تاريخ معاصر-
نگاهی به کتاب «عقلانیت و توسعهیافتگی ایران» نوشته دکترمحمود سریعالقلم
برای اعتلای ایران چه کار باید بکنیم؟
فاطمه باباخانی
درآمد: «چه قدرتي موجب برتري شما نسبت به ما ميشود؟ علت پيشرفتهاي شما و سبب ضعف دائمي ما چيست؟
![]() |
شما هنر حكومت كردن و فاتحشدن را بلديد، در صورتي كه ما در جهل شرمآور خود، درجا ميزنيم و به ندرت آيندهنگري ميكنيم. آيا شرق كمتر از اروپا قابل سكونت و كمتر حاصلخيز است و غناي آنجا را ندارد؟ آيا پرتو آفتاب كه قبل از اينكه به شما برسد ما را روشن ميكند، براي ما بركت كمتري را موجب ميشود تا براي شما؟ آيا خالق عالم خير بيشتري به شما ميرساند تا به ما، آيا خداوند خواسته است براي شما امتياز بيشتري قائل شود؟ من اين طور فكر نميكنم. بگو اي مرد خارجي، ما براي اعتلاي ايران چه كار بايد بكنيم؟ آيا من هم بايد مثل تزار مسكويي رفتار كنم كه از تخت خود پايين آمد تا بتواند شهرهاي شما را از نزديك ببيند؟ آيا من هم بايد ايران را ترك كنم و اين ثروت انباشته شده را بدون استفاده بگذارم؟ آيا بايد بروم و هر آنچه را شاهزادهاي بايد بداند، ياد بگيرم؟»(از گفتوگوی عباس میرزا با ژوبر، نماینده ناپلئون)
دهه هفتاد خورشیدی برای ایرانیان تعریفی واضح و روشن دارد: عصر سازندگی. ایران تازه از جنگی تحمیلی و مخرب در پی انقلابی فراگیر، سر بر آورده است. شهرهای مرزی و جنوبی خسته از نبردی هشت سالهاند، صنایع سنگین کشور نیازمند بازسازی اساسی هستند، کارخانهها نیمه تعطیلاند و اوضاع اقتصادی چندان خوشایند نیست. بعد از بیش از یک دهه انقلاب و جنگ و هیجان و شلوغی، جامعه نیازمند آرامش و آسایش است تا به واسطه آن بتواند به آهستگی بر وضعیتی که به آن دچار است بينديشد و راه چارهای برای التیام زخمهاي تازه و کهن خود بیابد. گویی بار دیگر پرسش بنیادین عباس میرزا، ولیعهد نیک نام اما ناکام قاجار جان گرفته است: «براي اعتلاي ايران چه كار بايد بكنيم؟» اگرچه از زمان طرح این پرسش کلیدی ایران تجربه دو انقلاب، یکی مشروطه (1285) و دیگری اسلامی (1357) را از سرگذرانده و داغ زخم دو کودتای ویرانگر، یکی در سال 1299 و دیگری 1320 خورشیدی را نیز بر تن دارد.
گفتمان حاکم بر دهه شصت خورشیدی در ایران، به تعبیر جامعهشناسان سیاسی، گفتمانی ایدئولوژیک و اصولگراست که در پی بیش از یک سده حضور بیگانگان بر اصل استقلال تاکید ميکند. جنبشهاي بیگانه ستیز در عصر پسااستعماری در تمام کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره استقلال و بیرون راندن بیگانگان و اتکای بر خویشتن را راه چاره ميدانند. ضمن آن که در ایران اسلامی، مدرنیزاسیون نیم بند پهلوی با نادیده گرفتن ضرورتهاي فرهنگی جامعه، خشم گروههاي اسلام گرا را موجب شده و ایشان را واداشته تا در برابر ناهنجاریهایی که به دلیل انکار و نادیده گرفته شدن اسلام به عنوان مهم ترین عنصر مقوم فرهنگ ایرانی به وجود آمده، موضع بگیرند و بر اصولگرایی خویش پافشاری کنند.
گو اینکه دهههاي 1960 تا 1980 میلادی تمام دنیا زیر سیطره مفهوم رادیکالیزم انقلابی بود، امری که با فروپاشی شوروی در پایان دهه هشتاد دیگر جذابیتش را از دست داده و دولت-ملتهاي سراسر دنیا فهمیدهاند که عصر آرمانهاي جهانی به سر آمده و به جای داعیههاي انترناسیونالیستی، اینک زمان رقابت برای به دست آوردن جایگاهی بهتر و برتر در میان سایر کشورها است. امری که جز از طریق توسعه همه جانبه در عرصههاي گوناگون سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی پدید نمی آید. به این سان است که هم در پهنه بینالمللی و هم در گستره داخلی مساله توسعه به نقطه کانونی گفتمان سیاسی-فرهنگی جامعه بدل ميشود. روشنفکران، نخبگان و سیاستمداران نیز حیاتی بودن این امر را دریافتهاند و آگاهانه یا ناخودآگاه ميکوشند با کنکاش در جوانب مسالهای که عباس میرزای جوان در پی شکستی تلخ در برابر سپاهیان روسیه عنوان کرده بود، راهی برای برون شد از وضعیت فروبسته بیابند.
در چنین حال و هوایی است که در فضای اندیشگی ایران «توسعه» به عنوان معمای فراگیر محل بحث و جدلهاي فراوان است. در روزنامهها، مجلات، کتابها و بحثهاي جدی بارها این سوالها را ميشنویم که توسعه به چه معنا است؟ توسعه چه ضرورتهايي دارد؟ توسعه آیا به معنای غربی شدن است؟ توسعه سیاسی مقدم است یا توسعه اقتصادي؟ شاید هم باید از توسعه فرهنگی سخن بگوییم. به هر حال سیاستمداران که کمتر حرفشنوی محافل آکادمیک بودهاند، منتظر شنیدن پاسخ این پرسشها ننشستند و با پیچیدن نسخههاي مهندسی، عصری را رقم زدند که اینک درست یا غلط، «عصر سازندگی» خوانده ميشود. یعنی که توسعه اقتصادی به معنایی که سیاستمداران آن عصر ميخواستند مقدم است، در پی همین وضعیت است که وقایع خرداد هفتاد و شش پدید آمد و زمانهای که «عصر اصلاحات»ش خواندند و مرادشان از اصلاحات، همان توسعه سیاسی بود.
اما در همان اوان دهه هفتاد، برخی عالمان و اهالی آکادمی نیز که دلمشغول پرسش عباس میرزا، منتها در سطحی عالمانه بودند، فارغ از هیاهویی که معمولا حول یک مساله در سطح جامعه ایجاد ميشود، کوشیدند موضوع را به شکلی جدیتر نگاه کنند و به جای راهحلهاي سطحی و تبلیغاتی، ابعاد علمی مساله توسعه را واکاوند. چهرههايي چون فرامرز رفیعپور (توسعه و تضاد) و حسین بشیریه (موانع توسعه سیاسی در ایران). محمود سریع القلم استاد نام آشنای روابط بینالملل دانشگاه شهید بهشتی یکی از این چهرههاي علمی است که از همان ابتدای دهه 1370 با انتشار آثاری چون «توسعه، جهان سوم و نظام بينالملل» (1370) و «عقل و توسعهيافتگي» (1372) نشان داد که دغدغهاش چیزی جز توسعه ایران نیست، منتها در سطحی دانشگاهی و با طرح علمی مساله.
اما کتابی که موجب شد نام سریع القلم در میان دانشپژوهان ایرانی با مساله توسعه پیوند بخورد انتشار کتاب «عقلانيت و آينده توسعه يافتگي ايران» (1381، مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه) بود که استقبال فراوان از آن در میان محافل علمی و روشنفکری نشانگر آن بود که مساله توسعه دست کم در میان دانش پژوهان و دانشجویان ایرانی نیز جایگاه مهمی یافته است، دانشجویانی که سریعالقلم در همان چاپ نخست اثر، آن را به ایشان تقدیم کرده بود. کتاب که به سرعت به چاپهاي متعدد رسید، از یک پیشگفتار و چهار بخش تشکیل شده بود: مقدمه نظری، پایههاي نظری توسعهیافتگی، جهان سوم و توسعهیافتگی و ایران و توسعه یافتگی.
چاپ ششم کتاب اما این بار با عنوانی تازه یعنی «عقلانیت و توسعه یافتگی ایران» (1390، نشر فرزان روز) منتشر شد. اساس بخش بندی کتاب همان است که در چاپهاي پیشین شاهد بودیم، اما فصل بندی کتاب تغییراتی داشته است. در حالی که چاپهاي پیشین بیستوچهار فصل داشت؛ چاپ اخیر بیست و شش فصل دارد یعنی دو فصل افزوده شده است و بعضی فصلها پس و پیش شده اند، حذف مفهوم «آینده» از عنوان کتاب نیز دیگر تغییر ظاهری است که به چشم ميآید.
نویسنده در پیشگفتار چاپ ششم کتاب بر تداوم دغدغه هایش یعنی «پیشرفت، توسعهیافتگی و ثبات سیاسی ایران» تاکید دارد و مشکل عمده توسعهنیافتگی ایران را نه در افکار که «در شخصیت پرورش نیافته» ایرانیان ميداند و مينویسد: «مشکل ما چگونگی تبدیل فکر به عمل است. مشکل ما ناتوانی در سیستم ساختن است...دو پایه متدولوژیک تمدن غرب، ساماندهی و تشکل از یک طرف و ظرفیت نقدپذیری افراد از طرف دیگر است. ما در هر دو مورد ضعیف هستیم». سریع القلم کتاب را حاصل بیش از بیست سال تحقیق و تدریس پیرامون توسعه یافتگی ميخواند. باید اضافه کنیم که او در این دو دهه براي روشن شدن مباحث نظری کتاب آثار تازهای نیز نگاشته که مهمترین شان عبارتند از: «فرهنگ سیاسی ایران» (1387) و «اقتدارگرایی در عصر قاجار» (1389). اما اساس نظریهای که سریع القلم در «عقلانیت و توسعهیافتگی ايران» بیان ميکند، در فصل اول آن یعنی «مقدمه نظری: مکتب تحول شخصیت ایرانی» بیان شده است. نویسنده در این فصل کوشیده مبانی نظری دیدگاه خود پیرامون مساله توسعه را مبتنی بر ویژگیهاي فرهنگی جامعه ایران بیان کند. او در ابتدای این فصل رهیافت اساسی خود به مساله توسعه را با تفکیک میان اصول ثابت توسعه و الگوهای آن روشن ميکند و تلویحا در برابر دیدگاههايي قرار ميگیرد که ميکوشند با هیاهوهای ایدئولوژیک، اصول توسعه را نادیده انگارند و بر روشهاي آزموده نشده و غیرعلمی بنا ميگردند. این اصول ثابت عبارتند از : دولت حداقل، صنعتی شدن، توجه فراگیر به علم و عقلانیت، سیاست خارجی مدافع اقتصاد ملی، بخش خصوصی فعال، نظام آموزشی کاربردی، حاکمیت کارآمد در تمامی سطوح نظام اجتماعی، نخبگان ابزاری منسجم، مردم پرکار و مسوولیتپذیر، دولت پاسخگو و... . سریع القلم صریحا تصریح ميکند که «این اصول از یک کشور به کشور دیگر متحول نمیشود، بلکه بسترهای کاربردی و عملی تغییر پیدا ميکند. از این منظر، اصول توسعهیافتگی جهانشمول است». اما نکته مهمی که سریعالقلم در همان صفحات اولیه کتاب بیان ميکند این است که «الگوهای توسعه یافتگی متفاوتند ولی قابلیت بومی شدن را دارند». این تفکیک هوشمندانه میان اصول و الگوها، نقطه ختمی بر مباحثات به نظر بیپایانی است که سالهاست میان سیاستمداران دوام دارد. تفکیک مهم دیگر میان دو رهیافت جامعه محور و نخبگان محور به موضوع توسعه اختصاص دارد. نویسنده در پی توضیح الزامات هر یک از این دو رهیافت مينویسد: «در رهیافت جامعه محور، جامعه با تشکلی که به لحاظ سیاسی دارد و آگاهیای که آحاد مردم در گزینشها دارند فضای بحث عمومی و آزاد را فراهم کرده و از طریق سیستم حزبی، رقابتی و انتخابات آزاد، دولتی را به کار ميگمارند و با نظام قانونی، پاسخگویی به مردم و نقد معقول رسانهها، به صورت تدریجی انتظارات خود را تحقق ميبخشند» اما رهیافت نخبگان محور «نه به عنوان رهیافت مطلوب یا معقول، بلکه به عنوان تنها رهیافت جامع، کارآمد و عملی در کشورهای جهان سوم و کشورهای در حال توسعه مطرح ميشود.»
در فصل دوم کتاب، نویسنده با طرح نظریه انسجام درونی، توسعه یافتگی را یک تصمیم سیاسی و حکومتی ميخواند که بر زمینهسازیهاي فرهنگی استوار ميشود، «یعنی اگر فرهنگ متحول شود، توسعه یافتگی میسر خواهد شد». فصل سوم با عنوان «نخبگان و توسعه یافتگی» با تعریف نخبگان ابزاری و نخبگان فکری و تفکیک نهادن میان استراتژی ملی از سیاست روز، نقش و اهمیت نخبگان را در مباحث توسعه مورد بحث قرار ميدهد. نویسنده در فصل پنجم کتاب اصول ثابت توسعه سیاسی را در دوازده مورد برميشمرد: اول تشویق فردگرایی مثبت، دوم تفکر استقرایی، سوم اهمیت تفکر به عنوان امر عمومی و تخصص به عنوان امر خاص، چهارم آموزش، پنجم آموزش زیست جمعی، ششم تحکیم هویت عمومی، هفتم قانونپذیری، هشتم همسویی منافع هیات حاکمه با مصالح عمومی، نهم رشد و گسترش نهادهای غیردولتی، دهم آرامش اقتصادی، یازدهم تصمیمگیری مبتنی بر اصلاحنگری و اصلاحپذیری و دوازدهم انتخاب افراد بر اساس لیاقت و توانایی. نویسنده در ادامه درباره هر یک از این اصول به طور مفصل بحث ميکند.
بخش سوم کتاب مساله توسعه یافتگی را از منظری جهانی مورد بحث قرار ميدهد. عناوین فصلهاي این بخش عبارتند از: بررسی ساختاری مسائل جهان سوم، فرهنگ و توسعه و جهان سوم، آزادی و توسعه یافتگی در جهان سوم، فضای خصوصی، منحنی جی و توسعهیافتگی موانع فرهنگی تجدد در کشورهای اسلامی و ضرورتهاي تربیتی برای انسان قرن بیست ویکم.
اما مقالات بخش چهارم کتاب به مساله ایران به طور خاص اشاره دارد و توسعهیافتگی ایران را از منظرهایی چون سیاست خارجی جمهوری اسلامی، استراتژی فراملی، بحث دموکراسی، توسعه اقتصادی و آسیبشناسی گفتمان توسعه ایرانی مورد بحث قرار ميدهد. کتاب نثری روان و خوانا دارد و فصلهاي کتاب در عین استقلال محتوایی هر یک با مساله اساسی آنکه موضوع توسعه یافتگی است پیوند دارد. دستهبندی و طبقهبندی مطالب از دیگر مزیتهاي اثر است. شماری از فصلهاي پایانی کتاب نیز گفتوگوهایی است که نگارنده با اصحاب مطبوعات و رسانهها حول محورهای کلی کتاب داشته و مطالعه شان برای روشن شدن مباحث اصلی کتاب مفید و ارزشمند است. در مجموع «عقلانیت و توسعهیافتگی ايران» کوشش یکی از دانشوران ایرانی است که دغدغه توسعه را در بیش از بیست سال آموزش و تدریس علوم سیاسی وجهه همت خویش قرار داده و از این حیث توجه و خوانش آن ضروری است، گو اینکه کتاب برای دانشجویان نگاشته شده، «دانشجویانی که عقلشان بر احساسشان غلبه ميکند». ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان