
مترجم: حسين راستگو
شهرياران كاتالونيا
بحثي رايج بين آدمهاي خوره فوتبال اين است كه آيا بارسلونا - كه هوادارانش آن را بارسا ميخوانند - بهترين تيم فوتبال باشگاهي است كه دنيا تا به حال به خود ديده؟ آيا از سانتوس دهه 1960 (كه پله در آن بازي ميكرد) بهتر است؟
ازايسيميلان دهه 1990 چطور؟ پاسخ اين پرسش به گونهاي قطعي كه مايه افتخار و سربلندي طرفداران اين تيم باشد، روشن نيست، اما بيترديد اكنون بارسا بهترين تيم دنياست و معياري است كه ديگر تيمهاي فوتبال بايد خود را با آن بسنجند.
اين نشانهها را در نظر بگيريد. بارسا اخيرا رقيب قديمياش، رئال مادريد را پشت سر گذاشت و قهرماني ليگ اسپانيا را از آن خود كرد. همچنين به خاطر اينكه ليونل مسي، بهترين بازيكن دنيا را دارد، به خود ميبالد. در 28 ماه مه هم در بازي پاياني ليگ قهرمانان اروپا در ورزشگاه ويمبلي حاضر شد و (اگر چه احمقانه بود كه منچستريونايتد را دست كم بگيريم) اما احتمال پيروزي آن به روشني
بيشتر بود.بارسا در كنار اينها يك دستگاه پولسازي هم هست. اين تيم كه در سال 2010-2009 درآمدي معادل 398 ميليون يورو (488 ميليون دلار) داشت، در فهرست دلوات از پردرآمدترين باشگاههاي فوتبال دنيا، بعد از رئال مادريد در رده دوم قرار دارد (پارسال درآمد رئال 439 ميليون يورو بود). بارسا در چهار سال گذشته درآمد خود را دو برابر كرده. سال گذشته قراردادي پنجساله را به مبلغ حداقل 165 ميليون يورو با اسپانسري قطري به نام «سرمايهگذاري ورزشي قطر» امضا كرد كه بر پايه آن، لوگوي تجاري اين بنگاه نيز براي نخستين بار روي پيراهنهاي اين تيم نقش ميشود. بارسا و رئال همچنين به اين خاطر كه بخش بسيار نامتناسبي از درآمدهاي پخش تلويزيوني مسابقات لاليگا، ليگ برتر اسپانيا را دريافت ميكنند، نسبت به ديگران مزيت دارند. با وجود همه اينها هيچ كس نميداند كه بارسا چه قدر سودآوري دارد و چه قدر بدهكار است؟چگونه باشگاهي كه در يكي از كشورهاي داراي نرخ بالاي بيكاري در اروپا قرار دارد، خود را به قدرت اول در محبوبترين ورزش دنيا تبديل كرده؟ يك پاسخ روشن اين است كه اين تيم در ورزشي بازي ميكند كه آدمهاي دمدميمزاج فوقالعاده زيادي در آن وجود دارند؛ اما بارسا همواره توپ را در حال حركت حفظ ميكند، مالكيت آن را در بخش بزرگي از زمان بازي در اختيار دارد و حريفانشان را زير فشاري دائم ميبرد، اما يك پاسخ ديگر هم براي اين پرسش وجود دارد كه تا اين اندازه آشكار نيست و دلالتهايي فراتر از زمين بازي دارد. بارسا راهحلي ويژه براي برخي از بحثانگيزترين مسائل نظريه مديريت ارائه داد. توازن درست ميان ستارهها و ديگر اعضاي تيم كدام است؟ آيا بايد استعدادها را بخريم يا بايد آنچه را كه داريم، بپرورانيم و بيشتر كنيم؟ چگونه ميتوانيم علايق مصرفكنندگان را مهار كنيم و جايگاه برندمان را بهبود بخشيم؟ چگونه ميتوان مزاياي دسترسي جهاني و ريشههاي محلي را با يكديگر تركيب كرد؟
بارسا بيشتر از هر تيم بزرگ ديگري در دنيا بر پروراندن بازيكنان خود تاكيد دارد، اما ديگر تيمهاي فوتبال اغلب شبيه سازمان ملل هستند - مثلا در فهرست يازده بازيكن اصلي آرسنال معمولا تنها دو بازيكن بريتانيايي وجود دارد. در مقابل، فهرست اعضاي بازيكنان بارسا هنوز در چمبره بازيكنان محلي است و اغلب در رختكن اين تيم به زبان كاتالونيايي صحبت ميشود. هشت تا از بازيكنان برتر تيم، محصول لاماسيا، مدرسه فوتبال همين باشگاه هستند. مسي، بازيكن آرژانتيني كه در سنين كودكي به بارسلونا آمد و جوزف (پپ) گوارديولا نيز در ميان همين افراد هستند. لاماسيا جايگاهي ويژه در ميان مدارس فوتبال دارد. مدرسهاي رو به گسترش است كه به همان اندازه كه بر مهارتهاي بازي فوتبال تاكيد ميكند، به پرورش شخصيت بازيكنان نيز اهميت ميدهد. دانشآموزان اين مدرسه به شكلي پايانناپذير درباره اهميت روحيه تيمي، ازخودگذشتگي و پشتكار آموزش ميبينند. همچنين به آنها ياد داده ميشود كه بارسا چيزي «بيش از يك باشگاه» است و مظهر غرور كاتالونياست كه در سالهايي كه اسپانيا زير فشار نظام فاشيستي فرانكو ناله ميكرد، اين منطقه را سرزنده و شاد نگه داشت. هواداران اين تيم همواره بنرهايي را در دست ميگيرند كه اين عبارت روي آنها نوشته شده: «كاتالونيا اسپانيا نيست».
بارسا از اين ايده كه چيزي «بيش از يك باشگاه» است، براي پروراندن رابطهاي دوسويه با هوادارانش استفاده كرده. مالكان آن، نه سهامداران يا غولهاي اقتصادي خارجي، بلكه هوادارانش هستند كه تعدادشان اكنون 150 هزار نفر است. مديريت باشگاه به مجمعي پاسخگو است كه 2500 عضو آن به شكل تصادفي انتخاب ميشوند و 600 عضو ديگرش باسابقهتر از همه هستند. بارسا غير از فوتبال از ورزشهاي پرشمار ديگري نيز پشتيباني ميكند و موزهاي محبوب در شهر بارسلونا دارد. بعد از يكي از بردهاي تازه اين تيم، بيش از يك ميليون نفر براي ابراز شادي خود به اين موزه آمدند.
اسلوب مديريتي بارسا با انديشه دو نظريهپرداز تحسينشده همساز است. بوريس گرويسبرگ از دانشكده كسبوكار هاروارد هشدار داده كه شركتها به جاي آنكه به شكلدهي و بسط تيمهاي خود بپردازند، بيش از حد به استخدام ستارهها دلمشغول شدهاند. او تحقيقي جالب را درباره تحليلگران موفق والاستريت كه از يك بنگاه به بنگاهي ديگر رفتهاند، انجام داده و به اين نتيجه رسيده است كه كارآيي تحليلگراني كه شركت خود را تغيير ميدهند، بيدرنگ كاهش مييابد. با وجود همه فخرفروشيهاي اين تحليلگران، به نظر ميرسد كه موفقيت آنها به همان اندازه كه به تواناييهاي ذاتيشان بستگي دارد، به همكارانشان نيز وابسته است. جيم كالينز، نويسنده كتاب «Good to Great» بر اين باور است كه راز موفقيت بلندمدت شركتها، پروراندن مجموعهاي از ارزشهاي ويژه است. با وجود همه صحبتهايي كه درباره تنوع و جهانيسازي ميشنويم، گفته كالينز اغلب به معناي پيشرفت از درون و بهرهگيري از ريشههاي عميق محلي است.
نام زيبا
بارسا همچنين راهي را در پروراندن برند خود-كاري سخت در عصر اينترنت كه شايعات در آن فراوان شده و اعتماد چنداني وجود ندارد-باز كرده. به گفته بنگاه تبليغاتي واياندآر، نسبت برندهاي مورد اعتماد مصرفكنندگان از 52 درصد در سال 1997 به 22 درصد در 2008 كاهش يافته است و شكلهاي سنتي تبليغات كارآيي خود را از دست ميدهند. براي مقابله با اين دشواري، برخي از بنگاهها ميكوشند كه مصرفكنندگان را در فرآيند توسعه برند خود وارد كنند. شركت توليدكننده اسباببازي لگو، علاقهمندان به اين اسباببازيها را براي كار با طراحانش به ادارات خود دعوت ميكند. فروشگاه سودا از خريداران هميشگي خود ميپرسد كه از نگاه آنها چه چيزي را بايد بفروشد، اما تاكنون هيچ كس به اندازه بارسا در اعطاي نقش مستقيم به مشتريان خود در اتخاذ تصميمهاي بزرگ پيش نرفتهاست.
بارسا به نوبه خود اشتباه نيز كرده است. اين باشگاه تلاش براي گسترش شبكه جذب نيروي خود از طريق پايهگذاري يك آكادمي فوتبال در آرژانتين را رها كرده. سنتگراها نگران آن هستند كه بارسا روح كاتالونيايي خود را فداي معاملات بزرگ تجاري كند. همچنين فوتبال كسبوكاري پيشبينيناپذير است. بارسا در اوايل سال 2000 روزگاري بد را از سر گذراند و يك ركود ديگر ميتوانست باعث كاهش شديد طرفداران خارجي آن كه آدمهايي دمدميمزاج هستند، شود يا حتي آنها را سرسپرده چلسي كند. اين امر ميتوانست به سقوط ناگهاني درآمدهاي اين باشگاه بينجامد، اما در حال حاضر بارسا بر بام دنيا ايستاده؛ نمونهاي نه از توانايي ورزشي، بلكه از مديريت هوشمند.
منبع: اكونوميست