نامه اول
امیر نظام
ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما
را مسوول هر خوب و بدی که اتفاق میافتد میدانیم. همین امروز شما را شخص
اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق
داریم و به جز شما به هیچ شخص دیگری چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این
دستخط را نوشتیم.

|
شب شنبه 22 ذیقعده 1264
نامه دوم
فرمان شاه بر عزل امیر
چون
صدارت عظما و وزارت کبری زحمت زیادی دارد و تحمل این مشقت بر شما دشوار است
شما را از آن کار معاف کردیم، باید به طور کامل اطمینان مشغول امارت نظام
باشید، و یک قبضه شمشیر و یک قطعه نشان که علامت ریاست کل عساکر است
فرستادیم تا امر محاسبه و سایر امور را به دیگران از چاکران که قلبا باشند
واگذاریم.
تاریخ ابلاغ: چهارشنبه هجدهم محرم 1268
نامه سوم
دستخط شاه
جناب امیر نظام
به
خدا قسم هر چه مینویسم حقیقت است و فوقالعاده شما را دوست میدارم. خدا
مرا بکشد اگر بخواهم تا زندهام از شما دست بردارم و یا اینکه بخواهم سر
سوزنی از عزت شما کم کنم. طوری نسبت به شما رفتار خواهم کرد که حتی یک نفر
هم از موضوع اطلاع پیدا نکند. به نظر میآمد که زیادی کار شما را خسته کرده
بود. حالا دو سه قسمت کارها را خودم به عهده گرفته ام. تمام فرامین نظامی و
کشوری که سابقا به مهر و امضای شما صادر میشد از این به بعد هم به مهر
شما خواهد بود. تنها فرقی که میکند این است که مردم ببینند من شخصا به
امور غیر نظام رسیدگی میکنم. در کارهای نظام ابدا دخالتی نخواهم کرد مگر
چیزی که شما مصلحت بدانید.
مبادا خیال کنید که اجازه دهم کسی عریضه
بیخودی بنویسد یا درباره هیچ کس حقوق و مستمری برقرار کنم یا مثل زمان شاه
مبرور پولی به هدر برود. حاشا یک شاهی بیشتر از آنجا مقرر داشتهاید به هیچ
کس بدهم یا اینکه هیچ کس بتواند حرفی بزند.
نامه چهارم
دستخط شاه
جناب امیر نظام
به
خدا قسم امروز خیلی شرمنده شده بودم که شما را ببینم بايد من چه کنم. به
خدا ای کاش هرگز پادشاه نبودم و قدرت نداشتم که چنین کاری بکنم. به خدا قسم
حالا که مشغول نوشتن این کاغذ هستم گریه میکنم. به خدا قلب من، آرزوی شما
را میکند، اگر باور میکنید و بیانصاف نیستید، من شما را دوست میدارم.
بیگلر
بیگی آمد و از حرفهای او این طور فهمیدم که شما بیم دارید که این اوضاع
به کجا خواهد انجامید. چه کسی میتواند یک لحظه حرفی علیه شما بزند؟ به خدا
قسم اگر کسی چه در حضور من و چه در پیش اشخاص دیگر یک کلمه بیاحترامی
درباره شما بکند پدرسوختهام اگر او را جلوی توپ نگذارم. به حق خدا نیتی جز
این ندارم که من وشما یکی باشیم و با هم به کارها برسیم. به سر خودم اگر
شما غمگین باشید به خدا نمیتوانم تحمل غمگینی شما را بکنم. تا وقتی شما
هستید و من زندهام از شما دست برنخواهم داشت. آجودان باشی وزیر جنگ خواهد
شد و تمام کسانی که شما آنها را گماشتهاید در مقامشان باقی خواهند ماند،
حتی به قدرتشان نیز افزوده خواهد گشت. وزیر نظام به حکومت عراق خواهد رفت،
چراغعلیخان در اصفهان میماند دیگران همچنان باقی خواهند بود. میبینید
تغییری داده نشده است. به خدا قسم میخورم امور نظام را به عهده شما واگذار
کردم که با جدیت به آنها رسیدگی کنید. اگر نکنید خدا و پیغمبر خدا جزای
شما را بدهد.
برای ابراز لطف خود شمشیری مکلل به الماس گرانبها با
حمایلی که به گردن خود میبندم برای شما میفرستم. برای خاطر خدا آنها را
قبول کنید و فردا بیایید و مرا ببینید. بنابر دستورها و اوامر شما جیره و
حقوق هنگها باید پرداخت شود. از اول نوشتم در امور نظام به هیچ نحوی
مداخله نخواهم کرد. عایدات دولتی نیز کمترین تغییری از میزانی که مقررات آن
را خود شما تعیین نمودهاید، نخواهد کرد.
نامه پنجم
فرمان شاه بر اعدام امیر
چاکر
آستان ملائک پاسبان، فدوی خاص دولت ابد مدت، حاج علیخان پیشخدمت خاصه،
فراشباشی دربار سپهر اقتدار، مامور است که به فین کاشان رفته میرزا تقی خان
فراهانی را راحت نماید و در انجام این ماموریت بین الاقران مفتخر و به
مراحم خسروانی مستظهر بوده باشد.

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه پنجم تیر ۱۳۹۱
|

مترجم: سیمین راد
منبع: سازمان «مدیریت کسبوکارهای کوچک»(SBA)
امروزه
مدیریت به معنای تصمیمگیری است. وقتی وارد جهان کسبوکار میشوید، خواه
ناخواه با مساله تصمیمگیری دقیق و مناسب نیز رودررو خواهید شد. جهان کنونی
اقتصاد مدیرانی را میطلبد که به سرعت دست به تصمیمگیریهای دقیق بزنند.
هر مدیری همواره با تصمیمگیریهای مهمی مواجه میشود که بر آینده شرکتاش
اثر مستقیم دارند. اما تصمیمگیری نیز استرسزا و نگرانکننده است. مدیران
همواره با استرس مسائل مختلف دست و پنجه نرم میکنند.
کافی است به این فهرست نگاه کنیم: وضعیت بازار،
وضعیت مالی شرکت، موقعیت بورس، کیفیت قراردادها، ترخیص کالاها، تبلیغات
مناسب، حقوق کارمندان، ملاقات با مدیران دیگر، هماهنگی داخلی شرکت، کنترل
بر روند کار، همکاری با کارمندان، مسائل خرید و فروش، بررسی کار
بازاریابان، بازسازی
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه پنجم تیر ۱۳۹۱
|

بررسی مبالغ دریافتی توسط فوتبالیستهای نه چندان با کیفیت فوتبال ایران
نشان میدهد که بازیکنانی که بالای یک میلیارد تومان دریافتی دارند برای هر
دقیقه به اندازه حدود 300 برابر یک کارگر دستمزد دریافت میکنند.
به گزارش مهر، پرداخت مبالغ بالای یک میلیارد تومان به برخی از بازیکنانی
که البته از نظر فنی در حد بازیکنان درجه سوم اروپا هم نیستند چند سالی است
که در فوتبال ایران رسم شده و برخی مدیرانی که از کیسه دولت خرج میکنند،
حاضرند برای حفظ موقعیت خود روی صندلی مدیریت و البته رقم خوردن ناکامیهای
پرتعداد، مبالغ این چنینی را به بازیکنان پرداخت کنند.
این در حالی است
که حتی اگر یک تیم قهرمان لیگ برتر نیز شود تنها پاداشش حضور در لیگ
برچسبها:
بازاريابي ورزشادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه پنجم تیر ۱۳۹۱
|
1- روابط انساني ايجاد كنيد
مذاكرات مبتنيبر موضعگيري به دليل از بين بردن روابط انساني، موجب قفل شدن مسير مذاكرات ميشود.
به اين رو رعايت اصولي كه به ايجاد روابط انساني كمك ميكند، در رسيدن به
تعامل دو طرفه بسيار حائز اهميت است. اگر قبول داشته باشيم كه طرفين مذاكره
براي پيدا كردن راهحل يك مساله با هم مذاكره ميكنند و اگر بپذيريم كه در
روابط غيرانساني توانايي طرفين براي ارائه راهحل به طرز قابلملاحظهاي
كاهش پيدا ميكند، به ضرورت ايجاد روابط انساني براي افزايش قابليت طرفين
براي ارائه راهحل مسائل پي ميبريم.
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در یکشنبه چهارم تیر ۱۳۹۱
|

كاربرد علم تجزيه و تحليل مشتريان:
خط مشی جدید برای موسسات غیرانتفاعی
مترجم: مریم رضایی
منبع: وارتون
هنگامی که حادثهای تکان دهنده در
نقطهای از جهان اتفاق میافتد، تصویر خرابیهای آن به سرعت از طریق
روزنامهها، تلویزیون و اینترنت در سراسر جهان پخش میشود. پس از آن،
کمکهای انسانی بلاعوض به سوی موسسات غیرانتفاعی، مانند صلیب سرخ سرازیر
میشوند. اما به محض اینکه تصاویر تلویزیونی و تیتر روزنامهها راجع به
حادثه مزبور محو میشوند، کمکهای مالی هم به تدریج کمرنگ میشوند.
برای گروههایی مانند صلیب سرخ، همواره این مشکل
وجود داشته که از چه طریقی میتوانند کسانی را که کمکهای مالی ارسال
میکنند بشناسند و به آنها دسترسی پیدا کنند تا کمکهای آنها تنها محدود به
زمان حادثه نشود و به صورت دائمی بتوانند روی آنها حساب کنند. به گفته یکی
از مسوولان صلیب سرخ، بزرگترین کانالی که از طریق آن میتوان به افراد
جدیدی که کمک مالی ارائه میدهند دست یافت، زمانی است که
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه سوم تیر ۱۳۹۱
|

انجمن تحقیقات بازار اروپا در ایران گزارش داد
بازارهای جهانی 31 میلیارد دلار در سال 2010 برای تبلیغات بازاریابی هزینه کردند
مینا
یوسفی- با وجود رشد روزافزون سرمايهگذاري براي صنعت تبلیغات و بازاریابی
در جهان، ايران از اين نظر همچنان در پایینترین رتبهها قرار دارد. آن طور
که آمارهای جهانی نشان میدهد، از میان 69 کشور که در پایان سال 2010
میلادی بررسی شدهاند، ایران با سرمايهگذاري 22 میلیون دلار برای تبلیغات
بازاریابی در رتبه پنجاه و پنجم قرار دارد.
به طور کلی در آن سال 2/31 میلیارد دلار صرف تبلیغات
بازاریابی شد که این رقم نسبت به سال پیشتر از آن بیش از 2/8 درصد رشد
داشته است. در این میان کشورهای آمریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه و ژاپن که
همه در زمره کشورهای پیشرفته جهان قرار دارند، رتبههای نخست تا پنجم صنعت
تبلیغات و بازاریابی را از آن
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه سوم تیر ۱۳۹۱
|

علی پاکزاد: گزارش بانک مرکزی از بودجه خانوارهای ایرانی نشان می دهددر سال 89هر خانوار ایرانی بالغ بر 24.9 درصد از هزینه ناخالص خود را به مواد خوراکی و نوشیدنی اختصاص داده است.
براساس
همین گزارش متوسط هزینه ناخالص هر خانوار ایرانی در سال 89 معادل 14.2
میلیون تومان بوده که از این میزان 3.5 میلیون تومان صرف خوراک شده است.
براساس این همین ارقام و بعد 3.6 خانوارهای ایرانی می توان گفت به طور
متوسط هر ایرانی در این سال 978 هزار تومان هزینه خورد و خوراک کرده است،
ولی این ارقام و نسبت ها در استانهای مختلف متفاوت بوده است.
بالاترین
سرانه هزینه مواد غذایی در کشور مربوط به ساکنان استان
برچسبها:
نتايج تحقيقات بازارادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در سه شنبه سی ام خرداد ۱۳۹۱
|

مترجم: رویا مرسلی
منبع: HBR
شکایت از انباشتگی ایمیلها موضوع
تازهای نیست. شاید درباره آن زیاد شنیده باشید یا خودتان گرفتار آن باشید:
دریافت صدها ایمیل در روز. نمیتوان تمام روز را به پاسخگویی به آنها
اختصاص داد.
درعین حال نمیتوان یک ایمیل خاص را در میان این حجم
عظیم نامهها پیدا کرد. برخی شرکتها برای حل این مساله اقدامات موثری
برای کمک به کارمندان در مدیریت پیامهایی که دریافت میکنند انجام
میدهند. مدیرعامل آتوس که یک شرکت خدمات آی تی فرانسوی است، تصمیم گرفت تا
سال 2013 ایمیلهای داخلی را قطع کند. شرکت فولکس واگن در آلمان موافقت
کرد که ارسال ایمیل به برخی کارمندان بعد از ساعت کار متوقف شود. این
شرکتها چنین اقدامات ریشهای را اتخاذ کردهاند، آیا برای شما نیز وقت آن
رسیده است که از انباشتگی مستندات خود جلوگیری کنید؟
افراد خبره چه میگویند
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در یکشنبه بیست و هشتم خرداد ۱۳۹۱
|
مترجم: بیتا نظام دوست
در دنیای کسبوکارهای کوچک به اشتراکگذاری
کارمندان در سود شرکت، به مشکلی جدید برای آنها تبدیل شده است. اما شرکت
آموزش نرمافزاری آزمایشگاههای یادگیری هوشمند (Agile Learning Lab)، این
رویکرد را تا حد زیادی در شرکت خود به اجرا درآورده است.
در این شرکت کوچک کارمندان فارغ از سمَت و نقش خود
در محل کار، سهم یکسانی را از سود شرکت دریافت میکنند. ظاهرا، مزیتهای
بزرگی در این کار وجود دارد. اول اینکه، از آنجا که این موضوع همه اعضای
تیم را مستقیما و به طور یکسان تحت تاثیر قرار میدهد، آنها پیوسته به
دنبال دستیابی به هدفی مشترک هستند و همگی هر آنچه که بتوانند برای حمایت
از مدیرفروش شرکت انجام میدهند. بنیانگذار این شرکت کریس سیمز معتقد است،
«حتی کارمندانی که به طور معمول هیچ برخوردی با مشتریان ندارند نیز از وضع
آنها و نیازهایشان آگاه هستند و این موضوع میتواند به مدیر بخش فروش و
کسبوکار کمک کند».
حفاریای در گذشته
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در یکشنبه بیست و هشتم خرداد ۱۳۹۱
|

مترجم: مریم رضایی
منبع: Strategy+Business
بخش نخست
هر مدیر
عاملی در آغاز کار خود، با مجموعهای از مسائل و فشارهای جدید روبهرو
میشود. مدیریت هیاتمدیره، تیم اجرایی جدید، مسائل مربوط به استراتژی و
عملکرد و گروه سهامداران، از جمله مسوولیتهای مدیر عامل در اولین سال کاری
است.
اینکه یک مدیرعامل در دوازده ماه نخست مدیریت خود، چگونه این مسائل را کنترل میکند، در موفقیت یا شکست کل موقعیت او اهمیت دارد.
شرکت
مشاوره جهانیBooz & Company در بررسی سالانه خود در مورد میزان موفقیت
مدیران، با 18 مدیرعامل از شرکتهای بزرگ در سراسر جهان - که برخی از آنها
هنوز اولین سال مدیریت خود را میگذرانند - گفت و گو کرده و از آنها
خواسته تجربیات خود را منعکس کنند. در این «میزگرد مجازی» مهمترین نظرات،
راهنمایی ها و پیشنهادهاي این افراد برای ارائه به خوانندگان، به ویژه
مدیران جدید، مطرح شدهاند. شش تن از این مدیران به سوال اول این گفتوگو
پاسخ دادهاند.
وقتی به شما اعلام کردند که به عنوان مدیرعامل شرکت انتخاب شدهاید، چطور خود را برای این وظیفه آماده کردید؟
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در یکشنبه بیست و هشتم خرداد ۱۳۹۱
|
برداشتن حجاب آزادي
لئونارد هابهَوس
مترجم: محسن رنجبر
اينجا
چندان نميتوانم براي ارائه طرحي از پيشرفت تاريخي نهضت رهاييبخش بكوشم.
تنها توجه خواننده را به نقاط مهمي كه در آنها به نظم كهنه تاخت و به
انديشههاي بنياديني كه سمت و سوي پيشروياش را تعيين کردهاند، جلب
ميكنم.

|
1. آزادي مدني
نخستين چیزی که ليبراليسم به آن حمله برد، هم منطقا و هم
نظر به آنچه در تاريخ روي داد، دولت خودسر بود و نخستین آزاديای كه باید
به دست میآمد، اين حق فرد بود كه با او طبق قانون رفتار شود. انساني كه
هيچ حق قانوني در برابر فردی ديگر ندارد، بلکه سراپا در خدمت او است و
مطابق هوس وی با او رفتار ميشود، بردهاي در مقابل آن فرد است. «بيحق»
است؛ از حق تهي است. در برخي پادشاهيهاي مردمان بربر، نظام بيحقي گهگاه
به شکلی سازگار در روابط شهروندان با شاه تحقق يافته است. در اين نظام،
مردان و زنان هرچند از حقوق مرسوم شخص و مالكيت در برابر يكديگر
برخوردارند، اما در مقابل خواست شاه هيچ حقي ندارند. شکی نیست که هيچ یک از
پادشاهان يا اربابان اروپايي، هرگز قدرتي از اين نوع نداشتند، اما
دولتهاي این قاره در زمانهاي گوناگون و در جهتهای مختلف، اختیاراتی را
به كار بستهاند يا مطالبه كردهاند كه اساسا كمتر خودسرانه نبودهاند. از
اين رو در كنار دادگاههاي قانونمند كه مجازاتهاي خاصي را براي جرايمی
تعريفشده كه انجام آنها از سوي يك فرد به واسطه شكلي قانونمند از محاكمه
ثابت شده است معین ميكنند، دولتهاي خودسر بسته به اراده و میل خود به
شكلهاي غيرقانوني گوناگوني از دستگيري، بازداشت و مجازات نيز رو ميآورند.
مجازات با فرآيند «اداري» در روسيه امروز1، زنداني كردن فرد با «برگ جلب»2
در دوره برپايي «نظام پيشين»3 در فرانسه، همه اعدامها در دوران شورش به
ميانجي آنچه حكومت نظامي خوانده ميشود و تعليق ضمانتهاي عادي و گوناگون
محاكمه فوري و عادلانه در ايرلند؛ همه چنين سرشتی دارند. دولت خودسر و
استبدادي در اين شكل، يكي از نخستين اهدافی بود که پارلمان انگليس در سده
هفده به آن حمله برد و اين نخستين آزادي شهروندان را «عريضه حق»4 و بار
ديگر، قانون 5 Habeas corpus پشتيباني میكرد. اين نكتهاي بسيار معنادار
است كه اين گام نخست در جاده آزادي، در واقع بايد چيزي نه بيش و نه كم از
مطالبه قانون باشد. لاك در بياني خلاصه از يك دوره كامل از مناقشات سده
هفده ميگويد كه «آزادي انسانها تحت حاكميت دولت اين است كه قانوني جاری6
داشته باشند كه با آن زندگي كنند، براي يكايك اعضاي آن جامعه يكسان باشد و
قدرت قانونگذارانهاي كه در آن پی ریخته شده، اين قانون را وضع كند».
به
سخن ديگر، نخستين شرط آزادي همگان، وجود معیاری براي محدوديت همگان است.
بدون محدوديتي از این دست، ممكن است برخي انسانها آزاد باشند، اما ديگران
در بند خواهند بود. شاید فردی بتواند همه خواستههایش را انجام دهد، اما
ديگران هيچ قدرت ارادهای نخواهند داشت، مگر چیزی که آن فرد مناسب ميبيند
كه انجامش را به آنها اجازه دهد. بياني ديگر از اين گفته آن است كه نخستين
شرط وجود دولت آزاد، حکومت نه از راه تعيين خودسرانه و دلبخواهي حاكم، بلكه
به واسطه قواعد ثابت قانوني است كه خود حاكم از آنها پیروی میکند. از اين
ميان این نتيجه مهم را بيرون میكشيم كه هيچ تقابل بنياديني بین آزادي و
قانون وجود ندارد. برعکس، قانون براي آزادي لازم است. البته كه قانون فرد
را به قيد ميكشد و از اين رو در لحظهای خاص و در جهتي مشخص در مقابل
آزادياش مينشيند، اما قانون به همين سان، ديگران را از رفتار با او
آنچنانكه ميخواهند، بازميدارد. قانون او را از هراس تجاوز يا اجبار
خودسرانه و دلبخواهي ميرهاند و تنها به اين شيوه و به واقع تنها به اين
معناست كه آزادي براي کل يك اجتماع دستيافتني است.
نكتهاي هست كه به
گونهاي ضمني در اين بحث بديهي گرفته شده و نبايد آن را از خاطر برد. در
اين فرض كه حكومت قانون، آزادي را براي كل اجتماع تضمين ميكند، بديهي
ميگيريم كه حكومت قانون، بيطرف است. اگر يك قانون براي دولت و يكي ديگر
براي شهروندان آن، يكي براي اشرافزادهها و يكي براي افراد عادي، يكي براي
ثروتمندان و يكي براي فقرا وجود داشته باشد، قانون آزادي را براي همه
تضمين نميكند. آزادي از اين لحاظ مستلزم برابري است. مطالبه چنین فرآيندي
در ليبراليسم از اينجا ريشه ميگيرد، چه اينكه كاربست بيطرفانه قانون را
تضمين خواهد كرد و نيز مطالبه استقلال نظام قضايي براي تضمين برابري ميان
دولت و شهروندانش از اينجا سرچشمه ميگيرد. تقاضا براي فرآيند ارزان و
دادگاههاي در دسترس به اين شيوه پديد ميآيد و امتيازهاي طبقاتي به اين
شيوه برچيده میشود.7 تقاضا براي برچيدن قدرت پول جهت خريد توانایی وكيلان
كارآزموده نيز به همين شيوه در گذر زمان در ميرسد.
2. آزادی مالي
آنچه
با آزادي قانونی پيوندی نزديك دارد و گستردهتر از آن در زندگي هر روزه حس
ميشود، مساله آزادي مالي است. خاندان استوارت8 با مالياتستاني دلبخواهي،
اوضاع را در انگلستان به بدترين شكل ممكن درآورد. جورج سوم9 با همين شيوه
بیردخور، اوضاع را در آمريكا بحراني كرد. عامل بیواسطه انقلاب فرانسه،
مخالفت اشراف و روحانيون با پذيرش سهمشان از فشار مالي بود؛ اما آزادي
مالي پرسشهایی ژرفتر را در مقايسه با آزادي قانونی در پی ميآورد. كافي
نيست كه مالياتها به ميانجي قانوني تعيين شوند كه به شكلي همگاني و
بيطرفانه به كار بسته ميشود، چون مالياتها سال به سال بر پايه نيازهاي
عمومي تغيير ميكنند و هرچند ممكن است قوانين ديگر براي دورهاي نامحدود
ثابت و پايدار بمانند، مالياتستاني به خاطر سرشت موضوع بايد قابل تنظيم و
تعديل باشد. مالياتستاني، اگر به شکلی درخور در آن بنگریم، مسالهاي است
مربوط به قوهمجريه، نه مقننه. از اين رو آزادي شهروندان در مسائل مالي به
معناي محدوديت قوهمجريه است؛ نهتنها از راه قوانين نوشتهشده و
جاافتاده، بلكه به ميانجي نظارتي مستقيمتر و پيوستهتر. خلاصه آزادي مالي
به معناي دولت مسوول است و به اين خاطر است كه غالبا بيش از آنكه اين شعار
را بشنويم كه «قانونگذاري بدون نمايندگي نميخواهيم»، اين يكي را
شنيدهايم كه «مالياتستاني بدون نمايندگي نميخواهيم». بر اين اساس از سده
هفده به اين سو دیدهایم كه آزادي مالي پاي چيزي را به ميان ميكشد كه آن
را آزادي سياسي ميخوانند.
3. آزادي شخصي
درباره آزادي سياسي
بعدا ميتوان راحتتر صحبت كرد، اما بگذاريد اينجا بگوييم كه مسير ديگري
هست كه ميتوان از آن به اين نوع آزادي راه برد و به واقع كنكاش در اين نوع
آزادي از راه آن انجام گرفته. ديديم كه حاكميت قانون، نخستين گام در راه
آزادي است. انسان وقتی توسط ديگران كنترل ميشود، آزاد نيست، بلكه تنها
هنگامي آزاد است كه به ميانجي اصول و قواعدي كنترل شود كه همه جامعه بايد
از آن پيروي كنند، چون اجتماع، ارباب حقيقي انسان آزاد است، اما اينجا تنها
در آغاز راهیم. ممكن است قانون وجود داشته باشد و هيچ تلاشي (از آن دست كه
خاندان استوارت صورت میداد) براي كنار گذاشتن قانون انجام نگيرد و با اين
حال، (1) ايجاد و حفظ قانون به اراده پادشاه يا اقليت حاكم وابسته باشد و
(2) محتواي قانون براي برخي افراد، براي بسياري از آنها يا براي همه به جز
كساني كه آن را پديد آوردهاند، ناعادلانه و ستمگرانه باشد. نكته نخست ما
را به مساله آزادي سياسي بازميگرداند كه فعلا از آن درميگذريم. دومی باب
مسائلي را ميگشايد كه بخش بزرگي از تاريخ ليبراليسم را به خود اختصاص
دادهاند و براي پرداختن به آنها بايد پرسید كه كدام نوع قوانين، قوانيني
منحصرا ظالمانه حس شدهاند و از چه لحاظ ضروري بوده كه نه تنها از راه
قانون، بلكه از راه برچيدن قانون بد و لغو اجراي ستمگرانه آنها خواستار
آزادي باشيم.
در وهله نخست، قلمرو چيزي وجود دارد كه آن را آزادي شخصي
میخوانیم - قلمرویی كه تعريفش از همه مشکلتر است، اما ميدان ژرفترين
احساسات بشر بوده. در شالوده آزادی شخصی، آزادي انديشه (آزادی از تفتيش در
باورهايي كه انسان در ذهن خود شكل ميدهد10) نشسته است؛ دژی درونی كه فرد
بايد بر آن فرمان براند، اما آزادي انديشه بدون آزادي مبادله افكار، فایده
چندانی ندارد، چون انديشه عمدتا محصولي اجتماعي است و از اين رو آزادي بيان
و قلم و مطبوعات و گفتوگوي مسالمتآميز، شانهبهشانه آزادي انديشه
ميروند. چنین نیست که چالش یا شکی درباره این حقوق وجود نداشته باشد.
نقطهاي هست كه در آن نميتوان بيان را از عمل تميز داد و ممكن است بيان
آزادانه به معناي حق ايجاد بينظمي باشد. اينجا تعيين محدوديتهاي آزادي
عادلانه، نه در نظر ساده است و نه در عمل. اين محدوديتها بيدرنگ ما را به
يكي از نقاطي ميبرند كه در آن ممکن است آزادي و نظم در كشمكش با يكديگر
باشند و آنچه مجبور به وارسی در آن خواهيم شد، تعارضهايي از اين دست است.
امكان بروز كشمكش پیرامون حق آزادي مذهب كه با آزادي عقيده پيوند دارد،
كمتر نيست. نميتوان ادعا كرد كه اين آزادي مطلق است. هيچ دولت مدرني،
مراسمي را كه شامل آدمخواري، قرباني كردن انسان يا سوزاندن زنان جادوگر
باشد، برنخواهد تافت. در حقيقت، اعمالي از اين دست كه سرچشمهشان به
شيوهاي كمابيش طبيعي اشكال گوناگون باور بدوي است كه افراد به
صادقانهترين شكل به آنها باور دارند، معمولا از سوي افراد متمدني كه
مسووليت حکومت بر نژادهاي كمتر توسعهيافته را بر دوش گرفتهاند، متوقف
میشوند. قانون انگلستان، چندهمسري در هند را به رسميت ميشناسد، اما گمان
ميكنم هندوها آزاد نیستند كه در انگلستان دو پيمان ازدواج ببندند. جنگي
كه درگرفته، براي آزادي از اين نوع نبوده است.
پس معناي اصلي آزادي
مذهبي چيست؟ از بيرون، من آن را به شکلی در نظر ميگيرم كه آزادي انديشه و
بيان را در برگيرد و حق عبادت به هر شكلي را كه به ديگران آسيب نرساند يا
نظم عمومي را بر هم نزند، به اين دو بیفزاید. به نظر ميرسد كه اين
محدودسازي، آداب و محدوديت خاصي را در بيان با خود دارد كه از توهين
غيرضروري به احساسات ديگران ميپرهيزد و به گمان من اين معنا از آزادی
مذهبی بايد امكانپذیر شود، هرچند فضايي را براي كاربردهاي تصنعی و
ناعادلانه پديد ميآورد. باز هم به لحاظ بيروني بايد به خاطر سپرد كه
مطالبه آزادي مذهبي، به زودی از رواداري صرف فراتر ميرود. تا هنگامي كه
باوري مثلا با محروم داشتن معتقدان به آن از دستيابي به مقامهای حکومتی يا
مزاياي آموزشي جريمه شود، آزادي مذهبي ناقص است. از این جنبه، باز آزادي
كامل به معناي برابري كامل است، اما اگر به جنبه دروني مساله بنگريم، روح
آزادي مذهبي بر اين مفهوم استوار است كه دين فرد با ژرفترين انديشهها و
احساساتش همسنگ است. دين محسوسترين نمود نگرش شخصي او به زندگي، به نوع
خود، به دنيا و به سرآغاز و مقصد خودش است. هيچ دين واقعي وجود ندارد كه به
اين طریق با شخصيت درهمتافته نباشد و هرچه دين بيشتر به عنوان پدیدهای
مقدس به رسميت شناخته شود، اين تعارض كه هر كس خواهد كوشید ديني را بر فردي
ديگر تحميل كند، کاملتر حس ميشود. كوشش برای این کار، اگر به درستي به
آن بنگريم، نه ظالمانه، بلكه ناممكن است. با اين همه، آنهايي دين حقيقي را
بيش از همه زير پا ميگذارند كه ميكوشند انسانها را از بيرون با
ابزارهايي مكانيكي تغيير دهند. آنها بیش از هر کس از سرشت آنچه كه به
عميقترين شكل در پياش هستند، غافلاند و دروغ در ذاتشان است.
با اين
حال اينجا دوباره اتفاقا به گرفتاريها برميخوريم. دين، شخصي است، اما آيا
همچنین تا اندازه زيادي اجتماعي نيست؟ چه چيزي بيش از باورهاي جامعه به
نظم آن زندگی میبخشد؟ اگر فردي را به خاطر سرقت چيزهاي بنجل و بهدردنخور
روانه زندان كنيم، بايد با كسي كه در باطنمان و از روی شرافت خود اعتقاد
داريم كه دل انسانها را ميآلايد و شايد آنها را به زوال ابدي ميكشاند،
چه كنيم؟ همچنين به خاطر آزادي بايد با انسانهايي كه موعظهشان، اگر در
عمل تا پايان دنبال شود، چهارميخ و چوبه مرگ را دوباره بازمیگرداند، چه
كنيم؟ بارديگر مشكل تعيين حدود وجود دارد كه بايد آن را کاملا وارسی کنیم.
اينجا فقط میگویم كه تجربه ما به راهحلي رسيده كه رويهمرفته به نظر
ميرسد كه تاكنون خوب جواب داده و ريشه در اصول دارد. فرد ميتواند آزادانه
اصول توركمادا11 يا هر دين دیگر را تبلیغ كند. انسانها نميتوانند به آن
دست فرايضشان كه حقوق ديگران را زير پا ميگذارد يا صلح را بر هم میزند،
عمل كنند. بيان آزاد است؛ عبادت، تا هنگامي كه دلبستگی شخصي را بيان
ميكند، آزاد است. اعمال مقرر شده از سوي یک دين، مادام كه به آزادي يا به
طور كليتر به حقوق ديگران دستاندازي میكنند، نميتوانند از آزادي مطلق و
تمامعيار بهرهمند شوند.
4. آزادي اجتماعي
از سویه معنوي زندگي
درميگذريم و به جنبه عملي آن رو ميكنيم. در اين وجه زندگي، ميتوان در
آغاز گفت كه ليبراليسم ناگزير بوده كه با محدوديتهايي بر فرد دست به
گريبان شود كه از سازمان سلسلهمراتبي جامعه سرچشمه ميگيرند و مقامهايي
خاص، اشكال معيني از مشاغل و شايد حق آموزش به معناي كلي كلمه يا دستكم،
فرصت آن را براي افرادي از يك رده يا طبقه خاص كنار ميگذارند. اين شرايط
در شكل افراطيتر خود، نظامی كاستي است و محدوديتها و قيودش، هم ديني يا
قانوني و هم اجتماعياند. در اروپا اين نظام بيش از يك شکل به خود گرفته
است. یکی از این اشکال، انحصار شركتها بر برخي مشاغل است که بر ذهن
اصلاحطلبان سده هجده فرانسه سايه انداخته بود. شکلی دیگر روحیه طبقاتي است
كه به شكلي ظریفتر و نامحسوستر گسترش يافته است و نگرشي خصمانه را نسبت
به كساني كه ميتوانند ترقي كنند و ترقي میکنند، پديد ميآورد و اين
روحيه، همپيماني عینیتر را در مشکلات آموزشي كه مغزهاي محروم از ثروت از
آن رنج ميبرند، مييابد. نيازي نيست نكاتي را كه براي همه آشكار است، شرح و
بسط دهم، اما دوباره بايد به دو نكته اشاره كنم. (1) بار ديگر، جدال براي
آزادي، وقتی تحقق مییابد، جدالي براي برابري نيز هست. آزادي انتخاب یک شغل
و پيگيري آن، اگر قرار است كاملا موثر افتد، به معناي برابري با ديگران در
برخورداری از فرصتهاي پيگيري چنين شغلي است. اين در حقيقت يكي از ملاحظات
گوناگوني است كه ليبراليسم را به پشتيباني از نظام ملي تحصيل رايگان
ميكشاند و با این حال، آن را در همين مسير باز هم پيشتر خواهد راند. (2)
باز هرچند ممكن است بر حقوق فرد پاي بفشاريم، اما ارزش اجتماعي شركت يا
شبهشركتي چون اتحاديه تجاري را نميتوان ناديده گرفت. تجربه، ضرورت معیاری
از نظارت جمعي در مسائل صنعتي را نشان ميدهد و در تطبيق اين دست نظارتها
با آزادي فردي، مشكلات اصولي جدياي پديدار ميشود. در بخش بعد ناگزیر
خواهیم بود که به اين مشكلات اشاره کنیم، اما يك نكته بيارتباط با اين
مرحله نيست. اين به روشني مسالهاي از جنس اصول ليبرال است كه عضويت در
شركتها نبايد به هيچ صلاحيت موروثي وابسته باشد و نبايد هيچ گونه مشكل
تصنعی براي ورود به آنها ايجاد شود و در اين ميان منظور از واژه تصنعی،
هرگونه مشكلي است كه از سرشت شغل مورد نظر برنخیزد، بلكه براي ايجاد
انحصار طراحي شده باشد. ليبرالیسم به روشنی با این محدودیت همچون همه اين
دست شيوههاي محدودسازي مخالف است.
تنها بايد اين نكته را افزود كه
محدوديتهاي جنسيتي از هر لحاظ مشابه محدوديتهاي طبقاتياند. بيترديد
مشاغلي هستند كه زنان از پس آنها برنميآيند، اما اگر چنين است، آزمون
تناسب، جهت كنار گذاشتن زنان از این دست مشاغل كفايت ميكند. «راه را به
روی زنان بگشایید»، يك كاربست، كاربستي بسيار بزرگ از «راه را به روی
استعدادها بگشایید» است و تضمين هر دوي اينها در ذات ليبراليسم نهفته است.
5. آزادي اقتصادي
گذشته
از انحصارها، در اوایل دوره مدرن با اشكال گوناگون قوانين محدودكننده،
قوانين كشتيراني و تعرفهها بر دست و پاي صنايع بند زده بودند. به ويژه
تعرفه نهتنها راه كسبوكار آزاد را میبست، بلكه ريشه نابرابري ميان
شاخههاي مختلف تجارت نيز بود. تاثير بنيادين تعرفه اين است كه با منتفع
ساختن برخي صنايع به ضرر مصرفكننده عمومي، سرمايه و نيروي كار را از
اشيايي كه این دو ميتوانند در مكاني مشخص به سودآورترين شكل در توليد آنها
به كار گرفته شوند، به اشيايي منتقل ميكند كه با سودآوري كمتري در
توليدشان به كار ميروند. اينجا نيز دوباره نهضت ليبرال، هم حمله به يك
مانع است و هم حمله به نابرابري. اين هجوم در بيشتر كشورها توانسته
تعرفههاي محلي را در هم شكند و واحدهاي تجارت آزاد نسبتا بزرگي را پي
بريزد. فقط انگلیس، آن هم تنها به خاطر برتري توليدي آغازينش است كه
توانسته كاملا بر اصل حمايتي چيره شود و حتي در اين کشور نيز اگر به خاطر
وابستگياش به كشورهاي خارجي براي تهيه غذا و مواد اوليه صنايع نبود، واكنش
حمايتگرايانه بيترديد لااقل به پيروزي گذرايي ميرسيد. چشمگيرترين
كاميابي انديشههاي ليبرال، يكي از متزلزلترين آنهاست. در عین حال، جنگي
كه درگرفته، جنگي است كه ليبراليسم همواره براي از سر گرفتنش آماده است.
اين جدال هيچ بازگشت و هيچ ضدنهضتي را درون خودِ صفوف ليبرالها به بار
نياورده است.
داستان محدوديتهاي سازماندهيشدهاي كه بر صنعت بار
ميشود، داستانی دیگر است. مقررات كهن كه چندان با شرايط زمانه نميخواندند
يا در سده هجده از رواج افتادند يا در طول سالهاي آغازين انقلاب صنعتي
رسما برچيده شدند. براي مدتي به نظر ميرسيد كه گويي كسبوكار صنعتي كاملا
بيقيدوبند، شعاری ترقيخواهانه است (پژواك آن روزگار هنوز از ميان نرفته
است)، اما تا هنگامي كه فرآيند نظارتي تازهاي آغاز نشد، محدوديتهاي
پيشين صراحتا از ميان نرفته بود.
شرايطي كه نظام كارخانهاي جديد پديد
آورده بود، مو به تن مردم عادي راست میکرد و در همان سال 1802 نخستین حلقه
از زنجيره بلند قوانيني را ميبينيم كه مجموعه قوانين صنعتياي از آنها سر
برآورده كه سال به سال زندگي كارگر را در روابطش با كارفرما با جزئياتی
دقيقتر پي ميگيرند. بسياري از انسانهايي كه با ليبراليسم همدل بودند، به
نخستين مراحل اين نهضت با شك و بياعتمادي مينگريستند. هدف نهضت بيترديد
حمايت از جانب ضعيفتر بود، اما شيوهاي كه در اين ميان در پيش گرفته شد،
با آزادي قرارداد تعارض داشت. حال آزادي فرد بالغ عاقل (حتي فردگرايان پر و
پا قرصي چون كوبدن ميپذيرفتند كه داستان كودكان فرق میکند) متضمن حق
انعقاد آن دست قراردادهايي بود كه به نظر ميرسيد منافع خود او را به
بهترين شكل برميآورند و هم حق و هم وظيفه تعيين مسیرهای زندگياش را براي
او در خود داشت. قرارداد آزادانه و مسووليت شخصي، تقریبا در قلب كل نهضت
ليبرال نشستهاند. شك و ترديدهايي كه ليبرالهای بسيار زیادي درباره نظارت
بر صنعت به ميانجي قانون حس ميكنند، از اينجا ريشه ميگيرد. با اين همه در
گذر زمان، سرسختترين هواخواهان ليبراليسم نهتنها گسترش كنترل عمومي در
عرصه صنعت و توسعه مسووليت جمعي در موضوع آموزش و حتي تغذيه كودكان، تامين
مسكن جامعه صنعتي، مراقبت از بيماران و سالخوردگان و تامین ابزارهاي اشتغال
دائمي را پذيرفتهاند، بلكه مشتاقانه آنها را مطرح کردهاند. به نظر
ميرسد كه ليبراليسم از اين جهت، به وضوح راه رفته را بازگشته است و بايد
موشکافانه به اين مساله بپردازيم كه آيا اين تغيير، دگرگوني در اصول است يا
در كاربست آنها.
آنچه پيوند نزديكي با آزادي قرارداد دارد، آزادي تجمع
است. اگر انسانها مادام كه به يك طرف سوم آسيب نرسانند، با يكديگر پيماني
ببندند كه به نفع هر دو سو باشد، ظاهرا موافقت ميكنند كه در شرايطي يكسان و
براي دستيابي به منافع مشترك خود، هميشه همراه با يكديگر عمل كنند. به
بيان ديگر ميتوانند انجمن تشكيل دهند. با اين همه، تواناييهاي انجمن از
اساس با تواناييهاي افرادي كه آن را شكل ميدهند، بسیار فرق دارد و تنها
با تكلف و ملانقطيبازي حقوقي است كه ميتوان براي كنترل رفتار انجمنها
طبق اصول برگرفته از روابط افراد و به شكلي درخور اين روابط كوشيد. ممكن
است انجمنی چنان قدرتمند شود كه دولتي درون دولت شكل دهد و در شرايطي برابر
با دولت درآویزد. ميتوان تاريخ برخي جوامع انقلابي، سازمانهاي اجتماعي و
حتي شماري از تراستهاي آمريكايي را ذكر كرد كه نشان ميدهند اين خطر زاده
توهم نيست. افزون بر آن، ممكن است يك انجمن با ديگران و حتي با اعضاي خود
ستمگرانه رفتار كند و كاركرد ليبراليسم اين باشد كه به جاي پشتيباني از حق
انجمن در برابر محدوديت برآمده از قانون، از فرد در برابر قدرت انجمن حمايت
كند. در حقيقت اصل آزادي از اين لحاظ شمشيری دو دم است و اين كاربست
دوگانه در تاريخ بازتاب يافته. با اين حال، آزادسازي اتحاديههاي تجاري كه
از سال 1824 تا 1906 طول كشيد و شايد هنوز کامل نشده، در اصل نهضتي
رهاييبخش بود؛ چون به اتحاد نياز بود تا كارگر را در جايگاهي نسبتا برابر
با كارفرما بنشاند و نیز به این خاطر که قانون به واقع هيچگاه نميتوانست
جلوي اتحادهاي ضمنی كارفرماها را بگيرد. اين نيز دوباره نهضتي رو به سوي
آزادي از رهگذر برابري بود. از سوي ديگر در حالي كه به اتحادهاي سرمايه كه
ممكن است بياندازه قدرتمندتر باشند، به درستي با بياعتمادي نگريسته شده
است، هيچگاه نميتوان تواناییهای سركوبگرانه اتحاديههاي تجاري را
ناديده گرفت. در اين رفتار هيچگونه ناهمخواني با اصول وجود ندارد، بلكه
دركي درست از تفاوتی واقعي در شرايط در آن نهفته است. رويهمرفته ميتوان
گفت كه کارکرد ليبراليسم، نه حفظ حق عمومي تشكيل آزادانه انجمن، بلکه تعریف
حق در هر مورد به شيوهاي است كه بيشترين برابري و آزادي واقعي را ممكن
سازد.
6. آزادي خانوادگي
در ميان همه انجمنهاي درون دولت،
اجتماع كوچك خانواده، عامترين انجمن و داراي پرقدرتترين حيات مستقل است.
دولت استبدادي در خانواده استبدادي بازتاب مييافت كه در آن، مرد خانواده
در مرزهايي گسترده، ولينعمت مطلق شخصيت و دارايي زن و فرزندان بود. نهضت
رهاییبخش مبتني است بر (1) تبديل زن خانواده به فردي كاملا مسوول كه
ميتواند داراييهايش را خود نگه دارد، كسي را تحت پيگرد قانوني قرار دهد
يا خود تحت پیگرد قرار گيرد، كسبوكاري را به نفع خود راه اندازد و از
حمايت شخصي كاملي در برابر شوهرش برخوردار شود؛ (2) رسميتبخشي به ازدواج
تا هنگامي كه به قانون بر مبنايي كاملا قراردادي نگريسته میشود و واگذاشتن
جنبه آييني ازدواج به دستورات دینی كه دو طرف به آن باور دارند و (3)
تدارك مراقبت جسمي، روحي و اخلاقي از كودكان كه بخشي از آن با وضع
مسووليتهاي مشخص بر دوش والدين و مجازات آنها در صورت غفلت از اين
مسووليتها و بخشي ديگر با بسط نظام آموزشي و بهداشتي عمومي انجام ميگيرد.
دو گرايش نخست، نمونههایی به قدر كافي عادي از وابستگي آزادي و برابري
به يكديگر هستند. به سومي غالبا به عنوان يك گرايش سوسياليستي نگريسته
ميشود تا يك گرايش ليبرالي و در حقيقت كنترل دولت بر آموزش، مسائل اصولي
ژرفي را به بار ميآورد كه هنوز كاملا حل نشدهاند.
به طور كلي اگر
آموزش كاري است كه دولت حق دارد انجامش دهد، در مقابل حق انتخاب از ميان
مسيرهاي آموزش نيز وجود دارد كه ناديدهگرفتنش زيانبار است و روش ايجاد
سازگاري ميان اين دو هنوز نه در ميدان نظر و نه در عمل به خوبي تعيين نشده
است. با اين همه من با جان و دل باور دارم كه مفهوم عمومي دولت به مثابه
پدری که بیش از حد مراقب فرزندانش است، كمابيش به همان اندازه واقعا
ليبرالي است كه سوسياليستي است. اين مفهوم بنيان حقوق كودك، پشتيباني از او
در برابر بيتوجهي پدر و مادر، برابري فرصتهایی كه او در مقام شهروند آتي
مطالبه خواهد كرد و آموزش او براي تصدي جايگاهش به عنوان فردي رشديافته
در نظام اجتماعي است. آزادي بار ديگر پاي كنترل و محدوديت را به ميان
ميكشد.
7. آزادي محلي، نژادي، ملي
از كوچكترين واحد اجتماعي گذر
میکنیم و به بزرگترين آن ميرسيم. بخش بزرگي از نهضت آزاديبخش را جدال
ملتها با حكومت بيگانگان شکل میدهد. شورش اروپا عليه ناپلئون، مبارزه
ايتاليا در راه آزادي، سرانجامِ شهروندان مسيحي تركيه، آزادي سياهان و
نهضتهاي ملي در ايرلند و هند، نمونههايي از اين كشاكشاند. بسياري از اين
نبردها مساله آزادي را در سادهترين شكل آن بازتاب ميدهند. مساله آزادي
خيلي وقتها مساله تامين ابتداييترين حقوق براي طرف ضعيفتر بوده و هست و
آنهايي كه اين كشش و گيرايي را در خود حس نكردهاند، نه منطق یا اخلاقی
ضعیف، بلكه تخيلی نارسا دارند، اما در پی جنبشهای ملي، پرسشهايي بس دشوار
سر برميآورد. ملت جدا از دولت چيست؟ چه نوع وحدتي را پي ميريزد و چه
حقوقی دارد؟ اگر ايرلند يك ملت است، اولستر12 هم هست؟ و اگر اولستر ملتي
بريتانيايي و پروتستان است، نيمه كاتوليك آن چه ميشود؟ تاريخ در بعضي
نمونهها پاسخ عملي به ما داده و از اين طريق نشان داده كه فرانسويها و
بريتانياييها با وجود همه مشاجرات تاريخي و همه تفاوتهايي كه در باورهاي
مذهبي، زبان و ساختار اجتماعي خود دارند، با برخورداري از موهبت دولت
مسوول، با ملت كانادا یکی شدهاند و با آن جوش خوردهاند. تاريخ، اين باور
را كه آلمان يك ملت است، توجيه كرده و بر اين گفتههاي اهانتبار مترنيخ كه
ايتاليا يك اصطلاح جغرافيايي بوده، گرد تمسخر پاشانده است، اما تعیین
اينكه چگونه بايد از تاريخ پيشي گرفت و چه حقوقي را بايد به ملتي داد كه
ادعا ميكند واحدي خودمختار است و حق تعيين سرنوشتش را در دست دارد،
سادهتر است. ترديدي نيست كه گرايش عمومي ليبراليسم، پشتيباني از استقلال و
خودمختاري است، اما هنگامي كه با مساله تقسیم و درهمپيچيدگي گروههاي
مختلف روبهرو ميشود، ناچار است براي پاسخ به این سوال که مرزهاي استقلال و
خودسامانی را چگونه بايد كشيد، بر آموزههای ملموس تاريخ و بينشهای عملي
حاصل از سیاستدانی تكيه كند. با اين همه يك آزمون تجربي هست كه به نظر
ميرسد ميتوان آن را به شكلي عمومي به كار گرفت. اگر بتوان بر ملتي
ضعيفتر كه در ملتي بزرگتر يا قويتر ادغام شده، با قانون عادي كه براي هر
دو طرف اين پيوند قابليت كاربست دارد، حكومت كرد و همه اصول عادي آزادي در
اين ميان برآورده شوند، اين چينش ميتواند براي هر دو اين گروهها بهترين
حالت باشد، اما هنگامی که اين نظام شكست ميخورد و دولت پيوسته وادار
ميشود كه به قانونگذاري فوقالعاده توسل جوید يا شايد بر نهادهاي خود قید
زند، مساله حالتي اضطراري پیدا میکند. در شرايطي از اين دست، برقراري
ليبرالانديشترين دموكراسي معادل حفظ نظامي است كه اصول خود را تحليل
خواهد برد. هربرت اسپنسر اشاره ميكند كه فاتح آشوري كه در برجستهكاريها
به تصویر کشیده شده كه زندانيانش را با طناب پيش ميبرد، خود به آن طناب
مقيد شده است. او تا هنگامي كه قدرتش را حفظ ميكند، آزادياش را از كف
ميدهد.
پرسشهايي نسبتا مشابه درباره نژاد كه بسياري افراد آن را به
اشتباه با مليت خلط ميكنند، سر برميآورد. تا هنگامي كه به حقوق اوليه
دلمشغوليم، سوالی درباره نگرش ليبراليسم نميتواند به وجود آيد. هنگامي كه
به قدرت سياسي كه بايد ضامن اين دست حقوق باشد میاندیشیم، پرسشهاي
چالشزا پديدار ميشوند. آيا سياهان توان ذهني و اخلاقي براي استقلال يا
شركت در دولتي خودمختار دارند؟ تجربه كيپکولونی13 به اين پرسش، پاسخ مثبت
ميدهد. به گمان من تجربه سياهان در آمريكا پاسخی نامطمئنتر به این سوال
میدهد. گسترش ظاهرا درست حقوق انسان سفيدپوست به سياهپوستها ميتواند
بهترين شيوه براي به تباهي كشاندن سیاهان باشد. نابودسازي رسوم قبيلهاي با
عرضه مفاهيم مالكيت فردي یا اداره آزادانه زمين ميتواند سودمندترين روش
براي فرد مصادرهكننده باشد. در تمام روابط با ملتهاي ضعيفتر در فضايي
حركت ميكنيم كه كاربرد رياكارانه واژههاي پرطمطراق، تضعيفش كرده است. اگر
واژه برابري بر زبانها جاري شود، منظور، سركوب از راه گونههای عدالت
است. اگر از قيموميت سخن به ميان آيد، به نظر ميرسد كه منظور، نوعي از
قيموميت است كه دامنهاش به غازهاي پروار هم گسترش يافته. در چنين فضايي
شايد امنترين راه، تا هنگامي كه اصول و نتايج اصلا كارگر ميافتند، اين
است كه بر عناصر مساله چشم بدوزيم و در هر بخش از دنيا جانب شيوهاي (هر چه
باشد) را بگيريم كه در محافظت از انسان «رنگينپوست» در برابر خشونت شخصي،
شلاق، سلب مالكيت و گذشته از هر چيز، تا هنگامي كه شايد هنوز مطرح باشد،
در برابر خود انسان سفيدپوست كامياب باشد. تا وقتی انسان سفيدپوست كاملا
ياد نگرفته كه بر زندگي خود حكم براند، بهترين كاري كه ميتواند با انسان
تيرهپوست انجام دهد، اين است كه هيچ كاري با او نداشته باشد. از این لحاظ،
روز ليبراليسم سازندهتر هنوز نرسیده.
8. آزادي بينالمللي
اگر
عدم مداخله بهترين كار براي بربرها است، بسياري از ليبرالها گمان
بردهاند كه اين كار به طور كلي در مسائل بينالمللي، بهترين حكمت است.
بعدا در اين ديدگاه كنكاش خواهيم كرد. در اينجا تنها ذكر ميكنم كه (1)
مخالفت با استفاده از زور كه همه حكومتهاي استبدادي به آن گرايش دارند، در
ماهيت ليبراليسم است. (2) ايستادگي در برابر استبداد نظاميان، يكي از
لازمههاي عملي ليبراليسم است. نه تنها نيروي نظامي ميتواند مستقيما با
آزادي دشمني كند، چنانكه در روسيه كرد، شيوههاي ظريفتری نيز چنانكه در
اروپاي غربي ديديم، وجود دارد كه روحيه نظامي از راه آن به جان نهادهاي
آزاد ميافتد و منابع عمومي را كه ميتوانند در راه پيشرفت تمدن صرف شوند،
به سوي خود ميكشد. (3) به همان نسبت كه دنيا آزاد ميشود، كاربرد زور
معنايش را از دست ميدهد. تجاوز، اگر قرار نيست در شكلي خاص از فرمانبرداري
ملي گسترش یابد، هدفي نخواهد داشت.
9. آزادي سياسي و حاكميت عمومي
پرسشي
که در بنيان همه اين سوالات مربوط به حق قرار دارد، اين است كه اين حقوق
را چگونه بايد تامین كرد و محافظت نمود. با اعمال مسووليت مجري و
قانونگذار در سطح اجتماع به مثابه يك كل؟ چنین پاسخي کلی است و يكي از
راههاي پيوند نظريه عمومي آزادي، مكتب حق راي عمومي و حاكميت مردم را نشان
ميدهد. با اين حال اين پاسخ همه احتمالاتي را كه در اين مورد امكانپذير
است، در برنميگيرد. ممكن است مردم به عنوان يك كل به حقوق خود بياعتنا
باشند و نتوانند آنها را مدیریت كنند. شايد بر چیرگی بر ديگران، سلب مالكيت
از ثروتمندان يا هر شكلي از بلاهت يا خودكامگي جمعي استوار باشند. كاملا
ممكن است كه حق راي محدود بتواند نتايجي بهتر از حق راي گستردهتر را از
لحاظ آزادي عمومي و پيشرفت اجتماعي به بار آورد. حتي در انگلستان نيز اين
ديدگاهي پذيرفتني و معقول است كه گسترش دامنه حق راي در سال 1884 براي چند
سال مایه توقف گسترش آزادي در جهات گوناگون شد. اصل حاكميت عمومي بر چه
نظريهاي استوار است و در چه محدودهاي اعتبار دارد؟ آيا بخشي از اصول
عمومي آزادي و برابری است يا پاي انديشههايي ديگر را نيز به ميان میكشد؟
اينها از جمله پرسشهايي است كه گريزي از واكاوي در آنها نداريم.
تا
اینجا مراحل اصلي نهضت ليبرالي را در مروري بسيار كوتاه گفتهایم و نخست
اشاره كردهايم كه اين نهضت با زندگي همبود و همگام است. به فرد، خانواده و
دولت دلمشغول است. با صنعت، قانون، دين و اخلاق ارتباط دارد. اگر فضای
کافی داشتيم، نشان دادن تاثير اين نهضت بر ادبيات و هنر و توصيف نبرد آن با
عرف، رياكاري و حمایت، تلاشش در راه ابراز وجود آزادانه و در راه واقعيت
سخت نبود. ليبراليسم مولفهاي همهجاگير از ساختار زندگي دنياي جديد است.
ثانيا يك نيروي تاريخي اثرگذار است.
اگر اثرگذارياش هيچ جا كامل نيست،
تقريبا همه جا دارد پيش ميرود. چنانكه در اروپا منهاي روسيه، در مستعمرات
بريتانيا و در آمريكاي شمالي و جنوبي ميبينيم يا چنانكه تازگیها در
امپراتوري روسيه و در جايجاي قاره پهناور آسيا ميبينيم، وضع مدرن، همان
جامعه استبدادي پيشين است كه بيش يا كم به خاطر جذب اصول ليبرالي تغيير
كرده است. نكته سوم اينكه بر پایه خود اين اصول، ليبراليسم را در هر بخش به
مثابه گرايشي بازشناختهايم كه نامش تا اندازهاي بر آن دلالت دارد؛ نهضت
آزادسازي، پاكسازي موانع، گشايش مسيرهايي براي جريان فعاليتهاي آزاد و
خودانگيخته حياتي.
رابعا ديدهايم كه در تعداد زيادي از موارد، آنچه از
يك جهت نهضتي براي آزادي است، از جهتی ديگر گرايشي به برابري است و
همنشيني هميشگي اين اصول تاكنون تاييد شده. نكته آخر اينكه در سوي ديگر،
موارد فراواني را ديدهايم كه تعريف دقيقتر آزادي و معناي دقيق برابري در
آنها كنگ ميماند و كار ما بحث درباره آنها خواهد بود. افزون بر آن،
بيترديد به ليبراليسم عمدتا در جنبه اوليه و منفيترش نگريستهايم. به آن
همچون نيرويی نگاه كردهايم كه درون جامعه قديمي كار ميكند و با سست كردن
پيوندهايي كه ساختار این جامعه بر فعاليتهاي انساني تحميل ميكرد، آن را
اصلاح ميكند. با اين همه بايد پرسيد كه چه طرح اجتماعي سازندهاي، هر چه
باشد، ميتواند بر پايه اصول ليبرالي شكل گيرد و اينجاست كه معناي كاملتر
اصول آزادي و برابري پديدار ميشوند و شيوههاي كاربرد آنها را درك
ميكنيم. مساله حاكميت عمومي نيز به نيازي مشابه اشاره داشت.
از اين رو
مسير باقي كارهايي كه بايد انجام دهيم، به روشني معين است. بايد به
بنيانهاي ليبراليسم بپردازيم و ببينيم كه چه نوع ساختاري را ميتوان روي
شالودهاي كه اين بنيانها به دست ميدهند، برافراشت. با پيگيري رد نهضت
دورانساز انديشه ليبرالي در مراحل خاصي كه به روشني مشخص شدهاند، به اين
مساله خواهيم پرداخت. خواهيم ديد كه انديشمندان چگونه در پي هم به مسائلي
كه بیان کردهایم، پرداختهاند و چگونه راهحلهاي محدود، فرصت
كندوكاوهاي عميقتر را به دست دادهاند. با پيگيري مسيري كه نهضت واقعي
انديشهها ما را به سوي آن ميراند، به مركز و قلب ليبراليسم خواهيم رسيد و
تلاش خواهيم کرد كه مفهومي از مباني آيين ليبرال به مثابه نظریهای مثبت و
سازنده درباره جامعه را شكل دهيم. سپس اين مفهوم را درباره ديگر مسائل مهم
سياسي و اقتصادي روزگار خود به كار خواهيم بست و اين کار دستآخر سبب
ميشود كه بتوانيم جايگاه كنوني ليبراليسم به مثابه يك نيروي زنده در دنياي
مدرن و چشمانداز تبديل آرمانهاي آن به واقعيت را برانداز كنيم.
پاورقيها
1) این مقاله نخستین بار در سال 1911 نوشته شده است.
2)
lettre de cachet: نامهاي با امضاي پادشاه فرانسه و با امضاي دوم يكي از
وزرا كه با مهر پادشاهي (cachet) بسته ميشد و دستورات مستقيم شاه را كه
غالبا براي انجام اقدامات و صدور احكام خودسرانه و غيرقابل استيناف داده
ميشد، در خود داشت.
3) ancien régime: نظام سياسي و اجتماعي كه پيش از انقلاب سال 1789 در فرانسه حاكم بود.
4)
Petition of Right: يكي از اسناد مهم مشروطه انگليسی كه در 7 ژوئن 1628 به
تصويب رسيد و آزاديهاي خاصي را براي شهروندان كه پادشاه از تعرض به آنها
بازداشته ميشود، برميشمرد.
5) Habeas Corpus Act: اصطلاح Habeas
Corpus در زبان لاتيني به اين معناست كه «بدن تو از آن تو است». بر پايه
اين قانون که در سال 1679 در دوران حکومت شاه چارلز دوم در انگلستان تصویب
شد، زندانيها ميتوانند از حبس غيرقانوني يا به بيان ديگر از حبسي كه بدون
علت يا مدرك كافي است، آزاد شوند.
6) standing rule: قانون مربوط به
جزئیات اداره یک جامعه که با رای اکثریت پدید میآید و تا هنگامی که اکثریت
دوباره با رای خود آن را اصلاح نکرده یا از میان برنداشته است، پابرجا
میماند.
7) در انگلستان سده هفده، «امتياز كليسا» هنوز بهانهاي خوب
جهت بخشودگي حكم براي تعدادي از جرايم بود. در آن روزگار هر كس كه سواد
خواندن داشت، ميتوانست ادعاي امتياز كند و اين ويژگي امتيازی براي طبقه
تحصيلكرده داشت. شرط خواندن كه قالبی رسمی پیدا کرده بود، در سال 1705
برچيده شد، اما در سده هجده اشراف و روحانيون در مراتب مقدس همچنان
ميتوانستند روحاني بودن خود را در دادگاه در توجيه وقوع جرم مطرح كنند و
بايد سده نوزده در ميرسيد تا آخرين بازماندههاي اين امتيازات دستآخر
برچيده شود.
8) خانداني سلطنتي كه از 1371 تا 1714 ميلادي در اسكاتلند و از 1603 تا 1714 در انگلستان حكم ميراند.
9)
جورج سوم (1820-1738) پادشاه بريتانياي كبير و ايرلند (1820-1760) و نوه
جورج دوم كه سياستهايش به ناخشنودي در مستعمرات آمريكايي انگلستان دامن زد
و به انقلاب 1776 در آنجا انجاميد.
10) به فصلي جالب در Liberalisme
امیل فوگه (نویسنده و منتقد ادبی فرانسوی، 1916-1847) بنگريد كه میگوید
اين گفته رايج كه انديشه آزاد است، با هرگونه تفتيش عقیدهاي كه فرد را به
آشكارسازي باورهايش وادارد و اگر اين باورها خوشايند تفتیشگر نباشند، فرد
را جريمه كند، نفي ميشود.
11) Torquemada، توماس دو تورکمادا
(1498-1420)، راهب دومینیکی اسپانیایی که در سال 1487 به عنوان مفتش بزرگ
منصوب شد و در دوران قدرت او هزاران نفر کشته یا شکنجه شدند.
12) Ulster، منطقهای تاریخی و پادشاهی باستانی در شمال ایرلند که امروزه یکی از چهار استان این کشور است.
13)
Cape Colony، یکی از استانهای سابق در جنوب آفریقای جنوبی که در سال 1652
هلندیها در آن ساکن شدند، در 1814 به انگلستان واگذار شد و در 1994 به
سه استان جدید تقسیم گردید.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در:
وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه بیست و هفتم خرداد ۱۳۹۱
|
نوشته : Michael A. Olguin
مترجم: مهدی سریرچی
منبع Inc
این ترفن
دها به شما کمک میکنند با مشتریانتان روابطی دیرپا و مستحکم برپا کنید تا در زمانهای خوب و بد در کنار شما باقی بمانند.
برای برنده شدن یک پروژه جدید، زحمات زیادی تحمل میشود، فارغ از اینکه
فعالیت شما در چه بخش و فضایی باشد باید چشم انداز اولیه به درستی ترسیم
شود، تماسهای ابتدایی بادقت انجام شوند، برنامه توسعه استراتژیک از قبل
طرح ریزی شده باشد، ملاحظات بودجهای در نظر گرفته شده باشد و یک برنامه
زمانی عملی ایجاد شده باشد.
متاسفانه تمام این کارها میتواند قبل از
اینکه جوهر قرارداد خشک شود بیثمر بمانند و ادامه کار متوقف شود. این حالت
در صورتی رخ میدهد که بعد از برنده شدن پروژه وقت، انرژی و تعهد کاری
لازم را در مدیریت انتظارت مشتری به کار نگیرید.
برای اطمینان از اینکه
چنین اتفاقی برای شما رخ ندهد شش کلید طلایی برای توسعه انتظارات مشتریان
را در نظر داشته باشید و با ایجاد روابط بلند مدت با مشتریان در زمانهای
سخت و دست اندازهای جاده آنها را
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۱
|

نویسنده: بری مولتز
مترجم: سیمین راد
بخش فروش یکی از مهمترین
جنبههای هر کسبوکار موفق است. امروزه همگان اذعان دارند که علاوه بر
مدیریت و بازاریابی، باید جایگاه ویژهای را برای بخش فروش باز کرد. با این
حال، هنوز مقالات و مباحث زیادی به مساله فروش در بازار اختصاص داده نشده
است. پژوهشهای لازم برای تقویت این بخش به قدر کافی نیستند.
حتی نمیتوان پژوهشهای صورتگرفته درباره بخش
بازاریابی و مدیریت را با پژوهشهای صورتگرفته درباره بخش فروش مقایسه
کرد. در واقع، بخش فروش مسائل، مشکلات و معضلهای خاص خودش را دارد:
فروشندگان شرکتهای بزرگ و کوچک بیش از سایر بخشها با مردم معمولی سر و
کار دارند.
بخشهای خرید و فروش رابط اصلی بین شرکتها هستند. به همین
خاطر، نکات تازهای در مورد این بخش مطرح میشود که تفاوت زیادی با مسائل
بخشهای دیگر دارد. باید بتوانیم کارمندان بخش فروش را به
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در سه شنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۱
|

مترجم: رویا مرسلی
منبع: HBRگفتوگو درباره دستمزد ميتواند
فرآیند مشکلی باشد. از طرفی ميخواهید مطابق با ارزش کاری که انجام ميدهید
حقوق دریافت کنید و از طرف دیگر میل ندارید کارفرمای آینده خود را
برنجانید یا او را وحشت زده كنيد.
چنین وضعیتی در بازار کار مشکل امروز حتی پیچیدهتر
هم ميشود. وقتی پیشنهادهای کاری محدود هستند و جویندگان کار زیاد، شاید هر
پیشنهادی را که دریافت ميکنید بپذیرید؛ اما این کار اغلب اقدام چندان
هوشمندانهاي نیست.
افراد خبره چه ميگویند
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در یکشنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۱
|

سايت تحليلي برندز ارزشمندترين برندهاي خودروي جهان را در سال 2012 معرفي کرد.
براین
اساس برند بی.ام.و با 24 ميليارد و 623 ميليون دلار قيمت به عنوان
ارزشمندترين برند خودروي جهان معرفي شد. اين در حالي است كه تويوتا به دليل
آسیبهای ناشی از بحران ژاپن در سال گذشته با افت 10 درصدی ارزش برندش
مواجه شده و در رده بندی کلی در بین خودروسازان در رتبه دوم جای گرفت. ارزش
برند تویوتا 21 میلیارد و 779 میلیون دلار اعلام شد.
ارزش برند مرسدس
بنز نیز 16 میلیارد و 111 میلیون دلار برآورد شد تا این شرکت نیز رده سوم
را به خود اختصاص دهد. همچنين برندهاي هوندا، نیسان، فولكسواگن، فورد،
آئودي، هيونداي و لکسوس نیز ردههاي بعدی ارزشمندترین برندهای خودرو جهان
را بهدست آوردند.ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه بیستم خرداد ۱۳۹۱
|
محققان مدرسه بهداشت و پزشکی گرمسیری لندن:
مردم ایران جزء ۱۰ کشور چاق و پرخور دنیا هستند
خبرگزاری
فارس: 10 کشور نخست دنیا از نظر پرخوری عبارتند از: آمریکا، روسیه، مصر،
مکزیک، آلمان، برزیل، بریتانیا، آرژانتین، ترکیه و ایران که بر اساس آمار
منتشر شده در ایران 2 میلیون نفر دارای اضافه وزن
برچسبها:
نتايج تحقيقات بازارادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه نوزدهم خرداد ۱۳۹۱
|

پنج پرسشي که مدیران برای به حداکثر رساندن تاثیر بازاریابی بر درآمد خود باید در نظر داشته باشند
ﺩ ﺩ ﺩ مترجم: مریم رضایی
منبع: McKinsey، مه 2012
بهرغم افزایش
فشارهای شدید مالی و ادامه چالشها در فضای اقتصادی جهان، مدیران بازاریابی
در سراسر دنیا تلاش میکنند روشهایی را برای انتقال اطلاعات به کار ببرند
که رسانههای جدید در اختیار آنها قرار میدهند و اثر آنها را از طریق
ابزارها و رویکردهای تحلیلی جدید اندازهگیری کنند.
بیشتر آنها دراین راه در حال پیشرفت هستند. اما پنج
پرسش اساسی در مسیر این جستوجو مطرح میشوند تا به وسیله آن بازگشت
هزینههای بازاریابی برآورد شود. بازاریابها برای اینکه به پیشرفت واقعی
برسند، به جای درگیر شدن با بحثهای بیهوده در مورد ارزش و قطعیت این
اندازهگیری، بهتر است این سوالات را مد نظر قرار دهند و با مدیران
مجموعه خود همراه و همراستا شوند.
1) این روزها دقیقا چه چیزی مشتری را تحت تاثیر قرار میدهد؟
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه هفدهم خرداد ۱۳۹۱
|
بازاريابي يك علم و حرفه كاملا تخصصي است. امروزه ديگر نميتوان اين وظيفه
خطير را به فرد بدون صلاحيت علمي و حرفهاي محول ساخت. اگر بخواهيم براي
رسيدن به موفقيت در كسبوكار سه اولويت مهم براي خود تعيين كنيم، بدون شك
بازاريابي بايد در صدر اولويتهاي ما قرار گيرد.
بديهي است اگر مردم ما را نشناسند و در مورد محصولات يا خدمات ما آگاهي و
شناخت نداشته باشند، قادر به خريد از ما نخواهند بود. علت عمدهاي كه باعث
ميشود بسياري از شركتها در تصويرسازي و جذب مشتري با ناكامي روبهرو شوند
آن است كه مديران آنها نميدانند بازاريابي را از كجا شروع كنند و قطعات
اين پازل را چگونه در كنار يكديگر قرار دهند يا اينكه قادر نيستند انگيزه
خود را حفظ و
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه هفدهم خرداد ۱۳۹۱
|

طلیعه لطفیزاده
در میانه سال 2010، تام سستی تصمیم گرفت برای کسبوکارش «Bandals» که زیر فشار هزینههای سرسام آور، بسیار تضعیف شده بود، کاری کند.شرکت او در روچستر آمریکا واقع شده است. این شرکت
کمی پس از بحران اقتصادی در سال 2008 کار خود را با تولید صندلهای زنانه
با رویه قابل تعویض، آغاز کرد. چیزی از شروع کار شرکت نگذشته بود که افزایش
15 تا 30 درصدی تولید و مواد اولیه، اولین ضربهاش را به این شرکت نوپا
وارد کرد.
آقای سستی تصمیم گرفت راهی برای خروج از بحران پیدا کند. «ما
باید به سطحی از تولید میرسیدیم و آنقدر سطح تولیداتمان بالا میرفت
(صرفه به مقیاس) که دیگر مشکلی برای پرداخت هزینههای ثابتمان نداشته
باشیم.» برای رسیدن به این هدف، او دو راه را در نظر گرفت – ارائه محصولی
جدید یا صادرات محصول به
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در سه شنبه شانزدهم خرداد ۱۳۹۱
|
ایسنا - جنرالموتورز تفاهمنامهاي را به منظور تبليغ برند شورولت خود با محبوبترين باشگاه فوتبال جهان امضا كرد.
بزرگترين
خودروساز آمريكا اعلام كرده كه از اين پس براي تبليغات محصولاتش به جاي
مسابقات فوتبال آمريكايي سوپربال در بازيهاي جهاني فوتبال سرمايهگذاري
كند.
در همين راستا جنرالموتورز تفاهمنامه حمايت مالي را با باشگاه فوتبال
منچستر يونايتد امضا كرده كه البته جزئيات دقيق اين تفاهمنامه اعلام نشده
است. جنرالموتورز قصد دارد از طريق باشگاه منچستر يونايتد خودروهاي شورولت
خود را تبليغ كند. برآورد ميشود كه منچستر يونايتد داراي دستكم 659
ميليون هوادار ثبت شده در سراسر جهان باشد. به گزارش خبرگزاري فرانسه،
جنرالموتورز به ويژه براي فروش خودروهاي شورولت خود به بازار چين اميد
دارد. جايي كه منچستر يونايتد در آن حدود 108 ميليون هوادار دارد.
تهیه شده در:
وب نوشت پنگان
برچسبها:
بازاريابي ورزش

نوشته شده توسط سپهر برادران در سه شنبه شانزدهم خرداد ۱۳۹۱
|

پس از انجام یک نظر سنجی، که توسط مجله ی consumer reports، انجام شده بود،
میانگین مصرف سوخت، با کسب 40 درصد از آرا، مهمترین فاکتور برای خرید یک
خودرو اعلام شد.
به گزارش وب سایت «مجله ماشین»، کیفیت ساخت با 17 درصد،
امکانات ایمنی با 16 درصد، و قیمت با 14 درصد، سه فاکتور بعدی مورد نظر
خریداران اعلام شده است. ضمن اینکه تنها 6 درصد از شرکت کنندگان به عملکرد
فنی خودرو به عنوان مهمترین فاکتور برای خرید یک خودرو رای داده اند.
حمیدرضا انصاری تهیه شده در: وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه پانزدهم خرداد ۱۳۹۱
|
يك بنياد بينالمللي فعال در حوزه مشاوره كسبوكار با اين
پيشبيني كه «موتور اقتصاد جهان در حال خروج تدريجي از دست كشورهاي
توسعهيافته است» اعلام كرد: در حال حاضر 600 شهر در دنيا تحت عنوان «گروه
600» موتور 60 درصد توليد ناخالص جهاني محسوب ميشوند كه در اين گروه تعداد
شهرهايي كه به غولهاي اقتصادي شهرت دارند، قابلتوجه است. مطالعه بنياد
«مككينزي» نشان ميدهد، تا سال 2025 شهرهايي از جنوب و شرق جهان به عنوان
تازهوارد به اين گروه اضافه ميشود؛ طوري كه 136 شهر جديد فقط از چين وارد
شهرهاي برتر اقتصاد دنيا خواهد شد.
سهم
غالب توليد ناخالص جهاني تا 5 سال پيش در اختيار ابرشهرهاي متعلق به
كشورهاي توسعهيافته بود اما حالا موتور اقتصادي دنيا به دست كشورهاي
نوظهور افتاده؛ طوري كه مطابق پيشبيني يك بنياد بينالمللي
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه پانزدهم خرداد ۱۳۹۱
|
مورخین درباره طبیعت سیاسی و اقتصادی اجتماعی انقلاب فرانسه اختلاف نظر
دارند. تفسیرهای متداول مانند تفسیر ژرژ لوفور این انقلاب را نتیجه برخورد
بین طبقه اشرافی فئودالی و اعضای سرمایهگرای طبقه متوسط جامعه دانستهاند.

|
بعضی از تاریخدانان استدلال میکنند که طبقه اشرافی قدیمی به حکومت پیشین
در برابر اتحادی از اعضای طبقه متوسط جامعه و روستاییان آزرده و
حقوقگیران شهری تسلیم شدند. با این حال تفسیری دیگر ادعا میکند که انقلاب
نتیجه از کنترل خارج شدن حرکتهای اصلاحی گوناگون اشرافی و مربوط به قشر
متوسط جامعه بوده است. مطابق این نظریه این حرکتها همزمان با حرکتهای
مردمی حقوقگیران شهری جدید و روستاییان ایالتنشین بودند. اما هرگونه
اتحاد در بین قشرها تصادفی و اتفاقی بوده است. (۱۱) اما خيلي از تاریخدانان
بسیاری از خصوصیات حکومت پیشین را از دلایل انقلاب دانستهاند.
دلایل اقتصادی:
•
لويی پانزدهم جنگهای بسیاری کرده بود که فرانسه را به نزدیکی ورشکستگی
رسانده بود و لویی شانزدهم در زمان انقلاب آمریکایی از مستعمرهنشینها
حمایت کرده بود که وضع بد مالی حکومت را بدتر کرده بود و بدهی ملی را بالا
برده بود. صدمههای اجتماعی حاصل از جنگ شامل بدهی سنگین جنگ با شکستهای
نظامی سلطنت و کمبود خدمات برای سربازان از جنگ برگشته بدتر شد.
• داشتن
سیستم اقتصادی بیکفایت و منسوخ که قدرت اداره بدهی ملی فرانسه را نداشت
که نتیجه و عامل تشدیدکننده آن سیستم مالیاتی ناتوان فرانسه بود. رعیت
میبایست 55 درصد عایداتش را بابت مالیات مستقیم به شاه میداد. نتیجه
اینکه دهقانان یک پنجم عایدات خود را مالک میشدند.
• کلیسای کاتولیک،
بزرگترین ملکدار کشور، بر محصولات مالیاتی به نام دیمه وضع کرده بود.
دیمه در حالی که شدت افزایش مالیات دولت را کمتر کرده بود، گرفتاری
فقیرترین مردم را که روزانه با سوءتغذیه دست به گریبان بودند بیشتر کرده
بود.
• خرجهای اشرافی و آشکار دربار لویی شانزدهم و ماری آنتوانت در
ورسای با وجود فشار مالی بر مردم. در کتاب لويی شانزدهم: ملکه ماری آنتوانت
تالیف پیر ژیل به نقل از انقلابیان به این مطلب که در این زمان پریشانی و
قحطی، شاه یا شکار میکند یا به قفلسازی و آهنگری مشغول است و ملکه مشت
مشت و صندوق صندوق از خزانه ملت برداشته خرج هوا و هوس خود میکند، اشاره
شده است.
• فقر عمومی: در طول قرن 18 و بهویژه در سالها و دهههای
پایانی آن فقر عمومی رو به گسترش بود. در کتاب تاریخ انقلاب فرانسه آمده
است که مزد واقعی که نیمی برای نان و به طور کلی دو سوم آن برای غذا صرف
میشد، در طول قرن دائما کاهش مییافت. در حالی که در همین زمان دستمزدها
17 درصد افزایش یافت و این به آن معنا است که مزد حقیقی در طول مدت 50 سال
به طور متوسط 24 درصد کاهش یافته بود. آمار بیکاری زیاد و قیمت بالای نان
که باعث میشد مقدار بیشتری پول برای غذا خرج شود و به دیگر زمینههاي
اقتصادی نرسد. قحطی و سوءتغذیه گسترده که احتمال مرگ و مریضی را بیشتر
میکرد.
به طور کلی، فقر عمومی به علاوه فساد محصول در اثر باد و باران و
قحطي سالهاي 1788 و 1789 و زمستان سخت سال 1789 افراد را برای شورش تحریک
میکرد.
نبود بازرگانی داخلی و موانع زیاد گمرکی
تجمل فوقالعاده
در دربار: در اطراف شاه حدود 17 هزار نفر به عنوان درباری و با تجملات
فوقالعاده زندگی میکردند. حدود 16 هزار نفر از اینان، خدمات شخصی شاه و
خانوادهاش را به عهده داشتند. بهجز شاه، ملکه و فرزندانشان، برادران و
خواهران، عمهها، خالهها، پسر عموها و دخترعموهای شاه نیز از این خدمات
برخوردار میشدند. عده کثیری نیز در دربار شغل ثابتی نداشتند و از دربار
انعام و مستمری میگرفتند یا منتظر دریافت مشاغل دیوانی بودند. تجمل
فوقالعاده دربار نتیجهای جز خالی شدن خزانه و گسترش فقر دربر نداشت.
مالیاتهاي سنگین
رعایا
و مزرعهداران تنگدست میبایست مالیاتهای سنگینی پرداخت میکردند و
کارگرانی که در شهرها زندگی میکردند نیز همانند آنان در فقر و فلاکت
میزیستند. اشرافزادگان و کشیشان مالیات اندکی پرداخت کرده و اغلب یا کار
نمیکردند یا بسیار کم کار میکردند. در سال 1788 افزایش قیمت مواد غذایی
بر اثر برداشت اندک محصولات کشاورزی، بسیاری از مردم فقیر را ناتوان از
پرداخت مالیاتهایشان کرده بود.
نقش عوامل خارجی در وقوع انقلاب فرانسه
نویسندگان
زیادی بر این اعتقادند که اثرات انقلاب آمریکا بر وقوع انقلاب فرانسه
گسترده بوده است. اروپايیها و از جمله فرانسویان، از راههاي مختلف مانند
مطبوعات، بحثهای محافل ماسونی، تبلیغات آمریکايیها مثل فرانکلین وزیر
مختار آمریکا در فرانسه و جفرسون و هزاران نفر دیگر و گزارشهاي سربازان
اعزامی به هنگام بازگشت از آمریکا، با انقلاب فوق آشنا شدند. به نظر میرسد
انقلاب آمریکا بیشتر در زمینه گسترش روحیه انقلابی در فرانسه نقش داشته
است. وقایع این دوران خصوصا انقلاب آمریکا، مردم فرانسه را به تفکر در مورد
شیوه اداره کشور خودشان واداشت. بسیاری از مردم خواستار آزادی بیشتر از
حکومت مطلقه پادشاه بودند. درباره نقش سایر عوامل خارجی در انفلاب فرانسه
نیز مطالب زیادی نوشته شده و به خصوص به نقش انگلیسیها اشاره شده است.
انگلیسیها از گذشته با فرانسویها رقابت میکردند و شرکت فرانسه در جنگ
استقلال آمریکا این امر را تقویت کرده است.
حمایت قدرتهاي بزرگ از حکومت پیشین
در
زمان وقوع انقلاب فرانسه رقابت شدید سیاسی، اقتصادی و نظامی بین قطبهاي
قدرت اروپایی در جریان بود از این روی انگلیس از بحران داخلی فرانسه که
منجر به تضعیف قدرت سیاسی آن میشد خشنود بود. روسیه نیز در کنار اتریش
سرگرم تجزیه لهستان بود و تضعیف لویی شانزدهم را در راستای منافع خود
میدید؛ بنابراین نهتنها کسی از پادشاه فرانسه در برابر انقلاب پشتیبانی
نکرد بلکه همسایگان تا حدودی زمینه فعالیت انقلابیون را فراهم آوردند.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در:
وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه پانزدهم خرداد ۱۳۹۱
|
کشمکش سنت و تجدد در بازار غذا
گروه تاریخ اقتصاد- فاطمه باباخانی: تاریخ پرفراز و نشیب شکلگیری صنایع
مدرن در ایران گوشههای تاریک و روشن بسیار دارد. در باب صنعت نساجی و
الگوبرداری از صنایع انگلیس و هند کمابیش کتابهايي نوشته شده و نتایج
تحقیقاتی مبسوطی هم در دست است، اما تاریخ برخی صنایع دیگر از جمله صنعت
غذا در حاشیه مانده و فراموش شده است.

|
با این حال هنوز کسانی هستند که ميتوانند به نخستین روزها و سالهاي
مدرنسازی تولید غذا گواهی دهند. شاهرخ ظهیری یکی از همین افراد است. او
دومین کارخانه تولید سس و انواع کنسرو را شش ماه پس از راهاندازی یک و یک
– با مدیرعاملی هدایت- تاسیس کرد. نام مهرام برای همه خانوادهها امروز
یک نام آشناست. پشت این نام و برند بزرگ و معتبر مردی است که سالهاي
جوانیاش را در سمت مدیریت یک کارگاه کوچک 13نفره سپری کرد و در مسیر عمر و
به سپیدی گرویدن موها، کارگاهش را چنان توسعه داد که از آن کارخانههايي
در گوشه گوشه کشور روییدند. شاهرخ ظهیری مردی است که معتقد است راه توسعه و
پیشرفت کشور را باید در صنعت غذا جستوجو کرد. به گفته او آدمیان همواره
نیاز به غذا دارند و ميتوان با سرمایهگذاری و حمایت از این بخش و باز
گذاشتن دست کارآفرینان برای ایران 100 میلیونی سالهاي نه چندان دور اشتغال
و آرامش را پدید آورد. در دفتر کارش با او درباره تاریخچه صنعت غذا به
گفتوگو نشستیم. آنچه ميخوانید بخشهايي از این گفتوگو است:
* دهه
1340، دهه خاصی در تاریخ ایران است. در این زمان همزمان با تب نوگرایی و
تغییر الگوهای مصرف، اصلاحات ارضی نیز در ایران اتفاق افتاد؛ اصلاحاتی که
به طور مستقیم بر تولید مواد اولیه مورد نیاز صنعت غذا تاثیر ميگذاشت. این
صنعت در آن دوران دارای چه ویژگیهايي بود؟
در آن دهه ما به دو دلیل در
صنعت غذا عقب مانده بودیم. اول اینکه که تعداد زنان شاغل در ایران بسیار
کم بود و آنها هنوز وارد بازار کار نشده بودند. به این ترتیب ما در فضای
مردانهای به سر ميبردیم. به تدریج که صنعت رشد پیدا کرد و زنان از
خانهها خارج شده و وارد اجتماع شدند ضرورت استفاده از غذاهای کنسروی در
جامعه پیدا شد. پیش از آن دوران زنان عمدتا خودشان غذا را در منزل تهیه
ميکردند و خریدن غذا آن هم به شکل کنسروی امر خوشایندی نبود. مساله دومی
که در صنعت غذا وجود داشت این بود که تولد کنسرو و مواد این چنینی در ایران
با کمپوتها و کنسروهای سبزیجات آغاز شد. از آنجا که عموما برای تهیه این
کمپوتها از میوههاي نامرغوب و زیر درختی استفاده ميشد مردم اعتماد
چندانی به محصولات بستهبندی شده نداشتند و وقتی هم که غذا به جرگه صنعت
کنسرو در ایران پیوست با همان نگاه بدبینانه از طرف مشتریان دنبال شد.
اولین کنسرو چه زمانی وارد ایران شد و اولین تولیدکننده کنسرو در ایران چه کسی بود؟
در
ابتدای سال 1300 تا 1301 اولین کنسروها از سوی ارامنه روسیه به ایران آمد
که کنسرو خاویار بادنجان بود. در اوایل حکومت رضا شاه اولین کارخانه
کنسروسازی در شاهی آن زمان و قائمشهر فعلی به دست مرحوم استپانیان که از
همان ارامنه روسیه بود، در ایران تاسیس شد؛ اما با توجه به دلایلی که
پیشتر گفتم در ایران بازار خوبی نداشت. در سالهاي بعد به دلیل ارتباط
بیشتر با کشورهای اروپایی بازار چاشنیها درایران گسترش یافت و رونق گرفت.
کسانی که با تجربه زندگی در خارج از کشور آشنا بودند ميدانستند که در آنجا
چاشنیها به عنوان یکی از ملزومات هر وعده غذایی جایگاه خاصی دارند؛
بنابراین سعی کردند که آن را در بازار ایران نیز جا بیندازند. از دیگر
کسانی که جزو پیشگامان صنعت کنسرو در ایران به شمار ميآید، ميتوان به
ابوالقاسم عظیمی و حاج حسن مدنی (مدیرکارخانه شمشاد) اشاره کرد. بعدها ما
نیز به آنها پیوستیم؛ اما اینها کسانی بودند که پیش از دهه 40 کار در این
صنعت را آغاز کرده بودند.
در آن دهه که شما وارد صنعت غذا شدید و
مهرام را تاسیس کردید، چه کارخانههايي وجود داشت. به نظر ميرسد هنور
بازار رقابتی شکل نگرفته بود و نیاز جامعه همه طرف عرضه را معطوف به خود
کرده بود ؟
من در اواخر دهه چهل کار خود را در این صنعت شروع کردم و
مهرام را راهاندازی کردم. حدود شش ماه قبل از ما کارخانه «یک و یک» با
مدیریت آقای ایرج هدایت کار خود را آغاز کرده بود. این کارخانه برای جا
انداختن صنعت کنسرو در ایران خیلی خدمت کرد و به نوعی به جنگ سنت و
غذاهای سنتی رفت. اقدامی که در آن دوران خیلی متهورانه بود و من خودم این
را به آقای هدایت گفتم. به عنوان مثال شما فرض کنید که 50 سال پیش
قورمهسبزی که یک غذای سنتی ایرانی است در قوطیهاي کنسرو قرار ميگرفت و
خانوادهها ميتوانستند آن را تهیه کنند. خب مسلما این برای جامعه آن زمان
چندان خوشایند نبود. (هرچند که آقای هدایت محصول خود را با بهترین کیفیت به
بازار عرضه ميکرد) به همین دلیل بود که کارخانه «یک ویک» در آن دوران
نتوانست موفقیتی را در بازارهای داخلی کسب کند، بنابراین اقدام مهمی که
آقای هدایت کرد این بود که بازار محصولش را از داخل به خارج کشور سوق داد و
در این زمینه موفقیت قابل توجهی کسب کرد. مشتریان این کارخانه در آن زمان
اغلب ایرانیانی بودند که در خارج از کشور زندگی ميکردند و به این ترتیب
ميتوانستند غذای ایرانی را در ممالک مختلف تهیه کنند. با افزایش صادرات و
اقبال عمومی ایرانیان خارج از کشور به غذاهای کنسروی، بازار این محصول به
تدریج جای خود را نیز در عرصه داخلی باز کرد. چندی پس از «یک و یک»، مهرام
به بازار آمد و چاشنیهاي غذایی را به بازار عرضه کرد. در این زمان ذهن
مردم آرام آرام از بدبینی گذشته نسبت به محصولات کنسروی تغییر پیدا کرد و
اعتماد و خوشبینی جایگزین آن شد. پس از ما نیز عدهای از تحصیلکردگان
آمریکا در مشهد اقدام به تاسیس کارخانهای به نام چینچین کردند که چون
افراد تحصیلکرده در راس آن بودند، توانستند محصولات خوبی را تولید و در
ترویج این صنعت موثر باشند.
یکی از اتفاقاتی که در دهه 50 شمسی در ایران
افتاد مقولهای به نام اقتصاد سلامت بود که در این دهه در مدارس مطرح شد.
آیا این مساله را ميتوان از عوامل موثر در گسترش صنایع غذایی در ایران
عنوان کرد؟
تنها ميتوان از این طرح به عنوان یکی از عوامل موثر در رونق
بازار غذا نام برد. در آن دوران دولت هم برنامهای برای توسعه صنعت غذا
نداشت، بلکه این نیاز جامعه بود که رشد این صنعت را شتاب بخشید.
در آن دهه علینقی عالیخانی به عنوان وزیراقتصاد فعالیت ميکرد، رابطه او با صنعتگران و فعالان بخش خصوصی چگونه بود؟
در
آن زمان ساختار اجتماعی به گونهای شکل گرفته بود که هر فردی کار خودش را
ميکرد و در امور بازرگانی نیز ممانعتی برای انجام کار وجود نداشت.
بنابراین بخش خصوصی در چنین فضایی تلاش ميکرد که خود را با جامعه پیشرفته
انطباق دهد. ما در آن دوران فرمولهاي مربوط به تولید را از خارج وارد
ميکردیم و تلاش ميکردیم با ارائه محصول با کیفیت در بازار رقابت با
خارجیها باقی بمانیم.
الان هم باید دولت توجه داشته باشد که باید غذای
100 میلیون نفر را تا 10 سال آینده تامین کند. غذا مورد نیاز دنیا است و
تنها صنعتی است که توان رقابت با خارج را دارد. کشاورز ما باید به فروش و
سود کالای خود امیدوار باشد؛ ضمن اینکه این بخش واجد بالاترین میزان
اشتغال در سطح کشور است.
از نظر جنابعالی موتور پیشرفت صنعت غذا در ایران چه زمانی به حرکت در آمد؟
وقوع
انقلاب اسلامی یکی از عواملی بود که رشد گسترده در صنعت غذا را به همراه
داشت. در این دوران درهای کشور به روی کالاهای خارجی بسته شد؛ ما تاپیش از
آن باید با رقبای خود از کشورهای اروپایی و آمریکا رقابت ميکردیم که این
امر کار را برای تولیدکنندگان نوپای داخلی بسیار مشکل کرده بود. به این
ترتیب با وقوع انقلاب اسلامی صنایع غذایی داخل به سرعت رشد کردند. به عنوان
مثال مهرام از یک واحد تولیدی در یک منطقه خاص به واحدهای تولیدی در کل
کشور توسعه یافت که هر کدام از این کارخانهها کار تخصصی خود را انجام
ميدادند. ما در آن دوران در شیراز آبلیمو، در تنکابن کنسانتره پرتقال، در
تهران کنسرو سبزیجات و در قزوین که مرکز اصلی شرکت بود کارخانه رب گوجه
فرنگی و سس مایونز را راه انداخته بودیم. به عبارت دیگر مهرام که در
ابتدای کار با 13 کارگر و یک میلیون تومان سرمایه کار خود را شروع کرده
بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به واحدهای بزرگ با نزدیک به 50 هزار
کارگر توسعه یافت. در همان زمان واحدهای تولیدی دیگر به غیر از مهرام نیز
شکل گرفت که با سرمایهگذاری خوب و کار موفق توانستند صنعت غذای کشور را به
رشد و ترقی برسانند؛ به طوری که امروز ما شاهدیم که صنایع غذایی به عنوان
یکی از موفقترین صنایع ما عمل ميکنند.
ما در همان سالهاي ابتدایی
انقلاب اسلامی، با جنگ تحمیلی مواجه شدیم، با توجه به نیاز مبرم جبههها به
غذاهای کنسروی، وقوع این پدیده چه تاثیری بر صنایع غذایی در کشور داشت؟
همانطور
که شما هم به آن اشاره کردید جنگ تحمیلی یکی از عواملی بود که موجب رشد
صنعت غذا در کشور شد. این صنعت در طول این دوران یکی از صنایعی بود که
بهترین و بیشترین خدمات را به جنگ ارائه داد. من درآن زمان عضو کمیته غذای
جنگ بودم، ما خودمان در مهرام هر ماه یک کامیون مواد غذایی به جبههها
ارسال ميکردیم.
شما خودتان خاطرهای از جنگ دارید؟
در همان سالها
ما یک دستگاه «فر» از کشور سوئد خریده بودیم که همزمان ميتوانست نزدیک به
یک تن مرغ که چاشنی به آن افزوده شده بود را آماده بستهبندی کند. یک روز
دوستان رزمنده نزد ما آمدند و گفتند با توجه به فضای جبهه و گرمای هوا که
موجب کپکزدگی نان در مدت زمان کوتاه ميشود، به این دستگاه نیاز دارند. من
نیز این دستگاه را در اختیار آنها گذاشتم. چون این دستگاه ميتوانست علاوه
بر مرغ سایر مواد غذایی را نیز آماده و بسته بندی کند. سالها بعد این
دستگاه را همان دوستان به من برگرداندند؛ در حالی که همه بخشهاي آن از
شلیک گلوله سوراخ سوراخ شده بود و من ميتوانم بگویم که این یادگاری من از
دوران جنگ است.
به نظر ميرسد در بخش صنایع تبدیلی خلأ سرمایه گذاری خارجی زمینههاي تاریخی دارد، نظر شما چیست؟
در
این صنعت نیاز چندانی به سرمایهگذار خارجی نبوده و در غیاب سرمایهگذاران
خارجی رشد خوبی داشتهایم. در ایران تنها در زمینه آب معدنی، فرانسویها
سرمایه گذاری کردند. «نستله» نیز جزو معدود صنایع غذایی است که سرمایهگذار
خارجی دارد و نمونه دیگر آن هم کارخانه رب گوجه فرنگی در کرمانشاه است که
سرمایهگذاران اماراتی سهامدارش هستند. محصولات آن هم عمدتا به بازار دبی
صادر ميشود.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در:
وب نوشت پنگان

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه پانزدهم خرداد ۱۳۹۱
|