جفری وود
مترجم: جعفر خیرخواهان
هزينهاي كه صرف توليد كالا ميشود
ارزش کالا را تعيين ميكند
اين ايده و باور كه اگر توليد كالايي پرهزينه است، پس چنين كالايي ارزشمند است بر بسياري از جنبههاي زندگي ما سايه افكنده است، حتي در امر تحصيل و آموزش، جايي كه هر چند وقت يك بار استدلال ميشود ....
فلاني شايستگي و استحقاق اين نمره خوب يا حتي اين مدرك خوب را دارد چون كه او «خيلي سخت كار كرده است.» اما اين باور هر چند كه فراگير شده است و مدتهای زيادي پا برجا مانده است كلا نادرست است.
وقتي يك نفر كالايي را خريداري ميكند او به دنبال اين است كه با توجه به آنچه بودجهاش اجازه خرج كردن ميدهد، بهترين وضعيت ممكن را براي خود (يا براي آن شخصي كه كالا را ميخرد) ايجاد كند. بنابراين مردم ميخواهند ببينند چه چيزي بالاترین ارزش را براي مخارج
آنها عاید ميسازد. مصرف چگونه درباره کالاها قضاوت ميكند؟
آنچه ما به دنبالش هستيم رضايتمندي است كه كالاها به ما ميدهند. مردم براي اين كه به اين رضايتمندي برسند طيف وسيعي از پرسشها را طرح ميكنند. آيا كالا جذاب است؟ آيا بادوام است! آيا تغيير رنگ نمیدهد؟ یا احتمالا آیا موردپسند است؟ یا آیا راحت است؟ به این پرسشها میتوان موارد بسیار دیگری را نيز افزود؛ اين كه كدام پرسشها مناسب هستند البته بستگي به ماهيت كالا دارد.
اما هر يك از اين پرسشها در اساس يك شكل خاص از اين پرسش هستند «اين كالا چه كاري براي من ميكند؟» پرسشها به رضايتمندي كه مصرف كالا ارائه ميدهد مربوط هستند. اين رضايتمندي (معمولا) مستقل از تلاش و منابعي است كه براي توليد اين كالا صرف شده است. مثال گوجهفرنگي را در نظر بگيريد.
فرض كنيد كه در يك فصل خاص از سال بتوان گوجهفرنگي را از اسكاتلند به دست آورد با پرورش دادن در گرمخانههايي كه عايقبندي شده و گرم نگه داشته شده است يا مثلا از مراكش وارد کرد كه در آنجا در هواي آزاد بدون نياز به هيچ مراقبتي رشد ميكنند و فقط لازم است كه چيده شوند. آيا ما بايد پول بيشتري بابت خريد گوجهفرنگي اسكاتلندي بپردازيم چون كه آنها با مشكلات و دردسر بيشتري توليد شدهاند؟
بعيد است كه چنين كاري بكنيم. حقيقتا در بيشتر اوقات هيچ راهي براي مصرفكننده وجود ندارد تا بتواند بفهمد کدامیک با سختی بیشتری تولید شدهاند. كالاها رديف به رديف چيده شدهاند و از همه جنبهها از نظر رضايتمندي كه به مصرفكننده ميدهند يكسان هستند. اگر اطلاعات غايب است پس توانايي تاثيرگذاري بر قيمت را ندارد!
برخي اوقات استثنايي بر اين قاعده ديده ميشود مثلا مردم برای كالايي كه با دست ساخته شده است ارزش بيشتري نسبت به نوع ماشيني آن قائل هستند. اما حتي اينجا هم، آنچه واقعا ارزش دارد اين نيست كه كالا با دست ساخته شده است، بلكه «نتيجه» آن براي مصرفكننده اهميت دارد. هر نمونهاي از آن كالاي دستي، اندكي متفاوت از نمونه ديگر آن خواهد بود كه همين مساله اغلب براي مصرفكننده جالب و جذبكننده است.
اكنون آيا منظور اين است كه هزينههاي توليد اصلا اهميت ندارند؟ البته كه اهميت دارند اما آنها در تعیین قيمت اهميت ندارند. آنچه آنها تعيين ميكنند اين است كه آيا توليد و عرضه كالا ادامه يابد يا خير. دوباره مثال توليدكننده فرضی گوجهفرنگي اسكاتلندي را در نظر بگیرید که با شهامت گوجهفرنگی تولید میکند، اما درباره سود آن به اشتباه افتاده است. هزينههاي توليد وي از قيمتي كه او ميتواند گوجهفرنگي خود را بفروشد تجاوز ميكند. او ضرر خواهد كرد و از بازار بيرون ميرود مگر اين كه او از توليد و عرضه اين كالا لذت ببرد و نيز منابع درآمدي ديگري در اختیار داشته باشد كه به وي اجازه دهد تا خودش به توليد گوجهفرنگي يارانه بدهد!
نكتهاي كه در اينجا آمده ساده است. نتيجهگيري ما كه هزينههاي توليد ربطي به قيمت نداشته و اين كه قيمت با آنچه مصرفكنندگان مايل به پرداخت هستند تعيين ميشود، مستقيما از اين مشاهده به دست ميآيد كه مردم كالاها را به خاطر مطلوبیت و رضايت خاطري كه از آنها كسب ميكنند مصرف ميكنند. اما این ایده در عین سادگی آن، كاربرد گستردهاي دارد و ناديده گرفتن آن منجر به تصميمات احمقانهاي شده و منابع را به هدر داده و بد تخصيص ميكند.
مثال تحصيلات را در نظر بگيريد. اگر به كسي مدرك خوبي داده شده است چون كه «خيلي سخت كار كرده است،» جنبه نهفته آن را براي يك كارفرماي آينده تصور كنيد. او قادر نخواهد بود كه بفهمد آيا كارمند احتمالي بعدی وی يك آدم كند ذهن خرخوان است (که صرفا به خاطر اینکه با سختی و مشقت درس خوانده است مدرک گرفته است) يا واقعا موضوع رشته را درك ميكند. چنین ویژگی هيچ اطلاعاتي به وی نخواهد داد.
به طور كليتر بگوييم اگر كالاها بر اساس ميزان منابعي كه در آنها استفاده شده است ارزشگذاري ميشدند به جاي اين كه براساس ميزان رضايتمندي كه ميدهند باشد پس تولیدکنندگان در استفاده از منابع عمدا اتلاف و اسراف ميكردند تا قيمت محصول مربوطه افزايش پيدا كند.
با اين كار عرضه ساير كالاها كه ميتوانست عرضه شود كاهش مييافت. چنين رفتاري باعث ايجاد كميابي ميشد در جايي كه ميتوانست فراواني وجود داشته باشد.
نتيجه ميگيريم ارزش آنچه كه براي توليد يك كالا استفاده شده است- اين كه آيا آنچه استفاده شده است تلاش يا ساير انواع منابع كمياب است- ربطي به ارزشي كه كالا پيدا ميكند ندارد. اين كه مردم چقدر خواهند پرداخت، به هزينه توليد آن ربطی ندارد، بلكه هزينه، براي تعيين اين كه آيا عرضه كالا ادامه يابد مهم است. كالاها به آن اندازه ارزش دارند كه مردم حاضر به پرداخت پول بابت آنها باشند و به هزينه توليد آنها بستگي ندارد. ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان