی‌شوند- استفاده کنید) .
رستوران‌ها همواره هزینه‌ای به عنوان مالیات بر کالا‌ها و خدمات (GST) منظور می‌کنند، اما مبلغی مانند انعامی‌یا حق سرویس در صورت حساب مرقوم نمی‌گردد. مرسوم است که بابت سرویس مطلوب، انعامی‌در حدود 15 درصد روی میز بگذارید.
معمولا همه (یا بیشتر) رستوران‌های کانادا، قسمت‌های جدا گانه‌ای برای سیگاری‌ها و غیرسیگاری‌ها دارند؛ اما به تدریج همه رستوران‌ها در حال تبدیل به اماکنی کاملا پاک و عاری از دود سیگار هستند.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

امین اسداللهی
بازاریابی اغلب با ارتباط سریع سر و کار دارد؛ مثلا: تماشای یک آگهی بازرگانی در تلویزیون، دیدن یک پوستر هنگام رانندگی، بررسی بسته‌ها در سوپرمارکت، یا ورق زدن یک بروشور. هر مشخصه‌ای که موفقیت در ایجاد چنین ارتباطی را در «جامعه پرازدحام» ما افزایش یا کاهش دهد، شایان توجه بسیار است و این پژوهش چگونگی ارتقای کیفیت بسته‌بندی را از طریق طراحی عناصر آن بررسی می‌کند.

تحقیقات اخیر که توسط مرکز هنلی (فرانتیرز، 1996) صورت گرفته، نشان می‌دهد تصمیم برای خرید، در 73 درصد موارد در همان لحظه خرید گرفته می‌شود؛ طراحی بسته‌بندی در لحظه خرید نقشی اساسی دارد. طراحی بسته همچون «فروشنده‌ای حی و حاضر» باید بتواند یک برند را عالی و معروف نشان دهد و همیشه جلوی چشم نگه دارد. در این زمینه تحقیقات و تجارب کمی وجود دارد.
تحقیقات روانشناختی درباره برتری جانبی مغز نشان می‌دهد که دریافت مغز یکدست و متقارن نیست. مثلا اگر لغات از راست به چپ دیده شوند، بهتر در یاد می‌مانند، درحالی‌که نشانه‌های تصویری اگر از چپ به راست قرار گیرند، تاثیر بیشتری خواهند داشت. در موقعیت‌های دریافت سریع، مثل نگاه کردن به بسته‌ها هنگام راه رفتن در راهروی یک سوپرمارکت، این تفاوت در دریافت و وضعیت قرارگیری عناصر طراحی بسته، ممکن است بر تشخیص و دیده شدن آن محصول یا نادیده ماندنش موثر باشد.
برتری جانبی یا ترجیح نیمکره‌ای از ساختار نامتقارن مغز ناشی می‌شود. اگرچه سمت راست و سمت چپ مغز در شکل متقارنند، اما کارکرد و سازمان آنها یکسان نیست؛ نیمکره چپ به زبان می‌پردازد. سیستم عصبی انسان طوری است که اصولا هر نیمکره مغزی، اطلاعات را از سمت مخالف بدن دریافت می‌کند. این قاعده تمایل به سمت مخالف در قوای لامسه و شنوایی، حرکت بدن و در اندازه‌ای کوچک‌تر در قوه بینایی وجود دارد. از آنجا که هر یک از دو سمت مغز کارکردی خاص دارد، در مغز نوعی جهت‌گیری ذاتی برای پردازش اطلاعات، بسته به اینکه کدام سمت آن را دریافت می‌کند، وجود دارد. برای مثال، هر محرکی در راست مستقیما به نیمکره چپ می‌رود، جایی که برای پردازش این اطلاعات توانایی بیشتری دارد، البته این برتری جزئی و زودگذر است، زیرا دو نیمکره مغز با هم مرتبطند، ولی این تفاوت بارها در تحقیقات ثابت شده است و احتمالا در موقعیت‌های واقعی که چندین نشانه و محرک برای جلب توجه با هم رقابت می‌کنند، تاثیرگذار است. هرچند برتری جانبی مغز و تاثیراتش سال‌ها است که ثابت شده، درباره تاثیر آن بر بازاریابی تحقیقات بسیار کمی وجود دارد.
شواهد درباره برتری جانبی از سه حوزه نشات می‌گیرد: تحلیل کارکرد مغز بیماران مغزی، مشاهده تاثیرات جراحی مغز و آزمایش روی انسان های عادی. در سال 1836، مارک داکس به ارتباط مستقیم بین نقصان در بیان و آسیب دیدن یک سمت مغز پی برد. عموما مشکل بیان در بیمارانی دیده می‌شود که سمت چپ مغزشان آسیب دیده است. تحقیقات و مطالعات مکرر این موضوع را تایید می‌کند.
در همین اواخر، تحقیقات بسیاری در مورد بیمارانی که به اصطلاح به عارضه مغز دوتکه دچارند، انجام شده. این بیماران معمولا تحت نوعی عمل جراحی قرار گرفته‌اند که طی آن مسیر غشایی (جسم پینه‌ای)‌، برای درمان صرع شدید، شکافته می‌شود. این عمل نتایج ناهمگونی به همراه دارد؛ مثلا ممکن است یک بیمار برای شیئی که با سمت راست مغزش دریافته است نامی بگذارد، درحالی ‌که اگر آن را با سمت چپ مغزش دریابد چیزی دیگر بنامد. این اتفاق به این دلیل رخ می‌دهد که اطلاعات حسی از سمت چپ، فقط به سمت راست مغز می‌روند و به قلمرو پردازش زبان در نیمکره چپ دسترسی ندارند.
اگرچه یافته‌های عجیب درباره بیماران مغزی تفاوت‌هایی را در توانایی‌های نیمکره‌ای نشان می‌دهد، این نظریه‌ها در مورد انسان‌های عادی که نیمکره‌های مغزشان بوسیله جسم پینه‌ای با هم کار می‌کنند و تبادل اطلاعات می‌کنند، کاربرد محدودی دارد. تحقیقات نشان می‌دهد که در انسان‌های عادی نیز، با وجود مغزی سالم، ناهمگونی در تبادل اطلاعات حسی وجود دارد. این تحقیقات سه نوعند: آزمون با استفاده از پرتوافکنی سریع بر محرک، بررسی با استفاده از آمیتال سدیم برای بی‌حس کردن یک سمت مغز و روش اخیر بررسی که مستقیما فعالیت امواج مغزی و تمرکز آن را اندازه‌گیری می‌کند.
آزمایشی که با استفاده از پرتوافکنی صورت می‌گیرد بیش از هر روش دیگری با نحوه کارکرد محرک‌های بازاریابی مرتبط است. این مطلب با توجه به همین روش تحقیق نگاشته شده است. در یک مغز سالم، پیام اغلب مانند برق به نیمکره دیگر منتقل می‌شود. آزمایش‌ها تفاوت‌های مهمی را در نحوه بررسی محرک‌های کوتاه نشان می‌دهند، به‌خصوص هنگامی که محرک‌های متفاوتی دو نیمکره را همزمان تحریک می‌کنند. این تحقیقات تفاوت‌های بسیاری را بین دو نیمکره آشکار کرده‌اند. سمت چپ عموما در پردازش اطلاعات لغوی توانا است و سمت راست در موسیقی، تفسیر احساسات و تطبیق عناصر غیر لغوی. تحقیقات ابتدایی بر محرک‌ها و قوه شنوایی متمرکز بود، ولی بعدها نتایج مشابهی در مورد محرک‌های غیر لغوی (کلامی) و دیگر محرک‌ها حاصل شد.
بررسی برتری جانبی مغز ثابت می‌کند که عناصر لغوی هنگامی بهتر به یاد می‌مانند که از راست به چپ حوزه دید چیده شوند و محرک‌های غیرلغوی وقتی از چپ به راست قرار گیرند، بهتر به خاطر سپرده می‌شوند. این برتری در یادآوری در مورد محرک‌هایی چون حروف و اعداد نیز صدق می‌کند. تحقیقات نشان داده‌اند که چیدمان چپ به راست در حوزه دید تاثیر بهتری بر دریافت عناصر غیرلغوی مانند تصویر، رنگ‌، تمیز دادن درخشندگی و تشخیص عمق دارد.
توضیحات فوق بیشتر پردازش محرک‌های ساده را تشریح می‌کند. بررسی‌هایی با محرک‌های پیچیده، تمایل مغز به پاسخ از سوی هر دو نیمکره را نشان می‌دهند. به‌هرحال هنوز دقیقا قابل تشخیص و تفکیک نیست که نیمکره‌های مغز به محرک‌ها مستقلا پاسخ می‌دهند، در پاسخگویی عملکردی متقابل دارند یا همکاری دارند.
مطالبی که در مورد طراحی بسته نوشته شده‌اند بر اهمیت روزافزون طراحی در بسته‌بندی و نقش آن به عنوان وسیله‌ای برای برقراری ارتباط و تبلیغ یک برند یا محصول متمرکز بوده است. درحالی‌که روش‌های تحقیق بسیاری در مورد طراحی بسته وجود دارد، نتایج آنها اکثرا در طراحی تک‌بسته‌ها به‌کارگرفته شده‌اند. در زمینه عمومی، تحقیقات تجربی بسیار کمی صورت گرفته است.
نقش طراحی بسته از هنگام افزايش تمایل به خدمات و فروش سلف‌سرویس تغییر کرد و بسته‌بندی به جزئی جدایی‌ناپذیر از فرآیند فروش تبدیل شد. رو کردن به سوپرمارکت‌های بزرگ‌تر و افزایش بخش‌بندی در سوپرمارکت‌ها به افزایش تنوع محصولات منجر شد، به‌ این‌ترتیب بسته‌بندی باید در فضایی پرازدحام و رقابتی کارآیی خود را نشان می‌داد. خریدهای ناگهانی و بدون برنامه‌ریزی نیز رو به افزایش است، خرید مواد غذایی حدودا در نیمی از موارد بدون تصمیم قبلی است. ارزیابی مرکز هنلی نشان می‌دهد که در 73 درصد موارد تصمیم برای خرید در همان لحظه گرفته می‌شود. تمایل به خرید هفتگی و حجم خرید بالا در یک توقف جای خود را به خرید در کمترین زمان ممکن داده و در پی آن نقش بسته‌بندی بسیار اساسی‌تر شده است.
به نظر می‌رسد که بسته‌بندی مهم‌ترین واسطه برقراری ارتباط است. برای این ادعا سه دلیل وجود دارد:
1) دسترسی وسیع آن از سوي تقریبا تمامی طیف خریداران.
2 ) حضور آن در لحظه تعیین‌کنند‌ه‌ای که تصمیم خرید گرفته می‌شود. 3)توانایی درگیر کردن مصرف‌کنندگانی که به قصد کسب اطلاعات بسته‌‌ها را مرور می‌کنند.
این درگیر شدن مصرف‌کنندگان بسته‌بندی را به عنصر ضروری تبلیغ، هم در انتقال ارزش‌های یک برند و هم به عنوان جزئی جدایی‌ناپذیر از خود برند، تبدیل کرده است.
بلاک (1995) مدلی از پاسخ (واکنش) مصرف‌کننده به شکل محصول را ارائه کرد. در این مدل شکل محصول واکنش روانی را، هماهنگ با ویژگی‌های شخصیتی خریدار و عوامل موثر در آن موقعیت خاص، تعیین می‌کند. واکنش روانی در مرحله بعد به دو واکنش شناختی و عملی تقسیم می‌شود.
در مورد اینکه واکنش شناختی از یک دریافت بصری کلی ناشی می‌شود، یا از پردازش خطی عناصر مختلف یا هر دو، بحث وجود دارد. مدل بلاک بر پاسخ به شکل محصول متمرکز است و مقوله جلب توجه در فروشگاه‌های در هم و بر هم را می‌شکافد. برکوویتز (1987) و دومِین (1991) هم این موضوع را بررسی کرده‌اند. میِرز لوی و تیبوت (1989) نشان می‌دهند که میزان سنخیت هر دسته از محصولات، پردازش اطلاعات را تحت تاثیر قرار می‌دهد، یعنی مصرف‌کنندگان ترجیح می‌دهند محصولات جدید با محصولات موجود همخوانی داشته باشند. همچنین شباهت و هم‌خوانی محصولی در یک قفسه شلوغ ممکن است توجه خریداری را به خود جلب کند.
برای بررسی و سنجش طراحی بسته سه روش اصلی وجود دارد:
1) آزمایش تصاویر
2) آزمایش کاربرد
3) آزمایش قابلیت رویت (شوارتز، 1971)
آزمایش تصویر معیارهای سنتی کمی و کیفی را برای سنجش رفتار مصرف‌کننده، تمایل او و پیام موضوع ارتباط به کار می‌گیرد. آزمایش کاربردی نحوه برخوردهای کارکردی با محصول را بررسی می‌کند، و همچنین جاگذاری آنها را در خانه.
آزمایش دید میزان وضوح گرافیک بسته، بازخورد عناصر مختلف بسته و بازخورد طراحی‌های متفاوت را می‌سنجد. و برای این کار از دستگاه پرتوافکن، دستگاه اندازه‌گیری زاویه و آزمایش‌های حرکت چشم بهره می‌گیرد. (استرن، 1981) از دستگاه پرتوافکن در جنگ جهانی دوم برای تشخیص شَبَه هواپیما استفاده می‌شده است. (سوئوپ، 1981) این دستگاه یک شاتر الکترونیکی دارد که به شخص امکان می‌دهد تا زمان پرتوافکنی به بسته را به دقت کنترل کند. (برای مثال یک صدم ثانیه) و از آن برای اندازه‌گیری تاثیر طراحی بسته، وضوح گرافیک بسته میزان شاخص بودن بسته‌های متفاوت در قفسه استفاده می‌کنند. یکی از معایب پرتوافکن این است که در محیط‌های ساختگی از آن استفاده می‌شود، و چون پاسخ‌دهنده‌ها واقعا در حال خرید نیستند، ممکن است نتایج در یک فروشگاه واقعی با نتایج سنجش توسط این دستگاه متفاوت باشد. به علاوه، اين دستگاه اگرچه به شما می‌گوید که شخص چه می‌بیند، اعلام نمی‌کند که چه پیامی منتقل می‌شود.

منبع : روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

راسل رابرتس
مترجم: حسين راستگو
منبع: Econlib
سه پسر من كه كوچك‌ترين‌شان 7 سال و بزرگ‌ترين‌شان 12 سال سن دارند، از بيماري مزمني رنج مي‌برند كه شنيده‌ام جان بيدن اقتصاد‌دان آن را ايرونيتيس - علاقه به هر چيزي از جنس فلز - ناميده است.

اتومبيل، كاميون، ماشين‌هاي خاك‌برداري، تراكتور و اين جور چيز‌ها توجه آنها را به خود جلب مي‌كند. چند روز پيش پسر دومم گفت كه اتومبيل بعدي من بايد قابل تبديل باشد. برادرش گفت كه اين خود‌رو‌ها گران هستند و نوع تبديل‌پذير يك مدل خاص 10 هزار دلار گران‌تر از نوع قديمي‌تر آن است. برادرش پرسيد كه چرا ماشين‌هاي تبديل‌پذير گران‌تر هستند.
اين سوالي جالب است. چرا خود‌رو‌هاي قابل‌تبديل گران‌تر از انواع ديگر هستند؟ چرا قيمت فلفل قرمز از فلفل سبز بيشتر است؟ چرا دستمزد كار‌گران وال‌مارت از دستمزد يك كار‌گر متوسط در آمريكا كمتر است؟ چرا بنزين در تابستان گران‌تر از زمستان و در اروپا گران‌تر از آمريكا است؟ چرا روز 14 فوريه گل رز قيمت بيشتري دارد؟ چرا قيمت مسكن در حومه واشنگتن بيشتر از حومه ريچموند در ايالت ويرجينيا است؟
پاسخ اين سوالات غالبا كمي پيچيده‌تر از چيزي است كه نخست به نظر مي‌رسد. اما فعلا پاسخ آنها را فراموش كنيد. تنها به اين توجه كنيد كه مي‌توان چنين سوال‌هايي را پرسيد. قيمت‌ها پيش‌بيني‌پذيري خاصي دارند. نظمي در اين ميان وجود دارد. لازم نيست كه اوضاع به گونه‌اي كه الان هست، باشد. قيمت‌ها مي‌توانند يك روز بالا روند و روزي ديگر كاهش يابند. برخي روز‌ها قيمت بليت سينما مي‌تواند بيشتر از پيراهن يقه‌دكمه‌اي آكسفورد باشد و يك عدد پرتقال از يك پاكت شير گران‌تر شود. اين نظم از كجا سرچشمه مي‌گيرد؟ ريشه قيمت‌ها كجاست؟
پاسخ اين پرسش‌ها در آغاز آشكار به نظر مي‌رسد. فروشنده قيمت را تعيين مي‌كند. اما اگر حتي يك بار براي فروش چيزي تلاش كرده باشيد، مي‌دانيد كه اين نكته واقعا درست نيست. بله، اگر قصد فروش خانه‌تان را داشته باشيد، مي‌توانيد هر قيمتي را كه دوست داريد، براي آن ثبت كنيد. گذشته از هر چيز تمام خانه‌ها منحصر ‌به فرد هستند. بنابراين تنها بايد يك فرد را كه به خانه شما علاقه دارد، پيدا كنيد. بر پايه اين ذهنيت مي‌توانيد قيمتي واقعا بالا را براي خانه‌تان طلب كنيد، چون تمام آنچه كه نياز داريد، يك نفر مايل به پرداخت اين قيمت بالا است.
اما به سرعت در‌مي‌يابيد كه اگر قيمتي زيادي بالا را براي خانه‌تان بر‌گزينيد، قادر به فروش آن نخواهيد بود. فردي كه خانه شما را دوست دارد و مايل است كه 500 هزار دلار را براي آن بپردازد، اگر ببيند كه خانه ديگري تقريبا به خوبي خانه شما اما با قيمت 300 هزار دلار وجود دارد، مشتري‌ شما نخواهد شد. تا زماني كه ارزش اضافي خانه شما براي خريدار احتمالي نسبت به بديل‌هاي آن كمتر از 200 هزار دلار باشد، بازنده شماييد و خانه‌تان به فروش نخواهد رفت. افراد تا زماني كه مجبور نشوند، آنچه را كه مايل به پرداختش هستند، نمي‌پردازند. زماني كه گزينه‌هاي مختلفي پيش روي‌شان باشد، مجبور به چنين كاري نخواهند بود. رقابت، خريدار و نيز فروشنده را محافظت مي‌كند. شايد مايل باشيد كه خانه‌تان را 100 هزار دلار بفروشيد. اما اگر خانه‌هاي مشابهي وجود داشته باشند كه به قيمت 300 هزار دلار فروخته مي‌شوند، مجبور به فروش آن به بهاي 100 هزار دلار نخواهيد بود.
فروشنده‌ها و بنگاه‌هاي معاملات مسكن مي‌دانند كه خانه‌ها حتي آنهايي كه به خوبي خانه شما نيستند و حتي آنهايي كه از خانه شما بهترند، در رقابت با ديگر واحد‌هاي مسكوني قرار دارند. از اين رو اين فروشنده‌ها و بنگاه‌ها به قيمت خانه‌هاي «مشابه» در يك محله با تعداد يكساني اتاق خواب، پاركينگ‌هاي كما‌بيش هم‌اندازه، زير‌بناي تقريبا برابر و زيبايي تقريبا همسان كه يك ويژگي ذهني، اما واقعي است، مي‌نگرند.
اما اگر قيمت مسكن شما به ميانجي قيمت خانه‌هاي مشابه تعيين مي‌شود، چه چيزي قيمت آنها را مشخص مي‌كند؟ به نظر مي‌رسد كه در اين ماجرا با يك دور روبه‌رو‌ييم. چه چيزي بازار مسكن را سر پا نگه مي‌دارد؟
يك پاسخ اين است كه قيمت يك كالاي خاص با كيفيتي معين - مثلا خانه‌اي با چهار اتاق خواب در منطقه‌اي پر‌درخت در حومه شهر واشنگتن - به گونه‌اي تغيير مي‌كند كه مقداري از آن كالا كه افراد مايل به خريد آن هستند، با مقداري كه مايل به فروش هستند، برابر شود.
اگر افراد بخواهند بيش از پيش خريد كنند، قيمت‌ها بالا مي‌روند و اگر تصميم بگيرند كه محصولات خود را بيشتر از قبل بفروشند، قيمت‌ها كاسته مي‌شوند.
خريداران و فروشنده‌ها، هر كدام درون خود با يكديگر رقابت مي‌كنند. قيمت‌هايي كه ما در دنياي واقعي مشاهده مي‌كنيم، از اين رقابت‌ها سر بر‌مي‌آورند.
پاسخ ساده عرضه و تقاضا پاسخي عجيب است، چون فرض را بر اين مي‌گيرد كه مي‌توانيم درباره كالايي باكيفيتي خاص صحبت كنيم. در دنياي واقعي تمام كالا‌ها آميزه‌اي يگانه از ويژگي‌هاي گوناگون دارند. حتي اگر دو كالا به لحاظ فيزيكي يكسان باشند، تقريبا هميشه با سطوح متفاوتي از خدمات همراه هستند.
پاسخ عرضه و تقاضا به اين دليل عجيب و غريب است كه بنا به فرض آن مي‌توان درباره يك قيمت واحد صحبت كرد - قيمت يك پيراهن يقه‌دكمه‌اي 100 در‌صد كتان يا يك اتومبيل سواري چهار‌در راحت با ميزان مصرف خاصي از بنزين يا همان خانه چهار‌اتاقي حومه واشنگتن. در دنياي واقعي براي يك كالاي واحد چندين قيمت وجود دارد. مي‌توان چانه‌زني كرد. گاهي وقت‌ها كالا‌ها حراج مي‌شوند. هم خريداران و هم فروشندگان با خريد يا فروش كالا به قيمتي بسيار زياد يا بيش از حد پايين، كار‌هايي را مي‌كنند كه شبيه به اشتباه به نظر مي‌رسند.
اين پاسخ به اين دليل عجيب است كه تمايلات و موقعيت‌ها و در‌آمد و گزينه‌هاي مختلف افراد همواره در حال دگرگوني‌اند، به گونه‌اي كه مقداري از يك كالا كه افراد خواهان خريد و فروش آن هستند، هيچ گاه نمي‌تواند بي‌درنگ دقيقا مشخص شود. حتي اگر درباره يك قيمت خاص صحبت كنيد، آن نيز همواره در حال تغيير است.
اين پاسخ به اين خاطر عجيب و غريب است كه ظاهرا اطلاعات زيادي را مي‌طلبد. در غير اين صورت اگر فروشنده كالا هستيد، چگونه مي‌توانيد بفهميد كه قيمت را چگونه تعيين كنيد يا اگر خريدار هستيد، چگونه بايد قيمتي را كه فروشنده طلب مي‌كند بپردازيد؟
شگفتي عرضه و تقاضا برخي را به اين نتيجه مي‌رساند كه چنين رويكردي تنها براي موارد خاصي صدق مي‌كند كه در آنها با يك كالاي همگن روبه‌روييم و تقريبا بي‌نهايت فروشنده براي اين كالا وجود دارد و از اطلاعات كامل درباره كيفيت اين كالا و جانشين‌هاي آن و قيمت‌هايشان بر‌خوردار هستيم. در اين ديد‌گاه عرضه و تقاضا مي‌توانند درباره گندم صادق باشند. شايد.
نظر‌گاه ديگر اين است كه عرضه و تقاضا ضرورتا غير‌واقع‌گرايانه هستند. در غير اين صورت هزاران معامله‌اي كه پيوسته رخ مي‌دهند، هيچ معنايي براي ما نخواهند داشت. تصويري واقع‌گرايانه از آنچه كه در بازار مسكن واشنگتن رخ مي‌دهد، تصويري است كه يگانگي تمام ترا‌كنش‌ها را در نظر گيرد. چنين كاري نه تنها غير‌ممكن است، بلكه چندان روشنگري نيز نمي‌كند. اين ترا‌كنش‌ها چه ارتباطي با يكديگر دارند؟
عرضه و تقاضا راهي براي نگاه به رابطه‌اي است كه همه چيز را از ميان بر‌مي‌دارد، الا اين حقيقت را كه آنچه افراد مايل به پرداخت آن هستند و آن چه كه به پرداخت آن وادار مي‌شوند، به بديل‌هاي پيش روي‌شان وابسته است. عرضه و تقاضا راهي است براي سامان‌دهي به انديشه ما درباره اين چيز عجيب و غريبي كه اقتصاد‌دانان آن را بازار و رقابت مي‌خوانند.
هر دو تيغه قيچي
يكي از مهم‌ترين مزاياي عرضه و تقاضا اين است كه ما را وا‌مي‌دارد تا آنچه را كه آلفرد مارشال هر دو تيغه قيچي مي‌خواند، به ياد آوريم. به استثناي مواردي انگشت‌شمار، هم خريدار و هم فروشنده نقشي را در تعيين قيمت‌ها بازي مي‌كنند. اين نكته‌اي است كه به راحتي مي‌تواند از خاطر برده شود. وقتي پسرم از من پرسيد كه چرا خود‌رو‌هاي قابل تبديل اين قدر گران هستند، برادرش توضيح داد كه افراد واقعا آنها را دوست دارند و اين سمت تقاضاي معادله است، اما اين نكته نمي‌تواند همه قصه يا حتي بخش بزرگي از آن باشد. بي‌ترديد افراد بي‌شماري در مناطقي زندگي مي‌كنند كه آب و هوايي سرد و باراني يا حتي بيش از حد گرم دارند و رانندگي در خود‌رويي قابل تبديل براي آنها چندان خوشايند نيست. پس چرا اين خود‌رو‌ها گران‌ترند؟ هزينه ساخت آنها به خاطر ساز‌و‌كاري كه امكان جمع كردن سقف را فراهم مي‌كند، بيشتر است. اين نوع خود‌رو‌ها تنها در صورتي وجود خواهند داشت كه قيمت‌شان از خود‌رو‌هاي غير‌قابل تبديل بيشتر باشد. اگر افراد به خود‌رو‌هاي بدون سقف علاقه داشتند، اين خود‌رو‌ها از ماشين‌هاي سقف‌دار ارزان‌تر مي‌شدند، نه گران‌تر.
منطقي شبيه به همين درباره فلفل قرمز و سبز نيز بر‌قرار است. چرا فلفل قرمز هميشه گران‌تر از فلفل سبز است؟ چرا بايد ارتباطي ميان اين دو قيمت وجود داشته باشد؟ فلفل سبز به خاطر ويژگي طعم‌دهندگي زيادي كه دارد، در بسياري از مواد غذايي صنعتي استفاده مي‌شود. آيا قيمت آن نبايد بالا‌تر باشد؟ فلفل قرمز، شكل پخته و رسيده فلفل سبز است. فروشنده‌ها هميشه پول امروز را به پول فردا ترجيح مي‌دهند، چون آنچه را كه امروز به دست مي‌آيد، مي‌توان در اين مدت سرمايه‌گذاري كرد و بهره آن را به دست آورد. بر اين اساس اگر فلفل قرمز و سبز به يك قيمت فروخته شوند، هيچ فروشنده‌اي به عرضه فلفل قرمز مايل نخواهد بود. به همين خاطر فلفل قرمز بايد به قيمتي بيشتر فروخته شود. اين نوع فلفل تنها به اين دليل در بازار وجود دارد كه برخي افراد آن را به فلفل سبز ترجيح مي‌دهند. اما اگر فلفل قرمز در بازار موجود باشد و فروشنده‌ها مايل به عرضه آن باشند، به قيمتي بالا‌تر فروخته خواهد شد.
قيمت‌ها تعديل مي‌شوند
قيمت‌ها تغيير مي‌كنند و ثابت نيستند. عرضه و تقاضا به ما كمك مي‌كند تا اين نكته را به ياد آوريم.
ماليات بر حقوق را در نظر بگيريد. ساختار كنوني اين نوع ماليات در آمريكا به گونه‌اي است كه به يكسان ميان كار‌گر و كار‌فرما تقسيم مي‌شود. اگر تمام اين ماليات را كار‌فرما مي‌پرداخت، چه اتفاقي رخ مي‌داد؟ ظاهرا به سود كار‌گران تمام مي‌شد، اما در اين ساختار فرض بر آن است كه با تغيير بار قانوني ماليات، دستمزد‌ها تغيير نمي‌كنند، اما دستمزد‌ها قيمت نيروي كار هستند و اين قيمت به گونه‌اي تغيير مي‌كند كه مقدار نيرويي كه كار‌گران مايل به فروش آن هستند، با مقداري كه كار‌فر‌مايان مايل به خريد آن هستند، برابر شود.
هر مالياتي هم بر فروشندگان و هم بر خريداران اثر مي‌گذارد، اما اين تاثير به واسطه قانون توضيح داده نمي‌شود. وضع ماليات بر خريداران نيروي كار باعث كاهش دستمزد‌ها خواهد شد. بنابراين حتي اگر قانون حكم كند كه پرداخت نيمي از ماليات يا تمام آن بر عهده كار‌فرما است، باز هم كار‌گران بخشي از آن را مي‌‌پردازند. وضع ماليات بر فروشندگان خودرو قيمت اين محصول را بالا مي‌برد. حتي اگر قانون تمام بار ماليات را بر دوش فروشنده خودرو بگذارد، باز هم مصرف‌كنندگان بخشي از آن را در قالب قيمت‌هاي بالا‌تر پرداخت مي‌كنند.
اگر قانون‌گذاران مي‌خواستند كل بار ماليات بر حقوق را بر دوش كار‌فرمايان بگذارند، افزايش هزينه كار‌فرما باعث كاهش استخدام نيروي كار از سوي آنها مي‌شد و دستمزد‌ها را پايين مي‌آورد. در حقيقت دستمزد‌ها بايد دقيقا به همان ميزان كاهش ماليات‌هاي وضع شده بر كار‌گران پايين مي‌آمد. به همين ترتيب اگر قرار بود كه اين ماليات به كلي بر كار‌گران بار شود، نيروي كار كمتري عرضه مي‌شد و دستمزد‌ها بايد براي جبران اين افزايش ماليات، زياد‌تر مي‌شد.
به همين نحو بالا بردن ماليات بر ثروتمندان، شكاف ميان آنها و فقرا را به طور كامل از بين نمي‌برد. ماليات‌ستاني از افراد ثروتمند به افزايش دستمزد كار‌گران ماهر براي جبران همه يا بخشي از اين فشار افزايش‌يافته مالياتي منجر مي‌شود. تعيين دستوري عوايد كار‌گران كم‌در‌آمد ضرورتا به هدف خود كه برابري بيشتر است دست نمي‌يابد، چون اين عوايد، كار‌گران بيشتري را به كار ترغيب مي‌نمايد و كار‌فرمايان را از استخدام آنها دلسرد مي‌كند. دستمزد‌ها پايين مي‌آيند و همه يا بخشي از افزايش مطلوب در رفاه كه شايد قانون‌گذاران و طرفداران‌شان تصور مي‌كردند، جبران مي‌شود.
دست آخر عرضه و تقاضا به ما كمك مي‌كنند تا به اوضاع به شيوه‌اي كاملا متفاوت بنگريم. چقدر عجيب و بي‌منطق است كه اعضاي احزاب آمريكايي رييس‌جمهور را به خاطر سطح متوسط دستمزد‌ها يا نا‌برابري در اين كشور سرزنش يا تحسين مي‌كنند. اگر دستمزد‌ها در حال افزايش باشد، رييس‌جمهور به خاطر تمام مشاغل خوبي كه اقتصاد خلق مي‌كند، به خود مي‌بالد و از آن سو اگر رو به كاهش باشند، منتقدين رييس‌جمهور به سرزنش او مي‌پردازند. اما سطح دستمزد‌ها در آمريكا تحت كنترل رييس‌جمهور نيست، بلكه پديده‌اي جريان‌دار است كه از انتخاب‌هاي افراد درباره ميزان آموزش خود، تعداد ساعات كار آنها و آميزه رضايت مالي و غير‌مالي كه در مشاغل مختلف بر‌مي‌گزينند، ريشه مي‌گيرد.
كنترل رييس‌جمهور آمريكا بر دستمزد‌ها بيشتر از كنترل او بر وزن متوسط مردم اين كشور نيست. او مي‌تواند به ميانجي سياست‌هاي مختلفي كه بر محرك‌هاي پيش روي كار‌گران و كار‌فرمايان اثر مي‌گذارند، آنها را تحت تاثير قرار دهد. همان‌گونه كه مثال‌هاي بخش قبل نشان مي‌دهند، بسياري از سياست‌هايي كه رييس‌جمهور يا قانون‌گذاران براي بهبود چيزي ارائه مي‌كنند، غالبا توسط نيرو‌هاي بازار جبران مي‌شوند.
موجود در يك قيمت خاص
يكي از ساده‌ترين بينش‌هايي كه از عرضه و تقاضا حاصل مي‌شود، در دسترس بودن كالا‌ها در بازار است. وقتي كه افراد مقدار بيشتري را از يك كالا مي‌خواهند، به ندرت پيش مي‌آيد كه اين انبوه خريداران پر‌شور‌تر عرضه موجود را به كلي مصرف كنند. قيمت‌ها تغيير مي‌يابند تا مقداري را كه افراد خواهان خريد هستند، با مقداري كه مي‌خواهند بفروشند، برابر شود. لذا چنين نيست كه وقتي افراد يك‌باره مقدار بيشتري را از يك كالا مي‌خواهند، آن كالا از بازار محو شود. قيمت‌ها بالا مي‌روند و به اين ترتيب به افزايش مقدار موجود مي‌انجامند.
از آن جا که قیمت‌ها می‌توانند تغییر کنند، قفسه‌های فروشگاه‌ها در بازار به ندرت خالی می‌شوند. تا زمانی که به پرداخت بابت چیزی مایل باشیم، می‌توانیم از آن بهره‌مند شویم. برخی اوقات مجبوریم که مبلغی اندکی بیشتر را بپردازیم و بعضی وقت‌ها نیز با تغییر شرایط می‌توانیم قیمت کمتری را پرداخت کنیم. اما به هر روی می‌توانیم کالای مورد نظر‌مان را بیابیم. این بدان معناست كه با آگاهی از اینکه بازار چنین امكاني را براي ما فراهم مي‌آورد، می‌توانيم در حرفه‌ای خاص متخصص شويم و برای دستیابی به بخش بزرگی از چیز‌هایی که خواهان‌شان هستیم، بر دیگران تکیه کنيم.
یک هشدار
همه قیمت‌ها در آنچه که کتاب‌های درسی بازار‌های کاملا رقابتی می‌نامند، تعیین نمی‌شود. عرضه و تقاضا ابزاری قوی برای پیش‌بینی دقیق سطح قیمت‌ها نیستند. هر ترا‌کنشی می‌تواند به دلیل اشتباهات یا احساسات از این قیمت فاصله بگیرد. در بسیاری از بازار‌ها فروشنده یا خریداری که به گونه‌ای غیر‌عادی بزرگ است، می‌تواند تاثیر زيادي بر قیمت بازار بگذارد، اما صرف اینکه یک بازار نمونه‌ای از آنچه كه در کتاب‌های درسی رقابت کامل نام می‌گیرد نیست، نمی‌توان نتیجه گرفت که عرضه و تقاضا نمی‌توانند مقداری کافی از رقابتی را که بر جا می‌ماند، به كار گيرند. به عنوان مثالی افراطی، بازار بنزین را در آمریکا در نظر بگیرید که پر از نظارت‌ها و قدرت‌هاي مختلف در بخش‌های گوناگون زنجیره عرضه است، اما کماکان در این بازار رقابت وجود دارد - هر چند رقابت این بازار با تعاریف کتاب‌های درسی نمي‌خواند. کنترل‌های قیمتی نیز چنان که مدل عرضه و تقاضا پیش‌بینی می‌کند، به کمبود، تنزل کیفیت و تشکیل صف می‌انجامند. این مساله‌ای است که خود مجالی دیگر را می‌طلبد.
تهاتر و مبادله
آدام اسمیت درباره گرایش انسان به تهاتر و مبادله صحبت کرده است. انسان‌ها همواره به خرید و فروش می‌پردازند، به دنبال انجام معامله هستند و پیوسته به دنبال آنند که از این مبادله نفع بیشتری ببرند. آنها دائما گزینه‌های مختلف را بررسی می‌کنند. جست‌وجوی معامله‌ای خوب از سوی فروشندگان و خریدارانی که گزینه‌های متفاوت را در نظر می‌گیرند، چیزی است که از سوي اقتصاد‌دانان رقابت ناميده می‌شود. نتیجه این است که ترا‌کنش‌ها در بازار به یکدیگر وابسته‌اند.
ریشه قیمت‌ها کجاست؟ قیمت‌هایی که ما در دنیای پیرامون‌مان می‌بینیم، از بر‌هم‌کنش خریداران و فروشندگان و گزینه‌های پیش روی آنها سر بر‌می‌آورند. چگونه می‌توان این نکته نا‌معمول را نشان داد که هیچ معامله‌ای در خلأ رخ نمی‌دهد؟ چگونه می‌توان نظمی را که از میان تمام این ترا‌کنش‌ها پدیدار می‌شود، به تصوير كشيد؟
عرضه و تقاضا راهی ساده و پر‌قدرت برای توضیح شیوه‌هایی است که معاملاتی که در زمان‌ها و مکان‌های مختلف انجام می‌گیرند، به واسطه آنها به یکدیگر وابسته می‌شوند. این مدل شیوه‌ای پر‌توان برای سامان‌بخشی به اندیشه ما درباره پیچیدگی‌هایی است که از تمایل به تهاتر و مبادله سر بر‌می‌آورند و نتیجه کنش انسانند، نه طراحی او.

منبع: روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |
لوگو نمای گرافیکی و یا تصویری است که می تواند ارتباط لازم را میان ذهن مشتری و برند ایجاد نماید. یک شکل مناسب می تواند هزاران حرف برای گفتن داشته باشد، اکثر برند های قوی ، علائم شناخته شده ای دارند. وقتی نام برند نایک را می شنوید،  اولین چیزی که به ذهن شما می آید چیست؟
  لوگوها رابط های مستقیم و غیر مستقیم برندها با مشتری هستند. در این عصر، شرکتها تلاش می کنند تا برای جلب نظر مشتری هرچه بیشتر به زیبایی عناصر دیداری برندشان توجه کنند، این عناصر تنها بسته بندی و شکل محصول را شامل نمی شود، بلکه مهم تر از همه آنها طراحی لوگو است. بر اساس تحقیقات صورت گرفته، لوگوی یک برند ( بدون در نظر گرفتن شکل محصول و بسته بندی) مهم ترین عنصر خارجی دیداری برای مشتریان به شمار می آید.
برای بررسی لوگو باید برخی از ویژگی های آن را مورد بررسی قرار دهیم. در زیر نتایح برخی از تحقیقات در خصوص شکل برند را بیان می کنیم:
رنگ هایی چون آبی و سفید وقتی در لوگو بکار برده می شوند در بسیاری از کشورها معانی یکسانی خواهند داشت. در حالیکه رنگ هایی چون مشکی و قرمز معانی و ارتباطات کاملا مختلفی ایجاد می نمایند.
نام های برند با حروف صدادار و یا حروفی که صداهای فرسایشی دارند( همچون f, s, c, v) بیشتر به برندهایی با رنگ های روشن و لوگوهای زاویه ای مرتبط است.
دیدگاه به دو نوع لوگوی گرد و یا زاویه دار کاملا متفاوت است. مصرف کنندگان تغییرات لوگو از نظر گردی و یا زاویه دار بودن را به طور مختلف درک می کنند.
افراد لوگوهای گرد را نشان دهنده تعامل و ارتباط میان محیط و داخل می دانند. گردی با نزدیک بودن، صمیمی بودن و هارمونی یا هماهنگی  ارتباط دارد. در مقابل اشکال زاویه دار نشان دهنده انرژی ، محکم بودن و قدرت در ارتباط است.
لوگوی مطلوب برای فرهنگ های آسیایی، گرد است ، آسیایی ها به دنبال سادگی و هماهنگی هستند. ولی آنچه در فرهنگ غربی مطلوب است، دقت در جزییان لوگو و نامتقارن بودن آن است، به همین دلیل اغلب لوگوهای غربی را زاویه دار می بینید.
از آنجاییکه گردی لوگو نماد سادگی و هماهنگی است، هرچه عناصر لوگو گردتر باشند (نسبت به گوشه دار و یا تیز بودن) هارمونی و سادگی بیشتری از خود نشان می دهد. از جنبه نظری و عملی ، گردی یک لوگو از عناصر بسیار مهم طراحی یک لوگو است که بیشتر طراحان هنگام طراحی لوگو از این شکل استفاده می کنند.
جهانی شدن برند باعث شده است تا برند ها بیشتر به سمت طرح های آسیایی بروند که تمایل آنها به اشکال گرد و هماهنگ است. طبق تحقیقات به عمل آمده در هنگام تغییر لوگو ها ، 68 درصد شرکتها تمایل دارند تا لوگویشان را از شکل زاویه دار به گرد تغییر دهند.
دقت کنید که هدف از مطرح کردن این موصوعات این نیست که بگوییم چه شکلی خوب است و چه شکلی بد. فقط باید توجه کرد که افراد شکل لوگو و تغییرات آن را می توانند به گونه مختلف ادراک کنند. اگر لوگویی اصالتا زاویه دار بوده است و اکنون به گرد تغییر شکل داده است ، مصرف کنندگان این تغییر را می توانند به اشکال مختلف ادراک کنند و همین ادراک بر سطح وفاداری آنها تاثیر گذار خواهد بود.
و اما وفاداری؟ نگرش نسبت به لوگو چگونه می تواند بر سطح وفاداری مشتریان شما تاثیر گذار باشد؟
برای این بحث باید به دو گروه توجه کنید. مشتریان شما دو دسته اند، دسته ای وفاداری بالاتری به برند شما دارند. این افراد روابط قوی به برند شما برقرار می کنند، آنها دوست دارند تا برند جزئی از زندگی آنها شود. همیشه اثری از برند شما را می توان در این مشتریان دید؛ روی دیوارهای اتاقشان، روی لباس هایشان، غذاهایشان؛ آنها حتی برای شما کلوب های مصاحبه درست می کنند تا در خصوص برند محبوبشان سخن گویند. ولی آیا تغییر لوگوی شما برای این افراد خوشایند است؟ اغلب خیر. تحقیقات نشان می دهد که این مشتریان تغییرات لوگو را عاملی میدانند که  روابطشان را تهدید می کند. آنها همان لوگوی اولیه را دوست دارند و می خواهند همان روابط قبل را داشته باشند. آنها احساس می کنند که این تغییر می تواند بر نوع ارتباطاتشان تاثیر گذارد. چنین مصرف کنندگانی به تغییر بدبین هستند و حتی ممکن است از لوگوی جدید برداشت منفی داشته باشند. حتی تغییرات به ظاهر کوچک در لوگو مانند تغییر طراحی لوگو از زاویه دار به گرد، مصرف کننده را مجبور می کند تا برای ادامه رابطه اش اطلاعات جدید را منفی ارزیابی کند. این تغییر بر روی مشتریانی که وفادار تر هستند، بیشتر تاثیر منفی خواهد گذاشت.
و اما دسته دوم، آنان که وفاداری کمتری به برند شما دارند، برای این افراد، تغییر در لوگو چندان هم معنی دار نیست. برند جزئی از زندگی آنها نیست و روابط شخصی و زیادی با برند ندارند. آنها تغییر برند را امری جدید تلقی می کنند که همین موجب ارزیابی مثبت آنها می گردد. به طور خاص هر چه تغییر در شکل برند بیشتر باشد، مشتریانی که وفاداری کمتری دارند، نگرش مثبت تری به برند پیدا می کنند.
آنچه موجب تاثیر گذاری بر روی وفاداری مشتری می شود تغییر لوگو و یا تغییر طراحی آن نیست، بلکه تاثیری است که روی نگرش مشتری از برند می گذارد. اگر نگرش به تغییر بدبینانه باشد ، مشتری برند را منفی ارزیابی می کند و همین بر ادامه ارتباطش با برند تاثیر گذار خواهد بود. بالعلکس هر چه نگرش به این تغییر خوش بینانه تر باشد ، نگرش مثبت تر موجب ارزیابی بهتر مشتری از برند خواهد شد.
پس از این پس قبل از انجام هر تغییری در رنگ و شکل لوگویتان پیامد های آن را نیز در نظر بگیرید. از همین حالا مشتریانتان را بشناسید. داشتن مشتریان وفادار همواره خوب است، ولی قبل از تغییر به نگرش این مشتریانتان نیز توجه کنید.
 برداشتی آزاد از مقاله منتشر شده سال 2010 : طراحی لوگو برای برند مفید است یا مضر؟ نقش لوگو در وفاداری برند. نوشته والش، مینتراش و وینت. 
مهسا سلطانی نشان.
پایگاه تخصصی اتاق مدیریت ارتباط با مشتری


برچسب‌ها: برند
نوشته شده توسط سپهر برادران در یکشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

نویسنده : دوین هاستینگز، سی.
کسب و کارهای کوچک معمولاً با مشکلات زیادی روبه رو می‌شوند. برای مثال، شخصی که کار دو، سه یا چهار نفر را به تنهایی انجام می‌دهد، مسلم است که در کارش با مشکلات زیادی روبه رو می‌شود چرا که همزمان باید مشتریان را ملاقات کند، محصولاتش را بفروشد و در سمینارهای مختلف شرکت کند. جرالد کین درباره انجام دادن تجارت یک نفره به شوخی می‌گوید:

” آقا بالاسر خود بودن خوب است، چرا که هم می‌توانید فقط نصف روز کار کنید و یا در روز دوازده ساعت سر کار باشید”. نکته‌ای که باید تمام کاسبان و تاجران به آن توجه کنند این است که باید در زمان بسیار محدودی کارها و وظایف بسیاری انجام دهند و البته باید از حداقل کار بهترین نتیجه لازم را بگیرند یعنی کارشان باید بیشترین بهره داشته باشد. اما برای اینکه از کمترین زمان بهترین استفاده را برد چه باید کرد؟ اگر شما دوست دارید که برنامه‌ها و کارهایتان را به سریع‌ترین و بهترین نحو انجام دهید بهتر است که به نکاتی که در این مقاله به آن اشاره می‌شود خوب توجه کنید و آنها را در رأس کارهایتان قرار دهید. البته برای اینکه خواندن این مقاله خسته کننده نباشد این نکات به صورت پرسش و پاسخ آمده است و فایده دیگر آن این است که به خاطر سپردن نکات آسان‌تر می‌شود.

پرسش اول
چگونه می‌توانم مشتریان بیشتری بگیرم؟
پاسخ: گاهی اوقات برای جلب مشتریان بیشتر لازم است که کارهایی را که تاکنون برای این کار انجام داده‌ایم، متوقف کنیم. گاهی اوقات باید از روشهای مؤثری برای این کار استفاده کرد. البته روشهای استانداردی برای جلب مشتریان وجود دارد و نیز روشهای غیراستاندارد دیگر. اما این نکته را به خاطر داشته باشید: یک روش را بارها و بارها امتحان کنید. اگر انتظار داشته باشید که نتایج منفی به همراه داشته باشد پول و انرژی خود را از دست داده‌اید. بنابراین آنچه که باید انجام دهید فقط کار کردن نیست. ذهنتان را متوجه اهداف و کارهای دیگر کنید. همان طور که پیشتر اشاره شد گاهی اوقات راه حل مشکل این نیست که چه کار دیگر باید انجام داد بلکه این است که برای گرفتن مشتریان بیشتر انجام چه کارهایی را باید متوقف کرد.
نکته مهمی که باید به ذهن بسپارید این است که قوانین و مقررات نامرئی در جهان وجود دارند. حتی اگر شخصی با ذهنیت متافیزیکی نباشید، می‌توانید ببینید که نیروهای نامرئی بسیاری در زندگی‌های ما وجود دارد. الکتریسیته، نور، گرما وغیره. یک بذر را در نظر بگیرید: به محض آنکه در دل خاک کاشته می‌شود، نیروهای نامرئی دست به کار می‌شوند و آن را به یک گیاه، درخت یا بوته تبدیل می‌کنند. تمام این نیازها چیزهای بسیار اساسی هستند که به بذر کمک می‌کند که قسمت‌های دیگری به آن اضافه شود و باصطلاح رشد و نمو کند. اما بیشتر مردم فکر می‌کنند که چنین نیروهایی به چیزهای مرئی و مشهودی که می‌توانیم در زندگی روزانه خود ببینیم، تعلق ندارد.
آیا شما احساس کرده‌اید که در طول یک روز همه چیز بر وفق مرادتان پیش می‌رود و باصطلاح کارهایتان روی غلتک افتاده است؟ در این مواقع چه فکر کرده‌اید؟ آیا دوست داشته اید که تلاش اضافی که به نتایج عادی بزرگتر می‌انجامد، انجام دهید؟ چه چیزی آن روز را متفاوت ‌تر از روزهای دیگر کرده است؟ نیروهای نامرئی که به نفع خود تحت کنترل درآورده‌اید. آیا تاکنون با کسی ملاقات کرده‌اید که شما را سخت تحت تأثیر خود قرار داده باشد، به اصطلاح شما را جادو کرده باشد؟ آیا به نظرتان او یک آدم جذاب بود؟ البته منظورم زیبایی و جذابیت فیزیکی نیست بلکه انرژی اوست. راز این دسته افراد این است که این افراد موفق یاد گرفته‌اند که چگونه چهار قدرت نامرئی خود را کنترل و هدایت کنند.

چهار قدرت نامرئی عبارتند از :
- رفتار
- تمرکز
- گفت وگوی درونی با خود
- باورها.

روش و رفتار مثبت باعث خلق مثبت می‌شود. من از ساده طبعی و یا تأییدات بی‌فایده سخن نمی‌گویم، بلکه عقیده دارم که احساس و برداشت من از جهان مردم، وقایع و اتفاقات و باورها و رفتارهای مناسب با آن را برایم به ارمغان می‌آورد.
آنچه که زندگیم را تغییر می‌دهد نوع نگاه و نگرش من به اشیاء و افراد و در کل، جهان است.
یک فکر مثبت نتیجه مثبت به همراه دارد. با نگاه کردن به گلها، گیاهان و درختان و دیگر چیزها این احساس را در خود به وجود آوریم که برای رشد آنها نیروهای نامرئی دست‌اندرکارند. اما علف‌های هرز از کجا می‌آیند؟ از بذرها. نتایج احساسات خود از کجا نشأت می‌گیرند؟ بذرهای افکار، باور و رفتارها. در ذهن شما چه چیزی کاشته شده است؟ زندگی همیشه ما را با چالشها و مشکلات زیادی روبه رو می‌سازد.
از این رو مهم است که این نظریه را به خاطر بسپاریم: یک شخص بدبین هر فرصت و شانس را یک مشکل می‌بیند و یک شخص خوش‌بین مشکلات را یک فرصت می‌داند.خود من چه از نظر شخصی و چه از نظر شغلی به این نتیجه رسیده‌ام که داشتن ذهنیت مثبت باعث افزایش اعتماد به نفس در انسان می‌شود. شاید اگر این حرف را به دوستانتان بزنید آنها به شما بخندند و بگویند: «این از آن حرف‌های متافیزیکی عجیب و غریب است.» اما این مسئله را به خاطر بسپارید که آنها چه موفقیت‌هایی در زندگیشان کسب کرده‌اند؟ زندگی افراد مشهور را مطالعه کنید. در زندگی انسان‌ها لحظاتی وجود دارد که باید به آن نگاهی عمیقی انداخت. خود من متوجه شده‌ام که عامل مهم موفقیت شغلی‌ام دیدگاه و نگاه مثبتی بوده است که به کارم داشته‌ام. اگر به نتایج بهتری در زندگی شخصی و شغلی خود نیاز دارید، دو چیز است که باید به آنها بیشتر از هر چیز دیگر توجه کنید:
- چگونه به نتایج مثبت و جالبی در زندگیتان دست یابید؟ با استفاده از نیروهای نامرئی که در وجود هر موجود زنده‌ای به ودیعه گذاشته شده است؟ چنانچه نتایج حاصله مثبت نیستند، استفاده از این نیروها می‌تواند تغییرات زیادی را در شما به وجود آورد.

- افزایش اعتماد به نفس در کسب موفقیت بسیار مهم است. گفت وگوی درونی با خود و تکرار کلمات و جملات تأکیدی روش بسیار مفیدی برای افزایش اعتماد به نفس در انسان می‌شود. یکی از مشتریانم با استفاده از این روش توانست ۴۰ پوند از وزنش را البته بدون کم کردن از میزان غذای خود کم کند.
تغییرات کوچک می‌تواند نتایج بزرگی به همراه داشته باشد. سعی کنید که دستورات بالا را به مدت چند هفته به کار گیرید.

پرسش دوم
چرا وقتی که مطمئنم که مشتریان خوبی پیدا کرده‌ام، آنها را خیلی زود از دست می‌دهم؟
پاسخ: وقتی که دانش آموز سر کلاس حاضر باشد، سر و کله معلم نیز پیدا خواهد شد. حال ممکن است معلم بد باشد. هر جا که فروشنده باشد، مشتری هم است، اما باید روش تشخیص آنها را خوب بدانید.

پرسش سوم
می‌دانم درست نیست که این را بگویم اما گاهی اوقات یک مشتری تمام روزم را خراب کرده است. در این مواقع چه کار باید بکنم؟
پاسخ: آیا فقط یک بار اتفاق می‌افتد یا همیشه؟ یاد بگیر چطور این تناقض را تغییر دهی تا تو و مشتری‌هایت به جای عذاب کشیدن از معامله لذت ببرید.

پرسش چهارم
می‌دانم برای اینکه کارم را بسیار خوب انجام دهم بسیار خوب هستم اما به دلایلی چندان اعتماد به نفس ندارم. با این وضعیت چگونه برخورد کنم؟
پاسخ: همیشه چیزهای کوچک هستند که باعث بروز اختلافات بزرگ می‌شوند. داشتن دیدگاه و ذهنیت مثبت و باور داشتن توانایی‌های خود باعث می‌شود که ترستان از انجام کار بریزد و از کارتان لذت ببرید.

پرسش پنجم
دسته‌ای از افراد وجود دارند که نمی‌توانم با آنها ارتباط برقرار کنم. این در حالی است که یقین دارم که آنها مشتریان بسیار خوبی از آب در می‌آیند. چه کار کنم که بتوانم آنها را متقاعد سازم؟
پاسخ: یک بار کسی گفت: «من تا به حال نتوانسته‌ام همسرم را درک کنم». یک روز تمام با او صحبت کردم ولی نتوانستم حرف هایش را بفهمم. چیزی که عجیب است این است که اگر چه پاسخ به این سؤال بسیار روشن است، اما بیشتر افراد نمی‌توانند پاسخ این سؤال را بیابند و همین مشکل هم بر روی افراد کاسب و بازرگان نیز تأثیر می‌گذارد.

پرسش ششم
من برای متقاعد کردن مشتریانم دست به هر کاری می‌زنم، اما بیشتر اوقات نتیجه نمی‌دهد. آیا تکنیک مؤثری برای این کار سراغ دارید؟
پاسخ: گاهی یک تصویر کار هزاران کلمه را می‌کند. سعی کنید از محصولاتتان تصاویر واضح و زیبایی تهیه کنید. در این صورت خیلی راحت‌تر مشتریان خود را برای خرید اجناستان قانع می‌کنید.
موفق باشید

منبع:تبلیغ سیتی

نوشته شده توسط سپهر برادران در یکشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

امروزه بسیـــاری از شرکتها مبالغ زیادی را برای ایجاد روابط با مشتــــریان خود خرج می کننــد. مدیریت روابط بـــــا مشتری ( CRM) ، بـــــــازاریابی یک به یک (one-to-oneMarketing) و ارتباطات رو به افزایش، تعدادی از استراتژی هایی هستند که شرکتها به منظور جذب و حفظ مشتریان ، از آنها استفاده می کنند.
رویکرد دیگر، عبارت است از جذب مشتریان و ایجاد وفاداری در آنها به وسیله فراهم کردن ارزشهایی فراتر از ارزشهای ذاتی کالاها یا خدماتی که به آنها عرضه می شود ، از طریق باشگاههای مشتری (Customer Clubs) ،که معمولاٌ به آن برنامه های ایجاد وفاداری از طریق روابط نزدیک اطلاق می شود.
ابداع کننده باشگاههای وفاداری مشتری، شرکتهای آلمانی هستند. در حال حاضر، قوانین کشور آلمان به شدت محدود کننده است و در این کشور تقریباً غیر ممکن است که صرفاً به خاطر عضویت گروههای مشتریان متفاوت در باشگاه مشتری تخفیف متفاوتی اعمال شود.
بازاریابان آلمانی، مجبورند که باشگاههای مشتریان را در درجه اول به خاطر منافع غیرمالی، ایجاد کنند. امروزه صدها باشگاه در آلمان و در کشورهای دیگر در سراسر جهان نشان داده اند که ارائه منافع عاطفی، خدمات و برنامه های ایجاد اضافه ارزش از طریق تخفیفات، کلید ایجاد وفاداری در مشتری هستند.

تعریف باشگاه مشتری

باشگاه مشتری به عنوان یک واحد برقرار کننده ارتباطات با افراد یا سازمانها تعریف می شود، که به وسیله یک سازمان و به منظور ایجاد ارتباطات مستقیم و منظم بین این اعضا ایجاد شده است و عمل می کند. هدف باشگاه مشتری، فعال کردن مشتریان و افزایش وفاداری آنها به وسیله ایجاد یک رابطه عاطفی با آنهاست.
این موضوع در ادبیات بازاریابی به طور کامل مورد قبول واقع شده است که مشتریان بلند مدت نسبت به مشتریان موقتی سودآورتر هستند. باشگاههای مشتری هم بر اساس این منطق تأسیس می شوند. هر اندازه مشتری وفادارتر باشد و هر چه بیشتر حفظ شود، او فروش و سود بیشتری را ایجاد خواهد کرد.
هر اندازه باشگاهها به طور وسیع تبلیغ شوند، بیشتر مورد قبول واقع می شوند. برنامه هایی که باشگاههای مشتری اجرا می کنند، آن است که به تمامی خریداران بدون اینکه بین آنها تمایزی قایل شوند، پاداشهای یکسانی را ارائه می دهند، حتی برای آنهایی که رفتارهای غیر وفادارانه ای دارند.
باشگاههای مشتری را می توان به عنوان یکی از انواع فعالیتهای بازاریابی رابطه ای نگریست.
به بازاریابی رابطه ای در نخستین مراحل مطرح شدن خود به عنوان ابزاری برای حفظ مشتریان نگریسته می شد، به جای اینکه به آنها به عنوان ابزاری برای تمرکز همیشگی بر روی جذب مشتریان جدید نگریسته شود.

اثرات حفظ کنندگی یک باشگاه مشتری

شرکتهای امروزی خود را بیشتر در موقعیتی می یابند که در آن باید سیستم های مدیریت، حفظ مشتری تخصصی را ایجاد کنند. دو دلیل عمده برای این امر وجود دارد: از یک سو، هزینه های به دست آوردن مشتریان جدید در بازارهای شدیداً رقابتی به طور قابل ملاحظه ای در حال افزایش است؛ از سوی دیگر، سودآوری یک مشتری خاص، در دوره زمانی رابطه کسب و کاری، همواره افزایش می یابد.
باشگاههای مشتری، از جمله ابزارهای جامع استراتژیک هستند که شرکتها می توانند برای حفظ کردن مشتری از آنها استفاده کنند.
یکی از اهداف نهایی و اصلی شرکتها از تأسیس باشگاه مشتری عبارت است از بهبود سودآوری کلی عملیاتی به وسیله حفظ مشتری. چنین تصور می شود که اثر حفظ کننده از راههای زیر حاصل می شود:
1- اثر تعامل با مشتری؛
2- اثر دانش درباره مشتری
3- اثر منافع مشتری.

یک باشگاه مشتری به عنوان یک زیربنای مناسب برای افزایش فراوانی تعاملات بین شرکت و مشتری نگریسته می شود (اثر تعامل با مشتری) به وسیله ایجاد فرصتهایی برای ارتباط با مشتری و دریافت بازخور از این ارتباط.
هدف اصلی باشگاههای مشتری، افزایش دانش سازمان درباره مشتری است (اثر دانش درباره مشتری). از زمانی که مشتری در باشگاه ثبت نام می کند، به دنبال هر تماسی که با او برقرار می شود، سازمان اطلاعات مفصلی در مورد موقعیت شخصی اعضاء، علایق و ساختار تقاضای آنها دریافت می کند.
تعامل مشتری برای عضویت در باشگاه به این امر بستگی دارد که آیا باشگاه مزایای متمایزی به او ارائه می دهد یا نه (اثر منافع مشتری).
زنجیره حفظ کنندگی باشگاه مشتری
در نخستین نگاه، چنین پنداشته می شود که این اثرات مطلوب مستقیماً به حفظ مشتری و متعاقباً به موفقیت باشگاه از لحاظ اقتصادی منجر می شود.
در ابتدا باید یک تمایز بین اثرات حفظ کنندگی مستقیم و غیر مستقیم باشگاههای مشتری وجود داشته باشد.
اثر حفظ کنندگی مستقیم، بر پایه اثر منافع مشتری قرار دارد. این اثر در صورتی حاصل می شود که عضو باشگاه، یک رابطه وفادارانه را فقط به خاطر عضویت خود و منافع درک شده همراه آن با شرکت برقرار می سازد. این امر در حالتی اتفاق می افتد که مثلاً مشتری یک هویت بیشتری در رابطه خود با شرکت احساس می کند و تمایل خواهد داشت که به خاطر منافع متعددی که او به عنوان یک عضو باشگاه می تواند از آنها استفاده کند (مثل مزایای قیمتی یا خدماتی اختصاصی همچون مجله باشگاه)، به شرکت وفادارتر باشد.
اثر حفظ کنندگی غیر مستقیم نتیجه اثر دانش در مورد مشتری است. این اثر در صورتی حاصل می شود که سازمان قادر باشد با مشتری طبق یک رویکرد بازاریابی یک به یک (one-to-one) بر اساس اطلاعاتی که به وسیله عضو باشگاه ارائه شده است، رفتار کند. در این صورت، سازمان قادر خواهد بود که به مشتری مجموعه ای اختصاصی تر از کالاها و خدمات را ارائه دهد و از شانس افزایش منافع خود به وسیله فروش به گروههای متفاوتی از مشتریان برخوردار شود. این نوع از حفظ کردن مشتری، غیر مستقیم است .
پایگاه تخصصی اتاق مدیریت ارتباط با مشتری



 

نوشته شده توسط سپهر برادران در یکشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

بیشتر افراد این توصیه را شنیده اند که باید هوشمندانه تر کار کنند و نه زیادتر ولی تعداد کمی واقعا از این توصیه پیروی می کنند. این روزها بیشتر صاحبان تجارت و مدیران اجرایی برای دستیابی به اهدافشان ساعتهای طولانی مشغول کار هستند. اگر شما مجبور شوید ساعت های زیادی از یک روز عادی را برای تکمیل کارتان کارکنید سپس کار را اشتباه انجام می دهید! در اینجا ۵ استراتژی برای کمک به شما در هوشمندانه تر کار کردن به جای بیشتر کارکردن ارائه می شود:

استراتژی اول: تمرکز
فکر می کنید چند دقیقه ازیک ساعت کاری به طورکامل تمرکز دارید؟ ممکن است این امر شما را متعجب کند که این زمان چقدر کم است. تحقیقات نشان داده است که بیشتر افراد می توانند بین ۵ تا ۱۰ برابر در هر ساعت کاری مولدتر باشند. اگر فکر می کنید که این گفته اغراق آمیز است می توانید این آزمایش ساده را انجام دهید. یک دفترچه یادداشت و یک خودکار در کنار خود قرار دهید و شروع کنید به آگاه شدن از سطح تمرکزتان. هر وقت که تشخیص دادید که روی کارتان تمرکز کامل ندارید مدت زمانی را که حواستان پرت بوده است یادداشت کنید. اگر این تمرین را به خوبی انجام دهید بعد خودتان را کاملا شوکه خواهید کرد. اگر شما بتوانید مهارت ایجاد تمرکز کامل در ساعت های کاریتان را ارتقا دهید، از میزان تولیدتان متعجب میشوید.
استراتژی دوم: اهرم
اهرم هنر استفاده از ابزارها جهت افزایش کیفیت کار یا بهره وری است. این ابزارها می تواند تکنولوژی باشد مثل: نرم افزار های کامپیوتری یا می تواند استراتژی های سازمانی نظیر سیستم های بهتر باشد. شما معمولا از چه ابزارهایی برای حداکثر کردن نتایج کارتان استفاده می کنید؟ برای مثال فروشنده ای که از طریق سمینارها یا کنفرانس های تلویزیونی فروش می کند، مشخص است نسبت به کسی که فرد به فرد می فروشد میزان فروش بیشتری داشته باشد. چه کاری می توانید انجام دهید تا زمان، دانش یا مهارت هایتان اهرم شما باشند؟
استراتژی سوم: تفویض اختیار
یک بخش خاص اهرم عبارت از تفویض اختیار است. یعنی بکارگیری افراد دیگر جهت انجام قسمت هایی از کار شما تا وقتتان برای فعالیت های سودآورتر آزاد شود. بیایید دوباره به مثال فروشنده نگاهی بیندازیم. اگر فروشنده خاصی در انعقاد قراردادهای فروش متبحر باشد ممکن است دست به تفویض و واگذاری امور اجرایی فروش زده تا بتواند به عنوان یک فروشنده زمان بیشتری را برای قراردادها اختصاص دهد. اگر سود حاصل از افزایش فروش بیشتر از هزینه واگذاری باشد پس شما سیستم مناسبی دارید. همیشه شنیدن این نکته در بین شکایت های صاحبان تجارت که فروشندگان آنها از آینده نگری متنفرند و واقعا در مورد آن احساس بدی دارند باعث تعجب من می شود. در فعالیت های تجاری خودم من همیشه افراد آینده نگر حرفه ای را استخدام کرده ام که در این زمینه قوی بودند و با این کار زمان را برای تیم فروش آزاد کرده تا آنها کاری را که در آن توانمند هستند انجام دهند. فروشندگی! البته این استراتژی سودآور است و همه خوشحال هستند.
استراتژی چهارم: مدیریت زمان
من اغلب می شنوم که صاحبان تجارت می گویند که تعداد کارکنان بخش خصوصی خیلی زیاد است زیرا آنها همیشه ساعت های زیادی را تلف می کنند تا کار را انجام دهند. نظر من مخالف این موضوع است. اگر شما نمی توانید در یک روز عادی کاری، کارتان را انجام دهید پس شما احتمالا فاقد مهارت های تمرکز، اهرم و تفویض اختیار (واگذاری) هستید یا یک مدیر که در استفاده از زمان ضعیف است. مدیریت زمان هنر سازماندهی خودتان است تا بتوانید تمام کارهایتان را در یک روز کاری استاندارد انجام دهید. اگر شما مدیریت زمان را با مهارت های دیگرتان ترکیب کنید (رئوس مطالب فوق الذکر) سپس شما می توانید بهره وری بالایی در یک روز کاری بدست آورید و نیازی به ساعات اضافی ندارید. سازماندهی یک روز از پایان روز قبلی شروع می شود. اگر شما این کار را هنگام استراحت تان انجام دهید مغزتان به شما کمک خواهد کرد که کارآمدتر باشید. تخمین زده شده که ۵۰درصد از زمان استراحت وقف سازماندهی مغز و ساختار دادن به دانش و تجربیات به دست آمده در طول روز می شود.
اگر شما کارهای روز بعدتان را برنامه ریزی کنید متوجه می شوید که فرایند های طبیعی ذهن در زمان استراحت با شما کار می کنند تا به شما در تحقق برنامه هایتان کمک کنند. مبانی مدیریت زمان را یاد بگیرید و هر روز از آنها استفاده کنید.
استراتژی پنجم: تمایز قائل شدن بین فعالیت ها
من مطمئن هستم که شما قانون۲۰/۸۰ را می دانید; ۸۰درصد از نتایج کارتان از ۲۰ درصد تلاش هایتان بدست می آید. دلیل اینکه این مساله در مورد افراد زیادی صادق است، این است که آنها نمی دانند که کدام تلاششان بهترین نتایج را به همراه می آورد. اگر شما نتایج خوب را ثبت کنید، سپس شما می توانید قاعده ۲۰/۸۰ را تغییر دهید تا برای شما به طور موثرتری کار کند. اگر شما می دانستید که کدام۲۰درصد از فعالیت شما بهترین نتایج را تولید می کند سپس شما می توانستید خودتان را سازماندهی کنید تا وقت بیشتری را صرف آن کارها بکنید و بنابراین سود تان در هر ساعت افزایش می یافت. اگر شما خصوصیات ۲۰درصد از مشتریانتان را که ۸۰درصد تجارت شما را پوشش می دهند می دانستید پس شما می توانستید آن گروه از مشتریان را مورد هدف قرار دهید. فرانک بتگر با استفاده از قانون ۲۰/۸۰ از یک نماینده بیمه ورشکسته به پردرآمدترین شرکت بیمه در آمریکا تبدیل شد. کتاب او هنوز در دسترس است و ارزش زیادی برای خواندن دارد. استراتژی شما قرار دادن این ۵استراتژی برای کار در تجارتتان است. شما الان ۵ استراتژی دارید، همه کاری که شما باید انجام دهید این است که نگاه کنید به راه هایی که می توانید این استراتژی ها را برای خودتان و تجارتتان به کار گیرید.

منبع : روزنامه مردم سالاری

منبع: تبلیغ سیتی
 

 

نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه هفدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |
چه شرکت شما انتفاعی و چه غیرانتفاعی باشد. یک بیانیه ماموریت شفاف و مختصر به شما کمک مي‌کند تا سرمایه‌گذاران و مشتریان را جذب کنید و به کارکنانتان انرژی دهید.

متاسفانه عموما بیانیه‌های ماموریت با جملاتی نامفهوم و سخت یا اغراق‌آمیز بیان مي‌شوند و به دلیل انتزاعی بودن این جملات درک و عمل کردن به آنها مشکل است.
سعی کنید ماموریت خود را در هشت لغت یا کمتر بیان کنید. مي‌توانید از این ساختار استفاده کنید: فعل، نتیجه ،هدف مثال: بهبود سلامت کودکان آسیا.
ساده کردن بیانه ماموریت به دیگران اجازه مي‌دهد تا آن را درک کنند و در راستای آن عمل کنند. همه چیز در اینجا به پایان نمي‌رسد، زیرا هنگامي‌ که شما دقیقا نقاط قوت خود را مي‌دانید، احتیاج دارید برای اثبات ارزش‌های خود آنها را اندازه‌گیری کنید.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |
سید محمد جواد رجالی
ارتباطات موفق با مشتریان پایه و اساس هر فروشی است. در اینجا دو تاکتیک معرفی مي‌شوند که شانس شما را برای اینکه مشتریان صحبت شما را بفهمند افزایش مي‌دهند.

• زبان آنها را بفهمید.
بسیاری از شرکت‌ها فقط با یک لحن با همه مشتریان صحبت مي‌کنند. در واقعیت هر مشتری زبان مخصوص به خود را دارد و اطلاعات خود را از تجربیات زندگی به دست آورده است. نگرش‌ها و زبان خود را با هر یک از مشتریان مطابقت دهید.
• به آنها توجه کنید، نه به خود.
به جای صحبت کردن در مورد شرکت‌تان و ویژگی‌ها و مزایای محصولاتتان، در مورد مشکلات او ارزش‌های مورد انتظار او و برنامه خرید مشتری صحبت کنید.

منبع: روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

بازاريابي ويروسي به مردم اين امكان را مي‌دهد تا از محصولات و سرويس‌هاي ما به صورت رايگان استفاده كنند. اين امكان براي چندبرابر كردن و سرعت بخشيدن به فروش ما در اينترنت بسيار موثر خواهد بود. ايده‌ي پنهان در بازاريابي ويروسي اين است كه ما تبليغ خود را به همراه جايزه‌اي در اختيار ديگران براي استفاده يا هديه آن به ديگران ، قرار مي‌دهيم.



ده روش موثر براي بازاريابي ويروسي عبارتند از:
1. به ديگران اجازه دهيم از مقاله‌هاي ما براي استفاده در وب‌سايت، مجله‌ي الكترونيكي،خبرنامه‌ها و كتاب‌هاي الكترونيكي خود بهره‌مند شوند.منبع و امكان چاپ مجدد مقاله را در انتهاي آن قرار دهيم.
2. بگذاريم ديگران از هر هديه‌ي رايگان ما به عنوان جايزه براي فروش محصول يا معرفي خدمات ما استفاده كنند.
3. اجازه دهيم ديگران از صفحه‌ي تبادل نظر online ما روي وب‌سايت خود استفاده كنند. بعضي افراد اين صفحه را در اختيار ندارند. مي‌توانيم در ازاي اجازه‌ي استفاده‌ي ديگران از اين صفحه، بنر خود را در بالاي صفحه اضافه كنيم.
4. به ديگران اجازه دهيم بر روي سرور ما وب‌سايتي به رايگان ايجاد كنند. به ازاي فضاي رايگاني كه در اختيار آن‌ها قرار مي‌دهيم، از فضاي تبليغاتي وب‌سايت‌هاي آنان استفاده كنيم.
5. به ديگران اجازه دهيم لينك سايت خود را در دفترچه‌ي راهنماي رايگان وب‌سايت ما قراردهند و در مقابل از آن‌ها بخواهيد لينك وب‌سايت ما را در وب‌سايت خود قرار دهند.
6. سرويس‌هاي online رايگاني مانند eMail رايگان، ثبت رايگان در موتورهاي جست‌وجو گر و ... در وب‌سايت خود ارايه كنيم. به ديگران اجازه دهيم از اين سرويس‌ها در وب‌سايت يا مجله‌ي الكترونيكي خود بهره گيرند.
7. به ديگران اجازه دهيم، نرم‌افزارهاي رايگان ما را به دوستان خود هديه دهند.فراموش نكنيم تبليغات خود را در داخل برنامه‌ها قرار دهيم.
8. امكان بهره‌گيري از نمونه طرح‌هاي گرافيكي وب‌سايت و يا خبرنامه را براي ديگران فراهم آوريم تا از آن‌ها استفاده كنند يا به ديگران هديه دهند. ما فقط تبليغات خود را در آن‌ها بگنجانيم.
9. اگر كتاب الكترونيكي داريم ، به ديگران اجازه دهيم تبليغات خود را به رايگان در آن اضافه كنند. به ياد داشته باشيم با اين كار، آن‌ها كتاب الكترونيكي ما را در اختيار بازديدكنندگان وب‌سايت خود يا مشتركين مجله‌ي الكترونيكي خود قرار مي‌دهند.
10. امكان استفاده از كتاب الكترونيكي خود را براي ديگران فراهم كنيم. اجازه دهيم ديگران كتاب الكترونيكي ما را به بازديدكنندگان خود ارايه كنند. بازديدكنندگان جديد نيز بايد بتوانند كتاب را در اختيار ديگران بگذارند. ادامه‌ي اين كار موجب پخش شدن ويروسي كتاب الكترونيكي ما و در حقيقت تبليغ ما و محصولات و خدمات ما در اينترنت مي‌شود.

پایگاه تخصصی اتاق مدیریت ارتباط با مشتری

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

تا آن جا كه مي توانيد از ارائه اطلاعات داوطلبانه نسبت به مسائل شركت خود احتراز كنيد.
 شكيبايي و خونسردي خود را حفظ كنيد . هيچ خريد يا فروشي را با عجله انجام ندهيد .
.

 در مقام يك فروشنده بيشتر از انعطاف پذير باشيد .
 زمان و مكان مناسبي را براي مذاكرات فروش در نظر بگيريد .
 در پذيرايي از خريدار و ايجاد رابطه عاطفي با وي غفلت نكنيد .
 اول گوش كنيد ، دوم يادداشت برداريد . سوم فكر كنيد و سپس تصميم بگيريد .
 هر تصميمي را به جاي خود بيان كنيد ، اگر تصميم نهايي در ميانه كار علني شود . مذاكرات با شكست مواجه ميشود .
 به آداب و سنن و اعتقادهاي طرف مذاكره احترام بگذاريد .
 بي جهت روي بعضي مواضع پافشاري نكنيد .
 درصورت نياز به اطلاعات جديد ، تنفس اعلام كنيد .
 از فرصت ها استفاده كنيد و به خطوط فكري ، مشكلات مالي و اقتصادي طرف مقابل پي ببريد .
 در مذاكرات مهم كه منافع بازاريابي بنگاه تعيين ميشود شخصا" به عنوان مدير ارشد يا مسئول اجرايي حاضر شويد .
 در حالت ترديد از امضاي قرارداد خودداري كنيد .
 منافع بلند مدت را به درآمد امروز ترجيح دهيد .
 اگر نمي توانيد ب فروشيد ، بخريد . اگر نمي توانيد بخريد ، ب فروشيد . نقدينگي را به حركت اندازيد
 يك دادو ستد كوچك يا متوسط ، راهگشا و زمينه ساز داد وستد هاي بزرگتر است ، از انجام دادن آن غافل نشويد . 
مسائل شخصي را در مذاكره دخالت ندهيد . منافع دو شركتي كه با هم مذاكره مي كنند از منافع افراد جداست .
 فقط حضور فيزيكي كارشناسان يا متخصصان مختلف در يكي از جلسات مذاكرات ، بازاريابي كافي نيست ، با جلب مشاركت آنها در همه جلسات مذاكرات ، آنها را در نتايج به دست آمده سهيم كنيد . 
در مذاكرات بازاريابي هردو طرف برنده هستند ، خريدار با خريد كالا و فروشنده با فروش كالا به منافع مورد استفاده دست پيدا مي كنند .
 به عنوان يك فروشنده ، بازارياب يا مدير بازاريابي در مذاكرات از حربه هاي فروش استفاده كنيد. قيمت كمتر ، كيفيت برتر ، زمان وتحويل كوتاهتر ، ارائه به موقع خدمات بعد از فروش ، تنوع كالاها ، مشخصات و صفات ممتاز محصول ، تخفيفات و مزاياي جانبي مناسب ، سهولت حمل و هركدام ميتواند امتيازي باشد .
 در مناقصه ها ، كيفيت را فداي قيمت نكنيد . هيچ مدير عاقلي از طريق پايين آوردن كيفيت ، قيمت را تا سطح دلخواه تقليل نمي دهد .
 سعي كنيد مذاكرات بازاريابي در محيط كارشما صورت گيرد . در اين شرايط ضمن برخودداري از مزيت هاي محيطي و رواني ، ميتوانيد اوضاع را كنترل كنيد .
 ترتيبي دهيد كه اعضاي تيم مقابل شما ، به صورت پراكنده بر سرميز مذاكره بنشينند .
 اجازه ندهيد كه مباحث از جانب طرف مقابل عنوان شود .
 هيچگاه شايستگي ، توان مالي يا ويژگي هاي اخلاقي طرف مقابل و صحت عمل او را زير سوال نبريد .
 آخرين كلام را به عنوان پيشنهاد نهايي در هنگامي كه طرف مقابل موضوعي براي گفتن ندارد ، بيان كنيد .
 ياد بگيريد كه خوش مشرب باشيد . در مذاكرات بازاريابي ، خوش مشرب بودن فروشنده در خريدار ايجاد انگيزه ميكند .
 به عنوان يك مدير يا رئيس نمايندگي در مذاكرات بازاريابي ، همكاران خود را با مفهوم سازش و كم كردن فاصله ها به قصد حصول توافق آشنا سازيد.

پایگاه تخصصی اتاق مدیریت ارتباط با مشتری

 

 

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

برای آنکه در کار بازاریابی توفیق حاصل نمائید بایستی از روانشناسی و نیز رفتار شناسی انسانی، اطلاعاتی داشته باشید. مردم یا برای رفع نیاز ویا برای تامین خواسته ها و آرزوهایشان خرید می کنند. شما به عنوان یک بازاریاب نبایستی تلاش خود را فقط صرف اطلاع رسانی و تبلیغ  ویژگیهای محصول یا خدماتی که ارائه میدهید کنید، بلکه در عوض بایستی بر عوامل تحریک کننده مشتریان هدف خود جهت اقدام به خرید ، متمرکز گردید.




به عنوان مثال مردم عطر و ادوکلن را بخاطر مشخصات و یا ویژگیهای آن تهیه نمی کنند بلکه بخاطر احساسی که از بوی آن برایشان حاصل می شود، اقدام به خرید می کنند. یا مثلا انگیزه خرید اتوموبیل در جوامعی که با مسئله ترافیک روبرو هستند، اصولا به خاطر احساس ناشی از سوار شدن در آن اتوموبیل خاص با آن مدل و رنگ مشخص... میباشد و البته انگیزه های فرعی دیگر نیز می تواند داشته باشد.در برخی جوامع شناخت انگیزه های اصلی مشتریان به علل گوناگون و منجمله فرهنگی ، کار چندان ساده و واضحی نیست و نیازمند تحقیقات بازاریابی توسط کارشناسان متخصص می باشد.

  بنابراین نتیجه نهائی حاصل از خرید یک محصول، همان احساسی است که  خریدار آن را دوست داشته  و می خواهد آنگونه به نظر برسد ویا  رفتار نماید. حتی کودکان نیز به دنبال همان اسباب بازی هائی هستند که بهترین دوستانشان ( الگو ها ) دارا بوده و با آن بازی می کنند، البته نه بخاطر بازی بلکه به این علت که با داشتن آن اسباب بازی در بین دوستانشان گل کنند و مورد توجه قرار بگیرند ضمن آنکه به نوعی شخصیت محبوب و الگویشان را در خود احیا نمایند. با این اوصاف در نظر داشته باشید که به هنگام طراحی اقدامات بازاریابی خویش، بر شناسائی انگیزه های اصلی و مهم مشتریان هدف و ارضاء این انگیزه ها  تاکید نمائید.

از دیگر نکات روانشناسی بازاریابی ، برقراری و حفظ ارتباطی اعتماد آمیز بین فروشنده و خریدار می باشد. بسیاری از مشتریان حتی برای یکدفعه هم که اتفاق افتاده باشد، مورد کم اعتنائی، بدقولی ویا ..... قرار گرفته اند. این بدانمعنی است که تا محو این سوابق مکدر در ذهن مشتری و ایجاد رابطه ای براساس اعتماد ، وی اقدام به خرید از این فروشنده ، نخواهد کرد.

در دورانی که مردم از هر سو به شیوه های گوناگون زیر بمباران تبلیغاتی قرار دارند و مصرف کنندگان و مشتریان نیز حرفه ای و تا اندازه ای نسبت به این تبلیغات بدبین شده اند، تنها شرکت های بزرگ که در دراز مدت قادر به اثبات حسن نیت و کسب وجهه بوده اند، موفق به جلب اعتماد مخاطبین خود می شوند.شما نیز به نوبه خود بایستی در طی اقدامات بازاریابی بتوانید با کیفیت و خدمات عالی به ایجاد و حفظ چنین رابطه اعتماد زائی نائل گردید.

   به مهمترین شاخص عملی موثر در بازاریابی دقت نمائید. اگر با خریداری مواجه شدید که به هر علت خواستار خرید از شما نمی باشد ویا اینکه شما با کالا ویا خدماتی که عرضه می کنید قادر به تامین نیاز ویا خواسته وی نیستید، سعی نکنید با هر بهانه ای کالا و یا خدمات خود را در نظر وی موجه جلوه دهیدتا آن را از شما خریداری نماید. بسیاری از فروش ها بر اثر چنین رویه فروشنده نه تنها عقیم می ماند بلکه حسن اعتماد مشتری نیز جهت خرید های آتی، زایل می گردد. 
 درپایان بدیهی است که شما می خواهید ارتباط با مشتریانتان بر اساس اعتماد پایه گذاری شده و به خاطر صداقت و تامین نیاز وی، برقرار باقی بماند.
پس تلاش نکنید تا برای همه کس همه چیز باشید.
منبع: salary.persianblog.ir


نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

یکی از این قصه ها را تعریف کنید و سخنرانی خود را با موفقیت به پایان برسانید.

تاریخ و فرهنگ، موهبتی به نام قصه های حکیمانه و آموزنده را در ذهن آدمی حک کرده اند که از آنها می توان در افزایش بازدهی یک سخنرانی بهره جست.

5 حکایت بنیادین عبارتند از:

  • 1. داستان ماجراجویانه
  • 2. داستان غریبه ای در یک سرزمین غریب
  • 3. داستان فقیری که ثروتمند می شود
  • 4. داستان رمانتیک
  • 5. داستان انتقام

1. داستان ماجراجویانه:

همه ما عاشق داستانهای ماجراجویانه هستیم زیرا با قهرمان داستان احساس همدردی می کنیم و می دانیم که داستان چگونه پیش می رود. در اینگونه داستانها، ما سرمان به لاک خودمان گرم است و روال عادی زندگی را دنبال می کنیم که ناگهان اتفاق بدی می افتد و همه چیز خراب می شود. خانواده ما بدست امپراطور ظالم کشته می شوند و ما مجبور می شویم که محل زندگی خود را ترک کرده و بدنبال قهرمان بگردیم. معمولاً در این راه یک مرشد پیدا می کنیم که مهارت خاصی دارد و آن را به ما می آموزد. ماجراها، آزمونها و موانع خوفناکی در راه وجود دارند که عبور از آنها، ارزش ما را آشکار می سازد. ما ثابت قدم هستیم و پشتکار داریم زیرا می دانیم که در پایان این راه، جام مقدس، کوزه طلا یا پادشاهی را به چنگ می آوریم.

این قالب داستانی زمانی بکار می رود که شما قصد دارید:

  • شنوندگان یا به عبارتی، کارمندان خود را به کار و تلاش بیشتر ترغیب نمایید
  • آنها را آماده کنید که بر یأس و ناامیدی غلبه نمایند
  • در مواجهه با اولین مشکل از میدان بدر نروند

2. داستان غریبه ای در یک سرزمین غریب:

غریبه به یک کشور خارجی یا یک سیاره جدید سفر می کند و مجبور می شود که مقررات و زبان آنها را فراگیرد پیش از آنکه، اتفاق بدی رخ دهد یا محلی ها برای او مشکل بوجود آورند. کلیّت این داستان پیرامون کسب مهارت است و در زمانی کاربرد دارد که شرایط اقتصادی و قوانین تغییر کرده اند و شیوه های متداول انجام امور، دیگر کاربردی ندارند.

داستان غریبه ای در یک سرزمین غریبه، شنوندگان را به سخت کوشی ترغیب می کند تا مهارت خاصی را فراگرفته و تلاش کنند که در فرصتهای ناشناخته و جدید به موفقیت برسند.

3. فقیری که ثروتمند می شود:

خیاط شیردل از هوشمندی خود و لوبیای سحرآمیز استفاده کرد، دیو را مغلوب ساخت و قلعه پر از طلا را تصاحب کرد. این داستان برای زمانی کاربرد دارد که شما می خواهید افراد را به سمت جاده موفقیت سوق دهید. کارآفرینان و شرکتهای نوپا مثال بارز این قصه کهن هستند.

4. داستان رمانتیک:

پسری، دختری را دوست دارد و با او ازدواج می کند. پسر، آن دختر را از دست می دهد چون رفتارهای نامناسب از او سر می زند و باید سعی کند که دختر را به سوی خود بازگرداند. دختر، او را می بخشد و آن دو سالیان سال با خوبی و خوشی در کنار هم زندگی می کنند. امروزه، داستانهای رمانتیک در جای جای تجارت دیده می شوند از جمله ادغام دو شرکت، شراکتها و سرمایه گذاریهای مشترک. هر کسی که در فعالیتهای تجاری شرکت می کند، می داند که فراز و نشیبهای بسیاری در مسیر تجارت وجود دارد که اجتناب ناپذیرند و نمی توان از آنها گریخت.

5. داستان انتقام:

داستانهای انتقام، مجذوب کننده هستند و در عین حال احساساتمان را جریحه دار می کنند. اینگونه داستانها باعث می شوند که احساسات و هیجانات تیم شعله ور شده و آماده نبرد با تیم رقیب گردند.

اگر می خواهید همکاران و کارمندانتان تا آخر قصه را با علاقه گوش کنند، نامهای آنها را روی شخصیتهای قصه بگذارید. همواره این نکته را به خاطر داشته باشید که انتقام جویی همیشه از سوی کسی انجام می گیرد که فکر می کنید بهترین دوست یا قابل اعتمادترین همکار شماست.

شما می توانید از قالبهای داستانی بالا برای انتقال سریع نظرات و عقاید خود به شنوندگان استفاده کنید. لازم نیست صراحتاً بگویید که می خواهید یک از این داستانها را تعریف کنید بلکه تنها کافی است یکی از آنها را برای بیان منظور و هدف خود بکار ببندید. بنابراین هیچگاه نگویید که: "بسیار خوب، می خواهم یک داستان ماجراجویانه برایتان تعریف کنم"، بلکه بگویید: "راه درازی را در پیش داریم اما در پایان، کوزه های پر از طلا در انتظار ما هستند که آنها را با هم تقسیم خواهیم کرد."

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

تفــكر دلفــينی

 همه ما برای برقراری ارتباط با دیگران، روش‌های منحصر به فردی داریم. بنابراین تعداد بسیار زیادی روش ارتباطی وجود دارد.
اما چگونه می‌توانیم كلیدی پیدا كنیم كه روابط خانوادگی، عاطفی و حرفه‌ای ما را تسهیل كند؟ و چگونه می‌توانیم راه‌حلی بیابیم كه برای همه اشخاص راضی‌كننده باشد و ما را به تفاهم برساند؟
نویسندگان كتاب راهبرد دلفینی كلید این امر را تنها در همكاری و انعطاف‌پذیری می‌دانند. آنها معتقدند كه به طور كلی، انسان‌ها را همانند موجودات دریایی می‌توان به 3 طبقه تقسیم كرد:

  • ماهی‌های كپور
  • كوسه‌ها
  • دلفین‌ها.
دسته اول

 
ماهی کپور

ماهی‌های كپور هستند كه همیشه ماهی‌های قربانی‌اند‌ زیرا پیوسته توسط دیگر ماهی‌ها خورده می‌شوند. در حیات اجتماعی بشر، برخی از انسان‌ها نیز چنین‌ هستند؛ یعنی برخی از انسان‌ها در زندگی خود نقش ماهی كپور را بازی می‌كنند. آنها كم و بیش و برحسب مورد، قربانی این یا آن چیز، این یا آن مسئله، این یا آن  شخص می‌شوند و حتی ممكن است قربانی روابط غلط و تفكرات منفی خود شوند.  
 
دسته دوم

 
کوسه

كوسه ماهی‌ها هستند كه روش (برنده – بازنده) را به كار می‌گیرند. برای اینكه من برنده شوم‌ تو باید بازنده باشی و این كار باید بدون هیچ تمایز و تفاوتی انجام گیرد. برای كوسه‌ماهی، هر نوع ماهی، دشمن به حساب می‌آید. هر ماهی یك وعده غذایی بالقوه است. شاید ما نیز این نقش را بازی كرده باشیم ‌یا حداقل در زندگی حرفه‌ای یا شخصی خود با كوسه‌هایی برخورد كرده باشیم.
دنیای سازمان‌ها و دنیایی كه ما در آن كار می‌كنیم از دیرباز دنیای كوسه‌ها تلقی می‌شود كه گاه صحبت از كاركنانی می‌شود كه برای رسیدن به مقام‌های بالا یكدیگر را می‌درند. در دنیای پررقابت امروز، حتی سازمان‌ها گاهی اوقات به طور موذیانه به سازمان‌های دیگر حمله می‌كنند. به طور خلاصه انسان‌هایی را می‌توان یافت كه كم و بیش در حال رقابت دائمی از نوع برنده- بازنده هستند.
 
دسته سوم

 

دلفین

نوع دیگری از حیوانات دریایی دلفین‌ها هستند. این پستاندار آبزی بزرگ
به طور طبیعی بازیگوش و دارای روحیه همكاری است و در ارتباطات خود شیوه برنده- برنده را برگزیده است.
 
دلفین در دنیایی از وفور نعمت زندگی می‌كند. او هیچ كمبودی ندارد و می‌خواهد كه همه چیز را با همگان تقسیم كند. اگر یك دلفین زخمی شود، 4دلفین دیگر او را همراهی می‌كنند تا خود را به گروه برساند. داستان‌های زیادی نیز وجود دارد كه در آنها دلفین‌ها جان انسان‌ها را نجات داده‌اند. پژوهش‌های انجام شده در سان‌دیه‌گو  نشان داده‌است كه دلفین‌ها علاوه بر داشتن روحیه همكاری بسیار باهوش‌ هستند. حتی برخی از پژوهشگران آنها را باهوش‌ترین موجودات روی زمین دانسته‌اند.
تحقیق زیر روحیه همكاری و روش‌های برنده- بازنده و برنده- برنده  را به خوبی آشكار می‌سازد. در سان‌دیه‌گو  پژوهشگران 95 كوسه و 5 دلفین را به مدت یك هفته در یك استخر بزرگ رها كرده و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند. ابتدا كوسه‌ها به یكدیگر حمله كردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آنها نابود شدند، سپس به دلفین‌ها حمله‌ور شدند.
دلفین‌ها فقط می‌خواستند با آنها بازی كنند ولی كوسه‌ها بی‌وقفه به آنها حمله می‌كردند. سرانجام دلفین‌ها به آرامی كوسه‌ها را محاصره كرده و هنگامی كه یكی از كوسه‌ها حمله می‌كرد آنها به ستون فقرات پشت  یا دنده‌هایش می‌كوبیدند و آنها را می‌شكستند. به این ترتیب كوسه‌ها یكی بعد از دیگری كشته می‌شدند. پس از یك هفته 95 كوسه مرده و 5 دلفین زنده در حالی كه با هم زندگی می‌كردند در استخر دیده شدند.
ارتباط هدایت شده در جهت راه‌حل‌ها، تمایزهای پرباری را برای روشن كردن زندگی حرفه‌ای و ‌شخصی ارائه می‌دهد. كوسه تمایزی انجام نمی‌دهد. در دنیای او برای برنده شدن‌دیگران یا باید بمیرند و یا ببازند. ولی دلفین‌ها بسیار انعطاف‌پذیرند زیرا در دنیایی سرشار از تشخیص‌های پربار زندگی می‌كنند.
بیایید یكبار دیگر ماجرای استخر سان‌دیه‌گو را مرور كنیم. وقتی یك كوسه با یك دلفین روبه‌رو می‌شود چه اتفاقی می‌افتد؟ كوسه حمله می‌كند چون روش ارتباطی او برنده- بازنده است‌ ولی دلفین با انعطاف‌پذیری خاص خود فرار می‌كند و می‌گوید من در دنیایی سرشار از ثروت و وفور نعمت زندگی می‌كنم. در دریا برای همه به اندازه كافی غذا هست پس بیا با هم بازی و همكاری كنیم. كوسه دوباره حمله می‌كند و دلفین فرار می‌كند. كوسه توانایی درونی لازم را برای خارج شدن از تنگ‌نظری  ندارد، بنابراین مجددا حمله می‌كند.
دلفین كه می‌بیند دیگر چاره‌ای ندارد می‌گوید: من آنقدر انعطاف‌پذیری دارم كه در موقع مناسب به یك كوسه تبدیل شو‌م پس حالا آماده رویارویی باش.اگر به طور تصادفی، كوسه آنقدر هوش داشته باشد كه بفهمد حریف دلفین نمی‌شود و بخواهد در بازی و همكاری با او شركت كند، دلفین به راحتی او را می‌بخشد و طوری با او رفتار می‌كند كه انگار یك دلفین است.
تاكید كتاب راهبرد دلفینی این است كه روحیه انعطاف‌پذیری و همكاری دلفینی می‌بایستی در همه ادارات، سازمان‌ها، موسسات، مدارس، خانواده‌ها وحتی زوج‌ها تعمیم یابد‌ زیرا همه ما در سطوح مختلف دلفین‌هایی بالقوه هستیم و برای پایان دادن به مسائل ناخوشایند از انعطاف‌پذیری لازم برای تبدیل شدن به یك كوسه برخورداریم ولی این كار باعث نمی‌شود كه دوباره به روحیه دلفینی خود باز نگردیم

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |

دنياي اقتصاد- فضاي كسب‌وكار به آن دسته از عوامل موثر بر عملکرد بنگاه‌هاي اقتصادي گفته می‌شود که مديران بنگاه‌ها نمی‌توانند آنها را تغيير داده يا بهبود بخشند. آزاد بودن و شفافيت قيمت‌ها، رقابتي بودن بازار و حفظ حقوق مالکيت سه شرط لازم براي فعاليت اقتصادي بخش خصوصي و کارآ بودن اقتصاد است و نقش دولت در بهبود اين فضا و فراهم آوردن شرايط مناسب جهت جذب فعاليت بخش خصوصي بسيار مهم است.
 

ضرورت رفع موانع فعاليت بخش خصوصي
تحليل فضاي كسب‌وكار ايران

 حميدرضا حسيني آشتياني، عباس خندان
 مركز مطالعات اقتصادي گروه پژوهشي صنعتي آريانا
فضاي كسب‌وكار به آن دسته از عوامل موثر بر عملکرد بنگاه‌هاي اقتصادي گفته می‌شود که مديران بنگاه‌ها نمی‌توانند آنها را تغيير داده يا بهبود بخشند. آزاد بودن و شفافيت قيمت‌ها، رقابتي بودن بازار و حفظ حقوق مالکيت سه شرط لازم براي فعاليت اقتصادي بخش خصوصي و کارآ بودن اقتصاد است و نقش دولت در بهبود اين فضا و فراهم آوردن شرايط مناسب جهت جذب فعاليت بخش خصوصي بسيار مهم است.
تجربه جهان نشان می‌دهد تنها در شرايط مساعد كسب‌وكار، يک بنگاه می‌تواند به صورت کارآ و بهينه عمل کند. بر اساس تئوري اقتصاد خرد نيز داريم:
- يک بنگاه اقتصادي که به‌دنبال حداکثر کردن سود است، بر اساس اطلاعات گرفته شده از بازار، نقطه بهينه مقدار توليد و قيمت خود را مشخص می‌کند.
- يک بازار رقابتي با قيمت‌هاي شناور و واقعي، منابع محدود را با حداکثر کارآيي بين عوامل اقتصادي توزيع می‌کند و بيشترين سطح رفاه حاصل مي‌آيد.
ادعاي بيشينه بودن کارآيي تحت مکانيسم بازار آزاد در دو عبارت بالا، بر دو شرط اساسي آزادانه بودن قيمت‌ها و رقابتي بودن بازار استوار است. در بازار آزاد، قيمت‌ها آشکارکننده فرصت‌هاي کسب سود، رفع‌کننده کمبودها و مازادها و ابزار تخصيص منابع محدود به نيازهاي نامحدود است، اما آنچه تضمين مي‌نمايد قيمت‌ها در ايفاي اين نقش حياتي خود موفق شوند، حفظ عنصر رقابت در بازار است؛ زيرا تنها در بازاري که بنگاه‌ها براي جذب عوامل توليد در رقابت هستند، عوامل توليد محدود به بنگاهي که حداکثر کارآيي در توليد را دارد، اختصاص مي‌يابد، اما شرط سومي نيز در دو عبارت بالا نهفته است که اهميت آن به مراتب از دو شرط آزادانه بودن قيمت‌ها و رقابت بيشتر بوده و اساس نظام اقتصاد آزاد است؛ و آن پذيرفتن حق مالکيت بنگاه از سوي تمام عوامل اقتصادي ديگر است. تنها تحت اين شرط است که افراد با انگيزه فعاليت اقتصادي و به‌دست آوردن سود بيشتر وارد بازار می‌شوند. اين سه شرط لازمه فعاليت اقتصادي بخش خصوصي و کارآ بودن اقتصاد است.
شاخص‌هاي فراواني براي شرايط و فضاي كسب‌وكار از سوي سازمان‌هاي بين‌المللي و داخلي ارائه شده که بررسي و مطالعه آنها براي درک وضع موجود و اتخاذ رويکرد مناسب براي بهبود آن لازم و مفيد است. يکي از اين شاخص‌ها، شاخص «انجام کار(1)» ـ ارائه شده توسط بانک جهاني ـ است که در قالب 9 شاخص جزئي‌تر به صورت جداگانه فضاي كسب‌وكار کشورهاي مختلف را از شروع يک فعاليت تا انتها و نيز شرايط کلان حاکم بر اقتصاد را مدنظر قرار می‌دهد. تا سال 2010 شاخص انجام كار، در قالب 10 زيرشاخص، اندازه‌گيري مي‌شد؛ ولي در رتبه‌بندي مربوط به سال 2011 زيرشاخص «استخدام و اخراج نيروي كار» به دليل ساده‌سازي محاسبات، لحاظ نشده است. اطلاعات ارائه شده توسط بانك جهاني نشان مي‌دهد رتبه ايران در ميان 183 كشور در سال 2011، با دو پله صعود نسبت به سال قبل، به عدد 129 رسيده است.
از آنجا که ايجاد يک فضاي كسب‌وكار مناسب براي فعاليت بخش خصوصي و رونق بازار وظيفه دولت است، ما مي‌توانيم در چارچوب مطالعه خود اين 9 شاخص را در چهار زيرگروه وظيفه‌اي دولت مطابق با شکل شماره یک بگنجانيم.

شاخص‌هاي مربوط به ايجاد چارچوب نهادي موافق بازار
همان‌گونه که پيش‌تر گفته شد وظيفه ايجاد نهادهاي بازارساز و تعيين قواعد بازي بر عهده دولت است. دولت با ايجاد نهادهاي کارآمد، زمينه مشارکت هرچه بيشتر فعالان بخش خصوصي را فراهم مي‌آورد.

شروع كسب‌وكار
آسان‌سازي شروع فعالیت‌هاي كسب‌وكار(2) يکي از اولين گام‌هايي است که مي‌توان در راستاي بهبود فضاي كسب‌وكار انجام داد. مقدار اين شاخص براي ايران و رتبه کسب شده در جهان در سال‌هاي 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره یک نشان داده شده است.

آنچنان که در جدول نشان داده شده وضعيت شروع كسب‌وكار در ايران مناسب بوده (در رده‌هاي متوسط جهاني) و انجام برخی اصلاحات و ساده‌سازی روند اداری ثبت شرکت‌ها در سال‌های اخیر توانسته رتبه ایران را در این شاخص بهبود بخشد که خود نشان از ساده و آسان‌تر شدن آغاز کسب‌و‌کار دارد. اين اصلاحات می‌تواند به افزايش تعداد بنگاه‌هاي تاسيس شده، افزايش سرمایه‌گذاري، کاهش بيکاري، کاهش اندازه اقتصاد زيرزميني، افزايش ماليات دريافتي و در نهايت به رونق اقتصاد بينجامد.

شرايط اخذ مجوز
دولت به‌دليل نقش خود در حمايت از منافع عمومي، وظيفه کنترل و نظارت بر واحدهاي مختلف را از راه‌هاي گوناگون مانند اعطاي مجوز(3) بر عهده دارد؛ اما نکته مهم اين است که بايد يک نقطه بهينه در اعطاي مجوز به‌دست آورد که از يك سو حمايت از منافع عمومي تامين شود و از سوي ديگر اين نظارت‌ها تبديل به مانعي براي رشد و مشارکت بخش خصوصي نشود. مقدار اين شاخص براي ايران و رتبه کسب شده در سال‌هاي 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره دو نشان داده شده است.

بر اساس اين شاخص شرايط اخذ مجوز در ايران بسيار محدود‌کننده و بازدارنده است که می‌تواند اثرات زيانباري مانند افزايش قيمت تمام شده زيرساخت‌ها، انصراف بخش خصوصي از فعاليت اقتصادي يا افزايش فعالیت‌هاي بدون مجوز و زيرزميني را به‌دنبال داشته باشد. اين شرايط سخت اگرچه در سال‌هاي اخير بهبود يافته، اما رتبه فعلي نشان می‌دهد در مقايسه با کشورهاي دنيا وضعيت نامناسب است.

ثبت دارايي‌ها
انجام اصلاحات در مراحل ثبت دارايي(4) اولين گام در جهت گسترش فرهنگ فعاليت رسمي و حفظ حقوق مالکيت است. مقدار اين شاخص براي ايران و رتبه کسب شده در جهان در سال‌هاي 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره سه نشان داده شده است. رتبه به‌دست آمده برای ایران، نشان از شرایط بسیار نامناسب ثبت دارایی‌ها و حقوق مالکیت در ایران نسبت به سایر کشورها دارد. علاوه بر این كاهش 13 رتبه‌اي ايران با وجود عدم‌تغيير مقادير زيرشاخص‌ها، حاكي از بهبود اين شاخص در كشورهاي ديگر است.

حمايت از سرمایه‌گذاران
حمايت از سرمایه‌گذاران(5) يک شرکت در برابر معاملات شخصي مديران و استفاده از دارايي‌هاي شرکت براي انتفاع شخصي، از مهم‌ترين سياست‌هايي است که در حکمراني شرکتي مورد نظر قرار گرفته است. بهبود اين شاخص منافع متعددي دارد از جمله افزايش حجم سرمایه‌گذاري و کاهش تمرکز مالکيت که خود موجب توسعه بازارهاي مالي و رشد و رونق اقتصاد می‌شود.

ارقام و رتبه به‌دست آمده برای ایران در سال‌های 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره چهار نشان داده شده است. بر این اساس می‌توان ادعا کرد که باز هم شرایط ایران بسیار بازدارنده بوده و رتبه ایران در سال‌های اخیر با ثابت ماندن شرایط در مقایسه با سایر کشورها که سال‌ها است انجام اصلاحاتی این چنین را آغاز کرده‌اند، کاهش یافته است.

پرداخت ماليات(6)
گرفتن ماليات براي ارائه خدمات عمومي پذيرفتني است، اما افزايش نرخ ماليات از سطحي بالاتر، هزينه فعاليت در اقتصاد را افزايش داده؛ بنابراين يا بنگاه را از فعاليت باز می‌دارد يا انگيزه غيررسمي‌شدن را تقويت می‌کند. اشنايدر و انست (2003)(7) با استفاده از منحني لافر ارتباط بين بخش‌هاي مختلف اقتصاد (بخش خصوصی، عمومی و بخش غیررسمی اقتصاد) را در شکل شماره دو به تصوير مي‌کشند.بر اساس اين نمودار با معرفي يک سيستم مالياتي، دولت می‌تواند به ارائه بهتر کالاهاي عمومي از جمله بهبود دستگاه قضایي و قانوني بپردازد؛ بنابراين فضا را براي فعاليت رسمي بخش خصوصي تقويت کند؛ بنابراين در نرخ‌های اولیه مالیات، با ورود بنگاه‌هاي جديد اندازه اقتصاد غيررسمي کوچک شده و بخش‌هاي عمومي و خصوصي رشد مي‌يابند، اما افزايش بيشتر ماليات باعث می‌شود تا افراد که دولت را غارت‌کننده تلقي می‌کنند
به فعالیت‌هاي غيررسمي رو بياورند و از جهت ديگر با افزايش فرار مالياتي و کاهش بخش عمومي اين انگيزه تقويت می‌شود و اندازه اقتصاد غيررسمي افزايش مي‌يابد. علاوه بر نرخ ماليات، سيستم مالياتي و چگونگي توزيع بار مالياتي نيز در اندازه اقتصاد غيررسمي می‌تواند به همان اندازه موثر باشد. مقدار اين شاخص براي ايران و رتبه کسب شده در جهان در سال‌هاي 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره پنج نشان داده شده است.

رتبه ایران در هر دو سال نشان از شرایط بسیار نامناسب و بازدارنده سیستم مالیاتی در ایران دارد.
این شاخص اگرچه از برخی لحاظ مانند کاهش تعداد مالیات‌ها بهبود یافته، اما با بدتر شدن شدید هزینه فرصت و زمان صرف شده برای پرداخت مالیات وخیم‌تر شده به طوري كه رتبه ایران،(19) پله کاهش یافته است.

تضمين قراردادها(8)
تاخير در برگزاري دادگاه‌ها، عدم‌اجراي حکم پس از اعلام راي و طولاني بودن مراحل دادرسي، از جمله جدي‌ترين مواردي است که ضمانت اجراي قراردادها را با مشکل روبه‌رو ساخته و موجب تضعيف و حقوق مالکيت می‌شود؛ بنابراين ساده‌سازي فرآيند دادرسي و شفافيت و قاطعيت در قضاوت موجب بهبود فضاي كسب‌وكار و رونق اقتصادي می‌شود. مقدار اين شاخص براي ايران و رتبه کسب شده در جهان در سال‌هاي 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره شش نشان داده شده است.

در این شاخص نیز با ثابت ماندن شرایط بازدارنده، رتبه ایران در سال 2010 در مقایسه با سایر کشورها که اصلاحات فراوانی را در این زمینه انجام داده‌اند، به شدت کاهش یافته است. ولي در سال 2011 با كاهش مدت زمان توانسته5 پله صعود نمايد.

تعطيلي كسب‌وكار(9)
قوانين و رويه‌هاي پيچيده در مورد ورشکستگي، يکي از موانع عمده پيش روي بخش خصوصي است که در برخي اوقات پرداخت مطالبات را تا سال‌ها به تعويق مي‌اندازد.
رفع مقررات زائد در اين زمينه و آزادي بنگاه‌هاي اقتصادي براي کسب تجربه از شکست‌ها و تشويق به شروع دوباره می‌تواند سطح بهينه‌اي از اشتغال و سرمایه‌گذاري را ايجاد و موجب رونق شود.
مقدار اين شاخص براي ايران و رتبه کسب شده در جهان در سال‌هاي 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره هفت نشان داده شده است. به‌رغم افزایش نرخ وصول، رتبه ایران در مقایسه با دیگر کشورها تغییر نکرده و شرایط برای فعالیت بخش خصوصی همچنان بازدارنده و نامناسب است.
رتبه ايران در سال 2011 با وجود عدم‌تغيير شاخص‌هاي جزئي 3 پله نزول پيدا كرده كه نشان مي‌دهد كشورهاي ديگر در اين زمينه عملكرد بهتري دارند.

به‌طور کل، با مرور کوتاه اين شاخص‌ها نیز درمي‌يابيم که به لحاظ وجود نهادهاي کارآمد و موافق بازار، فضاي كسب‌وكار بسيار نامناسب و بازدارنده است. به جز شاخص شروع كسب‌وكار که ايران شرايط متوسطي در مقايسه با ديگر کشورها دارد، تمام شش شاخص ديگر وضعيت نامناسبي را نشان مي‌دهند که متاسفانه اقدامي در خور توجه نيز در جهت بهبود در سال‌هاي اخير انجام نشده است.

شاخص‌هاي مربوط به آزادسازي اقتصادي
از آنجايي که بنگاه‌ها بر اساس اطلاعات دريافتي از بازار سود خود را با توجه به قيود موجود حداکثر می‌کنند، هر گونه دخالت در بازار که موجب اختلال در اين فرآيند شود کاهش کارآيي و رفاه را به دنبال دارد.
با مرور شاخص‌هاي مربوط به آزادي اقتصاد نيز به‌راحتي مي‌توان اوضاع نامساعد كسب‌وكار را دريافت. در هر دو اين شاخص‌ها رتبه ايران در مقايسه با ساير کشورها و نمره به‌دست آمده از شرايطي بازدارنده براي فعاليت بخش خصوصي حکايت دارد. اين در حالي است که بسياري از کشورها اصلاحات مورد نياز را انجام داده و با شتاب به سمت آزادسازي در حرکت هستند؛ اما ايران در سال‌هاي اخير هيچ تغييري نداشته و رتبه بسيار پايين‌تري را کسب کرده است؛ بنابراين لزوم اتخاذ سياست‌هاي آزادسازي اقتصادي براي بهبود فضاي كسب‌وكار و جلب مشارکت بخش خصوصي بيش از پيش به چشم مي‌خورد.

دريافت تسهيلات بانکي
نقش بازارهاي مالي در جذب پس‌اندازها و تخصيص آن بين بنگاه‌ها براي سرمايه‌گذاري بر هيچ‌کس پوشيده نيست، اما نکته در دخالت دولت در اين بازار است که موجب تخصيص غيربهينه منابع و ايجاد انگيزه رانت‌جويي و فساد می‌شود. مقدار اين شاخص براي ايران و رتبه کسب شده در جهان در سال‌هاي 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره هشت نشان داده شده است.

رتبه ايران در اين شاخص در سال 2011 با بيست پله صعود نسبت به سال 2010 اندكي بهبود يافته است، اما کاهش 40 رتبه‌ای ایران در این شاخص در سال 2010 نشان از بدتر شدن شرایط تسهیلات بانکی و سخت‌شدن استفاده بخش خصوصی از این تسهیلات دارد. کاهش دستوری نرخ بهره و دخالت دولت در تخصیص منابع بانکی نه‌تنها موجب تخصیص ناکارآی منابع بانکی می‌شود، بلکه بانک‌ها را نیز در شرایط نامناسب اقتصادی و در مرز ورشکستگی قرار می‌دهد. شکل شماره سه، مقدار حقیقی‌شده بدهی بانک‌ها به بانک مرکزی را نشان می‌دهد که خود بیانگر وضعیت نامناسب منابع مالی سیستم بانکی دارد.
تجارت خارجي
اگرچه تجارت، يکي از شروط و لازمه‌هاي توسعه اقتصادي کشورها است و منافع آن بر همه روشن است، با اين حال بازرگانان به‌ويژه در کشورهاي در حال توسعه با موانع زياد و سخت تعرفه‌اي و غيرتعرفه‌اي روبه‌رو هستند. مقدار اين شاخص براي ايران و رتبه کسب شده در جهان در سال‌هاي 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره 9 نشان داده شده است. این شاخص نیز با یک کاهش 44 پله‌ای در رتبه به‌دست آمده نشان از بدتر شدن شرایط تجارت در ایران دارد.

جمع‌بندي و نتيجه‌گيري
از حدود دهه 80 ميلادي با بروز مشکلات عديده ناشي از دخالت دولت در اقتصاد، بسياري از کشورها با اتخاذ سياست‌هاي آزادسازي، مقررات‌زدايي و خصوصي‌سازي، حرکت به سمت نقطه بهينه حضور دولت را آغاز کردند. موفقيت اين بازگشت به اقتصاد آزاد در گرو اجراي آن در قالب يک بسته سياستي و با رعايت مقدمات و در نظر گرفتن شرايط کشورها است.
به‌عبارت بهتر اجراي موفقيت‌آميز اين سياست‌ها، فراهم آوردن نهادهاي کارآمد و موافق بازار، تثبيت اقتصادي، آزادسازي و خصوصي‌سازي وابستگي شديدي به يکديگر دارند و ناديده‌گرفتن هر کدام می‌تواند شکست ديگر سياست‌ها را به‌دنبال داشته باشد. علاوه بر اين شرايط سياسي، اقتصادي، اجتماعي، قانوني و نهادي کشور در نقطه اوليه حرکت به سمت اقتصاد آزاد، می‌تواند بسيار بر نتيجه اين سياست‌ها تاثيرگذار باشد.
شكل 4 رتبه كلي ايران و همچنين رتبه هر يك از شاخص‌هاي نه‌گانه را در سال‌هاي اخير نشان مي‌دهد.
با نگاهي گذرا بر شرايط موجود فضاي كسب‌وكار بر اساس شاخص‌هاي «انجام کار» ارائه شده توسط بانک جهاني براي ايران، مي‌توان به راحتي به وجود شرايط بازدارنده در مقابل فعاليت بخش خصوصي و عدم اراده لازم در جهت بهبود آن، چه در سال‌هاي قبل، بر اساس اطلاعات و آمارهاي موجود و چه در سال‌هاي آتي، بر اساس مواد و لوايح قانوني، پي برد. رتبه به‌دست آمده در مقايسه با ساير کشورها نيز نشان از ناديده گرفتن اين شرايط در ايران دارد.
در حالي كه ساير کشورها سال‌ها است به اهميت اين موضوع در رشد و توسعه پي برده و گام‌هايي مهم در جهت بهبود شرايط كسب‌وكار برداشته‌اند. با توجه به دخالت‌هاي جدي دولت در ايران و دشواري شرايط براي ورود بخش خصوصي به اقتصاد، لزوم اجراي بسته سياستي بازگشت به اقتصاد آزاد و اصلاح رويکرد در اجراي آن بيش از پيش نمايان است.
(ashtiani@aryanagroup.com)*
(abbaskhandan@gmail.com)

پاورقي‌ها
1- Doing Business
2- Starting a Business
3- Dealing with Construction Permit
4- Registering Property
5- Protecting Investors
6- Paying Taxes
7- Schneider & Henste (2003)
8- Enforcing Contracts
9- Closing a Business


 

 

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |


ترجمه و تنظیم: یاسر ملایی*، میثم هاشم‌خانی**
متن پیش‌رو، سيزدهمین قسمت از ترجمه کتاب پرفروش «Up & Out Of Poverty» می‌باشد؛ کتابی که توسط «فیلیپ کاتلر» (Philip Kotler) تالیف و در سال 2009 منتشر شده است. «فیلیپ کاتلر» بدون تردید مطرح‌ترین چهره آکادمیک فعلی دنیا در حوزه مدیریت بازاریابی (Marketing Management) محسوب می‌شود.

کاتلر» با تالیف چندین متن درسی معتبر در زمینه دانش بازاریابی، جزو مشهورترین و معتبرترین نام‌ها برای اکثریت قاطع از دانشجویان مدیریت و اقتصاد در سراسر دنیا به حساب می‌آید.
کاتلر علاوه بر تالیف کتاب‌ها و مقالات متعدد در حوزه‌های مرسوم بازاریابی (بازاریابی اقتصادی)، مباحثی را نیز در زمینه یک مفهوم متناظر و خلاقانه، یعنی «بازاریابی اجتماعی» مطرح نموده است. همان‌طور که در «بازاریابی اقتصادی»، هدف اصلی به کارگیری چارچوب‌های تحلیلی علمی برای دستیابی به سود اقتصادی هر چه بیشتر می‌باشد، در «بازاریابی اجتماعی» نیز دستیابی به منافع اجتماعی هر چه بیشتر مد نظر قرار دارد؛ بنابراین «بازاریابی اجتماعی»، به تجزیه و تحلیل علمی برای افزایش بهره‌وری فعالیت‌های مختلف اجتماعی می‌پردازد؛ ضمن آنکه تمرکز ویژه آن بر فعالیت‌های گروه‌های خیریه با هدف کمک به فقرا می‌باشد. نقطه اوج طرح ایده بازاریابی اجتماعی (Social Marketing) توسط «کاتلر»، به نگارش کتابی در این زمینه در سال 2009 مربوط می‌شود؛ کتابی به نام «رهایی از تله فقر»که سيزدهمین قسمت از ترجمه آن در پیش روی خوانندگان محترم روزنامه دنیای اقتصاد قرار گرفته و قسمت‌های بعدی آن نیز به صورت هفتگی (در روزهای چهارشنبه هر هفته) در صفحه اندیشه روزنامه دنیای اقتصاد منتشر خواهد شد. ضمنا عنوان اصلی انگلیسی کتاب مذکور عبارت است از:
Up & Out of poverty; The social marketing solution
گروه مترجم این کتاب، امید فراوان دارند که ان‌شاء... ترجمه کتاب‌هایی از این دست بتواند در درجه اول ایده‌هایی جدید در راستای افزایش بهره‌وری گروه‌های خیریه ایرانی فراهم ساخته و در درجه بعد مورد استفاده مدیران اجرایی کشور واقع شود:
***
مفهوم بازاریابی اجتماعی، چگونه توسعه پیدا کرد؟
در بازاریابی اجتماعی، ما به دنبال «تاثیرگذاری بر رفتار مردم» هستیم. روشن است که تلاش برای تغییر داوطلبانه رفتارها، یک پدیده تازه نیست. فعالیت‌هایی که برای برچیدن برده‌داری، ممنوعیت کار کودکان و اعطای حق رای به بانوان، در طی قرون اخیر صورت گرفته است، نمونه‌هایی از این دست تلاش‌ها هستند.
به طور رسمی، ۳۷ سال پیش، اصطلاح «بازاریابی اجتماعی» به عنوان یک شاخه علمی، توسط فیلیپ کاتلر (Philip Kotler) و جرالد زالتمن (Gerald Zaltman)، با انتشار یک مقاله کلیدی در «نشریه بازاریابی» (Journal of Marketing) معرفی شد و این‌گونه تعریف گردید: «استفاده از اصول و تکنیک‌های بازاریابی، به منظور پیشبرد یک هدف، ایده یا رفتار اجتماعی».1 از آن زمان تاکنون، علاقه به شناخت و به کارگیری مفاهیم، ابزارها و روش‌های بازاریابی اجتماعی برای رویارویی با مشکلات اجتماعی، در زمینه‌های مختلفی چون بهداشت و سلامت عمومی و مسائل محیط زیستی، گسترش پیدا کرده است.2
چه کسانی بازاریابی اجتماعی را به کار می‌گیرند؟
اصول و تکنیک‌های بازاریابی اجتماعی، بیشتر توسط نهادهایی به کار گرفته می‌شود که در خط مقدم ارتقای سلامت عمومی، پیشگیری و کاهش آسیب‌های اجتماعی، حفاظت از محیط زیست و فقرزدایی قرار دارند. البته، در بسیاری از موارد، از عنوان بازاریابی اجتماعی استفاده نمی‌شود. بسیاری از سازمان‌های بین‌المللی،‌ مانند بانک جهانی و برخی از واحدهای سازمان ملل، از قبیل یونسکو و سازمان بهداشت جهانی، درگیر فعالیت‌های بازاریابی اجتماعی هستند. در بیشتر موارد، موسساتی که برنامه‌های بازاریابی اجتماعی را به اجرا می‌گذارند، وابسته به دولت هستند. به عنوان مثال، در ایالات متحده آمریکا، موسساتی چون «مراکز کنترل و پیش‌گیری از بیماری‌ها» (CDC)، «وزارت‌‌ سلامت»، «وزارت خدمات اجتماعی و انسانی»، «سازمان حفاظت از محیط زیست»، «سازمان ملی ایمنی ترافیک بزرگ‌راه‌ها» (National Highway Traffic Safety Administration)، «اداره‌های حیات وحش و شیلات» (Departments of Wildlife and Fisheries)و مراکز و موسسات محلی، مانند آتش‌نشانی‌ها، مدارس، ‌پارک‌ها و خانه‌های بهداشت، از بازاریابی اجتماعی استفاده می‌کنند.
سازمان‌های غیردولتی و غیرانتفاعی و بنیادهای خیریه نیز فراخور ماموریتی که برای خود تعریف کرده‌اند، به ترویج رفتارهای مطلوب اجتماعی می‌پردازند. به عنوان مثال، می‌توان به این موارد اشاره کرد:
* «آکادمی توسعه آموزشی» (The Academy for Educational Development: AED)، با همكاري بخش خصوصی، به منظور پیشگیری و مبارزه با بیماری مالاریا، برای افزایش به کارگیری تورهای پشه‌بند آغشته به سم‌های پشه‌کش، فعالیت می‌کند.
* مــــوســسه خــــــدمات بیـــــن‌المللی جمعیت(Population Services International: PSI)، به گسترش مصرف مولتی‌ویتامین‌ها، آهن و اسید فولیک، توسط بانوانی که در سنین باروری هستند، در کشورهای در حال توسعه کمک می‌کند.
* بنیاد خانواده کایزر (Kaiser Family Foundation)، برای تشویق گروه‌های در معرض خطر به انجام آزمایش تشخیص ایدز، برنامه‌هایی را به اجرا در می‌آورد.
چه راه‌های دیگری برای تاثیرگذاری بر مسائل اجتماعی وجود دارد؟
برای تاثیرگذاری بر پدیده‌های اجتماعی همچون فقر، رویکردهای دیگری غیر از بازاریابی اجتماعی هم وجود دارد و بازاریابان اجتماعی، تنها کسانی نیستند که می‌توانند روی جامعه تاثیر بگذارند. سایر نیروها و سازمان‌ها که می‌توان نام آنها را «عوامل بالادستی» نامید، می‌توانند روی تک‌تک رفتارها در سطح جامعه موثر باشند و حتی، گاهی ضرورت اقدام و تغییر افراد را برای حل مشکل از بین ببرند. فناوری‌های نوین، اکتشافات علمی، زیرساخت‌های توسعه‌یافته، سیاست‌ها و برنامه‌های درسی جدید در مدارس، آموزش همگانی و رسانه‌ها، از جمله این عوامل هستند. در ادامه، به مثال‌هایی در مورد نقش هر یک از این عوامل اشاره می‌کنیم:
* فناوری: در غرب کنیا، یک‌چهارم کشاورزان در منطقه سائوری (Sauri) از یک تکنیک جدید برای بهبود محصولات کشاورزی استفاده می‌کنند. آنها، درختان تنظیم کننده نیتروژن (nitrogen-fixing trees) را در حاشیه مزارع ذرت و سایر محصولات کشاورزی کشت می‌دهند تا جایگزین طبیعی برای کودهای شیمیایی باشند.
* دانش: اکتشافات پزشکی، ممکن است به تدریج به تهیه واکسن و یافتن راه درمان برای برخی از بیماری‌های صعب‌العلاج بیانجامد. به عنوان مثال، به تازگی، واکسنی برای پیشگیری از ابتلا به سرطان دهانه رحم برای بانوان تهیه شده است. همچنین، در سال ۲۰۰۶، کلینیک مایو (Mayo Clinic) اعلام کرد که در حال تهیه یک داروی تزریقی است که می‌تواند کمک بزرگی به افراد سیگاری برای ترک سیگار باشد.
* زیرساخت‌های توسعه‌یافته: به عنوان مثال، وقتی جاده‌ها استاندارد باشند و بزرگراه‌ها توسعه پیدا کنند، به طور طبیعی مرگ‌و‌میر تصادفات رانندگی کاهش خواهد یافت. یک مثال جالب در مورد نقش زیرساخت‌ها، در آفریقای جنوبی قابل مشاهده است. بعد از اینکه یک بنگاه کارآفرین، یک وسیله جدید برای جایگزینی پمپ‌های دستی آب عرضه کرد، دسترسی به آب بهداشتی در بسیاری از مناطق بهبود یافت. سیستم آبی پلی پمپ (Play Pump‌TM water system)، نوعی چرخ و فلک است که آب‌های زیرزمینی را از چاه‌ها جمع‌آوری کرده و در یک تانکر ذخیره می‌کند. وقتی کودکان در هنگام بازی، چرخ و فلک را با سرعتی در حدود ۱۶ دور در دقیقه می‌گردانند، این سیستم می‌تواند ۱۴۰۰ لیتر آب را در هر ساعت در تانکر ذخیره کند.
* مدارس: سیاست‌ها، برنامه‌ها و امکاناتی که در مدارس فراهم هستند، نقش مهمی در افزایش یا کاهش مشکلات اجتماعی دارند. به عنوان مثال، در زمینه سلامت (بهبود سلامت کودکان و اصلاح عادات تغذیه‌ای، با عرضه کالاهای خوراکی سالم در بوفه مدارس و برنامه‌های منظم ورزشی)، ‌ایمنی (آموزش مقررات و ترویج فرهنگ راهنمایی و رانندگی)، حفاظت محیط زیست (استفاده از ظروف قابل بازیافت در مدارس و فرهنگ‌سازی در این زمینه) و مشارکت‌های اجتماعی (برگزاری برنامه‌ اهدای خون در سالن‌ مدرسه).
* آموزش: خط فاصل بین بازاریابی اجتماعی و آموزش مشخص و روشن است: آموزش، یک ابزار سودمند برای بازاریابان اجتماعی است؛ اما، ابزاری که به تنهایی کارآیی ندارد. اکثرا، از آموزش برای ارتباط برقرار کردن و تبادل اطلاعات یا ایجاد مهارت‌های مختلف در افراد استفاده می‌شود؛ ولی، توجه و تلاش کافی برای ایجاد و حفظ تغییرات رفتاری در افراد صورت نمی‌گیرد. در واقع، آموزش تنها یکی از چهار ابزار اصلی بازاریابی، یعنی ترویج (promotion) را به کار می‌گیرد. بسیاری از کارشناسان بازاریابی، موافق هستند که اطلاعات جدید، می‌تواند برانگیزاننده باشد (مثلا، دانستن اینکه دود دسته دوم تنباکو يعني دود بازدم افراد سیگاری خطر «سندرم مرگ ناگهانی نوزادان» را افزایش می‌دهد، می‌تواند والدین سیگاری برای تغییر رفتار خود تحریک کند)، این اطلاع، می‌تواند به سرعت یک بازار را از رکود خارج کند، اما متاسفانه همیشه این‌گونه نیست. به عنوان مثال، ده‌ها سال است که هشدارهایی در مورد خطرات استعمال تنباکو روی پاکت‌های سیگار درج می‌شود؛ اما، بر اساس آمارهای سازمان بهداشت جهانی، هنوز در حدود ۲۹ درصد جوانان و بزرگسالان در جهان سیگاری هستند.
* رسانه‌ها: رسانه‌های خبری و سرگرم‌کننده، قدرت نفوذ زیادی بر رفتار افراد دارند؛ زیرا رسانه‌ها به ارزش‌های افراد شکل می‌دهند، در مورد وقایع روزمره و تحولات جهان، مورد اعتماد و مراجعه عموم هستند و هنجارهای اجتماعی را ایجاد می‌کنند. به عنوان مثال، بسیاری بر این عقیده‌اند که رویکرد فیلم‌ها و تلویزیون به روابط جنسی، به صورت پدیده‌ای تصادفی و مبتنی بر هیجانات و احساسات موقت و لحظه‌ای، نقش بزرگی در شکل‌گیری فرهنگ جنسی و رفتارهای جوانان امروزی و‌ مشکلات آنان داشته است.3 از سوی دیگر، در بسیاری از موارد، نقش رسانه‌ها مثبت بوده است. به عنوان نمونه، رسانه‌ها نقش بزرگی در تشویق مردم برای کمک به آسیب‌دیدگان توفان کاترینا داشتند.
بازاریابان اجتماعی چگونه می‌توانند روی عوامل بالادستی تاثیر بگذارند؟
بسیاری بر این عقیده‌اند که تاکنون، فعالیت‌های مبارزه با مشکلات اجتماعی، بیش از حد روی تغییر رفتار افراد متمرکز شده است و بازاریابان اجتماعی، باید بخشی از توجه خود را به تاثیرگذاری بر عوامل بالادستی اختصاص دهند. ما هم با این نظر موافقیم.آلن اندریسن، در کتاب خود با عنوان «بازاریابی اجتماعی در قرن ۲۱ام»، به خوبی این نقش گسترش‌یافته بازاریابی اجتماعی را توصیف کرده است:
«بازاریابی اجتماعی، می‌خواهد دنیای بهتری برای همه ساکنان آن بسازد، نه فقط برای سرمایه‌داران و مدیران ارشد. و در این کتاب، ما در این مورد بحث می‌کنیم که همان اصول و قواعدی که می‌تواند یک کودک ۱۲ ساله را در بانکوک یا پطرزبورگ، به خرید یک ساندویچ بیگ مک ترغیب کند و می‌تواند یک پرستار را در اندونزی به استفاده از آب‌زدایی دهانی (oral dehydration) برای درمان اسهال ترغیب کند (استفاده از بازاریابی اجتماعی برای تغییر در رفتارها و حل یک مشکل اجتماعی)، می‌تواند برای تاثیرگذاری بر سیاستمداران، چهره‌های رسانه‌ای، فعالان اجتماعی، وکلا و قضات، مسوولان بنیادهای خیریه و سایر افرادی که اقدامات آنها در ایجاد تغییرات گسترده و پایدار اجتماعی موثر است، به کار گرفته شود».4
به عنوان نمونه، موضوع شیوع بیماری ایدز را در نظر بگیرید. در پایین‌دست، بازاریابان اجتماعی روی کاهش رفتارهای پرخطر و افزایش آزمایش منظم ایدز توسط افراد در معرض خطر متمرکز هستند، اما اگر آنها توجه خود را به بالادست معطوف کنند، گروه‌ها، سازمان‌ها، شرکت‌ها، رهبران تشکل‌ها و سیاست‌گذارانی را خواهند یافت که می‌توانند این تغییرات را کمی آسان‌تر کنند، یا شانس موفقیت تلاش‌ها را بیشتر نمایند. این افراد می‌توانند یک بازار هدف برای بازاریابان اجتماعی باشند. مثلا، بازاریابان اجتماعی می‌توانند با همراهی سایر گروه‌ها، بر شرکت‌های داروسازی فشار بیاورند تا آزمایش ابتلا به ویروس ایدز، سریع‌تر و ارزان‌تر شود. آنها می‌توانند با همکاری نظام آموزشی، آگاهی‌ها و اطلاعات مورد نیاز در مورد ویروس و بیماری ایدز را وارد برنامه درسی مدارس متوسطه نمایند. می‌توانند از برنامه‌های تبادل سرنگ‌های استفاده شده با سرنگ جدید حمایت کنند (برای کاهش استفاده از سرنگ مشترک توسط معتادان). می‌توانند اطلاعات و اخبار مرتبط با موضوع را تهیه کرده و در اختیار رسانه‌ها قرار دهند یا ماجرای شخصی افراد مبتلا را به عنوان سوژه تهیه گزارش‌های مستند خبری، به رسانه‌ها معرفی کنند. حتی ممکن است داستان‌های حاوی پیام‌ را به صورت فیلم‌نامه برای سریال‌های تلویزیونی و برنامه‌های کمدی موقعیت تهیه کنند. آنها می‌توانند ملاقات‌هایی را با رهبران تشکل‌های اجتماعی، مانند مسوولان انجمن‌های محلی و سازمان‌های غیرانتفاعی ترتیب دهند و آنها را ترغیب کنند که اعضای خود را برای مشارکت و کمک به این برنامه‌ها بسیج نمایند. همچنین، آنها می‌توانند با ملاقات با نمایندگان مجلس، آنها را به تصویب قوانینی به منظور افزایش اعتبار تحقیقاتی بیماری ایدز، سهولت بیشتر دسترسی به وسايل پيشگيري و توزیع رایگان تجهیزات تست ویروس ایدز در سطح کشور ترغیب نمایند.
فرآیند و اصول بازاریابی در بالادست،‌ همان‌هایی است که برای تاثیر‌گذاری بر رفتار آحاد مردم استفاده می‌شد. یعنی اتخاذ رویکرد مشتری محور، انجام تحقیقات بازاریابی، تبیین دقیق اهداف، موقعیت‌یابی، نظارت و.... تنها تفاوت در بازار هدف است.
خلاصه
کسانی که درگیر فعالیت‌های بازاریابی اجتماعی هستند، شامل سازمان‌های تخصصی در بخش دولتی، سازمان‌های غیر انتفاعی، بخش بازاریابی و تبلیغات شرکت‌های تجاری، روابط عمومی‌ها و شرکت‌های تحقیقات بازار می‌شوند. البته، عنوان بازاریابی اجتماعی به ندرت استفاده می‌گردد و در بیشتر موارد، در قالب مسوولیت‌های یک مدیر پروژه، مسوول روابط عمومی یا متخصص ارتباطات گنجانده می‌شود.
رويكردهاي دیگری که به مسائل اجتماعی وجود دارد، شامل بهره‌گیری از نوآوری‌های تکنولوژیک، اکتشافات علمی، فشارها و تشویق‌های اقتصادی، اصلاح قوانین، ارتقاي زیرساخت‌ها، اصلاح سیاست‌های مدارس و برنامه آموزشی، آموزش همگانی و بهره‌گیری از رسانه‌ها است. البته، بسیاری بر این عقیده هستند که مسوولیت تاثیرگذاری روی این عوامل و برانگیختن آنها در جهت تحقق اهداف اجتماعی نیز وظیفه بازاریابان اجتماعی است.
پاورقي‌ها
1- «Social Marketing: An Approach to Planned Social Change» (1971) in the Journal of Marketing by Philip Kotler and Gerald Zaltman coined the term «social marketing.”
2- مترجم: در صفحه ۶۱ کتاب، تحولات مهم رشته بازاریابی اجتماعی از قبیل مقالات کلیدی، کتب، کنفرانس‌ها، موسسات فعال و پروژه‌هایی که طی ۴ دهه اخیر در حوزه بازاریابی اجتماعی توسعه یافته‌ است، در قالب یک جدول ارائه شده است که برای رعایت اختصار، از آوردن آن صرف نظر می‌کنیم.
3- Alan Andreasen and Philip Kotler, Strategic Marketing for Nonprofit Organizations, 6th edition (Prentice Hall, 2003), p. 490.
4- Alan Andreasen, Social Marketing in the 21st Century (Thousand Oaks, CA: Sage, 2006), p. 11.
*(ysr.mol@gmail.com)
**(m.hashemkhany@gmail.com)



 

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۰ |
 
مطالب قدیمی‌تر