سید‌امیرحسین میرابوطالبی *
در این ستون سعی مي‌کنیم تا رابطه اقتصاد با سایر علوم را بررسی و فرصت‌هاي متقابلی که این روابط به وجود مي‌آورند، تحلیل کنیم.
در نیمه دوم قرن نوزدهم دو انقلاب بزرگ علمی به وقوع پیوست.

یکی «انقلاب داروینی» در حوزه علوم طبیعی و بعضی علوم دیگر بود و دیگری «انقلاب سابژکتیویستی» (ذهن‌گرایانه) در اقتصاد. نکته جالب توجه اینکه با اینکه هر دوی این انقلاب‌هاي علمی در یک برهه زمانی به وقوع پیوسته‌اند؛ اما کاملا با یکدیگر در تضاد قرار دارند. دلیل این تضاد را مي‌توان از رابطه این دو انقلاب با دیدگاه نیوتنی به علم دریافت. انقلاب داروینی برعکس دیدگاه نیوتنی به خلقت دفعی همه چیز در ابتدای آفرینش قائل نبوده و این روند را روندی تکاملی و ناشی از وجود نیروی انتخاب طبیعی مي‌داند.

اما در مقابل سردمداران انقلاب ذهن گرایی مثل والراس، اجورث و پرتو(نئوکلاسیک‌ها) بیشتر به تفکرات نیوتنی نزدیک بوده و حتی به عقیده برخی، دیدگاه تعادل پایدار آنها از فیزیک نیوتنی برداشت شده است. (Negishi 1962) حال سوال اینجاست که با توجه به کامیابی تفکر داروینی در علوم طبیعی در قرن گذشته آیا زمان آن فرا نرسیده است که دیدگاه نیوتنی به اقتصاد را کنار گذاشته و دیدگاه داروینی را در این بخش از علم نیز وارد کنیم؟ و اگر بخواهیم چنین کاری بکنیم چه روشی متصور است؟ بسیاری از دانشمندان به خصوص در حوزه اقتصاد تکاملی به این موضوع پرداخته‌اند.
در واقع در نگاه اول تشابهات بسیاری نیز بین دیدگاه داروینیسم و مفاهیم اقتصادی وجود دارد. برای مثال بسیاری روند خارج شدن یا جایگزین شدن عوامل مختلف توسط بازار با استفاده از نیروی رقابت را مشابه انتخاب طبیعی در داروینیسم دانسته‌اند. این در حالی است که مخالفان این عقیده بر این باورند که زمانی که ما از انتخاب طبیعی در زیست‌شناسی صحبت مي‌کنیم به تغییراتی ژنتیک اشاره داریم که جانداران در مقابل آنها اگر بی‌دفاع نباشند، کار خاصی هم نمی‌توانند کنند و این تغییرات نیز نتیجه انتخاب مختار خود آنها نبوده است. اما در اقتصاد، عوامل در مقابل نیروهای رقابتی بی‌دفاع نیستند و مي‌توانند به اختیار خود مسیر حرکت خود را تغییر داده و از اتفاقات متعاقب جلوگیری کنند.
این‌گونه بحث‌ها و اختلاف نظرها که یک نمونه‌اش در بالا ذکر شد حاکی از وجود دیدگاه‌های مختلف در مورد چگونگی بهره‌گیری از داروینیسم در اقتصاد است. برخی که به جهان‌شمول بودن قوانین داروینی باور دارند، استفاده مشابه از مفاهیم داروینی همچون تکامل ناگزیر و انتخاب طبیعی را پیشنهاد مي‌دهند.اما همانند نمونه‌ای که در بالا ذکر شد نمونه‌هاي زیادی برای نقض این برداشت وجود دارد و اکنون نیز چندان دیدگاه مورد توجهی نیست. دیدگاه دیگر شبیه‌سازی قوانین داروینی در اقتصاد به صورت غیرمستقیم و با انجام یک سری تغییرات است.
برای مثال اگر نیروی تعیین کننده در انتخاب طبیعی داروین توانایی انطباق ارگان‌ها نسبت به تغییرات باشد در اقتصاد این نیروی تعیین‌کننده کوشش انسان است، همین دیدگاه است که صحبت از انتخاب درونی در اقتصاد به جای انتخاب طبیعی را به میان مي‌آورد. این برداشت نیز با اینکه توانسته از چند وجه مشابه‌سازی‌هاي مناسبی را انجام دهد اما هنوز حرف چندانی در مورد راه‌های عملی و چگونگی به‌کارگیری‌اش ندارد و شاید چندی بعد به دیدگاهی قابل توجه بدل شود.
آخرین دیدگاهی که در این زمینه مطرح است بر خلاف دو دیدگاه قبل بیان مي‌دارد که لازم نیست از داروینیسم به عنوان یک منبع الهام‌دهنده تاثیر گرفته شود، بلکه مي‌توان اقتصادی تکاملی را با در نظر گرفتن خصوصیات خاص اقتصادی و فرهنگی و همچنین با توجه به اشارات مفید داروینیسم در مبحث تکامل بنا کرد. به عبارت دیگر طبق این دیدگاه باید با توجه به تغییرات عوامل فیزیکی و شناختی و همچنین محدودیت هایی که تکامل بیولوژیک بر تکامل اقتصادی تحمیل مي‌کند به ایجاد چارچوبی مناسب برای شکل دادن اقتصادی تکاملی و انعطاف‌پذیر پرداخت.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان
Amirhosein.ec@gmail.com*

نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۱ |