از خاطرات علينقي عاليخاني
تنها کره جنوبی با ما برابری می‌کرد

آیا در دوران وزارت علینقی علیخانی بخش خصوصی توانسته بود از امکانات بخش دولتی بهره‌مند شود؟ در بخش دیگری از خاطرات وزیر اقتصاد ایران در سال‌های دهه 40، شرح اقدام‌های او برای ورود بخش خصوصی و انتقادهای وارد شده به دولت در این خصوص را می‌خوانیم.


***
پس از آن من به طور خصوصي به عرض رساندم كه در ضمن اين شخص يك چنين گرفتاري‌هايي يك موقعي داشته و حالا ما مسوول شده‌ايم از پولش و منافعش حمايت بكنيم. خاطرم هست وقتي كه از غرفه آمديم بيرون و مي‌خواستيم به يك غرفه ديگري برويم، صحبت‌هاي ديگري پيش آمد. از آن غرفه بعدي كه بيرون آمديم، محمدرضا پهلوی فرمود كه خوب باقي آن جريان چه شد، برايم تعريف كن؛ يعني فوق‌العاده علاقه‌مند بود. سال بعد كه آن شخص را ديد كه البته خوب خاطرش مي‌آمد، با يك گرمي بيشتري با او روبه‌رو شد كه براي ابوالفتحي باعث تعجب بود، چون من هيچ وقت به او توضيح ندادم كه ما چه صحبتي داشتيم، ولي اينها تشويق مي‌شدند و دنبال كار رفتند و احساس مي‌كردند كه مي‌توانند كار بكنند.چيز ديگري كه در اين نوع نمايشگاه‌ها براي من جالب بود اين بود كه من در گزارش‌هاي خصوصي كه در حضور محمدرضا پهلوی داشتم، به اطلاعش مي‌رساندم كه ما چگونه برنامه توسعه صنايع را تدوين كرده‌ايم. از جمله به او توضيح مي‌دادم كه براي رشته‌هاي مختلف صنعتي ضابطه داريم، يعني مشخص مي‌كنيم كه در چه شرايطي كسي مي‌تواند پروانه صنعتي بگيرد و با چه اصولي بايد كار بكند و اينها را مي‌گوييم ضابطه صنعتي. اينها را محمدرضا پهلوی خیلي خوب ياد گرفته بود و حافظه خوبي هم داشت. خاطرم هست وقتي كه به غرفه‌ها مي‌رفتيم و كالاهاي تازه‌اي را مي‌ديد، مي‌پرسيد كه خوب، ‌اينها را به چه دليل اين طوري درست كرديد؟ اين سوال را كه آن طرف نمي‌دانست دليل اين پرسش چه هست، مي‌گفت اين ضابطه وزارت اقتصاد است. خوب اينها خيلي اثر مي‌گذاشت.از اين گذشته، برخورد هويدا هم كه به شهرستان‌هاي مختلف مي‌رفت با مردم فوق‌العاده بود. او هم به سهم خود بلد بود چه شكلي رفتار بكند، چه شكلي با صنعتگران بارك‌الله بگويد. روي هم رفته روحيه دولت مثبت بود. حالا همراه با همه آن حرف‌هايي كه به شما گفتم درباره لوس كردن و ايرادهايي كه مي‌گرفتند يا اينكه بعضي‌ها ناراحت بودند كه چرا اين طرف پولدار شده، خوب اينها جزء چيزهايي است كه شما بايد بپذيريد.به طور كلي، آن صورتي كه من و ساير همكارانمان نگاه مي‌كرديم اين بود كه ما داريم موفق مي‌شويم و نتيجه‌اي كه گرفته‌ايم خيلي خوب بوده. شما فراموش نكنيد، در آن زمان، پس از دو سه سال اول، ميزان رشد صنعتي ما در سال به طور متوسط 15 تا 16 درصد بود و تنها كشوري كه با ما برابري مي‌كرد كره جنوبي بود. تنها كشوري كه، اگر مي‌شد اسمش را كشور گذاشت و ميزان رشد صنعتي‌اش بالاتر بود سنگاپور بود. بنابراين با هيچ كشور ديگري ما قابل مقايسه نبوديم؛ يعني شما فراموش نكنيد ما از آن مرحله‌اي شروع كرديم كه صنايع كشور در يك چيزهاي خيلي سنتي معمولي هم ورشكسته بود. بعد به جاي ديگري رسيديم، ولي اينها در يك اتمسفر و با روحيه‌اي بود كه اين كارها درش ميسر بود، اما به تدريج من، در اواخر وزارتم به‌خصوص، احساس مي‌كردم كه ميزاني ناراحتي وجود دارد و بعضي‌ها غر مي‌زدند كه آقا، هي بخش خصوصي مي‌گوييد يك كمي زيادي شده. شايد خيلي لوسشان كرديد و غيره. البته اين را اوايل هم احساس مي‌كردم، ولي به اين صورت نبود.
درباره مونتاژ
قبل از اينكه از بحث مربوط به بخش خصوصي خارج بشويم، به نكته‌اي شما اشاره كرديد و ديگران هم به صورت مداوم راجع به مساله صنعت در ايران در اين زمان به آن اشاره مي‌كنند و آن هم مساله مونتاژ است. خيلي‌ها دولت ايران را متهم مي‌كنند كه صنايعي را كه تشويق مي‌كرد نوع صنايعي بودند كه عمدتا براساس مونتاژ استوار بودند. نظر شما راجع به مونتاژ چه بود و شما چطور به آن در قالب تحول اقتصادي و صنعتي مملكت نگاه مي‌كرديد؟
مونتاژ عبارت است از روي هم سوار كردن قطعات مختلف براي توليد كردن يك كالای معين، اين مي‌شود مونتاژ. بنابراين وقتي كه ما مي‌خواهيم مثلا راديو درست بكنيم، مقداري سيم و قطعات مختلف از جاهاي مختلف مي‌خريم و اينها را سر هم مي‌كنيم و بعد در جعبه مي‌گذاريم و به اين مي‌گوييم راديو. هيچ راديوسازي همه اين چيزها را خودش نمي‌سازد براي اينكه اصلا صرف نمي‌كند. هر كدام اينها اشل توليد اقتصادي خودشان را دارند. شما اگر مي‌خواهيد ترانزيستور درست بكنيد، بايد براي ميليون‌ها راديو، ترانزيستور درست بكنيد، ولي اگر مي‌خواهيد راديو توليد بكنيد، هم استفاده بكنيد و هم با راديوسازهاي ديگر رقابت بكنيد، پس آن كسي كه ترانزيستور مي‌سازد، راديوساز نيست و برعكس. شما هم به عنوان راديوساز يك طرحي را يا خودتان تهيه كرده‌ايد يا اينكه از يك مهندسي خريد‌ه‌ايد يا اينكه پروانه از خارج گرفته‌ايد، مثلا رفته‌ايد پروانه راديو فيليپس را گرفته‌ايد و براساس آن داريد راديو مي‌سازيد. اين مرحله اول كار است. كاري كه در صنعت رخ مي‌دهد به اين صورت است. هر كارخانه‌اي يك چيز مشخصي را مي‌سازد، باقي چيزها را سوار مي‌كند. بگيريم صنعت موتورديزل، به طور متوسط يك موتور ديزل 35 تا 40 درصد بهاي تمام‌شده‌اش آن چيزي است كه در كارخانه ساخته شده است و 60 تا 65 درصد ارزش اين موتور قطعاتي است كه از واحدهاي ديگر خريده شده است. يا يك اتومبيل را شما در نظر بگيريد. تمام قطعات الكتريكي، مثل شمع، دينام و غيره را شما از كارخانه‌هاي تخصصي مي‌خريد. لاستيك اتومبيل را خود كارخانه نمي‌سازد. فولاد يا ورقه فولاد را كس ديگر مي‌‌سازد. رنگ را كس ديگر مي‌سازد. شما اينها را سر هم مي‌كنيد. به هر واحد صنعتي كه شما برويد، يك قسمت‌هايي داريد كه در آن ساخت است و يك قسمت‌هايي هم داريد كه مونتاژ است. پس مونتاژ بخشي از كل فعاليت صنعتي است. البته حالا اگر در يك اقتصادي، فرض بكنيم كه هيچ نوع حمايتي هم در اين اقتصاد به نفع توليدكنندگان اين رشته‌اي كه موردنظر ما است نمي‌شود، شما مي‌خواهيد مونتاژ بكنيد، اين هيچ عيبي ندارد. براي اينكه در واقع شما مي‌آييد همان موتور ديزل را، فرض بكنيد آن 40 درصد را از كارخانه‌اي كه موتور ديزل را مي‌سازد، مي‌خريد.
باقي قطعات ديگر را از كارخانه‌هاي ديگر مي‌خريد و همه اينها را وارد مي‌كنيد، ولي آن قسمت آخري كه عبارت از اين است كه اين قطعات را سر هم و مونتاژ بكنيد و مقداري از ارزش كل اين موتور بابت همين قسمت مونتاژ است، اين را از خارج منتقل مي‌كنيد به داخل كشور. به عبارت ديگر، اين توليد شما باعث يك ارزش افزوده‌اي در كشور مي‌شود. يا اگر بخواهيم با اصطلاح اقتصادي صحبت بكنيم، مي‌گوييم كه عمل مونتاژ به اندازه اين ارزش افزوده سهم دارد در افزايش درآمد ناخالص ملي تا اينجايش مساله خيلي روشن است.در بعضي از فعاليت‌هاي صنعتي آن قسمت بسته‌بندي يا مونتاژ – بسته‌بندي را من مخصوصا مداخله مي‌دهم – مي‌تواند خيلي بالا باشد.مثلا در صنعت دارو، يك سوم ارزش دارويي كه ما وارد كشور مي‌كرديم فقط بابت بسته‌بندي بود. حالا مونتاژش را بگذاريم كنار كه تازه مونتاژ هم در واقع يك مقدار دگرديسي محصولات بود. يعني ما مواد اوليه دارو را وارد مي‌كرديم، فرض كنيد آنتي‌بيوتيك را وارد مي‌كرديم و اين را در ديگ‌هاي مختلف يا ظرف‌هاي مختلف مي‌گذاشتيم، كارهايي رويش انجام مي‌داديم، بعد اين تبديل مي‌شد به آن چيزي كه مي‌خواستيم، فرض كنيد فلان نوع شربت يا قرص آنتي‌بيوتيك. بعد اين آنتي‌بيوتيك را مي‌گذاشتيم در داخل جعبه‌اي با زرورق و كاغذ كه همه اينها را مي‌توانستيم خودمان انجام بدهيم و اين ارزش افزوده بود؛ بنابراين هيچ دليل ندارد كه اين كار را ما دست‌كم بگيريم. به جاي اينكه يك جنسي را به بهاي فرض بفرمايي 60 بخريم و 40 تا خودمان اضافه بكنيم. صد درصدش را از خارج وارد بكنيم و اين نوع فعاليت داخلي را یا محکوم بکنیم يا اينكه مطرود بدانيم و دنبالش نرويم. خوب اين مطلقا اشتباه است. كار ندارم كه امروز در دنيا اين حرف به مراتب بيشتر صدق دارد تا در گذشته، ولي اين واقعيت بود. از اين گذشته، شما همين الان نگاه بكنيد، ‌در انگلستان يكي از افتخاراتشان اين است كه در مناطق نسبتا محروم كشورشان به ضرب پول زياد و با كمك اتحاديه اروپا، سازندگان ژاپني، كره‌اي و غيره را مي‌آورند و اينها تلويزيون مونتاژ مي‌كنند. بعد هم احتمالا قطعات را از داخل كشور شروع مي‌كنند خريدن، يك روزي هم شايد بيشتر قطعات را از داخل كشور بخرند، ولي مونتاژ مي‌كنند. مثلا در مرحله اول كارشان مونتاژ است و هيچ كسي عيب در اين كار نمي‌بيند.



علینقی عالیخانی
ضابطه مندی مونتاژ در ایران، از جمله مواردی است که علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد سال‌های میانی 1341 تا 1348 بر آن تاکید بسیار دارد. به گفته عالیخانی در دوران وزارت او این ضابطه مندی چنان دقیق بود که همسایگان غربی نیز آن را به کشور خویش بردند.


در بخش دیگری از خاطرات علینقی عالیخانی که از کتابی با همین عنوان برگزیده شده است، وضع مونتاژ در دهه 40 را مرور می‌کنیم.
مساله‌اي كه پيش مي‌آيد و مي‌تواند قابل ايراد باشد اين است كه اگر اين مونتاژ شما ارتباطي به كل فعاليت صنعتي شما نداشته باشد و فقط معنايش اين باشد كه يك نفر آن را انحصاري به دست بياورد و اين پول را در جيب مبارك خودش بگذارد و احيانا هم منتقل بكند به خارج و هيچ نوع نيت سرمايه‌گذاري نداشته باشد، اين مي‌تواند قابل ايراد باشد، كه كاملا اين حرف صحيح است. من وقتي به وزارت اقتصاد آمدم چندين مورد از اينها داشتيم. يكي راديو فيليپس بود كه در ايران مونتاژ مي‌شد و توقع داشتند از آن حمايت كنيم. به خاطر اينكه مدير اين كارخانه مي‌گفت براي ما صرف نمي‌كند و دفاترش هم نشان مي‌داد به چه قيمتي مواد اوليه و قطعاتش را وارد مي‌كند و نشان مي‌داد كه این فعالیت صرف نمی‌کند. تنها چیزی که فراموش می‌کرد به ما بگوید این بود که تمام قطعات را از كارخانه مادر مي‌خريد و كارخانه مادر هم به هر قيمتي كه دلش مي‌خواست قطعات را مي‌فروخت. بنابراين هيچ نوع رقابتي در كار نبود و اين آقاي مدير در واقع نيتش فريب ما بود. اين مسخره است كه چنين مونتاژي را ما صنعت بدانيم. يا كارخانه فياتي كه درست شده بود، كه پيش از اين عرض كردم حتي قطعه (ساخت ايران) را هم كه روي اتومبيل مي‌گذاشتند، خود همين قطعه هم ساخت ايتاليا بود. شما شايد باور نكنيد؛ ولي پروانه داده بودند براي مونتاژ بخاري، يعني قطعات فلزي بخاري كه فقط كافي است شما پرس بكنيد و رنگ بكنيد و سر هم بكنيد. اين را هم به صورت مونتاژ مي‌آوردند كه مي‌توانستند به قيمت گران‌تر بفروشند و كوچك‌ترين معنايي نداشت. مونتاژ اين كار حتي احتياج به كارخانه ندارد. شما اين قطعات را به هر كسي بدهيد توي خانه خودش مي‌تواند سوار هم بكند. اينها خوب قابل ايراد بود. يا كارخانه جيپي كه درست شده بود و شريف امامي پروانه آن را به يكي از دوستان صاحب صنعتش داده بود و خودش هم در كاري كه او انجام مي‌داد ذي‌نفع بود. اينها البته قابل ايراد بود.
ما سعي كرديم اين سيستم مونتاژ را در كشور از بين ببريم. اين نوع فعاليت‌ها ديگر ادامه پيدا نكرد. اگر هم ادامه پيدا كرد با توجه به آن چيزهايي بود كه ما گفته بوديم بايد انجام بدهند.
مثلا فرض كنيد براي صنايع الكترونيك آمديم و ضابطه مخصوص صنايع الكترونيك گذاشتيم. در اينجا روشن كرده بوديم كسي كه از ما پروانه مي‌خواهد، يا آنهايي كه از اين به بعد مي‌خواهند فعاليت بكنند، مي‌بايست در مراحلي كه مشخص كرده بوديم اين جعبه را خودشان بسازند، دستگيره‌ها را خودشان درست بكنند، فلان سيم‌ها را يا خودشان درست بكنند يا از داخل كشور بخرند و همين‌طور الي آخر به تدريج رفته بوديم جلو، به طوري كه پس از مدتي شما مي‌ديديد يك درصدي از اين كارها در داخل كشور انجام مي‌شود. همين كار را هم براي صنايع ديگر كرديم مثل كاميون، اتومبيل و اتوبوس و رشته‌هاي ديگر. نكته جالبي كه بايد حضورتان عرض بكنم اين است كه پس از مدتي متوجه شديم اين ضابطه صنعتي كه ما تعيين كرده‌ايم. به يك نحوي، گويا وابسته‌هاي اقتصادي كشورهاي تركيه و عراق آن را به دست آورده و فرستاده بودند به كشور خودشان. بعد ما از سوي نمايندگي‌هاي خودمان مطلع شديم كه اينها درست همانند ضابطه ما را گرفته‌اند و به نظر مي‌آيد كه اين ضوابط نه فقط مورد پسند خودمان بود، بلكه همسايه‌ها نيز متوجه شده بودند كه كار بدي نيست. در ضمن، تكليف خودمان را با صاحب صنعت روشن كرده بوديم كه ما آن چيزي را كه از شما مي‌خواهيم اينها است و در اين شرايط است كه شما مي‌توانيد كار بكنيد و در اين شرايط ما از شما حمايت خواهيم كرد و پروانه به شما مي‌دهيم كه كار بكنيد.
نتيجه اين كار چه شد؟ نتيجه اين شد كه فرض بكنيد، براي اتوبوس، ما آمديم يك روز به اتوبوس‌سازان گفتيم كه شما مي‌بايست شاسي اين اتوبوس را خودتان درست بكنيد. شاسي در واقع عبارت از مقداري تيرآهن و جوشكاري است، اما هم آهنش را بايد دقت بكنيد كه چه قيافه‌اي دارد و هم جوشكاري‌اش چه هست و هم اينكه اينها را چه شكلي به هم ربط دهيد و اين هنر مي‌خواهد، دانش مي‌خواهد يعني دانه‌دانه اين كارها را بايد آدم ياد بگيرد. يا براي موتور، گفتيم كه شما موتور را حق نداريد يكجا بياوريد. موتور را بايد به صورت قطعاتي كه ما مي‌گوييم بياوريد. علتش هم اين بود كه مي‌خواستيم اينها به طور كامل مسلط بشوند كه يك موتور اعضاي اصلي‌اش چه هست، وقتي كه بعدا مي‌خواهند آن را تعمير بكنند بايد چه كار بكنند. يا فرض بكنيد ترمزهايي كه كنار چرخ‌ها قرار گرفته را به چه صورت بايد سرهم بكنيد، كابل‌هايي كه بايد بكشيد و سيم‌هايي كه بايد داخل بكنيد چه باشد؟ و چه قسمت سيم‌كشي داخل اينها را بايد در داخل كشور انجام بدهيد و در چه مراحلي بايد انجام بدهيد. همين طور جلو برويد تا يك موقعي كه ما متوجه بشويم 60 تا 70 درصد اين اتوبوس ساخت داخل كشور است.
برنامه‌هايي كه ما انجام مي‌داديم. البته با توجه به اين بود كه اصلا اين اتوبوس را ما احتياج داريم يا نداريم و ساختن آن توجيه اقتصادي دارد يا نه. اگر جوابش اين بود كه بله، ما احتياج داريم و ساختن آن اقتصادي است يا پس از طي مرحله اوليه اقتصادي خواهد شد، مي‌گفتيم برويد آن كار را بكنيد. خب، آن وقت مساله به اين صورت مطرح مي‌شد كه كشوري داريم با مساحت يك ميليون و ششصد و چهل و هشت هزار كيلومتر مربع، و از اين سر، تا آن سر كشور اگر اريب نگاه كنيد، از ماكو فرض كنيد تا چابهار، سه هزار كيلومتر فاصله است. بنابراين وسايل ترابري زميني بسيار مهم است و در ميان اين وسايل، اتوبوس و كاميون در درجه اول اهميت قرار دارد، پس اين كشور درست شده براي اينكه احيانا كارخانه‌هاي ساخت اين نوع كالاها در آن برپا شوند و ساخت اتوبوس و كاميون صرف كند.

ساخت اتوبوس در ايران

ساخت اتوبوس در ایران به همت براداران خیامی انجام شد. آنها با سرمایه خودشان و وامی که از بانک توسعه صنعتی گرفتند، کارخانه اتوبوس سازی را در ایران به راه انداختند. در بخش دیگری از خاطرات علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد دهه چهل ایران، ساخت اتوبوس و رادیاتور را مرور می‌کنیم.


برنامه‌اي كه منطق داشت
برنامه‌اي كه داشتيم، شايد به نظر ادعاآمیز بیاید. ‌برنامه‌اي بود كه منطق داشت و تمام تكه‌هايش به‌هم مي‌خورد به چه معني؟ مثلا همين اتوبوس را بگوييم.
ما با صاحبان صنايعي روبه‌رو شديم كه ديد آينده‌نگر فوق‌العاده داشتند و مي‌خواستند يك كار تازه‌اي را بسازند. يك روز من ديدم كه دو جوان آمدند به دفترم و پروانه براي ساختن اتوبوس مي‌خواهند اسم اينها احمد و محمود خيامي بود به آنها گفتم شما چه سابقه‌اي داريد كه مي‌خواهيد اتوبوس بسازيد؟ گفتند ما در مشهد گاراژ داشتيم و آنجا مكانيكي مي‌كرديم و اين كار را ياد گرفتيم اين اتاق اتوبوس را آسان مي‌شود ساخت. خوب من ديده بودم كه اتوبوس معمولي و سنتي را به صورت نه چندان زيبا مي‌ساختند اما اينها مي‌گفتند ما مي‌خواهيم عين اتوبوس‌هايي را كه در خارج مي‌سازند درست بكنيم. مي‌خواهيم كارخانه بسازيم. گفتم اين كارخانه‌اي كه شما مي‌خواهيد بسازيد آيا پول سرمايه‌گذاري آن را داريد؟ آيا مي‌توانيد به اندازه كافي بفروشيد؟ گفتند بله يادم مي‌آيد از موقع صحبتي كه مي‌كرديم اين بود كه آيا قادر خواهند بود 200تا300 اتوبوس در سال بفروشند. آنها مي‌گفتند بله، ما مي‌دانيم براي اينكه بتوانيم سود بكنيم و روي پاي خودمان بايستيم، احتياج به چنين تعدادي داريم. خلاصه پس از مقداري بحث و بررسي روي طرح‌شان- البته در آن موقع هنوز وزارت اقتصاد ضعيف بود و ما خيلي كند اين طرح‌ها را بررسي مي‌كرديم. چون امكانش را نداشتيم، كادر كافي نداشتيم و هنوز هم بخش‌ بررسي‌هاي اقتصادي ما زير نظر دكتر يگانه به راه نيفتاده بود- من قبول كردم كه اينها بروند كارخانه را به راه بيندازند. پروانه هم داديم. وقتي كارخانه‌شان در حال ساختن بود. از علم، كه در آن موقع نخست‌وزير بود، و از من براي بازديد دعوت كردند. ما رفتيم ديديم چند تا كارگاه درست كرده‌اند كه چيز زيادي نبود. يعني به نسبت كارهايي كه آنها بعدا انجام دادند فقط يك چند تا كارگاه محقر بود، ولي به هر حال كارشان را شروع كردند.
با سرمايه خودشان؟
با سرمايه خودشان و وام بانك توسعه صنعتي بعد كاري را كه ما كرديم اين بود كه گفتيم ما مي‌خواهيم صنايع ذوب آهن خودمان شروع بكنيم و در چارچوب آن ورق توليد كنيم، چرا ورق؟ براي اينكه بدنه آن اتوبوس يا آن كاميون يا اتومبيل سواري يا يخچال يا بخاري‌مان همه فولاد ورق احتياج دارد. در مرحله اول ورق را شما بايد از خارج وارد مي‌كرديد، ولي اين مونتاژي كه از ورق ساخت خارج مي‌كرديد پايه مونتاژ ورقي بود كه مي‌بايست بعدا در داخل بسازيم پس اينها به هم مربوط است و در اين صورت مونتاژ شما در حقيقت وسيله‌اي است براي گسترش صنعت داخلي. يا اينكه همين اتوبوس احتياج داشت به رادياتور در همان اوان يك صاحب صنعت ديگري به نام نصيرپور پهلوي ما آمد و گفت من مي‌خواهم رادياتور درست بكنم، نصيرپور يكي از صاحبان صنايع بسيار خوب ما بود او تا آن موقع وارد كننده اتومبيل بود. ولي متوجه شده بود كه دوره اين كار كه اتومبيل ولوو (volvo) وارد بكند تمام شده. بايد خودش يك چيزي را بسازد، رفت دنبال ساختن رادياتور. چرا رادياتور؟ براي اينكه حالا بايد شما اين رادياتور را در تمام وسايل ترابري خودتان نصب كنيد. از سواري گرفته تا كاميون و اتوبوس. چون ما اين رادياتور را در ايران مي‌ساختيم، مهندسان داخلي يا خارجي كه با نصيرپور همكاري مي‌كردند به او فهماندند كه آقا، با توجه به ارتفاع ايران و تفاوت زياد در درجه حرارت بين تابستان و زمستان كه شما تابستان در سايه 40 درجه گرما داريد و زمستان در همان منطقه حرارت ممكن است منهاي 20 باشد، و ارتفاعتان به طور متوسط بالاي هزار متر است، مشخصات اين رادياتور مي‌بايست با رادياتوري كه كنار دريا در هواي ملايم اروپا كار مي‌كند تفاوت‌هايي داشته باشد، در نتيجه اينها رادياتورهايي ساختند كه كاركردش به مراتب بهتر از رادياتورهاي خارجي بود و براي شرايط اقليمي ايران طرح شده بود. حالا براي اين رادياتوري كه نصيرپور مي‌ساخت يك مقداري جنس بايد از خارج مي‌آورد. مثلا مس‌اش را بايد از خارج مي‌آورد. ولي وقتي كه ما شروع كرديم به بهره‌برداري مس سرچشممه متوجه شديم كه توليد ورق مس براي ما صرف دارد. به خاطر اينكه براي آن در داخل، بازار مهيا داريم.

مي‌دانيد فعاليت‌هاي صنعتي با يكديگر مربوط هستند، داوري درباره سياست صنعتي شما بستگي دارد به اينكه شما مونتاژ را به صورت ارزش افزوده واقعي مي‌بينيد، به صورت چيزهايي كه مكمل يكديگر مي‌شوند و يكي براي ديگري بازار ايجاد مي‌كند. يا اينكه فقط موجب ايجاد انحصار براي يك شخص به خصوصي مي‌شود، اگر حالت اخير باشد، يعني انحصار براي كسي ايجاد مي‌كند بدون اينكه كمك به ارزش افزوده بكند، بسيار كار زشتي است. اما اگر اين وسيله گسترش صنعتي شما است. بايد به شما آفرين گفت كه خيلي خوب كارتان را انجام داده‌ايد. اين روشي بود كه ما در پيش گرفتيم و به همين دليل هم وقتي كه برنامه‌هايمان را شروع كرديم، با چند اتوبوس و چهار نوع كاميوني بود كه مي‌شد در ايران ساخت، بعد رفتيم به سراغ ساختن ديزل و با مرسدس قرارداد بستيم كه موتورهاي ديزل را ايران درست كنيم و شروع كرديم به ساختن موتور ديزل ولي باز هم مي‌گويم. موتور ديزل يعني 40 درصد موتور ديزل و 60 درصد قطعات را بايد از توليدكنندگان ديگر بخريد ولي به خاطر اينكه برنامه منطق داشت و اجزاي آن با هم ارتباط پيدا مي‌كرد توانستيم بعد طرح‌هاي جداگانه‌اي بريزيم براي قطعات برقي موتور، و بعد هم كارخانه‌هايي در قزوين و در مناطق ديگر تاسيس شدند كه براي موتورها قطعات الكتريكي مي‌ساختند.

از خاطرات علينقي عاليخانی
يخچال ايران شهرت جهاني داشت

نمايي از يك كارخانه يخچال‌سازي
مونتاژ ایران در دهه 40 چه وضعی داشت؟ «علینقی عالیخانی» وزیر اقتصاد دهه چهل ایران، در کتابی که به خاطرات او اختصاص یافته است، به تشریح وضع مونتاژ در این دهه مي‌پردازد. آنچه مي‌خوانید بخش دیگری از خاطرات علیخانی است.


كالاي ايران در بازارهاي خارجي
در آغاز به تدريج و بعد خيلي سريع‌تر، براي ما روشن شد كه چه شكلي بايد دنبال كارها برويم. گمان مي‌كنم كه به اين صورت دريافته باشيد كه مونتاژ ما مونتاژي نبود كه قابل ايراد باشد. برعكس، نشان به آن نشاني كه مثلا داروهاي ما حالا فرآورده‌هاي صنعتي و مكانيكي و مانند آن را نمي‌گويم كه واقعا در آن خيلي موفقيت پيدا كرده بوديم، قاچاق برده مي‌شد. به كشورهاي اطراف، در حالي كه پروانه اين داروها را ما از خارج خريده بوديم و سهم داخلي توليد آنها بيشتر آن بود كه مواد اوليه را بگيريم و تبديل بكنيم به قرص يا شربت و بعد بسته‌بندي ولي همان‌ها ارزش افزوده‌اي بود كه به ما آن حاشيه‌اي كه از نظر قيمت بتوانيم براي خودمان بازار خارجي پيدا كنيم را مي‌داد و ما اين كار را كرده بوديم و موفق هم شده بوديم يعني بخش خصوصي‌مان در اين كار موفق شده بود يا، فرض بكنيد، يخچال مي‌ساختيم قسمت اصلي يخچال عبارت از اين است كه شما يك صندوق فلزي درست مي‌كنيد، ولي داخل يخچال شما احتياج داريد به يك الكتروموتور و كمپرسور مشخصي كه بتواند كار بكند يا قطعاتي كه بتواند براي شما سرماي لازم را به وجود بياورد اينها را ما در ضابطه‌مان گذاشته بوديم كه به چه ترتيبي بايد توليد بشود، كه به تدريج در ايران توليد شد يخچال‌هايي كه ما مي‌ساختيم بسيار مرغوب و با قيمت قابل رقابت بود و در آخر امر، در خليج‌فارس، خاورميانه و اروپاي شرقي يخچال ايران شهرت پيدا كرده بود.
مثلا اگر يخچال ارج، يا چيزي شبيه به آن را بگيريم، وقتي كه به دور آخر توليدش مي‌رسيم چند درصد از بخش‌هاي مختلفش در خود ايران ساخته مي‌شود؟
اگر ما فرض بكنيم كه ورقش را خودمان مي‌ساختيم، چون يادم نيست آن موقع به اين مرحله رسيده بوديم يا نه، مثلا 70 درصد.
بخشي از موتورش هم جزء 70 درصد بود؟
بله، من در آخرين سفري كه به شوروي كردم- كه در ضمن در آن زمان نمايشگاهي نيز از كالاهاي صنعتي ايران در شوروي ترتيب داده بوديم- به نايب نخست‌وزير شوروي كه قائم‌مقام كاسيگين در امور اقتصادي بود- به آقاي نوويكو- به عنوان هديه، يك يخچال ايراني دادم او فوق‌العاده خوشحال شد و به من تاكيد كرد كه راننده خودش مي‌آيد يخچال را ببرد و تاكيد كرد مبادا يخچال را به دفترش بفرستم. مي‌خواستم بگويم يخچال ساخت ايران شهرت داشت.
راجع به صنايع بزرگ‌تر صحبت كرديد؛ راجع به خيامي‌ها ، لاجوردي‌ها، ارجمندي‌ها و غيره. بعضي از اينها، مثل خيامي، تصور من اين است كه سرمايه اوليه قابل ملاحظه‌اي در دست نداشتند. بعضي ديگر فرض كنيد لاجوردي، شايد در همان زمان در حدي جاي پاي خودشان را پيدا كرده بودند؟
در مورد اين گونه صنايع يك مقدار زيادي بستگي داشت به هنر كسي كه به كار مشغول شده، يعني در بعضي موارد مثل برادران خيامي خوب از آب درمي‌آمد. ولي صاحبان صنايع ديگري هم بودند كه كم و بيش در همان راستا شروع به كار كردند و هيچ گونه موفقيتي هم به دست نياوردند كه البته من از بردن اسم معذور هستم ولي اين واقعا هنر اين اشخاص بود. يا فرض بفرماييد همين لاجوردي‌ها هم در زمينه‌هايي كه كار مي‌كردند مردمان فعال و زحمتكشي بودند و ديد داشتند و خودشان را اصلاح مي‌كردند و مي‌خواستند تغييري در جهت كارهايشان بدهند و كارهايشان را بهبود و توسعه بخشند. اشخاصي كه موفق شدند بيهوده موفق نمي‌شدند. اينها ديد گسترده‌تر داشتند. مردمان زحمتكشي بودند فعاليت زيادي مي‌كردند و بهره هم مي‌بردند آن نتيجه‌اي را كه از كارشان مي‌گرفتند باز برمي‌داشتند سرمايه‌گذاري مجدد مي‌‌كردند. بيشترشان به من مي‌گفتند و مي‌دانستم راست مي‌گويند كه اينها هيچ وقت آفتاب را نمي‌بينند يعني صبح وقتي كه مي‌روند سركارشان، هوا تاريك است، شب هم ديروقت برمي‌گردند به خانه و باز هم تاريك است. تمام مدت مشغول فعاليت بودند به هر حال، با همين شيوه كار توانستند اقتصاد كشور را بسازند و شرايط صنعتي تازه‌اي را در ايران به وجود بياورند مثلا همان برادران خيامي را بگيريم. خوب، اول از اتوبوس شروع كردند و كارشان درست بود. به خاطر اينكه شما وقتي كه بخواهيد يك اتوبوسي را از يك جاي ديگر بخريد و به ايران بياوريد، هزينه حمل و نقل شما خيلي زياد است. بنابراين شما در اينجا يك امتياز روي ترابري داريد كه صرف نمي‌كند كه به صورت ساخته شده از خارج بياوريد. البته مي‌توانيد اتوبوس را به صورت قطعات منفصل بياوريد سر هم سوار كنيد كه خود نوعي فعاليت صنعتي و ايجادكننده كار است. هنگامي كه بازار داخلي بزرگ‌تر مي‌شود بيشتر صرف مي‌كند كه آن را در داخل توليد بكنيد تا از خارج بياوريد. چون در هيچ جاي دنيا هم تكنولوژي اتوبوس‌سازي چندان فرقي با هم ندارد. حال ديگر نوبت اين بود كه كسي پيدا شود و ديد و همت اين را داشته باشد كه اتوبوس را در داخل بسازد. وقتي هم كه اين صنعت به راه افتاد فرآورده‌هايش در مدت كوتاهي قابل رقابت با فرآورده‌هاي خارجي شدند. يعني اتوبوس‌هايي را كه در ايران مي‌ساختند در كشورهاي همسايه مي‌فروختند. علت اينكه موفقيت داشتند اين بود كه اتوبوس‌هايشان ارزان‌تر تمام مي‌شد تا كالاي مشابهي كه شما از ايتاليا، فرانسه يا آلمان وارد مي‌كرديد. در ضمن هم با كيفيت فوق‌العاده خوب بودند. اين جنس‌ها با جنس‌هايي كه كشورهايي مثل هندوستان و پاكستان توليد مي‌كردند، تفاوت داشت.

دنبال انحصار نبوديم

علينقي عاليخاني در دهه40 وزير اقتصاد ايران بود، او در گوشه‌اي از خاطراتش كه در كتابي به همين نام منتشر شده، به‌اين نكته اشاره مي‌كند كه عدم انحصار در اقتصاد را مد نظر داشته‌است، آنچه مي‌خوانيد بخش پاياني اين خاطرات است.


يعني بهتر بود؟
خيلي بهتر بود. يخچال هم همچنين. شما به ارج اشاره كرديد. ولي تمام كساني كه در ايران، لوازم خانگي توليد مي‌كردند كيفيت فلزكاري كارشان مطلقا قابل مقايسه با كشورهاي ديگري كه اطراف ما بودند نبود. وزير صنايع هند كه از دوستان من بود و بعد هم رييس‌جمهوري هندوستان شد. وقتي كه وزير صنايع بود يك بار كه به ايران آمده بود از من خواهش كرد كه اگر ممكن است ترتيبي بدهيم كه آنها بتوانند چند نفر را بفرستند و بيايند در كارخانه‌هاي ساخت لوازم خانگي ايران براي پرس‌كاري آموزش ببينند. اين البته در زماني بود كه ما از آنها خيلي استفاده مي‌كرديم در رشته‌هاي مختلف فني و كارشناسان فني هندوستان را به ايران مي‌آورديم. من هميشه بايد از آنها به خوبي ياد بكنم. به ما كمك كردند. در صنايع دستي هم يك نفر مشاور هندي داشتيم كه بسيار به ما خدمت كرد. در صنايع بزرگمان شمار زيادي از هندي‌ها و به خصوص پارسي‌ها كار مي‌كردند. وزير صنايع هند هم از من درخواست كرد كه براي صنايع خانگي به آنها كمك فني بدهيم.
