
مترجم: سریما نازاریان
پاسخ مطالعه موردی هفته گذشته
در یک سازمان تولید نرمافزار، کارکنان سازمان که عضو اتحادیه هستند، از سازمان انتظار دارند که آنها را در سود فروش نرمافزارهایش شریک کند و سازمان هم که برای مدت طولانی عادت کرده است که به کارکنان حقوق ثابتی بدهد، بااين موضوع مخالفت میکند.
سوالاين است که آيا اين سازمان باید بااين اتحادیه قرارداد ببندد یا هزینههای رفتن کارکنانش را متحمل شود؟
درگیر جنگی علیه کارکنان خود سازمان شدن، هرگز استراتژی عاقلانهاي نیست.
موردكاوي اين هفته برخی سوالات اساسی را به صحنه میآورد. متاسفانهاين موردكاوي نمیگوید که سازمان مسلما از همان ابتدا سعی میکرد که کارکنان علیه سازمان یک اتحادیه تشکیل ندهند.
امروز، 91 درصد کسبوکارها زمانی که کارکنان اتحادیهاي را تشکیل میدهند، واکنشی که نشان میدهند، مجبور کردن کارکنان به شرکت کردن در سخنرانیهایی علیه اين اتحادیهها است. در یکی از هر چهار سازمان، نتيجه تشکیلاين اتحادیهها، اخراج کردن کارکنان است. حتی زمانی که کارکنان یک سازمان بالاخره موفق میشوند اتحادیه مورد نظرشان را تشکیل دهند، باز هم به احتمال یک سوم سازمان هرگز موافقت نمیکند که بااين اتحادیه قراردادی ببندد.اين تلاش همه گیر برای از میان بردن اتحادیهها، به خوبی توضیح میدهد که چرا کارکنان همواره سعی دارنداين اتحادیهها را برقرار نگه دارند.
تاثير اين اتحادیهها بر کارکنان سازمانها کاملا مشهود است. حتی با وجوداينکه تعداد کارکنان عضو اين اتحادیهها همواره در حال کم شدن است، هنوز هم کارکنانی که با قرارداد اتحادیهاي استخدام شدهاند، 28 درصد بیشتر از همکارانی که عضو اتحادیه نیستند درآمد کسب میکنند. تفاوتهای دیگری هم هستند که حتی بیشتر از اين مورد به چشم میآیند. کارکنان عضو اتحادیهها، به احتمال 52 درصد بیشتر از کارکنانی که عضواين اتحادیهها نیستند تحت پوشش بیمه سازمان قرار میگیرند و احتمالاينکه آنها پس از بازنشستگی از سازمان حقوق بازنشستگی بگیرند، سه برابر کارکنانی است که عضواين اتحادیهها نیستند، ولی کارکنان تنها افرادی نیستند که در جنگ علیه اتحادیهها ضرر میبینند؛ در نهایت خود کسب و کارها هم ضررهایی متحمل میشوند.
اگرچه مدیرعاملهایی که همواره در جنگ با اتحادیهها بودهاند همیشه ستارههای وال استریت بودهاند، ولی درگیر جنگی علیه کارکنان خود سازمان شدن، هرگز برای يك سازمان استراتژی عاقلانهاي نیست. در واقع، همان طور که رقبای خارج از مرزهای ما کشف کردهاند، داشتن کارکنانی که عضو اتحادیههای کارگری هستند میتواند به سازمان در رسیدن به موفقیت کمک کند. طبق تحقیقاتی که انجام شده است، کاهش شدید کارکنان عضو اتحادیهها از سال 1979 تا سال 2005 باعث شده است که سازمانهای آمریکایی سرعت رشد کمتری نسبت به رقبای اروپایی خود داشته باشند که در آنها 60 درصد کارکنان عضواين اتحادیهها هستند. نکته دیگراين است که خروجی هر نفر ساعت کار در نروژ، فرانسه و بلژیک که در آنها 80 درصد کارکنان عضو اتحادیههای کارگری هستند، بسیار بالاتر است.
سازمانهای هایتک اکثرا اين دادهها را نادیده میگیرند، چرا که بسیاری از مدیران آنها هرگز مدیریت یک سازمان عضو اتحادیهها را به عهده نداشتهاند.اين موضوع بسیار تاثر برانگیز است، اگر آنها به حرفهای کارکنانشان گوش میکردند، شاید متوجه میشدند که چیزی که کسب و کارشان نیاز دارد، یک اتحادیه است. همان طور که کارکنان دانش محور به شما خواهند گفت، صنایعی که زمانی خودشان را متفاوت از دیگران میپنداشتند و بهاين موضوع افتخار میکردند، حالا، هیچ فرقی با سایر صنایعی که انتخابهایشان را بر اساس هزینه و نه ارزش انجام میدهند، ندارند.اين کارکنان به شما نشان خواهند داد که اگرچه موفقیتهای گذشتهاين سازمانها بر اساس استعدادهای کارکنانشان بنا شده بود، امروز کارفرمایان کمیهستند که به افزایش استعدادها و تواناییهای کارکنانشان اهمیت میدهند.
در سازمانهای کوتاه نگری مانند مایکروسافت که کارکنانشان را به عنوان کارکنان موقتی دائمیاستخدام میکردند، مشکلات بسیاری به وجود آمده است. چرا کهاين کارکنان در واقع استخدام سازمانی هستند که آنها را به صورت کوتاه مدت به مایکروسافت فرستاده است و به همین دلیل هم مستقیما به مزایا و پاداشها و حقوق پرداختی سازمان دسترسی ندارند. درست است که استفاده از قراردادهای کارکنان باعث شده است که برخی ازاين کارکنان در حالی که از سازمانی به سازمان دیگر ميروند ازاين شرایط سوءاستفاده کنند، ولی تعداداين افراد بسیار کم است و اکثرا ترجیح میدهند سازمانشان را ترک نکنند.
با پیوستن به اتحادیهها، کارفرمایان میتوانند از برنامههای آموزشی دائمی استفاده کنند که هم به کارکنانشان مهارتهای جدید را میآموزد و هم به آنها برای یاد گرفتن آنها پاداش میدهد. به اين ترتیب آنها میتوانند مطمئن شوند که کارکنان آزادانهايدههایشان را مطرح میکنند و از انتقاد شدن نمیهراسند و سازمان و کارکنان با هم میتوانند فاتح سیاستهای دولت باشند و به اين ترتیب صنعت هایتک را رشد دهند و کارهای سطح میانی ايجاد کنند که همان چیزی است که آمریکا به آن نیاز دارد. رهبران صنایع هایتک امروزه فهمیدهاند که برای موفق شدن در اين شرایط اقتصادی جدید به رویکردهای جدیدی نیاز دارند و اين موضوع به معنای همکاری کردن با اتحادیهها است، نه جنگیدن با آنها.
منبع: HBR