جفری وود
مترجم: جعفر خیرخواهان
دستمزد كارگران كافي نيست، بايد به آنها دستمزد معيشتي داده شود
وقتي يك گروه از كارگران با دستمزد پايين اعتصاب ميكنند ما اغلب این جملات را ميشنويم كه آنها «استحقاق بيشتري» دارند و اين كه آنها «نياز به دستمزد معيشتي» دارند.
هر چند که قطعا چنین واکنشهایی نيكانديشانه هستند، اگر به آن اندرزها عمل شود باعث ميشود عاقبت وضع مالي بيشتر مردم- به خصوص كارگران با دستمزد پايين- بدتر شود. مفيد است كه نقطه شروع بحث را روشن سازيم. فرض كنيد كه در نرخ دستمزد موجود، تعداد كساني كه آماده كار كردن هستند دقيقا با تعداد كارگران مورد نياز برابر باشد و آنها به اندازه ساعات عادي كار ميكنند (يعني در يك هفته متوسط نه اضافه كاري و نه پاره وقت كار ميكنند) تا تقاضا براي محصول تامين شود. اين كارگران با همديگر جمع ميشوند و فكر ميكنند كه آنها بايد «دستمزد معيشتي» دريافت كنند و در نتيجه دست به اعتصاب ميزنند.
اين امكان وجود دارد كه كارفرمايان، دستمزد كارگران را افزايش دهند؛ كار فرمايان احيانا انحصارگر هستند يا كه آنها يارانههايي دريافت ميكنند كه مالياتدهندگان آن را ميپردازند تا هزينههايشان پوشش داده شود. در هر صورت، در نتيجه افزايش دستمزدها، كارفرمايان نميخواهند كارگر كمتري را استخدام كنند.
بنابراين همان تعداد كارگر سابق تقاضا ميشود، اما دستمزدهاي بالاتري به آنها پرداخت ميشود. از آنجا كه دستمزدهاي بيشتر باعث ميشود تا تعداد كارگر بيشتري درخواست كار بدهند، برخي از كارگران- كم توانترين آنها- رد خواهند شد (بايد در اينجا تاكيد شود كه اين استدلال فرض نميگيرد كه مردم فقط براي پول كار ميكنند- آنچه فرض ميكنيم اين است كه پول هم يكي از عواملي است كه مردم بدان علاقهمند هستند.)
در نتيجه افزايش دستمزد، برخي از مردم كه قبلا در مشاغل موجود بودند بيكار ميشوند؛ و برخي از كساني كه جاي آنها را گرفتهاند از ساير مشاغل آمدهاند كه آنها در آنجا ارزش بيشتري داشتند، اما دستمزد كمتري دريافت ميكردند چون كه کارفرمایشان یا انحصارگر نیست یا یارانه کافی دریافت نمیکند تا دستمزدی بیشتر از ارزش افزوده شده به تولید به آنها بپردازد.
این اثر دوم، انحراف کارگران با مهارت بیشتر به این بخش، تولید اقتصاد را پایین میآورد. بنابراین ما بیکاری بیشتر و تولید کمتر در نتیجه «پرداخت دستمزد معیشتی» داریم. این به نظر نتیجهگیری تندی میآید، اما این طور نیست. کاری که انجام میدهد یادآوری این نکته به ما است که برای حل یک مساله، روشهای احمقانه و همچنین خردمندانهای وجود دارد.
در این حالت، مشکل این است که برخی مشاغل وجود دارند که ارزش انجام دادن کار را فقط در صورتی دارند که دستمزد آنها در حدی باشد که جامعه بسیار پایین تلقی میکند- و آنها البته استاندارد زندگی بسیار پایینی برای کنندگان آن کار فراهم میکنند. اما پرداخت پول بیشتر به این مشاغل اوضاع را بدتر میسازد.
همچنین ارزش دارد به حالتی دقت کنیم که کارفرما تصمیم میگیرد به کارگران حقوق بیشتری بپردازد، اما نمیتواند این افزایش هزینه را به مشتریان خود یا به عموم مردم (مالیاتدهندگان) انتقال دهد.
افزایش هزینههای نیروی کار را نمیتوان بدون افزایش قیمتها جذب کرد چون که اگر این طور بود، سایر عوامل تولید- مواد خام و سرمایه- میتوانستند کمتر از آنچه در جای دیگر به دست میآورند در اینجا به آنها پرداخت شود. کارفرما نمیتوانست پول کمتری بابت مواد خام بپردازد، اگر او این کار را میکرد هیچکس به او جنس نمیفروخت. اگر میخواست به سرمایه هم کمتر از جای دیگر بپردازد پس سرمایه هم به جاهای دیگر میرفت. تنها مسیر وی تعیین قیمت بالاتر برای محصولاتش، فروش کمتر و استخدام تعداد کمتری کارگر خواهد بود. دوباره بیکاری افزایش مییابد.
پس چه باید کرد؟ کاری که میتوان کرد پرداخت پول بیشتر به کارگران از محل مالیاتهای عمومی است. مردمی که این پول را دریافت میکنند میتوانند بدون از دست دادن آنچه قبلا دریافت میکردند پول بیشتری دربیاورند.
اگر ما به سادگی تصمیم بگیریم تا به مردم پول بیشتری بابت کارشان بپردازیم بدون توجه به اینکه چه چیزی تولید میکنند، در نهایت قادر نخواهیم بود اصلا پولی به آنها بدهیم. پرداخت حقوق باید جدای از کمکهای اجتماعی باشد- در غیر این صورت منابع به هدر میرود و وقتی این اتفاق میافتد فقرا نخستین گروهی هستند که آسیب میبینند.