يك علتي كه ما در اين كار موفق شديم اين بود كه حمايتي كه ما از صنايع مي‌كرديم به اين صورت بود كه نگاه مي‌كرديم كه آيا بازار ما اين امكان را مي‌دهد كه بيش از يك نفر در صنعت خاصي وجود داشته باشد يا نه. چون اگر فقط يك نفر بود و حالت انحصاري پيدا مي‌كرد خيلي خطرناك بود در بعضي از صنايع در مرز انحصار بوديم ولي سعي مي‌كرديم انحصار را از بين ببريم، نمي‌گذاشتيم در دست يك نفر باقي بماند. مثلا هم ايران ناسيونال اتوبوس خوب توليد مي‌كرد و هم چند نفر ديگر، رقابتي كه در داخل كشور وجود داشت تا حدي تعادل ايجاد مي‌كرد. اين نبود كه صاحبان صنايع يكسره هر كار كه دلشان مي‌خواهد بكنند.
افراد موفق و ناموفق
دو نكته: نكته اول، براساس حرفي كه شما مي‌زنيد، اين طور نبود كه چون دولت يك مقدار پول داشت و مي‌داد به صاحبان صنايع و ديگر كساني كه مي‌خواستند وارد صنعت بشوند و از آنها حمايت مي‌كرد، پس هر كسي كه وارد اين جريان مي‌شد موفق مي‌شد، به اين معني كه پولدار مي‌شد. به عبارت ديگر، اگر حرف شما را من درست فهميده باشم عده بسياري مي‌خواستند وارد اين جريان بشوند، ولي فقط بعضي‌ها به دليل ويژگي‌هايي كه داشتند موفق مي‌شدند برداشت من از حرفي كه شما مي‌زنيد درست است؟
كاملا درست است ما سعي كرديم به تدريج به صاحبان صنايع بخش خصوصي بفهمانيم كه بايد در كارشان دقت بكنند و اقتصاد طرحشان را در نظر بگيرند. در آغاز كار اشاره كردم ضابطه‌هايي كه نوشته بوديم روشن مي‌كرد. پله به پله، چه كارهايي را بايد اينها انجام بدهند تا ما بپذيريم كه پروانه داشته باشند و از امتيازاتي كه مي‌دهيم، استفاده بكنند. از آنكه بگذريم. در مرحله بعدي، ما به هر كسي كه از ما درخواست ايجاد صنعتي را مي‌كرد پرسشنامه مفصل مي‌داديم. اين پرسشنامه عبارت بود از آن چيزي كه به انگليسي مي‌گوييم:
Feasibility study ولي ما اين را به نام پرسشنامه مي‌داديم چه بسا كساني كه وقتي مي‌خواستند پرسشنامه را پر بكنند و ضرب و تقسيم هزينه‌هايش را مي‌كردند و بهاي تمام‌شده و امكانات بازار را مي‌سنجيدند. خودشان برمي‌گشتند و با تشكر پرسشنامه را به ما پس مي‌دادند و از آن صنعت صرف‌نظر مي‌كردند. اين چيزي است كه قبلا وجود نداشت و ما به تدريج سرمايه‌گذاران خصوصي را عادت داديم به اينكه بايد اقتصاد طرح را مطالعه بكنند. اينها قبلا نبود. هر كسي كه بگويد اينها را قبلا فكر كرده بود، بي‌خود گفته، چنين چيزي نداشتيم. در سطح دولتي تا حدودي بود، ولي براي صنايع معمولي اينكه (feasibility) دقيق‌تري باشد نداشتيم كار به جايي رسيد كه ما دوره‌هاي دو ماهه تشكيل مي‌داديم براي تهيه طرح، اقتصاد طرح و توجيه طرح، در اين دوره‌ها ده‌ها نفر از كاركنان بخش عمومي و همچنين بخش خصوصي شركت مي‌كردند بعد اين برنامه گسترش يافت به طوري كه خود بانك‌هاي صنعتي‌مان آمدند و دنبال كار را گرفتند به تدريج تهيه طرح يك مساله مهمي شده بود، ولي به هر حال گفتيم آنها با نوع سوالاتي كه ما از سرمايه‌گذاران به صورت اين پرسشنامه‌ها مي‌كرديم متوجه مي‌شدند چه طرح‌هايي را مي‌شود يا نمي‌شود انجام داد، اما كارآيي آنهايي هم كه طرحي را اجرا مي‌كردند به هر حال متفاوت بود. بعضي از آنها فقط در سطح بخور و نمير توانستند زندگي بكنند يا با زحمت توانستند خودشان را نگه دارند يا احيانا كارشان را تغيير دادند. اما كسان ديگري هم بودند كه خيلي موفق شدند چون افراد برجسته‌اي بودند، هميشه در دوره توسعه صنعتي اين وضع وجود دارد. شما با اشخاصي روبه‌رو مي‌شويد با ديد فوق‌العاده، اشخاصي كه برجسته هستند. حالا چون يك نفرشان درگذشته، راحت مي‌توانم اسمش را ببرم مثلا حبيب ثابت در هر كشور مي‌بود يكي از بزرگ‌ترين سوداگران، به اصطلاح (Businessman) آن كشور مي‌توانست باشد. اين مرد هوش فوق‌العاده داشت و در كار خودش به راستي مسلط بود، بنابراين بايد موفق بشود حالا شما اگر امكانات را به صورت درست ايجاد كنيد او خودش را با آن تطبيق مي‌دهد چون او، به عنوان يك آدم پراگماتيك، دنبال فلسفه‌بافي اخلاقي نيست، دنبال اين است كه چه شكلي مي‌تواند سود براي خودش ايجاد بكند؟ شما بايد او را در آن راهي بيندازيد كه از نظر شما و مصالح جامعه قابل توجه باشد در چنين صورتي بازدهي او هم براي خودش بهتر است و هم براي جامعه.
نوشته شده توسط سپهر برادران در سه شنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ |