کاترین رمپل
مترجم: سعید شجاعی
منبع: تایم
داستانهایی از این دست چندان ناآشنا نیستند: فارغالتحصیل شیمی که نوشیدنی سرو میکند؛ فارغالتحصیل [ادبیات] کلاسیک که کارش منشیگری است؛ فارغالتحصیل مطالعات ایتالیا که راهروهای فروشگاه زنجیرهای والمارت را تی میکشد!
شواهد جدید حاکی از آن است که اثرات سوء ناشی از اوضاع نابسامان اقتصادی بسیار گستردهتر از تغییر اجباری مسیر شغلی برای یک عده است. حتی برای فارغالتحصیلان دانشگاه، یعنی کسانی که بیشترین محافظت را در برابر صدمات ناشی از رکود دارا بودند، چشمانداز روشنی در کار نیست.
نرخهای استخدام افرادی که به تازگی از دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند و همینطور دستمزد شروع به کار برای کسانی که موفق به یافتن شغل میشوند طی دو سال اخیر افت شدیدی داشته است. علاوه بر همه اینها، تنها نیمی از مشاغلی که افراد تازه فارغالتحصیل در آنها وارد شدهاند نیاز به مدرک دانشگاهی دارد، این مساله منجر به بالا گرفتن بحث در مورد این شده است که آیا رفتن به دنبال تحصیلات عالی اساسا «ارزشش را دارد؟»
به عنوان نمونه، کایل بیشاپ 23 ساله که در سال 2009 از دانشگاه پیتزبورگ فارغالتحصیل شده میگوید: «من دوستانی دارم که همین مدرک من را، البته از یک دانشگاه بدتر (سطح پایینتر) گرفتهاند، اما صرفا به خاطر اینکه آشنا داشتند یا قبلا فارغالتحصیل شدهاند کارهای خیلی بهتری دارند.» او که در این دو سال پیشخدمتی رستوران، کار در کتابفروشی و وارد کردن داده به رایانه را تجربه کرده است، نقش شانس را در این میان خیلی پررنگ میداند.
طبق نتایج یک تحقیق انجام شده توسط مرکز توسعه نیروی انسانی جان جی. هلدریچ در دانشگاه راتگرز، دستمزد (سالانه) میانگین برای فارغالتحصیلان دورههای تحصیلات عالی چهار ساله در سالهای 2009 و 2010 با افت محسوس نسبت به دوره دو ساله قبل از آن از 30000 دلار به 27000 دلار کاهش پیدا کرده است. این یعنی افت 10 درصدی درآمد، حتی بدون اینکه تورم را به حساب بیاوریم.
البته اینها، یعنی فارغالتحصیلانی که کار پیدا کردهاند، جزو خوش شانسها بودهاند. از فارغالتحصیلان سال 2010، تنها 56 درصد توانستهاند تا بهار امسال که این مطالعه انجام گرفت، حداقل یک شغل را تجربه کنند، اما برای سالهای 2006 و 2007، این آمار 90 درصد بوده است (بعضی از اینها به ادامه تحصیل پرداخته یا به اختیار خود از نیروی کار خارج شدهاند، در حالی که بسیاری نیز هنوز به دنبال کار هستند).
حتی این آمار نیز حقیقت امر را در مورد میزان آسیبی که به مسیر شغلی این افراد وارد آمده بیان نمیکند. بسیاری وادار به قبول کارهایی شدهاند که ارتباطی با مهارتهای آنها ندارد؛ تنها نیمی از فارغالتحصیلان دانشگاه موفق به پیدا کردن شغلی شدهاند که نیازمند مدرک دانشگاهی بوده است.
انتخاب رشته نیز در این میان اهمیت زیادی دارد. طبق تحلیل انجام شده توسط اندرو ام. سام، اقتصاددان در دانشگاه نورث ایسترن روی دادههای وزارت کار (آمریکا) در مورد فارغالتحصیلان دانشگاه زیر 25 سال، برخی رشتهها شانس بهتری در پیدا کردن کارهای نیازمند مدرک دانشگاهی داشتهاند.
فارغالتحصیلان جوان در رشتههای آموزش و تدریس یا مهندسی بیشترین احتمال را برای یافتن مشاغل نیازمند مدرک دانشگاهی داشتهاند، در حالی که رشتههای مربوط به مطالعات منطقهای، مثلا مطالعات آمریکای لاتین و رشتههای علوم انسانی (humanities) کمترین شانس را از این بابت داشتهاند. بین تمام فارغالتحصیلان اخیر رشته آموزش، 71.1 درصد در مشاغلی قرار گرفتهاند که نیازمند مدرک دانشگاهی است. این سهم برای فارغالتحصیلان رشته مطالعات منطقهای تنها 44.7 درصد بوده است. یک تحلیل انجام شده توسط نیویورک تایمز روی دادههای وزارت کار در مورد فارغالتحصیلان دانشگاه بین 25 تا 34 سال نشان میدهد تعداد کسانی که از این جامعه آماری در مشاغل خدمات غذایی، رستورانها و بارها فعالیت میکنند در سال 2009 نسبت به سال قبل از آن
17 درصد رشد داشته است. همچنین رشد مشابهی نیز در زمینه کار در پمپ بنزینها، فروشگاههای مواد غذایی و نوشیدنی و خدمات حمل و نقل قابل مشاهده است. این مساله علاوه بر اینکه به هدر رفتن مدرک تحصیلی به حساب میآید، از سویی نیز به معنی از کار بیکار شدن کارگران با تحصیلات پایینتر است که به طور طبیعی در چنین مشاغلی فعالیت میکنند. آن طور که آقای سام، یکی از همین افراد میگوید: «هر چه تحصیلاتت کمتر باشد، احتمال اینکه اخراجت کنند، بیشتر است.» اشاره او به این مساله است که نرخهای بیکاری در افراد دارای تحصیلات در سطح دبیرستان یا پایینتر همیشه بسیار بالاتر از فارغالتحصیلان دانشگاه بوده است. در عین حال فارغالتحصیلان دانشگاهی در بازپرداخت وامهای دانشجویی خود نیز مشکل دارند که به طور میانگین برای فارغالتحصیلان دورههای 2006 تا 2010 حدود 20000 دلار بوده است.
آقای بیشاپ، همان فارغالتحصیل پیتزبورگ که صحبتش را کردیم، میگوید از تاثیر سوئی که کارهای فعلی او ممکن است بر مسیر شغلیش داشته باشد «وحشت دارد» و «اینکه این همه شغل کوتاه مدت در رزومه باشد صورت خوشی ندارد، اما برای پرداخت هزینههای زندگی چاره دیگری نیست.» در حال حاضر مجموع بدهی او بابت وامهای دانشجویی بیش از 70000 دلار است.
بسیاری از فارغالتحصیلان احتمالا به سراغ وامهای بیشتر خواهند رفت، چون بیش از 60 درصد کسانی که طی پنج سال اخیر فارغالتحصیل شدهاند، میگویند برای اینکه بتوانند، موفق باشند باید ادامه تحصیل دهند.
«من میدانستم که تا وقتی مدرک دکترا نگیرم گزینههای شغلی چندانی در انتظارم نخواهد بود.» این گفته تراویس پترسون 23 ساله، فارغالتحصیل دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در فولرتون است. او در حال حاضر همزمان با ادامه تحصیل در رشته روانشناسی در سطح تحصیلات تکمیلی، در یک شرکت مدیریت مستغلات به عنوان دستیار امور اداری مشغول به کار است. با اینکه این شغل هیچ ربطی به مدرک تحصیلی او ندارد، اما به گفته خودش به کمک درآمد همین کار دارد اجاره خانه و شهریه دانشگاه را پرداخت میکند و «این از همه مهمتر است.»
ادامه تحصیل از یک سو این امکان را به فرد میدهد که در آینده، وقتی شرایط اقتصادی بهبود پیدا کرد، به نیروی کار ملحق شود؛ همچنین نرخ بیکاری به طور کلی برای کسانی که دارای تحصیلات عالیتر هستند، پایینتر است.
آنهایی که به تحصیلات دانشگاهی ادامه نمیدهند، ممکن است برای سالها در یک خط درآمدی پایین گرفتار شوند. آنها با حقوق پایین شروع به کار میکنند و این آغاز به کار ممکن است با کارفرماهایی باشد که میانگین پرداختی شان پایین است یا جای رشد چندانی ندارند.
همانطور که کارل ون هورن میگوید: «سابقه حقوقی آنها همه جا به دنبالشان خواهد آمد.» او که کارشناس اقتصاد کار در دانشگاه راتگرز است همچنین اضافه میکند: «عین یک طوطی که روی شانه شما نشسته است، با شما همه جا میرود و مدام به شما میگوید نه! تو نمیتوانی از این پولها دربیاوری!» اما بهرغم اینکه جوانانی که شرایط بد بازار کار را از سر گذراندهاند در مسیر شغلی خود از ریسک پرهیز میکنند، طبق گفته تیل فون واختر، اقتصاددان از دانشگاه کلمبیا، بهترین راه برای خنثی کردن بدشانسی از بابت زمان فارغالتحصیلی این است که هر دفعه که امکانش بود، شغلتان را عوض کنید. طبق گفته آقای فون واختر، «اگر ظرف پنج سال از زمان فارغالتحصیلی جابهجایی شغلی داشتید که هیچ، وگرنه احتمالا در همان شغلی که دارید، گرفتار خواهید شد. این تنها یک یافته تجربی است. وقتی به اواخر دهه سوم زندگی خود برسید به احتمال زیاد ازدواج کردهاید و تشکیل خانواده دادهاید و اینجا است که دیگر الگوی جابهجایی فعال بین مشاغل شامل حال شما نمیشود.»
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه هفتم خرداد ۱۳۹۰
|
مترجم: احمد افخمي
در محصولات پیچیدهای مانند اتومبیل مراحل تکمیل شدن، عنصری کلیدی در عملکرد مطلوب است. این بدین معنا است که مدیران باید بدانند که کدام فعالیتها را میتوانند با اطمینان برونسپاری کنند و کدام فعالیتها را خود انجام دهند.
ما در زمانهای زندگی میکنیم که عدم تمرکز در کسبوکار متداول است. در صنایع یکی پس از دیگری مدیران گامهای مهمیدر جهت تجزیه زنجیرههای ارزش خود و واگذاری فعالیتهای مهم به تامینکنندگان بیرونی برداشتهاند. در دهه 1990 روند برونسپاری (outsource) به طور فزایندهای مشهود بود؛ به طوری که شرکتهایی نظیر IBM نه تنها فعالیتهای تولیدی که حتی مراحل طراحی را نیز شروع به برونسپاری کردند. این روند در دهه گذشته هنگامیکه شرکتهایی نظیر Boeing شروع به برونسپاری فعالیتهای نوآوری خود کرد به اوج خود رسید. حال سوال اینجا است که چه اتفاقی میافتد اگر شرکتها بیش ازاندازه به تامینکنندگان بیرونی وابسته شوند؟ پیامدهای برونسپاری بیش از حد، به خصوص زمانی که عرضهکنندگان بیرونی بهاندازه کافی دارای تخصص لازم نباشند یا به اهمیت جایگاه عناصر تولید و خدمات در مجموعه آگاه نباشند چیست و شرکتها چگونه میتوانند اهرمهای کنترلی را دوباره در دست بگیرند.
این سوالات در خلال یک پروژه تحقیقاتی چند ساله که با هدف بررسی استراتژی عرضه مرتبط با توسعه محصول جدید در یکی از شرکتهای اصلی خودروساز اروپایی انجام گرفت، نمایان شد.
در اواخر دهه 80 میلادی شرکت – که ما آن را آلفا مینامیم- با بیش از 3000 شرکت عرضهکننده که اغلب آنها شرکتهای کوچکی بودند، رابطه مستقیم تامین قطعات داشت. عرضهکنندگان اغلب به تولید قطعات میپرداختند و فقط به طور محدود در طراحی قطعات نقش داشتند.
با این حال در اوایل دهه 90 مدیریت میزان واگذاری کارهای مهندسی و طراحی به تامینکنندگان را افزایش داد. این روند با گسترش کاربرد الکترونیک در اتومبیل که فراتر از صلاحیتهای سنتی شرکتهای خودرو ساز بود، شتاب گرفت.
اگر چه همه شرکتها فعالیتهای تولیدی خود را به سمت تامینکنندگان بیرونی سوق دادند، اما آلفا حتی پا را از این هم فراتر گذاشت. تا اواسط دهه 90 آلفا شروع به برون سپاری طراحی کل سیستمها مانند داشبورد، صندلیها و سیستم ایمنی به عرضهکنندگان با قابلیت تامین کل سیستم نمود.
برای مدیریت ارشد برونسپاری کل سیستم –شامل طراحی آن سیستمها- جهتگیری درستی به نظر میرسید. این شیوه تامین در صنایع دیگری مثل صنعت کامپیوتر به امری متداول تبدیل شده بود. مدیریت آلفا با تکیه بر تمرکز کمتر هدفهایی چون افزایش انعطافپذیری (به واسطه ایجاد قابلیت تغییر تامینکنندگان و فناوریها)، کاهش زمان تاخیر (با استفاده از مزیت مهندسی همزمان) و کاهش هزینههای توسعه همزمان با بهبود کیفیت محصول ( با استفاده از تخصصهای منحصر به فرد تامینکنندگان) را دنبال میکرد.
با توجه به، به کارگیری استراتژی جدید نوآوری شبکهای آلفا انتظار داشت که روابط نزدیکی با 350 تامینکننده درجه یک – غالبا تامینکنندگان سیستمها- بنا سازد که به کاهش شدید تعداد روابط زنجیره تامین مستقیم منجر شد. همچنین همکاری با تامینکنندگان مستقل برونسپاری را تسهیل میکرد.
بین سالهای 1996 تا 2001، آلفا برای حمایت از استراتژی جدیدش دست به تغییراتی ساختاری زد. بهدلیل برونسپاری کارهای طراحی، مهندسان با تجربهای که در واحدهای عملیاتی آلفا به طراحی سیستمهای تعلیق داشبورد و الکترونیک مشغول بودند برای کار به شرکتهای تامینکننده انتقال یافتند. با این حال آلفا همچنان در استقرار اهداف کلی شاخصها و نظارت بر هزینهها درگیر بود. آلفا اهداف عملکرد فنی قطعات را تعیین میکرد، برای تکنولوژی و هزینهها شاخص مشخص میکرد تا بتوان به فناوری بهینه با قیمت مناسب دست یافت. اما با کوچک شدن تیمهای مهندسی داخلی و کمتر به روز شدن در موضوعات خاص فنی و طراحی، مسوولیتهای هر چه بیشتری به تامینکنندگان بیرونی منتقل شد.
اما از نمایان شدن مشکلات این رویکرد مدت زمان زیادی نمیگذرد، كه با حجم بالای سفارش طراحی محصولات جدید به شرکتهای بیرونی ( در یک دوره 10 ساله درصد طراحی کارهایی که به خارج از شرکت سپرده میشد از بازه 25 درصد تا 35 درصد به 85 درصد ارزش خودرو رسید که از اغلب رقبا بیشتر بود)، شرکت تسلط خود را روی بسیاری از عناصر تشکیل دهنده تصمیمها و خروجیها از دست داد.
در نتیجه نداشتن مسوولیت مستقیم در طراحی قطعات و مراحل مهندسی، حال تصمیمات کلیدی – مانند سیستم تعلیق یا محل قرار گرفتن دریچه تهویه هوا- در دستان تامینکنندگانی بود که به خوبی آلفا با مشتریان و انتظارات آنها آشنا نبود.
در این نظام جدید طراحی، آلفا تا زمانی که اکثر تصمیمات مهم و اثرگذار روی عملکرد محصولات اعمال میشد، در تجمیع قطعات اصلی، شرکت نمیکرد که در مراحل پایانی نیز تغییر در کارهای انجام شده نه تنها مشکلی پیچیده و پر هزینه بود، بلکه باعث به تاخیر افتادن ارائه محصول نیز میشد. به علاوه این بدان معنا بود که محصولات نمیتوانستند به طور کامل تست شوند و این غالبا باعث بروز مشکلات در سوار کردن قطعات یا فرا خوان محصولات میشد.
در سال 2005 مدیریت متوجه شد که این حجم زیاد برونسپاری در مراحل توسعه محصولات به طور جدی هسته مرکزی فنی شرکت را دگرگون کرده است. بهطوریکه مدیر ارشد بخش خودروهای مفهومی اذعان میکند که «آنها در برخی حوزهها و همچنین نحوه برداشتشان از تمرکز یافتن سیستم، دچار فقدان صلاحیت فنی لازم شده بودند». در نتیجه مدیریت شروع به بازبینی و تفکر مجدد درباره این رویکرد خود، حرکت به سمت برونسپاری کمتر حجم کارهای طراحی كرد.
تعریف مشکل
مدیریت مشکل را چگونه تعریف کرد؟ از نظر مدیران آیا مشکلی بنیادین در وابسته شدن توسعه شرکت وجود داشت یا مشکل فقط درنحوه اجرای ضعیف استراتژی طراحی محصولات بود؟ در مصاحبه با مدیران آنها به موانع کلیدی متعددی بر سر راه توسعه کارآمد محصولات اشاره کردند:
• از نظر مدیران یکی از مشکلات کنار هم قرار دادن سیستمها بدون داشتن دانشی عمیق درباره فناوری بهکار رفته در هر سیستم بود.
• به تعادل رسیدن بین اهداف متعدد فنی هزینهای و عملکردی در مبادلههای اصلی به طور همزمان مشکل بود.
به دلیل تعدیل نیرو و کاهش تعداد مهندسان، قابلیتهای به روز بودن در مسائل فنی تضعیف شد و موجب وابستگی زیادی به تامینکنندگان بیرونی در مراحل پیش توسعه شد.
بین نحوه تجمیع سیستمهای فیزیکی و تجمیع عملکرد اینگونه سیستمها تفاوت مهمیوجود دارد. به علاوه دانش بخصوص هر قطعه برای قابلیت تجمیع سیستمها و عملکرد حیاتی است و یادگیری هنگام عمل کردن (learning by doing ) یکی از راههای کلیدی بهدست آوردن دانش بخصوص هر جزء است.
برای رسیدن به استراتژیهای نوآورانه شبکهای کار آمد، باید برای رسیدن به تعادل بین دانش کافی ساختاری منحصر بهفرد هر جزء در داخل شرکت برای طراحی مدلهای جدید و برونسپاری نوآوری تلاش کرد. قابلیت رسیدن به این تعادل برای شرکتهایی که به طراحی و ساخت محصولات پیچیده میپردازند، اهمیت استرتژیک مهمیدارد.
اما تنها توسعه دانش منحصر بهفرد هر جزء برای دانستن طریقه فنی طراحی اجزا و زیر سیستمها کافی نیست، بلکه مدیران باید نسبت به نحوه تعامل زیر سیستمها با یکدیگر در محصولات آگاهی داشته باشند. گاهی از این دانش به عنوان «دانش ساختاری (معماری)» یاد میشود.به عنوان مثال سیستم ایمنی اتومبیل شامل ترمزها، کمربند ایمنی و کیسه هوا میباشد. با این وجود در زمان تصادف عناصر متعدد دیگری نیز مثل محل موتور یا موقعیت شاسی میتوانند در شدت حادثه اثر مهمیداشته باشند. آلفا به علت عدم دانش کافی درباره اجزاي تشکیل دهنده سیستمها و همچنین کمبود یادگیری بهنگام عمل کردن در نحوه تعامل اجزا در سیستم جامع، دچار مشکلات متعددی شد. این مشکلات سوالات جدی درباره پیشزمینههاو نحوه و میزان برون سپاری بوجود آورد که البته برخی تحقیقات راهحلهایی برای این مشکلات ارائه کردند:
• دانش منحصر به فرد هر جزء پایه و اساس دانش ساختاری است و نقشی کلیدی در نحوه عملکرد محصولات پیچیده ایفا میکند. محققان در مطالعه سطح ضروری آگاهی از اجزاي هر سیستم از ابزارهای غیر مستقیمیچون مهندسی سایه، محل کار مشترک و به دقت زیر نظر داشتن پیشرفتهای تکنولوژی استفاده کردهاند. اگرچه این روشها آگاهی بخشند، ولی برای مشخص کردن میزان مطلوب مبادلات شرکت کافی نیستند.
• اهمیت یادگیری بهنگام عمل کردن در روند به دست آوردن جزئیات فناوریهای مورد نیاز هر سیستم بسیار بالا است؛ چون از قابلیتهای عملیاتی و طراحی مهندسان بیشتر از توانمندیهای مشورتی و نظارتی آنها استفاده میکند.
• تحقیقات انجام شده در صنعت خودرو نشانگر آن است که شرکتها باید خودشان در این دو حوزه فعالیت کنند:
1) فعالیتهایی که تاثیر مستقیم در عملکرد محصولات کلیدی دارند مانند سیستم توازن و استقرار در حرکت (handling) در اتومبیلهای اسپرت.
2) فعالیتهایی که وابستگی درونی و متقابل به فناوریهایی دارند که بر عملکرد کلی محصولات اثرگذارند، مانند عملکرد توامان سیستم ایمنی (کمربند ایمنی سیستم ترمز ضد قفل) و جایگاه موتور و داشبورد در هنگام حادثه و تعامل این سیستمها برای حفاظت از سر نشینان.
• سازماندهی یادگیری و برنامهریزی برای تداوم آن در مجموعه امری ضروری است؛ اما تکیه برسازماندهی بر پایه کسب دانش منحصر به فرد هر جزء به تنهایی کافی نیست. علاوه بر این برای رسیدن به استانداردهای بالا در عملکرد کلی محصولات شرکتها باید قابلیت تجربه، آزمایش و خطا یابی در کل تولیدات را داشته باشند و برای آن سازماندهی کنند.
• جالب است که بدانید تجربه آلفا نشاندهنده آن است که مدیریت برونسپاری با تکیه بر روش سفارش تکهای و پیمانی برای هر سیستم و قسمت (modularization) میتواند دارای عیوبی بنیادین باشد. ممکن است ساختار محصولات تکهای و پیمانی (Modular) برای مجتمع شدن سیستمهای فیزیکی مناسب باشد؛ ولی برای حل مشکلات مربوط به عملکرد و نحوه کارکرد سیستم مناسب نیست. استدلال صرفه اقتصادی - که برونسپاری منجر به کاهش هزینهها و افزایش کارآیی میشود - ممکن است با در نظر گرفتن دیگر ملاحظات استراتژیک نقض شود. تصمیمگیريهای مهمی در مورد اینکه کدام فعالیتها برونسپاری و کدام فعالیتها توسط خود شرکت انجام شود، نیازمند نگاه و بررسی کلانتر به منافع کلی شرکت در مقایسه با کارآیی و صرفهجویی کوتاه مدت میباشد.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه هفتم خرداد ۱۳۹۰
|

کوشان غلامي
بخش چهارم
نحوه عملکرد تيمها در همه جاي دنيا يکسان نيست. در ايالات متحده، مديران آنچه را که آموزش ميدهند از تيم توقع دارند. سريع دستورالعملي اتخاذ کرده و همزمان با پيشرفت پروژه تعديلاتي را انجام ميدهند.
اين روش عملي است اما شيوههاي ديگر هم موثر واقع ميشوند. براي مثال در سوئد، تيمها از طريق ايجاد توافق و رضايت عمومي که جلسات متعددي به طول ميانجامد، تصميمگيري ميکنند که نهايتا منجر به توليد و اجراي سريع ميشود. در فرانسه، سيستمهاي آموزشي الهام گرفته از تفکرات دکارت به آموزش اين مطلب ميپردازند که مناظره و رويارويي از عناصر لازم هرگونه فرآيند تصميمگيري است.
شيوه مديريت فرانسوي
اکثر مديران عاليرتبه در بيشتر شركتهاي فرانسوي در مدارس بزرگي که قبلا به آنها اشاره کرديم تحصيل کردهاند که از مدارس نخبه در فرانسه هستند. انضباط فكري كه دانشآموزان در اين کالجها ياد ميگيرند به ندرت در ديگر نقاط جهان نظير آن ديده ميشود. اين روش جمعيت بسيار آموزش ديدهاي عرضه ميکند که با مقوله مديريت بسيار علمي برخورد ميكند. انديشهگرايي اينجا مقولهاي است که بايد پرورده شود نه اينکه مورد استهزا قرار گيرد. به گونهاي که اين توضيح در مورد مديريت فرانسوي گفته شده که: اين ايده همانقدر که در عمل درست به نظر ميرسد آيا در تئوري هم کارآمد است ؟!
فراتر از آن، مديريت يک عمل فکري است که بايد فراگرفته و در موردش به صورت دقيق و موشکافانه آموزش داده شود. يک فراگيري پيچيده حاصل از مجموعه تمام و کمال از تصميمگيريهاي عقلاني. مقولههاي بيشتر عملگرايانه مانند خريد، ايجاد انگيزه در کارکنان و... در تفکر مديريت فرانسوي تا اين اندازه برجسته نيستند.
تصميمات، آنجا که در سطوح بالا اتخاذ شد، به صورت زنجيروار به سطوح پايينتر ارجاع داده ميشوند تا به اجرا درآيند. اين شيوه مبتني بر دستور يا امر، خصوصا براي آن دسته که پيشزمينهاي اجماعگرا و غيرطبقاتي داشتهاند بسيار تحکمآميز و فاقد خصوصيات کار تيمي است.
جلسات فرانسوي
هنگامي که شيوه مديريتي گرايش به دستوري دارد نشستها بيشتر جنبه انتشار اطلاعات به دست آمده از تصميمگيريهاي گذشته را دارد تا گفتوگو در مورد مشکلات پيش رو. حاضرين معمولا توسط رييس جلسه اداره ميشوند و پيگير يکسري راهکارهاي از پيش تعيينشده توسط رييس هستند. در چنين نشستهاي رسميخيلي به ندرت شاهد تقابل آشکار با رييس هستيم گرچه اين تقابل ميتواند در هر جاي ديگر پيش از جلسه در لابيهاي غيررسميتر اتفاق افتد. اگر اين نشستها گاهي به صورت جلسه، جنبه رسميدادن به برنامههاي از قبل ريخته شده داشته و فرماليته به نظر ميآيند به اين دليل است که اصلا به همين منظور هستند؛ پس اگر قصد داريد هر گونه تغييري در روند تصميمگيري داشته باشيد، بايد در لابيهاي غيررسمي پيش از جلسه، شرکت فعال داشته باشيد.
نشستهايي که مابين همتايان بدون حضور هيچ شخصيت مسنتري صورت ميگيرد خيلي بيشتر باز و کمتر سختگيرانه خواهند بود. گفتوگوي باز معمولا در چنين نشستهايي انجام ميشود که در اکثر موارد هم خيلي داغ خواهند بود، به خصوص آنجا که افراد سعي در دفاع از منطق شخصي خويش دارند. در اين نشستها تقابلهاي بزرگي ممکن است اتفاق بيفتد که اين در واقع بازتابي است از همان روحيه رقابتجويانه که بين گروههاي همتايان در سازمانهاي بزرگ وجود دارد.
تيمهاي فرانسوي
سيستم آموزشي از سنين پايين روحيه رقابتطلبي را پرورش ميدهد، به گونهاي که همسالان براي موفقيت در آزمون ورودي با همديگر رقابت ميکنند. روحيه تيمي در اين روند مورد تشويق قرار نميگيرد و متعاقبا در زندگي آينده به صورت طبيعي به ظهور نخواهد رسيد. مردم ترجيح ميدهند اهداف قابل بيان و شخصي داشته باشند تا اينکه در موقعيتهاي تيمي کار کنند. به علاوه تيمها معمولا به صورت تعدادي افراد متخصص که روي تک موضوعات، زير نظر مديران کارکشته کار ميکنند تعريف ميشوند.
تيمهاي چيده شده بين خطوط کاربردي به منظور انجام يک پروژه خاص (همانطور که در آمريکا يافت ميشود) معمولا به سختي به انجام ميرسند؛ با توجه به وفاداري تقسيم شده كه بين تيم پروژه و اعضاي اصلي تيم خانگي برقرار است.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه هفتم خرداد ۱۳۹۰
|
علائم منفـی زبـان رفتـار:
- نوک پاهـا در جهت مخالـف شماست یا به سمت درب خـروجی است
-تمـاس چشمـی محدود
-تکان دادن سریع سـر به جهـت تائیـــد
- لمس کردن و مالیدن پشـت گـردن
- نگـاه کردن به سقـف وآسمـان
- چرخـیدن به دور واطــراف و سـایر اشـاراتی که در بــالا به آنهــا اشاره شد.

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه ششم خرداد ۱۳۹۰
|
چشمها
سطح چشمها:در یک گـروه، مـعمـولا فـردی کـه سطح دیـد چشمانش از سایرین بالاتر است رهبر محسوب میگردد. هنگامی که شما ایـستـاده باشید و دیگران نشسته قطعا شما را در موضع قدرت قرار میدهد.
مالش چشم:زمانی که فردی چشمش را با انگشت اشاره مالش می دهـد نـشـانـگر فریب و نیرنگ می باشد. از آنجایی که فرد میـخواهد تماس دیداری را قطع کند بهانه ای بدست می آورد که به این طرف و آن طرف نگاه کند. ایـن حـرکت غیر ارادی یـک افــشـاگر حسابی است که فرد دارد دروغ می گوید.
چشم برگرداندن:این معمولا یک علامت مسلم از نیرنگ، گناه و دروغگویی است.
چشمان بسته:هرگاه چشمان یک فرد برای لحظه ای طولانی تـر از چـشم بر هم زدن متعارف بسته و ابروها نیز برخاسته شود پیـام چنـیـن اسـت: “بـه حرف زدن خود خاتمه بده.”
حرکت چشم به سمت بالا:این نشانه غضب و عصبانیت است.
نگاه مختصر به اطراف:این ژستی خـجـالت گـونه و عشوه گرانه است. فرد جسورانه خیره میشود در حالیکه سرش را پایین انداخته و به سمت مخالف کج میکند. اشـاره بـر کمرویی بی باکانه دارد.
نگاه ممتد:این بی تردید یک نشانه گرایش جنسی است. شخصی که تماس چشمی برقرار می کند، چشم برگردانده، سپس مجددا به چشمان شما نگاه می کند میـگویـد: “مایلم با شما بیشتر آشنا شوم”
نگاه خیره شدید:این نشانه خلق تهاجمی، سلطه جویانه و تهدید آمیز است.
نگاه به بالا و پایین:هنگامی که آقایی نگاهش را به سر تا پای یک خانم میاندازد به او می فهماند که به اندام فیزیکی وی علاقه مند است.
چشمک:چشمک یک علامت غـرض آلود است. نـشانـگر آن اسـت کـه رمز و رازی میـان فردی که چشمک میزند و فردی که به او چشمک زده می شود برقرار است.
بالا انداختن همزمان دو ابرو:در میان یک اتاق شلوغ، مفهوم آن کاملا واضح و روشن است: مایلم با شما ملاقات کنم.
بالا انداختن یک ابرو:زمانی که یک ابرو بالا انداخته میشود در حالی که ابرو دیگر پایین باقی میماند مفهومش این است: حرف شما را باور نمیکنم.
ابروهای گره خورده:زمانی که هر دو ابرو به سمت همدیگر کشیده میشود باعث پدید آمدن شیار بین آن دو می شـود که دلالت بر اضطـراب، درد، تـرس و یـا آمـیـزه ای از ایــن هیجانات دارد.
پوشاندن صورت:زمانی که دست بر روی صورت می آید مـفـهومش چنین است: شوکه شده ام. این ژست بین فرد و موقعیت مزاحم و مـتـجاوز فاصله می اندازد.
زبان
خنده زورکی:این نیشخند کنترل شده تا چشمها گسترش نمی یابد.
دهان کجی:گوشه لبها را مانند پوزخند به عقب برده و دندانها را نمایان میگرداند.
تبسم با دهان گشوده:دندانهای بالا نمایان شده و بـه شـخـصـی کـه بـا شـما گفتگو میکند می فهماند که مایل هستید بیشتر با او آشنا شوید.
تبسم با لبان بسته:این لبخند تنها برای ادای احترام و ادب و نزاکت است.
در هم کشیدن لبها:هرگاه فردی لبهایش را در هم کشید به مفهوم آن است که طرف مقابلش را جذاب و دلربا یافته.
لبهای سفت و جمع شده:دال برتنش و عدم پذیرش است.
جویدن لبها:وقتی فردی لب پایین خود را جویده و سرش را تکان میدهد نشانگر خشم فرد است.
تماس با لب ۱:هرگاه انگشت اشاره بطور عمودی برای لحظه ای به طرف بالا آید میگوید: ساکت باش.
تماس با لب ۲:ولی هرگاه انگشت اشاره به لب پایین تماس پیدا کند و دهـان انـدکـی باز شود مفهومش چنین است: “می خواهم با شما صحبت کنم”
خمیازه کشیدن:خواب آلودگی تنها علت خمیازه نمی باشد بلکه “خمیازه اجتماعی” نیز وجود دارد. خمیازه ای که در یک موقعیت استرس زای خفیف پدید می آید. هنگامیکه مردد هستید چه کاری میخواهید انجام دهید خمیازه روشی است برای خریدن زمان

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه ششم خرداد ۱۳۹۰
|
body language» (زبان حرکات بدن ) چیست ؟قسمت اولمتخصصان علم ارتباط می گویند تنها 7 درصد از پیام های ما از طریق واژه های مخاطب منتقل می شود و 33 درصد از طریق لحن و تن صدا و 60 درصد آن هم از طریق زبان بدن منتقل می شود. حالا این زبان بدن چیست که حتی از حرف های ما بیشتر اطلاعات منتقل می کند؟ به زبان علمی، پیام هایی که توسط اعضای بدن و حرکات صورت منتقل می شوند، زبان بدن را تشکیل می دهند.
از طرفی خواسته یا ناخواسته در فضایی که آن را سکوت و خاموشی می نامیم و با زبان بی زبانی تنها با آنچه «body language» یا زبان حرکات بدن و اجزای آن خوانده می شود، می تواند به خوبی احساسی را انتقال داده یا معنای کلامی را تغییر دهد. هرگز اظهار دوستی و علاقه شخصی در حالی که اخم کرده و ترشرویی نشان می دهد، قابل قبول نیست. بنابراین به کارگیری این ۲ زبان در یک جهت و راستا می تواند به خوبی در بیان هیجانات، عواطف و احساسات به کار رود. اما در میان دنیای خاموش و بی زبانی، زبان های گویای دیگری هم هستند.
زبان بدن شامل دو قسمت است . یکی زبان حرکات بدن و دیگری زبان آرایش و ظاهر بدن :بازکردن دکمه های کت: افرادی که باشما بی ریا وصمیمی هستند غالباٌ دکمه های کت خود را باز کرده یا حتی آنرا از تن در می آورند اما در یک مذاکره رسمی اینچنین نیست . در این شرایط افراد زمانی کت خود را در می آورند که امکان دسترسی به توافق وجود داشته باشد , به عبارت دیگر هرقدر هوای اطاق گرم باشد اگر طرفین احساس دسترسی بهتوافق را نداشته باشند کتشان را در نمی آورند.
انداختن پاروی پا:در هنگام مذاکرات هر گاه یکی از طرفین یا هر دو ی آنها پاهای خودرا روی هم می اندازند نشانه این است که وارد مرحله جدیدی از مذاکره می شوید , مرحله ایی که امکان تفاهم کمرنگ می شود . اگر انداختن پا روی پای دیگر با گذاشتن دستها در زیر بغل بصورت ضربدر همراه باشد اوضاع وخیم تر است و باید یک فکر جدی برای تغییر وضعیت انجام دهید تا طرف مقابل از حالت تدافعی خارج شود.
کشیدن دست به چانه :این علامتی از زبان رفتار است که در هنگام تصمیم گیری بکار می رود. کشیدن دست به روی چانه معمولا” با حالتی از چهره همراه است که در آن چشم ها کمی جمع می شود. افرادی دیگر ممکن است در این حالت لب بالایی را لمس کنند وآنرا بکشند و بعضی مردها با سبیل یا ریش خود بازی کنند که همگی دلیل بر تعمق و ارزیابی است. در بازی شطرنج نیز افرادی که قرار است حرکت بعدی را انجام دهند در بسیاری از موارد چنین اشاره ایی را از خود نشان می دهند که پس از تصمیم گیری متوقف می شود .
برداشتن عینک:برداشتن آهسته عینک جهت تمیز کردن آن در شرایطی که نیازی به این عمل نیست اشاره تعویقی است, این عمل در طی یک مذاکره ممکن است چندین بار انجام بگیرد. در چنین حالتی شخص می خواهد با طفره رفتن از پاسخ یک سؤال یا ایجاد تاخیر در پاسخ مطالبی را در ذهن خود بررسی کرده وموقعیت خود را مرور نماید. در هر حال این افراد می خواهند زمانی رابرای پرسش یا پاسخخود در اختیار بگیرند. اشاره مشابه دیگر می تواند برداشتن عینک در کنار دهان باشد.
دست زدن به بینی:این علامت رفتاری ویا مالیدن با انگشت اشاره نشانه شک وتردید در مورد مطالب گفته شده در یک گفتگـــو یا مذاکره میباشد؛ به ویژه اگر این اشاره همراه با متمایل شدن شخص به انتهای صندلی باشد. اما مراقب باشید که این اشاره را با کسی که بینی خود را می خاراند اشتباه نکنید. اشاره دیگری در این زمینه مالیدن پشت گوش یا کنـار آن است که حاکی از شک وتردید در ارائه یک پاسخ یا سبک وسنگین کردن آن است. در بسیاری از مواقع پس از این عمل دست به سمت چشم رفته وعمـل مالیـدن چشـم انجام می شود.
ضرب گـرفتـن روی مـیـز:کسی که با ریتمی یکنواخـت وکسل کننده به روی میز ضرب میزند می خواهد احساس بی قراری خود را بیان کند.اشارات مشابه دیگـر می تواند این با شد که فرد مرتباٌ دکمه خودکار خود را بالا وپایین می زند ویا باپاشنه پا به زمین ضربه میزنـد. پیام مستقیم این اشارات برای شما این است که باید دریابید که حرفهایتان کسل کننده یا بی روح است ویا اینکه برای طرف مقابل تازگـی نــــدارد.
قراردادن مچ یک پا به روی مچ پای دیگر:این اشاره اشاره ایست که در مواقع بسیاری بروز می کند. مثلا”در جلسات دوستانه یا رسمی که شخص تحت فشار روانی ؛ تنش یا استرس قرار گرفته است.
مهمانداران هواپیما در این زمینه تجربیات مفیدی دارند ،آنها به راحتی می تواننـد افرادی که از مسافرت با هواپیما می ترسند را تشخیص دهنـد زیرا این افراد با پاهای گره خورده وقراردادن یک مچ به روی مچ دیگر می نشینند به خصوص در هنگـام برخواستن هواپیما.
همچنین بسیاری از افراد در موقعیت های تنش زا مانند شرکت در مصاحبه یا آزمونی برای استخدام ،مچ پاهای خود راروی هم می اندازند. اصولاّ علائم زبان رفتار بیشتر با یکدیگر ودر یک مجموعـه ظـاهر می شوند وبه همین ترتیب باید با هـم تعبیر شونـد.به عنوان مثال اگرفرد مقابل شمـا پایش را از روی پا بردارد و کمـی به طرف شما خم شود شما می توانید نتیجه بگیرید که وی به سخنان شما علاقمند است و مایل است بیشتر بداند.
پس توجه به زبان رفتار را در خود تقویت کنید وهمواره در هنگـام مواجـه شدن با واکنش منفی از طرف مقابل در صدد متعادل کـردن اوضــاع برآیید. در این مواقع بهتر است به جـای ایـنکه شـیوه قـبلی خود را ادامه دهید و بر آن اصــرار ورزید سیاست جدیدی را در پیش گیرید،چراکه اگر فردی از رفتار یا گفتار شما ناراحت یا عصبانی باشد علائم رفتاری او پیشاپیش این موضوع را به شما هشدار می دهند .

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه ششم خرداد ۱۳۹۰
|
گاهی اوقات اشتباهات کاملاً مشهودی را در زندگی برای بارها و بارها تکرار می کنیم. سرمایه گذاری نیز از این امر مستثنی نیست. افرادی که معمولاً دارای حافظه ی خوبی نیستند، یک اشتباه را به کرات در مورد مسائل اقتصادی تکرار می کنند. اگر شما در مورد اصول ابتدایی علوم اقتصادی آگاهی کاملی نداشته باشید، سرمایه گذاری برای شما تبدیل به یک امر پیچیده می شود. هر کس برای بهرمندی از آینده ای روشن تر می بایست از همین حالا راه و روش صحیح سرمایه گذاری را بیاموزد. اجتناب از ۱۰ نمونه اشتباه بارزی که ممکن است از هر سرمایه گذار مبتدی سر بزند، شما را در این راه راهنمایی کرده و اطلاعات مناسبی را در مورد تکنیک های صحیح سرمایه گذاری در اختیارتان قرار می دهد.
۱) سفارش انحصاری
یکی از اشتباهاتی که ممکن است در همان مراحل اولیه ی سرمایه گذاری اتفاق بیفتد، سرمایه گذاری بر روی سفارش های انحصاری و محدود است. در سفارش های انحصاری شما ملزم به پرداخت قیمت دقیق کالا هستید، اما اگر از سفارش های کلان استفاده کنید، قیمت هر کالا در زمان های مختلف می تواند تغییر پیدا کند و شما دیگر ملزم به پرداخت هزینه اولیه نیستید. سرمایه گذارهایی که قصد خرید و فروش طولانی مدت را دارند باید حتماً از سفارش های کلان استفاده کنند. اگر شما قصد دارید که سپرده هایتان را برای مدت زمانی نزدیک به ۱۰ تا ۱۵ سال سرمایه گذاری نمایید، دیگر نباید نگران چند هزار تومان بالا و پایین شدن آنی بازار باشید.
۲) سود ناخالص
سرمایه گذاری سود ناخالص می تواند به شدت سلامت اقتصادی شما را به خطر بیندازد. در حقیقت سود ناخالص به بودجه ای اختصاص داده می شود که شرکت بازرگانی مورد نظر از اعتبار سپرده های خودتان به شما وام می دهد تا از آن طریق بتوانید اوراق بهادار بیشتری را خریداری کنید. به طور طبیعی هر کس به ارزش ۵۰% از اعتبار خود قادر به خرید اوراق بهادار می باشد. زمانیکه روند قیمت ها رو به کاهش میروند و مانده حساب شما از رقم معینی پایین تر می رود، بهره وام و سود ناخالص به طور آنی از حسابتان برداشت خواهد شد. به جای این کار بهتر است که ابتدا پول هایتان را پس انداز کنید و با مبلغی که در دست دارید، سرمایه گذاری را شروع نمایید.
۳) بی توجهی نسبت به میزان سهام
گاهی اوقات اتفاق می افتد که بیش از اندازه حساب های خود را چک می کنید، اما خلاف این امر هم ممکن است اتفاق بیفتد. گاهی اوقات افراد نسبت به آینده ی اقتصادی خود بدبین می شوند و به همین دلیل تمایلی ندارند که حساب های خود را چک کنند. باید سعی کنید تا میان دریافتی ها و پرداختی های خود یک تعادل ایجاد کنید. اکثر کارشناسان اقتصادی بر این عقیده هستند که باید حداقل هفته ای یک مرتبه کلیه حساب ها چک شود. چک کردن روزانه حساب ها ممکن است منجر به تصمیم گیری های اشتباه شود چرا که با نواسانات نامتعادل بازار، فرد ممکن است سرمایه گذاری های نادرستی را انجام دهد.
۴) نظارت بیش از اندازه بر روی سهام
برخی از سرمایه گذاران هستند که با مشاهده کوچک ترین تغییرات به صورت آنی حساب های خود را چک می کنند تا ببینند چه اتفاق روی داده. برخی از این افراد حتی ۲ تا ۳ مرتبه در روز نیز یک چنین کاری را انجام می دهند. مشکلی که وجود دارد این است که بازار بورس در کوتاه مدت تعادل قیمت ندارد. اگر به طور مکرر حساب های خود را چک کنید، ممکن است تصمیمات احساسی اتخاذ کنید، البته این تصمیمات هم می توانند خوب باشند و هم بد. این نوع تنش ها برای سلامت روانی شما نیز مضر میباشند. این امر ممکن است شما را مجبور کند که کالای خود را با قیمت پایینی بفروشید و زمانیکه بازار در حال انفجار است برای خرید کالایی کم ارزش، هزینه ی بسیار زیادی را پرداخت نمایید.
۵) اتخاذ تصمیمات احساسی
احساسات در عرصه های مختلف زندگی تاثیرات متفاوتی را بر روی زندگی انسان ها می گذارد؛ اما زمانیکه نوبت به سرمایه گذاری می رسد باید دانست که دخیل کردن احساسات به هیچ وجه کار درستی نیست. برخی از افراد هستند که در مقابل هر نوسان کوچکی که در بازار اتفاق می افتد، وسواس بیش از اندازه ای از خود نشان میدهند. با یک کاهش قیمت کوچک ناراحت و با یک افزایش سطحی خوشحال میشوند. اگر تصور می کنید که تا این حد احساساتی هستید، به اخبار اقتصادی تلویزیون گوش ندهید. اگر می خواهید به نتیجه مطلوب دست پیدا کنید، باید دوی مارتن را انتخاب کنید نه دوی سرعت.
۶) محصولات جادویی
اگر تا کنون برایتان این اتفاق روی داده باشد که شب خوابتان نبرده باشد و تا صبح به تماشای تلویزیون نشسته باشید، شاهد آگهی های تبلیغلاتی فروش کالاهای به اصطلاح منحصر بفرد خواهید بود. این آگهی ها ادعا می کنند که شما در ابتدا هیچ پولی پرداخت نمی کنید و سود بسیار کمی از شما وصول خواهد شد و خرید کالای آنها بهترین گزینه برای سرمایه گذاری است. نباید اجازه دهید که این آگهی ها شما را از مسیر اصلیتان منحرف کنند. به هر حال هدف این قبیل تیزرهای تبلیغاتی ایجاد انگیزه در سرمایه گذاران برای خرید کالاهای ارائه شده است.
۷) پیش بینی روند بازار
مطالعه های متعدد حاکی از این امر هستند که هیچ گاه نمی توان به طور دقیق بازار را پیش بینی کرد و هر ساله تمام افرادی که این کار را انجام می دهند در نهایت اعتراف می کنند که شکست خورده اند. پیش بینی بازار به این معناست که وقتی نرخ کالایی بالا می رود، شما باید از آن کالا برای فروش داشته باشید و زمانیکه نرخ کالایی کاهش پیدا می کند، توان خرید آنرا داشته باشید؛ اما مشکلی که این استراتژی با آن مواجه است این است پیش بینی آینده بازار تقریباً غیر ممکن است. به جای اینکه تلاش کنید تا نبض آتی بازار را بدست گیرید، سعی کنید سپرده ی معقولی را به حساب های خود تخصیص دهید و کار خودتان را دنبال کنید. هر موقع هم که توان مالیتان رو به افزایش بود، مانده حساب خود را افزایش دهید.
۸) انتخاب نوع سهام خریداری شده
افرادی که گرایش به پیش بینی روند بازار دارند، هنگامیکه در این امر شکست می خورند، سعی می کنند از طریق انتخاب سهامی که احتمال می رود قیمت آن تا چند روز اخیر افزایش پیدا کند، به سودهای کلان دست پیدا کنند؛ اما مشکل اینجاست که حتی کارشناسان حرفه ای مالی نیز نمی توانند این کار را به صورت مکرر انجام دهند. شاید آنقدر ماهر باشید که بتوانید دارتی را که در دست دارید، دقیاقاً به هدف بزنید، اما اگر حیطه میانی را در نظر بگیرید، موفق تر خواهید بود. در بازار سهام امریکا شاخص رایج استاندار و ضعیف ۵۰۰ وجود دارد. این شاخص یکی از رایج ترین شاخص های مورد استفاده در تمام دنیا محسوب می شود و شما می توانید آنرا تحت نشان SPY و یا IVV خریداری کنید.
۹) عدم وجود تنوع در کار
یکی از مهمترین قوانینی که یک سرمایه گذار باید در کارهای خود همواره به خاطر داشته باشد، تنوع است. به عبارت دیگر نباید همه پول هایتان را بر روی یک کالا سرمایه گذاری کنید. شاید این قانون ساده باشد، اما به همین سادگی هم فراموش می شود. شاید در ابتدا کار خود را با تنوع بالا شروع کنید، اما پس از چندی این تعادل از میان می رود و عمده توجه شما بر روی نوع خاصی کالا معطوف می شود. همچنین باید توجه داشته باشید که کالای مختلف مربوط به یک شرکت را نیز نباید درجا خریداری کنید. شاید گاهی اوقات ریسک پذیری خوب باشد و سودهای کلانی را نصیب شما کند، اما همیشه یک چنین اتفاقی روی نخواهد داد.
۱۰) مدیریت غلط ریسک
برخی از افراد فقط می خواهند ریسک کنند. این در حالی است که عده ی دیگری از افراد نیز هستند که هیچ گونه تمایلی به پذیرش هیچ گونه ریسکی ندارند. هیچ یک از این دو مورد، گزینه خوبی در مورد مسائل مالی و اقتصادی به شمار نمی روند. اگر بیش از اندزاه ریسک کنید این احتمال وجود دارد که تمام رشته هایتان ناگهان پنبه شود. همچنین اگر به هیچ وجه ریسک نکنید، تورم شما را درکام خود فرو برده و توان خریدتان را کاهش می دهد. باید در مورد این امر به یک تعادل نسبتاً پایدار دست پیدا کنید.
● از اشتباهات اقتصادی خود درس بگیرید
با وجود همه این حرف ها اگر شما تکنیک های درست را یاد بگیرید، متوجه خواهید شد که سرمایه گذاری آنقدر ها هم که فکر مکنید، کار دشواری نیست. معمولاً مردم سرمایه گذاری را خیلی سخت تر از آن چیزی که هست تصور می کنند. همه ی سرمایه گذاران اشتباه می کنند، اما اگر از قبل خودتان را آماده رویایی با مشکلات کنید، از میان برداشتن موانع راحت تر خواهد بود. با توجه به شیوه هایی که در این مقاله برای شما ذکر کردیم، در کنار یک طرح مناسب اقتصادی، مطمئن باشید که میتوانید مقادیر زیادی پول، وقت و انرژی برای خود ذخیره کنید.

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه ششم خرداد ۱۳۹۰
|
این روزها دیگر در بازار پررونق محصولات تکنولوژی، عرضه یک محصول یا خدمات جدید یا تکنولوژی متفاوت تنها نیمی از راه پیش روی شرکتهای تولیدکننده بزرگ است.
نیم دیگر راه اما در گرو انتخاب یک نام مناسب از هر جهت برای آن محصول است؛ نامی که باید در عین ویژه و منحصر به فرد بودن، توجه کاربران اولیه و بعد از آن مخاطبان خارجی را به خودش جلب کرده و البته قبلا انتخاب نشده و به لحاظ قانونی مشکلی نداشته باشد.در واقع نگاهی به بازار محصولات پرطرفدار عرصه تکنولوژی نشان میدهد که بسیاری از این محصولات صرف نظر از کیفیت و قابلیتها، به دلیل نام ویژه و جالب توجهشان انتخاب و خریده میشوند.در این میان ده محصول مشهور و پرطرفدار بازار تکنولوژی از این منظر قابل بررسی هستند. نام این محصولات به اندازه کافی جالب توجه، کنجکاوی برانگیز و البته ساده است. وب سایت www.cio.com هم در واقع فرآیند انتخاب نام مشهورترین محصولات تکنولوژی را مورد بررسی قرار داده است که آن را در زیر میخوانیم.
▪ iPod: غلاف این محفظه را باز کن
در طول روند توسعه خط تولید MP3Player های شرکت Apple، استیو جابز، مدیرعامل این شرکت همیشه درباره استراتژی این شرکت که براساس آن iMac به عنوان یک مرکز و کانون توجه برای محصولات دیگر شرکت محسوب میشود، صحبت میکرد.
سرانجام آنها برای انتخاب نام MP3Player جالب و متفاوتی که قرار بود برای اولین بار در سال ۲۰۰۱ به بازار عرضه شود، از کارشناس قوانین کپیرایت به نام «وینی چیکو» کمک گرفتند.
در حالی که فکر چیکو با انواع مختلف نامههایی که با Mac هم در ارتباط باشد مشغول بود، ناگهان مفهومی از یک سفینه فضایی در نظرش مجسم شد.
او این مفهوم را با این دستگاه جدید منطبق کرد و به این نتیجه رسید که سطح رویی و پلاستیکی این دستگاه احساس ارتباط نزدیکتری را به کاربران میدهد. به این ترتیب واژه Pod به معنای غلاف و پوسته، مبنای این نامه قرار گرفته تا با اضافه کردن حرف «i» به عنوان حرف آغازگر iMac آن را با استراتژی شرکت Apple همراه کند.
▪ BlackBerry: لذتی شیرین
شــــــرکــت کــــانـــادایـی Research in Motion در سال ۲۰۰۱ برای دستگاه بیسیم جدید خود که مبتنیبر ارتباط از طریق ایمیل بود، از شرکتی به نام Lexicon Branding کمک گرفت. در نهایت مسوولان RIM به این نتیجه رسیدند که واژه ایمیل را که براساس تحقیقات فشار خون کاربران را افزایش میدهد، از ذهنشان دور کنند.
در عوض آنها به فکر انتخاب نامی افتادند که علاوهبر القای حس شادی به کاربران، احساس آرامش را هم به آنها بدهد. کلیدهای کوچک و کنار هم این دستگاه در نظر کارشناسانLexicon Branding به صورت خوشهای از دانهها تصویر میشد.
با این اوصاف توجه این کارشناسان به نامهایی مانند توتفرنگی، خربزه و میوهها و سبزیجات مختلف دیگر جلب شد تا در نهایت «تمشک سیاه» نام انتخابی آنها شود که علاوهبر زیبایی، یادآور رنگ مشکی بدنه این دستگاه باشد.
▪ Fire Fox: افسونی برای بار دوم
انتخاب نامی مناسب برای مرورگر متن باز شرکت Mozilla که با ماهیت آن هم سازگار باشد، کار مشکلی بود.
با این همه اولین نسخه مرورگر این شرکت با نام «Firebird» روانه بازار شد. با این حال وقتی قرار شد نسخه بعدی این مرورگر به بازار معرفی شود، مسوولان Mozilla تصمیم گرفتند که به جای یک نام تکراری نام دیگری را برای محصول جدید خود انتخاب کنند. به این ترتیب Fire Fox به عنوان نام جدید مرورگر متن باز شرکت Mozilla انتخاب شد که به عقیده کارشناسان این شرکت علاوهبر تلفظ زیبا، کاملا منحصربهفرد و به خاطر ماندنی است.
▪ Twitter: در یک لحظه با ۱۴۰کاراکتر با دوستان دیجیتال خود مرتبط شوید
وقتی نرمافزار ساده و تحتوب که «جک دورسی» در سال ۲۰۰۶ طراحی کرده بود محبوب و محبوبتر شد، نوبت به انتخاب یک نام مناسب برای آن رسید.
این کار به عهده فردی به نام «بیز استون» گذاشته شد. این وبسایت استون را به یاد راه برقراری ارتباط پرندگان با هم از طریق جیک کردن انداخت؛ یک راه کوتاه اما مفهومی برای برقراری ارتباط با دیگران.
به عقیده استون همه کاربران این وبسایت در واقع از همین راه جیکجیکی برای ارتباط با یکدیگر استفاده میکردند. به این ترتیب اولین چیزی که به ذهن او متبادر شد «twttr» بود که صدایی شبیه به جیکجیک داشت. بعد از آن صداهای دیگری به این واژه اضافه شد تا «twitter» شکل بگیرد و در نهایت به یک تریبون آزاد برای چهلوچهارمین رییسجمهور آمریکا تبدیل شود.
▪ Windows7: تا شماره ۷ بشمار
معرفی جدیدترین نسخه سیستمعامل مشهور شرکت Microsoft، دغدغه نامگذاری آن را برای مدیران این شرکت به همراه آورد. این در حالی بود که بعد از نامگذاری نسخه قبلی با نام Vista، بسیاری از افراد اعلام کردند که نامهایی مانند windows xp یا ۹۵ را بیشتر ترجیح میدهند. بنابراین کار انتخاب اسم راحتتر شد.
در واقع این هفتمین نسخه از سیستمعامل windows بود که عرضه میشد و به همین دلیل windows ۷ بهترین انتخاب بود. از طرفی عدد هفت هم معمولا نشاندهنده شانس و موفقیت است که این موضوع هم از نظر مسوولان Microsoft به دور نماند.
▪ Think pad: سادگی برنده است
خط تولید نوتبوکهای پرطرفدار این نام در سال ۱۹۹۲ راهاندازی شد تا مفهوم جدیدی از شناخت و درک را پیش روی کاربران خود قرار دهد. همزمان مسوولان IBM به فکر انتخاب نامی مناسب برای این کامپیوترها افتادند؛ نامی مانند Think pad.
مشکل اما این بود که نام اغلب محصولات این شرکت یک شماره و عدد را در خود داشتند.
با این حال IBMها این جرات را به خرج دادند تا امروز Think padها برای تمام کاربران دنیا شناخته شده باشند.
▪ ANDROID: سری و مرموز، اما نه چندان هیجانانگیز
داستان این نام در واقع به سال ۲۰۰۵ برمیگردد که یک شرکت، نرمافزاری با این نام را خرید که در پوششی مرموز برای تولید نرمافزار برای گوشیهای موبایل فعالیت کند. این موضوع در نهایت به عرضه اولین موبایل مبتنی بر این نرمافزار با نام G۱ در روز ۲۲ ماه اکتبر سال ۲۰۰۸ منتهی شد.
▪ WIKIPEDIA: درست همان چیزی که معنی میدهد
WIKIPEDIA در واقع نام چند گونهای از تکنولوژی WIKI برای ایجاد وب سایتهای گروهی است.
ایـن نـــام همچنیـــن از واژه ENCYCLOPEDIA به معنی دایرهالمعارف هم مشتق شده است.
WIKIPEDIA این روزها به قدری مشهور شده است که گاهی کودکان یاحتی بزرگترها به اشتباه آن را برای کتابهای مرجع یا در دایرهالمعارفها به کار میبرند.
▪ MAC OS X: شبیه به گربهسانان
سیستم عامل پرطرفدار شرکت APPLE در حقیقت نشانه عدد ۱۰ رومی است. هر چه باشد این محصول دهمین نسخه از سیستم عامل این شرکت است. از طرفی بسیاری X را شبیه به کدنامهایی برای گربههای بزرگ مانند یوزپلنگ (CHEETAH)، شیرکوهی (PUMA)، پلنگ (PANTHER) و یا ببر (TIGER) میدانند.
▪ RED HAT LINUX: نامی غنیشده از معنا
این نام یادآور رنگ قرمز است که در تاریخ غرب نشانه آزادگی و جنگ با دشمنان است.
از طرفی «مارک اوینگ» موسس این شرکت همیشه در زمان تحصیل خود کلاه قرمز رنگ پدربزرگش را به سرمیگذاشت و به این دلیل در میان متخصصان تکنولوژی شهرت داشت. با این اوصاف «اوینگ» پروژههای نرمافزاریاش را با نامهایRED HAT ۱، RED HAT ۲ و.... نامگذاری کرد.
منبع :
ندا لهردی ؛ پایگاه اطلاعرسانی

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه ششم خرداد ۱۳۹۰
|

میسون گافنی
ترجمه و تلخیص: پویا جبل عاملی
منبع: اکونومیک ژورنال واچ
بحران سال 2008 میلادی همه ما را متعجب کرد.این بحران نشان داد که اعتماد اقتصادی توهم بوده واین موضوع موجب بیثباتی اقتصاد شد.
این وضعیت موجب شد تا اقتصاددانان از خود بپرسند که چه چیز باعث شد تا اقتصادداناناین گونه در بیاطلاعی غرق شوند.این خیلی طبیعی بود که برخی از خود بپرسند: چه کسی توانست بحران سال 2008 را بهتر پیشبینی کند؟
چندین اقتصاددان وجود دارند که در مورد مشکلات عمیق و ریشهای هشدار دادند و در عین حال مشکل را در یک افق زمانی پیشبینی کردند. بسیاری ازاین افراد به خاطر پیشبینیهایشان مورد توجه قرار گرفتند و من نمیخواهم چیزی از این توجه به آنها کم کنم. من تنها میخواهم بر پیشبینی یک اقتصاددان تاکید کنم که زودتر از همهاین پیشبینی دقیق را انجام داد. دانش زیادی پشتاین پیشبینی خیره کننده وجود دارد که من میخواهم این دانش و معرفت را به رخ کشم. این پیشبینی توسط دوست قدیمی من فرد فولدواری انجام شد، کسی که همکار سردبیر همین نشریه، Econ Journal Watch نیز هست. در سال 1997، فولدواری مقالهای تحت عنوان «ادوار تجاری: تلفیقی جورجیستی- اتریشی» در مجله American Journal of Economics and Sociology به چاپ رساند. فولدواری میگوید که افزایش و توسعه پول و اعتبار موجب سرمایهگذاری ساختگی در کالاهای سرمایهای با مرتبه بالاتر میشود واین موجب چرخههای بورس بازی در زمین و مستغلات میشود. وی بهویژه قیمت زمین و مستغلات را به عنوان شاخصی برای رونق ناپایدار و در نتیجه رکود محتملالوقوع میگیرد. وی این طرز تلقی خود را در روی مطالعات تاریخیایالات متحده انجام میدهد و از نظرات هومر هویت (1933) که مبتنی بر ادوار قیمتی مستغلات است، استفاده میکند.
این آخرین جملهای است که فولدواری (1997) مینویسد: «دورههای 18 ساله در ایالات متحده و ادوار مشابه آن در کشورهای دیگر به نظریه ادوار جورجیستی- اتریشی، قدرت پیشبینی کردن میدهد. بزرگترین رکود و بحران 18 سال بعد از رکود سال 1990 یعنی در حدود سال 2008 رخ میدهد، البته اگر مزاحمتهایی چون جنگ جهانی رخ ندهد. تلفیق جورجیستی – اتریشی،این راه تحقیقاتی را باز میکند که میتواند ادوار تاریخی را با جزییات آزمون کند. البته کارهای بیشتری بر روی مطالعات کاربردی لازم است تا ارتباط عرضه پول، بازارهای مستغلات و ادوار تجاری آشکارتر شود، اما بر مبنای شواهدی که اکنون موجود است، بخش جورجیستی این تلفیق بر آمده از بینش هنری جورج است که اولین نظریهها در مورد ادوار تجاری را ارائه داد، تئوری که توسط وقایع تاریخی بعدی تایید شد و تشریحی مهم و مرتبط را در مورد رونقها و رکودها ارائه داد (فولدواری 1997، 538).»
پیشبینی فولدواری در سال 1997 از یک رکود بزرگ در سال 2008 محقق شد، پیشبینی که نه برآمده از یک حدس بود و نه مشتی بود از خروارها پیشبینی. دکتر فولدواری یک نویسنده مجله نبود، بلكه یک اقتصاددان آکادمیک حرفهای بود. بعد از پیشبینی سال 1997، فولدواری باز هم دادههای آماری را در سالهای بعد پیگیری کرد و آمار بر صحت پیشبینی اولیه گواهی میدادند، از همین رو وی در مقالات عمومی بر این پیشبینی تاکید کرد، اما مهمتریناین نوشتهها، جزوهای بود که وی در بهار سال 2007 پیش از شروع بحران تحت عنوان «رکود بزرگ سال 2008» به چاپ رساند. فولدواری به عنوان کسی قلمداد میشود که بحران سال 2008 را به خوبی پیشبینی کرد.
تازه فراموش نکنیم که یک تاخیر دوساله برای پروسه بررسی و چاپ مقاله علمیسال 1997 وجود دارد و ویاین مقاله را در سال 1995 نوشته است، یعنی وی 13 سال قبل از بحران آن را پیشبینی کرد. تمایز دیگر پیشبینی فولدواری نسبت به دیگر پیشبینیها این است که پیشبینیاش در یک مجله معتبر علمیبا داوری علمی چاپ شده است. در واقع مجله American Journal of Economics and Sociology در سال 1941 تاسیس شد و برای مدت طولانی دارای ایندکس علوم اجتماعی است.
وقتی بحران در سال 2008 آغاز شد، علم اقتصاد زیر فشار قرار گرفت، اما تنها یک ژورنال علمیآن هم در سال 1997 توانسته بود این بحران را پیشبینی کند. من در این جا سعی میکنم تا ابعاد این پیشبینی قابل تقدیری را که کم مورد توجه قرار گرفت، به طور خلاصه روشن کنم. من امیدوارم که آگاهی از پیشبینی فولدواری بتواند پیشبینی وی و یکتایی زمین را در متن تحلیل اقتصاددانان قرار دهد. زمین تنها منبعی است که قابلیت انتقال ندارد و البته نمیتواند خلق، نابود یا پنهان شود و بسیار نادر است که در زمان کنونی زمینی کشف شود. برای درک بیشتر نظرات فولدواری، جزوه «رکود بزرگ سال 2008» را ورق میزنیم:«دوعامل برای ایجاد ادوار تجاری وجود دارد. یکی عامل مالی و دیگر عامل حقیقی. عامل مالی با افزایش و رشد پول و اعتبار توسط سیستم بانکی ایجاد میشود. توسعه پولی موجب کاهش نرخهای بهره میشود و همین باعث میشود تا بانکها بتوانند پول بیشتری را قرض دهند. نرخهای بهره پایین باعث افزایش سرمایهگذاری و خرید در مستغلات میشود. عامل حقیقی ادوار تجاری خود را اینجا نشان میدهد که با افزایش سرمایهگذاری، سازهها و بورس بازی مستغلات افزایش مییابد. در نقطه اوج رونق اقتصادی، قیمت مستغلات بالاست و نرخهای بهره نیز برگشته و در حال افزایش است.این موجب افزایش هزینهها شده و باعث کاهش ساختوساز و خرید میشود و در نتیجه رشد اقتصادی کاهش مییابد. تداوم روند نزولی موجب توقف توسعه پولی شده، سرمایهگذاری و تقاضا برای کالاها را کاهش میدهد و تمام اقتصاد دچار رکود میشود و سپس میتواند به بحران و رکود بزرگ ختم شود.
اقتصاد ایالات متحده، حاکی از چرخههای تجاری حدودا 18 ساله در مستغلات است. تنها دو استثنا برایاین دورههای 18 ساله وجود داشته است. یکی پس از رونق دهه 1920 که باید رونق بعدی در دهه 1940 رخ میداد، اما به دلیل جنگ جهانی دوم که میلیونهای آمریکایی خارج از کشور بودند و بیشتر حجم اقتصاد به جنگ اختصاص داده شده بود، این امر رخ نداد. از همین رو چون رونق مستغلات رخ نداد، پس از جنگ نیز رکودی به وقوع نپیوست، اما رونق باز از دهه 1950 آغاز شد.
استثنای دیگر در دهه 1970 رخ داد، زمانی که هم تورم بالا بود هم بیکاری. بهای کالاهایی چون طلا، نقره، جواهرات و زمین نیز به طور ذاتی بالا بود و افزایشی تا زمانی که فدرال رزرو تصمیم گرفت روند افزایشی عرضه پول را متوقف کند و همین امر موجب نزول چشمگیر قیمت در دهه 1980 شد.»
فولدواری در جای دیگر میگوید: «همچنان که برای اولین بار اقتصاددان آمریکایی هنری جورج نشان داد، متعاقب بهبود اقتصادی از وضعیت رکودی، ابتدا کاهشی در مستغلات خالی وجود دارد و وقتی مستغلات خالی کم شد، قیمت زمین افزایش مییابد و بعد بورسبازان شروع به خرید مستغلات میکنند، زیرا انتظار دارند بهای مسکن و اجاره خانه همچنان افزایش یابد. وقتی بهای مستغلات افزایش مییابد این تنها به خاطر افزایش قیمت زمین است نه ارزش ساخت. ارزش زمین افزایش مییابد؛ زیرا عرضه آن ثابت است و تقاضا افزایشی است، اما عامل اصلی افزایش قیمت مسکن به دلیل یارانه ضمنی و پنهان بزرگی است که نصیب مالکان زمین میشود.
خدمات عمومی که با رشد اقتصادی، افزایش مییابد باعث میشود تا ارزش زمین بیشتر شود در حالی که مالیات املاک تنها بخش کوچکی ازاین ارزش اضافی را باز میگرداند و بنابراین کالاهای عمومیموجب افزایش قیمت زمین و اجاره خانه میشود. در نتیجه بخش قابل توجهی از ثروت حاصل شده از رشد اقتصادی در قیمت زمین خود را نشان میدهد. فرد هریسون (2005) به این فرآیند «قانون جذب» میگوید که هسته اصلی در نظریه زمین هنری جورج (1987) است.
این مزیت مالیاتی موجب جذابیت هر چه بیشتر مستغلات میشود، اما این منافع کمتر نصیب خریدار تازه میشود؛ زیرا وی تمام این افزایش قیمت زمین را میپردازد. در واقع خریدار تازه زمانی میتواند از داشتن خانه عایدی کسب کند که بهای زمین رشدی بالاتر از داراییهای دیگر داشته باشد.
اما آنچه نقش زمین را در اقتصاد بالا میبرد این است که سیستم مالی متکی به ضمانتهایی است که وابسته به زمین است، اما این ضمانت وقتیایمن است که قیمتهای زمین همین طور افزایشی باشد. وقتی اقتصاد رشد دارد قیمت زمین افزایش مییابد و مالکان سود زیادی میبرند. تقاضای بورس بازی نیز موجب افزایش سریع قیمت مستغلات میشود.
بااین وجود اقتصاد همواره شاهد افزایش قیمتها نخواهد بود. در واقع اگرچه به نظر میرسد زمین یک ضمانت سفت و قابل اعتباری باشد؛ اما این توهم است. پس از آنکه نسبت قیمت زمین به اجاره به خاطر بورس بازی افزایش یافت، این قیمت باید به نسبتهای تاریخی خود بازگردد، زیرا سر انجام قیمت زمین وابسته به اجارهای است که میتوان از آن گرفت. از این جا است که چون کل سیستم وابسته به زمین و قیمت آن است، اقتصاد دچار رکود میشود.»
اینها همه بحثهایی است که فولدواری پیش ازایجاد بحران میکند و با تلفیق تفکر اتریشی و اندیشه هنری جورج بر رکود سال 2008 تاکید میکند. البته بایداین نکته را اضافه کنم که نظرات دیگری نیز نزدیک به نظرات فولدواری در دهه 1990 ابراز شده که بهترینش نظرات فرد هریسون است.
به هر حال هدف من از این مقاله آن بود تا فرد دیگری را به جامعه علمی و مردم معرفی کنم و البته این احتمال را افزایش دهم تا اقتصاددانانی که به تجربه ثابت شده که پیشبینیهایشان درست است، در آینده مورد توجه قرار گیرند.
ماخذ:دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه ششم خرداد ۱۳۹۰
|
حمید زمانزاده
1. مقدمه
میزان توليد ناخالص داخلي، درآمد سرانه و نرخ رشد اقتصادی، از مهمترین شاخصهاي عملکردی اقتصاد كلان است.
در حالی که میزان تولید و درآمد سرانه، بیانگر میزان متوسط رفاه اقتصادی افراد جامعه است، نرخ رشد اقتصادی، سرعت افزایش یا کاهش تولید ناخالص داخلی و به تبع آن سرعت بهبود یا کاهش سطح رفاه و برخورداری مردم را نشان میدهد. به علاوه شاخصهایي چون بیکاری و فقر نیز عموما تحت تاثیر تولید و رشد اقتصادی قرار دارند، به نحوی که رشد اقتصادی بالاتر، در بلندمدت به کاهش نرخ بیکاری و سطح فقر میانجامد. با عنایت به اهمیت میزان تولید و رشد اقتصادی در هر جامعه، دستیابی به تولید بیشتر و نرخ رشد بالاتر، همواره دغدغه دولتها و ملتها بوده است. در مقاله حاضر از یک سو به بررسی عملکرد اقتصاد ایران در تولید و رشد اقتصادی در پنج دهه اخیر پرداخته و از سوی دیگر عوامل موثر بر تولید و رشد اقتصادی را مورد تحلیل و بررسی قرار خواهیم داد.
2. عملکرد تولید و نرخ رشد اقتصاد ایران در پنج دهه اخیر
ادامه مطلب

نوشته شده توسط سپهر برادران در جمعه ششم خرداد ۱۳۹۰
|
روز بزرگی برای شما فرا رسیده است و به سمت مدیریت منصوب شده اید. فرقی نمی کند که اولین تجربه مدیریتی شما باشد یا اینکه سابقه مدیریتی داشته باشید. ۳۰ روز اول بسیار مهم است چرا که برداشت هایی که از شما خواهد شد و برداشت هایی که شما از شغل و محیط و مسوولیت های جدید خواهید داشت عمدتاً براساس تجربیات ۳۰ روز اول خواهند بود.
نظر کارکنانتان نسبت به شما چه خواهد بود؟
ـ آیا از نظر آنها شما مدیر قابل اعتمادی هستید؟
ـ آیا شما فردی با کارایی فوق العاده بالا خواهید بود؟
ـ نظر رئیس تان راجع به شما چه خواهد بود؟
در این مقاله راهکارهایی برای موفقیت شما در این ۳۰ روز ارائه شده است.
قبل از اینکه شروع به کار کنید
۱) یک نسخه کپی از شرح وظایف خودتان و کارکنان جدیدتان تهیه و مطالعه کنید.
۲) شماره تلفن مدیر قبلی را بگیرید و در مورد نقاط ضعف و قوت تیم و سازمانتان صحبت کنید.
۳) از هر کجا که می توانید اطلاعاتی در مورد اهداف، رقبا و ارزش های سازمان به دست آورید.
۴) یک دفترچه یادداشت مخصوص تهیه کنید. پس از شروع کار باید مشاهدات خود را هر روز (حداقل روزی دو، سه پاراگراف) به مدت ۳۰ روز یادداشت کنید. می توانید در کامپیوتر خود هم فایلی برای این منظور در نظر گرفته و مطالب را تایپ و ذخیره کنید.
● در ۷۲ ساعت اول
۱) قرار ملاقاتی با رئیس جدیدتان بگذارید. از او بپرسید انتظاراتش از شما و تیم تان چیست. از او بخواهید دو یا سه هدفی را که با دستیابی به آنها در سازمان متمایز خواهید شد، بگوید.
۲) در بخش خود قدم بزنید و با تک تک کارکنانتان به معارفه و گفت وگوهای دوستانه بپردازد. به آنها بگویید علاقه مندید نظرشان را در مورد وضعیت کارها بدانید و اینکه می خواهید ظرف دو هفته آینده یک جلسه خصوصی با آنها داشته باشید.
۳) روابط خوبی با مدیران بخش های دیگر به ویژه مدیر منابع انسانی برقرار کنید. به آنها بگویید برایتان مهم است که نظرشان را در مورد کارهایی که می توان برای بهبود بخش خود انجام داده تا برای کل سازمان مفیدتر باشید، بدانید.
۴) از مدیران همکار خود بپرسید که در کدام جلسات لازم است شرکت کنید. سپس تاریخ ها را در سررسید خود یادداشت کنید. از آنها بخواهید شما را به همکاران دیگر معرفی کنند. سعی کنید هر روز با تعداد بیشتری از کارکنان آشنا شوید. اسم تک تک اعضای تیم تان را حفظ کنید.
● در هفته اول
۱) روند اجرایی امور در بخش خود را به دقت تحت نظر گرفته و یاد بگیرید چگونه این کارها انجام می شود. هر سوالی دارید، بپرسید.
۲) گفت وگوهای غیررسمی خود را با کارکنانتان در مورد راه های افزایش کارایی بخش ادامه دهید. با استفاده از اطلاعات کسب شده فهرستی از نقاط قوت و ضعف تهیه کنید
.
۳) گاهی به بخش منابع انسانی بروید و پرونده پرسنلی افراد تیم تان را مطالعه کنید تا با عملکرد آنها در گذشته بیشتر آشنا شوید.
۴) جلسات اختصاصی را با تک تک پرسنل شروع کنید و سوالات اساسی زیر را از آنها بپرسید:
ـچه کارهایی در این بخش به صورت خوب و قابل قبول انجام می شود؟
ـ چه کارهایی در این بخش به صورت قابل قبول انجام نمی شود؟
ـ اهداف شخصی و برنامه آینده کاری شما چیست؟
ـ در طول جلسات سعی کنید حتماً ۹۰ درصد از زمان جلسه را فقط شنونده باشید.
۵) فهرستی از مسائلی که برایتان مبهم مانده را تهیه کنید تا در آینده پاسخ آنها را بیابید.
● در هفته دوم
۱) تا پایان این هفته باید جلسات اختصاصی با کلیه کارکنان تیم تان را تمام کرده و پاسخ سوال های ذیل را بدانید:
ـ از نظر کارکنان نقطه قوت بخش شما چیست؟
ـ از نظر کارکنان چه فرآیندهایی نیاز به کار بیشتری دارند؟
ـ از نظر خودتان کدامیک از افراد تیم تان نیاز به کمک دارد تا وظایف خود را بهتر انجام دهد؟
ـ آیا اطلاعاتی که از کارکنانتان به شما رسیده با اطلاعاتی که از مدیران سایر بخش ها و همچنین رئیس تان کسب کرده اید،مطابقت دارند؟
۲) با استفاده از اطلاعاتی که کسب کرده اید، فهرست برنامه پروژه های کوتاه مدت اولویت بندی شده برای شش ماه پیش رو را تهیه کنید. قرار ملاقاتی با رئیس تان بگذارید و نظرش را درباره فهرست بپرسید.
۳) اولین جلسه گروهی با کل اعضای تیمتان را برگزار کنید. در این جلسه موارد ذیل مطرح شود:
ـ از اعضای تیم به خاطر ایده هایشان تشکر کنید.
ـخلاصه ای از اطلاعات جمع آوری شده و همچنین برنامه هایی که براساس این اطلاعات تهیه شده را به اطلاع جمع برسانید.
ـ توقعات خودتان را از جمع به صورت کاملاً واضح بیان کنید. (برای مثال اگر در جلسات اختصاصی با تک تک اعضا شنیده اید که یکی از نقاط ضعف تیم این است که اعضا در جلسات گاهی بدون دلیل غیبت یا تاخیر دارند، می توانید همین مساله را مطرح کنید و از جمع بخواهید از این به بعد در کلیه جلسات گروهی حضور منظم داشته باشند.)
● تا پایان هفته سوم
۱) زمان آن فرارسیده که برنامه پروژه های کوتاه مدت اولویت بندی شده برای شش ماه اول (که مورد قبول کارکنان و همچنین رئیسان است) به مرحله اجرا درآید.
۲) در این هفته باید راه حلی که برای یکی از مشکلات اصلی پیدا کرده اید را با رئیس تان مطرح کنید
.
۳) نظرتان درباره عملکرد کارکنانتان را به صورت بازخورد مثبت برایشان بیان کنید. حداقل با سه نفر از کارکنانتان در این هفته صحبت کنید و به آنها بگویید چه کارهایی را خیلی خوب انجام می دهند.
۴) اگر متوجه شده اید که چند نفر از کارکنانتان بالقوه توان بالایی برای انجام پروژه های جدید و ابتکاری دارند و حتماً با آنها صحبت کنید و براساس تجربیات گذشته خودتان و البته با مشارکت کارکنان پروژه هایی را که مدنظر دارید،تعریف کنید.
۵) به ارتباطات درون گروهی بپردازید. سعی کنید شناخت بیشتری از اعضای تیم تان پیدا کنید.
۶) مفهوم اثربخشی را برای اعضای تیم تان شرح دهید. به آنها بگویید فقط کارایی بالا کافی نیست بلکه باید نتیجه عملکرد بخش شما برای کل سازمان مفید باشد.
● هفته آخر
۱) در پایان روز سی ام از کارکنانتان، مدیران سایر بخش ها و همینطور رئیس تان بپرسید نظرشان راجع به عملکرد شما چگونه است.
۲) فهرستی از دستاوردهای تیم تان در طول یک ماه گذشته (ریز و درشت) تهیه کنید و به همکارانتان نشان دهید.
۳) به فهرست مسائلی که برایتان مبهم بود مراجعه کنید. (این فهرست را در هفته اول تهیه کرده بودید) آیا هنوز هم برایتان مبهم هستند؟ اکنون می توانید با دید بازتری به آ نها فکر کنید.
۴) یک روز هفته را برای برگزاری جلسات هفتگی داخلی تعیین کنید. در این جلسات ضمن قرار گرفتن در جزئیات امور می توانید پیشرفت پروژه ها را ارزیابی کنید.
۵) اهداف سالانه را برای خودتان و تیم تان تعیین کنید. این کار را حتماً انجام دهید حتی اگر چنین چیزی در سازمان رسم نباشد.
۶) پروژه های فنی میان مدت برای ۹۰ روز آ ینده را در راستای اهداف سالانه تنظیم کنید
.
۷) تبریک می گوییم. شما ۳۰ روز اول را با موفقیت پشت سر گذاشته اید.
منبع : روزنامه سرمایه

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه پنجم خرداد ۱۳۹۰
|
|
رهام وزيري بانكها امروزه به محور اصلي توسعه اقتصادي و مبادلات تجاري در جهان تبديل شدهاند. به گونهاي كه بدون بانكهاي كارآمد و روزآمد عملا رسيدن به شكوفايي اقتصادي غيرممكن است.
بانك به عنوان يك زيرساخت اقتصادي غيرقابل انكار مطرح است و در اين شرايط است كه بانكها خود نيز در رقابتي پايانناپذير، ناگزير از گسترش شيوههاي نوين بانكداري هستند. در اين ميان چهار بانك آمريكايي سيتيگروپ، بانك آمريكا، گلدمن ساكس و مريل لينچ به دليل استفاده از شيوههاي بانكداري و جلب مشتري توانستهاند خود را به عنوان بزرگترين بانكهاي تجاري جهان مطرح كنند.
سيتيگروپ
موسسه مالي و اعتباري سيتيگروپ كه بانك آن با نام تجاري «سيتي» در جهان فعاليت ميكند بزرگترين بانك تجاري جهان است. سيتيگروپ مجموعهاي از خدمات مالي و بانكي را ارائه ميكند كه مهمترين آنها مديريت سرمايه در بازارهاي مالي جهاني، اعطاي وامهاي اعتباري، فعاليتهاي سرمايهگذاري و پرداخت وامهاي نرمال است. پرداخت وامهاي اعتباري يكي از اصليترين شاخههاي فعاليت سيتيگروپ است. وامهاي اعتباري به وامهايي گفته ميشود كه با نرخ بهره بالاتر به افرادي كه از اعتبار بانكي كمتري برخوردار هستند پرداخت ميشود. سيتيگروپ در سال 1812 ميلادي در نيويورك بنيان نهاده شد و هماكنون نيز دفتر مركزي آن در همين شهر قرار دارد. ارزش داراييهاي اين بانك تا سپتامبر 2007 مبلغ 2تريليون و 400ميليارد دلار گزارش شده است. مجموع درآمد اين شركت از محل فعاليتهاي بانكي 146ميليارد و 700ميليون دلار بوده است كه مبلغ 21ميليارد و 538ميليون دلار آن را سود خالص تشكيل ميدهد. سيتيگروپ در حال حاضر نزديك به 332هزار كارمند در سراسر جهان دارد. براساس آخرين گزارش هياتمديره سيتيگروپ اين بانك هماكنون بيش از 200ميليون شماره حساب فعال به نام مشتريان خود در يكصد كشور جهان دارد. جالب آنكه اعراب سهامداران اصلي اين بانك هستند. اصليترين سهامدار سيتيگروپ دولت ابوظبي است كه با پرداخت 5/7ميليارد دلار 9/4درصد از سهام اين شركت را يكجا خريداري كرد. سهامدار دوم سيتيگروپ نيز وليدابن طلال، شاهزاده عربستان سعودي است كه 6/3درصد از سيتيگروپ را در اختيار دارد. ويكرام پنديت، اقتصاددان آمريكايي هماكنون مديرعامل سيتيگروپ است. او پس از آن به اين سمت رسيد كه چارلز پرينس، مديرعامل سابق سيتيگروپ به دنبال زيان مالي از پست خود استعفا كرد. به دنبال افزايش بحران وامهاي اعتباري در پي ركود بخش مسكن در ايالات متحده سيتيگروپ در 9ماه ابتداي امسال 11ميليارد دلار زيان ديد. به اعتقاد هياتمديره عملكرد ضعيف مديرعامل در پرداخت وامهاي اعتباري بدون بازارسنجي موجب به وجود آمدن اين زيان شده است. سيتيگروپ از پيشگامان بانكداري الكترونيك و بزرگترين ارائهدهنده خدمات كارت اعتباري در ايالات متحده است. سيتيگروپ نخستين بانك تجاري جهان است كه پرداخت و انتقال وجه از هر حسابي به حسابي ديگر را آغاز كرد. اين انتقال شامل انتقال پول از حسابي در يك بانك به حسابي در بانك ثالث نيز ميشود. اين خدمت بانكي در زمان خود يك انقلاب در ارائه خدمات بانكي به حساب ميآمد. پيش از اين برخي بانكهاي تجاري اين روش را به صورت محدود به كار ميبردند، اما سيتيگروپ اين خدمت را در اختيار عموم مردم قرار داد.
بانك آمريكا
بانك آمريكا دومين بانك تجاري جهاني پس از سيتيگروپ است. برخلاف سيتيگروپ و ديگر موسسات مالي آمريكا، بانك آمريكا تنها به ارائه خدمات بانكي و پرداخت وام ميپردازد و وارد فعاليتهاي ديگر از قبيل سرمايهگذاري و مديريت سرمايه براي مشتريان خود نشده است. از اين رو برخي فهرستها بانك آمريكا را به دليل تمركز بر بانكداري، بزرگترين بانك تجاري جهان ميشناسند. بانك آمريكا در سال 1874 ميلادي در شهر شارلوت تاون ايالات متحده تاسيس شد. بانك آمريكا بزرگترين ارائه دهنده خدمات كارتهاي اعتباري در جهان به حساب ميآيد و از اين رو ميتوان آن را پرچمدار بانكداري الكترونيك در جهان نام گذاشت. «آمريكارد» اولين كارت اعتباري بانكي با شكل و شمايل امروزي آن بود. اين كارت اعتباري در سال 1977ميلادي تغيير نام پيدا كرد و امروزه ما آن را آن را با نام معتبر «ويزا كارت» ميشناسيم. اين كارت اعتباري تقريبا در تمامي كشورهايي كه از سيستم بانكي مدرن و متصل به شبكه جهاني بانكداري برخوردار هستند فعال است. اصليترين فعاليت بانك آمريكا پرداخت وام و قراردادهاي مشاركتي در بخش مسكن است. شركتهاي ساختماني و صاحبان صنايع كوچك اصليترين مشتريان بانك آمريكا را تشكيل ميدهند كه اغلب با قراردادهاي مشاركتي با بانك آمريكا مربوط شدهاند. ارائه خدمات مالي بينالمللي به تجار و بازرگانان يكي ديگر از شاخههاي اصلي فعاليت بانك آمريكا است. ارزش دارايي اين بانك تا پايان سال 2006 ميلادي 571ميليارد و 732ميليون دلار گزارش شده است. بر اساس اوراق قانوني بانك آمريكا مجموع درآمد اين بانك در سال 2006 ميلادي 117ميليارد و يكصد ميليون دلار بوده است كه از اين مبلغ 21ميليارد و 130ميليون دلار آن را سود خالص شركت تشكيل ميدهد. بانك آمريكا 203هزار و 425كارمند دارد كه در 82 كشور جهان مشغول ارائه خدمات به مشتريان هستند. كنتديلوييز مديرعامل و رييس بانك آمريكا است. مجله نبكر در يكي از شمارههاي خود عملكرد اين مدير را در ماجراي بحران وامهاي اعتباري ستايش كرد. هوشياري اين مدير باعث شد تا بانك آمريكا به ورطه اين بحران در نيفتد، هر چند بانك آمريكا نيز از زيان دور نمانده است. ادغام ويزاكارت با مستر كارت و تشكيل بزرگترين شبكه كارتهاي اعتباري در جهان از برنامههايي اصلي بانك آمريكا است كه از سوي مديران آن پيگيري ميشود. در حقيقت با اين ادغام شبكه كارتهاي اعتباري اروپا و ايالات متحده به صورت يكپارچه در خواهند آمد. بانك آمريكا در حال حاضر بخشي از سهام مستر كارت را در اختيار دارد.
گلدمن ساكس
موسسه مالي و اعتباري گلدمن ساكس سومين بانك بزرگ ايالات متحده به حساب ميآيد. همچنين اين بانك بزرگترين بانك سرمايهگذاري در جهان است. تقريبا عمده فعاليت اين بانك به سرمايهگذاري در بازار سهام اختصاص دارد. در دنياي بانكداري معروف است كه كارمندان گلدمن ساكس خواب ندارند. صبح در والاستريت، ظهر در يورونكست و شبها سرمايه اين بانك در بورس توكيو به جريان ميافتد. اين بانك سرمايهگذاري مديريت و ارائه مشاوره به سرمايه بسياري از كمپانيهاي بزرگ جهان را بر عهده دارد. همچنين سرمايه بسياري از دولتها نيز در اختيار اين شركت است و آن را در بازارهاي مالي به جريان مياندازد. بانك گلدمن ساكس در سال 1869 در نيويورك تاسيس شد. مجموعهاي از مجربترين اقتصاددانها و مديران ريسك در اين شركت مشغول به فعاليت هستند تا ريسك سرمايهگذاريها را به كمترين ميزان برسانند. در جريان بحران وامهاي اعتباري كه امسال بازار وامهاي مسكن و همچنين بازار سهام را فرا گرفته است تنها بانكي كه توانست خود را از اين بحران دور نگاه دارد گلدمن ساكس بود. از اين رو مجله فورچون در فهرست برترين مديران اقتصادي سال 2007 از لويد بلنكفين مديرعامل اين گروه بانكي به عنوان برترين مدير بانكي جهان ياد كرد. علاوه بر فعاليتهاي بانكي ارائه خدمات بيمهاي يكي ديگر از فعاليتهاي گلدمن ساكس است. ارائه خدمات بيمه اتكايي در ايالات متحده از فعاليتهاي عمده گلدمن ساكس در بخش بيمه است. گلدمن ساكس از قديم الايام روابط نزديكي با دولت فدرال داشته است. هنري پاولسون وزير خزانهداري كنوني ايالات متحده پيش از اختيار گرفتن اين پست، مديرعامل گلدمن ساكس بود. بر اساس اسناد رسمي مجموع درآمد گلدمن ساكس در سال مالي گذشته 46ميليارد دلار بوده است. از اين مبلغ، 11ميليارد و 400ميليون دلار سود خالص شركت را تشكيل ميدهد. گلدمن ساكس 34هزار و 809كارمند دارد كه در شعب اين بانك در سراسر جهان مشغول به فعاليت هستند. يكي از فعاليتهاي جانبي گلدمن ساكس ارائه خدمات مشاورهاي در زمينه ادغام شركتها است. همچنين اين بانك مشاور سرمايهگذاري بانك جهاني نيز به حساب ميآيد.
ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان |
| |
|
|
| |
|
|
|

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه پنجم خرداد ۱۳۹۰
|
فیونا سرنیاسکا
مترجم: پریسا حبیبی
وقتی پسرم یک سال بیشتر نداشت، یک اسباب بازی داشت که از تعدادی تکههای متفاوت تشکیل شده بود و باید آنها را مرتب میکرد. من با دقت زیاد شروع کردم تا به اوچگونگی تشخیص هریک از شکلها را یاد دهم.
بعد ازاینکه چند باراین کار را تکرار کردم، تکههای بازی را به او دادم . او تکههای بازی را از من گرفت و در همان لحظه در جعبه را برداشت و همه آن تکهها را درون جعبه ریخت وطوری نگاه کرد که انگار میخواست به من بگوید: اگر میخواهی این تکهها را درجعبه بریزی، چرا همه تکهها را برداشتی و آنقدر تلاش کردی آنها را در جای مشخص قرار دهی؟
درانتخاب یک شرکت مشاوره مدیریت نیز ممکن است، شما وسوسه شوید و مانند فرزند من عمل کنید. یعنی شما هم در جعبه را برداشته و گروهی از مشاوران مدیریتی را در آن قرار دهید؛ اما صرف وقت و انرژی بیشتر قبل از شروع پروژه و انتخاب مشاوران مدیریتی باعث میشود در آینده سود بیشتری عاید شما شود.
بیشتر سازمانها هنگامی که تصمیم میگیرند مشاوران مدیریتی استخدام کنند، به نیازمندیهای مهم شرکت خود میاندیشند. مانند «ما به سیستم تکنولوژی اطلاعات احتیاج داریم» یا «ما به مهارتهای مدیریت برنامه ریزی احتیاج داریم.» در حالی که یکی از نکاتی که در نقطه شروع پروژه ضروریتر است، داشتن تصویری از چگونگی اجرای پروژه با همان منابع داخلی است و همچنین فهمیدناین موضوع که چه قسمتی ازاین سناریو را دوست ندارید.
تمام کارهایی که مشاوران مدیریتی انجام میدهند، با همان منابع داخلی نیز قابل انجام هستند، اما ممکن است بدون کمک مشاوران مدیریتی کارها طولانیتر شده و شانس موفقیت کمتر شود و حتی ممکن است اجرای پروژه نیز گرانتر تمام شود، زیرا شما مجبور هستید تا آموزشهای ویژهای را نیز به نیروی کار خود ارائه دهید.
این کار به شما کمک خواهد کرد تا بهتر تشخیص دهید مشاوران مدیریتی در کدام امور میتوانند به شما کمک کنند. آیا شما به مهارتهای ویژه در کسب وکار خود احتیاج دارید؟ یا به یک چشمانداز آزمون شده و تایید شده نیازمندید؟ آیا شما به یک چشم انداز
مستقل نیاز دارید یا به فردی زیرک برای رسیدگی به حساسیتهای سیاسی سازمان خود نیازدارید؟ این سوالها نوع شرکتهایی را که در لیست انتخابی شما قرار میگیرند مشخص خواهند کرد، اما در مورد اندازه شرکت مشاوره انتخابی یا میزان حضور بینالمللی آن چیزی را مشخص نمیکنند.
در انتخاب شرکتی برای مشاوره از بین شرکتهای موجود در بازار باید به سه فاکتور مهم توجه کرد.
با وجود اینکه انتخاب شرکتی برای مشاوره یک پروسه رسمی است، اما نظر شما نیز دراین انتخاب از اهمیت ویژهای برخوردار است. کاملا مشخص است که همکاری با شرکتهای مشاورهای که نامهای تجاری بزرگ و روشهای تجزیه و تحلیل موفقی دارند به پیشرفت شما کمک خواهند کرد، اما در انتخاب شرکت مشاوره باید به شخصیت تک تک مشاوران و این که چگونه میتوانید با آنها کار کنید، توجه داشته باشید.
اینها مسائلی نیست که بتوان آنها را بر روی کاغذ برآورد کرد یا حتی درملاقات با مشاوران متوجه آنها شد.
بنابراین در اولین گام باید بر برگزاری یک دوره آزمایشی رایگان در آغاز کار اصرار ورزید تا شما و مشاورانتان بتوانید چند روزی از نزدیک بر کارها تمرکز داشته باشید. هیچ موقعیتی ماننداین مهلت واقعی نیست تا شما بتوانید کارآمدی یا نا کارآمدی هریک از مشاوران را
تشخیص دهید.
در دومین گام سعی کنید به نتیجه بیشتر از محتوا توجه داشته باشید. برای این کار، هنگام خریداری و فروش خدمات مشاورهای صرفا به مهارتها فکر کنید.
شما میتوانید مدت زمان بیشتری را به جمعآوری اطلاعات افرادی که میخواهید استخدام کنید اختصاص دهید و تلاش زیادی را صرفاین کنید که حدس بزنید هر یک از مشاوران چه مقدار زمان برای انجام پروژه شما نیاز خواهند داشت.
اما به مراتب عاقلانهتر خواهد بود اگر به جای این کار به شرکتهای مشاوره در مورد اهداف خود بگویید و ببینید راهحل آنها برای کمک به شما در رسیدن به اهدافتان چیست.
بهترین کار این است که شما به مشاوران خود میزان هزینهای که برای پروژه خود اختصاص دادهاید را اطلاع دهید تا آنها بتوانند کارهایی را که بااین بودجه میتوانند انجام دهند را پیشبینی کنند. به عبارتی از شرکتهای مورد نظر خود بخواهید در میزان ارزشی که میتوانند با بودجه مورد نظر شماایجاد کنند با یکدیگر رقابت کنند نه در میزان هزینهای که بابت مشاوره دریافت میکنند.
در نهایت از مشاوران خود انتظارات بیشتری داشته باشید. در زمانهای گذشته هنگامیکه مشاوران کمتر بودند، به طور معمول در مقایسه با مدیران عادی از تخصص بیشتری برخوردار بودند، آنها اغلب تحصیلات بهتری داشتند و تجربیات گسترده تری نیز در زمینههای
مختلف داشتند. این ویژگیها دیدگاه مشاوران را در مورد کسبوکار به طور محسوسی از دیگران متمایز میکرد.
این چیزی است که در گذشته از مشاوران انتظار میرفت (اما آنچه امروزه در نتیجه استفاده از مشاوران به دست میآید لزوما این نیست). به طوری که گستردگی آموزش در مورد اداره کسبوکار و همچنین تحرک نیروی کار باعث از بین رفتن تفاوت بین مشتریان و مشاوران از نظر میزان تخصص شده است و آن نقطه مشترک «همکاری» است که هر دو گروه بر آن
توافق دارند.
مناین موضوع را با صحبتهای ريیس بازنشسته یک شرکت سرمایه گذاری مقایسه میکنم که میگفت، آنچه او در مشاوران مدیریتی به دنبال آن میگردداین است که توانایی مشاوران مدیریتی در کار، او را شگفت زده کند و کسب وکار او را به نقطهای رسانده که تا به حال قادر به رسیدن به آن نبوده است.
این «نقطهای» که او در صحبتهایش اشاره میکند یک افق دست نیافتنی است که مشاوران برای یک کسب و کار به ارمغان میآورند.
این همان چیزی است که شما باید از هر مشاوری انتظار داشته باشید. اگر آنها نتوانستند در زمانی که میخواهند توجه شرکت شما را به شرکت خود جلب کنند تاثیر خود را بر موفقیت کسبوکار شما نشان دهند، مطمئن باشید که برای پروژه شما نیز فایده چندانی به همراه نخواهند داشت. همچنین توجه کنید که آیا طرح پیشنهادی آنها توانسته تفکر شما را نسبت به کسبوکارتان تغییردهد. اگر جواب منفی است، احتمالا کار آنها نیز بر کسبوکار شما چندان تاثیرگذار نخواهد بود.
بنابراین اگر شما با این فرض که مشاوران پول شما را هدر میدهند آغاز به کار کرده باشید، تقریبا به طور قطع همین طور خواهد شد.
ماخذ:دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه پنجم خرداد ۱۳۹۰
|
سریما نازاریان
تفکر سیستم حلقه بسته یکی دیگر از مهارتهای تفکر سیستمیاست که چندی پیش در مورد آن صحبت کردیم. این تفکر به همراه تفکر دینامیکی (که آگاهی مستمر نسبت به تغییر است)، تفکر سیستم به عنوان دلیل (به این معنا که سیستمها را دلیل تغییر کردن همه چیز بدانیم) و تفکر کل نگر (که به ما کمک میکند همه اجزای سیستم را به عنوان یک کل ببینیم و با جزئیات گیج نشویم) عناصری از مهارتهای تفکر سیستمی هستند.
تفکر سیستم بسته چیست؟
این نوع تفکر در مقابل «تفکر خطی» قرار میگیرد. یک متفکر خطی ارتباطات علی و معلولی را به صورت مجموعهای از علتها و معلولها میبیند.
در مقابل:
• یک متفکر حلقه بسته میداند که ارتباطات علت و معلولی ممکن است در بسیاری از موارد دوطرفه باشند. به این معنا که در بسیاری موارد، علاوه بر اینکه یکی از موارد روی دیگری تاثیر میگذارد، از همان عامل هم تاثیر میگیرد.
• یک متفکر حلقه بسته نه تنها از وجود حلقهها آگاه است، بلکه توانایی درک اینکه چطور حلقهها قادر به ایجاد رفتار دینامیک هستند را هم دارد. این یکی از مهمترین عناصر تفکر حلقه بسته است. اگر این عنصر را از تفکرحلقه بسته حذف کنیم، چیزی که بر جا میماند، تنها «گشتن به دنبال حلقهها» خواهد بود.
برای روشنتر شدن موضوع روی موقعیتی خاص که در آن تصمیمگیری اتفاق میافتد تمرکز میکنیم. یک متفکر سیستمی موقعیتهای تصمیم گیری را به صورت نشان داده شده در تصویر زیر میبیند.
موقعیت ← مشکل ← عمل ← نتیجه
ولی یک متفکر حلقه بسته میداند که نتیجه کاری ممکن است روی موقعیت و نتیجه تاثیر بگذارد. خلاصه اینکه یک متفکر حلقه بسته، یک موقعیت تصمیمگیری را به شکل زیر میبیند. باید دوباره روی این نکته تاکید کنیم که یک متفکر حلقه بسته نه تنها میتواند شرایط تصمیم گیری را به شکل بالا ببیند، بلکه میتواند رفتارهای دنیای واقعی را براساس چنین رویکردی ببیند و توضیح دهد.
چرا تفکر حلقه بسته مهم است؟
• تفکر حلقه بسته به ما کمک میکند این واقعیت را بفهمیم که در بسیاری از موارد دلیل بدتر شدن شرایط همان راهحلی است که برای بهتر شدن وضعیت به کار گرفته شده است. به این ترتیب ما میتوانیم از به کار بردن چنین راهکارهای مخربی پیشگیری کنیم.
• سیستمها از طریق حلقهها کار میکنند. بنابراین ما اگر به صورت حلقه بسته فکر کنیم، قادر به فهمیدن این نکته خواهیم بود که سیستمها چگونه قادر به ایجاد رفتارها به صورت درونزا هستند. اگر ما قادر به فکر کردن به شیوه حلقه بسته نباشیم، در این صورت بیشتر این احتمال وجود دارد که برخی رفتارهای پیچیده را نتیجه دخالت عوامل خارجی ببینیم (در حالی که این رفتارها نتیجه عملکرد خود سیستم هستند) و بدین ترتیب برای یافتن دلیل و راهحل یک مشکل فرآیند اشتباهی را طی کنیم.
مثال 1: شهری را تصور کنید که پر از خودرو است و به همین دلیل هم وقت مردم در ترافیک تلف میشود و هر روز تصادفهای زیادی اتفاق میافتد. برای حل مساله تصمیمگیران سیاست عریضتر کردن خیابانها را در پیش میگیرند. در ابتدای کار به نظر میرسد که این سیاست جواب میدهد. اگرچه پس از مدتی دوباره همه چیز تغییر میکند، ترافیک دوباره سنگین میشود و تعداد خودروها به همان مقداری که قبلا بود میرسد با اینکه خیابانها عریضتر شدهاند و تعداد اتومبیلهای درون شهر هم همان تعدادی هستند که قبلا بودند. تصمیم گیران فکر میکنند که یک روند جدید استفاده از خودرو در شهر رواج پیدا کرده است که راهحل آن گسترش بیشتر خیابانها است. ولی پس از گسترش مجدد خیابانها همان داستان تکرار میشود.
در این مثال، تصمیمگیران از یک رویکرد خطی به شکل زیر برای حل مساله استفاده میکردند.
ترافیک سنگین←عریض کردن خیابانها← ترافیک سبک
ولی نحوه عملکرد سیستم بیشتر به (شکل1) است.
سیاست تصمیم گیران موثر نبود، چرا که آنها نمیدانستند که افزایش نرخ استفاده از خودرو در واقع نتیجه تصمیم خود آنها برای عریض کردن خیابانها بود.
مثال 2: مشکل کدام است؟
گفت و گوی زیر را که در میان سه نفر که دو نفرشان دانشجویان باهوشی هستند و روی یک پروژه تحقیقاتی در مورد چالشهای توسعه روستایی در ایران کار میکنند و سومیسرپرست پروژه است در نظر بگیرید.
محققین: ما متوجه شدهايم که مشکل اصلی ناکارآ بودن سیاستهای توسعه روستاها نیست. بلکه مشکل نبود سازمان مشخص برای به عهده گرفتن مسوولیت این موضوع است. بنابراین صرف کردن وقت برای طراحی سیاستهای کارآتر هدر دادن زمان به نظر میرسد.
سرپرست: به نظرتان چرا هیچ سازمانی در این مورد وجود ندارد؟ آیا دولت از میزان اهمیت توسعه روستایی ناآگاه است؟
محققین: خیر. آنها در مورد این موضوع آگاهند. حتی سازمانی به نام توسعه روستایی هم وجود دارد. اگرچه بودجه آن در سالهای گذشته به صورت چشمگیری کاهش یافته است و اخیرا هم به کارهایی مشغول شده است که ربطی به توسعه روستایی ندارند.
سرپرست: بنابراین سوالی که ما حالا باید به آن پاسخ بدهیم این است که چرا بودجه آن کاهش یافته است و چرا سازمان رو به کارهای نامربوط آورده است. شاید ناکارآ بودن سیاستها دلیل آن باشد. اگر سیاستها ناکارآ باشند، سازمان به خوبی عمل نمیکند. بنابراین تخصیص بودجه به این سازمان از نظر دولت کار عبثی میآید. بنابر این سازمان با بودجه کمتر کاراییاش در طراحی و پیادهسازی سیاستها حتی بدتر هم میشود و داستان به همین ترتیب ادامه مییابد. بنابراین اولین قدم ما برای تست کردن فرضیهای که ساخته ایم، این است که ببینیم دلیل کاهش بودجه چه بوده است. اگر این فرضیه درست باشد، در این صورت کار کردن برای طراحی سیاستهای توسعه روستایی بهتر، هدر دادن انرژی و زمان نخواهد بود.
این مثال، نمونه خوبی از اهمیت تفکر حلقه بسته (دیدن حلقههایی که مسوول رفتاری هستند که سیستم از خود نشان میدهد) است. در واقع اگر دولت هم این مورد را میدید، زمانی که ناکارآیی سازمان توسعه روستایی را میدید، بودجه بیشتری به آن تخصیص میداد. نه اینکه بودجه آن را از اینکه هست هم کمتر کند.
این مثال در عین حال نشان میدهد که تفکر حلقه بسته همیشه هم کار سادهای نیست. بنابراین برای اینکه بتوانیم اینگونه فکر کنیم، از آنچه در ابتدا به نظر میرسد، تمرین بیشتری لازم است.
هر چیزی حلقه نیست
همان طور که دیدیم، افزایش میزان کاربرد کلمه حلقه بعد از اینکه فردی شروع به یادگیری تفکر حلقه بسته میکند، در بسیاری موارد بسیار بیشتر از میزان افزایش دانش او در این زمینه است. برای مثال تحلیل زیر را در مورد اینکه تفاوت میان شرایط ایده آل با شرایط فعلی چگونه روی شدت تلاش كاركنان تاثیر میگذارد در نظر بگیرید: «یک حلقه این است که هرچه این فاصله بیشتر باشد، فرد باید تلاشش را بیشتر کند و بنابر این تلاشش را افزایش میدهد. حلقه دیگر این است که هر چه فاصله میان این دو شرایط بیشتر باشد، فرد ناامیدتر میشود و بنابراین تلاشش را کمتر میکند.» این موضوع تحلیل خوبی است، ولی هیچ کدام از این رابطهها یک حلقه نیست.
این مورد درست همانند موردی است که در بحث تفکر دینامیک مطرح شد. فردی که همه چیز را حلقه میبیند، نمیتواند بین چیزهایی که حلقه هستند و آنهایی که حلقه نیستند تفاوت قائل شود.
همه حلقهها هم مهم نیستند
همان طور که نشان دادیم، یکی از عناصر مهم تفکر حلقه بسته درک رفتارها از طریق حلقهها است. اگر ما این عامل را از تفکر حلقه بسته حذف کنیم، آنچه بر جا میماند، به دنبال حلقهها گشتن است. برای مثال، فردی را فرض کنید که به این تحلیل گوش میکند:
«تغییرات فرهنگی، نقش مهمی در کمتر کردن نژادپرستی در میان جوامع داشتهاند.»
حال اگر نظر ما این باشد که «بله، ولی در عین حال، کاهش نژادپرستی هم روی فرهنگ تاثیر میگذارد»، ما دچار تله گشتن به دنبال حلقه شدهایم. اینجا فرد باید از خودش بپرسد: «حتی اگر نظر من درست هم باشد، من با گفتن این حرف میخواهم به چه نتیجهای برسم؟ آیا حلقهای که من به آن اشاره میکنم، در درک رفتاری که سخنگو راجع به آن صحبت میکند تاثیری دارد؟» اگر پاسخ به این سوال «نه» است، در این صورت فرد نباید به چنین حلقهای حتی در صورتی که وجود خارجی دارد اشاره کند (چرا که این حلقه ربطی به موضوع بحث ندارد). اگر پاسخ به این سوال «بله» است، در این صورت فرد قبل از اینکه نظری بدهد، باید سعی کند بفهمد که این حلقه در پیش بردن موضوع چه تاثیری میگذارد و این تاثیر و چگونگی آن را هم در نظری که میخواهد بدهد بگنجاند.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه چهارم خرداد ۱۳۹۰
|
سیامک میراحمدی
بخش دوم و پاياني
5- شيوه زندگي مشابه (مد، خانه، رستورانها، نحوه گذراندن تعطيلات:) وجود الگوهاي مشابه در شيوه و سبك زندگي ميتواند نقاط مشترك فراواني بين مردم و حتي بين افراد و نامهاي تجاري، ايجاد كرده و سبب نزديكي آنها شود. افرادي كه سليقه مشتركي در مد، مسافرت يا نحوهگذران اوقات فراغت دارند مستقيم يا غيرمستقيم به اين نتيجه ميرسند كه از الگوهاي مشابهي در شيوه زندگي خود بهره ميگيرند. افرادي كه متعلق به يك طبقه اقتصادي، اجتماعي هستند عموما الگوهاي مشخص را در شيوه زندگي خود پياده ميكنند.
البته نبايد اين مساله را ناديده گرفت كه برخي افراد، تلاش ميكنند شيوه زندگي گروههاي اجتماعي را نشان دهند كه به آنها تعلق ندارند و آرزو دارند كه نحوهزندگي آنها به آن صورت به نظر برسد، اما در كل اين موضوع تاثير چنداني بر نحوه خريد آنها و نامهاي تجاري كه با آنها ارتباط برقرار ميكنند، نميگذارند. نامهاي تجاري موفق، نمادي از يك شيوه زندگي خاص بودهاند و به گونهاي در اذهان نقش بستهاند كه محصولات آنها نمادي از يك سبك خاص زندگي به شمار ميرود؛ به گونهاي كه مردم با استفاده از آنها، پيامهاي مشخصي را دربارهنحوه زندگي خود به دنياي خارج ميفرستند.
6- سرگرميهاي مشابه (ورزش، هنر، موسيقي، مسافرت:) از داشتن سرگرميهاي مشابه نيز ميتواند افراد را به يكديگر نزديك و آنها را به سوي نام تجاري جلب كند كه به سرگرميهاي مورد نظر آنها علاقه نشان ميدهد. مثالهاي فراواني در اين مورد وجود دارد كه در بخش ورزش به شدت خودنمايي ميكنند.
7- ترجيحات مشابه (غذا، نوشيدني، اتومبيل، لباس:) افرادي كه ترجيحات مشابهي دارند به طور طبيعي داراي نقاط مشترك بيشتري خواهند بود، مثل افرادي كه به غذاي ايتاليايي، شكلات سوييسي يا مينيماينر علاقه دارند، آنها زمينههاي مستعد بيشتري براي نزديكي و برقراري ارتباط، با يكديگر مييابند. زماني كه يك نام تجاري به برجستهسازي ترجيحات گروه هدف خود بپردازد مشتريان خود را به نام تجاري نزديكتر احساس ميكنند و اين امر حتي ميتواند موجب تحريك مشتريان بالقوه و بالفعل به خريد محصولات جديد يا مدلهاي جديد محصولات قبلي آن نام تجاري شود. بايد به اين نكته توجه داشت كه هنر برقراري ارتباط، به اندازه يا نوع شركت بستگي ندارد، بلكه ديدگاه شركت هدف و رسالت آن است كه در اينجا نقش بزرگي ايفا ميكند، راز دستيابي به اين هفت هدف بسيار ساده است، اما در عين حال ميتواند بسيار دشوار و پيچيده باشد. يك نام تجاري بايد صورت انساني خود را به نمايش بگذارد، كارهاي درست انجام دهد و بهترينها را براي بهبود زندگي مشتريان خود پيشنهاد كند. زماني كه هر آنچه انجام ميدهيم با تمامي وجود و احساسمان آميخته باشد، اين ارتباط شگفتانگيز برقرار خواهد شد.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد
برچسبها:
برند

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه چهارم خرداد ۱۳۹۰
|
سیامک میراحمدی
بخش اول
اگر يك شركت تمايل دارد كه از طريق نام تجاري خود ارتباط عميق و معناداري با مشتريان خود پيدا كند، ناگزير است در جستوجوي نقاط مشترك، تمايلات و علايق واحد با آنها باشد. نام تجاري بايد قادر باشد قلب و روح مخاطب خود را تسخير كند.
در دنياي امروز كه بازارهاي آن مملو از محصولاتي است كه از لحاظ فيزيكي تفاوت چنداني با يكديگر ندارند خلق شخصيت مناسب براي يك نام تجاري، ميتواند تمايز چشمگيري را ايجاد كند. براي تحقق اين امر و خلق نام تجاري كه در اذهان ماندگار شود بايد به جستوجو و بررسي پرداخت، شناسايي زمينههاي مشترك ميان مشتريان از يك سو و نام تجاري از سوي ديگر، از جمله زمينهسازيهاي برقراري ارتباطي موثر براي جلب مشتريان بيشتر است.
هر نام تجاري، شخصيت خاص خود را دارد. نامهاي تجاري كه هويت و اهداف خود را مشخص و متمايز ميسازد و چهرهاي ملموس و دوستانه از خود ارائه ميدهند، قادرند كه با مشتريان خود ارتباطي غني و سودمند برقرار كنند و نهتنها بخشي از قلب و ذهن آنها بلكه بخشي از زندگي روزمره مصرفكنندگان را تسخير ميكند.
دستيابي به چنين رويايي با در دست داشتن هفت كليد طلايي برقراري ارتباط با مشتري، دور از دسترس نيست. اين هفت كليد در واقع نكاتي را شامل ميشوند كه بايد بر وجود آنها و وجه مشترك آنها با مشتريان تاكيد شود:
1- ارزشها (صلح، مساوات، آزادي و...:) يكي از قدرتمندترين ابزار نزديككننده انسانها به يكديگر، ارزشهاي مشترك ميان آنها است.
ارزشهايي چون صلح جهاني، عدالت، آزادي و فرصتهاي برابر باعث گرد هم آمدن مردم، سازمانها، نامهاي تجاري و شركتهايي ميشود كه اين ارزشها را باور داشته و فعاليتهاي خود را حول تحقق آنها متمركز ساختهاند.
مردم حاضرند زندگي خود را براي حاكميت اين ارزشها خرج كنند. زماني كه يك نام تجاري وفاداري خود را به يكي از اين ارزشها نشان دهد، اين مساله به صورت بخشي از هويت آن نام تجاري درخواهد آمد.
بنابراين هر آنچه اين نام تجاري بگويد يا انجام دهد به مثابه فراخواني است از مشتريان خود كه به ارزشهاي يكساني پايبند هستند. اين امر زماني چشمگيرتر ميشود كه كالاها و خدمات ارائه شده توسط اين نام تجاري، پاسخگوي نيازها و انتظارات اين گروه هدف باشد.
2- مباني مشترك (مذهب، قوميت، زبان، فرهنگ، تابعيت، تحصيلات، تخصص، مكان جغرافيايي و...:) يكي ديگر از ويژگيهاي مهم در برقراري يك ارتباط طبيعي و سريع، مباني و ريشههاي مشترك است. مردم با نام تجاري كه نشاندهنده فرهنگ، موقعيت جغرافيايي، مذهب يا پيشينه مشتركي با آنها است، زودتر ارتباط برقرار ميكنند و به طور طبيعي جذب آن ميشوند و حتي قبل از برقراري ارتباط به بسياري از نقاط مشترك مورد نظر پي ميبرند. براي درك بهتر، يك مسافر را در كشوري خارجي تصور كنيد اين شخص قطعا در جستوجوي رستوراني خواهد بود كه غذاي مورد علاقه وي را داشته باشد.
3- دغدغههاي مشترك (سياست، محيط زيست، حيات وحش) ارزشها و دغدغههاي مشترك سبب جلب مردم به سوي نامهاي تجاري ميشود كه از مبارزات و فعاليتهايي كه در زمينههاي مرتبط رخ ميدهد، حمايت كند. مثلا افرادي كه در جهت حفظ محيط زيست و حياتوحش فعاليت ميكنند به سرعت جذب نامهاي تجاري ميشوند كه فعاليتهاي مشابهي دارند، آنها به سرعت به سوي نامهاي تجاري در صنعت اتومبيلسازي گرايش مييابند كه به توليد و گسترش اتومبيل الكتريكي ميپردازند.
نمونه ديگر افرادي هستند كه از طرفداران كاهش وابستگي به نفت و سوختهاي فسيلي به شمار ميروند، آنها تمايل به خريد وسايط نقليهاي دارند كه به سوخت فسيلي نياز نداشته باشد. حتي اگر مجبور شوند هزينه بيشتري بپردازند، اين كليد طلايي از اهميت دوچنداني برخوردار است و نبايد از توجه به آن غفلت كرد، زيرا همانطور كه گفته شد مشتريان هدف حتي حاضرند قيمتهاي بالاتري بپردازند، اما كالا و خدمات مورد علاقهشان را كه براي آرمانهاي آنها ارزش قائل است، خريداري كنند.
4- علايق و منافع مشترك (ثروت، قدرت، اطلاعات، شهرت)يكي ديگر از مواردي كه فاصله ميان مردم و نام تجاري را كم ميكند علايق و منافع مشترك است. مردم تمام تلاش خود را در جهت كسب ثروت، قدرت يا دانش بيشتر به كار ميگيرند. نامهاي تجاري كه با اين گروههاي مشتريان همبستگيهاي بيشتري نشان دهند يا حتي به آنها در تشخيص و دستيابي به منافع و علايقشان ياري رسانند، در برقراري ارتباطي موثر و عميق موفقتر خواهند بود.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد
برچسبها:
برند

نوشته شده توسط سپهر برادران در یکشنبه یکم خرداد ۱۳۹۰
|
مترجمان: حسن صدیقی، زینب اسدیان
یک جنبه مهم کسبوکار موفق چگونگی ارزیابی شما از یک ایده یا مفهوم (پروژه) تجاری و نیز نحوه پیشبرد پروژه و ایجاد کسبوکار ( در صورت اتخاذ تصمیم برای اجرا) است. 5 گام زیر فرآیند سادهای را که شما میتوانید دنبال کنید، بیان میکند. این گامها یک ساختار غیرقابل انعطاف که لزوما بایستی از آنها پیروی کرد، نمیباشند. بلکه آنها موضوعاتی را که نیاز است شما مورد توجه قراردهید و نیز زمان توجه به این موضوعات را تعیین میکنند.
گام ا- کشف، شناسایی و ارزیابی ایده اولیه
ایجاد یک ایده تجاری جدید میتواند منابع متنوعی داشته باشد. فارغ از زمینه پیدایش ایده، شما ممکن است تمایل به استفاده از روش ذیل برای اجرای ایده تجاری خود داشته باشید. (این نکته نیز قابل ذکر است که) در هر لحظه طی گامهای 1 و 2 شما ممکن است به این نتیجه برسید که ایده شما مناسب نبوده و آن را کنار بگذارید.
• از طریق کمیته پروژه: ایجاد یک کمیته پروژه خوب مستلزم گرد هم آوردن افرادی است که در توسعه کسب و کار مهارت دارند. این کمیته پس از بررسی ایده/ فکر، در صورت مناسب بودن آن اقدام به ایجاد و تکمیل کسب و کار خواهند کرد.
• فرمول بندی ایده(ها) یا فکر(ها): ایده/ فکر تجاری خود را تعریف و مزیتهای آن را تشریح کنید. ایده شما ممکن است شامل تکمیل یک نیاز ارضا نشده (تکمیل نشده) در بازار باشد. این نیاز میتواند از طریق ارائه یک محصول جدید، ارائه محصول موجود با شکل جدید، تولید یک محصول بهتر یا ارزانتر نسبت به رقبا یا سایر روشهایی باشد که میتواند منجر به ایجاد ارزش افزوده شود. به خاطر داشته باشید یک ایده فقط زمانی مناسب است که مردم برای خدمات یا محصولاتی که این ایده به آنها عرضه میکند، حاضر به پرداخت پول به شما باشند.
• شناسایی مدلهای کسب و کار یا سناریوهای جانشین برای ایده(ها): یک مدل کسب و کار تشریح میکند که کسب و کار در تولید یک محصول یا خدمت و ارائه آن به مشتری چگونه عمل خواهد کرد. یک سناریوی کسب و کار تدوین منطقی از عناصر اصلی کسب و کار است که از تدارک مواد اولیه شروع و به فروش محصول نهایی منتهی میشود و تمامیمراحل بین آنها را نیز در برمیگیرد.
• بررسی ایده/ فکر و سناریوهای کسب و کار جانشین: یک بررسی غیررسمیاولیه در مورد صحت ایدهتان انجام دهید. در ابتدا این پروسه ممکن است که بیش از یک سری تلفن زدن به افراد مطلع بیشتر نباشد. (در این حالت متوجه میشوید) آیا ایده تان دارای معنا و مفهوم است؟ سناریوها و مدلهای کسبوکار را برای مطالعه بیشتر شناسایی کرده و آنهایی را که مناسب نیستند، حذف کنید.
• بررسی رسمی: شما ممکن است برای ارزیابی رسمیایده و سناریوها یا مدلهای مختلف خود از ارزیابیهای رسمیمانند مطالعات مقدماتی امکان سنجی یا مطالعات بازاریابی استفاده کنید. این موضوع ممکن است مستلزم استفاده از مشاوران بیرونی برای بررسی جنبههای مختلف پروژه باشد. این امر نیز ممکن است باعث حذف سناریوها/ مدلهای اضافی یا شناسایی سناریوها/ مدلهای جدید شود.
• پالایش سناریوها: سناریوهایی را که مناسب هستند برای مطالعه بیشتر انتخاب کرده و سایر سناریوها را حذف کنید. همانطور که شما در گام (1) حرکت میکنید، باید دو اقدام را انجام دهید.
1- از طریق فرآیند حذف شما تعداد سناریوها/ مدلهای مدنظر را کاهش خواهید داد.
2- پالایش کنید و سناریوها/ مدلهای باقیمانده را به صورت تفصیلی تشریح کنید.
گام 2- بررسی و ارزیابی ایده/ مفهوم و سناریو/ مدل
• پالایش بیشتر سناریوها/ مدلهای کسب و کار: چنانچه شما هر یک از ارزیابیهای رسمیفوق الذکر را انجام داده باشید، اطلاعاتی کسب میکنید که میتوانید برای پالایش بیشتر سناریوها/ مدلهای خود استفاده کنید.
• انجام مطالعات امکان سنجی: مطالعه امکان سنجی یک ارزیابی جامع و تفضیلی از پروژه کسبوکار شما در جنبههای مختلف بازار، عملیات، فنی، مدیریتی و مالی ارائه خواهد داد. این عوامل در ارزیابی اقتصادی پروژه شما مدنظر قرار خواهند گرفت.
• تحلیل مطالعه امکان سنجی: زمانی که شما مطالعه امکان سنجی را دریافت کردید اولین گام این نیست که بررسی کنید که آیا پروژه را شروع کنید یا خیر، بلکه شما نیاز دارید جامعیت و صحت این مطالعه را تعیین کنید. آیا این مطالعه موضوعاتی را که شما میخواستید، بیان کرده است؟ آیا در این مطالعه بررسی کاملی در مورد موضوعات اصلی انجام شده است؟ فرضیات و نتایج این مطالعه را به چالش بکشید. تنها زمانی که شما بپذیرید این مطالعه کامل و جامع میباشد، میتوانید به گام سوم بروید.
• پالایش بیشتر ایده و سناریو/ مدل: قبل از اقدام به اجرا، ممکن است شما به مطالعه بیشتری در خصوص جنبههای گوناگون پروژه کسبوکار نیاز داشته باشید. این احتمال وجود دارد که مطالعه امکان سنجی موضوعات جدیدی را که شما نیاز دارید، پوشش نداده باشد. این امر ممکن است نیازمند این باشد که با مشاورانتان برای توسعه و گسترش محدوده اولیه مطالعه امکان سنجی مذاکره کنید.
گام 3- تصمیم به اجرا یا عدم اجرا
این مهمترین گام در کل فرآیند توسعه کسبوکار میباشد. شما فقط یکبار مسیر ایجاد یک کسبوکار را شروع میکنید و برگشت از این مسیر مشکل است. اگر شما شبهات یا محدودیتهای پروژه را حل نکردهاید، نبايد اقدام به اجرای پروژه کنید.
شما ممکن است دریابید که نظرات مختلف در کمیته وجود دارد. برخی اعضا ممکن است تمایل به حرکت به سمت جلو داشته باشند درحالی که دیگران ممکن است بخواهند به آن پایان دهند. این امر غیرعادی نیست. هر گروه بايد نگاه صادقانهای به مباحث و استدلالات طرف مقابل داشته باشد.
اگر این موضوعات حل نشوند نیازمند این است که طرفین بدون داشتن هیچ احساس ناخوشایندی، از نظرات خود منصرف شوند. در این هنگام اعضاي باقی مانده باید تعیین کنند که آیا آنها تمایل به ایجاد کسبوکار دارند یا خیر.
تعهد به اجرای پروژه عامل مهم دیگری است که شما باید قبل از اجرای پروژه به آن توجه کنید. اغلب مبتدیان در بخش توسعه کسب و کار زمان و تلاش مورد نیاز برای شروع یک کسب و کار را به میزان قابل توجهی کمتر برآورد میکنند.
در این زمان ارائه تعهد مالی به وسیله اعضاي پروژه یک علامت مهم از میزان تعهد آنها به ایجاد کسب و کار میباشد. این گام منجر به انتخاب یکی از سه تصمیم احتمالی زیر خواهد شد:
1- تصمیم به اینکه پروژه مناسب بوده و (باید) آن را پیش برد.
2- تصمیم به مطالعه بیشتر یا آنالیز گزینههای احتمالی دیگر.
3- تصمیم به اینکه پروژه مناسب نبوده و آن را (باید) رها کرد.
گام 4- آماده سازی برنامه کسبوکار و اجرای آن
اگر تصمیم شما براین شد که کسبوکاری را ایجاد کنید، ضرورت خواهد داشت یک برنامه کسبوکار آماده سازید. برنامه کسب و کار یک نقشه یا طرح اولیهای است از اینکه چطور شما کسبوکارتان را ایجاد خواهید کرد.
بسیاری از کسبوکارهای آتی به علت اجرای نامناسب برنامههای کسبوکار با مشکلات یا شکست مواجه میشوند. این گام به تعهد و فداکاری نیازمند است. مشکلات پیش بینی نشده ایجاد خواهد شد. پافشاری شما حیاتی و مهم است.
برنامه کسب و کار شما شامل موارد ذیل میباشد (البته لزوما به این موارد محدود نمیشود):
• ایجاد یک ساختار قانونی
• تامین و تضمین دسترسی به بازار
• ایجاد و تامین سرمایه با فروش سهام
• به کارگیری مدیر/کارمند
• ساخت تسهیلات
• سایر
گام5- عملیات کسبوکار
حال که شما به صورت موفقیت آمیزی کسبوکار ارزش افزای خود را شروع کردهاید، کارتان نیز تازه شروع شده است. گروههای تولیدکننده اغلب فراموش میکنند که وقتی برای اولینبار کسب و کار ایجاد میشود برای حفظ سلامت و ماندگاری کسبوکار باید به طور مداوم به آن توجه کرد.
عملیات اجرایی یک کسب وکار از شروع کسب و کار بسیار مشکلتر بوده و نیازمند مجموعهای از مهارتهای مختلف میباشد. بنابراین افرادی که کسب و کار را ایجاد میکنند ممکن است بهترین افراد برای مدیریت کسب وکار نباشند.
بنابراين 5 گام وجود دارد که به وسیله آنها میتوانید یک ایده را گرفته و آن را تبدیل به یک کسب و کار ماندگار نمایید. این گامها موفقیت شما را تضمین نخواهد کرد، هر چند آنها احتمال موفقیتتان را افزایش خواهند داد.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۰
|
دكتر عليرضا صدرمحمدي
هويت نام تجاري (Brand identity) تصويري است كه ما براي آن نام تجاري ميسازيم. حال هرچقدر كيفيت اين شخصيت و حقيقت به ايماژ و هويتي كه ما از طريق تبليغات به آن دادهايم نزديك باشد، درصد موفقيت آن نام تجاري بيشتر است. براي درك بيشتر مطلب مثالي ميآوريم.
جوراب ژيل (Jil) از جمله كالاهايي بود كه يك شركت تبليغاتي در تركيه به نام (Ajams Ada) براي آن تبليغ بسيار موفقي ساخت. شعار آن «جورابهاي قديمي خود را دور اندازيد، ژيل ميآيد» بود. تبليغ تلويزيوني اين جوراب به قدري جذاب بود كه به زودي در ميان مردم جاي خود را باز كرد و همه شروع به صحبت كردن از آن كردند. پس از آن شركت توزيعكننده جوراب، شروع به توزيع آن در فروشگاههاي سطح شهر كرد. در ابتدا فروش بسيار موفق و بالايي عايد آن شد. اما به سرعت منحني فروش با مسير نزولي روبهرو شد. چندي نگذشت كه مجبور به جمعآوري آن شدند. در حال حاضر كالايي با نام جوراب ژيل وجود ندارد. چرا؟ كيفيت كالا بسيار پايين بود و به سرعت پاره ميشد.
اما چيزي كه جلب توجه كرد سرعت نزول آمار فروش اين جوراب بود. نتيجهاي كه حاصل شد اين بود كه «تبليغ خوب كالاي بد را به سرعت نابود ميكند.» عدم هماهنگي ميان حقيقت كالا (كه بيكيفيت بود) و ايماژ آن (كه آن را بسيار با كيفيت نشان ميداد) باعث جمع شدن سريع آن از فروشگاهها شد. مصرفكننده احساس كرد به او دروغ گفتهاند و دروغگو را به سرعت به سزاي اعمالش رساند.
اين قضيه فقط براي بازار و نامهاي تجاري موجود در آن صدق نميكند، بلكه براي ستارگان، هنرپيشگان و سياستمداران نيز صحت دارد.
مجلـه (Der Spiegel) اشپيگل با چاپ مقالهاي از برند كروتز (Berand Kreutz) او را به عنـوان نابغه تبليغات معـرفي ميكند. در اين مقاله كروتز معتقد است نامهاي تجارياي به موفقيت دست مييابند كه قادر باشند بين نام تجاري و مصرفكننده پل ارتباطي ايجاد كنند كه اين پل چيزي جز يك ايده يا يك مفهوم نيست و براي درك بيشتر، چند نمونه ميآورد:
(Marlboro) مالبورو – آزادي
(Mercedes) مرسدس – احترام
(RedBull) ردبول – حركت
(Disney) ديزني – فانتزي
در پشت هر نام تجاري قوي يك ايده و مفهوم قوي وجود دارد كه در زندگي مصرفكننده جايي براي خود باز ميكند. آيا براي نامهاي تجارياي كه در ايران وجود دارد ميتوان چنين مفاهيمي استخراج كرد؟ يعني به محض شنيدن نام تجاري در شما حس مربوط به آن مفهوم ايجاد ميشود؟
اگر در آرزوي دستيابي به يك جامعه و اقتصاد توسعه يافته هستيم، ميبايست نامهاي تجاري و مفاهيم قوي در خور آن ايجاد كنيم.
آيا نامهاي تجاري (Brands) فاني هستند؟
مساله بزرگ وقوي بودن اين نامها نيست، مساله قدرت تطبيق و نوسازي خود است. يعني نامهايي كه دائما موقعيت خود را در ذهن مصرفكننده با ايجاد تفاوت با نامهاي ديگر حفظ ميكنند قادر به حفظ حيات خود هستند. چنانكه «گجان گرانت» گفته است: « به مانند كوسه ماهيها يا دائما در حركت باش يا مرگ را بپذير » فقط گاهي اين تغييرات بدون توجه به ارزشهاي پايه (Core Values) نام تجاري صورت ميگيرد كه خسارت جبرانناپذيري درپي دارد. براي نمونه در سال 1986 كوكاكولا تصميم گرفت تا مزه نوشيدني خود را تغيير دهد.
اين تغيير با شكست روبهرو شد و مجبور شدند براي حفظ فروش سابق خود طعم را به مزه قبلي تغيير دهند. چنانكه از صورت قضيه پيداست در اين نوسازي و ايجاد تغيير راه را به اشتباه رفته بودند.
سرجيوزيمان ( معمار اين اشتباه بزرگ و گران تجربه خود را در كتاب The End of Ad شرح داده است. نامهاي تجاري ميتوانند فاني باشند، ميتوانند عمر جاودان داشته باشند. همه اينها بستگي به درك آنها از مفهوم تغيير دارد. شما چه دركي از مفهوم تغيير داريد ؟
در روز جمعه 2 آوريل 1993، روزي كه در ادبيات بازاريابي از آن به عنوان « جمعه سياه » ياد ميشود، چيزي كه باعث تعجب همگان شد، اين بود كه مارلبورو (Marlboro) يكي از قويترين نامهاي تجاري جهان قيمتهاي خود را تا 20درصد كاهش داد. اين غول افسانهاي دنياي بازاريابي كه چهل سال پيش از آن با طرح يك گاوچران توسط لئوبرنت (Leo Berrnett) به يكي از قويترين چهرههاي بازار دخانيات تبديل شده بود، داشت ترك ميخورد.
با اعلام اين تخفيف در همان روز كوكاكولا، پپسي، پروكتروگمبل (Procter&Gamble) و بسياري از نامهاي تجاري مطرح در دنيا شاهد كاهش قيمت سهام خود در بازار بورس بودند. سالها مارلبورو با از پا درآوردن رقباي خود در بازار دخانيات جهان به غولي بدل شده بود و اينك هيچ يك از راهكارهاي بازاريابي براي نجات او كافي شمرده نميشد و راهچارهاي جز كاهش قيمت در ميان نبود. اشتباه در كجاي كار بود؟ چه كسي خيانت كرده بود؟ بازار؟ متخصصين بازاريابي؟ مصرف كننده؟ يا اين كه نامهاي تجاري آنقدر كه تصور ميكرديم قوي نبودند؟ آيا هدف از ايجاد نام تجاري اين نبود كه مصرف كننده حاضر به پرداخت قيمت بالاتري براي آن در مقايسه با ماركهاي رقيب شود؟
پس چرا اين گونه نشد؟ كجاي راه را اشتباه رفته بودند؟
مساله را در عدم تمركز جستوجو كردند. تعداد زياد نامهاي تجاري فيليپ موريس – شركت ايجادكننده نـام تجاري مارلبورو- باعث شده بود تا تمركز كافي بر روي نام مطرح خود مارلبورو نداشته باشد. راه حل را در كاهش اين تعداد يافتند. تنها فيليپ موريس پا در اين وادي تازه ننهاد. بسياري از غولهاي تجاري شروع به كم كردن نامهاي تجاري خود كردند و بدين ترتيب ميزان بودجه تبليغات و سعي و تلاش براي پيش بردن نامهاي تجاري باقـي مانده افزايش يافت. (قانون افزايش خطوط ضميمه ).
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد
برچسبها:
برند

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۰
|
مترجم: سریما نازاریان
زمانی که اولویتهای مردانگی به مردان زور میگوید
زمانی که یکی از دانشجویان دکترای مدیریت در دانشگاه نورتوسترن شروع به تحقیق در مورد تاثیرات عجیبی کرد که شکل چیزهای مختلف میتواند بر رفتار افراد داشته باشد، هرگز فکر نمیکرد که تحقیقاتش به اینجا ختم شود که مردان اولویتهای روزانه شان در انتخاب اشیا را بهگونهاي بررسی میکنند تا دیگران آنها را افرادی با رفتارهای زنانه نبینند.
موضوع جالب دیگری که این دانشجوی دکترا کشف کرد این بود که تلاش روزانه مردان برای بررسی کردن انتخابهایشان از غذا گرفته تا نوع حمام کردن برای سازگار بودن با رفتارهای مردانه، میتواند روی توانایی آنها در انجام دادن کارهای دشوار تاثیر منفی بگذارد.
تحقیقات گستردهای هستند که ثابت میکنند مردان نسبت به زنان برای تطبیق یافتن با جنسیت خود فشارهای بیشتری را تحمل میکنند. موضوعی که این دانشجوی دکترا و استاد راهنمایش تنها پس از آزمایشهای ابتدایی دریافتند این بود که احساس تنها بودن در انتخابها روی رفتار زنان و مردان تاثیر میگذارد.
«من فکر میکنم که چیزی که در ابتدا ما را متعجب کرد، این بود که اولویتهای جنسیتی در انتخاب معموليترین اشیاي زندگی مردم وجود دارند. از غذاهای عادی گرفته تا لوازم منزلی مانند دستگیره در و سینکهای ظرفشویی که به شکل خاصی ساخته شدهاند. ما در عین حال از ظرافت نكاتی که میتواند روی نسبتهای جنسیتی تاثیر داشته باشد متعجب شدیم. برای مثال دادن اسامی با حروف زیر به غذاها باعث میشود مردم آنها را غذاهایی زنانه بپندارند.»
این محققین دریافتند که زنان، بر خلاف مردان زمانی که با لیستی از اشیاي زنانه و مردانه مواجه میشوند، خودشان را در تنگنای انتخاب اشیای زنانه قرار نمیدهند و به همین دلیل هم در زمانی که مجبور به انتخاب کردن میشوند، توانایی پروسس کردنشان کاهش پیدا نمیکند.
این محقق میگوید: «اگر ما کشف میکردیم که زنان هم مانند مردان عمل میکنند به این ترتیب که آنها هم سعی میکنند اشیای زنانه را انتخاب کنند، در این صورت نتیجه این تحقیقات آنقدر جالب نمیشد که لزومی به چاپ کردن آن باشد.»
انتخاب مردان
محققین این پدیده را با چهار آزمایش مختلف بررسی کردند. در این آزمایشها، به افرادی که در آزمایش شرکت کرده بودند و شامل تعدادی زن و مرد بودند، لیستی از اشیایی داده شد که در جامعه آنها را به عنوان اشیایی زنانه یا مردانه میشناختند. سپس به نیمیاز آزمایش شوندگان هر قدر زمان که میخواستند برای انتخاب کردن برخی اشیا از میان این لیست داده شد و به نیمیدیگر، تنها کمی زمان؛ تا به این ترتیب وضعیت داشتن منابع کم یا کافی برای ارزیابی را شبیهسازی کنند. مردانی که زمان کمی به آنها داده شده بود، همان غذاهایی را انتخاب کردند که زنان انتخابشان کرده بودند؛ به این ترتیب که آنها از میان لیست غذاهای زنانه و مردانه تعدادی را بدون توجه به زنانه یا مردانه بودن آنها انتخاب کردند. مردانی که به آنها زمان کافی برای بررسی انتخابهایشان داده شده بود، اکثرا سعی میکردند اشیای مردانه را انتخاب کنند، کاری که بسیاری از زنان در همان موقعیت انجام ندادند.
این محقق میگوید: «تحقیقات قبلی نشان میدهد که زمانی که به افراد فرصت کافی داده میشود یا میتوانند به خوبی بر کارهایشان تمرکز کنند، آنها معمولا هنجارها یا انتظارات یا چیزهای مشابهی را در تصمیماتشان تاثیر میدهند. آزمایشها نشان دادند که شما میتوانید هر چیزی را زنانه یا مردانه بپندارید و این نسبتها بر انتخابهای شما تاثیر میگذارند. حتی با وجود اینکه خودتان از این تاثیرات آگاه باشید. این تفاوتهای بزرگ میان مردان و زنان که در این آزمایشها از آنها پرده برداشته شد، چیزی نبود که ما انتظارش را داشتیم. او همچنین اضافه میکند که زمانی که متوجه شدیم که زنان، زیاد انتخابشان در حالتهای مختلف تفاوت نمیکند، ولی انتخابهای مردان تفاوت میکند، تصمیم گرفتیم موضوع را بیشتر بررسی کنیم. مسلما تحقیقاتی که ما در این زمینه انجام داده ایم کافی نیست و برای اینکه بتوانیم ابعاد و تاثیرات این تفاوتهای جنسیتی را بیشتر درک کنیم، به تحقیقات بیشتری نیاز است. چرا که همان طور که در ادامه میبینید، میتوان از این نتایج در بسیاری از سازمانها یا فروش محصولات استفاده کرد.»
بازاریابی برای مردان
از این تحقیق برخی استنباطها میتوان کرد که از میان آنها میتوان به این نکته اشاره کرد: این مورد که برای غذا در میان مردان چگونه تبلیغ میشود، بستگی به اهداف سازمان تبلیغکننده دارد.
این محقق میگوید: «در راستای فواید این تحقیق در بازاریابی، یافتههای ما نشان میدهند که محصولات یا برندهایی که هم برای زنان و هم برای مردان مناسب هستند، شاید بهتر باشد سعی کنند بیشتر تبلیغاتی مردانه بسازند تا زنانه؛ چرا که مردان به احتمال بیشتری تحت تاثیر جنسیت تبلیغات واقع میشوند. برای مثال کوکاکولا زمانی که میخواست نوشابه رژیمی را به بازار عرضه کند، در تحقیقاتش متوجه شد که مردان زیاد از این نوع نوشابه استقبال نکردهاند. در پرسشهایی که از مشتریانی که ترجیح میدادند از این نوشابهها نخرند انجام شد، مشخص شد که در میان این مشتریان (که بخش اعظمیاز آنها را مردان تشکیل میدهند) واژه رژیم واژهای زنانه پنداشته میشود و به همین دلیل هم بسیاری از مردان از خریدن این نوشابه خودداری میکنند.»
این یافته برای محققان سازمان کوکاکولا بسیار جالب بود، ولی آنها تنها به فروختن نوشابه به زنان قانع نبودند و میخواستند مردان را هم به میان مشتریانشان بیاورند.
بنابر این آنها باید چارهای میاندیشیدند. آنها تصمیم گرفتند واژه رژیم را از نام این نوشابه حذف کنند و به جای آن واژه دیگری را جایگزین کنند.
پس از تحقیقات فراوان متوجه شدند که بهترین واژه استفاده از کلمه صفر است. به این ترتیب نام این نوشابه را کوکا زیرو گذاشتند که به معنای نوشابهای با صفر کالری انرژی است که این عبارت معادل همان رژیمی بودن است، با این تفاوت که زنانه پنداشته نمیشود.
در ادامه برای اینکه از این موضوع اطمینان حاصل کنند که مردان این نوشابه را خواهند پسندید، تصمیم گرفتند بستهبندی محصول را نیز مردانه کنند. به این ترتیب از رنگ مشکی که رنگی مردانه به حساب میآید در رنگ آمیزی بسته استفاده کردند و از فونتهایی که قدرت را منتقل میکند استفاده کردند.
هر فردی که سعی میکند مردان را وادار به خوردن غذاهایی سالمتر بکند، باید این تحقیق را به خاطر بسپارد. این محقق میگوید: «این موضوع که مردان همیشه باید استیک بخورند، درست نیست.
آنها میتوانند سالمتر غذا بخورند و تمایل بیشتری هم به این کار نشان میدهند، در صورتی که کمپانیهای غذاسازی غذاهای سالم خود را در بستهبندیها و تبلیغات مردانهتری به بازار عرضه کنند. برای مثال، یک سازمان تولید ماست در تحقیقاتش متوجه شد که مردان علاقهای به خرید نوع خاصی از ماست نشان نمیدهند. تحقیقات بیشتر آشکار کرد که در نام این ماست، یک لقمه کوچک دیده میشود و این عبارت به مردان احساس زنانه بودن ماست را میدهد. چرا که این تنها زنها هستند که همه چیز را با لقمههای کوچک میخورند. پس از کشف مشکل، این سازمان تصمیم گرفت که از این پس به جای استفاده از عبارت یک لقمه کوچک از عبارت لقمههای بزرگ استفاده کنند. کسی باورش نمیشود، ولی همین موضوع مشکل مردان را با این ماست از میان برد و از آن پس مردان هم به جمع خریداران این نوع ماست پیوستند.»
معنای عمیقتر این تحقیق از علائم آن در مقالههایی دیده میشود که طبق آنها مردان فشارهای هنجارهای جنسیتی را بیشتر احساس میکنند، ولی کمتر در مورد آنها صحبت میکنند. این استریوتایپ در بسیاری از فرهنگها و مخصوصا فرهنگ غرب وجود دارد که مردان حساس نیستند و نسبت به اینکه دیگران چه فکری میکنند یا چه کار میکنند، کمتر از زنان اهمیت قائلند. برای مثال همیشه این حرف را در داستانها و فیلمها و از افراد شنیدهایم که زمانی که مردی ناراحت است به او میگویند: «مرد که گریه نمیکند» و انتظار دارند که این حرف حال فرد مورد نظر را بهتر کند، ولی نکته اینجاست که دقیقا همین حرف باعث میشود که فرد مورد خطاب علاوه بر ناراحتی که دارد احساس کند که دارد رفتار زنانهای از خود نشان میدهد و به این ترتیب بیشتر از گذشته ناراحت شود یا در اطرافمان زیاد شنیدهایم که پدری به پسرش میگوید: «مرد باش.» همین عبارت باعث میشود پسران احساس کنند که در صورتی که به رفتار اینچنینیاشان ادامه دهند، تفاوتی با دخترها نخواهند داشت. شاید استفاده از چنین عباراتی در کوتاه مدت جوابگو باشد و باعث شود که افراد دست از ناراحتی بردارند، ولی در بلند مدت، این ابراز نکردن احساسات به مردان ضربه میزند. این محققان عقیده دارند که شاید دلیل نتایجی که به دست آورده اند، تنها هدف قرار دادن جامعه آمریکا بوده است و اینکه اگر فرهنگهای شرقی را هم در این میان میدیدند، شاید متوجه میشدند که در آن فرهنگها این زنان هستند که بیشتر درگیر این استریوتایپهای جنسیتی هستند.
منبع: Kellog Insight
سایت:
http://insight.kellogg.northwestern.edu/index.php/
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۰
|
مترجم: سید فرهاد نقیب
آیا یک ایده کاری دارید؟ چگونه متوجه می شوید که آن امکانپذیر است؟ از کجا شروع میکنید؟ این همان معمای قدیمیراه اندازی یک کسب و کار جدید میباشد. در زیر چند راه برای آزمایش ایده شما وجود دارد.
1. نظر خانواده و دوستان خود را جویا شوید.
این مرحله در واقع نقطه آغاز تحقیق شما میباشد و نه چیزی بیشتر از آن. در دنیای کسب و کار، شما نمیتوانید لزوما حرفهای دوستان و خانواده را وحی منزل بدانید مگر آنکه آنها به خوبی کسب و کار و صنعتی که شما میخواهید وارد آن شوید را بشناسند. دوستان و خانواده در واقع بهترین معیار ارزیابی ایدههای کاری نیستند، اما معمولا راحتترین گروه برای دستیابی به ایدهها و نظراتشان هستند و با صحبت کردن با آنها در مورد ایدههایتان میتوانید ایدههای کاری خود را صیقل داده و کامل نمایید.
2. از استادان، حرفهایها و رهبران بپرسید.
برای دستیابی به یک نظر غیرجهتدار و نامتعصب درباره ایدهکاری خود به سراغ متخصصان بروید. اگر در آن زمینه کسی را نمیشناسید، به دنبال آنها بگرديد. اگر متخصصان نظرات دوستان و خانواده شما را تکرار کردند، شما ممکن است بتوانید نتیجهگیری منطقی نمایید.
3. یک برنامه کسبوکار (Business Plan) بنویسید.
برنامههای نرمافزاری و الگو و نمونههای فراوانی جهت تهیه برنامه کسبوکار در اینترنت در دسترس قرار دارد. یک نمونه سایت BPlans.com میباشد. همچنین شما میتوانید برای کمک به دفاتر محلی SBA(Small Business Administration) و SBDC(Small Business Development Center) یا به انجمنهای دانشگاهی خود جهت گذراندن یک دوره آموزشی در زمینه نوشتن برنامه کسب و کار مراجعه نمایید. همینطور شما میتوانید به سراغ افراد حرفهای که بازنشسته شدهاند و به رایگان به کارآفرینان مشاوره میدهند، بروید.
4. مطالعه بازار انجام دهید.
بخشی از هر برنامه کسبوکار مختص ارزیابی بازار یا مشتریهای بالقوه است. اینترنت یک ابزار مطالعاتی بسیار ارزشمند برای صاحبان کسبوکارها میباشد. گزارشهاي رسمی به تعداد زیادی در بسیاری از موضوعات و صنایع در اینترنت موجود میباشد، بنابراین به جستوجوی اینترنتی بپردازید، همینطور مطالعه در مورد رقبا را هم از دست ندهید.
5. یک مدل کوچک بسازید.
اگر کسب و کار مورد نظر شما جهت ساخت و تولید یک محصول (خصوصا اگر آن محصول در بازار موجود نمیباشد) است، راهی برای تولید یک نمونه بیابید. این محصول نمونه میتواند به شما کمک کند تا اطلاعات زیاد و ایدههای زیادی در مورد ایده کاری خودتان جمعآوری کنید. اگر محصول شما کاملا بیهمتا میباشد، سعی کنید آن را ثبت نمایید و در صورت نیاز از راهنمایی یک وکیل کمک بگیرید.
6. آزمایش یک خدمت
اگر ایده شما در مورد یک خدمت میباشد، مشتریان خود را شناسایی کنید و به آنها پیشنهاد آن خدمت را با تخفیف بدهید. در برخی موارد، سرویس دهندگان به منظور آزمایش خدمت خود و ساخت سبد مشتریان خود، به گروهی از خدمات گیرندگان که عمدتا سازمانهای کوچک غیرانتفاعی میباشند، به رایگان خدمات ارائه مینمایند. این کار را به صورت یک عادت به طور مداوم انجام ندهید ولی گاهی این کار باعث جذب مشتری برای شما ميشود.
7. به سمت ورود کمهزینه به کار حرکت کنید.
اگر شما به فکر تهیه یک فضای اداری برای شروع کسب و کار خود هستید، دست نگهدارید و مجددا بیندیشید. مادامی که شما یک تقاضای تثبیت شده برای خدمت یا محصول خود ندارید، این کار یک هزینه سربار خواهد بود که میتواند کسب و کار شما را قبل از شروع از بین ببرد. چیزی که بسیاری از کسب و کارهای اینترنتی را جذاب میسازد همین هزینه کم ورود میباشد.
8. به دنبال رشد سریع نباشید.
یک کسب و کار خوب با گذشت زمان و به مرور رشد میکند. در برخی موارد، یک ایده به سرعت رشد میکند که معمولا این رشد و موفقیت سریع شایع نمیباشد. خود را برای یک رشد آرام و ملایم آماده کنید و یک برنامه اقتضايی برای دستاندازهای جاده داشته باشید. گفته میشود اگر شما پس از اولین پنج سال هنوز در کسبوکاری هستید، شما احتمالا در آن کار خواهید ماند، اما شما هیچگاه نمیدانید که چه چیزی میتواند بر توان ماندگاری کسب و کار شما اثر گذارد.
حتی بسیاری شرکتهای موفق و تثبیت شده پس از 9 تا 11 سال از بین میروند، برای مثال یک حادثه کاملا غیرمترقبه باعث نابودی یک کسبوکار میگردد. همیشه حوادثی فراتر از کنترل شما وجود دارد که میتواند بر کسبوکار شما تاثیر گذارد. روی چیزهایی که میتوانید کنترل کنید کار کنید و برای چیزهای دیگر پشتیبان داشته باشید.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در پنجشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۰
|
عليرضا صدر محمدي
جميز وب يانگ حدود نيم قرن پيش چنين گفت: «يك تبليغاتچي بايد هر چيزي را بداند.»
سالها بعد جالز روسون با گفتن جملهاي ديگراين طرز نگاه را توسعه داد:« در كارخانه لوازم آرايشي توليد ميكنند. در مغازه اميد ميفروشيم.»
هاوارد گوسيج (1917-) در مقاله خود مینویسد: در دنيايي كه همه چيز به سرعت در حال تغيير است، از صنايع گرفته تا بازار، تا مصرف كننده تا رسانهها، مهمترين چيزي كه مجريان تبليغات بايد بدانند اين است كه چه توليد ميكنند و چه چيز را در معرض فروش قرار ميدهند.
آيا تبليغات ارزش نجات داده شدن را دارد ؟ جواب بله، اما اگر آن را فقط به عنوان وسيلهاي براي پركردن زمان و مكان نگاه نكنيم، بلكه به عنوان تكنيك حل مشكل به آن بنگريم.
تكنيك حل مشكل! حال اين سوال مطرح ميشود كه آيا تبليغات قادر به حل هر مشكل ميباشد؟
شركتي را در نظر بگيريد كه آمار فروش آن مسير نزولي طي ميكند. مديرعامل گوشي تلفن را برداشته و با كسي در آن طرف خط مشورت ميكند.
«بله، درست است، بايد تبليغات را افزايش بدهيم. من خودم هم از اول ميدانستم.»
بعد به شركت تبليغاتي كه سالها است برايشان كار ميكند زنگ ميزند و در خواست بالا بردن حجم تبليغات را ميكند. شركت هم به او پيشنهاد تبليغ در چند رسانه جديد را ميدهد. تبليغات محيطي هم حتما بايد در دستور كار قرار گيرد و...
فيلم را همين جا متوقف كنيم. براي ما يك سوال پيش آمده است. آیا عناصر ديگري هستند كه باعث عدم توجه مصرف كننده به كالا شدهاند؟ مثلا كيفيت كالا يا رقابت موجود در بازار يا شايد مشكلي در توزيع يا در موقعيت مراكز فروش وجود دارد يا قيمت؟
البته در صورت بروز هر مشكلي چنگ زدن به دامن تبليغات آسانترين كار ممكن است. به كار شركتهاي تبليغاتي هم ميآيد. كدام شركت جسوري وجود دارد كه بگويد: «تبليغات مشكل شما را حل نخواهد كرد!»
فراموش نكنيم رقص تبليغات يك رقص دو نفره است. يعني به يك تبليغ كننده دانا و يك تبليغ دهنده خوب نياز دارد. در پشت هركمپين تبليغاتي موفق يك تبليغدهنده فهيم وجود دارد. براي خلاقيـت لااقل به 2 عنصر نياز داريم. كسـي كهايده تازهاي بدهد، كسي كه آنايده نو را درك كند.
... و اما مصرفكننده!
روز به روز كار تبليغات سخت تر ميشود. در مقايسه با 10 سال پيش توجه انسانها به پيامهاي بازرگاني به طرز شديدي كاهش يافته است. هر روز صدها پيام بازرگاني در داخل و خارج خانه از طريق رسانههاي مختلف آنها را مخاطب قرار ميدهد. آدميان ديگر از تبليغات خسته شدهاند، اما باز ايران در مقايسه با كشورهاي اروپايي يك بهشت است. تبليغات نوپا است. تعداد رسانهها بهاندازه آنها نيست. هنوز شاهد هستيم كه اگر تبليغ تلويزيوني اي جذاب باشد مردم آن را تماشا ميكنند (اگرچه تبليغ تلويزيوني جذاب در ايران حكم ستارههالي را دارد، يعني هر هفتاد سال يكبار !) گرچه در ايران آمار و ارقام مستندي در دست نيست، ولي آمار و ارقام اروپا هم هيچ خشنود كننده نيست.
درصد فرار آگاهانه از تماشاي پيامهاي بازرگاني در اسپانيا 68 درصد و در آلمان 62 درصد است. ما البته هنوز به آن مرحله نرسيدهايم. به غير از تماشاي تلويزيون نه تفريح ديگري داريم نه پولش را. كشور تركيه به لحاظ ساختارهاي فرهنگي از اروپا به ما نزديكتر است، به همين خاطر مقايسه تاثير تبليغات در تركيه را در كنار يكي از پيشرفتهترين كشورهاي اروپاي غربي يعني انگليس ميآوريم. (جدول 1)
تبليغات
به عقيده برخي از استادان ميزان اعتماد مردم به پيامهاي بازرگاني خواه 14 درصد باشد خواه 54 درصد در نظر مردم كالاهايي كه تبليغ ميكنند نسبت به كالاهايي كه تبليغ نميكنند مطمئنتر به نظر ميرسند.
اما دراين ميان استثنائاتي هم وجود دارد مثل «زارا» و
«استار باکس» و «بادی شاپ» كه بدون انجام تبليغات به نامهاي موفق و مورد اعتمادي براي مردم تبديل شدهاند.
پس بدون تبليغات هم ميتوان به نام مطمئن تبديل شد. شايد رمز موفقيت «زارا» و «استار باکس» در اين بوده كه آنها بدون تبليغات رايج و از طريق روابط عمومي موفق به ساخت نام تجاري خود شدهاند. در واقع تا زماني كه در فكر ساخت يك نام تجاري نباشيم، نميتوانيم ارتباط لازم را با مصرف كننده برقرار كنيم. پس كلمه كليدي نام تجاري است.
در اواسط دهه 90 بسياري از شركتهاي مشاور در زمينه بازاريابي، روي خود را به سمت افق جديدي برگرداندند. در حالي كه هنوز شركتهاي تبليغاتي با خوش خيالي كليد حل تمام معماها را در تبليغات ميديدند، آنها شروع به دادن مشاوره در زمينه نام تجاري، مهندسي نام تجاري و معماري نام تجاري كردند. خدماتي كه شايد بعضي از شركتهاي تبليغاتي موفق در دنيا آن را به صورت رايگان در كنار ارائه تبليغات به مشتريان خود ميدادند.
مورد ديگري كه قسمتي از بازار تبليغات را از آن خود كرد CRM) Customer Relationship Manag) بود آنها بر روي ارتباط مصرفكننده و نام تجاري دست گذاشتند.
در هر دو موارد ياد شده صورتحسابهاي صادر شده به مراتب چاق و چلهتر از صورتحسابهاي موجود در بازار تبليغات بود؛ چرا كه آنها بر روي شاهرگي به نام (Brand) (نام تجاري) دست گذاشته بودند.
به سوال اوليه خود برگرديم. تبليغات چه ميفروشد؟
در جستوجوياين معني چشمم به جملهاي در كتاب سرجيو زيمان (غول افسانهاي كوكاكولا در بازاريابي) برخورد كرد كه چنين ميگويد: «تبليغات نوعي هنر نيست. فروش مقادير بيشتري كالا يا خدمات به تعداد بيشتر با قيمت بالاتر است. نتيـجه يك راهبـرد علمي منظم و موفق است و بايد هر سنت خرج شده در آمدي به همـراه داشته باشد.
بسيار خب اگر تبلیغات علم است يا اگر راهبرد علمي دارد پس فرمول آن کجا است؟
چرا در كار تبليغات درصد شكست بيشتر از موفقيت است؟
براي مصرف كنندهاي كه دائما در حال تغيير است چه فرمولي ميتوان يافت؟ يك ضربالمثل استراليايي ميگويد:
« نميتوان مار در حال حركت را اندازه گرفت.»
كساني هم هستند كه طـرز فكر متفاوتي از زيمان دارند. مثـل «آدام مورگان» كه معتقد است: «بازاريابي علم نيست. تصميمگيري عالمانه است» به نظر شما حق با كدام است ؟
براي اينكه در پاسخ دادن به اين سوالات كمكي كرده باشم موضوع را با جملهاي از «جان گرانت» به پايان ميبرم: «در دنياي تجارت اولين مرحله مربوط به كالا و خدمات بود. در مرحله دوم نامهاي تجاري به وجود آمد. در مرحله سوم مفاهيم جديد پا به عرصه نهاد.»
«به طور مثال «استارباکس» براي آن محصول قديميكه قهوه ميخوانديمش، يك مفهوم كاملا جديدايجاد كرد. در چنين شرايطي براي ادامه كار بايد مفاهيم جديدايجاد كرد.»
آيا كار جديد بازاريابي فروش مفاهيم جديد خواهد بود؟

منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در چهارشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۰
|
نگاهي اجمالي به شيوه هاي بازاريابي ، جذب نمايندگان فروش و سيستم هاي عملياتي و نگهداري شبكه فروش در صنعت بيمه كشور از يك سو و ظرفيت هاي باز و بدون نفوذ بازار بيمه هاي مختلف بازرگاني و غيربازرگاني نشان از وجود ضعف هاي عميق و كاربردي در نظام بازاريابي صنعت بيمه كشور است . در اين مقاله سعي شده است با بررسي نقاط ضعف بازاريابي خدمات بيمه در صنعت بيمه كشور از ديدگاه هاي عملياتي ، قانوني و فرهنگي ، سيستم هاي بازاريابي بيمه به صورتي شفاف تحليل شود .
بازار بيمه در يك نگاه
سيستم بيمه هاي دولتي و خصوصي در ايران شامل بيمه هاي درمان و تأمين اجتماعي تحت نظارت و سرپرستي كامل دولت و سيستم بيمه هاي بازرگاني با انحصار 98 درصدي بخش دولتي است .
ضريب نفوذ بيمه اي در ايران در بخش بيمه هاي بازرگاني 02/1 درصد و در بخش كل بيمه هاي اجتماعي و بازرگاني برابر 5/47 درصد توليد ناخالص داخلي در سال 1382 بوده است . از تحولات اخير ساختاري در نظام رفاهي دولت ، ايجاد تمركز و حذف سازمان هاي موازي در بخش عمده بيمه هاي زندگي است كه با ايجاد وزارت رفاه و تأمين اجتماعي در حقيقت بخشي از عمليات بيمه هاي زندگي كه توسط 28 سازمان كه بخش عمده اي از آنها شامل سازمان تأمين اجتماعي ، بهزيستي و جمعيت هلال احمر بود از ساختار وزارت بهداشت خارج شده ، طي يك وزارتخانه واحد سازمان دهي شدند . در بخش بيمه هاي بازرگاني نيز در صورت تأييد مجمع تشخيص مصلحت نظام ، دولت بر آن است تا از انحصار 5 شركت بزرگ بيمه بازرگاني كاسته و سهام آنها را به بخش خصوصي واگذار نمايند .
سيستم بازاريابي در بيمه هاي اجتماعي و غير بازرگاني مبتني بر درخواست شخصي فرد با توجه به سازمان تابعه محل فعاليت خود است و در بيمه هاي بازرگاني تقريبا بازاريابي توسط نمايندگان و كارگزاران فروش انجام مي شود . در تعريفي حقوقي كه براي نمايندگان و كارگزاران شده است نمايندگان فروش در حكم نمايندگان شركتهاي بيمه و كارگزاران به عنوان نمايندگان بيمه گذاران محسوب مي شوند . هم اكنون نيز نزديك به 6 هزار نمايندگي و كارگزاري فروش و 10 شركت بيمه خصوصي و دولتي به صورت فعال در صنعت بيمه كشور مشغول به فعاليت هستند .
تحليل نظام بازاريابي بيمه در هر منطقه اي از كشور تابع الگوي خاص آن منطقه است. استفاده از معاملات بازاريابي بدون توجه به تمامي مؤلفه هاي حاكم بر بازار بيمه ايران ممكن است چندان اثر بخش نباشد . از سوي ديگر ، استفاده از تجارب بازاريابي كه هم اكنون تحت عنوان علم بازاريابي از آن صحبت مي شود نيز در پيشبرد نفوذ به بازار بيمه بسيار مؤثر خواهد بود . بنابراين تلفيق اصول بازاريابي با اصول واقعي حاكم بر بازار بيمه در هر كشور از مشكل ترين و در عين حال تنها راه مؤثر براي ارتقاي سطح بازاريابي بيمه خواهد بود . حتي بزرگترين دانشمندان علم بازاريابي نيز بدون آشنايي كامل با محيط هاي اقتصادي ، قانوني ، سياسي ، اجتماعي و فرهنگي حاكم بر بازار بيمه نمي توانند راه حل يكسان و متداولي ارائه كنند . بنابراين ، براي ايجاد تحول در بازار يابي سنتي بيمه به سمت برقراري نظام بازاريابي نوين و علمي مطابق با شرايط روز بازار ، نياز به تحليل دقيق و همزمان تمامي مؤلفه هاي حاكم بر بازار بيمه هستيم .
در حال حاضر ، در سيستم بازاريابي سنتي شركت هاي بيمه پس از جذب و معرفي افرادي براي اخذ نمايندگي فروش به بيمه مركزي ايران در صورت قبولي در آزمون آن سازمان مجددا به شركتهاي بيمه براي شروع به كار معرفي مي شوند . تجارب اين افراد در بخش بيمه يا به صورت سابقه فعاليت بازارياب در يكي از نمايندگي هاي بيمه اي و يا كار در يكي از شركت هاي بيمه بازرگاني و يا آنكه به صورت گذراندن دوره هاي كوتاه مدت آموزش دو ماهه تعريف شده است .
نمايندگان و كارگزاران فروش با معرفي انواع پوشش هاي مورد نياز مشتريان طبق تعرفه هاي بيمه مركزي مصوب شورايعالي بيمه و زير نظر يكي از شعب شركت بيمه گر نسبت به صدور بيمه نامه اقدام مي نمايند . بيمه گذاران براي دريافت خدمات پس از فروش مي توانند به كليه شعب و مراكز يك شركت بيمه در سراسر كشور بدون توجه به محل نماينده صادر كننده بيمه نامه مراجعه نمايند .
نويسنده: مهدي رياحي فر ـ كارشناس بيمه ايران
برچسبها:
بازاریابی بیمه

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۰
|
سیده سارا قافله باشی
هر تبليغ بايد حاوي يك پيشنهاد فروش و بازاریابی منحصر به فرد براي مصرفكننده باشد و جهت اثرگذاري اوليه در خصوص آن برند، بايد به صراحت بگويد اين محصول را بخريد و از اين فايده منحصر به فرد آن بهرهمند شويد. پيشنهاد فروش منحصر به فرد (usp: unique selling proposition) يك مفهوم بازاريابي است كه شركت در تبليغات يا پروموشنهاي خود از آن استفاده كرده و مزيتهاي رقابتي خود را از رقبا جدا ميكند.
امروزه در محیطهای رقابتی، شرکتها علاوه بر داشتن پیشنهاد فروش منحصر به فرد نیازمند پیشنهاد بازاریابی منحصر به فرد (ump: unique marketing proposition) نيز میباشند. هر شرکتی میبایست هر دو نوع پیشنهاد را به مشتریانش ارائه کند تا بتواند یک گام از رقبا پیشی بگیرد. در usp به دنبال این هستیم که محصولی که توسط شرکتی ارائه میشود چرا از دیگر رقبا متمایز است و برای تکمیل کردن این پیشنهاد، نیاز به آن داریم که ump را ارائه کنیم بهطوريكه بیانگر آن باشد که چگونه میتوانیم محصولی را تولید کنیم که نیازهای بازار هدف را به درستی شناسایی کرده و بتواند مزیت رقابتی بزرگتری را به دست آورد. پيشنهاد ارائه شده بايد به نحوي باشد كه رقبا آن را عرضه نكرده باشند و حتي قادر به ارائه آن هم نباشند. هر تبليغي فقط نقش يك تبليغ يا نمايش محصول را ندارد، بلكه هر تبليغي بايد نشاندهنده يك مزيت براي مشتري باشد و به مشتري بگويد من را بخر و در ازاي آن منافعي را دريافت كن. اين پيشنهاد منحصر به فرد بايد مشتریان را متقاعد كند كه به جاي استفاده از برندهاي رقيب، برند او را انتخاب كنند.
به خصوص در بازارهايي كه محصولات در آنها بسيار مشابه هستند، داشتن يك usp و umpدر كمپينهاي تبليغاتي براي عبور از هياهوي پيامهاي رقبا بسيار ضروري است، اما بهترين راه براي بهره گيري مناسب از آن اين است كه، بازاريابان خود را به جاي مشتري قرار داده و تشخيص دهند كه چه چيزي رفتار مشتري و تصميم او به خريد را برميانگيزد. براياين منظور از خود مشتري به عنوان بهترين منبع اطلاعاتي ميتوان بهره گرفت. پس در ump ما در آینده سیر میکنیم و در usp در حال هستیم. براي تعيين usp گامهاي زير را برداريد: ارزشي كه توسط برند محصول شما به مشتري انتقال پيدا ميكند را مشخص كنيد. آن ويژگيهايي كه برند شما را در مقابل رقيب مستقيمتان متمايز ميكند ليست كنيد. ويژگيهايي كه از نظر خريداران و مصرف كنندگان نهايي آن برند اهميت بيشتري دارند را تعيين كنيد. ويژگيهايي كه توسط رقبا به سادگي تقليد نميشوند را تعيين كنيد. ويژگيهايي كه ارتباط مناسبتري با مصرفكنندگان برقرار كرده را مشخص كنيد. يك پيام به ياد ماندي ازاين پيشنهاد منحصر به فرد تهيه كنيد واين كه شما چگونه ميتوانيد اين پيام را به گوش خريداران و مصرفكنندگان نهايي رسانده و با آنها ارتباط برقرار كنيد را تعيين كنيد؟
برای تعیین ump بايد به سوالات زیر پاسخ داده شود: محصولات شما در کجای بازارگاه قرار میگیرد؟ محصولات رقبا در کجای بازارگاه قرار میگیرد؟ کدام نقطه از بازار نیازی دارد که هنوز کالایی برای آن تعریف نشده است؟
برای تعریف نیازها بايد از آمیزه بازاریابی که شامل قیمت، محصول، مکان توزیع و پروموشن میباشد، استفاده کرد كه میتواند به سوالات فروش و بازاریابی پاسخ دهد: شرکت چه كالايي میفروشد؟ هزینهای که مشتری بابت آن میپردازد به چه مقدار است؟ با استفاده از چه کانالهای توزیعی میتوان به مشتریان هدف رسید؟ چگونه محصول خود را به مشتری نشان بدهیم؟
usp يك ابزار برندينگ قوي به شمار ميآيد كه به اثربخشي ump و فعالیتهای بازاریابی در این حوزه همچون تبليغات رسانهاي، وب سايت، بسته بندی، پرسنل فروش و....كمك ميكند و سبب ميشود كه نام برند محصول آن در ذهن مشتريان ماندگار شود.
شركتها نيازمند به جايگاه مناسب در ميان رقبا و پيدا كردن نقطه متمايزكننده در صنعت مورد نظر ميباشند. هر نوع متمايزسازي اثر بخش نخواهد بود. به طور مثال امروزه بهترين كيفيت محصول به عنوان يك متمايزكننده محصول محسوب نميشود. در مواردي اثبات شده است كه بهبود كيفيت باعث رضايت مشتري شود، اما اين امر منجر به تعهد مشتري نميشود. در نتيجه بايد روشي ديگر براي منحصربهفرد بودن را پيش گرفت. تمايز در قيمت در صورتي كه با مزايا و منفعتي كه آن محصول براي مشتريان دارد همخواني داشته باشد مناسب يك پيشنهاد منحصر به فرد در فروش ميباشد. البته تمايز قيمت ميتواند در جهت افزايش يا كاهش آن باشد. به طور مثال محصولي با قيمت بالا، پرستيژ بالا را براي مشتري به همراه دارد. گاهي داشتن يك شخصيت مناسب در ذهن مشتري يا برجسته كردن دوره عمر زياد آن برند منجر به گرفتن فضاي زيادي از سهم قلبي مشتري ميباشد كه خود يك روش متمايزكننده در ميان رقباي ديگر ميباشد.
شركتها ميتوانند براي متمايز سازي محصولات خود در ميان رقبا از روشهاي زير استفاده نمايند:
برترين كارآيي و عملكرد، قابل اعتماد بودن به ميزان بالا، ديرپايي (عمر دراز)، برترينايمني، ارزشمند در برابر قيمت پرداختي، ارزانترين و گرانترين، سرمايه اعتبار و افتخار، بهترين طراحي شكل ظاهري، كاربري آسان، برخورداري محصول از يك نشانه يا ويژگي مخصوص، سودمندي و كاربرد خاص.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۰
|
کوشان غلامي
بخش دوم
سياست فرهنگي فرانسه
فرهنگ و زبان از ديرباز نقشي کليدي در سرشت مردم فرانسه داشتهاند، به طوري که دولت اين کشور زودتر از ديگر دولتها به اهميت آنها براي قدرت سياسي پي برده است.
کاردينال ريشليو در سال 1635 با تاسيس آکادميفرانسه (AcademieFrancaise)، اولين آکادميدولتي در اروپا، بنيانگذار مرکزي شد که امروزه از آن به عنوان سياست فرهنگي نام ميبرند. ريشليو با اين کار سنت فرانسوي خاصي را بنيان نهاد که طبق آن دولت مراقبت از حيات فرهنگي و گسترش آن را وظيفه ذاتي خود ميداند. از اين رو، مداخله فرهنگي با اين وسعت و فشردگي، سابقهاي چند صد ساله در فرانسه دارد و تغيير نظامهاي سياسي از سلطنت تا انقلاب و از امپراتوري تا جمهوري، تغييري در آن به وجود نياورده است. در زمان جمهوري پنجم به رهبري ژنرال دوگل، سرانجام اين دخالتها حالتي سازماني يافت و وزارت فرهنگ فرانسه به رهبري آندره مارلو در سال 1959 تاسيس شد.
تاريخ سياست فرهنگي كشور فرانسه از زمان طرحريزي آن در قرن شانزدهم تاكنون، نمايانگر نقش محوري دولت در ارتقا و ساماندهي دانش، هنر، فرهنگ و شكلگيري تدريجي ساختارهاي وزارتخانهاي و تصويب بودجههاي ملي بوده است. به عنوان مثال ميتوان به تاسيس كتابخانه ملي فرانسه، تاسيس دبيرخانه هنرهاي زيبا در قرن نوزدهم و تاسيس موزه هنري لوور اشاره كرد.
پاريس؛ پايتخت فرانسه است و به خاطر زيبايياش به آن لقب عروس شهرها يا شهر روشناييها را دادهاند. مکاني براي لذت بردن از غذاهاي خوب، هنرهاي عالي و بناهاي باشکوه. همچنين براي نشستن و لذت بردن از زندگي در کافههاي کنار خيابان نيز مکان مناسبي ميباشد.
براي صدها سال، هنرمندان و نويسندگان پاريس را ستودهاند و بسياري از آنها براي زندگي به آنجا مهاجرت کردهاند. جهانگردان نيز اين شهر را ميپسندند. پاريس مرکز مد، سليقه و همچنين مرکز صنعت، تجارت و بازرگاني فرانسه است.
عادات مردم فرانسه
فرانسويها به آشپزي علاقه زيادي داشته و از آن به عنوان يك هنر ياد ميکنند. دستپخت فرانسوي در اغلب کشورهاي دنيا معروف است. اولين کتابهاي آشپزي فرانسه در قرونوسطي نوشته شده است.
- رانندگي در فرانسه بسيار اصولي و با نظم انجام ميگيرد. قوانين رانندگي به خوبي رعايت شده و تقريبا در هيچ چهارراه يا ميداني پليس ديده نميشود، چون خود مردم به قوانين راهنمايي احترام ميگذارند.
- دست دادن موقع ديدن و خداحافظي رايج است. البته اگر دست دادن بيش از حد محکم بوده يا با حرکات شديد همراه باشد، بيادبي محسوب ميشود.
- فرانسويها در همه کارها، خصوصا خريد کردن و رانندگي خيلي با حوصله هستند. هيچکس به فرد جلويي خود اعتراض نميکند، حتي اگر مدت زيادي منتظر بماند.
- در فرانسه خوردن غذا به صورت تفريحي بسيار مهم است. شام و ناهارهاي رسمي ممکن است حتي بيش از دوساعت به طول بينجامد. اين وعدهها شامل يک پيش غذا، يک غذاي اصلي از ماهي يا گوشت همراه با سبزي، سالاد، پنير و ميوه هستند که با دسر و قهوه خاتمه مييابد.
- فرانسويها هميشه بعد از خوردن شام، بدون بلند شدن از جاي خود شروع به بحث درباره مسائل روز کرده و قهوه يا چايي به همراه کيک خانگي ميل ميکنند.
- هميشه سر ساعت ۴ يا ۵ بعد از ظهر همه دست از کار کشيده و به نوشيدن قهوه يا نوشيدنيهاي گرم ديگر ميپردازند.
- اگر کسي يک بار به آنها دروغ بگويد، ديگر به آن فرد اعتماد نميکنند.
- مردم فرانسه کلا بسيار اهل کتاب و کتابخواني هستند و در مکانهاي عمومي مثل مترو، بالاي۵۰ درصد آدمها در حال خواندن روزنامه يا کتاب مشاهده ميشوند.
- فوتبال و راگبي از ورزشهاي مورد علاقه فرانسويها است و مسابقه سالانه «تور دو فرانس» را مشتاقانه دنبال ميکنند.
- تمام مغازهها حداکثر تا ساعت ۷ عصر باز بوده و از اين ساعت به بعد فقط کافهها و رستورانها باز هستند.
- تقريبا دو ميليون نفر در باشگاههاي آماتوري فوتبال عضويت داشته و همکاري در ورزشهايي مثل ماهيگيري، تنيس، پيادهروي، اسکي بازي، و قايق سواري بسيار رايج است. شکار در کنار اسب سواري و گلف نيز کم و بيش ديده ميشود.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد

نوشته شده توسط سپهر برادران در دوشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۰
|