توده مردم: این طیف بدنه و بستر عمومي انقلاب مشروطه را تشکيل ميدادند. توده مردم به طور عمده شامل طبقات متوسط و فقير شهري ميشدند. آنها به طور عمده به وسيله روسا و ريش سفيدان و کدخدايان محلات و اصناف و کلانتران و کدخدايان روستاها و ايلات و طوايف هدايت ميشدند که تا آن زمان نقش موثري در ساختار اجتماعي ايران داشتند.
علما و وعاظ و
طلاب: این طبقه نقش مهمي در برانگيختن توده مردم ايفا کردند. در آن دوران،
علما به عنوان سخنگوي مردم در برابر حکومت شناخته ميشدند و اصطلاح «علماي
ملت» در مقابل «اولياي دولت» کاربرد فراوان داشت. در ميان علما، نقش مراجع
ثلاث مقيم عتبات بسيار موثر بود و وعاظ بزرگي چون شيخ مهدي سلطان المتکلمين
و شيخ محمد سلطان المحققين نقش مهمي در برانگيختن مردم داشتند. اگر علماي
تهران در جهت مشروطه حرکت ميکردند و اين حرکت از حمايت مردم برخوردار
ميشد همه به اعتبار نقش مراجع ثلاث و به ويژه آخوند خراساني بود. البته
يکي ديگر از مراجع تقليد آن عصر، آقاسيد محمدکاظم طباطبايي يزدي (صاحب عروه
الوثقي)، در ماجراي مشروطه رويه بيطرفي در پيش گرفت. در مورد وی نيز بايد
متذکر شد که عدم مشارکت وي در انقلاب مشروطه به دليل بدبيني نسبت به حوادث
ايران و ماهيت حرکت مشروطه بود نه به دليل غيرسياسي بودن و پرهيز از دخالت
در امور سياسي؛ چرا که ايشان اندکي قبل از فوت آخوند خراساني فتواي تاريخي
خود را صادر کرد و مسلمانان را به جهاد عليه اشغالگران ايتاليايي در ليبي و
انگليس و روس در ايران فراخواند و اين هجوم استعمار اروپايي را «جنگ
صليبي» ناميد.
ديوانسالاران طرفدار غرب: بخشي از کارگزاران دولتي هستند
که میتوان آنها را غرب گرا نیز نامید. هسته اصلي اين بخش را رجال و
دولتمردان تشکيل ميدادند که در وزارت خارجه شاغل بودند يا با اروپاي غربي
آشنايي داشتند. اين گروه اولين مناديان تجددگرايي به سبک غربي در ايران
بودند. بخش مهمي از مسائلي را که ما به عنوان سير تحول فکري در مشروطه مورد
مطالعه قرار ميدهيم در واقع بازتاب سير تحول نظري در اين گروه اجتماعي
متنفذ و بسيار موثر است.
گروه کمپرادور: کمپرادور به معني واسطه ودلال
است. در ايران اين نظام کمپرادوري در دوره قاجاريه تکوين يافت و گروه
اجتماعي مقتدري از تجار بزرگ ايجاد کرد. اين گروه را از کسبه و بازاريان
تفکيک ميکنم؛ زيرا تجار بزرگ کمپرادور هم از نظر پيوند با کانونهاي
استعماري غرب و هم از نظر بافت فرهنگي و اهداف سياسي با توده کسبه و
بازاريان تفاوت ماهوي داشتند. در واقع کسبه و بازاريان مهمترين بخش طبقه
متوسط را تشکيل ميدادند؛ ولي تجار بزرگ کمپرادور از پيوند نزديک و همدلي
با ديوانسالاران غربگرا برخوردار بودند. بزرگترين تجار ايران در آن زمان
در زمره اين کمپرادورها بودند مانند ارباب کيخسرو جهانيان و ارباب جمشيد
جمشيديان. عملکرد کمپرادورهاي ايراني فقط به حوزه تجارت محدود نبود؛ براي
مثال ميدانيم که دو تجارتخانه جمشيديان و جهانيان در زمان فعاليت براي خلع
محمدعلي شاه مخفيانه مقادير فراواني اسلحه وارد ايران کردند.
سران
ايلات و عشاير: اين گروه که تقريبا تمامي توده مردم عشاير نيز از آنها
پيروي ميکردند، نقش مهمي در حوادث مشروطه داشت. توجه کنيم که در آن زمان
ايلات و عشاير حدود 5/2 ميليون نفر از جمعيت ده ميليوني ايران را
دربرميگرفتند؛ يعني حدود 25 درصد کل جمعيت و تنها با مشارکت آنان بود که
پيروزي مشروطهخواهان ميتوانست تحقق يابد. از نظر موضعگيري سياسي اين
گروه را يکدست نميتوان دانست. در دوران مبارزه با محمدعلي شاه برخي مخالف
شاه بودند و برخي هوادار او.
روشنفکران: البته روشنفکران جديد به عنوان
يک گروه اجتماعي قابل اعتنا در زمان مشروطه هنوز در جامعه ايران پديد
نيامده بود. منظور من حلقههاي اوليه روشنفکري ايران است که هنوز وزن و
اهميت اجتماعي قابل اعتنا نداشت. فضلا و نويسندگان و کساني را که در
پيرامون مطبوعات و محافل فکري عصر مشروطه گرد آمدند، ميتوان در قالب اين
گروه اجتماعي تقسيمبندي کرد. مفهوم روشنفکري در واژگان سياسي ايران بسيار
مبهم است.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان