وارن بافت میگوید: «تفاوت بین افراد موفق و افراد بسیار موفق در این است که افراد بسیار موفق به خیلی چیزها «نه» میگویند.»
ما به لیستها علاقه داریم. ما دوست داریم چیزها را زیر هم بنویسیم و آنها را چک کنیم. در زندگی پرشتاب امروزی، لیستها کارها را راحت میکنند و ما را در مسیر صحیح حرکت نگه میدارند و ما را از انجام واقعی کارها مطمئن میسازند. آنها به ما اجازه میدهند تا تفکر در یک مورد را متوقف کنیم و به تفکر در مورد دیگری بپردازیم.معمولا مردم در آغاز سال نو در سراسر جهان به تدوین استراتژی برای سال جدید میپردازند. بنابراین ما به شما میگوییم چرا به جای لیست آنچه باید انجام داد، لیست آنچه نباید انجام داد را تهیه نمیکنید؟ به عبارت دیگر بر ضروریات تمرکز کنید نه بر چیزهای مهم.آسان است که شما وقتتان را برای چیزهای مهم بگذارید – برای مثال، ارائه یک محصول جدید به منظور ارضاي تمایل کارکنان بخش فروش به پیشنهاد محصول جدید به خریداران. اما لزوما این کار نمیتواند اثربخش و الهام بخش باشد. به عبارت دیگر، این کار ضروری نیست.در مقابل، ایجاد فرهنگ تجلیل از شکست یک باور ضروری است که میتواند تمام امور سازمان را شکل دهد، زیرا که اگر کسی در سازمان ریسکها را بر عهده نگیرد، سازمان هیچگاه نمیتواند یک محصول یا خدمت جدید ارائه کند.
هنر قربانی کردن
یک مثال کلاسیک در زمینه نوآوری وجود دارد که میگوید شما بهترین افرادتان را منحصرا برای کار توسعه یک محصول یا خدمت جدید گماردهاید و مطمئن هستید که آنها موفق خواهند شد، اما از هزینه واقعی توسعه اینچنین محصول نوآورانهای غفلت میشود، چرا که متخصصان شما مشغول انجام کارهای بیمعنیتر (و کم سودتر) هستند. توسعه محصول مهم است. اما توانایی پیشبینی و کنترل کل فرآیند ضروری است.اکثر رهبران با تجربه تشخیص میدهند که آنچه نمیخواهند افرادشان بر آنها تمرکز کنند همانقدر مهم است که آنچه میخواهند تیمشان بر آنها تمرکز کند. (و بنابراین بهترین نفرات آنها فقط روی پروژههایی کار میکنند که بالاترین اثر را بر شرکت دارند). هردوی استراتژی و موقعیتیابی به عنوان «هنر قربانی کردن» توصیف میشوند. بنابراین، رهبران برای داشتن یک استراتژی قدرتمند یا یک موقعیت مناسب در بازار بایستی زمانی را صرف تهیه لیست «آنچه نباید انجام دهند»، کنند.
فضای باز بسازید
افراد کارآفرین به طور طبیعی از تهیه لیست «آنچه نباید انجام داد» اجتناب میکنند. آنها میخواهند تا تمام مسائل را حل کنند و نمیخواهند تا حتی از یک فرصت یا کسب و کار نیز دوری کنند. یک لیست «آنچه نباید انجام داد» برای آنها به این معنا است که بایستی توافق کنند تا از درگیرشدن با مجموعه خاصی از مشتریان چالشی که ممکن است داشته باشند، بپرهیزند.افراد خلاق به طور دیوانه وار از یک مساله مهم (اما نه ضروری) به مساله مهم دیگری میروند. انرژی و اشتیاق آنها مسری است. بطور ناشناختهای شعلههای کوچک حواسپرتی را در سازمان روشن میکنند. مانند یک خدمتکار که مداوم در خانه شما به این طرف و آنطرف میدود و چیزهایی را تعمیر میکند که خراب نیست(مانند یک در که جیرجیر میکند)، درحالی که اجاق شما اصلا کار نمیکند. وظیفه شما این است که او را به سمت اجاق ببرید و او را مجبور کنید تا اجاق را تعمیر کند.این مثال هنگامی که شما اقدام به تدوین استراتژی میکنید نیز صادق است. قبل از اینکه روی آنچه لازم است انجام دهید تمرکز کنید، شما بایستی از طریق شناسایی چیزهایی که نمیخواهید انجام دهید، یک فهرست بسازید. این کار بهترین متفکران سازمان را برای همراستایی با مهمترین مسائل سازمان شما، آزاد میسازد.
قبل از اینکه شما و رهبر تیم شما اقدام به برنامه ریزی برای اقدامات کلیدی سال آینده نمایید، از تمامی نفرات بخواهید که به دو چیز مسلح شوند. اول، از آنها بخواهید که فعالیتی را نام ببرند که شرکت شما بایستی آن را متوقف کند،
چرا که آن فعالیت به هدر رفتن انرژی میانجامد و منافع کمی ایجاد میکند. این فعالیت میتواند از هر نوع و از هر بخش سازمان باشد. چند مثال برای کارهایی که باید متوقف شوند، شامل موارد زیر میشود:
• خدمترسانی به یک گروه از مشتریان
• تامین یک محصول یا خدمت
• هماهنگ کردن برخی از مراسم در شرکت
• یک شیوه خاص بازاریابی
• استفاده از یک فرآیند خاص برای دست یافتن به ماده یا محصول X
• یک شیوه خاص عملکرد در زمینه منابع انسانی
• تولید محصول X
جلسه مدیریتی خود را با بحث پیرامون آنچه نمیخواهید انجام دهید، شروع کنید. یکبار شما لیست «آنچه نباید انجام دهید» را مشخص کردهاید، شما فرصتی خلق کردهاید تا روی پنج یا شش مزیت اصلی تمرکز کنید. روی آنها توافق کنید و مسوول هرکار را مشخص نمایید.
عادتهای قدیمی به سختی از بین میروند، بنابراین این وظیفه شما است که به همراه تیمتان به صورت فصلی چک کنید تا شیوههایی را که توافق کردهاید متوقف شوند، مجددا مورد استفاده قرار نگیرند.
بهترین رهبران میدانند که احتمال موفقیت آنها در بازار ارتباط بسیار نزدیکی با اینکه آنها تا چه حد در ایجاد تمرکز در فعالیتهای تیمهای کاری خود موفق عمل میکنند، دارد. شما نمیخواهید که مغزهای مهم تیمتان از یک چالش کوچک به چالش کوچک دیگری بپرند. آنچه شما میخواهید تمرکز کامل بر بزرگترین چالشها، بزرگترین فرصتها و مهمترین مسائل سازمانی است. هنگامی که موفق به انجام این کار شوید، در واقع وعده رهبری خوب را برای تیمتان تحقق بخشیدهاید. همچنین شما به آنها بازدهی و سود که نشان دهنده فعال بودن موتور کسب و کار شما است را پاداش دادهاید. ما به شما قول میدهیم که نوآوری نیز آسانتر خواهد شد.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد
بررسي تعدادي از انواع مقالههاي استاندارد، در مورد شكل 90 درصد از مقالاتي كه امروزه چاپ ميشوند توضيح ميدهد. اينها شامل موارد زير است:
سابقه كالا: گزارش موفقيتهاي محصول. مقاله روي شركتي كه مشكلي داشته است و اينكه چگونه آن شركت با استفاده از محصول، خدمات يا روش خاصي به حل مشكل خود پرداخته است، تمركز ميكند.
نحوه انجام دادن: دستورالعملها («نحوه اندازهگيري ميزان مصرف برق وسايل صنعتي»).
محصولات جديد: توضيح ميدهد فناوري جديد چگونه عمل ميكند. («فناوري جديد تراشه سرعت انجام فرآيند را دوبرابر ميكند.»)
پيشرفتها، جهتگيريهاي كلي: تجزيه و تحليل در جهت كمك به خوانندگان مطالب بازرگاني در برنامهريزي براي راهكارهاي خود («صنعت پلاستيكسازي به سمت مدل تجارت زنجيرهاي ذخاير جهاني در حركت است.»)
سوابق كالا يا توضيح در مورد كاربرد آن يكي از رايجترين انواع مقالاتي است كه مجلات تجاري و بازرگاني چاپ ميكنند. اين نوع مطلب ميگويد كه چگونه يك شركت خاص مشكل را حل كرده است يا نيازي را مرتفع ساخته و معمولا توجه مخاطب را جلب ميكند به محصول يا خدماتي كه آن شر كت براي حل اين مشكل به كار برده است. بخش روابط عمومي شركتي كه از محصول يا خدمات آن، براي حل مشكل استفاده شده «نامه درخواست» ارسال ميكند كه در آن مطالبي را در مورد سوابق محصول به سردبيران پيشنهاد ميكند. انتشار سوابق محصول ابزار بازاريابي موثر است، چون به خوانندگان نشان ميدهد چگونه محصول شما را استفاده كنند و موفقيت اثبات شده آن را هم نشان ميدهد.
جدا از سوابق محصولات، اكثر مقالات ويژه درجشده، از انواع مختلف خودآموزها هستند كه مديران، مديران اجرايي متخصصان، يا تكنسينهايي در زمينه كاري مربوط را هدف قرار ميدهند. سردبيران همچنين به مطالبي در مورد محصولات، پيشرفتها، يا روشهاي جديد در صنعت خود علاقهمند هستند.
يكي از روشهاي رسيدن به ايدههاي مناسب براي نوشتن مقاله، تهيه فهرستي از آگهيها است كه اگر بودجه آگهي نامحدودي داشتيد، منتشر ميكرديد (و مجلاتي كه آن آگهي در آنها را به چاپ ميرسانديد).مقالاتي بر اساس موضوعاتي مرتبط با آن آگهيها بنويسيد و آنها را در همان مجلات به چاپ برسانيد.
براي مثال، اگر ميخواهيد سيستم جديد بستهبندي خردههاي چوب خود را در مجله پالپ اند پيپر آگهي كنيد، ولي بودجه مورد نياز آن را نداريد، به فكر نوشتن مقالهاي براي آن مجله، با عنوان «راه جديدي براي بستهبندي و صورتبرداري از تراشههاي چوب به صورتي موثرتر» باشيد. نوشتن و درج مقالات در مجلات و براي بازارهاي درجه دوم كه چاپ آگهي در آنها به صرفه نيست يا در حد بودجه شما نيست، از نظر مالي به نفع شما است.
خودتان را با ويژهنامهها ارتباط دهيد
اگر ميخواهيد بخت شركت خود را براي دستيابي به فضايي در رسانهها افزايش دهيد، ميتوانيد تقويم انتشار مجله و فهرست ويژهنامههاي آينده آن را بگيريد و سعي كنيد ارتباطي ميان محصولات و خدمات خود، با موضوع و مقالات اين ويژهنامه پيدا كنيد. با بخش آگهيهاي مجله تماس بگيريد، بگوييد در آينده قصد آگهي در آن مجله را داريد، يك بسته رسانهاي رايگان و همچنين تقويم انتشار ويژهنامهها، همراه با يك شماره نمونه از آن مجله درخواست كنيد. اين چند چيز به طور رايگان براي افرادي كه در آينده قصد آگهي دادن دارند، ارسال ميشود.
ريك دان، سردبير پلنت اينجينيرينگ، ميگويد: «اگر مردم ايدههايي براي ويژهنامه ارائه دهند، عالي است يا اگر بتوانند پيشزمينهاي براي مطلبي كه ميخواهيم به آن بپردازيم فراهم كنند، احتمال موفقيت آنها در رقابت براي راهيابي به مجله بسيار زياد خواهد بود.»
«حتي ممكن است بخواهيد ايدههاي ويژهنامههايي براي تقويم سال بعد پيشنهاد كنيم. لم كار اين است كه اين كار را مدبرانه انجام دهيد. دان هشدار ميدهد كه «متوقعانه يا حريصانه وارد عمل نشويد. از گفتن چيزهايي مثل «اين براي خوانندگان شما مهم است» يا «شما بايد اين مطلب را چاپ كنيد» خودداري كنيد.»
هرچند اگر روش جديدي را كشف كردهايد (مثلا بستهبندي غذا در جعبههاي قابل بازيافت مقوايي به جاي پلاستيكي) و ميتوانيد آمار و اطلاعاتي براي پشتيباني از اين روش خود ارائه دهيد، با سردبير مجلهاي مناسب بستهبندي تماس بگيريد. احتمالا از علاقه و تلاش شما خوشش ميآيد.
بسياري مجلات بازرگاني، در صورت درخواست آنها، شماره نمونه و مجموعهاي از راهنماييها در زمينه تحرير براي نويسندگان آينده، خواهند فرستاد. اين راهنماييها اطلاعات باارزشي در مورد سبك، شكل و موضوعات مناسب فراهم ميكند. اين راهنماييها اغلب به شما ميگويد چگونه با مجله تماس بگيريد، نكاتي مربوط به نوشتن مقالات در اختيار شما قرار ميدهند، فرآيند بازبيني دستنويس را توصيف ميكنند و به بحث در مورد هر يك از تنظيمات دستمزد يا چاپ مجدد ميپردازند.
سريعترين روش در واداشتن سردبيران به ناديده گرفتن شما، ارائه ايدهاي است كه هيچ ربطي به مجلات آنها نداشته باشد. هر مجله از جهاتي، كمي متفاوت با ساير مجلات است. براي افزايش شانس خود در انتشار مطلبتان، بايد لحن، سبك، محتوا و كيفيت امور گرافيكي و نوشتاري مجله مورد نظرتان را مورد مطالعه و بررسي قرار دهيد. به سردبير مقالهاي را ارائه دهيد كه به نظر ميرسد ترجيح ميدهد و شانس شما در درج آن مطلب افزايش پيدا ميكند. اگر مجلهاي تماما شامل مقالات كوتاه يك يا دو صفحهاي باشد، پاياننامه 6000 كلمهاي برايش نفرستيد. اگر اين مجله تاريخچه محصولات را چاپ نميكند، چنين مطلبي را پيشنهاد ندهيد.
شمارههاي مختلف مجلات را مطالعه كنيد تا بفهميد به چه موضوعاتي ميپردازند. كليد موفقيت اين نيست كه ايدهاي را در مورد چيزي كه هرگز به آن پرداخته نشده بفرستيد، بلكه ارائه مقالهاي است كه ديدگاه يا زاويه ديد جديدي را در مورد يكي از موضوعات هميشگي مجله مطرح كند.
منبع: كتاب روابط عمومي انتشارات كاروان
منبع: pnu-m-s.blogfa.com.
چاپ گزارشهاي ويژه در نشريات بازرگاني، نشريات مخصوص مصرفكنندگان يا نشريات تجاري، يكي از قدرتمندترين و موثرترين روشهاي بازاريابي است.
برخلاف مقاله خبري كه مستقيما به سراغ گزارش وقايع اخير ميرود، مقاله ويژه، مقاله طولانيتري است كه بيشتر در عمق موضوع مورد بحث خود به كندوكاو ميپردازد. مقالات ويژه اغلب به بررسي دقيق موضوعي، همراه با جزئيات آن، توضيح در مورد فناوري يا راهنمايي در مورد نحوه انجام چيزي، از نحوه نوشتن برنامه كاري گرفته تا انتخاب شغل تلفني ميپردازند.
بسياري از مردم طبيعتا فرض ميكنند مقالاتي تخصصي را كه ميخوانند، نويسندگان يا خبرنگاران خصوصي نوشتهاند كه به استخدام روزنامه يا مجله درآمدهاند. اشتباه است! هر روز هزاران مقاله ظاهر ميشود كه به وسيله غيرنويسندگان، متخصصان روابط عمومي، متخصصاني كه براي خودشان كار ميكنند، مديران عامل و متخصصان فني، به عنوان وسيلهاي جهت تبليغ خود يا محصولات و خدماتشان نوشته شده است.
اين كار چگونه انجام ميشود؟ شركتي كه درصدد انتشار اعلان خود از طريق رسانههاست، مقالهاي را ارائه ميدهد. به اين اميد كه نشريه توجه مخاطبان را به آن شركت جلب كند، يا فضاي خاصي را به آن اختصاص داده و براي شركت، ايدههاي آن يا محصولات و خدماتش تبليغ كند. مطلب ويژه «درج شده» يا «چاپ شده»، مقالهاي است كه سازمان، كارآفرين يا متخصص امور بازرگاني نوشته است يا مستقيما خود شركت يا به نمايندگي از آن، مشاور يا شركت روابط عمومياي كه براي آن كار ميكند، به نشريه
ارائه ميدهد.
در ادامه به كندوكاو در مورد دو رويكرد به انتشار گزارشهاي ويژه در مورد شركت يا خدمات شما ميپردازيم كه در طول زمان كارآييشان را آزمودهاند: پيشنهاد و نوشتن مقاله به وسيله خودتان و فرستادن نامه «تبليغاتي» به سردبيران و تشويق آنها به نوشتن مقالاتي
در مورد شما.
ميتوانيد بدون اينكه بابت فضايي كه اشغال ميكنيد پولي بپردازيد، يك، دو يا تعداد صفحات بيشتري را به محصول يا خدمات خود اختصاص دهيد. (هزينه آگهي تبليغاتي در همان اندازه ميتواند 3000 تا 20.000 دلار يا بيشتر باشد.) انتشار اين مقاله منجر به كسب اعتبار و شهرت براي نويسنده و شناخته شدن و تصديق شركت ميشود و كپيهاي آن هم ميتوانند به عنوان مطالبي عالي و با هزينه پايين به كار روند.
تنها يك مقاله در مجله ميتواند باعث صدها مورد فروش شود و به هزاران دلار فروش براي شركت بينجامد و با بيش از 6000 مجله و جرايد بازرگاني كه ميتوانيد از بين آنها انتخاب كنيد، ميتوانيد مطمئن باشيد حداقل يكي از آنها به مطلب ارسالي شركت شما علاقهمند باشد.
به چاپ رساندن مقاله در يكي از جرايد بازرگاني يا مجلات بازرگاني محلي كار مشكلي نيست- اگر بدانيد چگونه اين كار را انجام دهيد. سردبيران جرايد بازرگاني، در رد مطالب سطح پايين يا نوشتههاي «توخالي» سريع هستند، ولي تشنه خبرها و اطلاعات قابل اعتماد براي ارائه به خوانندگان خود هستند و برخلاف خبرنگاران روزنامهها كه معمولا سعي در كشف حقايق مهم پنهاني دارند كه مورد علاقه عموم است و غالبا در برابر شركتهاي تجاري به مخالفت و مقابله ميپردازند، خبرنگاران جرايد بازرگاني، مخاطباني دوستانهتر هستند و بيشتر تمايل دارند كه براي رساندن اطلاعات به خوانندگان خود با شما همكاري كنند.
از اشتباهات رايج مبتديان اجتناب كنيد
اشتباهات معمولي كه مبتديان هنگام نوشتن و درج مقالات مرتكب ميشوند، شامل موارد زير است:
عدم سوال از نشريه، در همان ابتدا، براي فهميدن اينكه آيا آن نشريه علاقهمند به پرداختن به مقالهاي با موضوع پيشنهادي شما هست.
ارسال مطالب به «سردبير گرامي» به جاي فهميدن نام سردبير و فرستادن مستقيم مطالب خود به او.
پيشنهاد رشوه به سردبير براي چاپ مقاله («اگر مقاله ما را چاپ كنيد، ما آگهي بزرگ از شما ميخريم.») يا تهديد
(«ما از شما فضاي آگهي تبليغاتي نميخريم، مگر اينكه مقاله ما را چاپ كنيد.»)
ارائه مقاله ناتمام نامنظم و گفتن «من نويسنده نيستم، اطلاعات در اينجا ارائه شده است؛ شما آن را از لحاظ دستور زبان تصحيح و تنظيم كنيد تا مناسب خواندن شود.» (سردبير وقت اين را ندارد كه كار شما را انجام بدهد و انتظار مقالاتي را دارد كه خوب نوشته شده و تصحيح و تنظيم شده باشد.)
عدم توانايي در ارائه مقاله به صورت فايل كامپيوتري تحت Word، Word Perfect، متن يا قالبهاي معمول ديگر.
عدم تحويل مقاله در موعد مقرر بعد از گرفتن سفارش نوشتن مقاله جهت ارائه. بدتر از آن اينكه موعد مقرر بگذرد و شما به سردبير اطلاع ندهيد كه دستنوشته ديرتر آماده خواهد شد.
نخواندن مجله مورد نظر و كاملا ناآشنا بودن با قشر خوانندگان، سبك، محتوا و نيازمنديهاي نوشتاري آن.
منبع: كتاب روابط عمومي انتشارات كاروان
كوشان غلامي
بخش ششم
مهمترین نکات پیرامون فرهنگ کسب و کار در کانادا
1. هر چند شباهتهایی در رویکرد تجاری کانادا وایالات متحده وجود دارد، تفاوتهای عمدهای نیز دراین زمینه بین آنها مشاهده میشود. به حساسیتهای موجود دراین بحث توجه داشته باشید.
2. کانادا رسما کشوری دو زبانه است؛ و هر جا که ممکن باشد، میبایست تلاش برای شناخت میراث زبانی اقلیت فرانسوی زبان کانادا، به عمل آید.
3.ایرانیان کانادا جمعیت کوچک، اما قابل توجهی ازاین کشور را تشکیل میدهند. بنا بر آخرین محاسبات غیررسمی، بیش از ۳۰۰ هزار نفر در کانادا خود را ایرانی یا داراي والدين ايراني میدانند.
4. مردم کانادا به برابری اعتقاد دارند. هر فرد در برابر قانون مساوی است و به طور مساوی توسط قانون برخورد میشود. زنان و مردان از فرصتهای برابر برخوردار خواهند شد.
5. کانادا مشوق نوعی رهیافت چند قومیتی در سیاستهای مهاجرپذیری خود بوده است. گوناگونی فرهنگی، پدیدهای شناخته شده و مورد احترام است. بسیار محتمل است با افرادی از طیفهای متنوع به لحاظ پیش زمینههای فرهنگی، مواجه شوید.
6. هر چه فاصله از مراکز عمده جمعیتی بیشتر باشد، احتمال مواجهه با شرکتهایی با ساختارهای سلسله مراتبی سنتی بیشتر است، ولي در كل بسیاری شرکتهای کانادایی رویکردهای سلسله مراتبی سنتی را کنار گذاشته و به ساختارهای مورب و مسطح روی آورده اند.
7. ساختارهای تجاری در کانادا بسیار متنوع هستند. حتما پیشاپیش در مورد شرکت طرف قرارداد بررسی و مطالعه کنید.
8. جلسات در کانادا نسبت بهایالات متحده رسمیتر هستند و رویکرد پیشگیرانه در آنها ملموستر است.
9. وقت شناسی از خصوصیات پسندیده اجتماعی است و از مهمانان انتظار میرود که به موقع در مهمانی حاضر شوند.
10. افراد انتظار دارند فارغ از مقام و جایگاهشان، حق صحبت کردن و شنیده شدن داشته باشند.
11. پیش آمادگی دقیق و کامل پیش از حضور در جلسات، مورد انتظار و مقبول است. تصمیمات معمولا تا هنگامی که تمام آمار و ارقام و اطلاعات بررسی نشده باشند، اتخاذ نمیشوند. اين تصمیمات بر اساس واقعیات و آمار تجربی و عملی اتخاذ میشوند، نه بر اساس گمانه زنیها یا واکنشهای لحظهای.
12. در جلسات كانادايي، در هر زمان مشخص فقط یک نفر صحبت کرده و مداخله در میانه صحبت هر شخص، رفتاری بی ادبانه تلقی میشود. هر شخصی توقع دارد حق دموکراتیک او برای صحبت کردن در جلسه و محترم شمرده شدن نکات و نظراتش رعایت شود.
13. شیوه مدیریتی مدیران در کانادا را میتوان غیر رسمیو دوستانه توصیف کرد، چنان که مدیران ترجیح نمیدهند به عنوان یک شخصیت منزوی که به خاطر جایگاهش از دیگران فاصله میگیرند معرفی شوند.
14. هنگام ورود به فضای کسبوکار، همیشه یک نسخه فرانسوی از همه اوراق تجاری و بازاری خود به همراه داشته باشید.
15. شیوههای ارتباطی محافظهکارانه و تخفیفی است و گاه به گزافهگویی پهلو میزند.
16. کاناداییها در برقراری ارتباط شیوه مستقیم دارند، و احساس واقعی خود را بروز میدهند، بی آن كه نیاز به پیامهای رمزی و رمزگشایی باشد و به ندرت ممکن است در کانادا با جماعتی مواجه شوید که به شکل آشکاری از زبان رمز استفاده کنند.
17. هنگام انجام معاملات و مذاکرات تجاری در هر یک از شهرهای بزرگ کانادا، کت و شلوار و کراوات، هنجار مردانه، و کت و شلوار یا سایر لباسهای رسمی و پوشیده، برای زنان مناسب هستند.
18. در کانادا برعکس آمریکا معمول نیست که از افراد سوالات خصوصی مانند سن یا میزان درآمدشان پرسیده شود و اين امر گستاخی محسوب میشود.
19. معمولا کاناداییها تشریفات یا هرگونه احترام اجتماعی به خاطر سن یا موقعیت را دوست ندارند و خیلی سریع میگویند لطفا مرا به نام کوچک صدا بزنید. در مجموع اکثر کاناداییها در محاورات از عناوین استفاده نمیکنند.
20. زنانی که به کانادا مسافرت میکنند، عمدتا جهتگیری جنسیتی خاصی احساس نمیکنند.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد
«پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد!»
(حافظ)
امور
ایران بیش از هر کشور دیگر بر محور سیاست خارجی دور میزند. به علل
جغرافیايی و سیاسی دو دولت بیگانه که بیش از دیگران در این مملکت ذینفع و
دارای نفوذ هستند، انگلیس و روس میباشند.
كوشان غلامي
بخش پنجم
سبکهای ارتباطی کاناداییها
زبان فرانسه زبان مادری حدود 6/6 میلیون کانادايی است. بیشتر فرانسوی زبانان در استان کبک زندگی میکنند.
اما در حدود ۱ میلیون نفر از آنها در استانهای دیگر کانادا به سر میبرند. حدود ۷۶ درصد از فرانسوی زبانهای بیرون استان کبک، در استانهای انتاریو و نیوبرانزویک زندگی میکنند. زبان فرانسه به همراه زبان انگلیسی، دو زبان رسمی در کشور کانادا محسوب میشوند.
بنابراين اين كشور رسما کشوری دو زبانه است و این قضیه را میبایست در تمام مناسبات کاری خود در این کشور مدنظر قرار دهید. در این راستا، به صلاح است که هنگام ورود
بهفضای کسب و کار، همیشه یک نسخه فرانسوی از همه اوراق تجاری و بازاری خود به همراه داشته باشید (علیالخصوص در منطقه کبک). گاه یافتن ترجمه فرانسوی دقیق برای برخی عبارات مهجور فنی تا حدی دشوار است. در این موارد، استفاده از عبارت انگلیسی قابل قبول خواهد بود.
یک تفاوت عمده بین کانادا و ایالات متحده در این است که الگوهای ارتباطی کانادایی، غالبا مستتر هستند. توداری، کم اهمیت انگاری، سیاست ورزی و نزاکت، شاخصهای کلیدی این فرهنگ و در تضاد نسبی با رویکرد مستقیم غالب آمریکاییها هستند.
با وجود این، فرض یکسانی الگوهای ارتباطی کانادایی با رویکردی مانند رویکرد انگلیسی، انگاره نادرستی است؛ چرا که هر چند رویکرد کاناداییها به مانند بسیاری فرهنگها، چالشی و مناقشه گرانه نیست، اما آنها نیز مایل به اظهار درست و مستقیم مکنونات قلبی خود هستند. به ندرت ممکن است در کانادا با جماعتی مواجه شوید که به شکل آشکاری از عبارات غيرمستقيم استفاده کنند. معمولا آری به معنای آری؛ و نه به معنای نه خواهد بود. کاناداییها زبان طفره آمیز را شک بر انگیز میدانند، و ترجیح میدهند همه شبهات به بحث گذارده شوند.
سبکهای پوششی در کانادا
هنگام انجام معاملات و مذاکرات تجاری در هر یک از شهرهای به نسبت بزرگتر کانادا، کت و شلوار و کراوات، هنجار مردانه و کت و شلوار، یا سایر لباسهای رسمی و پوشیده، برای زنان مناسب هستند. با وجود این، در شرکتهای کوچکتر و در مناطق روستایی (و یا کرانه غربی) از مشاهده سبکهای پوششی راحت و غیررسمی در محیطهای کاری، شگفتزده نشوید. احتمالا بهتر است پیش از مراجعه نخست به هر مرکز یا شرکت، از پیش اطلاعات مقتضی را در این زمینه کسب کنید.
نقش زنان در تجارت در کانادا
در سالهای اخیر در این زمینه پیشرفت چشمگیری حاصل شده است و اکنون زنان را به وفور در پستهای ارشد مدیریتی میبینیم.
زنانی که به کانادا مسافرت میکنند، به ندرت ممکن است جهت گیری جنسیتی خاصی را در محيطهاي كاري احساس کنند. از زنان انتظار میرود حرفهای و با کفایت رفتار کنند و در مقابل مورد احترام حرفهای قرار گرفته، قادر خواهند بود روابط کاری و تجاری مناسبی در کانادا ایجاد کنند.
گذران مفید اوقات فراغت از تجارت در کانادا
دعوت به صرف وعدههای غذایی در کانادا معمولا دعوت به ناهار یا صبحانه خواهد بود. هر چند دعوت شدن به شام خیلی عجیب نیست، ولی فراواني آن از بسیاری کشورهای دیگر کمتر است.
گفتوگو پیرامون مسائل تجاری در حین صرف غذا به هیچ عنوان حمل بر بیادبی نمیشود. سرو مشروبات الکلی به هنگام صرف ناهار، به نسبت کمتر از بسیاری کشورها مشاهده میشود.
در هنگام خوردن غذا، چنگال در دست راست قرار گرفته، و ابزار اصلی صرف غذا است. در حین استفاده از کارد، چنگال در دست چپ قرار گرفته، یا روی میز گذاشته میشود. وقتی که صرف غذا را از سر گرفتید، مجددا چنگال را با دست راست خود بگیرید (البته اگر با این روش اصلا راحت نیستید، میتوانید از شیوه اروپایی صرف غذا – که در آن کارد و چنگال هرگز دست به دست نمیشوند- استفاده کنید) .
رستورانها همواره هزینهای به عنوان مالیات بر کالاها و خدمات (GST) منظور میکنند، اما مبلغی مانند انعامییا حق سرویس در صورت حساب مرقوم نمیگردد. مرسوم است که بابت سرویس مطلوب، انعامیدر حدود 15 درصد روی میز بگذارید.
معمولا همه (یا بیشتر) رستورانهای کانادا، قسمتهای جدا گانهای برای سیگاریها و غیرسیگاریها دارند؛ اما به تدریج همه رستورانها در حال تبدیل به اماکنی کاملا پاک و عاری از دود سیگار هستند.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد
امین اسداللهی
بازاریابی اغلب با ارتباط سریع سر و کار دارد؛ مثلا: تماشای یک آگهی بازرگانی در تلویزیون، دیدن یک پوستر هنگام رانندگی، بررسی بستهها در سوپرمارکت، یا ورق زدن یک بروشور. هر مشخصهای که موفقیت در ایجاد چنین ارتباطی را در «جامعه پرازدحام» ما افزایش یا کاهش دهد، شایان توجه بسیار است و این پژوهش چگونگی ارتقای کیفیت بستهبندی را از طریق طراحی عناصر آن بررسی میکند.
تحقیقات اخیر که توسط مرکز هنلی (فرانتیرز، 1996) صورت گرفته، نشان میدهد تصمیم برای خرید، در 73 درصد موارد در همان لحظه خرید گرفته میشود؛ طراحی بستهبندی در لحظه خرید نقشی اساسی دارد. طراحی بسته همچون «فروشندهای حی و حاضر» باید بتواند یک برند را عالی و معروف نشان دهد و همیشه جلوی چشم نگه دارد. در این زمینه تحقیقات و تجارب کمی وجود دارد.
تحقیقات روانشناختی درباره برتری جانبی مغز نشان میدهد که دریافت مغز یکدست و متقارن نیست. مثلا اگر لغات از راست به چپ دیده شوند، بهتر در یاد میمانند، درحالیکه نشانههای تصویری اگر از چپ به راست قرار گیرند، تاثیر بیشتری خواهند داشت. در موقعیتهای دریافت سریع، مثل نگاه کردن به بستهها هنگام راه رفتن در راهروی یک سوپرمارکت، این تفاوت در دریافت و وضعیت قرارگیری عناصر طراحی بسته، ممکن است بر تشخیص و دیده شدن آن محصول یا نادیده ماندنش موثر باشد.
برتری جانبی یا ترجیح نیمکرهای از ساختار نامتقارن مغز ناشی میشود. اگرچه سمت راست و سمت چپ مغز در شکل متقارنند، اما کارکرد و سازمان آنها یکسان نیست؛ نیمکره چپ به زبان میپردازد. سیستم عصبی انسان طوری است که اصولا هر نیمکره مغزی، اطلاعات را از سمت مخالف بدن دریافت میکند. این قاعده تمایل به سمت مخالف در قوای لامسه و شنوایی، حرکت بدن و در اندازهای کوچکتر در قوه بینایی وجود دارد. از آنجا که هر یک از دو سمت مغز کارکردی خاص دارد، در مغز نوعی جهتگیری ذاتی برای پردازش اطلاعات، بسته به اینکه کدام سمت آن را دریافت میکند، وجود دارد. برای مثال، هر محرکی در راست مستقیما به نیمکره چپ میرود، جایی که برای پردازش این اطلاعات توانایی بیشتری دارد، البته این برتری جزئی و زودگذر است، زیرا دو نیمکره مغز با هم مرتبطند، ولی این تفاوت بارها در تحقیقات ثابت شده است و احتمالا در موقعیتهای واقعی که چندین نشانه و محرک برای جلب توجه با هم رقابت میکنند، تاثیرگذار است. هرچند برتری جانبی مغز و تاثیراتش سالها است که ثابت شده، درباره تاثیر آن بر بازاریابی تحقیقات بسیار کمی وجود دارد.
شواهد درباره برتری جانبی از سه حوزه نشات میگیرد: تحلیل کارکرد مغز بیماران مغزی، مشاهده تاثیرات جراحی مغز و آزمایش روی انسان های عادی. در سال 1836، مارک داکس به ارتباط مستقیم بین نقصان در بیان و آسیب دیدن یک سمت مغز پی برد. عموما مشکل بیان در بیمارانی دیده میشود که سمت چپ مغزشان آسیب دیده است. تحقیقات و مطالعات مکرر این موضوع را تایید میکند.
در همین اواخر، تحقیقات بسیاری در مورد بیمارانی که به اصطلاح به عارضه مغز دوتکه دچارند، انجام شده. این بیماران معمولا تحت نوعی عمل جراحی قرار گرفتهاند که طی آن مسیر غشایی (جسم پینهای)، برای درمان صرع شدید، شکافته میشود. این عمل نتایج ناهمگونی به همراه دارد؛ مثلا ممکن است یک بیمار برای شیئی که با سمت راست مغزش دریافته است نامی بگذارد، درحالی که اگر آن را با سمت چپ مغزش دریابد چیزی دیگر بنامد. این اتفاق به این دلیل رخ میدهد که اطلاعات حسی از سمت چپ، فقط به سمت راست مغز میروند و به قلمرو پردازش زبان در نیمکره چپ دسترسی ندارند.
اگرچه یافتههای عجیب درباره بیماران مغزی تفاوتهایی را در تواناییهای نیمکرهای نشان میدهد، این نظریهها در مورد انسانهای عادی که نیمکرههای مغزشان بوسیله جسم پینهای با هم کار میکنند و تبادل اطلاعات میکنند، کاربرد محدودی دارد. تحقیقات نشان میدهد که در انسانهای عادی نیز، با وجود مغزی سالم، ناهمگونی در تبادل اطلاعات حسی وجود دارد. این تحقیقات سه نوعند: آزمون با استفاده از پرتوافکنی سریع بر محرک، بررسی با استفاده از آمیتال سدیم برای بیحس کردن یک سمت مغز و روش اخیر بررسی که مستقیما فعالیت امواج مغزی و تمرکز آن را اندازهگیری میکند.
آزمایشی که با استفاده از پرتوافکنی صورت میگیرد بیش از هر روش دیگری با نحوه کارکرد محرکهای بازاریابی مرتبط است. این مطلب با توجه به همین روش تحقیق نگاشته شده است. در یک مغز سالم، پیام اغلب مانند برق به نیمکره دیگر منتقل میشود. آزمایشها تفاوتهای مهمی را در نحوه بررسی محرکهای کوتاه نشان میدهند، بهخصوص هنگامی که محرکهای متفاوتی دو نیمکره را همزمان تحریک میکنند. این تحقیقات تفاوتهای بسیاری را بین دو نیمکره آشکار کردهاند. سمت چپ عموما در پردازش اطلاعات لغوی توانا است و سمت راست در موسیقی، تفسیر احساسات و تطبیق عناصر غیر لغوی. تحقیقات ابتدایی بر محرکها و قوه شنوایی متمرکز بود، ولی بعدها نتایج مشابهی در مورد محرکهای غیر لغوی (کلامی) و دیگر محرکها حاصل شد.
بررسی برتری جانبی مغز ثابت میکند که عناصر لغوی هنگامی بهتر به یاد میمانند که از راست به چپ حوزه دید چیده شوند و محرکهای غیرلغوی وقتی از چپ به راست قرار گیرند، بهتر به خاطر سپرده میشوند. این برتری در یادآوری در مورد محرکهایی چون حروف و اعداد نیز صدق میکند. تحقیقات نشان دادهاند که چیدمان چپ به راست در حوزه دید تاثیر بهتری بر دریافت عناصر غیرلغوی مانند تصویر، رنگ، تمیز دادن درخشندگی و تشخیص عمق دارد.
توضیحات فوق بیشتر پردازش محرکهای ساده را تشریح میکند. بررسیهایی با محرکهای پیچیده، تمایل مغز به پاسخ از سوی هر دو نیمکره را نشان میدهند. بههرحال هنوز دقیقا قابل تشخیص و تفکیک نیست که نیمکرههای مغز به محرکها مستقلا پاسخ میدهند، در پاسخگویی عملکردی متقابل دارند یا همکاری دارند.
مطالبی که در مورد طراحی بسته نوشته شدهاند بر اهمیت روزافزون طراحی در بستهبندی و نقش آن به عنوان وسیلهای برای برقراری ارتباط و تبلیغ یک برند یا محصول متمرکز بوده است. درحالیکه روشهای تحقیق بسیاری در مورد طراحی بسته وجود دارد، نتایج آنها اکثرا در طراحی تکبستهها بهکارگرفته شدهاند. در زمینه عمومی، تحقیقات تجربی بسیار کمی صورت گرفته است.
نقش طراحی بسته از هنگام افزايش تمایل به خدمات و فروش سلفسرویس تغییر کرد و بستهبندی به جزئی جداییناپذیر از فرآیند فروش تبدیل شد. رو کردن به سوپرمارکتهای بزرگتر و افزایش بخشبندی در سوپرمارکتها به افزایش تنوع محصولات منجر شد، به اینترتیب بستهبندی باید در فضایی پرازدحام و رقابتی کارآیی خود را نشان میداد. خریدهای ناگهانی و بدون برنامهریزی نیز رو به افزایش است، خرید مواد غذایی حدودا در نیمی از موارد بدون تصمیم قبلی است. ارزیابی مرکز هنلی نشان میدهد که در 73 درصد موارد تصمیم برای خرید در همان لحظه گرفته میشود. تمایل به خرید هفتگی و حجم خرید بالا در یک توقف جای خود را به خرید در کمترین زمان ممکن داده و در پی آن نقش بستهبندی بسیار اساسیتر شده است.
به نظر میرسد که بستهبندی مهمترین واسطه برقراری ارتباط است. برای این ادعا سه دلیل وجود دارد:
1) دسترسی وسیع آن از سوي تقریبا تمامی طیف خریداران.
2 ) حضور آن در لحظه تعیینکنندهای که تصمیم خرید گرفته میشود. 3)توانایی درگیر کردن مصرفکنندگانی که به قصد کسب اطلاعات بستهها را مرور میکنند.
این درگیر شدن مصرفکنندگان بستهبندی را به عنصر ضروری تبلیغ، هم در انتقال ارزشهای یک برند و هم به عنوان جزئی جداییناپذیر از خود برند، تبدیل کرده است.
بلاک (1995) مدلی از پاسخ (واکنش) مصرفکننده به شکل محصول را ارائه کرد. در این مدل شکل محصول واکنش روانی را، هماهنگ با ویژگیهای شخصیتی خریدار و عوامل موثر در آن موقعیت خاص، تعیین میکند. واکنش روانی در مرحله بعد به دو واکنش شناختی و عملی تقسیم میشود.
در مورد اینکه واکنش شناختی از یک دریافت بصری کلی ناشی میشود، یا از پردازش خطی عناصر مختلف یا هر دو، بحث وجود دارد. مدل بلاک بر پاسخ به شکل محصول متمرکز است و مقوله جلب توجه در فروشگاههای در هم و بر هم را میشکافد. برکوویتز (1987) و دومِین (1991) هم این موضوع را بررسی کردهاند. میِرز لوی و تیبوت (1989) نشان میدهند که میزان سنخیت هر دسته از محصولات، پردازش اطلاعات را تحت تاثیر قرار میدهد، یعنی مصرفکنندگان ترجیح میدهند محصولات جدید با محصولات موجود همخوانی داشته باشند. همچنین شباهت و همخوانی محصولی در یک قفسه شلوغ ممکن است توجه خریداری را به خود جلب کند.
برای بررسی و سنجش طراحی بسته سه روش اصلی وجود دارد:
1) آزمایش تصاویر
2) آزمایش کاربرد
3) آزمایش قابلیت رویت (شوارتز، 1971)
آزمایش تصویر معیارهای سنتی کمی و کیفی را برای سنجش رفتار مصرفکننده، تمایل او و پیام موضوع ارتباط به کار میگیرد. آزمایش کاربردی نحوه برخوردهای کارکردی با محصول را بررسی میکند، و همچنین جاگذاری آنها را در خانه.
آزمایش دید میزان وضوح گرافیک بسته، بازخورد عناصر مختلف بسته و بازخورد طراحیهای متفاوت را میسنجد. و برای این کار از دستگاه پرتوافکن، دستگاه اندازهگیری زاویه و آزمایشهای حرکت چشم بهره میگیرد. (استرن، 1981) از دستگاه پرتوافکن در جنگ جهانی دوم برای تشخیص شَبَه هواپیما استفاده میشده است. (سوئوپ، 1981) این دستگاه یک شاتر الکترونیکی دارد که به شخص امکان میدهد تا زمان پرتوافکنی به بسته را به دقت کنترل کند. (برای مثال یک صدم ثانیه) و از آن برای اندازهگیری تاثیر طراحی بسته، وضوح گرافیک بسته میزان شاخص بودن بستههای متفاوت در قفسه استفاده میکنند. یکی از معایب پرتوافکن این است که در محیطهای ساختگی از آن استفاده میشود، و چون پاسخدهندهها واقعا در حال خرید نیستند، ممکن است نتایج در یک فروشگاه واقعی با نتایج سنجش توسط این دستگاه متفاوت باشد. به علاوه، اين دستگاه اگرچه به شما میگوید که شخص چه میبیند، اعلام نمیکند که چه پیامی منتقل میشود.
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد
راسل رابرتس
مترجم: حسين راستگو
منبع: Econlib
سه پسر من كه كوچكترينشان 7 سال و بزرگترينشان 12 سال سن دارند، از بيماري مزمني رنج ميبرند كه شنيدهام جان بيدن اقتصاددان آن را ايرونيتيس - علاقه به هر چيزي از جنس فلز - ناميده است.
اتومبيل، كاميون، ماشينهاي خاكبرداري، تراكتور و اين جور چيزها توجه آنها را به خود جلب ميكند. چند روز پيش پسر دومم گفت كه اتومبيل بعدي من بايد قابل تبديل باشد. برادرش گفت كه اين خودروها گران هستند و نوع تبديلپذير يك مدل خاص 10 هزار دلار گرانتر از نوع قديميتر آن است. برادرش پرسيد كه چرا ماشينهاي تبديلپذير گرانتر هستند.
اين سوالي جالب است. چرا خودروهاي قابلتبديل گرانتر از انواع ديگر هستند؟ چرا قيمت فلفل قرمز از فلفل سبز بيشتر است؟ چرا دستمزد كارگران والمارت از دستمزد يك كارگر متوسط در آمريكا كمتر است؟ چرا بنزين در تابستان گرانتر از زمستان و در اروپا گرانتر از آمريكا است؟ چرا روز 14 فوريه گل رز قيمت بيشتري دارد؟ چرا قيمت مسكن در حومه واشنگتن بيشتر از حومه ريچموند در ايالت ويرجينيا است؟
پاسخ اين سوالات غالبا كمي پيچيدهتر از چيزي است كه نخست به نظر ميرسد. اما فعلا پاسخ آنها را فراموش كنيد. تنها به اين توجه كنيد كه ميتوان چنين سوالهايي را پرسيد. قيمتها پيشبينيپذيري خاصي دارند. نظمي در اين ميان وجود دارد. لازم نيست كه اوضاع به گونهاي كه الان هست، باشد. قيمتها ميتوانند يك روز بالا روند و روزي ديگر كاهش يابند. برخي روزها قيمت بليت سينما ميتواند بيشتر از پيراهن يقهدكمهاي آكسفورد باشد و يك عدد پرتقال از يك پاكت شير گرانتر شود. اين نظم از كجا سرچشمه ميگيرد؟ ريشه قيمتها كجاست؟
پاسخ اين پرسشها در آغاز آشكار به نظر ميرسد. فروشنده قيمت را تعيين ميكند. اما اگر حتي يك بار براي فروش چيزي تلاش كرده باشيد، ميدانيد كه اين نكته واقعا درست نيست. بله، اگر قصد فروش خانهتان را داشته باشيد، ميتوانيد هر قيمتي را كه دوست داريد، براي آن ثبت كنيد. گذشته از هر چيز تمام خانهها منحصر به فرد هستند. بنابراين تنها بايد يك فرد را كه به خانه شما علاقه دارد، پيدا كنيد. بر پايه اين ذهنيت ميتوانيد قيمتي واقعا بالا را براي خانهتان طلب كنيد، چون تمام آنچه كه نياز داريد، يك نفر مايل به پرداخت اين قيمت بالا است.
اما به سرعت درمييابيد كه اگر قيمتي زيادي بالا را براي خانهتان برگزينيد، قادر به فروش آن نخواهيد بود. فردي كه خانه شما را دوست دارد و مايل است كه 500 هزار دلار را براي آن بپردازد، اگر ببيند كه خانه ديگري تقريبا به خوبي خانه شما اما با قيمت 300 هزار دلار وجود دارد، مشتري شما نخواهد شد. تا زماني كه ارزش اضافي خانه شما براي خريدار احتمالي نسبت به بديلهاي آن كمتر از 200 هزار دلار باشد، بازنده شماييد و خانهتان به فروش نخواهد رفت. افراد تا زماني كه مجبور نشوند، آنچه را كه مايل به پرداختش هستند، نميپردازند. زماني كه گزينههاي مختلفي پيش رويشان باشد، مجبور به چنين كاري نخواهند بود. رقابت، خريدار و نيز فروشنده را محافظت ميكند. شايد مايل باشيد كه خانهتان را 100 هزار دلار بفروشيد. اما اگر خانههاي مشابهي وجود داشته باشند كه به قيمت 300 هزار دلار فروخته ميشوند، مجبور به فروش آن به بهاي 100 هزار دلار نخواهيد بود.
فروشندهها و بنگاههاي معاملات مسكن ميدانند كه خانهها حتي آنهايي كه به خوبي خانه شما نيستند و حتي آنهايي كه از خانه شما بهترند، در رقابت با ديگر واحدهاي مسكوني قرار دارند. از اين رو اين فروشندهها و بنگاهها به قيمت خانههاي «مشابه» در يك محله با تعداد يكساني اتاق خواب، پاركينگهاي كمابيش هماندازه، زيربناي تقريبا برابر و زيبايي تقريبا همسان كه يك ويژگي ذهني، اما واقعي است، مينگرند.
اما اگر قيمت مسكن شما به ميانجي قيمت خانههاي مشابه تعيين ميشود، چه چيزي قيمت آنها را مشخص ميكند؟ به نظر ميرسد كه در اين ماجرا با يك دور روبهروييم. چه چيزي بازار مسكن را سر پا نگه ميدارد؟
يك پاسخ اين است كه قيمت يك كالاي خاص با كيفيتي معين - مثلا خانهاي با چهار اتاق خواب در منطقهاي پردرخت در حومه شهر واشنگتن - به گونهاي تغيير ميكند كه مقداري از آن كالا كه افراد مايل به خريد آن هستند، با مقداري كه مايل به فروش هستند، برابر شود.
اگر افراد بخواهند بيش از پيش خريد كنند، قيمتها بالا ميروند و اگر تصميم بگيرند كه محصولات خود را بيشتر از قبل بفروشند، قيمتها كاسته ميشوند.
خريداران و فروشندهها، هر كدام درون خود با يكديگر رقابت ميكنند. قيمتهايي كه ما در دنياي واقعي مشاهده ميكنيم، از اين رقابتها سر برميآورند.
پاسخ ساده عرضه و تقاضا پاسخي عجيب است، چون فرض را بر اين ميگيرد كه ميتوانيم درباره كالايي باكيفيتي خاص صحبت كنيم. در دنياي واقعي تمام كالاها آميزهاي يگانه از ويژگيهاي گوناگون دارند. حتي اگر دو كالا به لحاظ فيزيكي يكسان باشند، تقريبا هميشه با سطوح متفاوتي از خدمات همراه هستند.
پاسخ عرضه و تقاضا به اين دليل عجيب و غريب است كه بنا به فرض آن ميتوان درباره يك قيمت واحد صحبت كرد - قيمت يك پيراهن يقهدكمهاي 100 درصد كتان يا يك اتومبيل سواري چهاردر راحت با ميزان مصرف خاصي از بنزين يا همان خانه چهاراتاقي حومه واشنگتن. در دنياي واقعي براي يك كالاي واحد چندين قيمت وجود دارد. ميتوان چانهزني كرد. گاهي وقتها كالاها حراج ميشوند. هم خريداران و هم فروشندگان با خريد يا فروش كالا به قيمتي بسيار زياد يا بيش از حد پايين، كارهايي را ميكنند كه شبيه به اشتباه به نظر ميرسند.
اين پاسخ به اين دليل عجيب است كه تمايلات و موقعيتها و درآمد و گزينههاي مختلف افراد همواره در حال دگرگونياند، به گونهاي كه مقداري از يك كالا كه افراد خواهان خريد و فروش آن هستند، هيچ گاه نميتواند بيدرنگ دقيقا مشخص شود. حتي اگر درباره يك قيمت خاص صحبت كنيد، آن نيز همواره در حال تغيير است.
اين پاسخ به اين خاطر عجيب و غريب است كه ظاهرا اطلاعات زيادي را ميطلبد. در غير اين صورت اگر فروشنده كالا هستيد، چگونه ميتوانيد بفهميد كه قيمت را چگونه تعيين كنيد يا اگر خريدار هستيد، چگونه بايد قيمتي را كه فروشنده طلب ميكند بپردازيد؟
شگفتي عرضه و تقاضا برخي را به اين نتيجه ميرساند كه چنين رويكردي تنها براي موارد خاصي صدق ميكند كه در آنها با يك كالاي همگن روبهروييم و تقريبا بينهايت فروشنده براي اين كالا وجود دارد و از اطلاعات كامل درباره كيفيت اين كالا و جانشينهاي آن و قيمتهايشان برخوردار هستيم. در اين ديدگاه عرضه و تقاضا ميتوانند درباره گندم صادق باشند. شايد.
نظرگاه ديگر اين است كه عرضه و تقاضا ضرورتا غيرواقعگرايانه هستند. در غير اين صورت هزاران معاملهاي كه پيوسته رخ ميدهند، هيچ معنايي براي ما نخواهند داشت. تصويري واقعگرايانه از آنچه كه در بازار مسكن واشنگتن رخ ميدهد، تصويري است كه يگانگي تمام تراكنشها را در نظر گيرد. چنين كاري نه تنها غيرممكن است، بلكه چندان روشنگري نيز نميكند. اين تراكنشها چه ارتباطي با يكديگر دارند؟
عرضه و تقاضا راهي براي نگاه به رابطهاي است كه همه چيز را از ميان برميدارد، الا اين حقيقت را كه آنچه افراد مايل به پرداخت آن هستند و آن چه كه به پرداخت آن وادار ميشوند، به بديلهاي پيش رويشان وابسته است. عرضه و تقاضا راهي است براي ساماندهي به انديشه ما درباره اين چيز عجيب و غريبي كه اقتصاددانان آن را بازار و رقابت ميخوانند.
هر دو تيغه قيچي
يكي از مهمترين مزاياي عرضه و تقاضا اين است كه ما را واميدارد تا آنچه را كه آلفرد مارشال هر دو تيغه قيچي ميخواند، به ياد آوريم. به استثناي مواردي انگشتشمار، هم خريدار و هم فروشنده نقشي را در تعيين قيمتها بازي ميكنند. اين نكتهاي است كه به راحتي ميتواند از خاطر برده شود. وقتي پسرم از من پرسيد كه چرا خودروهاي قابل تبديل اين قدر گران هستند، برادرش توضيح داد كه افراد واقعا آنها را دوست دارند و اين سمت تقاضاي معادله است، اما اين نكته نميتواند همه قصه يا حتي بخش بزرگي از آن باشد. بيترديد افراد بيشماري در مناطقي زندگي ميكنند كه آب و هوايي سرد و باراني يا حتي بيش از حد گرم دارند و رانندگي در خودرويي قابل تبديل براي آنها چندان خوشايند نيست. پس چرا اين خودروها گرانترند؟ هزينه ساخت آنها به خاطر سازوكاري كه امكان جمع كردن سقف را فراهم ميكند، بيشتر است. اين نوع خودروها تنها در صورتي وجود خواهند داشت كه قيمتشان از خودروهاي غيرقابل تبديل بيشتر باشد. اگر افراد به خودروهاي بدون سقف علاقه داشتند، اين خودروها از ماشينهاي سقفدار ارزانتر ميشدند، نه گرانتر.
منطقي شبيه به همين درباره فلفل قرمز و سبز نيز برقرار است. چرا فلفل قرمز هميشه گرانتر از فلفل سبز است؟ چرا بايد ارتباطي ميان اين دو قيمت وجود داشته باشد؟ فلفل سبز به خاطر ويژگي طعمدهندگي زيادي كه دارد، در بسياري از مواد غذايي صنعتي استفاده ميشود. آيا قيمت آن نبايد بالاتر باشد؟ فلفل قرمز، شكل پخته و رسيده فلفل سبز است. فروشندهها هميشه پول امروز را به پول فردا ترجيح ميدهند، چون آنچه را كه امروز به دست ميآيد، ميتوان در اين مدت سرمايهگذاري كرد و بهره آن را به دست آورد. بر اين اساس اگر فلفل قرمز و سبز به يك قيمت فروخته شوند، هيچ فروشندهاي به عرضه فلفل قرمز مايل نخواهد بود. به همين خاطر فلفل قرمز بايد به قيمتي بيشتر فروخته شود. اين نوع فلفل تنها به اين دليل در بازار وجود دارد كه برخي افراد آن را به فلفل سبز ترجيح ميدهند. اما اگر فلفل قرمز در بازار موجود باشد و فروشندهها مايل به عرضه آن باشند، به قيمتي بالاتر فروخته خواهد شد.
قيمتها تعديل ميشوند
قيمتها تغيير ميكنند و ثابت نيستند. عرضه و تقاضا به ما كمك ميكند تا اين نكته را به ياد آوريم.
ماليات بر حقوق را در نظر بگيريد. ساختار كنوني اين نوع ماليات در آمريكا به گونهاي است كه به يكسان ميان كارگر و كارفرما تقسيم ميشود. اگر تمام اين ماليات را كارفرما ميپرداخت، چه اتفاقي رخ ميداد؟ ظاهرا به سود كارگران تمام ميشد، اما در اين ساختار فرض بر آن است كه با تغيير بار قانوني ماليات، دستمزدها تغيير نميكنند، اما دستمزدها قيمت نيروي كار هستند و اين قيمت به گونهاي تغيير ميكند كه مقدار نيرويي كه كارگران مايل به فروش آن هستند، با مقداري كه كارفرمايان مايل به خريد آن هستند، برابر شود.
هر مالياتي هم بر فروشندگان و هم بر خريداران اثر ميگذارد، اما اين تاثير به واسطه قانون توضيح داده نميشود. وضع ماليات بر خريداران نيروي كار باعث كاهش دستمزدها خواهد شد. بنابراين حتي اگر قانون حكم كند كه پرداخت نيمي از ماليات يا تمام آن بر عهده كارفرما است، باز هم كارگران بخشي از آن را ميپردازند. وضع ماليات بر فروشندگان خودرو قيمت اين محصول را بالا ميبرد. حتي اگر قانون تمام بار ماليات را بر دوش فروشنده خودرو بگذارد، باز هم مصرفكنندگان بخشي از آن را در قالب قيمتهاي بالاتر پرداخت ميكنند.
اگر قانونگذاران ميخواستند كل بار ماليات بر حقوق را بر دوش كارفرمايان بگذارند، افزايش هزينه كارفرما باعث كاهش استخدام نيروي كار از سوي آنها ميشد و دستمزدها را پايين ميآورد. در حقيقت دستمزدها بايد دقيقا به همان ميزان كاهش مالياتهاي وضع شده بر كارگران پايين ميآمد. به همين ترتيب اگر قرار بود كه اين ماليات به كلي بر كارگران بار شود، نيروي كار كمتري عرضه ميشد و دستمزدها بايد براي جبران اين افزايش ماليات، زيادتر ميشد.
به همين نحو بالا بردن ماليات بر ثروتمندان، شكاف ميان آنها و فقرا را به طور كامل از بين نميبرد. مالياتستاني از افراد ثروتمند به افزايش دستمزد كارگران ماهر براي جبران همه يا بخشي از اين فشار افزايشيافته مالياتي منجر ميشود. تعيين دستوري عوايد كارگران كمدرآمد ضرورتا به هدف خود كه برابري بيشتر است دست نمييابد، چون اين عوايد، كارگران بيشتري را به كار ترغيب مينمايد و كارفرمايان را از استخدام آنها دلسرد ميكند. دستمزدها پايين ميآيند و همه يا بخشي از افزايش مطلوب در رفاه كه شايد قانونگذاران و طرفدارانشان تصور ميكردند، جبران ميشود.
دست آخر عرضه و تقاضا به ما كمك ميكنند تا به اوضاع به شيوهاي كاملا متفاوت بنگريم. چقدر عجيب و بيمنطق است كه اعضاي احزاب آمريكايي رييسجمهور را به خاطر سطح متوسط دستمزدها يا نابرابري در اين كشور سرزنش يا تحسين ميكنند. اگر دستمزدها در حال افزايش باشد، رييسجمهور به خاطر تمام مشاغل خوبي كه اقتصاد خلق ميكند، به خود ميبالد و از آن سو اگر رو به كاهش باشند، منتقدين رييسجمهور به سرزنش او ميپردازند. اما سطح دستمزدها در آمريكا تحت كنترل رييسجمهور نيست، بلكه پديدهاي جرياندار است كه از انتخابهاي افراد درباره ميزان آموزش خود، تعداد ساعات كار آنها و آميزه رضايت مالي و غيرمالي كه در مشاغل مختلف برميگزينند، ريشه ميگيرد.
كنترل رييسجمهور آمريكا بر دستمزدها بيشتر از كنترل او بر وزن متوسط مردم اين كشور نيست. او ميتواند به ميانجي سياستهاي مختلفي كه بر محركهاي پيش روي كارگران و كارفرمايان اثر ميگذارند، آنها را تحت تاثير قرار دهد. همانگونه كه مثالهاي بخش قبل نشان ميدهند، بسياري از سياستهايي كه رييسجمهور يا قانونگذاران براي بهبود چيزي ارائه ميكنند، غالبا توسط نيروهاي بازار جبران ميشوند.
موجود در يك قيمت خاص
يكي از سادهترين بينشهايي كه از عرضه و تقاضا حاصل ميشود، در دسترس بودن كالاها در بازار است. وقتي كه افراد مقدار بيشتري را از يك كالا ميخواهند، به ندرت پيش ميآيد كه اين انبوه خريداران پرشورتر عرضه موجود را به كلي مصرف كنند. قيمتها تغيير مييابند تا مقداري را كه افراد خواهان خريد هستند، با مقداري كه ميخواهند بفروشند، برابر شود. لذا چنين نيست كه وقتي افراد يكباره مقدار بيشتري را از يك كالا ميخواهند، آن كالا از بازار محو شود. قيمتها بالا ميروند و به اين ترتيب به افزايش مقدار موجود ميانجامند.
از آن جا که قیمتها میتوانند تغییر کنند، قفسههای فروشگاهها در بازار به ندرت خالی میشوند. تا زمانی که به پرداخت بابت چیزی مایل باشیم، میتوانیم از آن بهرهمند شویم. برخی اوقات مجبوریم که مبلغی اندکی بیشتر را بپردازیم و بعضی وقتها نیز با تغییر شرایط میتوانیم قیمت کمتری را پرداخت کنیم. اما به هر روی میتوانیم کالای مورد نظرمان را بیابیم. این بدان معناست كه با آگاهی از اینکه بازار چنین امكاني را براي ما فراهم ميآورد، میتوانيم در حرفهای خاص متخصص شويم و برای دستیابی به بخش بزرگی از چیزهایی که خواهانشان هستیم، بر دیگران تکیه کنيم.
یک هشدار
همه قیمتها در آنچه که کتابهای درسی بازارهای کاملا رقابتی مینامند، تعیین نمیشود. عرضه و تقاضا ابزاری قوی برای پیشبینی دقیق سطح قیمتها نیستند. هر تراکنشی میتواند به دلیل اشتباهات یا احساسات از این قیمت فاصله بگیرد. در بسیاری از بازارها فروشنده یا خریداری که به گونهای غیرعادی بزرگ است، میتواند تاثیر زيادي بر قیمت بازار بگذارد، اما صرف اینکه یک بازار نمونهای از آنچه كه در کتابهای درسی رقابت کامل نام میگیرد نیست، نمیتوان نتیجه گرفت که عرضه و تقاضا نمیتوانند مقداری کافی از رقابتی را که بر جا میماند، به كار گيرند. به عنوان مثالی افراطی، بازار بنزین را در آمریکا در نظر بگیرید که پر از نظارتها و قدرتهاي مختلف در بخشهای گوناگون زنجیره عرضه است، اما کماکان در این بازار رقابت وجود دارد - هر چند رقابت این بازار با تعاریف کتابهای درسی نميخواند. کنترلهای قیمتی نیز چنان که مدل عرضه و تقاضا پیشبینی میکند، به کمبود، تنزل کیفیت و تشکیل صف میانجامند. این مسالهای است که خود مجالی دیگر را میطلبد.
تهاتر و مبادله
آدام اسمیت درباره گرایش انسان به تهاتر و مبادله صحبت کرده است. انسانها همواره به خرید و فروش میپردازند، به دنبال انجام معامله هستند و پیوسته به دنبال آنند که از این مبادله نفع بیشتری ببرند. آنها دائما گزینههای مختلف را بررسی میکنند. جستوجوی معاملهای خوب از سوی فروشندگان و خریدارانی که گزینههای متفاوت را در نظر میگیرند، چیزی است که از سوي اقتصاددانان رقابت ناميده میشود. نتیجه این است که تراکنشها در بازار به یکدیگر وابستهاند.
ریشه قیمتها کجاست؟ قیمتهایی که ما در دنیای پیرامونمان میبینیم، از برهمکنش خریداران و فروشندگان و گزینههای پیش روی آنها سر برمیآورند. چگونه میتوان این نکته نامعمول را نشان داد که هیچ معاملهای در خلأ رخ نمیدهد؟ چگونه میتوان نظمی را که از میان تمام این تراکنشها پدیدار میشود، به تصوير كشيد؟
عرضه و تقاضا راهی ساده و پرقدرت برای توضیح شیوههایی است که معاملاتی که در زمانها و مکانهای مختلف انجام میگیرند، به واسطه آنها به یکدیگر وابسته میشوند. این مدل شیوهای پرتوان برای سامانبخشی به اندیشه ما درباره پیچیدگیهایی است که از تمایل به تهاتر و مبادله سر برمیآورند و نتیجه کنش انسانند، نه طراحی او.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد

نویسنده : دوین هاستینگز، سی.
کسب و کارهای کوچک معمولاً با مشکلات زیادی روبه رو میشوند. برای مثال، شخصی که کار دو، سه یا چهار نفر را به تنهایی انجام میدهد، مسلم است که در کارش با مشکلات زیادی روبه رو میشود چرا که همزمان باید مشتریان را ملاقات کند، محصولاتش را بفروشد و در سمینارهای مختلف شرکت کند. جرالد کین درباره انجام دادن تجارت یک نفره به شوخی میگوید:
” آقا بالاسر خود بودن خوب است، چرا که هم میتوانید فقط نصف روز کار کنید و یا در روز دوازده ساعت سر کار باشید”. نکتهای که باید تمام کاسبان و تاجران به آن توجه کنند این است که باید در زمان بسیار محدودی کارها و وظایف بسیاری انجام دهند و البته باید از حداقل کار بهترین نتیجه لازم را بگیرند یعنی کارشان باید بیشترین بهره داشته باشد. اما برای اینکه از کمترین زمان بهترین استفاده را برد چه باید کرد؟ اگر شما دوست دارید که برنامهها و کارهایتان را به سریعترین و بهترین نحو انجام دهید بهتر است که به نکاتی که در این مقاله به آن اشاره میشود خوب توجه کنید و آنها را در رأس کارهایتان قرار دهید. البته برای اینکه خواندن این مقاله خسته کننده نباشد این نکات به صورت پرسش و پاسخ آمده است و فایده دیگر آن این است که به خاطر سپردن نکات آسانتر میشود.
پرسش اول
چگونه میتوانم مشتریان بیشتری بگیرم؟
پاسخ: گاهی اوقات برای جلب مشتریان بیشتر لازم است که کارهایی را که تاکنون برای این کار انجام دادهایم، متوقف کنیم. گاهی اوقات باید از روشهای مؤثری برای این کار استفاده کرد. البته روشهای استانداردی برای جلب مشتریان وجود دارد و نیز روشهای غیراستاندارد دیگر. اما این نکته را به خاطر داشته باشید: یک روش را بارها و بارها امتحان کنید. اگر انتظار داشته باشید که نتایج منفی به همراه داشته باشد پول و انرژی خود را از دست دادهاید. بنابراین آنچه که باید انجام دهید فقط کار کردن نیست. ذهنتان را متوجه اهداف و کارهای دیگر کنید. همان طور که پیشتر اشاره شد گاهی اوقات راه حل مشکل این نیست که چه کار دیگر باید انجام داد بلکه این است که برای گرفتن مشتریان بیشتر انجام چه کارهایی را باید متوقف کرد.
نکته مهمی که باید به ذهن بسپارید این است که قوانین و مقررات نامرئی در جهان وجود دارند. حتی اگر شخصی با ذهنیت متافیزیکی نباشید، میتوانید ببینید که نیروهای نامرئی بسیاری در زندگیهای ما وجود دارد. الکتریسیته، نور، گرما وغیره. یک بذر را در نظر بگیرید: به محض آنکه در دل خاک کاشته میشود، نیروهای نامرئی دست به کار میشوند و آن را به یک گیاه، درخت یا بوته تبدیل میکنند. تمام این نیازها چیزهای بسیار اساسی هستند که به بذر کمک میکند که قسمتهای دیگری به آن اضافه شود و باصطلاح رشد و نمو کند. اما بیشتر مردم فکر میکنند که چنین نیروهایی به چیزهای مرئی و مشهودی که میتوانیم در زندگی روزانه خود ببینیم، تعلق ندارد.
آیا شما احساس کردهاید که در طول یک روز همه چیز بر وفق مرادتان پیش میرود و باصطلاح کارهایتان روی غلتک افتاده است؟ در این مواقع چه فکر کردهاید؟ آیا دوست داشته اید که تلاش اضافی که به نتایج عادی بزرگتر میانجامد، انجام دهید؟ چه چیزی آن روز را متفاوت تر از روزهای دیگر کرده است؟ نیروهای نامرئی که به نفع خود تحت کنترل درآوردهاید. آیا تاکنون با کسی ملاقات کردهاید که شما را سخت تحت تأثیر خود قرار داده باشد، به اصطلاح شما را جادو کرده باشد؟ آیا به نظرتان او یک آدم جذاب بود؟ البته منظورم زیبایی و جذابیت فیزیکی نیست بلکه انرژی اوست. راز این دسته افراد این است که این افراد موفق یاد گرفتهاند که چگونه چهار قدرت نامرئی خود را کنترل و هدایت کنند.
چهار قدرت نامرئی عبارتند از :
- رفتار
- تمرکز
- گفت وگوی درونی با خود
- باورها.
روش و رفتار مثبت باعث خلق مثبت میشود. من از ساده طبعی و یا تأییدات بیفایده سخن نمیگویم، بلکه عقیده دارم که احساس و برداشت من از جهان مردم، وقایع و اتفاقات و باورها و رفتارهای مناسب با آن را برایم به ارمغان میآورد.
آنچه که زندگیم را تغییر میدهد نوع نگاه و نگرش من به اشیاء و افراد و در کل، جهان است.
یک فکر مثبت نتیجه مثبت به همراه دارد. با نگاه کردن به گلها، گیاهان و درختان و دیگر چیزها این احساس را در خود به وجود آوریم که برای رشد آنها نیروهای نامرئی دستاندرکارند. اما علفهای هرز از کجا میآیند؟ از بذرها. نتایج احساسات خود از کجا نشأت میگیرند؟ بذرهای افکار، باور و رفتارها. در ذهن شما چه چیزی کاشته شده است؟ زندگی همیشه ما را با چالشها و مشکلات زیادی روبه رو میسازد.
از این رو مهم است که این نظریه را به خاطر بسپاریم: یک شخص بدبین هر فرصت و شانس را یک مشکل میبیند و یک شخص خوشبین مشکلات را یک فرصت میداند.خود من چه از نظر شخصی و چه از نظر شغلی به این نتیجه رسیدهام که داشتن ذهنیت مثبت باعث افزایش اعتماد به نفس در انسان میشود. شاید اگر این حرف را به دوستانتان بزنید آنها به شما بخندند و بگویند: «این از آن حرفهای متافیزیکی عجیب و غریب است.» اما این مسئله را به خاطر بسپارید که آنها چه موفقیتهایی در زندگیشان کسب کردهاند؟ زندگی افراد مشهور را مطالعه کنید. در زندگی انسانها لحظاتی وجود دارد که باید به آن نگاهی عمیقی انداخت. خود من متوجه شدهام که عامل مهم موفقیت شغلیام دیدگاه و نگاه مثبتی بوده است که به کارم داشتهام. اگر به نتایج بهتری در زندگی شخصی و شغلی خود نیاز دارید، دو چیز است که باید به آنها بیشتر از هر چیز دیگر توجه کنید:
- چگونه به نتایج مثبت و جالبی در زندگیتان دست یابید؟ با استفاده از نیروهای نامرئی که در وجود هر موجود زندهای به ودیعه گذاشته شده است؟ چنانچه نتایج حاصله مثبت نیستند، استفاده از این نیروها میتواند تغییرات زیادی را در شما به وجود آورد.
- افزایش اعتماد به نفس در کسب موفقیت بسیار مهم است. گفت وگوی درونی با خود و تکرار کلمات و جملات تأکیدی روش بسیار مفیدی برای افزایش اعتماد به نفس در انسان میشود. یکی از مشتریانم با استفاده از این روش توانست ۴۰ پوند از وزنش را البته بدون کم کردن از میزان غذای خود کم کند.
تغییرات کوچک میتواند نتایج بزرگی به همراه داشته باشد. سعی کنید که دستورات بالا را به مدت چند هفته به کار گیرید.
پرسش دوم
چرا وقتی که مطمئنم که مشتریان خوبی پیدا کردهام، آنها را خیلی زود از دست میدهم؟
پاسخ: وقتی که دانش آموز سر کلاس حاضر باشد، سر و کله معلم نیز پیدا خواهد شد. حال ممکن است معلم بد باشد. هر جا که فروشنده باشد، مشتری هم است، اما باید روش تشخیص آنها را خوب بدانید.
پرسش سوم
میدانم درست نیست که این را بگویم اما گاهی اوقات یک مشتری تمام روزم را خراب کرده است. در این مواقع چه کار باید بکنم؟
پاسخ: آیا فقط یک بار اتفاق میافتد یا همیشه؟ یاد بگیر چطور این تناقض را تغییر دهی تا تو و مشتریهایت به جای عذاب کشیدن از معامله لذت ببرید.
پرسش چهارم
میدانم برای اینکه کارم را بسیار خوب انجام دهم بسیار خوب هستم اما به دلایلی چندان اعتماد به نفس ندارم. با این وضعیت چگونه برخورد کنم؟
پاسخ: همیشه چیزهای کوچک هستند که باعث بروز اختلافات بزرگ میشوند. داشتن دیدگاه و ذهنیت مثبت و باور داشتن تواناییهای خود باعث میشود که ترستان از انجام کار بریزد و از کارتان لذت ببرید.
پرسش پنجم
دستهای از افراد وجود دارند که نمیتوانم با آنها ارتباط برقرار کنم. این در حالی است که یقین دارم که آنها مشتریان بسیار خوبی از آب در میآیند. چه کار کنم که بتوانم آنها را متقاعد سازم؟
پاسخ: یک بار کسی گفت: «من تا به حال نتوانستهام همسرم را درک کنم». یک روز تمام با او صحبت کردم ولی نتوانستم حرف هایش را بفهمم. چیزی که عجیب است این است که اگر چه پاسخ به این سؤال بسیار روشن است، اما بیشتر افراد نمیتوانند پاسخ این سؤال را بیابند و همین مشکل هم بر روی افراد کاسب و بازرگان نیز تأثیر میگذارد.
پرسش ششم
من برای متقاعد کردن مشتریانم دست به هر کاری میزنم، اما بیشتر اوقات نتیجه نمیدهد. آیا تکنیک مؤثری برای این کار سراغ دارید؟
پاسخ: گاهی یک تصویر کار هزاران کلمه را میکند. سعی کنید از محصولاتتان تصاویر واضح و زیبایی تهیه کنید. در این صورت خیلی راحتتر مشتریان خود را برای خرید اجناستان قانع میکنید.
موفق باشید
بیشتر افراد این توصیه را شنیده اند که باید هوشمندانه تر کار کنند و نه زیادتر ولی تعداد کمی واقعا از این توصیه پیروی می کنند. این روزها بیشتر صاحبان تجارت و مدیران اجرایی برای دستیابی به اهدافشان ساعتهای طولانی مشغول کار هستند. اگر شما مجبور شوید ساعت های زیادی از یک روز عادی را برای تکمیل کارتان کارکنید سپس کار را اشتباه انجام می دهید! در اینجا ۵ استراتژی برای کمک به شما در هوشمندانه تر کار کردن به جای بیشتر کارکردن ارائه می شود:
استراتژی اول: تمرکز
فکر می کنید چند دقیقه ازیک ساعت کاری به طورکامل تمرکز دارید؟ ممکن است این امر شما را متعجب کند که این زمان چقدر کم است. تحقیقات نشان داده است که بیشتر افراد می توانند بین ۵ تا ۱۰ برابر در هر ساعت کاری مولدتر باشند. اگر فکر می کنید که این گفته اغراق آمیز است می توانید این آزمایش ساده را انجام دهید. یک دفترچه یادداشت و یک خودکار در کنار خود قرار دهید و شروع کنید به آگاه شدن از سطح تمرکزتان. هر وقت که تشخیص دادید که روی کارتان تمرکز کامل ندارید مدت زمانی را که حواستان پرت بوده است یادداشت کنید. اگر این تمرین را به خوبی انجام دهید بعد خودتان را کاملا شوکه خواهید کرد. اگر شما بتوانید مهارت ایجاد تمرکز کامل در ساعت های کاریتان را ارتقا دهید، از میزان تولیدتان متعجب میشوید.
استراتژی دوم: اهرم
اهرم هنر استفاده از ابزارها جهت افزایش کیفیت کار یا بهره وری است. این ابزارها می تواند تکنولوژی باشد مثل: نرم افزار های کامپیوتری یا می تواند استراتژی های سازمانی نظیر سیستم های بهتر باشد. شما معمولا از چه ابزارهایی برای حداکثر کردن نتایج کارتان استفاده می کنید؟ برای مثال فروشنده ای که از طریق سمینارها یا کنفرانس های تلویزیونی فروش می کند، مشخص است نسبت به کسی که فرد به فرد می فروشد میزان فروش بیشتری داشته باشد. چه کاری می توانید انجام دهید تا زمان، دانش یا مهارت هایتان اهرم شما باشند؟
استراتژی سوم: تفویض اختیار
یک بخش خاص اهرم عبارت از تفویض اختیار است. یعنی بکارگیری افراد دیگر جهت انجام قسمت هایی از کار شما تا وقتتان برای فعالیت های سودآورتر آزاد شود. بیایید دوباره به مثال فروشنده نگاهی بیندازیم. اگر فروشنده خاصی در انعقاد قراردادهای فروش متبحر باشد ممکن است دست به تفویض و واگذاری امور اجرایی فروش زده تا بتواند به عنوان یک فروشنده زمان بیشتری را برای قراردادها اختصاص دهد. اگر سود حاصل از افزایش فروش بیشتر از هزینه واگذاری باشد پس شما سیستم مناسبی دارید. همیشه شنیدن این نکته در بین شکایت های صاحبان تجارت که فروشندگان آنها از آینده نگری متنفرند و واقعا در مورد آن احساس بدی دارند باعث تعجب من می شود. در فعالیت های تجاری خودم من همیشه افراد آینده نگر حرفه ای را استخدام کرده ام که در این زمینه قوی بودند و با این کار زمان را برای تیم فروش آزاد کرده تا آنها کاری را که در آن توانمند هستند انجام دهند. فروشندگی! البته این استراتژی سودآور است و همه خوشحال هستند.
استراتژی چهارم: مدیریت زمان
من اغلب می شنوم که صاحبان تجارت می گویند که تعداد کارکنان بخش خصوصی خیلی زیاد است زیرا آنها همیشه ساعت های زیادی را تلف می کنند تا کار را انجام دهند. نظر من مخالف این موضوع است. اگر شما نمی توانید در یک روز عادی کاری، کارتان را انجام دهید پس شما احتمالا فاقد مهارت های تمرکز، اهرم و تفویض اختیار (واگذاری) هستید یا یک مدیر که در استفاده از زمان ضعیف است. مدیریت زمان هنر سازماندهی خودتان است تا بتوانید تمام کارهایتان را در یک روز کاری استاندارد انجام دهید. اگر شما مدیریت زمان را با مهارت های دیگرتان ترکیب کنید (رئوس مطالب فوق الذکر) سپس شما می توانید بهره وری بالایی در یک روز کاری بدست آورید و نیازی به ساعات اضافی ندارید. سازماندهی یک روز از پایان روز قبلی شروع می شود. اگر شما این کار را هنگام استراحت تان انجام دهید مغزتان به شما کمک خواهد کرد که کارآمدتر باشید. تخمین زده شده که ۵۰درصد از زمان استراحت وقف سازماندهی مغز و ساختار دادن به دانش و تجربیات به دست آمده در طول روز می شود.
اگر شما کارهای روز بعدتان را برنامه ریزی کنید متوجه می شوید که فرایند های طبیعی ذهن در زمان استراحت با شما کار می کنند تا به شما در تحقق برنامه هایتان کمک کنند. مبانی مدیریت زمان را یاد بگیرید و هر روز از آنها استفاده کنید.
استراتژی پنجم: تمایز قائل شدن بین فعالیت ها
من مطمئن هستم که شما قانون۲۰/۸۰ را می دانید; ۸۰درصد از نتایج کارتان از ۲۰ درصد تلاش هایتان بدست می آید. دلیل اینکه این مساله در مورد افراد زیادی صادق است، این است که آنها نمی دانند که کدام تلاششان بهترین نتایج را به همراه می آورد. اگر شما نتایج خوب را ثبت کنید، سپس شما می توانید قاعده ۲۰/۸۰ را تغییر دهید تا برای شما به طور موثرتری کار کند. اگر شما می دانستید که کدام۲۰درصد از فعالیت شما بهترین نتایج را تولید می کند سپس شما می توانستید خودتان را سازماندهی کنید تا وقت بیشتری را صرف آن کارها بکنید و بنابراین سود تان در هر ساعت افزایش می یافت. اگر شما خصوصیات ۲۰درصد از مشتریانتان را که ۸۰درصد تجارت شما را پوشش می دهند می دانستید پس شما می توانستید آن گروه از مشتریان را مورد هدف قرار دهید. فرانک بتگر با استفاده از قانون ۲۰/۸۰ از یک نماینده بیمه ورشکسته به پردرآمدترین شرکت بیمه در آمریکا تبدیل شد. کتاب او هنوز در دسترس است و ارزش زیادی برای خواندن دارد. استراتژی شما قرار دادن این ۵استراتژی برای کار در تجارتتان است. شما الان ۵ استراتژی دارید، همه کاری که شما باید انجام دهید این است که نگاه کنید به راه هایی که می توانید این استراتژی ها را برای خودتان و تجارتتان به کار گیرید.
منبع : روزنامه مردم سالاری
منبع: تبلیغ سیتی
متاسفانه عموما بیانیههای ماموریت با جملاتی نامفهوم و سخت یا اغراقآمیز بیان ميشوند و به دلیل انتزاعی بودن این جملات درک و عمل کردن به آنها مشکل است.
سعی کنید ماموریت خود را در هشت لغت یا کمتر بیان کنید. ميتوانید از این ساختار استفاده کنید: فعل، نتیجه ،هدف مثال: بهبود سلامت کودکان آسیا.
ساده کردن بیانه ماموریت به دیگران اجازه ميدهد تا آن را درک کنند و در راستای آن عمل کنند. همه چیز در اینجا به پایان نميرسد، زیرا هنگامي که شما دقیقا نقاط قوت خود را ميدانید، احتیاج دارید برای اثبات ارزشهای خود آنها را اندازهگیری کنید.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد
• زبان آنها را بفهمید.
بسیاری از شرکتها فقط با یک لحن با همه مشتریان صحبت ميکنند. در واقعیت هر مشتری زبان مخصوص به خود را دارد و اطلاعات خود را از تجربیات زندگی به دست آورده است. نگرشها و زبان خود را با هر یک از مشتریان مطابقت دهید.
• به آنها توجه کنید، نه به خود.
به جای صحبت کردن در مورد شرکتتان و ویژگیها و مزایای محصولاتتان، در مورد مشکلات او ارزشهای مورد انتظار او و برنامه خرید مشتری صحبت کنید.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد
بازاريابي ويروسي به مردم اين امكان را ميدهد تا از محصولات و سرويسهاي ما به صورت رايگان استفاده كنند. اين امكان براي چندبرابر كردن و سرعت بخشيدن به فروش ما در اينترنت بسيار موثر خواهد بود. ايدهي پنهان در بازاريابي ويروسي اين است كه ما تبليغ خود را به همراه جايزهاي در اختيار ديگران براي استفاده يا هديه آن به ديگران ، قرار ميدهيم.
ده روش موثر براي بازاريابي ويروسي عبارتند از:
1. به ديگران اجازه دهيم از مقالههاي ما براي استفاده در وبسايت، مجلهي الكترونيكي،خبرنامهها و كتابهاي الكترونيكي خود بهرهمند شوند.منبع و امكان چاپ مجدد مقاله را در انتهاي آن قرار دهيم.
2. بگذاريم ديگران از هر هديهي رايگان ما به عنوان جايزه براي فروش محصول يا معرفي خدمات ما استفاده كنند.
3. اجازه دهيم ديگران از صفحهي تبادل نظر online ما روي وبسايت خود استفاده كنند. بعضي افراد اين صفحه را در اختيار ندارند. ميتوانيم در ازاي اجازهي استفادهي ديگران از اين صفحه، بنر خود را در بالاي صفحه اضافه كنيم.
4. به ديگران اجازه دهيم بر روي سرور ما وبسايتي به رايگان ايجاد كنند. به ازاي فضاي رايگاني كه در اختيار آنها قرار ميدهيم، از فضاي تبليغاتي وبسايتهاي آنان استفاده كنيم.
5. به ديگران اجازه دهيم لينك سايت خود را در دفترچهي راهنماي رايگان وبسايت ما قراردهند و در مقابل از آنها بخواهيد لينك وبسايت ما را در وبسايت خود قرار دهند.
6. سرويسهاي online رايگاني مانند eMail رايگان، ثبت رايگان در موتورهاي جستوجو گر و ... در وبسايت خود ارايه كنيم. به ديگران اجازه دهيم از اين سرويسها در وبسايت يا مجلهي الكترونيكي خود بهره گيرند.
7. به ديگران اجازه دهيم، نرمافزارهاي رايگان ما را به دوستان خود هديه دهند.فراموش نكنيم تبليغات خود را در داخل برنامهها قرار دهيم.
8. امكان بهرهگيري از نمونه طرحهاي گرافيكي وبسايت و يا خبرنامه را براي ديگران فراهم آوريم تا از آنها استفاده كنند يا به ديگران هديه دهند. ما فقط تبليغات خود را در آنها بگنجانيم.
9. اگر كتاب الكترونيكي داريم ، به ديگران اجازه دهيم تبليغات خود را به رايگان در آن اضافه كنند. به ياد داشته باشيم با اين كار، آنها كتاب الكترونيكي ما را در اختيار بازديدكنندگان وبسايت خود يا مشتركين مجلهي الكترونيكي خود قرار ميدهند.
10. امكان استفاده از كتاب الكترونيكي خود را براي ديگران فراهم كنيم. اجازه دهيم ديگران كتاب الكترونيكي ما را به بازديدكنندگان خود ارايه كنند. بازديدكنندگان جديد نيز بايد بتوانند كتاب را در اختيار ديگران بگذارند. ادامهي اين كار موجب پخش شدن ويروسي كتاب الكترونيكي ما و در حقيقت تبليغ ما و محصولات و خدمات ما در اينترنت ميشود.
پایگاه تخصصی اتاق مدیریت ارتباط با مشتری
تا آن جا كه مي توانيد از ارائه اطلاعات داوطلبانه نسبت به مسائل شركت خود احتراز كنيد.
شكيبايي و خونسردي خود را حفظ كنيد . هيچ خريد يا فروشي را با عجله انجام ندهيد .
.
در مقام يك فروشنده بيشتر از انعطاف پذير باشيد .
زمان و مكان مناسبي را براي مذاكرات فروش در نظر بگيريد .
در پذيرايي از خريدار و ايجاد رابطه عاطفي با وي غفلت نكنيد .
اول گوش كنيد ، دوم يادداشت برداريد . سوم فكر كنيد و سپس تصميم بگيريد .
هر تصميمي را به جاي خود بيان كنيد ، اگر تصميم نهايي در ميانه كار علني شود . مذاكرات با شكست مواجه ميشود .
به آداب و سنن و اعتقادهاي طرف مذاكره احترام بگذاريد .
بي جهت روي بعضي مواضع پافشاري نكنيد .
درصورت نياز به اطلاعات جديد ، تنفس اعلام كنيد .
از فرصت ها استفاده كنيد و به خطوط فكري ، مشكلات مالي و اقتصادي طرف مقابل پي ببريد .
در مذاكرات مهم كه منافع بازاريابي بنگاه تعيين ميشود شخصا" به عنوان مدير ارشد يا مسئول اجرايي حاضر شويد .
در حالت ترديد از امضاي قرارداد خودداري كنيد .
منافع بلند مدت را به درآمد امروز ترجيح دهيد .
اگر نمي توانيد ب فروشيد ، بخريد . اگر نمي توانيد بخريد ، ب فروشيد . نقدينگي را به حركت اندازيد
يك دادو ستد كوچك يا متوسط ، راهگشا و زمينه ساز داد وستد هاي بزرگتر است ، از انجام دادن آن غافل نشويد .
مسائل شخصي را در مذاكره دخالت ندهيد . منافع دو شركتي كه با هم مذاكره مي كنند از منافع افراد جداست .
فقط حضور فيزيكي كارشناسان يا متخصصان مختلف در يكي از جلسات مذاكرات ، بازاريابي كافي نيست ، با جلب مشاركت آنها در همه جلسات مذاكرات ، آنها را در نتايج به دست آمده سهيم كنيد .
در مذاكرات بازاريابي هردو طرف برنده هستند ، خريدار با خريد كالا و فروشنده با فروش كالا به منافع مورد استفاده دست پيدا مي كنند .
به عنوان يك فروشنده ، بازارياب يا مدير بازاريابي در مذاكرات از حربه هاي فروش استفاده كنيد. قيمت كمتر ، كيفيت برتر ، زمان وتحويل كوتاهتر ، ارائه به موقع خدمات بعد از فروش ، تنوع كالاها ، مشخصات و صفات ممتاز محصول ، تخفيفات و مزاياي جانبي مناسب ، سهولت حمل و هركدام ميتواند امتيازي باشد .
در مناقصه ها ، كيفيت را فداي قيمت نكنيد . هيچ مدير عاقلي از طريق پايين آوردن كيفيت ، قيمت را تا سطح دلخواه تقليل نمي دهد .
سعي كنيد مذاكرات بازاريابي در محيط كارشما صورت گيرد . در اين شرايط ضمن برخودداري از مزيت هاي محيطي و رواني ، ميتوانيد اوضاع را كنترل كنيد .
ترتيبي دهيد كه اعضاي تيم مقابل شما ، به صورت پراكنده بر سرميز مذاكره بنشينند .
اجازه ندهيد كه مباحث از جانب طرف مقابل عنوان شود .
هيچگاه شايستگي ، توان مالي يا ويژگي هاي اخلاقي طرف مقابل و صحت عمل او را زير سوال نبريد .
آخرين كلام را به عنوان پيشنهاد نهايي در هنگامي كه طرف مقابل موضوعي براي گفتن ندارد ، بيان كنيد .
ياد بگيريد كه خوش مشرب باشيد . در مذاكرات بازاريابي ، خوش مشرب بودن فروشنده در خريدار ايجاد انگيزه ميكند .
به عنوان يك مدير يا رئيس نمايندگي در مذاكرات بازاريابي ، همكاران خود را با مفهوم سازش و كم كردن فاصله ها به قصد حصول توافق آشنا سازيد.
پایگاه تخصصی اتاق مدیریت ارتباط با مشتری
برای آنکه در کار بازاریابی توفیق حاصل نمائید بایستی از روانشناسی و نیز رفتار شناسی انسانی، اطلاعاتی داشته باشید. مردم یا برای رفع نیاز ویا برای تامین خواسته ها و آرزوهایشان خرید می کنند. شما به عنوان یک بازاریاب نبایستی تلاش خود را فقط صرف اطلاع رسانی و تبلیغ ویژگیهای محصول یا خدماتی که ارائه میدهید کنید، بلکه در عوض بایستی بر عوامل تحریک کننده مشتریان هدف خود جهت اقدام به خرید ، متمرکز گردید.
به عنوان مثال مردم عطر و ادوکلن را بخاطر مشخصات و یا ویژگیهای آن تهیه نمی کنند بلکه بخاطر احساسی که از بوی آن برایشان حاصل می شود، اقدام به خرید می کنند. یا مثلا انگیزه خرید اتوموبیل در جوامعی که با مسئله ترافیک روبرو هستند، اصولا به خاطر احساس ناشی از سوار شدن در آن اتوموبیل خاص با آن مدل و رنگ مشخص... میباشد و البته انگیزه های فرعی دیگر نیز می تواند داشته باشد.در برخی جوامع شناخت انگیزه های اصلی مشتریان به علل گوناگون و منجمله فرهنگی ، کار چندان ساده و واضحی نیست و نیازمند تحقیقات بازاریابی توسط کارشناسان متخصص می باشد.
بنابراین نتیجه نهائی حاصل از خرید یک محصول، همان احساسی است که خریدار آن را دوست داشته و می خواهد آنگونه به نظر برسد ویا رفتار نماید. حتی کودکان نیز به دنبال همان اسباب بازی هائی هستند که بهترین دوستانشان ( الگو ها ) دارا بوده و با آن بازی می کنند، البته نه بخاطر بازی بلکه به این علت که با داشتن آن اسباب بازی در بین دوستانشان گل کنند و مورد توجه قرار بگیرند ضمن آنکه به نوعی شخصیت محبوب و الگویشان را در خود احیا نمایند. با این اوصاف در نظر داشته باشید که به هنگام طراحی اقدامات بازاریابی خویش، بر شناسائی انگیزه های اصلی و مهم مشتریان هدف و ارضاء این انگیزه ها تاکید نمائید.
از دیگر نکات روانشناسی بازاریابی ، برقراری و حفظ ارتباطی اعتماد آمیز بین فروشنده و خریدار می باشد. بسیاری از مشتریان حتی برای یکدفعه هم که اتفاق افتاده باشد، مورد کم اعتنائی، بدقولی ویا ..... قرار گرفته اند. این بدانمعنی است که تا محو این سوابق مکدر در ذهن مشتری و ایجاد رابطه ای براساس اعتماد ، وی اقدام به خرید از این فروشنده ، نخواهد کرد.
در دورانی که مردم از هر سو به شیوه های گوناگون زیر بمباران تبلیغاتی قرار دارند و مصرف کنندگان و مشتریان نیز حرفه ای و تا اندازه ای نسبت به این تبلیغات بدبین شده اند، تنها شرکت های بزرگ که در دراز مدت قادر به اثبات حسن نیت و کسب وجهه بوده اند، موفق به جلب اعتماد مخاطبین خود می شوند.شما نیز به نوبه خود بایستی در طی اقدامات بازاریابی بتوانید با کیفیت و خدمات عالی به ایجاد و حفظ چنین رابطه اعتماد زائی نائل گردید.
به مهمترین شاخص عملی موثر در بازاریابی دقت نمائید. اگر با خریداری مواجه شدید که به هر علت خواستار خرید از شما نمی باشد ویا اینکه شما با کالا ویا خدماتی که عرضه می کنید قادر به تامین نیاز ویا خواسته وی نیستید، سعی نکنید با هر بهانه ای کالا و یا خدمات خود را در نظر وی موجه جلوه دهیدتا آن را از شما خریداری نماید. بسیاری از فروش ها بر اثر چنین رویه فروشنده نه تنها عقیم می ماند بلکه حسن اعتماد مشتری نیز جهت خرید های آتی، زایل می گردد.
درپایان بدیهی است که شما می خواهید ارتباط با مشتریانتان بر اساس اعتماد پایه گذاری شده و به خاطر صداقت و تامین نیاز وی، برقرار باقی بماند.
پس تلاش نکنید تا برای همه کس همه چیز باشید.
منبع: salary.persianblog.ir
یکی از این قصه ها را تعریف کنید و سخنرانی خود را با موفقیت به پایان برسانید.
تاریخ و فرهنگ، موهبتی به نام قصه های حکیمانه و آموزنده را در ذهن آدمی حک کرده اند که از آنها می توان در افزایش بازدهی یک سخنرانی بهره جست.
5 حکایت بنیادین عبارتند از:
1. داستان ماجراجویانه:
همه ما عاشق داستانهای ماجراجویانه هستیم زیرا با قهرمان داستان احساس همدردی می کنیم و می دانیم که داستان چگونه پیش می رود. در اینگونه داستانها، ما سرمان به لاک خودمان گرم است و روال عادی زندگی را دنبال می کنیم که ناگهان اتفاق بدی می افتد و همه چیز خراب می شود. خانواده ما بدست امپراطور ظالم کشته می شوند و ما مجبور می شویم که محل زندگی خود را ترک کرده و بدنبال قهرمان بگردیم. معمولاً در این راه یک مرشد پیدا می کنیم که مهارت خاصی دارد و آن را به ما می آموزد. ماجراها، آزمونها و موانع خوفناکی در راه وجود دارند که عبور از آنها، ارزش ما را آشکار می سازد. ما ثابت قدم هستیم و پشتکار داریم زیرا می دانیم که در پایان این راه، جام مقدس، کوزه طلا یا پادشاهی را به چنگ می آوریم.
این قالب داستانی زمانی بکار می رود که شما قصد دارید:
2. داستان غریبه ای در یک سرزمین غریب:
غریبه به یک کشور خارجی یا یک سیاره جدید سفر می کند و مجبور می شود که مقررات و زبان آنها را فراگیرد پیش از آنکه، اتفاق بدی رخ دهد یا محلی ها برای او مشکل بوجود آورند. کلیّت این داستان پیرامون کسب مهارت است و در زمانی کاربرد دارد که شرایط اقتصادی و قوانین تغییر کرده اند و شیوه های متداول انجام امور، دیگر کاربردی ندارند.
داستان غریبه ای در یک سرزمین غریبه، شنوندگان را به سخت کوشی ترغیب می کند تا مهارت خاصی را فراگرفته و تلاش کنند که در فرصتهای ناشناخته و جدید به موفقیت برسند.
3. فقیری که ثروتمند می شود:
خیاط شیردل از هوشمندی خود و لوبیای سحرآمیز استفاده کرد، دیو را مغلوب ساخت و قلعه پر از طلا را تصاحب کرد. این داستان برای زمانی کاربرد دارد که شما می خواهید افراد را به سمت جاده موفقیت سوق دهید. کارآفرینان و شرکتهای نوپا مثال بارز این قصه کهن هستند.
4. داستان رمانتیک:
پسری، دختری را دوست دارد و با او ازدواج می کند. پسر، آن دختر را از دست می دهد چون رفتارهای نامناسب از او سر می زند و باید سعی کند که دختر را به سوی خود بازگرداند. دختر، او را می بخشد و آن دو سالیان سال با خوبی و خوشی در کنار هم زندگی می کنند. امروزه، داستانهای رمانتیک در جای جای تجارت دیده می شوند از جمله ادغام دو شرکت، شراکتها و سرمایه گذاریهای مشترک. هر کسی که در فعالیتهای تجاری شرکت می کند، می داند که فراز و نشیبهای بسیاری در مسیر تجارت وجود دارد که اجتناب ناپذیرند و نمی توان از آنها گریخت.
5. داستان انتقام:
داستانهای انتقام، مجذوب کننده هستند و در عین حال احساساتمان را جریحه دار می کنند. اینگونه داستانها باعث می شوند که احساسات و هیجانات تیم شعله ور شده و آماده نبرد با تیم رقیب گردند.
اگر می خواهید همکاران و کارمندانتان تا آخر قصه را با علاقه گوش کنند، نامهای آنها را روی شخصیتهای قصه بگذارید. همواره این نکته را به خاطر داشته باشید که انتقام جویی همیشه از سوی کسی انجام می گیرد که فکر می کنید بهترین دوست یا قابل اعتمادترین همکار شماست.
شما می توانید از قالبهای داستانی بالا برای انتقال سریع نظرات و عقاید خود به شنوندگان استفاده کنید. لازم نیست صراحتاً بگویید که می خواهید یک از این داستانها را تعریف کنید بلکه تنها کافی است یکی از آنها را برای بیان منظور و هدف خود بکار ببندید. بنابراین هیچگاه نگویید که: "بسیار خوب، می خواهم یک داستان ماجراجویانه برایتان تعریف کنم"، بلکه بگویید: "راه درازی را در پیش داریم اما در پایان، کوزه های پر از طلا در انتظار ما هستند که آنها را با هم تقسیم خواهیم کرد."

همه ما برای برقراری ارتباط با دیگران، روشهای منحصر به فردی داریم. بنابراین تعداد بسیار زیادی روش ارتباطی وجود دارد.
اما چگونه میتوانیم كلیدی پیدا كنیم كه روابط خانوادگی، عاطفی و حرفهای ما را تسهیل كند؟ و چگونه میتوانیم راهحلی بیابیم كه برای همه اشخاص راضیكننده باشد و ما را به تفاهم برساند؟
نویسندگان كتاب راهبرد دلفینی كلید این امر را تنها در همكاری و انعطافپذیری میدانند. آنها معتقدند كه به طور كلی، انسانها را همانند موجودات دریایی میتوان به 3 طبقه تقسیم كرد:
دلفین
نوع دیگری از حیوانات دریایی دلفینها هستند. این پستاندار آبزی بزرگ
دنياي اقتصاد- فضاي كسبوكار به آن دسته از عوامل موثر بر عملکرد بنگاههاي اقتصادي گفته میشود که مديران بنگاهها نمیتوانند آنها را تغيير داده يا بهبود بخشند. آزاد بودن و شفافيت قيمتها، رقابتي بودن بازار و حفظ حقوق مالکيت سه شرط لازم براي فعاليت اقتصادي بخش خصوصي و کارآ بودن اقتصاد است و نقش دولت در بهبود اين فضا و فراهم آوردن شرايط مناسب جهت جذب فعاليت بخش خصوصي بسيار مهم است.
ضرورت رفع موانع فعاليت بخش خصوصي
تحليل فضاي كسبوكار ايران
حميدرضا حسيني آشتياني، عباس خندان
مركز مطالعات اقتصادي گروه پژوهشي صنعتي آريانا
فضاي كسبوكار به آن دسته از عوامل موثر بر عملکرد بنگاههاي اقتصادي گفته میشود که مديران بنگاهها نمیتوانند آنها را تغيير داده يا بهبود بخشند. آزاد بودن و شفافيت قيمتها، رقابتي بودن بازار و حفظ حقوق مالکيت سه شرط لازم براي فعاليت اقتصادي بخش خصوصي و کارآ بودن اقتصاد است و نقش دولت در بهبود اين فضا و فراهم آوردن شرايط مناسب جهت جذب فعاليت بخش خصوصي بسيار مهم است.
تجربه جهان نشان میدهد تنها در شرايط مساعد كسبوكار، يک بنگاه میتواند به صورت کارآ و بهينه عمل کند. بر اساس تئوري اقتصاد خرد نيز داريم:
- يک بنگاه اقتصادي که بهدنبال حداکثر کردن سود است، بر اساس اطلاعات گرفته شده از بازار، نقطه بهينه مقدار توليد و قيمت خود را مشخص میکند.
- يک بازار رقابتي با قيمتهاي شناور و واقعي، منابع محدود را با حداکثر کارآيي بين عوامل اقتصادي توزيع میکند و بيشترين سطح رفاه حاصل ميآيد.
ادعاي بيشينه بودن کارآيي تحت مکانيسم بازار آزاد در دو عبارت بالا، بر دو شرط اساسي آزادانه بودن قيمتها و رقابتي بودن بازار استوار است. در بازار آزاد، قيمتها آشکارکننده فرصتهاي کسب سود، رفعکننده کمبودها و مازادها و ابزار تخصيص منابع محدود به نيازهاي نامحدود است، اما آنچه تضمين مينمايد قيمتها در ايفاي اين نقش حياتي خود موفق شوند، حفظ عنصر رقابت در بازار است؛ زيرا تنها در بازاري که بنگاهها براي جذب عوامل توليد در رقابت هستند، عوامل توليد محدود به بنگاهي که حداکثر کارآيي در توليد را دارد، اختصاص مييابد، اما شرط سومي نيز در دو عبارت بالا نهفته است که اهميت آن به مراتب از دو شرط آزادانه بودن قيمتها و رقابت بيشتر بوده و اساس نظام اقتصاد آزاد است؛ و آن پذيرفتن حق مالکيت بنگاه از سوي تمام عوامل اقتصادي ديگر است. تنها تحت اين شرط است که افراد با انگيزه فعاليت اقتصادي و بهدست آوردن سود بيشتر وارد بازار میشوند. اين سه شرط لازمه فعاليت اقتصادي بخش خصوصي و کارآ بودن اقتصاد است.
شاخصهاي فراواني براي شرايط و فضاي كسبوكار از سوي سازمانهاي بينالمللي و داخلي ارائه شده که بررسي و مطالعه آنها براي درک وضع موجود و اتخاذ رويکرد مناسب براي بهبود آن لازم و مفيد است. يکي از اين شاخصها، شاخص «انجام کار(1)» ـ ارائه شده توسط بانک جهاني ـ است که در قالب 9 شاخص جزئيتر به صورت جداگانه فضاي كسبوكار کشورهاي مختلف را از شروع يک فعاليت تا انتها و نيز شرايط کلان حاکم بر اقتصاد را مدنظر قرار میدهد. تا سال 2010 شاخص انجام كار، در قالب 10 زيرشاخص، اندازهگيري ميشد؛ ولي در رتبهبندي مربوط به سال 2011 زيرشاخص «استخدام و اخراج نيروي كار» به دليل سادهسازي محاسبات، لحاظ نشده است. اطلاعات ارائه شده توسط بانك جهاني نشان ميدهد رتبه ايران در ميان 183 كشور در سال 2011، با دو پله صعود نسبت به سال قبل، به عدد 129 رسيده است.
از آنجا که ايجاد يک فضاي كسبوكار مناسب براي فعاليت بخش خصوصي و رونق بازار وظيفه دولت است، ما ميتوانيم در چارچوب مطالعه خود اين 9 شاخص را در چهار زيرگروه وظيفهاي دولت مطابق با شکل شماره یک بگنجانيم.
شاخصهاي مربوط به ايجاد چارچوب نهادي موافق بازار
همانگونه که پيشتر گفته شد وظيفه ايجاد نهادهاي بازارساز و تعيين قواعد بازي بر عهده دولت است. دولت با ايجاد نهادهاي کارآمد، زمينه مشارکت هرچه بيشتر فعالان بخش خصوصي را فراهم ميآورد.
شروع كسبوكار
آسانسازي شروع فعالیتهاي كسبوكار(2) يکي از اولين گامهايي است که ميتوان در راستاي بهبود فضاي كسبوكار انجام داد. مقدار اين شاخص براي ايران و رتبه کسب شده در جهان در سالهاي 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره یک نشان داده شده است.
آنچنان که در جدول نشان داده شده وضعيت شروع كسبوكار در ايران مناسب بوده (در ردههاي متوسط جهاني) و انجام برخی اصلاحات و سادهسازی روند اداری ثبت شرکتها در سالهای اخیر توانسته رتبه ایران را در این شاخص بهبود بخشد که خود نشان از ساده و آسانتر شدن آغاز کسبوکار دارد. اين اصلاحات میتواند به افزايش تعداد بنگاههاي تاسيس شده، افزايش سرمایهگذاري، کاهش بيکاري، کاهش اندازه اقتصاد زيرزميني، افزايش ماليات دريافتي و در نهايت به رونق اقتصاد بينجامد.
شرايط اخذ مجوز
دولت بهدليل نقش خود در حمايت از منافع عمومي، وظيفه کنترل و نظارت بر واحدهاي مختلف را از راههاي گوناگون مانند اعطاي مجوز(3) بر عهده دارد؛ اما نکته مهم اين است که بايد يک نقطه بهينه در اعطاي مجوز بهدست آورد که از يك سو حمايت از منافع عمومي تامين شود و از سوي ديگر اين نظارتها تبديل به مانعي براي رشد و مشارکت بخش خصوصي نشود. مقدار اين شاخص براي ايران و رتبه کسب شده در سالهاي 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره دو نشان داده شده است.
بر اساس اين شاخص شرايط اخذ مجوز در ايران بسيار محدودکننده و بازدارنده است که میتواند اثرات زيانباري مانند افزايش قيمت تمام شده زيرساختها، انصراف بخش خصوصي از فعاليت اقتصادي يا افزايش فعالیتهاي بدون مجوز و زيرزميني را بهدنبال داشته باشد. اين شرايط سخت اگرچه در سالهاي اخير بهبود يافته، اما رتبه فعلي نشان میدهد در مقايسه با کشورهاي دنيا وضعيت نامناسب است.
ثبت داراييها
انجام اصلاحات در مراحل ثبت دارايي(4) اولين گام در جهت گسترش فرهنگ فعاليت رسمي و حفظ حقوق مالکيت است. مقدار اين شاخص براي ايران و رتبه کسب شده در جهان در سالهاي 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره سه نشان داده شده است. رتبه بهدست آمده برای ایران، نشان از شرایط بسیار نامناسب ثبت داراییها و حقوق مالکیت در ایران نسبت به سایر کشورها دارد. علاوه بر این كاهش 13 رتبهاي ايران با وجود عدمتغيير مقادير زيرشاخصها، حاكي از بهبود اين شاخص در كشورهاي ديگر است.
حمايت از سرمایهگذاران
حمايت از سرمایهگذاران(5) يک شرکت در برابر معاملات شخصي مديران و استفاده از داراييهاي شرکت براي انتفاع شخصي، از مهمترين سياستهايي است که در حکمراني شرکتي مورد نظر قرار گرفته است. بهبود اين شاخص منافع متعددي دارد از جمله افزايش حجم سرمایهگذاري و کاهش تمرکز مالکيت که خود موجب توسعه بازارهاي مالي و رشد و رونق اقتصاد میشود.
ارقام و رتبه بهدست آمده برای ایران در سالهای 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره چهار نشان داده شده است. بر این اساس میتوان ادعا کرد که باز هم شرایط ایران بسیار بازدارنده بوده و رتبه ایران در سالهای اخیر با ثابت ماندن شرایط در مقایسه با سایر کشورها که سالها است انجام اصلاحاتی این چنین را آغاز کردهاند، کاهش یافته است.
پرداخت ماليات(6)
گرفتن ماليات براي ارائه خدمات عمومي پذيرفتني است، اما افزايش نرخ ماليات از سطحي بالاتر، هزينه فعاليت در اقتصاد را افزايش داده؛ بنابراين يا بنگاه را از فعاليت باز میدارد يا انگيزه غيررسميشدن را تقويت میکند. اشنايدر و انست (2003)(7) با استفاده از منحني لافر ارتباط بين بخشهاي مختلف اقتصاد (بخش خصوصی، عمومی و بخش غیررسمی اقتصاد) را در شکل شماره دو به تصوير ميکشند.بر اساس اين نمودار با معرفي يک سيستم مالياتي، دولت میتواند به ارائه بهتر کالاهاي عمومي از جمله بهبود دستگاه قضایي و قانوني بپردازد؛ بنابراين فضا را براي فعاليت رسمي بخش خصوصي تقويت کند؛ بنابراين در نرخهای اولیه مالیات، با ورود بنگاههاي جديد اندازه اقتصاد غيررسمي کوچک شده و بخشهاي عمومي و خصوصي رشد مييابند، اما افزايش بيشتر ماليات باعث میشود تا افراد که دولت را غارتکننده تلقي میکنند
به فعالیتهاي غيررسمي رو بياورند و از جهت ديگر با افزايش فرار مالياتي و کاهش بخش عمومي اين انگيزه تقويت میشود و اندازه اقتصاد غيررسمي افزايش مييابد. علاوه بر نرخ ماليات، سيستم مالياتي و چگونگي توزيع بار مالياتي نيز در اندازه اقتصاد غيررسمي میتواند به همان اندازه موثر باشد. مقدار اين شاخص براي ايران و رتبه کسب شده در جهان در سالهاي 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره پنج نشان داده شده است.
رتبه ایران در هر دو سال نشان از شرایط بسیار نامناسب و بازدارنده سیستم مالیاتی در ایران دارد.
این شاخص اگرچه از برخی لحاظ مانند کاهش تعداد مالیاتها بهبود یافته، اما با بدتر شدن شدید هزینه فرصت و زمان صرف شده برای پرداخت مالیات وخیمتر شده به طوري كه رتبه ایران،(19) پله کاهش یافته است.
تضمين قراردادها(8)
تاخير در برگزاري دادگاهها، عدماجراي حکم پس از اعلام راي و طولاني بودن مراحل دادرسي، از جمله جديترين مواردي است که ضمانت اجراي قراردادها را با مشکل روبهرو ساخته و موجب تضعيف و حقوق مالکيت میشود؛ بنابراين سادهسازي فرآيند دادرسي و شفافيت و قاطعيت در قضاوت موجب بهبود فضاي كسبوكار و رونق اقتصادي میشود. مقدار اين شاخص براي ايران و رتبه کسب شده در جهان در سالهاي 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره شش نشان داده شده است.
در این شاخص نیز با ثابت ماندن شرایط بازدارنده، رتبه ایران در سال 2010 در مقایسه با سایر کشورها که اصلاحات فراوانی را در این زمینه انجام دادهاند، به شدت کاهش یافته است. ولي در سال 2011 با كاهش مدت زمان توانسته5 پله صعود نمايد.
تعطيلي كسبوكار(9)
قوانين و رويههاي پيچيده در مورد ورشکستگي، يکي از موانع عمده پيش روي بخش خصوصي است که در برخي اوقات پرداخت مطالبات را تا سالها به تعويق مياندازد.
رفع مقررات زائد در اين زمينه و آزادي بنگاههاي اقتصادي براي کسب تجربه از شکستها و تشويق به شروع دوباره میتواند سطح بهينهاي از اشتغال و سرمایهگذاري را ايجاد و موجب رونق شود.
مقدار اين شاخص براي ايران و رتبه کسب شده در جهان در سالهاي 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره هفت نشان داده شده است. بهرغم افزایش نرخ وصول، رتبه ایران در مقایسه با دیگر کشورها تغییر نکرده و شرایط برای فعالیت بخش خصوصی همچنان بازدارنده و نامناسب است.
رتبه ايران در سال 2011 با وجود عدمتغيير شاخصهاي جزئي 3 پله نزول پيدا كرده كه نشان ميدهد كشورهاي ديگر در اين زمينه عملكرد بهتري دارند.
بهطور کل، با مرور کوتاه اين شاخصها نیز درمييابيم که به لحاظ وجود نهادهاي کارآمد و موافق بازار، فضاي كسبوكار بسيار نامناسب و بازدارنده است. به جز شاخص شروع كسبوكار که ايران شرايط متوسطي در مقايسه با ديگر کشورها دارد، تمام شش شاخص ديگر وضعيت نامناسبي را نشان ميدهند که متاسفانه اقدامي در خور توجه نيز در جهت بهبود در سالهاي اخير انجام نشده است.
شاخصهاي مربوط به آزادسازي اقتصادي
از آنجايي که بنگاهها بر اساس اطلاعات دريافتي از بازار سود خود را با توجه به قيود موجود حداکثر میکنند، هر گونه دخالت در بازار که موجب اختلال در اين فرآيند شود کاهش کارآيي و رفاه را به دنبال دارد.
با مرور شاخصهاي مربوط به آزادي اقتصاد نيز بهراحتي ميتوان اوضاع نامساعد كسبوكار را دريافت. در هر دو اين شاخصها رتبه ايران در مقايسه با ساير کشورها و نمره بهدست آمده از شرايطي بازدارنده براي فعاليت بخش خصوصي حکايت دارد. اين در حالي است که بسياري از کشورها اصلاحات مورد نياز را انجام داده و با شتاب به سمت آزادسازي در حرکت هستند؛ اما ايران در سالهاي اخير هيچ تغييري نداشته و رتبه بسيار پايينتري را کسب کرده است؛ بنابراين لزوم اتخاذ سياستهاي آزادسازي اقتصادي براي بهبود فضاي كسبوكار و جلب مشارکت بخش خصوصي بيش از پيش به چشم ميخورد.
دريافت تسهيلات بانکي
نقش بازارهاي مالي در جذب پساندازها و تخصيص آن بين بنگاهها براي سرمايهگذاري بر هيچکس پوشيده نيست، اما نکته در دخالت دولت در اين بازار است که موجب تخصيص غيربهينه منابع و ايجاد انگيزه رانتجويي و فساد میشود. مقدار اين شاخص براي ايران و رتبه کسب شده در جهان در سالهاي 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره هشت نشان داده شده است.
رتبه ايران در اين شاخص در سال 2011 با بيست پله صعود نسبت به سال 2010 اندكي بهبود يافته است، اما کاهش 40 رتبهای ایران در این شاخص در سال 2010 نشان از بدتر شدن شرایط تسهیلات بانکی و سختشدن استفاده بخش خصوصی از این تسهیلات دارد. کاهش دستوری نرخ بهره و دخالت دولت در تخصیص منابع بانکی نهتنها موجب تخصیص ناکارآی منابع بانکی میشود، بلکه بانکها را نیز در شرایط نامناسب اقتصادی و در مرز ورشکستگی قرار میدهد. شکل شماره سه، مقدار حقیقیشده بدهی بانکها به بانک مرکزی را نشان میدهد که خود بیانگر وضعیت نامناسب منابع مالی سیستم بانکی دارد.
تجارت خارجي
اگرچه تجارت، يکي از شروط و لازمههاي توسعه اقتصادي کشورها است و منافع آن بر همه روشن است، با اين حال بازرگانان بهويژه در کشورهاي در حال توسعه با موانع زياد و سخت تعرفهاي و غيرتعرفهاي روبهرو هستند. مقدار اين شاخص براي ايران و رتبه کسب شده در جهان در سالهاي 2007 و 2010 و 2011 در جدول شماره 9 نشان داده شده است. این شاخص نیز با یک کاهش 44 پلهای در رتبه بهدست آمده نشان از بدتر شدن شرایط تجارت در ایران دارد.
جمعبندي و نتيجهگيري
از حدود دهه 80 ميلادي با بروز مشکلات عديده ناشي از دخالت دولت در اقتصاد، بسياري از کشورها با اتخاذ سياستهاي آزادسازي، مقرراتزدايي و خصوصيسازي، حرکت به سمت نقطه بهينه حضور دولت را آغاز کردند. موفقيت اين بازگشت به اقتصاد آزاد در گرو اجراي آن در قالب يک بسته سياستي و با رعايت مقدمات و در نظر گرفتن شرايط کشورها است.
بهعبارت بهتر اجراي موفقيتآميز اين سياستها، فراهم آوردن نهادهاي کارآمد و موافق بازار، تثبيت اقتصادي، آزادسازي و خصوصيسازي وابستگي شديدي به يکديگر دارند و ناديدهگرفتن هر کدام میتواند شکست ديگر سياستها را بهدنبال داشته باشد. علاوه بر اين شرايط سياسي، اقتصادي، اجتماعي، قانوني و نهادي کشور در نقطه اوليه حرکت به سمت اقتصاد آزاد، میتواند بسيار بر نتيجه اين سياستها تاثيرگذار باشد.
شكل 4 رتبه كلي ايران و همچنين رتبه هر يك از شاخصهاي نهگانه را در سالهاي اخير نشان ميدهد.
با نگاهي گذرا بر شرايط موجود فضاي كسبوكار بر اساس شاخصهاي «انجام کار» ارائه شده توسط بانک جهاني براي ايران، ميتوان به راحتي به وجود شرايط بازدارنده در مقابل فعاليت بخش خصوصي و عدم اراده لازم در جهت بهبود آن، چه در سالهاي قبل، بر اساس اطلاعات و آمارهاي موجود و چه در سالهاي آتي، بر اساس مواد و لوايح قانوني، پي برد. رتبه بهدست آمده در مقايسه با ساير کشورها نيز نشان از ناديده گرفتن اين شرايط در ايران دارد.
در حالي كه ساير کشورها سالها است به اهميت اين موضوع در رشد و توسعه پي برده و گامهايي مهم در جهت بهبود شرايط كسبوكار برداشتهاند. با توجه به دخالتهاي جدي دولت در ايران و دشواري شرايط براي ورود بخش خصوصي به اقتصاد، لزوم اجراي بسته سياستي بازگشت به اقتصاد آزاد و اصلاح رويکرد در اجراي آن بيش از پيش نمايان است.
(ashtiani@aryanagroup.com)*
(abbaskhandan@gmail.com)
پاورقيها
1- Doing Business
2- Starting a Business
3- Dealing with Construction Permit
4- Registering Property
5- Protecting Investors
6- Paying Taxes
7- Schneider & Henste (2003)
8- Enforcing Contracts
9- Closing a Business
ترجمه و تنظیم: یاسر ملایی*، میثم هاشمخانی**
متن پیشرو، سيزدهمین قسمت از ترجمه کتاب پرفروش «Up & Out Of Poverty» میباشد؛ کتابی که توسط «فیلیپ کاتلر» (Philip Kotler) تالیف و در سال 2009 منتشر شده است. «فیلیپ کاتلر» بدون تردید مطرحترین چهره آکادمیک فعلی دنیا در حوزه مدیریت بازاریابی (Marketing Management) محسوب میشود.
کاتلر» با تالیف چندین متن درسی معتبر در زمینه دانش بازاریابی، جزو مشهورترین و معتبرترین نامها برای اکثریت قاطع از دانشجویان مدیریت و اقتصاد در سراسر دنیا به حساب میآید.
کاتلر علاوه بر تالیف کتابها و مقالات متعدد در حوزههای مرسوم بازاریابی (بازاریابی اقتصادی)، مباحثی را نیز در زمینه یک مفهوم متناظر و خلاقانه، یعنی «بازاریابی اجتماعی» مطرح نموده است. همانطور که در «بازاریابی اقتصادی»، هدف اصلی به کارگیری چارچوبهای تحلیلی علمی برای دستیابی به سود اقتصادی هر چه بیشتر میباشد، در «بازاریابی اجتماعی» نیز دستیابی به منافع اجتماعی هر چه بیشتر مد نظر قرار دارد؛ بنابراین «بازاریابی اجتماعی»، به تجزیه و تحلیل علمی برای افزایش بهرهوری فعالیتهای مختلف اجتماعی میپردازد؛ ضمن آنکه تمرکز ویژه آن بر فعالیتهای گروههای خیریه با هدف کمک به فقرا میباشد. نقطه اوج طرح ایده بازاریابی اجتماعی (Social Marketing) توسط «کاتلر»، به نگارش کتابی در این زمینه در سال 2009 مربوط میشود؛ کتابی به نام «رهایی از تله فقر»که سيزدهمین قسمت از ترجمه آن در پیش روی خوانندگان محترم روزنامه دنیای اقتصاد قرار گرفته و قسمتهای بعدی آن نیز به صورت هفتگی (در روزهای چهارشنبه هر هفته) در صفحه اندیشه روزنامه دنیای اقتصاد منتشر خواهد شد. ضمنا عنوان اصلی انگلیسی کتاب مذکور عبارت است از:
Up & Out of poverty; The social marketing solution
گروه مترجم این کتاب، امید فراوان دارند که انشاء... ترجمه کتابهایی از این دست بتواند در درجه اول ایدههایی جدید در راستای افزایش بهرهوری گروههای خیریه ایرانی فراهم ساخته و در درجه بعد مورد استفاده مدیران اجرایی کشور واقع شود:
***
مفهوم بازاریابی اجتماعی، چگونه توسعه پیدا کرد؟
در بازاریابی اجتماعی، ما به دنبال «تاثیرگذاری بر رفتار مردم» هستیم. روشن است که تلاش برای تغییر داوطلبانه رفتارها، یک پدیده تازه نیست. فعالیتهایی که برای برچیدن بردهداری، ممنوعیت کار کودکان و اعطای حق رای به بانوان، در طی قرون اخیر صورت گرفته است، نمونههایی از این دست تلاشها هستند.
به طور رسمی، ۳۷ سال پیش، اصطلاح «بازاریابی اجتماعی» به عنوان یک شاخه علمی، توسط فیلیپ کاتلر (Philip Kotler) و جرالد زالتمن (Gerald Zaltman)، با انتشار یک مقاله کلیدی در «نشریه بازاریابی» (Journal of Marketing) معرفی شد و اینگونه تعریف گردید: «استفاده از اصول و تکنیکهای بازاریابی، به منظور پیشبرد یک هدف، ایده یا رفتار اجتماعی».1 از آن زمان تاکنون، علاقه به شناخت و به کارگیری مفاهیم، ابزارها و روشهای بازاریابی اجتماعی برای رویارویی با مشکلات اجتماعی، در زمینههای مختلفی چون بهداشت و سلامت عمومی و مسائل محیط زیستی، گسترش پیدا کرده است.2
چه کسانی بازاریابی اجتماعی را به کار میگیرند؟
اصول و تکنیکهای بازاریابی اجتماعی، بیشتر توسط نهادهایی به کار گرفته میشود که در خط مقدم ارتقای سلامت عمومی، پیشگیری و کاهش آسیبهای اجتماعی، حفاظت از محیط زیست و فقرزدایی قرار دارند. البته، در بسیاری از موارد، از عنوان بازاریابی اجتماعی استفاده نمیشود. بسیاری از سازمانهای بینالمللی، مانند بانک جهانی و برخی از واحدهای سازمان ملل، از قبیل یونسکو و سازمان بهداشت جهانی، درگیر فعالیتهای بازاریابی اجتماعی هستند. در بیشتر موارد، موسساتی که برنامههای بازاریابی اجتماعی را به اجرا میگذارند، وابسته به دولت هستند. به عنوان مثال، در ایالات متحده آمریکا، موسساتی چون «مراکز کنترل و پیشگیری از بیماریها» (CDC)، «وزارت سلامت»، «وزارت خدمات اجتماعی و انسانی»، «سازمان حفاظت از محیط زیست»، «سازمان ملی ایمنی ترافیک بزرگراهها» (National Highway Traffic Safety Administration)، «ادارههای حیات وحش و شیلات» (Departments of Wildlife and Fisheries)و مراکز و موسسات محلی، مانند آتشنشانیها، مدارس، پارکها و خانههای بهداشت، از بازاریابی اجتماعی استفاده میکنند.
سازمانهای غیردولتی و غیرانتفاعی و بنیادهای خیریه نیز فراخور ماموریتی که برای خود تعریف کردهاند، به ترویج رفتارهای مطلوب اجتماعی میپردازند. به عنوان مثال، میتوان به این موارد اشاره کرد:
* «آکادمی توسعه آموزشی» (The Academy for Educational Development: AED)، با همكاري بخش خصوصی، به منظور پیشگیری و مبارزه با بیماری مالاریا، برای افزایش به کارگیری تورهای پشهبند آغشته به سمهای پشهکش، فعالیت میکند.
* مــــوســسه خــــــدمات بیـــــنالمللی جمعیت(Population Services International: PSI)، به گسترش مصرف مولتیویتامینها، آهن و اسید فولیک، توسط بانوانی که در سنین باروری هستند، در کشورهای در حال توسعه کمک میکند.
* بنیاد خانواده کایزر (Kaiser Family Foundation)، برای تشویق گروههای در معرض خطر به انجام آزمایش تشخیص ایدز، برنامههایی را به اجرا در میآورد.
چه راههای دیگری برای تاثیرگذاری بر مسائل اجتماعی وجود دارد؟
برای تاثیرگذاری بر پدیدههای اجتماعی همچون فقر، رویکردهای دیگری غیر از بازاریابی اجتماعی هم وجود دارد و بازاریابان اجتماعی، تنها کسانی نیستند که میتوانند روی جامعه تاثیر بگذارند. سایر نیروها و سازمانها که میتوان نام آنها را «عوامل بالادستی» نامید، میتوانند روی تکتک رفتارها در سطح جامعه موثر باشند و حتی، گاهی ضرورت اقدام و تغییر افراد را برای حل مشکل از بین ببرند. فناوریهای نوین، اکتشافات علمی، زیرساختهای توسعهیافته، سیاستها و برنامههای درسی جدید در مدارس، آموزش همگانی و رسانهها، از جمله این عوامل هستند. در ادامه، به مثالهایی در مورد نقش هر یک از این عوامل اشاره میکنیم:
* فناوری: در غرب کنیا، یکچهارم کشاورزان در منطقه سائوری (Sauri) از یک تکنیک جدید برای بهبود محصولات کشاورزی استفاده میکنند. آنها، درختان تنظیم کننده نیتروژن (nitrogen-fixing trees) را در حاشیه مزارع ذرت و سایر محصولات کشاورزی کشت میدهند تا جایگزین طبیعی برای کودهای شیمیایی باشند.
* دانش: اکتشافات پزشکی، ممکن است به تدریج به تهیه واکسن و یافتن راه درمان برای برخی از بیماریهای صعبالعلاج بیانجامد. به عنوان مثال، به تازگی، واکسنی برای پیشگیری از ابتلا به سرطان دهانه رحم برای بانوان تهیه شده است. همچنین، در سال ۲۰۰۶، کلینیک مایو (Mayo Clinic) اعلام کرد که در حال تهیه یک داروی تزریقی است که میتواند کمک بزرگی به افراد سیگاری برای ترک سیگار باشد.
* زیرساختهای توسعهیافته: به عنوان مثال، وقتی جادهها استاندارد باشند و بزرگراهها توسعه پیدا کنند، به طور طبیعی مرگومیر تصادفات رانندگی کاهش خواهد یافت. یک مثال جالب در مورد نقش زیرساختها، در آفریقای جنوبی قابل مشاهده است. بعد از اینکه یک بنگاه کارآفرین، یک وسیله جدید برای جایگزینی پمپهای دستی آب عرضه کرد، دسترسی به آب بهداشتی در بسیاری از مناطق بهبود یافت. سیستم آبی پلی پمپ (Play PumpTM water system)، نوعی چرخ و فلک است که آبهای زیرزمینی را از چاهها جمعآوری کرده و در یک تانکر ذخیره میکند. وقتی کودکان در هنگام بازی، چرخ و فلک را با سرعتی در حدود ۱۶ دور در دقیقه میگردانند، این سیستم میتواند ۱۴۰۰ لیتر آب را در هر ساعت در تانکر ذخیره کند.
* مدارس: سیاستها، برنامهها و امکاناتی که در مدارس فراهم هستند، نقش مهمی در افزایش یا کاهش مشکلات اجتماعی دارند. به عنوان مثال، در زمینه سلامت (بهبود سلامت کودکان و اصلاح عادات تغذیهای، با عرضه کالاهای خوراکی سالم در بوفه مدارس و برنامههای منظم ورزشی)، ایمنی (آموزش مقررات و ترویج فرهنگ راهنمایی و رانندگی)، حفاظت محیط زیست (استفاده از ظروف قابل بازیافت در مدارس و فرهنگسازی در این زمینه) و مشارکتهای اجتماعی (برگزاری برنامه اهدای خون در سالن مدرسه).
* آموزش: خط فاصل بین بازاریابی اجتماعی و آموزش مشخص و روشن است: آموزش، یک ابزار سودمند برای بازاریابان اجتماعی است؛ اما، ابزاری که به تنهایی کارآیی ندارد. اکثرا، از آموزش برای ارتباط برقرار کردن و تبادل اطلاعات یا ایجاد مهارتهای مختلف در افراد استفاده میشود؛ ولی، توجه و تلاش کافی برای ایجاد و حفظ تغییرات رفتاری در افراد صورت نمیگیرد. در واقع، آموزش تنها یکی از چهار ابزار اصلی بازاریابی، یعنی ترویج (promotion) را به کار میگیرد. بسیاری از کارشناسان بازاریابی، موافق هستند که اطلاعات جدید، میتواند برانگیزاننده باشد (مثلا، دانستن اینکه دود دسته دوم تنباکو يعني دود بازدم افراد سیگاری خطر «سندرم مرگ ناگهانی نوزادان» را افزایش میدهد، میتواند والدین سیگاری برای تغییر رفتار خود تحریک کند)، این اطلاع، میتواند به سرعت یک بازار را از رکود خارج کند، اما متاسفانه همیشه اینگونه نیست. به عنوان مثال، دهها سال است که هشدارهایی در مورد خطرات استعمال تنباکو روی پاکتهای سیگار درج میشود؛ اما، بر اساس آمارهای سازمان بهداشت جهانی، هنوز در حدود ۲۹ درصد جوانان و بزرگسالان در جهان سیگاری هستند.
* رسانهها: رسانههای خبری و سرگرمکننده، قدرت نفوذ زیادی بر رفتار افراد دارند؛ زیرا رسانهها به ارزشهای افراد شکل میدهند، در مورد وقایع روزمره و تحولات جهان، مورد اعتماد و مراجعه عموم هستند و هنجارهای اجتماعی را ایجاد میکنند. به عنوان مثال، بسیاری بر این عقیدهاند که رویکرد فیلمها و تلویزیون به روابط جنسی، به صورت پدیدهای تصادفی و مبتنی بر هیجانات و احساسات موقت و لحظهای، نقش بزرگی در شکلگیری فرهنگ جنسی و رفتارهای جوانان امروزی و مشکلات آنان داشته است.3 از سوی دیگر، در بسیاری از موارد، نقش رسانهها مثبت بوده است. به عنوان نمونه، رسانهها نقش بزرگی در تشویق مردم برای کمک به آسیبدیدگان توفان کاترینا داشتند.
بازاریابان اجتماعی چگونه میتوانند روی عوامل بالادستی تاثیر بگذارند؟
بسیاری بر این عقیدهاند که تاکنون، فعالیتهای مبارزه با مشکلات اجتماعی، بیش از حد روی تغییر رفتار افراد متمرکز شده است و بازاریابان اجتماعی، باید بخشی از توجه خود را به تاثیرگذاری بر عوامل بالادستی اختصاص دهند. ما هم با این نظر موافقیم.آلن اندریسن، در کتاب خود با عنوان «بازاریابی اجتماعی در قرن ۲۱ام»، به خوبی این نقش گسترشیافته بازاریابی اجتماعی را توصیف کرده است:
«بازاریابی اجتماعی، میخواهد دنیای بهتری برای همه ساکنان آن بسازد، نه فقط برای سرمایهداران و مدیران ارشد. و در این کتاب، ما در این مورد بحث میکنیم که همان اصول و قواعدی که میتواند یک کودک ۱۲ ساله را در بانکوک یا پطرزبورگ، به خرید یک ساندویچ بیگ مک ترغیب کند و میتواند یک پرستار را در اندونزی به استفاده از آبزدایی دهانی (oral dehydration) برای درمان اسهال ترغیب کند (استفاده از بازاریابی اجتماعی برای تغییر در رفتارها و حل یک مشکل اجتماعی)، میتواند برای تاثیرگذاری بر سیاستمداران، چهرههای رسانهای، فعالان اجتماعی، وکلا و قضات، مسوولان بنیادهای خیریه و سایر افرادی که اقدامات آنها در ایجاد تغییرات گسترده و پایدار اجتماعی موثر است، به کار گرفته شود».4
به عنوان نمونه، موضوع شیوع بیماری ایدز را در نظر بگیرید. در پاییندست، بازاریابان اجتماعی روی کاهش رفتارهای پرخطر و افزایش آزمایش منظم ایدز توسط افراد در معرض خطر متمرکز هستند، اما اگر آنها توجه خود را به بالادست معطوف کنند، گروهها، سازمانها، شرکتها، رهبران تشکلها و سیاستگذارانی را خواهند یافت که میتوانند این تغییرات را کمی آسانتر کنند، یا شانس موفقیت تلاشها را بیشتر نمایند. این افراد میتوانند یک بازار هدف برای بازاریابان اجتماعی باشند. مثلا، بازاریابان اجتماعی میتوانند با همراهی سایر گروهها، بر شرکتهای داروسازی فشار بیاورند تا آزمایش ابتلا به ویروس ایدز، سریعتر و ارزانتر شود. آنها میتوانند با همکاری نظام آموزشی، آگاهیها و اطلاعات مورد نیاز در مورد ویروس و بیماری ایدز را وارد برنامه درسی مدارس متوسطه نمایند. میتوانند از برنامههای تبادل سرنگهای استفاده شده با سرنگ جدید حمایت کنند (برای کاهش استفاده از سرنگ مشترک توسط معتادان). میتوانند اطلاعات و اخبار مرتبط با موضوع را تهیه کرده و در اختیار رسانهها قرار دهند یا ماجرای شخصی افراد مبتلا را به عنوان سوژه تهیه گزارشهای مستند خبری، به رسانهها معرفی کنند. حتی ممکن است داستانهای حاوی پیام را به صورت فیلمنامه برای سریالهای تلویزیونی و برنامههای کمدی موقعیت تهیه کنند. آنها میتوانند ملاقاتهایی را با رهبران تشکلهای اجتماعی، مانند مسوولان انجمنهای محلی و سازمانهای غیرانتفاعی ترتیب دهند و آنها را ترغیب کنند که اعضای خود را برای مشارکت و کمک به این برنامهها بسیج نمایند. همچنین، آنها میتوانند با ملاقات با نمایندگان مجلس، آنها را به تصویب قوانینی به منظور افزایش اعتبار تحقیقاتی بیماری ایدز، سهولت بیشتر دسترسی به وسايل پيشگيري و توزیع رایگان تجهیزات تست ویروس ایدز در سطح کشور ترغیب نمایند.
فرآیند و اصول بازاریابی در بالادست، همانهایی است که برای تاثیرگذاری بر رفتار آحاد مردم استفاده میشد. یعنی اتخاذ رویکرد مشتری محور، انجام تحقیقات بازاریابی، تبیین دقیق اهداف، موقعیتیابی، نظارت و.... تنها تفاوت در بازار هدف است.
خلاصه
کسانی که درگیر فعالیتهای بازاریابی اجتماعی هستند، شامل سازمانهای تخصصی در بخش دولتی، سازمانهای غیر انتفاعی، بخش بازاریابی و تبلیغات شرکتهای تجاری، روابط عمومیها و شرکتهای تحقیقات بازار میشوند. البته، عنوان بازاریابی اجتماعی به ندرت استفاده میگردد و در بیشتر موارد، در قالب مسوولیتهای یک مدیر پروژه، مسوول روابط عمومی یا متخصص ارتباطات گنجانده میشود.
رويكردهاي دیگری که به مسائل اجتماعی وجود دارد، شامل بهرهگیری از نوآوریهای تکنولوژیک، اکتشافات علمی، فشارها و تشویقهای اقتصادی، اصلاح قوانین، ارتقاي زیرساختها، اصلاح سیاستهای مدارس و برنامه آموزشی، آموزش همگانی و بهرهگیری از رسانهها است. البته، بسیاری بر این عقیده هستند که مسوولیت تاثیرگذاری روی این عوامل و برانگیختن آنها در جهت تحقق اهداف اجتماعی نیز وظیفه بازاریابان اجتماعی است.
پاورقيها
1- «Social Marketing: An Approach to Planned Social Change» (1971) in the Journal of Marketing by Philip Kotler and Gerald Zaltman coined the term «social marketing.”
2- مترجم: در صفحه ۶۱ کتاب، تحولات مهم رشته بازاریابی اجتماعی از قبیل مقالات کلیدی، کتب، کنفرانسها، موسسات فعال و پروژههایی که طی ۴ دهه اخیر در حوزه بازاریابی اجتماعی توسعه یافته است، در قالب یک جدول ارائه شده است که برای رعایت اختصار، از آوردن آن صرف نظر میکنیم.
3- Alan Andreasen and Philip Kotler, Strategic Marketing for Nonprofit Organizations, 6th edition (Prentice Hall, 2003), p. 490.
4- Alan Andreasen, Social Marketing in the 21st Century (Thousand Oaks, CA: Sage, 2006), p. 11.
*(ysr.mol@gmail.com)
**(m.hashemkhany@gmail.com)

اهمیت تقسیمبندی بازار
به دلایل مختلف، نقش تقسیمبندی بازار افزایش یافته است. اولاً روند رشد جمعیت کند شده و بیشتر بازار -محصولها رو به بلوغ هستند که این امر موجب افزایش رقابت شده است چراکه شرکتها رشد خود را در کسب سهم بازار بیشتر و همچنین در افزایش انواع محصولات تحت یک نام تجاری جستجو میکنند.
ثانیاً عوامل اجتماعی و اقتصادی مانند افزایش سطح درآمدهای خالص، ارتقای سطح تحصیلات و افزایش آگاهی مردم، موجب شده است نیازها، خواستهها، سلائق و سبکهای زندگی مشتریان نسبت به قبل متنوعتر و پیچیدهتر شود. این امر موجب افزایش تعداد و تنوع کالاها و خدماتی شده است که با یکدیگر بر سر جلب گروهی از مشتریان رقابت میکنند.
تقسیمبندی بازار علاوه بر این که شرکتها را به پذیرش واقعیتهای بازار وا میدارد، منافع زیر را نیز به آنها عرضه میکند:
_ فرصتهای تولید محصولات جدید را شناسایی میکند. بخش بندی میتواند تجزیه و تحلیل دقیقی از گروههای مشتریان بالقوهای که نیازهای آنها توسط محصولات فعلی به خوبی تامین نشده است ارائه کند. این بخشهای پنهان و کشف نشده میتوانند فرصتهای جذابی برای طراحی و تولید محصولات جدید یا روشهای نوین بازاریابی فراهم آورند.
_ به طراحی طرحهای بازاریابی که برای دستیابی به گروههای همگن مصرفکنندگان، موثرتر است کمک میکند.
_ فرایند تخصیص استراتژیک منابع بازاریابی را بهبود میبخشد. گاهی به منافع استراتژیک تقسیمبندی توجه کافی نمیشود. چنانچه انتخاب محصولات قابل عرضه در بخشهای مختلف به خوبی تعریف و مشخص شوند، آنگاه این بخشها میتوانند به مثابه مراکز سرمایهگذاری یک فعالیت عمل کنند. بیشتر استراتژیهای تجاری موفق بر مبنای تقسیمبندی بازار و تمرکز منابع در بخشهای جذابتر استوار هستند.
بخشهای بازار چگونه تعریف میشوند؟
در اجرای فرایند تقسیمبندی بازار، چند هدف مهم وجود دارد که عبارتند از:
_ این فرایند میباید یک یا چند گروه تقریباً همگن از خریداران بالقوه را با توجه به خواستهها و نیازهای آنها و پاسخهای احتمالی آنها به تفاوتهای موجود در عناصر آمیخته بازاریابی، شناسایی کند.
_ تفاوتهای موجود در یک بخش بازار، در مقایسه با تفاوتهای موجود میان بخشهای مختلف، باید کم و ناچیز باشد.
_ معیارهای تقسیمبندی باید بخشها را به اندازه کافی ارزیابی یا مشخص و توصیف کنند.
_ فرایند تقسیمبندی باید اندازه و پتانسیل بازار هر بخش را به منظور استفاده در اولویتبندی بخشها تعیین کند.
مبنای بخش بندی بازارهای مصرف
_ تقسیمبندی بازار بر مبنای مناطق جغرافیایی
تقسیمبندی بازار بر مبنای مناطق جغرافیایی ایجاب میکند که بازار را بر اساس مناطق مختلف جغرافیایی مانند کشور، استان، ناحیه، شهرستان، شهر و ... تقسیم کرد. یک شرکت میتواند در یک یا چند حوزه جغرافیایی فعالیت کند، ولی تنها به گروههای محلی توجه خاص داشته باشد.
_ تقسیمبندی بازار برحسب ترکیب جمعیت
در این روش که مشهورترین روش تقسیمبندی بهشمار میآید، بازار را برحسب ترکیب جمعیت تقسیم میکنند. یک دلیل شهرت این روش برای تقسیمبندی بازار مصرف این است که بازار را برمبنای خواست، سلیقه و میزان مصرف، تقسیمبندی میکنند. دلیل دیگر این است که محاسبه و اندازهگیری متغیرهای متعلق به ترکیب جمعیت راحتتر است. برخی از متغیرهای مربوط به ترکیب جمعیت برای تقسیمبندی بازار مصرف عبارتند از: سن و چرخه زندگی، جنس، سطح درآمد، نسل، طبقه اجتماعی و ...
_ بخش بندی بازار بر مبنای متغیرهای روانشناختی
در تقسیمبندی بازار بر مبنای متغیرهای روانشناختی خریداران را بر اساس شیوه زندگی یا شخصیت و ارزشها، به گروههای مختلف تقسیم میکنند.
_ بخش بندی بازار بر مبنای رفتار خریداران
در این روش خریداران را بر مبنای میزان دانش، نگرش، استفاده از محصول یا نوع واکنش در برابر آن، تقسیم میکنند. منافع خریداران، نرخ مصرف، میزان وفاداری و میزان آمادگی خریدار از جمله شاخصهای مورد استفاده در این روش بهشمار میآیند. نوع نگرش خریداران (شیفته، مثبت، بی تفاوت، منفی، دشمن(نیز یکی دیگر از شاخصهای مورد استفاده برای تقسیمبندی کردن بازار در این روش است.
برای مثال در یک مبارزه تبلیغاتی نیروها میکوشند با توجه به نوع نگرش رای دهندگان، مقدار وقتی را که باید صرف هر گروه کرد، تعیین کنند. امکان دارد آنها از شیفتگان تشکر و به آنها یادآوری کنند که باید رای بدهند. دیدگاههای مثبت را تقویت کنند، بکوشند رای گروههای بی تفاوت را بهدست آورند و برای تغییر نگرش گروههایی که دیدگاه منفی یا دشمنانه دارند هیچ وقتی را صرف نکنند.
مبنای بخش بندی بازارهای تجاری
در این قسمت مبانی تقسیمبندی بازارهای تجاری را به صورت خلاصه مورد اشاره قرار میدهیم. برای این منظور سوالاتی که در هر روش و برای اتخاذ بهترین تصمیم باید از خود بپرسیم نیز آورده شدهاند.
_ ترکیب جمعیت (بوم شناسی(
* صنعت: خدمات خود را به چه صنایعی ارائه خواهیم داد؟
_ اندازه یا بزرگی شرکت: شرکتهایی که خدمات به آنها ارائه میکنیم چه اندازه بزرگ هستند؟
* محل: خدمات خود را در کدام منطقه جغرافیایی ارائه خواهیم کرد؟
_ متغیرهای عملیاتی
* فناوری: برای ارائه خدمت به مشتری بر چه فناوریهایی تمرکز خواهیم کرد؟
* استفاده کنندگان: آیا محصولات خود را به استفاده کنندگان عمده، متوسط یا کم و یا مشتریانی که از این محصول استفاده نمی کنند، عرضه خواهیم کرد؟
* تواناییهای مشتری: آیا ما محصولات خود را به مشتریانی ارائه میکنیم که به این خدمات نیاز زیاد یا اندک دارند ؟
_ شیوه خرید
* واحد خرید سازمان: آیا ما محصولات خود را به شرکتی عرضه میکنیم که واحد خرید متمرکز یا غیر متمرکز دارد ؟
* ساختار قدرت: آیا ما محصولات خود را به شرکتهایی ارائه می کنیم که دارای قدرت مهندسی، مالی و .. هستند؟
* ماهیت روابط موجود: آیا ما محصولات خود را به شرکتهایی ارائه میکنیم که با آنها روابط قوی داریم و یا به سادگی در پی جذب مطلوبترین شرکتها هستیم ؟
* سیاستهای کلی خرید: آیا ما محصولات خود را به شرکتهایی ارائه میکنیم که ترجیح میدهند داراییهای اصلی را اجاره کنند؟ برای دریافت خدمات قرارداد می بندند؟ خریدهای سیستمی دارند و یا پیشنهاد قرارداد را مهر و موم شده ارائه میکنند؟
* شاخصهای خرید: آیا ما محصولات خود را به شرکتهایی ارائه می کنیم که خواستار کیفیت، خدمات پس از فروش یا قیمت پائین هستند ؟
_ عوامل موقعیتی
* ضرورت: آیا ما محصولات خود را به شرکتهایی ارائه میکنیم که نیاز آنی دارند و باید کالاها و خدمات را به سرعت به آنها ارائه کرد ؟
* کاربرد ویژه: آیا ما باید بر کاربردهای مشخص محصول خود تاکید کنیم ؟
* میزان سفارش: آیا ما باید فعالیتهای خود را بر گرفتن سفارشهای کلان یا اندک متمرکز کنیم؟
_ ویژگی های شخصی
* مشابه بودن خریدار و فروشنده: آیا محصولات خود را به شرکتهایی عرضه میکنیم که افراد و ارزشهای آنها مشابه افراد و ارزشهای شرکت خودمان است؟
* نگرش نسبت به ریسک: آیا مشتریان ما ریسک پذیر هستند؟
* وفاداری : آیا ما محصولات خود را به شرکتهایی ارائه میکنیم که نسبت به عرضهکنندگان خود بسیار وفادارند؟
فرایند بخش بندی بازار
1- تعیین شاخصها و فاکتورهای تقسیم بازار: در این گام شاخصهای تقسیم بازار انتخاب میشوند. در این مرحله میتوان جهت تقسیم بازار شاخصهای رفتاری، جغرافیایی و ... را انتخاب نمود.
2- تحقیقات بازار: در این گام براساس شاخصهایی که در قسمت قبل مشخص شده است، ویژگیهای مشتریان هر بخش مورد بررسی و تحلیل قرار میگیرد. در این گام براساس تکنیکهای آماری چون فاکتور آنالیز، Cluster و ... بخشهای مختلف شناسایی و تحلیل میشوند. (در شماره 169 تدبیر، بخش کلینیک بازاریابی و تبلیغات مراحل تحقیقات بازار توضیح داده شد(
3- ارزیابی بخشهای مختلف بازار: در این مرحله بخشهای مختلف بر اساس شاخص سوددهی یا مطلوبیت برای شرکت ارزیابی میشوند. نهایتاً بخش یا بخشهایی از بازار انتخاب میشوند.
4- - طراحی آمیخته بازاریابی مناسب برای بخشهای انتخاب شده: در این گام با توجه به ویژگیهای بخش یا بخشهای انتخاب شده از بازار، آمیخته بازاریابی مناسب طراحی و پیشنهاد میشود.
مثالهایی از تقسیم بندی بازار
1. اینتل و موترولا
در بازار پردازندهها، شرکتهای اینتل و موتورولا دو غول بیرقیب محسوب میشوند. اما به دلایلی بازار هدف خود را جدا کردهاند: کامپیوتر و موبایل. با توجه به اینکه خریداران موبایل و کامپیوتر سلایق بسیار متفاوتی دارند، اهداف متفاوتی را دنبال می کنند و در کل از جوامع بینشی متفاوتی هستند، راضی نگه داشتن هر دوی آنها کاری بس مشکل و هزینه بر است. بنابراین ابتدا بازار به دو بخش کامپیوتر و موبایل تقسیم شد، سپس شرکت اینتل به طور تخصصی روی کامپیوتر متمرکز شد و موتورولا رو ی موبایل.
2. Eclipse و QT
در مورد این دو شرکت، بازار هدف برنامهنویسها هستند. این بازار به دو قسمت تخصصی تقسیم شده است: قسمت برنامهنویسانی که طراحی رابط کاربری میکنند و دیگر کسانی که برنامهای برای کار با این رابط تولید میکنند. قسمت محیط مجتمع برای برنامهنویسی را شرکت Eclipse به طور تخصصی دنبال میکند و قسمت طراحی رابط کاربری را QT. نکته جالب، همکاری دو شرکت برای جذب مشتری با تولید یک plug-in برای متصل کردن محیط مجتمع و رابط کاربری میباشد.
3. در ایران، شرکت های تبلیغاتی فراوانی هستند که در زمینههای مختلف تخصصی مثلا پزشکی برای تولید کنندگان تبلیغات و بازاریابی انجام میدهند. بازار هدف هر دو مثلا در زمینه تخصصی بیمارستانها و مراکز اورژانس میباشند که پوشش این بازار با همکاری تولید کننده و بازار یاب تامین میشود.
4. همچنین در تولید کنندگان کفش با بازار هدف تمام افراد، برخی تولید کنندگان روی کفشهای چرمی و رسمی کار میکنند(مثل تولیدکنندگان تبریز یا بهارستان تهران). اما برخی دیگر روی کفشهای ورزشی و کوهنوردی متمرکز شدهاند(مثل تولیدکنندگانی که در اطراف میدان منیریه مشغول به کار هستند. شرکتهایی مثل بولدوزر و ...) و چون این شرکتها بازار هدف را کاملا تقسیم کردهاند، بنابراین روی مشتریان یکدیگر تاثیر چندانی ندارند.
برگرفته از مقاله ای از شادی گلچین فر و امیر بختائی، کارشناسان بخش مشاوره و تحقیق سازمان مدیریت صنعتی
در این مقاله به تعریف و اهمیت آمیزه بازاریابی به عنوان ابزار مؤثر بنگاه اقتصادی در تحت تاثیر قرار دادن مشتریان، و توفیق در کسب و کار پرداخته شده است ، جایگاه آمیزه بازاریابی در نظام بازاریابی شرکت مورد بررسی قرار گرفته است، به بعضی از نظرات استادان و متخصصان بازاریابی در مورد آن و همچنین به انتقادات مهم به آمیزه بازاریابی سنتی مطرح می گردد.
و با تاکید قرار دادن نگرش استراتژیک در فضای کسب وکار رقابتی و ارائه مثالهایی از لزوم تفاوت در آمیزه بازاریابی بنگاه های اقتصادی ، الگوی برای چگونگی طراحی آمیزه بازاریابی ارائه می شود. پس از تدوین دیدگاه و استراتژی بازاریابی می بایست تاکتیک های بازاریابی بنگاه اقتصادی مشخص شود. علاوه بر عوامل فرهنگی ، اجتماعی ، گروهی، عوامل روانی فردی و موقعیتی همه خریداران تحت تاثیر عناصر گوناگون آمیخته بازاریابی اند و تصمیم گیری آنها وابسته به نوع محصول و ویژگی های آن ، شیوه های قیمت گذاری و روشهای پرداخت ،امکانات و تسهیلات توزیع و روشهای ترغیبی و ترفیعی شرکتهاست . آمیزه بازاریابی مجموعه ای از ابزارهای قابل کنترل بازاریابی است که شرکت آنها را در هم می آمیزد تا پاسخگوی بازار هدف باشد. آمیزه بازاریابی در بر گیرنده همه کارهایی است که شرکت می تواند انجام دهد تا بر میزان تقاضا ( برای محصولاتش) اثر بگذارد آیا آمیزه بازاریابی بنگاه های اقتصادی شبیه هم هستند و امروزه می توان ادعا کرد که منظور از آمیزه بازاریابی ۵P .۴Pیا۱۳P و… است ؟
آمیزه بازاریابی
منظور از آمیزه بازاریابی یا ترکیب بازار، این است که باید مشخص کرد چگونه باید این عوامل را در هم آمیخت .معمولاً این عوامل را به چهار گونه اصلی طبقه بندی می کنند که عبارتند از محصول ،توزیع ، قیمت و ترویج.استراتژی بازاریابی یعنی تنظیم و اجرای آمیزه بازاریابی .ابزار کار و تاکتیک ها در بازاریابی ، آمیزه بازاریابی است. آمیزه بازاریابی ، آمیخته بازاریابی ،ترکیب بازاریابی ، ابزارهای بازاریابی و تاکتیک های بازاریابی، همگی واژه هایی هستند که برای ترجمهMarketing Mix به کار رفته اند . منظور از آمیزه، آمیخته یا ترکیب این است که بین این اجزاء می بایست یک نگرش سیستمی و هماهنگ برقرار باشد تا بتوانند در تاثیر گذاری و متقاعدسازی مشتریان مؤثر باشند. به عبارتی، محصول مناسب با قیمت مناسب از نظر مشتریان با توزیع مناسب و به کارگیری شیوه های ارتباطی مناسب همگی با هم عمل می کنند و اگر هر یک از این اجزا ناهماهنگ با سایرین باشد نتیجه آن کاهش اثر بخشی و کارایی مجموعه بوده و شرکت را از دستیابی به اهداف باز میدارند. اما منظور از تاکتیک یا ابزار آن است که وسیله و ابزار شرکتها برای جنگیدن در بازار و توفیق بیشتر نسبت به رقبا همین عوامل هستند.
- جروم مک کارتی در اوایل دهه۱۹۶۰ آمیزه بازاریابی را با چهار متغیر شناخته شده به عنوان چهار p طبقهبندی کرد که عبارت بودند از محصول (Product) ، قیمت (Price) ، توزیع مکان و ترویج که هر یک از این ابزارهای بازاریابی دارای زیر مجموعه هایی هستند . - وقتی از محصول صحبت می کنیم یعنی ترکیبی از کالاها و خدمات که شرکت به بازار مورد نظر ارائه میکند این زیر مجموعه ها عبارتند از : گوناگونی محصول ، کیفیت طراحی، ویژگیها، نام و نشان تجاری ، بستهبندی ، اندازه ، خدمات، تضمین ها ، پشتیبانی ، برگشت و …
وقتی از قیمت صحبت می کنیم یعنی مقدار پولی که مشتری باید برای یک محصول بپردازد ، زیر مجموعههای آن عبارتند از:
، فهرست قیمتها، تخفیف ، مساعدتهای ویژه، دورهٔ پرداخت ، شرایط اعتباری و…
- وقتی از توزیع صحبت می کنیم یعنی فعالیتهایی که شرکت انجام می دهد تا محصول را در دسترس مصرفکنندگان مورد نظر قرار دهد ، زیر مجموعه های آن عبارتند:
از کانال های توزیع ( عمده فروش ، بنکدار ،
خرده فروشی، نمایندگی، شعبه ها) ،
میزان پوشش ، ترکیب و جور بودن محصول ،
میزان موجودی ، ترابری ، تدارکات و …
- وقتی از ترویج صحبت می کنیم یعنی فعالیتهایی که شرکت انجام می دهد تا تواند در مورد ارزش و مطلوبیت محصول اطلاعات خوبی به خریداران بدهد ، به طوری که آنان از بین محصولات موجود در صنعت محصول ارائه شده بنگاه ما را بخرند ، زیر مجموعه های آن عبارتند از :
تبلیغات ، روابط عمومی ،پیشبرد فروش ، فروش شخصی و بازاریابی مستقیم .
- البته طی سالیان مختلف پس از ارائه نظر مک کارتی ، استادان و صاحب نظران بازاریابی نظرات مختلفی در مورد آمیزه بازاریابی ارائه کردند . که عده ای ۸P ۶P ۵P و حتی ۱۵P و … را به عنوان آمیزه بازاریابی بنگاه های اقتصادی معرفی کرده اند . این افراد عقیده دارند که آمیخته چهار عامل بازار ، پاره ای از فعالیتهای را از نظر دور داشته است . "کاتلر" می گوید اینکه شمار و عاملهای مشخص آمیزه بازاریابی ، چهار ، شش و یا ۱۰ تا انگاشته شوند ، چندان مهم نیست. نکته مهم وجود چارچوبی است که بازاریابی بتواند فعالیتها و راهبرد خود را برگرد آن سامان دهد .
- به عقیده فیلیپ کاتلر نیاز به افزودن دو عامل (P ) دیگر به آمیزه بازاریابی وجود دارد که میتوان به آنها سیاست (Politics) و باور همگانی (آراء عمومی| Public Opinion عنوان کرد . این دو عامل بخصوص در بازار ایران بسیار حائز اهمیت هستند . چون بخش عمده اقتصاد ایران را اقتصاد دولتی تشکیل میدهد و هر قدر میزان دخالت دولت در حوزه اقتصاد بیشتر باشد اقتصاد آن کشور به سمت اقتصاد بسته یا اقتصاد باید ها و نبایدها حرکت میکند ، در صورتی که هرقدر فضای اقتصادی رقابتی و باز باشد اقتصاد هست ها و نیست ها شکل خواهد گرفت و این دلایل لزوم توجه بنگاه های اقتصادی به عامل سیاست را نشان می دهند . از طرفی با توجه به فرهنگ ارتباطی گسترده بین مردم و سهولت باز کردن باب گفت گو با یکدیگر که نمونه های آن را در صف نانوایی و اتوبوس و … مشاهده میکنیم فضا برای انتقال اخبار ، شایعات ، نظرات و دیدگاه ها مهیا شده و سرعت پخش آنها در جامعه ایران بسیار بالاست ، لذا در محیط کسب و کار ایران عامل باور همگانی نیز حائز اهمیت است
. اما انتقاد مهمی که به آمیزه بازاریابی گرفته می شود این است که ۴p تنها از دیدگاه فروشندگان فرآورده ها (بنگاه های اقتصادی )است و شاید دیدگاه خریداران در مورد آنچه به آنها عرضه و پیشنهاد میشود، متفاوت از دیدگاه عرضه کنندگان باشد. بنابراین، بهتر است که عنوانها را با رویکرد به خواست و نظر مشتریان تنظیم کنیم و به آنs ۴C گفته می شود که عبارتند از:
الف – ارزشهای مشتری پسند Customer Value
ب – هزینه مشتری Cost to the Customer
ج – آسودگی در خرید Convenience
د – ارتباطات Communication
مدیریت بازار و بازاریان بهتر است که ابتدا به دیدگاه های مشتریان( ۴c’s ) بیندیشند وسپس دیدگاه خود (۴p’s ) را تنظیم کنند. به عبارتی براساس ارزش مد نظر مشتری از محصول، شرکتها محصول خود را طراحی و تولید کنند، با توجه به شناخت از قدرت خرید مشتری و ارزشی که مشتریان برای محصول در مقایسه با محصولات رقبا قائل هستند محصول را تولید و قیمت گذاری کنند . در قیمت گذاری محصولات دیگر روش سنتی محاسبه قیمت تمام شده به اضافه سود مد نظر شرکت کاربرد ندارد، این روش متناسب بازارهای انحصاری بود، در بازارهای رقابتی علاوه بر محاسبه قیمت تولید و توزیع ، لازم است در قیمت گذاری به قیمت محصولات رقبا و همچنین ارزش مد نظر مشتری برای محصول توجه داشت ). براساس میزان آسودگی در خرید، که مشتری تمایل دارد شیوه های توزیع، تعیین و اجرا شوند. برای مثال، افراد پر مشغله و با در آمد بالا تمایل دارند کالاهای مصرفی آنها در منزل تحویل شود ولی افراد کم درآمد به جهت کاهش هزینه ها تمایل دارند خودشان به محل عرضه (بازارگاه) مراجعه کنند. و درنهایت بر مبنای نوع ارتباطات مدنظر مشتریان ابزارهای مختلف ترویج شامل تبلیغات، روابط عمومی، پیشبرد فروش، فروش شخصی و بازاریابی مستقیم، سیاستگذاری و اجرا می شوند. یک نکته اساسی و مهم در بازاریابی این است که بدانیم در چه مواقعی به صورت کلی و در چه مواقعی به صورت خاص و درباره یک محصول خاص صحبت کنیم و بین این دو تفکیک قائل شویم . البته برای ریسک کمتر بهتر است خود را با محصول ربط دهیم، یعنی اینکه چه محصول بخصوصی در چه بازار بخصوصی ارائه شود. که به این نوع از استراتژی پوشش بازار، بازاریابی متمایز میگویند و منظور از آن این است که اگر شرکت مثلاً در سه بازار هدف فعالیت می کند بهتر است متناسب با شناخت از ویژگیهای هر بازار ، آمیزه های بازاریابی متفاوتی برای هر یک از آنها طراحی و اجرا کند . البته بعضی از شرکتها توان ارائه آمیزه های بازاریابی چندگانه را ندارند. در این صورت، توصیه می شود به یک بخش از بازار اکتفا کرده و در آن بخش متخصص شوند و نوع بازاریابی متمرکز را انتخاب کنند. ولی به هر حال تقریباً اکثر صاحب نظران بازاریابی با استراتژی بازاریابی یکنواخت که طی آن شرکت برای کلیه بخشهای بازار فارغ از تفاوتهای آنها فقط یکنوع آمیزه بازاریابی طراحی می کنند موافق نیستند.
بازاریابی یک طرز تفکر است و نگرشی است که در شرکت حاکم می شود ، بازاریابی استراتژیک شبیه کار ژنرال است که صحنه را میبیند و زیر نظر دارد و تصمیم می گیرد. لذا بین استراتژی بازار و تاکتیک های بازار تفاوت وجود دارد. برای همین است که قسمت بازاریابی با قسمت فروش در عین ارتباط تنگاتنگ جدا از هم هستند و قسمت فروش بعنوان یکی از اجزاء مدیریت یا معاونت بازاریابیشرکت فعالیت می کند.
وظیفه اصلی مسئول بازاریابی شرکت مدیریت تغییر است، امروزه بازارها خیلی سریع دستخوش تغییر می شوند. به همین جهت مباحث استراتژی و نگرش استراتژیک در نظام بازاریابی بنگاههای اقتصادی جایگاه
ویژه ای دارند، حتی امروزه در کنار برنامه ریزی استراتژیک، از تفکر استراتژیک استفاده می شود و با بهره گیری از آن و شناخت دقیق و توجه دائم به سه عامل مشتریان، رقبا و فرصتها، راهکارهای استراتژیک برای پیروزی در صحنه رقابت طراحی می شوند. لذا می بینیم که دیگر نمی توان برای تمام بنگاه های اقتصادی یک نسخه واحد پیچید و ادعا کرد که آمیزه بازاریابی شامل ۴P ،۵P ، ۶P ،۱۰P و… است. آمیزه بازاریابی بنگاه های اقتصادی مختلف متناسب با شرایط بازار، صنعت و… متفاوت است، دیگر دوران شاه کلیدها به سرآمده است، باید دسته کلیدها را کامل کرد و متناسب با هر قفل با بهره گیری از دانش، تجربه، اطلاعات و شم، کلید مناسب آن را انتخاب کرد و به کار گرفت.